ابوالحسن بکري و قصه اي کردن تاريخ اسلام

روايت داستاني از يک حادثه‌، با روايت تاريخي و واقعي همان رخداد تفاوت دارد. اين تفاوت به دليل افزودگي ها وکاستي هايي است که در روايت واقعي و تاريخي آن رخداد پديد آمده و صورتي داستاني و رمانتيک بدان داده است‌. لازمه ‌چنين تصويري‌، انحرافات چندي است که هميشه نيز عمدي نيست‌. علاقه مردم عادي به روايت داستاني‌،
چهارشنبه، 23 مرداد 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ابوالحسن بکري و قصه اي کردن تاريخ اسلام
ابوالحسن بکري و قصه اي کردن تاريخ اسلام
ابوالحسن بکري و قصه اي کردن تاريخ اسلام

مقدمه

روايت داستاني از يک حادثه‌، با روايت تاريخي و واقعي همان رخداد تفاوت دارد. اين تفاوت به دليل افزودگي ها وکاستي هايي است که در روايت واقعي و تاريخي آن رخداد پديد آمده و صورتي داستاني و رمانتيک بدان داده است‌. لازمه ‌چنين تصويري‌، انحرافات چندي است که هميشه نيز عمدي نيست‌. علاقه مردم عادي به روايت داستاني‌، سبب رشد کارقصه‌ گويان در صدر اسلام و اصولا در طول تاريخ گرديده است. در آغاز، تنها تاريخ انبياي گذشته‌، به صورت داستان عرضه مي‌شد. به مرور، برخي ازرخدادهاي سيره‌، نيز رنگ داستاني به خود گرفت‌. در همين جا بايد اين نکته را يادآوري کرد که در يک نقطه‌، تشخيص‌ روايت تاريخي از روايت داستاني دشوار است و آن مواردي است که به ويژه در تاريخ انبيا، رنگ وحي‌، معجزه‌، اخبار ازآينده و به عبارتي ماوراء الطبيعي دارد. آنان که تنها با انديشه‌هاي مادي سر وکار دارند و تاريخ را صرفاً تجلّي عناصر واجزاء مادي مي‌پندارند، هر نوع روايتي را که مشتمل بر اين عناصر باشد، داستاني مي‌دانند و تنها با حذف اين عناصررضايت به تاريخي بودن آن مي ‌دهند.
در اين باره بايد گفت‌: اگر مشکل صرفاً مسأله غيب يا وحي باشد، به هيچ روي نبايد چنين رخدادي را روايت داستاني تلقي کرد؛ در واقع زماني که ما دليل کافي در اصل وقوع چنين رخدادي داشته باشيم‌، نبايد به دليل داشتن جنبه‌هاي غيبي‌، آن رويداد را مورد انکار قرار دهيم‌. اما در مواردي که رنگ قصصي و داستاني غلبه ‌داشته و سند رخداد نيز قابل اعتبار و اعتنا نيست و حتي شواهدي بر ضد آن وجود دارد، مي‌توان در آن شک و ترديد کرده ‌و پس از بررسي دقيق در سند و متن‌، آن را مورد انکار قرار داد.
آنچه مسلم است اين که قصه‌سرايان که در جامعه نفوذ چشمگيري داشته‌اند، دربسياري از موارد در داستاني کردن واقعيات تاريخي تلاش کرده‌اند و حتي گاه به کلي واقعه‌اي ‌را ساخته و يا ساختار آن را عوض کرده‌اند. ابوايوب سختياني بر اين باور بود که‌ قصه ‌سرايان‌، «حديث‌» را بر مردم فاسد کرده‌اند (حلية الاولياء: 3/11). ذَهَبي (م‌748) نيز از جمله تحريفات قصه‌سرايان را در سيره‌، رواياتي دانسته است که در اطراف مسأله معراج پديد آمده است (بنگريد: مقدمه القصاص و المذکرين: 34) صلة بن حارث غفاري مي ‌گفت‌: از بين رفتن سيره و سنت رسول خدا (ص‌) به دليل وجود قصه ‌سرايان بوده ‌است‌ (حياة الصحابه: 3/281، الاصابة: 2/193) براي عنوان نمونه قصه‌ سرايي روايت کرده بود که رسول خدا (ص‌) قبل از ازدواج‌ با عايشه‌، عکس وي را ديده بود و پس از آن از روزنه‌اي به بيرون مي‌نگريست تا صاحب آن‌تصوير را بيابد! (القصاص و المذکرين: 106) شُعْبه که از محدثان بنام بود مي‌گفت‌: ما براي قصه‌ سرايان حديثي‌نمي‌گوييم‌؛ چرا که يک وجب حديث از ما گرفته يک ذراعش مي‌کنند (القصاص و المذکرين: 100 – 103).
