نویسنده: محمد غفارنیا
طاووس فقیه میگوید: در كعبه امام زین العابدین علی بن الحسین را دیدم كه از اول شب تا سحر طواف و عبادت میكرد، تا آن كه دور خانه خدا خلوت شد. سپس دیدم حضرت سر به آسمان برداشت، نظری ژرف به پهنای آسمان افكند و با معبود خویش به مناجات پرداخت:
(إِلَهِی غَارَتْ نُجُومُ سَمَاوَاتِكَ وَ هَجَعَتْ عُیُونُ أَنَامِكَ، وَ أَبْوَابُكَ مُفَتَّحَاتٌ لِلسَّائِلِینَ، جِئْتُكَ لِتَغْفِرَ لِی وَ تَرْحَمَنِی وَ تُرِیَنِی وَجْهَ جَدِّی مُحَمَّدٍ ( صلى الله علیه و آله ) فِی عَرَصَاتِ الْقِیَامَةِ:
پروردگارا، ستارگان آسمان یكی پس از دیگری دیدهها پنهان شدند، و چشمهای بندگانت در خواب فرو رفته. تنها خانهای كه در آن به روی سائلان گشوده است، خانه توست. اكنون به در خانه تو آمده ام تا مرا ببخشایی و مورد رحمتم قرار دهی و سیمای محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) را در پهنه قیامت به من بنمایی.
در این حال سیلاب اشك از دیدگان حضرت سرازیر بود و میفرمود:
ای خدای من، قسم به عزت و جلالت، اگر معصیت و نافرمانی از من سر زده، قصد مخالفت تو را نداشته ام و درباره تو تردید نورزیده و از كیفر تو جاهل نبودهام. من نمیخواسته ام خود را در معرض كیفر تو قرار دهم؛ لكن نفس، فریبم داد و پرده پوشی تو كمك كرد. اكنون غیر از تو كیست كه نجاتم دهد. اگر ریسمان حمایتت را از من بگسلی به ریسمان چه كسی چنگ بزنم. آه، بسی شرم دارم كه فردای قیامت در پیشگاه تو حاضر شوم.
آن گاه كه دستور فرمایی سبكباران از صراط بگذرند و سنگین باران (از گناه) به آتش در افتند، نمیدانم با سبكباران خواهم بود، یا با سنگین باران. وای بر من، هر چه عمرم طولانی میشود، خطاهایم زیاد گشته و از توبه محروم میشوم.
سپس امام (علیه السلام) با نفس خود خطاب كرد و فرمود:
آیا وقت آن نرسیده است كه از پروردگارم حیا كنم. سپس با حال گریه این اشعار را خواند:
اتحرقنی بالنار یا غایه المنی *** فاین رجائی ثم این محبتی
اتیت باعمال قباح ردیه *** و ما فی الوری خلق جنی كجنایتی
طاووس میگوید: حضرت آنقدر به مناجات خود ادامه داد، كه بیهوش و در حال سجده به زمین افتاد. نزدیك رفتم، سرش را بر دامان گرفتم و به حال او گریستم. وقتی یكی از قطرات اشكم به صورتش افتاد، به هوش آمد. نشست و فرمود: من ذالذی اشغلنی عن ذكر ربی: كیست كه مرا از یاد مولایم مشغول داشته؟ عرض كردم: یابن رسول الله، طاووس هستم. این چه گریه و چه بیتابی است كه شما دارید؟ ما باید چنین باشیم كه گناهكاریم؛ مگر پدرت حسین بن علی (علیه السلام) و مادرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها)، و جد تو پیامبر خدا نیست. پس (با این مقام و موقعیت كه داری) چرا تو گریه و بیتابی میكنی؟ حضرت به من نگاهی كرد و فرمود:
هیهات، هیهات؛ ای طاووس، سخن از پدر و مادر و جد را كنار بگذار.
خداوند بهشت را برای مطیعان آفریده، هر چند غلام حبشی باشد و دوزخ را برای عاصیان خلق كرده هر چند فرزندی از قریش باشد؛ مگر این سخن خدا را نشنیدهای كه میفرماید:
(فاذا نفخ فی الصور فلا انساب بینهم یومئذ و لا یتساءلون)
هنگامی كه در صور دمیده میشود، هیچ گونه نسبی در میان آنها نخواهد بود (نسبتها سودی نمیبخشد) و آنجا از یكدیگر كمك میطلبند (چون كاری از كسی ساخته نیست؛ بلكه ترازوی سنجش اعمال باید سنگین باشد)؛ (1) به خدا سوگند، به جز عمل خیر و صالحی كه از پیش فرستاده باشی، چیز دیگری به تو سود نمیرسد. (2)
پینوشتها:
237-مومنون/101.
238-نورالثقلین: ج3. ص563.
غفارنیا، محمد، (1387) 142 قصّه از قرآن: همراه با شأن نزول آیاتی از قرآن، قم: جامعه القرآن الکریم، چاپ اول