برگردان: حمیدرضا میرحاجی
«کَبُرَ» با ضمه باء به کار میرود. این تعبیر ممکن است چند معنی داشته باشد؛ از جمله این که: عرب ها میان بزرگی معنوی و بزرگی در سن و سال فرق قائل میشوند. موقعی که بخواهند از بزرگی مادی صحبت کنند فعل «کبر» را با کسر باء به کار میبرند و مثلاً میگویند: «كبِرَ الرَّجلُ» [آن مرد بزرگ شد (در سن و سال)] اما بزرگی معنوی را با ضامه باء به کار میبرند و مثلاً میگویند: «کبُر الامر» [آن موضوع عظمت یافت و بزرگ شد) در این آیه مراد از «بزرگ شدن» (کبر) غیرمادی است و از این رو با ضمه باء به کار برده شده است. این جمله یک عبارت خبری است و متکلم درصدد بیان یک خبر است که خداوند کسانی را که مطلبی میگویند و عمل نمی کنند دشمن میدارد. (1)
احتمال دیگری هم در آیه وجود دارد و آن این که فعل «کبُر» بر وزن «فَعُل» آمده تا بیانگر تعجب و شگفتی باشد، در این صورت معنای آیه این است که چقدر دشمنی خداوند بزرگ است ! این احتمال به این علت است که گاهی برای بیان تعجب، فعل به قالب «فَعُل» برده میشود!
احتمال سومی هم وجود دارد و آن این که فعل «کبر» به علت بیان ذم و نکوهش در قالب «فَعُل» آمده است. هر گاه بخواهیم فعلی را در قالب مدح یا ذم بیان کنیم، به عبارت دیگر همانند فعل های «نِعم» و «بِئس» که برای مدح و یا ذم به کار میرود، فعلی را بخواهیم با همین مفاهیم مطرح کنیم، با رعایت ضوابطی که در باب «تعجب» و «مدح و ذم» گفته شده، آن را به قالب «فَعُل» میبریم.
در این آیه علاوه بر معنای خبری که در آغاز از آن صحبت کردیم، ممکن است معنای ذم و نکوهش و یا تعجب را هم از عبارت دریافت کنیم.
«مَقتاً» ممکن است تمییز باشد و رفع ابهام از فاعلی کند که مستتر است؛ یعنی عبارت این گونه بوده: «كَبُر المقت مقتاً» و در این صورت أن تَقُولوا مَا لا تَفعَلوُن که به واسطه حرف «أن مصدریه» تاویل به مصدر میرود (قولکم ما لاتفعلوان) بدل خواهد بود از واژه «مَقتاَ». کار این بدل آن است که ابهامی را که در آغاز همراه جمله است و معین نیست که مراد از «مقت» و دشمنی با خدا چیست؛ با آمدن «أن تَقُولُوا...» روشن میکند و «ابهام» بجای خود را به «بیان» میدهد. مستتر بودن فاعل فعل «کبُر» و تفسیر و توضیح آن با «مَقتاَ» که تمییز است، جمله را از حالت خبری به انشائی تبدیل میکند؛ علاوه بر این که در این تعبیر و اسلوب جدید، فخامت و تعظیم و بزرگیای وجود دارد که در تعبیر عادی یعنی آمدن فعل و فاعل به شکل معمولی وجود ندارد. به هرحال خارج شدن عبارت از حالت عادی و ساخته شدن جمله به این شکلی که اکنون شاهدش هستیم، به همراه خود به موضوعی که آیه در صدد بیان آن است، فخامت و عظمت داده است!