در کنار اين مطلب بايد اشاره کرد که اخباري ها با ذهنيت داستانسرايي خود، کوشيده‌اند تا براي تمام مظاهر تاريخ دوره جاهلي و اسلامي‌، قصه‌هايي دست وپا کنند. ذهن جوّال آنها در ساختن داستان بسيار قوي و حتي اديبانه بوده و به هيچ روي ‌نبايد فريب نثر اديبانه قصصي آنان و اشعارشان را خورد. متأسفانه ‌اين قصص منشأ بسياري از تحريفات جدي در سيره شده است‌. همين وضعيت در باره اخبار کربلا هم رسوخ کرده است.

ابوالحسن بکري و تصوير قصه‌اي از سيره نبوي‌

از جمله کساني که در قرن پنجم به ايراد تصوير قصصي از سيره نبوي پرداخت ابوالحسن احمد بن عبدالله بن محمد بکري واعظ است که رايج ترين و مشهورتين اثرش کتاب الانوار است‌ که مکرر چاپ شده و يکي از آخرين چاپ هاي آن در بيروت توسط منشورات اعلمي در سال 1999 صورت گرفته است.
منابع رجالي‌، درباره کتاب سيره ابوالحسن بکري گفته‌اند که آن کتاب قابل اعتماد نيست‌؛ زيرا او دروغگوست و قصه‌هايي جعل کرده است که به هيچ روي شايسته اعتماد نيست‌. نوشته‌هاي وي مانند رأس‌ الغول‌، کتاب کُلُنْدجه و ... ساختگي است. نام کتابي که در وي سيره نوشته الذروة في السيرة‌ النبويّه بوده است‌ (در باره وي و آثارش و مطالبي که در باره او گفته شده است: بنگريد به: سير اعلام النبلاء: 19/36؛ سبل الهدي و الرشاد: 4/24، ميزان الاعتدال: 1/112؛ 251؛ و نيز رياض العلماء: 1/42؛ 5/440، 7/33)
ذهبي او را ضمن متوفيات سالهاي 480 تا 500 ياد کرده و درباره زمان زندگي او مي گويد تصورش بر اين است که در اين دوره يعني دو دهه پاياني قرن پنجم مي زيسته است. همانجا مي افزايد: گفته است که او از مسيلمه دروغگوتراست‌ (سير اعلام النبلاء: 19/36) همو در ميزان الاعتدال او را با لقب «الکذّاب الدّجال‌» وصف کرده است‌. وي مي‌افزايد که درسوق کُتُبيين کتاب‌هاي او با عنوان ضياء الانوار، رأس الغول‌، شرّ الدهر، کتاب لکندجه‌، حصن الدولاب‌، کتاب الحصون السبعه ]هفت خان در باره داستانهاي جنگهاي علي بن ابي طالب. نسخه آن را بنگريد در: الخطوطات العربيه بمکتبة المتحف طبقبوسراي ترکيا: 3/438‌[ و صاحبها هضام بن الحجاف و حروب الامام علي معه خوانده مي ‌شود (ميزان الاعتدال: 112.1).
مرحوم استاد عبدالعزيز طباطبائي پس از نقل اين مطلب از ذهبي مي ‌افزايد: اين ‌کتاب‌، يک اثر قصصي است نه واقعي؛ طبع قصه نيز خيال بافي است؛ اما ذهبي با نگاه يک محدث اين مطالب را بيان کرده است‌ (اهل البيت في المکتبة العربيه: 527) ايشان در همانجا (ص 526 – 531) اقوال مختلف را در باره بکري نقل کرده است.
مسلما داستاني کردن تاريخ اسلام يک کار هنري و ادبي است و في حد نفسه کاري غير از تاريخنگاري است. آنچه مهم است اين که اين قبيل آثار نبايد به عنوان يک اثر تاريخي جدي مورد توجه قرار گيرد. اين آثار معمولا براي سرگرم کردن مردم ساخته مي شده است.
