نویسنده: سیدموسی دیباج (1)
کندوکاوی در معنای رخداد
اشاره
نقد هر شیء میتواند آشکارگی حقیقت شیء باشد؛ بدین معنا نقد تاریخ نیز آشکارکردن حقیقت تاریخ است. در این معنا حقیقت تاریخ، رخداد است لذا برای نیل به این حقیقت میتوان به معنای رخداد تقرب جست.***
«و ما امر الساعه الا کلمح البصر او هو اقرب ان الله علی کل شیء قدیر»
نحل، 77
مرتبت رخداد در علمالاسماء
به چشم ابن عربی «عصر» امتداد بقای زمان و وقایع و حوادث است و به واسطهی مبدع آن دهر تحقق یابد و در آنچه افراد انسانی از دگرگونی امور و احوال به دهر نسبت میدهند مؤثر حقیقی نه دهر بلکه خداست و البته فان الله هو الدهر هر چند که خداوند با افعال و صفاتش در مظهر تام خویش که انسانی باشد ظاهر شود. در مقال «دهر علم الاسماء تاریخی» که در نشریهی محترم سورهی اندیشه به چاپ رسید به تفصیل بدین فقره اشاره شد. (2)پس اسماءالله، تاریخی است، زیرا ایام الله تجلیات و ظهورات اسماء الله است که در ظروف سرمد ازلی و ابدی و دهری زمانی و آنی است. هر ظرف از زمان مقتضیات اسم خاص خود را دارد. ظرف زمان ارضی نیز تاریخ است که مقتضیات و لوازم خود را دارد. معذالک نباید رخدادهای ارضی وجود را که در تاریخ افق میگشایند و آشکار میشوند با رخدادهای تاریخی خلط کرد و به حوادث صرف تاریخی فر، و کاستشان. ارض هبوط ارض وجود است. گرچه مظاهر آن در عرض تاریخ احساس و آشکار میشود.
از ایام الله یوم الله جمعه جامعتر از ایام دیگر باشد و مرتبت آن غیر دیگر مراتب است. جامع ظرف زمان جمعه باشد که در ایام هفته برتر و مقدستر از همهی ایام است. زیرا لقاء و وصول جامع در این یوم است و ایام دیگر به تبع در این یوم جمع است و ایام دیگر به تبع جمعه ظاهر میشود و از پس آن آید. پس خلقت آدم که حضرت جامعیهی خلقت است در جمعه باشد. و این عظیمترین رخداد تاریخی باشد که از آن جامعتر و فراگیرتر نباشد. دین محمد مصطفی (صله علی علیه و آله) دین جمع و جمعه و جامعه باشد.
هر یوم از ایام الله را حکمی الهی است. این حکم مناسب با رخداد تاریخی ظاهر میشود و کل یوم هو فی شأن؛ یعنی که در هر رخدادی حکم او عیان است و چیزی از رخداد نیست که از حکم او دور باشد. اما آن رخداد که به حکم او و یوم الله نزدیکتر، اثربخشتر، ماندنیتر و جامعتر، و هر رخداد که از امر او دور باشد به هیچگاه و هیولای نیستی که در تاریخ ظاهر شود واردتر. آن چه شأن او ندارد و وجه او ندارد باقی نماند. «و یبقی وجه ربک ذوالجلال و الاکرام».
هیولای تاریخ
هیولی تاریخ در برابر رخداد اسماء الله است. این هیولیِ کلیِ عقلانی همچون یک ظرف تهی برای دهر یا همان اسم الله است. آن از هر هیولی دیگر بیشتر جامع شئون انسانی است. میپرسی هیولا با تاریخ چه نسبتی دارد؟ هیولی آنست که هنوز به صورت و شکل و هیئت خاصی نیامده است. تاریخ در وضع هیولی آن هنوز هیچ صورتی ندارد و فعلیتی از رخداد در آن مشهود نیست. امر بسیطی بدون بروز رخدادهای تاریخی، تاریخ همچنان امری نانوشته و نامعلوم است.هیولی تاریخی پیشاپیش وجود تحققیافتهای ندارد. آن حتی کمتر از هیولای طبیعی است زیرا هیولای طبیعی جوهر واحدی است و در هر صورت از ماده آن را میتوان اعتبار کرد. هیولی طبیعی با کثرت صورتهای تحقق یافتهی مادی همراه است و لیکن هیولی تاریخی حتی یک امر بالقوه نسبت به صورت متحقق رخداد نیست. آن تنها توضیح و تعذیری است که چرا رخداد تاریخی «الف» در کنار رخداد تاریخی «باء» که در زمان دیگری حادث شده است قرار میگیرد و به هر دو به یک چشم نظر میشود و هر دو در امر تاریخی بودن همانند دانسته میشود.
همانگونه که هیولای افلاک غیر از هیولای عالم عناصر و کون و فساد است. هیولای تاریخی نیز غیر از هیولای افلاک و عالم عناصر است. هیولی تاریخ همان هیولی طبیعت نیست زیرا امر هیولانی در طبیعت پس از تحقق صورت جسمانی با این صورت جسمانی موجود متحقق گردد و عین آن باشد ولی تاریخ در رخداد همه نباشد و به علاوه وقوع رخداد تاریخی از جهات جسمانیه معری و مزکی است. پس اگر میگوییم کل تاریخی یک هیولی است یعنی آن در جوهر چیزی جز صورت تحقق نایافته تاریخی نیست. هیولی تاریخی مادهی همه رخدادهای تاریخی نیست در حالی که هر رخداد تاریخی صورت کلی و در عین حال بالفعل تاریخی است. به محض حدوث یک رخداد آن صورت کلی تاریخی مییابد. این صورت دیگر موجود است و لذا آن را رخداد واقعی یا تاریخی به حساب میآوریم و موجودیت آن نه یک موجودیت طبیعی بلکه یک موجودیت تاریخی است. آن نه موجود ذهنی و نه عینی بلکه یک امر وقوعی است.
تاریخ را نمیتوان همچون هیولی محض، محل توارد و تعاقب صور رخداد دانست زیرا یک رخداد تاریخی تواند که یک رویدادی خاص و استثنائی و بدون توارد بیشینی تلقی شود در حالی که هیولی در طی مراحل توارد صورتهای طبیعی را بر یکدیگر میپذیرد. گرچه تاریخ را در برابر رخداد تاریخی همچون هیولی دانستیم اما باید آگاه بود که تاریخ هیچگاه نتواند یک هیولای محض باشد زیرا خود آن ویژگی یعنی کلیتی ناتمام این صورت خاصی است که آن را از هیولای محض مستثنی و متمایز میسازد. معرفت به صورتهای گوناگونی از رخدادهای تاریخی که هیولای کلی تاریخ منتظر آن است همان دانش پدیدارشناسی تاریخی است. بر اساس این دانش به منشاء تاریخ، تحقق صورتهای تحققنایافتهی بالقوه، پیشینی نیست بلکه صرفاً انتظار وقوع رخدادهاست. به عبارت دیگر، تاریخ علیت هیولانی برای رخدادها نیست بلکه آن ذهنیت انسانی منتظر برای رخداد است و به سبب همین ویژگی است که یافتن غایت امر تاریخی بیرون از رخداد تاریخی نیست و هیچ مورخی نمیتواند در ورای رخداد امر دیگری را همچون غایت آن رخداد ببیند. یک رخداد تاریخی اصیل است و دیگر در پی رخداد دیگر نیست.
کشف هرمنوتیکی رخداد
کشف تاریخی چیست؟ کشف تاریخ به همان معنی کشف وجودی است به شرط آنکه این کشف در شیئی واقعی زمانی رخ دهد. پس ظهور تاریخی ظهوری در گشت و تبدل است. کشف تاریخی ظهور مستور تاریخی است که در هر زمان آنچنان نماید که متعلق به آن زمان است. با هر کشف تاریخی پردهای از رخدادی تاریخی برطرف گردد و حجابی وانهاده شود. همه چیز در تاریخ مستور میماند اگر کشفی انجام نمییافت و بر شعور تاریخی افزون نمیشد. پس با هر مکاشفهی تاریخی روح تاریخی چهرهی رخداد تاریخی را مکشوف مینماید و انسان به خویشتن نزدیکتر میشود. ادراک امر تاریخی با مکاشفهی تاریخی که مورخ در آن سهیم است میسر گردد و این ادراک البته میتواند ادراک انتقادی از حقایق و رخدادها باشد.کشف تاریخی از خیال انسانی میگریزد زیرا به رخدادی بسته است که واقعیت آن محدود به حس و خیال نیست. این کشف تاریخی ویژگیهای رخداد را بازگو میکند و همچون آن یکباره است؛ پس رخدادِ خود یک حادثهی یکباره و برای همیشه است. کشف تاریخی نیز یکباره و تیز بر مرز و حد نهاده شده است. واقعیت رخداد مادی نیست زیرا تاریخ از طبیعت و ماده متعالی است، گرچه رخدادهای تاریخی لزوماً بر روی زمین و جغرافیای طبیعی خاصی صورت گرفته است اما این الزام طبیعی و مادی به معنی آن نیست که رخداد در ذات خود یک امر مادی باشد. رخداد اگر بسیار مادی تلقی شود هیچ گاه به مرتبه برتر تاریخی پرکشیده نمیشود و ارزش تاریخی شدن نمییابد. این است رمز آنکه هرچه رخدادی انسانیتر باشد در تاریخ ماندنیتر است و به عبارتی تاریخیتر، و هرچه رخداد طبیعیتر، بر زمین چسبیدهتر و به جغرافیای خاص پیوستهتر.
رخداد طی مراحل گوناگون باز و به اصطلاح منکشف میشود. در ذات خویش یکباره است اما آنچنانکه روح انسانی بدان آگاه میشود میتوان گفت که مراتبی از انکشاف تاریخی در آن وجود دارد. آزادی بشر و خودآگاهی او به حدود رخداد مربوط است و خودآگاهی پابه پای تقدیر رخدادهای تاریخی تحصیل میشود.
نیچه میگوید بیزمانی را باید کنار گذارد. میگوییم آیا باید آن را برای همیشه و به نحو غیرزمانمند کنار بگذاریم؟ اگر بگوییم نه میگوییم جناب فیلسوف همانقدر که تو بیزمانی را همچون هراکلیتوس بزرگ کنار گذاردی کافی است. زیرا بیزمانی را همیشه [تأیید من] نتوان کنار گذارد و باید زمانی بیزمانی را برگزینیم و حکم به وجود آن دهیم ولو هنگامی که از برای احترام به نیچه وصف ابدی گزاره مذکور او را انکار کنیم در غیر آن صورت باید برای همراهی با نیچه پیشاپیش به وجود ثبوت و بیزمانی و همیشگی بودن و اعتبار جاودانه داشتن حکم انشایی نیچه اقرار و اعتراف کنیم. این فقره که تفسیر ما از عبارت نیچه بود خود گواهی تام بر نقص بنیادی اندیشهی تاریخی است. در اینجاست که باید به رخداد رجوع کنیم و از آن استمداد جوییم تا بدون انکار جاودانگی و نامیرایی و بیزمانی، نفی زمان نکنیم و حد آن به جای آوریم. رخداد در برابر تاریخ متصف به ثبوت و سکناست که منشاء و خرد و ایمان و سعادت است.
فوکو ادراکی شایسته در تقدم حال بر گذشته دارد. او نیمی از راه را خوب طی کرده است. فوکو میگوید ماهیت هر پدیده، تاریخی است که بر آن پدیده گذشته است و ما میگوییم منشأ هر تاریخی، رخدادی است که در آن تاریخ رخ میدهد. او میگوید گذشته در ذیل حال میباشد و ما میگوییم آنچه گذشته را گذشته و حال را حال و آینده را آینده مینماید رخداد است. در رخداد این ماهیتهای ثلاثه تعریف میشود و حدود سه گانه به دقت ترسیم میشود. در رخداد جنگ جهانی دوم، هم ماهیت روابط سیاسی دولتهای پیش از جنگ آشکار و نمایان است و هم وقوع رفتار و اقدامات و خواستهها آنها در دورهی جنگ و هم تعینات مربوط به نظام بینالملل و جدید و روابط دولتهای متفقین و نقشهی اروپای جدید پس از آن.
به هر حال فوکو میخواهد تاریخ را نجات دهد و به هر طریقی تشبث میکند بلکه به ذیل تاریخ غربی در اکنون، نفسی بدمد و آن را احیا کند. در این طریق، وی پدیدارشناسی رخداد را در آرکئولوژی تحدید و تهدید میکند و این خود موجب آسیب رخداد میگردد.
اگر چیزی مشروعیت دارد، آن رخداد تاریخی است، زیرا محل تقریر و قانون است. زیرا تاریخی از آن جهت که به راستی متعلق به ما مضی است واجد مشروعیت نیست. به زبان ساده صرف کهنگی سبب امتیاز و شرافت برای یک تمدن و فرهنگ و یا یک انسان نیست. آنچه امتیاز انسان است اعتنای تامه به رخداد خویش یا وقوع انسانی است. در رخداد انسانی همهی شرافت و کرامت هستی متجلی است.
موتور محرک تاریخ نه صرف نیروی شعور و روح و نه نیروی مولد مادی طبیعی بلکه آن نیروی نهفته در نهاد رخدادها است. همچون انسانهایی که برای رسیدن به جلوی یک صف همدیگر را به کنار مینهند، رخدادها برای وقوع و حدوث یکدیگر را به سوی ظهور و اتفاق تاریخی به پیش میرانند. در رخداد نه متافیزیک حذف میشود و نه فیزیک نفی میشود. امر روحی و ذهنی همچون امر مادی در تقاطع و تقدیر رخداد همدیگر را ملاقات میکنند.
انتخاب انسانها در فضای مطلقاً خالی صورت نمیگیرد رخدادها در چنبرهی روابط خویش اراده انسانها را دعوت به عمل و تحقق عملی آمال او میکنند تا دوباره نهالهای بعدی رخدادهای سرنوشتساز را آبیاری کنند. نیروهای تولیدی جوامع انسانی و روابط تولیدی همه در خدمت اراده انسانها برای ساختن واقعیتهای زندگی آتی هستند که رخدادها آنها را در محوطهی معین خود منفجر میسازند. روابط جدید و ابزار تولیدی جدید خود انعکاس موجگونه این انفجار رخدادها را به نمایش میگذارند.
نیروهایی که در تاریخ به رسمیت شناخته میشوند خود چیزی در درون ندارند. آن همه یکدیگر را برای تکوین رخداد به سوی جلو میفشارند. بدون این رخدادها نیروها برای همیشه عقیم و نازا و بیصورت به هیولی تاریخ بازمیگشتند. هر رویدادی به نحو اصیل این نیروها را ترکیب میکند و صورت خود را بر هیئت این نیروها میپوشاند. از همینرو، هیچ رویدادی را نتوان شبیه رویداد دیگر دانست زیرا شدت وحدت نیروهای موجود در هریک از رخدادها همان و فقط همان است. این نیروها در صورت رخداد جدید آماده برای اجتماع در هیئتی دیگر و قبول صورت دیگر از رخداد است. میتوان گفت نیروها هنوز تمام نشدهاند و هنوز نمیتوان از آنها تعریف دقیق ارائه داد. آنها یا میمیرند یا به جانب آینده روان هستند. رویدادها حامل هیئتی از نیروهای تاریخی هستند که در کم و کیف متمایز از یکدیگرند. رویدادها همچون ظروفی از برای این نیروها هستند.
پدیدههای تاریخی در اندیشهی نیچه هر یک متعین به خویشاند، از این رو در شیوهی قیاس و تمثیل آنها در تاریخ از بدنیا آمدن ناپلئون میگوید، اما نمیتوان از این رخداد برای توضیح رخداد دیگر یعنی تولد هیتلر سود جست. زیرا قانون پیدایش انسانها در شکم مادرانشان و تلود آنها پس از طی دورهی جنینی یک قانون طبیعی است و نه یک قانون تاریخی. اما همین پدیدهی زاییده شدن و به دنیا آمدن چنانچه تشخص رخدادی یافت یک رخداد تاریخی میشود و الا در حد یک رخداد طبیعی و مادی که غیرتاریخی است باقی میماند.
هر رخداد خود به خود اصیل و هر یک تعریف خاص خود را دارد. اما البته تبارهای پدیدهها قابل شناخت است و منابع آنها در هستی با ارادهی آحاد بشری گره خورده است. اشکال در اینجاست که برای نیچه، آنچه سرانجام تاریخ را به پیش میراند قدرت آحاد انسانی است که در مجال دولتهای گوناگون در جغرافیای طبیعی فرصت ظهور مییابد. اما آیا براستی میتوان قدرتها را جز در سایه رخدادها خود به خود سنجید. آیا بدون وقوع جنگ دوم جهانی کسی میتوانست حاصل منازعه جهانی قدرت را پیشبینی کنند؟
ماهیت غیرتاریخی رخداد
تاریخ به معنی مصطلح (Historie) علمی است که ناظر است به مطالعه رویدادها و حکایت آنها. مطالعهی حکایتها و رویدادهای مامضی وظیفهی علم تاریخ است. اما تاریخ به معنی اصیل کلمه (Geschichte) از ریشه (geschehen) یا حدوث یا رویداد است که ناظر به امر رخداد و حدوث است و با تقدیر (Geschick) و سرنوشت (schicksal) مربوط است.جالب این است که واژهی آلمانی حدوث و رخداد (geschehen) کهنتر و تاریخیتر از تاریخ (Geschichte) است و بنابراین پرسش در اصل تاریخ باید به پرسش در اصل رخداد بازگردد. اما آنچه روی میدهد در همان حد آن که رویداد و حدوث است باید تمام شود و این حد آغاز انسان است. زیرا انسان یا دازاین خود رخداد است. در رای هیدگر مسئولیت فلسفه پرداختن به دازاین است در حالی که رخداد و حدوث خود حد دازاین است و باید در رأس مسایل و مباحث باشد.
امر رخداد اگر نه نافی تاریخ و ضد آن باشد حداقل غیر از آن است. در رخداد کفایت تاریخ به معرض پرسش درمیآید و گویی انسان تمامیت تاریخی را در شکست میبیند. وقوع هر واقعه مهری به ناتمام بودن تاریخی است. پس امر تاریخی هیچ گاه کمال یافته نیست و این رخداد است که خود از آن جهت که خویش است تمام یافته است و از این روست که رخداد با رهایی از مقوله زمان، سکنای ابدی خویش را در وقوع، یعنی در فضا مییابد. سکون و سکنی که تعبیر فضایی از توتولوژی است در نفس رخداد منعکس و نمایان است.
ما نمیگوییم تاریخ را به کنار بگذارید و حال را دریابید اما سازندهی هویت این حال یعنی ارادهی آن محدث در حدوث و در رخداد را دریابید.
مدار روایت تاریخ بر هیچ چیز ثابتی نیست. همهی امور در گذرند و هیچ امر ثابتی هستی نیست. اما مکان هر امر تاریخی خود بزرگترین دلیل بر دروغ بودن این حکم است که هیچ امر ثابتی وجود ندارد. نگاه کنید به هر جا که پدیدهای تاریخی رخ میدهد. ثوابت جغرافیایی و مکانی و فضایی همچنان پابرجاست. به خود رخداد بنگرید ثبات و قرار رخداد را که از هیچ تندباد تاریخی نمیهراسد خواهید دید.
وحدت امر تاریخی چگونه حفظ میشود در حالی که رخدادهای تاریخی هر یک جدا از دیگری اتفاق میافتد و به رغم پیوند برخی رخدادها با یکدیگر مانند رخداد انقلاب اسلامی پنجاه و هفت و رخداد تجاوز رژیم یعنی پنجاه و نه باز هر رخدادی مجزی و منحصر به فرد است. وحدت هویت تاریخی و یا امر تاریخی نمیتواند بر پایه امور مامضی توضیح داده شود و تبیین آن نیاز به دلایلی ورای تاریخ در رخداد دارد.
هرمنوتیک تاریخی و هرمنوتیک استقبالی
هرمنوتیک رخداد زاییدهی ترجیح رخداد و حدوث برکنش تاریخی است. چرا فیلسوفان و پیشگویان در پی کشف رموز رخدادهای عظیم بودهاند و چرا پیامبران الهی ما را از وقوع رخدادها بیم دادهاند؟ چرا همهی دعوت پیامبران و بر رأس همه آنها دعوت حضرت ختمی مقام و مرتبت محمد مصطفی (صلی علی علیه و آله) دعوت بر فردا و هیبت از فردا و انتظار فردا و سعادت فردا و ابدیت اخری یا فرداست؟ «وَلَقَدْ عَلِمْتُمُ النَّشْأَةَ الْأُولَى فَلَوْلَا تَذكَّرُونَ» چیست مگر تحذیر از رخداد عظیم و این نباء هم عظیم است و هرمنوتیک این نباء هم عظیم است و اصیل و بر تارک تاریخ جای یافته است.ما در رخداد به نگارش تاریخ اکنون نیاز نداریم. نگارش تاریخ اکنون همانقدر میتواند غفلتزا باشد که نگارش تاریخ گذشته. فلسفهی رخداد، اعتنای بر ذات رخداد است که با واکاوی تاریخی آن حاصل نشدنی است.
آنچه رخداد را رخداد مینماید مگر جز وقوع و حدوث آن است. فهم تاریخ چنانچه در رخداد محدود و بر آن بنا شود هیچگاه ناتمام نیست و آنها که تاریخ را بیپایان میدانند تنها زمان طولی را بر تاریخ حاکم کردهاند و از تحقق در اصل و ذات رخداد و حدوث دور افتادهاند.
از شگفتیهای رخداد این است که نسبت به تاریخ امکانات آن بیشتر و بیشتر است و براستی بی حد و مرز است هیچکس نمیتواند برای انسان آینده کمتر از آنچه تاریخ تاکنون برای او خواسته است تصور کند. این از قدرت و امکان لایزال رخداد و حادثه است.
رخداد ما را به التفات به امر آینده دعوت میکند. آن برخلاف تاریخ متافیزیک غربی دعوت به انتظار و آینده است. اگر آینده برای انسان امروزی مهم است و حتی در سالهای اخیر رشتهای تحت عنوان «آیندهشناسی» در مراکز استراتژیک و مطالعات بنیادی اجتماعی و جامعهشناسی به وجود آمده است. از نشانههای غلبهی امر رخداد و انتظار بر تاریخ متافیزیک غربی است.
تنها چنانچه به آیندهگرایی و فرجامخواهی (eschatology) رخداد اتکاء کنیم میتوانیم هر حادثهی تاریخی را در غایت آن تمام کنیم و هیچ امری را در تاریخ عبث ندانیم همانطور که در تاریخ جهان خلقت خداوند را در ساختن و به کمال رساندن انسان تام و تمام و بینقص خواهیم یافت.
نباید تصور کرد توجه به آینده از ویژگیهای انسان امروزی است. انسان از آغاز تاریخ به آینده بیشتر از گذشته توجه داشته و این بزرگترین حقیقتی است که در دل تاریخ مکتوم مانده است. بشر در جست و جوی زندگی خود به زندگی گذشته خویش توجه داشته تا از آن برای آینده خویش نیرو و توان آگاهی کسب نماید. این چنین است که اگر آیندهای برای بشر متصور نبود، وی هیچگاه به ساختن تاریخ میلی نمیداشت. میراث تاریخ چه اصیل باشد و یا نااصیل وامدار کوشش برای آینده است.
تنها با ارائهی تفسیر صحیح از جایگاه رخداد است که میتوان از خطر کتابت تاریخ گذشته بر حسب زمان حال رهایی یافت و تنها با ملاحظه زمان حال رخداد که تاریخ خویش را دارد میتوان راهی یافت برای نجات آینده از خطر گذشتهگرایی.
ذیل رخداد است که تاریخ غربی و غیر آن ظاهر میشود. مبحث «دیگری» که خود یک رخداد قرن نوزدهمی است ریشهی رخدادی دارد. رویداد از دل تاریخ برنمیآید بلکه تاریخ بر بستر رویدادها معنی مییابد. رویداد امری یکباره است و ماهیتی یکتا دارد. آن امری کلی نیست. در حالی که تاریخ حاصل کلیگراییهای انتزاعی از رویداد است و در این کلیگرایی رویداد از هیئت واقعی خود بیبهره است و تنها در قالب مفاهیم تاریخی ظاهر میشود.
اگر در تاریخ انسانی تعدد و کثرت است و تاریخ جهانی غربی و غیرغربی آن داریم از جانب رخدادهاست. حتی همین تاریخ غربی خود یک رخداد بزرگ است. یک حدوث است و تحدد نیز در کلیت آن یک حدوث است و رویارویی ما با آن نیز یک حادثه است. دورههای تاریخی رخدادهای بزرگ است، رخداد یا حادثه بزرگتر از تاریخ است و منشاء آن است اصلاً و ابداً. وضعیت تاریخی خود پس از رخداد و تالی آن است و شاید به این معنی مجاز باشیم تا بگوییم ظهور شریعت نیز یک رخداد عظیم الهی است.
دورهی تجدد غربی بیش از سنت یونانی و رومی و کلاسیک غربزده و تاریخزده است و صورت مسخشدهی متافیزیک غربی بیش از هر دوره دیگر در تجدد ظاهر میشود. جهان متجدد و جهان تجدد زده هر دو ذیل ذیل تاریخ غربی است و بنابراین این دوره دورهی دشمنی بااراده معطوف به رخداد اصیل و آینده و انتظار است.
ماهیات و اعیان تاریخی آن است که متعین به تعین تاریخی و تابع کلمه وجودی تاریخی باشد. در تاریخ تعین تاریخی برخلاف تعین طبیعی همیشه ناتمام است در آیهی کریمه آمده است: «لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَن تَنفَدَ كَلِمَاتُ رَبِّی» که اشارت به پایانناپذیری کلمات خداوندی در بحر وجود است که ظاهر میشود.
آنکه زمان را مینگرد از مکانی که در آن قرار و ثبات دارد به زمان مینگرد. تاریخنگار نمیتواند تصویر درستی از رخداد داشته باشد چنانچه خود نیز اسیر حرکت زمان بادپای تاریخ باشد. باید بر یک سنگ محکم و ثابت ایستاد تا آمد و شد زمانها را به درستی نگریست. بدون استقرار بر مکان ثابت هیچ فهم و درکی از تاریخ نمیتوان داشت. قابلیتهای مکانی ثبات و قرار نهفته در رخدادهاست که چشم اندوختن بر تاریخ را میسر میسازد. سخن آخر اینکه هر منظری بر جای خویش قرار دارد و مستقر در مکان خویش مانع هیچ منظر دیگر نیست ادعای فوکو مبنی بر وقوع بیعدالتی متوجه امر کلی رخداد نیست و صرفاً حاکی از ضعف مبادی هستی شناسی در نظریه اوست.
وحشی همیشه ماند این زبدهی زمانه*** هیچکس نماند تنها خدا بماند
پینوشتها:
1. عضو هیئت علمی گروه فلسفهی دانشگاه تهران.
2. دهر، الاسماء تاریخی شمارهی 46 و 56، آبان آذر 1931، ص 452، ماهنامه ی فرهنگی تحلیلی سورهی اندیشه.
ماهنامه فرهنگی تحلیلی سوره اندیشه، شماره 86 و 87، مهر و آبان ماه 1394