این احتمال هم میرود که فاعل «کبُر» همان مصدری باشد که از جمله «أن تَّقُولو...» به دست میآید. و «مَقتاً» هم تمییزی باشد که در اصل فاعل بوده و بعد از فاعلیت به تمییز، تغییر نقش داده است یعنی جمله در آغاز این طور بوده: «کبُر مقت قولکم ما لاتفعلون» و بعد «فاعل» (مقت) به منظور بیان اهمیت و مبالغه در بیان به صورت «تمییز» تغییر نقش داده است.(2)
در این تعبیری که در آیه مطرح شده چندین مطلب با هم جمع شده که همگی موضوع دشمنی را با شدت و مبالغه مطرح میکنند. جمع این مطالب به شکل ذیل است:
1. احتمال دارد آیه درصدد بیان یک جمله خبری باشد. در این صورت دیگر فعل جمله به قالب «فعل» نرفته و آیه درصدد بیان بغض و دشمنی خدا نسبت به یکی از صفات آدمی است و آمدن مطلب به شکل فعل ماضی که دلالت بر تحقق فعل میکند، حاکی از مسجل شدن مطلب و عدم تغییر در این حکم است.
2. ممکن هم هست که فعل در قالب «فعل» ریخته شده تا از این طریق تعجب و شگفتی متکلم بیان شود. در این صورت قصد آیه بیان تعجب و شگفتی از چگونگی دشمن بودن خدا نسبت به این صفت مطرح شده در آیه یعنی أن تَقُولوا مَا لا تَفعَلون است.
3. این احتمال هم میرود که آمدن «کبر» بر وزن «فعل» به منظور بیان ذم و نکوهش باشد یعنی متکلم میخواهد مذمت و نکوهش خود را از این صفت بیان کند: چه بد است...، چقدر مذموم است...!
4. در آیه از واژه «مقت» استفاده شده و نه «بغض»، زیرا اولی دلالت بیشتری بر شدت دشمنى و مبالغه در آن دارد.
5. ممکن است «مقتاً» در اصل فاعل بوده که برای بیان مبالغه آمیز مطلب، از حالت فاعل به تمییز، تغییر نقش داده است.
6. این احتمال هم وجود دارد که «مقتاً» مفسّر و توضیح دهنده فاعل مستتر است. یعنی فاعل مستتر شده و سپس بیان و توضیحش توسط تمییزی انجام میگیرد که بعد مطرح شده و این همان روش ایضاح و روشن نمودن پس از یک موضوع مبهم و مجمل است! این تعبیر همچنین موجب میشود که جمله از حالت خبری به انشایی تغییر وضعیت دهد و متکلم با این تعبیر درصدد بیان زشتی و دشمنی خود با این صفت مطرح شده در این آیه باشد: چه زشت است... چه دشمنی و عداوتی است...!
7. ممکن است قصد آیه بزرگ نمودن توصیه ویژگی مطرح شده در آیه (چیزی را بگویی که عمل نمیکنید) باشد، یعنی بیان این مسأله که این امر چیز کوچکی نیست و خیلی بزرگ است که!
8. بغض و دشمنی نسبت به صفت مطرح شده در آیه یعنی «أن تَقُولُو ا...» با آمدن قید «عِندَ الله» افزایش یافته است؛ زیرا چیزی که نزد خدا زشت و مبغوض و بد باشد، بدترین و زشت ترین چیزها است.
اسلوب و تعبیری که در این آیه آمده، موضوع «خشم خداوند» و «زشت بودن مطلب نزد او را از جنبه های مختلف مد نظر قرار داده و به بلیغ ترین صورت بیان کرده است. همان طور که در سطور قابل ملاحظه کردیم، احتمال خبری بودن و یا انشائی بودن آیه و نیز امکان برداشت معنای تعجب و ذم و مبالغه و بیان پس از ابهام، همگی در این تعبیر به کار برده شده وجود دارد. اگر به جای این تعبیر که در آیه آمده، گفته میشد: «کبُر المقت عند الله أن تقولرا» و یا «ما أکبر المقت عند الله» و یا «کبر عند الله مقت أن تقولوا ...» و یا تعابیر دیگر، بیشتر این معانی و احتمالاتی که گفته شد، از بین میرفت.
در تفسیر کشاف آمده است: از تعبیر «کبر» تعجب و شگفتی قصد شده، هرچند در ظاهر عبارت این معنی وجود ندارد، همانند تعجبی که در این عبارت شاعر وجود دارد: «غلت ناب كلیب بواؤها»(3).مقصود از تعجب، بزرگ نشان دادن مطلب در دل های مخاطبان است؛ زیرا تعجب و شگفتی اتفاق نمیافتد جز در چیزهایی که خارج از نمونه ها و شکل های مرسوم و عادی باشد، به عبارت دیگر از یک مطلب عادی که تعجبی برنمی خیزد، مطلب حتماً باید غیرعادی باشد که موجب شگفتی شود. این شگفتی و تعجب به أن تَقُولوا مَا لا تفعَلُون نسبت داده شده و «مقتاً» هم بنا بر ویژگی ابهام زدایی، منصوب شده تا بیانگر این مطلب باشد که ویژگی أن تَقُولُوا مَا لا تَفعلُون لازمهاش یک دشمنی و کینه و بغض ویژه و خاص است و هیچ شائبه و تردیدی هم در آن وجود ندارد؛ زیرا دقیقاً در این آیه مشخص شده که موضوع «مقت» و کینه و خشم به چه مطلبی بر میگردد.
انتخاب لفظ «مقت» از آن روست که بیانگر شدیدترین و بلیغ ترین واژه برای بیان بغض و خشم باشد ... در این آیه به این اکتفا نشده که موضوع «بغض» و «کینه» با انتخاب واژه «مقت» بزرگ، نشان داده شود، بلکه آمدن «کبُر» هم بیانگر این است که این کار بدترین و زشت ترین کار است. تعبیر «عند الله» هم این معنی را رساتر و بلیغ تر کرده است؛ زیرا اگر ثابت شود که نزد خدا کاری این گونه موجب بغض و کینه میشود، در این صورت بیان شدت و بزرگی آن به صورت کامل انجام گرفته و همه تردیدها را میزداید!(4)
در آیه «أن تَقُولُوا» ترکیب «آن مصدریه» در کنار فعل مضارع به کار برده شده تا این فعل تأویل به مصدر رود و ترکیب «قولکم» ساخته شود. حال سؤال این است که چه تفاوتی میان این دو ترکیب وجود دارد؟ در پاسخ باید بگوییم که ترکیب «قولکم» دلالت بر یک بار اتفاق افتادن میکند. در این صورت معنای آیه این خواهد شد که آن بغض و کینه و خشم شدید نسبت به آن چیزی است که اتفاق افتاده و لو برای یک مرتبه؛ در حالی که این معنی مراد نیست! خداوند میخواهد بگوید که این خشم و دشمنی شدید نزد خداوند وجود دارد، اگر این ویژگی (گفتن چیزی که انجامش نمیدهیم!) تکرار شود! بنابراین آمدن فعل «تقولوا» دلالت بر همین تجدد و نو شدن و تغییر میکند که اگر هر بار اتفاق بیفتد، این خشم هم اتفاق میافتد! هم چنین در آیه از فعل ماضی «قلتم» هم استفاده نشده و مثلاً نیامده که: كَبُرَ مَقْتًا عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا مَا لَا تَفْعَلُونَ تا بیانگر این معنی باشد که خداوند نمیخواهد بگوید که این خشم شدید و سنگین برای چیزی است که در گذشته یک بار اتفاق افتاده باشد!
علت این که خداوند این ویژگی را تا این اندازه زشت جلوه داده و در مذمت آن این مقدار مبالغه کرده آن است که این صفت در حوزه «کذب» قرار میگیرد و انسان مسلمان هم قطعاً دروغ نمیگوید!
شاید شما بگویید: چرا آیه این گونه مطرح نشده که: «ان الله یمقت الذین یقولون...» یعنی فعل کینه و خشم را به فاعل فعلی که مورد خشم خداوند قرار میگیرد، نسبت دهد؛ همان طور که در آیه بعد فعل «حب» و دوست داشتن به فاعل فعلی که خداوند آن را دوست دارد، نسبت داده و گفته شده: إِنَّ اللَّهَ یحِبُّ الَّذِینَ یقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِهِ صَفًّا «مقت» و کینه و خشم به فعل نسبت داده شده و نه به انجام دهندگان فعلی که خدا از آن بدش میآید، بر خلاف «حب» که به فاعل فعلی که خدا آن فعل را دوست دارد، نسبت داده شده است؟!
پاسخ این سؤال آن است که خداوند دارندگان این صفت مورد خشم و کینه قرار گرفته را مخاطب قرار داده و میگوید: یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا اگر بعد از این خطاب این گونه میگفت که: «ان الله یمقت الذین یقولون ما لایفعلوان» (خداوند از کسانی که چیزی را میگویند که انجام نمیدهند، بدش میآید و نسبت به آن ها خشم و کینه دارد) آمدن عبارت به این صورت به معنای این بود که خداوند کسانی را که مورد خطاب قرار داده یعنی همان مؤمنان را، دشمن میدارد و نسبت به آن ها خشم و کینه دارد؛ در حالی که خداوند از کسانی که ایمان آوردهاند، بدش نمیآید و آن ها را دشمن به حساب نمیآورد، بلکه دوستشان دارد، اما از این ویژگی که در آیه مطرح شده، خشمگین میشود و انجام آن را دشمنی با خدا به حساب میآورد. بنابراین خداوند با آوردن اسلوب جمله به این صورت، مؤمنان را از این مسأله مبری دانسته که مورد خشم خدا باشند. بنابراین موقعی که این گونه میفرماید: إِنَّ اللَّهَ یحِبُّ الَّذِینَ یقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِهِ صَفًّا خود همین آیه کافی است که نشانه ای باشد بر بزرگداشت مؤمن و این که خداوند او را دوست دارد. خداوند در آیه إِنَّ اللَّهَ یحِبُّ الَّذِینَ... علاقه و حلب خود را نسبت به انجام دهندگان فعلی که خدا آن را دوست دارد، بیان میدارد و به عبارت دیگر هم انجام دهندگان کار و هم خود نفس کار را بیان میکند که دوست دارد. به راستی چه کرامت و بزرگیای برای مؤمن در این دو آیه که در دو موضوع «خشم» و «حب» آمده، مطرح شده است! خداوند در یکی از این دو به شکل غیرمستقیم و در دیگری مستقیم، این علاقه و حبّ خود را نسبت به مؤمن بیان کرده است!
این مسأله هم ممکن است مطرح شود که خداوند در این آیه میفرماید: كَبُرَ مَقْتًا عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا مَا لَا تَفْعَلُونَ چرا در مقابل این آیه نگفت: «ان الله یحب الذین یفعلون ما یقولون»؟! (خداوند دوست دارد کسانی را که انجام میدهند آن چه را که میگویند!) پاسخ این سؤال آن است که خداوند کارهایی را دوست دارد که خودش آن را اراده کرده باشد و آن را برای ما پسندیده باشد، این طور نیست که خداوند هر کاری را به هر صورتی که باشد، دوست داشته باشد. مسأله به این گستردگی و بی قید و بندی نیست! او دوست ندارد کسی را که بگوید کار بدی را انجام میدهد و بعد هم آن را انجام دهد، بلکه این آدم باید از این حرفش بگذارد حتی اگر قسم هم برای انجام کارش خورده باشد مثلاً کسی که میگوید با خویشانش قطع ارتباط میکند و یا فلان زشتی را انجام دهد، نباید چنین گفته هایی به مرحله عمل برسد، بلکه برعکس باید خلاف آن کارها را انجام دهد و برخلاف آن گفته های «منکر» به انجام امور «معروف»بپردازد. بنابراین انجام هر چیزی به علت بر زبان آوردن آن به این صورت کلی و بدون قید و شرط درست نیست!
پینوشتها:
1. بزرگ دشمنی و خشمی است نزد خدا که بگویید آن چه نمی کنید.
2. معانی النحو ج 2 ص 751 به بعد.
3. در حقیقت مقصود عبارت این است: ما اغلی ناباً بواؤها کلیب! یعنی چه شتر گران بهایی است شتری که قصاصش کلیب باشد!
4. الکشاف ج 4 ص 96.
سامرایی، فاضل صالح؛ (1392)، درآمدی بر تفسیر بیانی قرآن کریم، مترجم: حمیدرضا میرحاجی، تهران: انتشارات سخن، چاپ اول