متن فارسي اين کتاب قصه‌اي در باره سيره نبوي برجاي مانده و نسخه هايي از آن ‌در برخي از کتابخانه‌هاي داخلي و خارجي موجود و به احتمال از قرن هشتم يا نهم ‌هجري است‌ (بنگريد: فهرستواره کتابهاي فارسي: 3/1588-1587)
اين اثر که در مقدمه به نام ذروة العليا في سيرة المصطفي (ص‌) نامگذاري شده‌، و به فارسي در آمده اثري است داستاني که بنيادي در جهت واقع ‌نمايي ندارد. بنابرين اين کتاب را به هيچ روي ‌نمي‌توان يک اثر تاريخي دانست‌، بلکه تنها قصه‌اي ساختگي بر پايه تاريخ است‌. براي‌ نمونه در بحث غزوه خندق‌، در باره پيشنهاد پرداخت ثلث خرماي مدينه‌، آگاهيم که ‌اين پيشنهاد براي طايفه غطفان بود، اما در اين کتاب اين پيشنهاد از آن ابوسفيان است‌. مؤلف پس از آن‌، از مشورت پيامبر (ص‌) با اصحاب ياد مي ‌کند و جواب منفي ‌مي ‌دهد: #
... پيامبر کس فرستاد بر ابوسفيان که انصار مي‌گويند که شما را شمشير مي‌دهيم‌، آنگاه قريش عزم جنگ کردند و به جوش درآمدند. ابوسفيان لشکر را ترتيب کرد و تيراندازان را جمع کرد. بيست هزار مرد تيرانداز بود. گفت همه به يکبار تيراندازيد. به يکبار تيرباران کردند. چنان که ابر هوا را فرو گيرد. عمار ياسر گويد که پيغمبر (ص‌) از خميه بيرون آمد، ديد که تيرهاي کفار مانند ابري که آفتاب را پوشد بپوشيد. تکبير گفت و اشارت کرد به دست مبارک خود که باز گرديد به ‌سوي کفار. تيرها في الحال بازگشتند و به ايشان آمد و خلقي از آنها زخم خورده و کشته شدند و هر کس از ايشان تيرانداخته بود نيز به او باز آمد. ابوسفيان بانگ برآورد و گفت: ويلک سحر محمد به ما کار کرد. اينک تيرها هم به ما بازمي‌رسد. در دل قريش و عرب ترس درافتاد و دست و پايشان سست شد....
در دنبال آن داستان حمله چندين نفر به سمت لشکر اسلام و ترسشان از شمشير علي بن ابي‌طالب (ع‌) و بازگشت آنان ‌بدون نبرد به سوي قريش آمده که يکي از آنها هم ابوسفيان است‌:
«پيغمبر فرمود که اين ابوسفيان است رئيس قريش‌. حاضر باشيد که تا چه مي‌گويد و چه مي‌کند. گويند که لتام از روي برداشت و اشارت کرد سوي اصحاب مصطفي (ص‌) و باز خود را بستاييد. از ناگاه سيد ابرار و سرور اخيار ابن عم رسول مختار امام علي مرتضي صاحب ذوالفقار به ميدان درآم‌د و جولان نمود وشعري بگفت چنان که بيم در دل ابوسفيان افتاد و ذوالفقار بر وي بجنبانيد و بزد بر سپرش و نعره شيرانه بزد چنان که اندام ابوسفيان چون بيد بلرزيد و خواست که بگريزد اسبش در زير راه بايستاد چنان که نه پيش‌رفت و نه پس‌. بانگ زد بر وي از جاي خود بجنبيد. خود را از اسب به زير انداخت و سلاح را بگذاشت وپشت کرد و چون روبه از شير ژيان بگريخت و پندارد که علي در پي وي است از ترس جانش به حلق رسيد تا سادات قريش پيشش رسيدند و گفتند ترا چه حال افتاده‌. زبانش از کار رفته بود. جواب نداد...
اينها فقط يک نمونه از نثر داستاني اين کتاب بود که سراسر قصه است. بايد توجه داشت که سيره‌هاي داستاني طي قرون هفت و هشت متعدد بود. از آن جمله مي‌توان به کتاب آثار احمدي از احمد بن ‌تاج الدين استرآبادي (تهران‌، 1374) اشاره کرد که نثر آن داستاني است و در عين وفاداري به تاريخ‌، با نوعي ‌ادبيات حماسي نگاشته شده و درست مثل برخي از تواريخ اين روزگار که در بين جملات‌، اشعاري آورده‌ مي‌شود، در اين کتاب هم چنين است و از همين اشعار پيداست که سيره‌هاي شعري هم فراوان بوده يا آن که ‌نويسنده در همان لحظه خود ابداع مي ‌کرده است‌.#
در فهرست نسخه‌هاي خطي کتابخانه ملي برلين‌، چندين نسخه از متن عربي کتاب سيره او معرفي شده است:
يکي با عنوان کتاب الانوار و مفتاح الاسرار و الافکار في ذکر نور سيدنا المصطفي است که درفهرست نام مؤلف ابوالحسن‌احمد بن عبدالله بکري آمده است‌. به دنبال همان نسخه‌، از کتابي با عنوان النجم الثاقب ياد شده و از مؤلف با نام ‌محمد بدرالدين بن عبدالله بن حسن بکري ياد گشته اما در بخش‌هايي که نقل شده مرتب تعبيرحدثنا ابوالحسن البکري ديده مي‌شود (فهرست نسخه هاي خطي عربي برلين: 9/118 – 119 و نسخه اي ديگر در ص 179)
ترجمه ترکي همين سيره او هم که توسط مصطفي بن يوسف ضرير مولوي رومي (بعد از 795) صورت‌ گرفته در دسترس است (بنگريد: مجله شهاب: ش 33 – 34؛ ص 81 – 82، فهرست نسخه هاي تاريخ و جغرافي در کتابخانه هاي استانبول: 1/405 - 404‌).
علامه مجلسي از کتاب الانوار او نسخه‌اي داشته و در بحار به تفصيل در جاي‌هاي‌مختلف از آن نقل کرده است (از جمله بحار: 16/20 – 77)‌.
از اين الانوار که مکرر هم به چاپ رسيده‌، نسخه‌اي به شماره 3663 درکتابخانه مرعشي موجود است‌. مجلسي در پايان عدم اعتماد خود را بر نقل وي ابراز کرده (انما اوردت‌ تلک الحکاية لاشتمالها علي بعض المعجزات و الغرائب‌، و ان لم نثق بجميع ما اشتملت عليه لعدم الاعتمادعلي سندها). و با اين حال‌، اين داستان مفصل را که در باره ازدواج پيامبر (ص‌) با خديجه است از آن نقل ‌کرده است‌! مجلسي در جاي ديگري‌، با اشاره به اين که نسخه‌اي از کتاب الانوار را دارد، تصريح مي‌ کند که ‌برخلاف آنچه گفته شده است وي از مشايخ شهيد ثاني نيست‌ (بحار: 15 / 26) در بين مشايخ شهيد ثاني که خودش از آنان ياد کرده نام يک ابوالحسن بکري ديده شده که روزگاري تصور مي شد وي همان صاحب الانوار است. اما نه تنها مجلسيي اين نکته را دريافته بسياري ديگر نيز آن نسبت را نادرست شمرده اند (بنگريد به توضيحات دوست ما آقاي رضا مختاري در : غاية المراد، 1/303 – 304؛ جمع پريشان: 1/455 – 458، مقالات اسلامي از جشنواره مطبوعات اسلامي: 1/373 – 375).
کتابي هم با عنوان مقتل اميرالمؤمنين علي (ع‌) به وي منسوب است که به شماره 2/114992 در کتابخانه مرعشي موجود است‌ (فهرست مرعشي: 29 / 128 – 133 و نسخه اي ديگر به شماره 3/12295)
به نظر مي‌ رسد بعدها آثار متعددي از اين قبيل قصص تاريخي جعل شده‌، و به بکري نسبت داده شده باشد. مانند آن که شماري از حکايات تاريخي به واقدي هم منسوب گشته است‌. در واقع جاعلان اين قبيل اخبار تلاش مي کنند براي مقبول کردن آنها ميان مردم، آن اخبار را به مورخان مشهور نسبت دهند.
منبع: www.historylib.com




ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط