برخورد زبان‏ها

واژه‏‌ی تداخل به معنای تغییر ساختارهای زبانی است که از ورود عناصر بیگانه به عرصه‏‌های بسیار ساختارمند زبان، مانند مجموعه‏‌ی نظام واجی، بخش اعظمی ‏از صرف و نحو و عرصه‏‌هایی از واژگان (خویشاوندی، رنگ، زمان و مانند آنها) ناشی می‏‌شود.
شنبه، 8 خرداد 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: Plato
موارد بیشتر برای شما
برخورد زبان‏ها
 برخورد زبان‏ها
 

نویسنده: لویی ژان کالوه
مترجم: محمّد جعفر پوینده





 
 

1. قرض گیری‏ها و تداخل‌ها

«واژه‏‌ی تداخل به معنای تغییر ساختارهای زبانی است که از ورود عناصر بیگانه به عرصه‏‌های بسیار ساختارمند زبان، مانند مجموعه‏‌ی نظام واجی، بخش اعظمی ‏از صرف و نحو و عرصه‏‌هایی از واژگان (خویشاوندی، رنگ، زمان و مانند آنها) ناشی می‏‌شود.» (1)
تعریف بالا از تداخل زبانی به نقل از کتاب تداخل زبان‏‌ها اثر یوریل واینرایش (1953) است. اگر این کتاب دوران ساز بوده است و امروزه نیز بعد از چهل و چند سال پس از انتشار آن هنوز خوانده می‏شود، بدان سبب است که نخستین اثری است که چند و چون مسائل دوزبانگی را با تیزبینی و ژرف نگری روشن کرده است. اما تعریف پیش گفته را که در مورد مسئله‏ی برخورد زبان‏ها در جامعه نیز کاربرد دارد، و اینریش فقط در مورد فرد دو زبانه به کار برده است. او در واقع معتقد بوده که فقط هنگامی‏ می‏توان از برخورد زبان‏ها سخن گفت که آنها را شخص واحدی به تناوب به کار برده باشد.
تداخل‌های زبانی را می‏توان به سه دسته تقسیم کرد: تداخل‌های واجی، ، تداخل‌های نحوی و تداخل‌های واژگانی. جدول زیر که در کتاب واینرایش آمده است، واج‏های یک گویش آلمانی رایج در روستای توسیس (شویتسر توتش) وگونه‏ای از زبان رومیایی (یا رومانش) را نشان می‏دهد که در روستای فلدیس به آن صحبت می‏شود (این دو روستا در گریزون، در سوییس قرار دارند). (2)
 برخورد زبان‏ها
تفاوت مصوت‌های کوتاه و مصوت‌های بلند در زبان شویتسرتوتش مسئله‌ساز است، زیرا در زبان رومیایی مصوت‏ها در بعضی از موارد بلند و در موارد دیگر کوتاه هستند. در نتیجه از یک سو بعضی از کلمه‏ها با هم اشتباه گرفته می‏شوند و از سوی دیگر نوعی لحن رومیایی در شویتسرتوتش به وجود می‏آید.
مثال مشابه این را می‏توان در دشواری فرانسویان در اجرای تمایزی دانست که انگلیسی زبان‏ها میان /i/ بلند و /i/ کوتاه در کلمه‏هایی مانند ship sheep, sheet و shit قایل می‏شوند.
در تداخل‏های نحوی، ساختار جمله در زبان با بر پایه‏ی ساختار زبان الف شکل می‌گیرد: به عنوان مثال فرد ایتالیایی زبان، بر پایه‏ی الگوی رایج جمله‏هایی مانند viene la pioggia cóla («باران می‏بارد») یا suona il telefono («تلفن زنگ می‌زند») [که در آن‏ها از الگوی فعل - فاعل پیروی شده]، ممکن است هنگام سخن گفتن به زبان فارسی، که الگوی غالب آن فاعل - مفعول - فعل است، چنین جمله‏هایی بسازد: می‏بارد باران یا زنگ می‏زند تلفن.(3)
در عرصه‏ی واژگانی ساده‌ترین تداخل‌ها آن‌هایی‌اند که در حکم افتادن به دام دوستان کاذب هستند، مثل فردی انگلیسی که واژه‏ی instance را به معنای
“exemple” در زبان فرانسوی به کار می‏برد (واژه‏ی instance در زبان انگلیسی به معنای مثال است ولی در زبان فرانسوى چنین معنایی ندارد). در مواردی با ترجمه‌های لفظ به لفظ روبه رو می‌شویم: پرتقالی‌های ساکن ایالات متحده to be right (حق داشتن) را مستقیماً بهestar direito ترجمه می‌کنند. در مواردی نیز در یک زبان بر پایه‏ی الگوی زبان دیگر کلمه‏هایی ساخته می‏شود: زبان فرانسوی ایالت کبک سرشار از این نوع مثال‌ها است، مانند واژه‏ی vivoir برای «salon» (در انگلیسی living room). اما تداخل زبانی هنگامی‏ بیشتر رواج دارد که دو زبان تجربه‌های واقعی را به نحوی واحد بیان نمی‏کنند. به عنوان مثال در زبان فرانسوی آفریقا فعل gagner بامعنایی بسیار گسترده به کار می‏رود (و علاوه بر «به دست آوردن» و «برنده شدن»، معنای «داشتن» و «تصاحب» نیز می‏دهد). این کاربرد گسترده بر پایه‏ی الگوی بعضی از زبان‌های آفریقایی شکل گرفته است که برای تمام این مفاهیم فقط یک فعل دارند. در نتیجه جمله‏ای مانند Ma femms a gagne petit به معنای آن است که او بچه‏دار شده، نه این که در بخت‏آزمایی برنده‏ی بچه شده است...
تداخل واژگانی در پیامد منطقی خود ممکن است به قرض گیری بینجامد: به جای آن که در زبان خودمان معادل دیریابی برای واژه‌ای از زبان دیگر پیدا کنیم، آن واژه را مستقیماً به کار می‏بریم و با نحوه‏ی تلفط خاص خودمان منطبقش می‏سازیم. بر خلاف تداخل که پدیده‌ای فردی است، قرض گیری پدیده‏ای جمعی است: تمام زبان‏ها از زبان‏های دیگر قرض گرفته‏اند و گاهی این قرض گیری چنان گسترده است (مثل زبان انگلیسی که بخش زیادی از واژگان خود را از فرانسوی قرض گرفته است) که ممکن است در مقابل با واکنش‏های ناسیونالیسم زبانی روبه رو شویم. از جمله در کبک، و در حدی کم‏تر در فرانسه، نوعی جنبش رسمی‏ پیکار با قرض گیری به راه افتاده است. در آخرین فصل این کتاب به این موضوع باز می‏گردیم.

2. زبان‏های تقریبی

هنگامی‏ که گوینده‏ای در جامعه‏ای قرار می‏گیرد که زبان آن را نمی‏شناسد، بی‏تردید چند زبانگی به صورت مسئله‏ی متفاوتی مطرح می‌شود. در چنین موقعیتی ما با دو مورد شاخص روبه رو می‌شویم: مورد فردی (به عنوان مثال یک جهانگرد) که در جایی اقامت موقت دارد و می‏کوشد زبان سومی‏ را به کار برد که هم برای خودش و هم برای محیط پیرامونش آشنا باشد: در این مورد او زبانی را به کار می‌برد که زبان میانجی نامیده می‌شود اما ممکن است با شخصی روبه رو شویم که قصد دارد در جامعه‏ای باقی بماند و به ناگزیر برای جذب شدن در آنجا باید زبان جامعه‏ی مقصد را یاد بگیرد. مثل وضعیت کارگران مهاجر که به کشورهای مقصد می‌رسند اما زبان‏شان را نمی‌دانند یا خیلی کم بلد هستند و مجبورند آن را در محل کار یاد بگیرند. تحلیل این نوع یادگیری بسیار جالب است. در اینجا برای نمونه خلاصه‏ی کوتاهی از گفت و گو با یک زن مهاجر اسپانیایی را در پاریس ذکر می‏کنیم که این پدیده را به خوبی نشان می‏دهد:
«شما آن زن را پیش از آمدن به فرانسه می‏شناختید؟»
-Ah non, Mais non, c’est porque yo habia mettē une annonce sur un, journal Figaro, y elle me va escrir. Et ma une otra petite qui travaille aaris va me mener.(4)
در سخنان این مهاجر نوعی زبان فرانسوی تقریبی دیده می‏شود که ویژگی‏هایش منشأ زبانی گوینده را به روشنی نشان می‌دهد:
- واژه‌های اسپانیایی در متن «فرانسوی»: porque به جای xotra, pourquoi، بجای autre؛
- واژه‌های من درآوردی که حاصل تداخل میان دو زبان است: escrir به جایecrire (در اسپانیایی escribir می‏گویند)؛
- آمیختگی‌های نحوی:
yo habia mette برای j’avais mis که در آن به طور همزمان یک جزء اسپانیایی و کاربرد نادرست اسم مفعول بی‏قاعده فعل mettre دیده می‏شود.
همچنین ممکن است چنین موقعیتی نه فقط یک فرد بلکه گروهی اجتماعی را در برگیرد که با گروه دیگری رو به رو شده است. گروه اول نه به زبان گروه دوم سخن می‏گوید و نه به زبان خود. اگر زبان سومی ‏در دسترس نباشد و دو گروه بخواهند با هم ارتباط داشته باشند، شکل دیگری از زبان تقریبی را ابداع می‏کنند که معمولاً زبانی آمیخته است. به عنوان مثال تا قرن نوزدهم در سواحل دریای مدیترانه به لینگوا فرانکا سخن می‏گفتند که زبانی میانجی بر پایه‏ی زبان ایتالیایی، با واژگان قرض گرفته از دیگر زبان‌های حوزه‏ی مدیترانه است. مولیر در بورژوای اشراف منش (پرده‏ی چهارم، صحنه‏ی پنجم) بخشی را به زبان میانجی باز آفریده است.
البته در واقع در این نوشته عین زبان سابیر (4) (زبان میانجی منطقه‏ی مدیترانه)، آن گونه که در کناره‏های مدیترانه صحبت می‌شده، نیامده است، ولى با این همه ویژگی‌های این نوع زبان در آن دیده می‏شود: ضمیر صرفاً به یک صورت برگردانده شده (ti برای «tu» و «toi») و فعل‏ها همگی به صورت مصدر به کار رفته‌اند:

ترجمه‏ فارسی       

ترجمه‏ی فرانسوی

متن مولیر

اگر می‏دانی

Si tu Sais

Se ti Sabir

جواب بده

Tu responds

Ti respondir

اگر نمی‏دانی

Sit une sais pas

Se non sabir

ساکت شو

Tu te tais

Tazir, tazir

من مفتی هستم

Je Suis Mufti

Mi Star Mufti

اما تو کی هستی؟ 

Toi, qui es-tu?

Ti qui star ci,

اگر نمی‏فهمی

Si tu ne comprends pas

Non intendir

ساکت شو

Tu te tais

Tazir, tazir

این صورت‏های زبانی که سابیر نامیده می‏شوند در آغاز برای ارتباط میان جامعه‏هایی به کار می‌رفته‏اند که زبان مشترکی نداشته اما به عنوان مثال روابط بازرگانی داشته‌اند. این صورت‌ها نظامی‏ بسیار محدود دارند: چند ساختار نحوی و واژگانی که به نیازهای ارتباطی خاصی محدود شده‏اند. وقتی این زبان‏ها، با نظام نحوی پیچیده‏تری، برای رفع نیازهای ارتباطی گسترده‏تری به کار می‏روند، از زبان‏های پی جین سخن به میان می‌آید که اولین نمونه‏ی آن‏ها پی جین انگلیسی است که در تماس‏های بازرگانی میان انگلیسی‌ها و چینی‌ها در سواحل دریای چین گسترش یافته و واژگانش از انگلیسی و نحو آن از چینی قرض گرفته شده است (واژه‏ی پی جین از ریشه‏ی واژه‏ی انگلیسی business گرفته شده و در واقع تلفظ تغییر یافته‏ی آن است؛ همین امر نقش اجتماعی این زبان را به روشنی نشان می‏دهد). منظور از کاربرد این صورت‏های تقریبی، بر عکس صورت‌های فردی پیش گفته که افراد زبان کشوری دیگر را یاد می‏گرفتند، به طور کلی تحول به سمت کاربرد بهتر زبان نبوده است: آن‏ها صرفاً زبان‏هایی کمکی هستند که در موقعیت تماس و برخورد به کار می‏روند.

3. آمیختگی‌های زبان‏ها، تناوب‏های رمزگانی و راهکارهای زبانی

وقتی فردی با دو زبان سر و کار دارد و آن‏ها را به تناوب به کار می‏برد، ممکن است آن دو در گفتار وی در هم آمیخته شوند و او گزاره‏های «دوزبانه» بسازد. در چنین مواردی ما با تداخل زبانی روبه رو نیستیم، بلکه به عبارتی با تکه چسبانی (کولاژ) و با گذار از یک زبان به زبانی دیگر (در جایی از گفتار) روبه رو هستیم که بر حسب آن که تغییر زبان در جریان جمله‏ای واحد یا از جمله‏ای به جمله‏ی دیگر روی دهد، آمیختگی زبان‏ها (بر پایه‏ی عبارت انگلیسی Code mixing = آمیختگی = Code switching رمزگانی) یا تناوب‏های رمزگانی (بر پایه‏ی عبارت انگلیسی تعویض رمزگان) خوانده می‏شود. برای اولین مثال، بخشی از گفت وگوی زنان اسپانیایی را می‏آوریم که در نوشاتل سوییس زندگی می‏کنند:
Ahora, con cabronas de ponermelos en lo alto de la oficina, enlo
alto de la mesa de la oficina; sin explicacion y sin na! ça va pas ou quoi? Por quien se toma este imbecil que apesta a vaca, eh? Y subo y digo, dice: bueno, je vais voir si je trouve, je monte tout de suite”(6). (ça va pas ou quoi?, je vais voir si je
گنجاندن تکه‌هایی به زبان فرانسوی
trouve, je monte tout desuite
در گفتاری به زبان اسپانیایی در اینجا نشان دهنده‏ی موقعیت برخورد زبان‌ها است که گوینده در آن قرار گرفته و به نظر گوینده‏ی «گفتار دو زبانه» موردی از آمیختگی زبان‏هایی است که البته در هر دو شخصی مشترک‏اند: هر دو نفر اسپانیایی هستند، هر دو نفر در محیطی فرانسوی زبان کار می‏کنند و تناوب از یک زبان به زبانی دیگر غالباً به صورت نقل بخشی از گفتاری که به زبانی دیگر بیان شده، یا به صورت نحوه‏ی جای دادن سخن در واقعیتی عمل می‏کند که سخن به آن برمی‏گردد. در اینجا راهکار خاصی وجود ندارد.
تناوب رمزگانی یا آمیختگی زبان‏ها ممکن است پاسخگوی راهکارهای مکالمه‏‎ای باشند و به گفت و گو معنا بدهند. در اینجا مثالی از مکالمه در خانواده‏ای ایتالیایی تبار را می‏آوریم که در بخش انگلیسی زبان کانادا زندگی می‏کند. پدر و مادر در ایتالیا به دنیا آمده، اما چهار فرزندشان در کانادا زاده شده‏اند و یکی از آنان که دختر است برای ادامه‏ی تحصیلات در فرانسه به سر می‏برد: همه‏ی اعضای خانواده نوعی نامه‏ی شفاهی برای عضو غایب خانواده می‌فرستند که نوار ضبط شده‏ی مکالمه‏ای دسته جمعی است:
Fille Cadette.-E goes, oh those Marines, dangerous n . Fre're. - Yup; Stay away from i marins e tutti soldat (rires).
Fille cadette.- Et tut jÉi soldat rires). Pe` re.-E mit SenCemind nde... Fille cadette.- Ah! ok (Fre're: rires). Pe 're.- E nen fa la Stupet la ma, Em a la frang pe fal:a deven'da
kjusmart envEc a'pu/... Anh.
Fille cadette-Fa kju stupet.
Pe`re.-An (kju) keva ala skol e kju se devendEm le kos bon" .(7)
(در ترجمه‏ی این گفت و گو بخش‏های انگلیسی با حروف سیاه و بخش‏های ایتالیایی با حروف ایتالیک آمده‏اند).
دختر کوچکتر - بابا می‌گوید: واقعاً که این «تفنگداران دریایی» خطرناک‏اند.
برادر: - راستی مواظب تفنگداران دریایی و همه‏ی سربازها باش، (خنده‏ی دسته جمعی). دختر کوچک‏تر - و همه‏ی سربازها (خنده‏ی دسته جمعی).
پدر - عاقل باش و...
دختر کوچک‏تر - خوب، به چشم! (خنده‏های پی در پی برادر).
پدر - حماقت نکن. ما او را به فرانسه می‏فرستیم تا عاقل‏تر شود، اما برعکس بعدش.. دختر کوچک‏تر - او خنگ‏تر می‏شود.
پدر - راستش آدم هر چه بیشتر به مدرسه برود، بهتر از کار در می‏آید.
در اینجا می‏بینیم که دختر کوچک‏تر گفت و گو را با نقل جمله‏ای به زبان انگلیسی آغاز می‏کند که پدرش به زبان ایتالیایی بیان کرده است (اما واژه‏ی خطرناک را با لحن ایتالیایی پدرش تلفظ می‏کند). برادر به انگلیسی صحبت را ادامه می‏دهد، اما جمله‏ی پدر را به زبان ایتالیایی نقل می‌کند، جمله‏ای که دختر به زبان ایتالیایی تکرارش می‏کند. پدر در تمام طول گفت و گو فقط به زبان ایتالیایی حرف می‌زند، ولی یک کلمه‏ی انگلیسی (Smart) را در وسط صحبت‏هایش بیان می‏کند.
در واقع تغییرهای زبانی‏ای که این خواهر و برادر ایجاد می‏کنند، نقشی طنزآمیز دارند: هر بار می‏خواهند پدر را مسخره کنند و رفتارش را به صورت زبانی به نمایش درآورند؛ بنابراین تناوب زبانی در اینجا پاسخگوی راهکار خاصی است.
مثال دیگری از تداخل رمزگانی در اینجا عرضه می‏کنیم که به «مذاکره برای گزینش زبان رابطه‏ی متقابل» (8) موسوم است. در شهر مونرال (در ایالت کبک) که اکثریت فرانسوی زبان دارد، زبان انگلیسی چنان رو به پیشرفت است که فرانسوی زبانان با مجموعه‏ای از قوانین زبانی به مقابله با آن برخاسته‏اند. یکی از پیامدهای این قوانین آن است که دستگاه اداری باید دو زبانه باشد و وضعیت چنان دشوار و پیچیده است که خرید یک جفت جوراب به عملی سیاسی بدل می‏شود... در واقع باید ارتباط را به نحوی برگزید که به فرد دیگری، زبانی تحمیل نشود که توان یا خواست سخن گفتن با آن را ندارد.
مثال زیر گفت و گویی تلفنی میان تلفنچی بخش اطلاعات یک بیمارستان و یکی از بیماران است:
Central Booking, may I help you تلفنچی: Oui, allo? بیمار
Bureau de renseignement, est- ec je que je peus vous aider?
تلفن چی
(به فرانسوی)بیمار
(همچنان به فرانسوی) تلفن چی
(به انگلیسی) بیمار
(به انگلیسی) تلفن چی
(به فرانسوی) بیمار
(به فرانسوى) تلفنچی
بیمار:
-Etes vous fransaise ou anglaise?
N’importe, j'suis ni l'une ni l'autre. تلفن چی:
– Mais... بیمار:
تلفن چی:fait rien. Ca ne
(مکالمه به فرانسوی ادامه می‌یابد.)
تفسیرهای مانیکاهلر را از این گفت و گو می‏توان به ترتیب زیر خلاصه کرد:
- در تمام طول صحبت هر دو گوینده نشان می‏دهند که انگلیسی و فرانسوی را به یک اندازه بلد هستند؛
- اما بیمار در نخستین پاسخ خود («Oui,allo») تلفن چی را وا می‏دارد که جمله‏اش را تکرار کند، گویی می‌گوید: «ما به شرطی می‏توانیم این مکالمه را ادامه دهیم که بدانیم آیا می‏خواهیم به انگلیسی صحبت کنیم یا به فرانسوی. او همچنین به راحتی می‏توانست بپرسد: «آیا فرانسوی حرف می‌زنید؟» و تلفنچی نیز می‏توانست پاسخ بدهد «بله» یا «کمی»، و یا می‏توانست از بیمار بخواهد آهسته حرف بزند یا حتی کسی دیگر را صدا بزند و جای خود را به یک فرانسوی زبان بدهد (تلفن‌چی در واقع انگلیسی زبان است و هنگام برداشتن گوشی تلفن خود انگیخته انگلیسی حرف زده است)؛
- تلفن چی در واقع می‏پذیرد که به پیروی از بیمار به فرانسوی حرف بزند؛ بیمار که کمی ‏راضی شده، زبانش را به انگلیسی تغییر می‏دهد و سپس از تلفن چی می‏پرسد که زبان او چیست. تلفنچی از پاسخ دادن خودداری می‏ورزد (به فرانسوی) و مکالمه به زبان فرانسوی ادامه می‌یابد. در این هنگام مذاکره به پایان رسیده است و انتخاب یکی از زبان‏ها به معنای آن است که بیمار آشکارا تقاضا کرده که طرف مقابلش فرانسوی حرف بزند و منشی نیز مطمئن است که زبان فرانسوی او به حد کافی خوب است. آن گاه مکالمه ادامه می‌یابد.
برعکس در مورد زیر، مکالمه پیش از آن که مذاکره به توافقی بینجامد، به پایان می‌رسد. این مذاکره در بار هتلی در کرت ضبط شده است. یک مشتری (که به هنگام آمدن پیشخدمت، بازنش فرانسوی حرف می‌زند) خطاب به پیشخدمت به زبان یونانی «عصر به خیر» می‏گوید. پیشخدمت به فرانسوی پاسخ می‌دهد و سپس جمله‏های آن دو به تناوب به یونانی و فرانسوی بیان می‌شود:
پیشخدمت (به فرانسوی): عصر بخیر آقا.
مشتری (به یونانی): اوزو (9) دارید؟
پیشخدمت (به فرانسوی): البته آقا، اوزو داریم.
مشتری (به یونانی): لطفاً دو تا اوزو (مشتری کلمه‏ی «دو» را اشتباه تلفظ کرده است.)
پیشخدمت (به یونانی): دو تا؟ (اشتباه مشتری را تصحیح می‏کند.)
مشتری (به یونانی): بله، دوتا، (مشتری تصحیح پیشخدمت را پذیرفته است.)
پیشخدمت (به فرانسوی): چشم آقا، همین الان.
این رابطه‏ی متقابل ممکن است عجیب بنماید زیرا هر دو نفر تا به آخر با زبان دیگری سخن می‌گویند (پیشخدمت یونانی فقط یک بار به یونانی حرف می‏زند، آن هم برای تصحیح خطایی که از مشتری سر زده است). در اینجا با نمونه‏ای اغراق آمیز از تداخل رمزگانی روبه رو هستیم. این رابطه‏ی متقابل کوتاه تر از آن است بتوان درباره‏ی توانایی هر یک از دو هم صحبت در پیشروی بیشتر در مکالمه به این یا آن زبان داوری کرد. اما روشن است که پیشخدمت می‏خواهد توانایی‌های «حرفه‏ای» خود را در زبان فرانسوی نشان دهد و مشتری نیز می‏کوشد نشان دهد که می‏تواند به یونانی حرف بزند. به همین سبب وقتی می‏گوید؟ «اوزو دارید؟»، فقط نمی‏پرسد که آیا در آنجا اوزو وجود دارد (معلوم است که اوزو وجود دارد: زیرا اوزو در یونان نوشابه‏ی ملی است)، او در عین حال نشان می‏دهد که می‏تواند این پرسش را به یونانی طرح کند (و کاملاً اطلاع دارد که پیشخدمت یک هتل بین المللی با زبان فرانسوی یا انگلیسی آشناست). پیشخدمت نیز به سهم خود می‏تواند از مکالمه به یونانی خشنود شود: همان گونه که از پاسخ‏هایش برمی‏آید، گفته‏های مشتری را به خوبی می‏فهمد. اما در این پاسخ به پرسش پیش گفته که «البته آقا، اوزو داریم» بی‏تردید می‌گوید که در آنجا اوزو وجود دارد (این امری بدیهی است)، اما در عین حال نشان می‌دهد که زبان یونانی مشتری را فهمیده است و به ویژه نشان می‏دهد که لهجه‏ی فرانسوی او را تشخیص داده است و ترجیح می‏دهد فرانسوی صحبت کند یا از سخن گفتن به یونانی سر باز می‌زند.
بنابراین در این صحنه‏ی کوتاه چیزهایی بسیار بیش از صرف سفارش دو نوشابه روی می‏دهد: بر سر گزینش زبان مبادله نوعی ستیزه‏ی نقش‏ها در می‏گیرد و مبادله به پایان می‌رسد بی آنکه هیچ یک از هم صحبت‏ها امتیاز بدهد. هر چند کسی پیروز نمی‏شود، پیشخدمت با تصحیح غلط مشتری در زبان یونانی امتیازی به دست می‏آورد، در حالی که خودش در زبان فرانسوی اشتباهی نکرده است.
و اکنون آخرین وضعیت ارتباط چند زبانه را مثال می‏زنیم: همایشی درباره‏ی زبان گالیثیایی در بهار 1991 در شهر کوچکی در گالیثیا (اسپانیا) برگزار شد که در آن علاوه بر پنجاه نفری از شرکت کنندگان گالیثیایی، چهار مهمان خارجی نیز شرکت کرده بودند:
- یک نفر بلژیکی که زبان اولش فلاندری بود و به زبان‏های فرانسوی، آلمانی، انگلیسی، و اسپانیایی سخن می‌گفت و، با به کارگیری صورت آوایی زبان اسپانیایی خود، نوعی زبان «فلاندری تقریبی» را به کار می‌برد و چیزی شبیه به اسپانیایی با تلفظ پرتغالی را تلفظ می‏کرد؛
- یک نفر فرانسوی (شماره 1) که فقط فرانسوی سخن می‌گفت؛
- یک نفر فرانسوی (شماره 2) که به زبان‏های اسپانیایی، ایتالیایی و انگلیسی سخن می‏گفت؛
- یک نفر ایتالیایی که به فرانسوی، انگلیسی و اسپانیایی سخن می‌گفت.
این چهار میهمان بین خودشان به فرانسوی سخن می‌گفتند. در چارچوب همایش، گالیثیایی‌ها صرفاً به زبان گالیثیایی سخن می‌گفتند. فرد بلژیکی با زبان «گالیثیایی تقریبی» خود سخن می‌گفت و سه نفر دیگر به فرانسوی حرف می‏زدند. اما بیرون از همایش، در کافه‌ها یا رستوران‏ها، وضع متفاوت بود. فرانسوی شماره 1 البته به تنها زبانی که بلد بود، یعنی به فرانسوی، سخن می‏گفت، و همه نیز با او به فرانسوی حرف می‏زدند. گالیثیایی‏ها که به زبان فرانسوی تسلط داشتند، با سه مهمان خارجی دیگر به فرانسوی یا اسپانیایی سخن می‌گفتند؛ فرانسوی شماره‏ی 2 و فرد ایتالیایی با گالیثیایی‌ها به اسپانیایی یا فرانسوی، و گاهی نیز بین خودشان به ایتالیایی صحبت می‏کردند؛ فرد بلژیکی نیز به فرانسوی یا اسپانیایی سخن می‌گفت (و البته در موقعیت‌های رسمی‏ همایش زبان «گالیثیایی تقریبی» خود را حفظ می‌کرد). به عبارت دیگر در آنجا رفتارهای زبانی‏ای را شاهدیم که یا تابع ضرورت بوده‏اند (سخن گفتن به یگانه زبانی که فرد بلد است: مثل مورد فرانسوی شماره 1)، یا تابع راهکارهای پیچیده‏تر برای گالیثیایی‏ها، خودداری از حرف زدن به اسپانیایی در آن همایش در حکم نشان دادن مواضع سیاسی شان بود و برای فرد بلژیکی، سخن گفتن به زبان گالیثیایی تقریبی به معنای آشکار ساختن پشتیبانی خود از آرمان گالینیایی‏ها (من به زبان شما سخن می‏گویم، در کنار شما هستم...). بنابراین آمیختگی‌های زبان‏ها و تناوب‏های رمزگانی ممکن است نقش‏های متفاوتی داشته باشند. در مثال ایتالیایی - کانادایی دست انداختن محبت آمیز پدر، و در مثال کبکی تصمیم گیری توافق آمیز درباره‏ی زبان رابطه‏ی متقابل مورد نظر بوده است؛ در مثال یونانی هر کسی می‏خواسته توانایی خود را در سخن گفتن به زبان دیگری نشان دهد، ولی در تمام موارد، برخورد زبان‏ها موقعیت‌هایی را ایجاد می‏کند که در آن‏ها گذار از یک زبان به دیگری اهمیت اجتماعی می‏یابد. تلفنچی و بیمار سرانجام به توافق (ضمنی) می‏رسند، مشتری و پیشخدمت هتل به توافق نمی‏رسند و شرکت کنندگان گالیثیایی همایشی زبان خود را به مهمانان خارجی تحمیل می‏کنند و ارتباط به رغم چند زبانگی، و بلکه به صورت ساماندهی چند زبانگی، جریان می‌یابد. اما دو زبانگی اجتماعی همیشه تا این حد هماهنگ نیست و ممکن است ستیزآمیز باشد.

4. آزمایشگاه کریول

برخورد زبان‏ها فقط تداخل‏ها، تناوب‏ها و راهکارهای زبانی را نمی‏آفریند، بلکه به ویژه مسئله‏ی ارتباط اجتماعی را به وجود می‏آورد. نوعی از پاسخ به این پرسش را به صورت زبان‌های تقریبی (سابیر، پی جین) دیده‏ایم که ویژگی‏شان در آن است که زبان اول کسی نیستند. اما بعضی از موقعیت‌های جامعه شناختی باعث می‏شوند که زبان‏های اول افراد کارآیی ارتباطی‏شان را از دست بدهند و آن هنگامی ‏است که اهالی در جایی چنان در هم آمیخته‏اند که هیچ کس به زبان دیگری سخن نمی‌گوید. به عنوان مثال می‏توان از وضعیتی که به هنگام انتقال بردگان آفریقایی به جزایر آنتیل (آمریکای مرکزی) پیش آمد، یاد کرد: سیاهانی که در کشتزارها کار می‏کردند خاستگاه‏های متفاوتی داشتند و چون هر یک از جایی آمده بودند، دیگر نمی‌توانستند با زبان‏های اولشان با یکدیگر ارتباط برقرار کنند و مجبور شدند زبانی تقریبی، نوعی پی جین (یا زبان آمیخته)، بیافرینند.
نحوه‏ی پیدایش کریول‏ها، که با تجارت اروپاییان با آمریکای مرکزی و خرید و فروش بردگان پیوند دارد، هنوز در جامعه‏ی علمی ‏بسیار مورد بحث است. همه‏ی زبان شناسان در مورد منشأ زبان‏های آمیخته (پی جین‌ها و کریول‏ها) و فرایند شکل گیری آن‏ها هم نظر نیستند (در این زمینه دو فرضیه در مقابل هم قرار دارند: فرضیه‏ی تک تباری و فرضیه‏ی چند تباری). در نظر عده ای کریول، پی جینی است که زبان محلی یا مادری (یعنی زبان اول جامعه) شده است و بنابراین واژگانی گسترده‏تر، نحوی کامل‏‎تر و عرصه‏های کاربرد متنوعی دارد. در این حال واژگان کریول از زبان مسلط به وام گرفته شده‎‏اند و نحو آن به زبان‏های آفریقایی شباهت دارد. عده‌ای دیگر خاطرنشان می‏کنند که هیچ تشریحی حقیقتاً نتوانسته است رابطه‏ی میان دستور کریول‏ها و زبان‏های آفریقایی را اثبات کند؛ آنان بیشتر به فرضیه‏ی زبان تقریبی تقریبی گرایش دارند. این نظریه را روبر شودنسون مطرح کرده که اساساً با توجه به کریول جزیره رئونیون و با استدلالهای قانع کننده‏ای تأکید می‏ورزد که در مرحله‏ی اول بردگانی که تعدادشان زیاد نبود و نسبتاً نزدیک اربابان شان به سر می‏بردند، نوعی زبان فرانسوی مختصر (فرانسوی تقریبی) را یاد می‌گیرند، و در مرحله‏ی دوم که تعداد بردگان افزایش می‏یابد، تازه واردان «زبان فرانسوی» را از بردگان قدیمی‏تر یاد می‏گیرند (و در نتیجه نوعی «زبان نزدیک به زبان تقریبی» را می‌آموزند). بدین ترتیب روبر شودنسون بر اساس تحلیل دقیق تاریخ مردم جزیره‏ی رئونیون برای تاریخچه‏ی کریول‏ها سه مرحله قایل می‏شود. در آغاز مرحله‏ی استقرار اولیه است: «اهمیت عددی، اقتصادی و اجتماعی گروه سفیدپوستان مرا هر چه بیشتر به این فکر انداخت که در این مرحله‏ی آغازین، پیدایش یک پی جین بایستی نقش بسیار کمتری داشته باشد تا شکل گیری زبان‏های فرانسوی تقریبی توسط گویندگانی که البته زبان محلی شان را تا حدی به کار می‌بردند».
مرحله‏ی دوم «با گسترش کشاورزی استعماری (کشت قهوه یا نیشکر) آغاز می‏شود که تقاضا برای نیروی کار را بسیار افزایش می‏دهد و افزایش چشمگیر تقاضا برای نیروی کار و مهاجرت‏های گسترده را در پی دارد؛ در نتیجه درصد سفیدپوستان در مجموع جمعیت بسیار کاهش می‏یابد.» در جریان این مرحله، تازه واردانی که در کشتزارها کار می‏کنند، ارتباط کمی‏ با سفیدپوستان دارند و در میان نخستین بردگانی به سر می‏برند که یا خدمتکار یا سر کارگر شده‏اند و مقدمات زبان فرانسوی خود را به آنان منتقل می‏سازند. و در جریان سومین مرحله است که کریول به مثابه‏ی رمزگانی جدا از زبان فرانسوی، (10) در دل یک رابطه‏ی دو زبان گونه به طور قطع تثبیت می‏شود.
در برابر این فرضیه، درک بیکرتون فرضیه‏ی دیگری را بر مبنای نوعی «برنامه زیستی» فطری در هر فرد مطرح می‌کند که فعال می‏شود و در موقعیت‌های اجتماعی پیش گفته، و به هنگامی ‏که زبان مسلط به طور ناقص منتقل شده، یک کریول را می‌آفریند. (11) در هر حال بحث و اختلاف نظر درباره‏ی این مسئله هنوز ادامه دارد و به علت جوانی نسبی زبان‏های کریول، مطالعه‏ی آن‏ها برای درک چگونگی تکوین زبان بی نهایت مهم است. به همین سبب کلود آژژ از «آزمایشگاه کریول» سخن گفته، اصطلاحی که آن را برای عنوان این قسمت برگزیده‏ام.
از میان کریول‏های متعددی که در دنیا به کار می‏روند باید آن‏هایی را خاطرنشان کرد که منشأ واژگانی انگلیسی، فرانسوی، اسپانیایی و پرتغالی دارند:
- انگلیسی (در‏ هاوایی، جامائیکا، ملانزی که در آن جا بیچ -لا- مار، بیسلاما، بشه - دو - مر نامیده می‏شوند -، سنت لوشا، و...)؛
– فرانسوى (در‏هائیتی، گوادلوپ، مارتینیدک، گویان، سیشل، رئونیون، و...)؛
- اسپانیایی (در پورتو - ریکو، و...):
- پرتغالی (در مجمع الجزایر دماغه‏ی سبز، و...).
در کریول‏ها به رغم تنوع بسیار و تفاوت‏های مهم، گاهی وجوه مشترکی نیز دیده می‏شود. به عنوان مثال تکرار تأکیدی صورت‏های فعلی در عبارت‏های زیر:
- Se' manje^ m ap manje^
(کریول جزایر آنتیل)
- a nyam mi a nyam (کریول جامائیکا)
- COme mi ta come
(پاپامینتو(
همگی این عبارت‏ها معنای واحدی دارند: «دارم غذا می‏خورم» و ترجمه‏ی واژه به واژه آن‏ها چنین است: «دارم غذا می‏خورم غذا خوردنی».
در هر حال کریول امروزه زبانی مانند دیگر زبان‏ها است که یگانه سرشت نمای مخصوصش در نحوه‏ی پیدایش خاص آن است. کریول‏ها که دیر زمانی تحقیر می‏شدند، در ردیف زبان‌های پست به حساب می‏آمدند و به همین سبب به جایگاه‏های رسمی ‏(آموزش، دستگاه اداری) راه نمی‌یافتند، امروزه در مواردی به مقام زبان رسمی ‏(در سیشل) دست یافته و به طور آزمایشی در آموزش (در جزایر آنتیل فرانسه و‏ هائیتی) به کار رفته‏اند.

5. زبان‏های میانجی

هر نظریه‌ای که برای تبیین منشأ کریول‌ها وجود داشته باشد، دیدیم که پیدایش آن‏ها مستلزم دو چیز است: از سویی یک گروه اقلیت ولی مسلط (و زبان آن گروه)، و از سوی دیگر اکثریتی از بردگان زیر سلطه که دیگر زبان مشترکی ندارند.
 برخورد زبان‏ها
اما موقعیت‌های دیگری نیز وجود دارند که در آن‏ها چند زبانگی ارتباط میان گروه‏های همگن را دشوار می‏سازد، گروه‏هایی که زبان خاص خود را دارند اما برای ارتباط با یکدیگر با مشکل روبه رو هستند. برای چنین وضعیتی به یک نمونه‏ی شهری اشاره می‏کنیم که به داکار، پایتخت سنگال، مربوط می‌شود. بر اساسی پژوهشی که در 1986 در مدرسه‏های این شهر صورت گرفته، در آن‏ها هفت زبان اصلی (یعنی زبان‏های اول یا مادری) یافت می‏شود:
بی‏تردید هر یک از این زبان‏ها به چندین خانواده و گاهی به چند محله تعلق دارد؛ سخنگویان به زبان‌های اقلیت از مناطقی می‏آیند که این زبان‏ها در آن جاها اکثریت دارند (زبان دیولا در کازامانس و سنگال -، پل در منطقه‏ی ساحلی در مرز موریتانی) و بنابراین ارتباط درونی به زبان پل، دیولا یا مانژاک صورت می‏گیرد. اما هنگامی‏ که سخنگویان به زبان‏های ولوف، پل و دیولا به هم برخورد می‌کنند، چه پیش می‌آید؟ آنان با چه زبانی با هم صحبت می‏کنند؟ پژوهش دیگری که در بازار مرکزی شهر- بازار سانداگا - انجام گرفته نشان می‏دهد که در ارتباط‏های متقابل بازرگانی فقط سه زبان به کار رفته‏اند و زبان ولوف سلطه گسترده‏ای دارد.
 برخورد زبان‏ها
به عبارت دیگر کسانی که زبان اول‏شان ولوف نیست، آن را برای ارتباط با اشخاص دیگری به کار می‌برند که زبان اول‏شان با آنان فرق دارد. تعریف زبان میانجی نیز همین است: زبانی که برای ارتباط میان گروه‌هایی به کار می‌رود که زبان مادری مشترکی ندارند. برای زبان‏های میانجی شاهد مثال‏های بسیاری را می‏توان ذکر کرد: زبان سواحلی که از سواحل شرقی آفریقا تا زئیر را در بر می‌گیرد، که چوا در کوردیلرای آند (آمریکای جنوبی)، سانگو در آفریقای مرکزی، با مبارا / دیولا در آفریقای غربی و...(13) در تمام این موارد، پیدایش زبان میانجی پاسخی است که فعالیت اجتماعی و ارتباطی گویندگان به مسئله‏ی چند زبانگی جامعه می‏دهد. این پاسخ ممکن است به دو صورت متفاوت تجسم یابد:
- زبان میانجی ممکن است زبان یکی از گروه‌های موجود باشد (به عنوان مثال زبان ولوف در سنگال، بامبارا در مالی و مانند آن‏ها)؛
- زبان میانجی ممکن است زبانی ساختگی و ترکیبی باشد که عناصر زبان‌های مختلف موجود را قرض بگیرد (به عنوان مثال مونوکوتوبا در کنگو).(14)
برای ارزیابی اهمیت نقش میانجی گرانه‏ی یک زبان، میزان میانجی گری آن را محاسبه می‏کنند، یعنی نسبت میان گویندگان به این زبان و کسانی که زبان اول شان همین زبان است. به عنوان مثال اگر زبان رایج در جامعه‏ای با یک میلیون نفر جمعیت، زبان اول 300000 نفر از آنان باشد، نسبت میانجیگری به 70% می‏رسد؛ اما اگر زبان رایج در جامعه‏ای با یک میلیون نفر جمعیت، زبان اول
700000 نفر از آنان باشد، نسبت میانجیگری به 30% کاهش می‏یابد که بسیار کم‏تر از همین نسبت در جامعه‏ی اول است.
در تمام این موارد بررسی رابطه‏ی صورت زبان با نقش آن، که در پدیده‏ی زبان میانجی آشکار می‌شود، اهمیت بسیار دارد. به عنوان مثال کارهای پل نزته در کنگو (15) و ندیایاسه تیام در سنگال (16) نشان می‏دهند که زبان لینگالا در کنگو و ولوف در سنگال برای ایفای نقش زبان میانجی «ساده می‏شوند». البته مفهوم ساده سازی یا ساده شدن خیلی علمی ‏نیست و در اینجا برای نشان دادن این نکته به کار رفته که نظام دستوری زبان میانجی، مختصر و محدود و قانونمند می‏شود. به عنوان مثال نظام طبقه بندی در این دو زبان در محیط روستایی (که در آنجا بیشتر زبان اول هستند) بسیار پیچیده‏تر از محیط شهری است که در آنجا بیشتر زبان میانجی هستند. و این نکته که نقش زبان ممکن است در صورت آن تأثیر بگذارد، یکی از کشف‏های اساسی زبان شناسی اجتماعی است.

6. دو زبان گونگی و ستیزه‌های زبانی

پیشتر دیدیم که دو زبانگی برای وانیرایش پدیده‌ای فردی بوده است. فرگوسن برای پرداختن به دو زبانگی اجتماعی، در مقاله‏ای در 1959 (17) مفهوم دوزبان گونگی را مطرح می‏سازد: همزیستی دو صورت زبانی در جامعه‏ای واحد؛ فرگوسن این دو صورت را «گونه پست» و «گونه‏ی والا» می‏نامد. برای توضیح این مفهوم چهار مثال را برمی‏گزیند: موقعیت‌های عربی زبان (محاوره‏ای / عربی کلاسیک یا قرآنی)، یونان (دموتیک / کاتارووسا).‏هائیتی (کریول / فرانسوی)، و بخش آلمانی زبان سوییس (آلمانی سوییس/ آلمانی علیا). به نظر فرگوسن موقعیت‌های دو زبان گونگی با مجموعه‏ی ویژگی‏های زیر مشخص می‏شوند:
- تقسیم نقش در کاربرد زبان‏های گونه‏ی والا در کلیسا، در نامه‏ها، در سخنرانی‏ها، در دانشگاه و مانند آن‏ها به کار می‌رود، اما کاربرد گونه‏ی پست در گفت و گوهای خودمانی، در ادبیات مردمی ‏و مانند آن‏ها است؛
- بهره‌مندی گونه‏ی والا از اعتباری اجتماعی که گونه‏ی پست فاقد است؛
- کاربرد گونه‏ی والا برای تولید ادبیات رسمی ‏و ستوده؛
- گونه‏ی پست «به طور طبیعی» آموخته می‌شود (و زبان اول گویندگان است)، اما آموزش گونه‏ی والا در مدرسه صورت می‌گیرد؛
- گونه والا بسیار معیارین شده (دستورها، فرهنگ‌ها و...)؛
- پایداری موقعیت دو زبان گونگی که ممکن است چند قرن دوام آورد؛
- این دوگونه یک زبان واحد که منشأ آن‎ها مشترک است، دستور، واژگان و دستگاه صوتی نسبتاً متفاوتی دارند.
او به یاری تمام این ویژگی‌ها، دو زبان گونگی را به ترتیب زیر تعریف می‌کند: «موقعیت زبانی نسبتاً پایداری که در آن علاوه بر صورت‏های محاوره‌ای زبان (که ممکن است گونه‏ی معیار یا گونه‌های محلی معیار را دربرگیرند)، گونه‏ی برتر، بسیار متفاوت و سخت مدون شده‌ای یافت می‌گردد (که غالباً از نظر دستوری پیچیده‌تر است) و مجموعه ادبیات کتبی گسترده و معتبری دارد (...) و به ویژه در آموزش رسمی‏ تدریس می‌شود و در گفتار و نوشتار رسمی ‏به کار می‌رود، ولی در گفت و گوهای عادی هیچ بخشی از جامعه کاربردی ندارد». (18)
چند سال بعد جاشوا فیشمن مسئله را دنبال می‌کند و مفهوم دو زبان گونگی را گسترش می‌دهد. (19) در آغاز دو زبانگی را از دو زبان گونگی متمایز می‌سازد: دو زبانگی پدیده‌ای فردی است و به روان شناسی زبان مربوط می‌شود، اما دو زبان گونگی پدیده‌ای اجتماعی است؛ سپس می‌افزاید که ممکن است میان چند رمزگان (یا زبان) دو زبان گونگی وجود داشته باشد، و به ویژه تأکید می‏ورزد که این رمزگان‌ها به منشأ مشترک و پیوند تکوینی نیازی ندارند. یعنی به عنوان مثال هر موقعیت استعماری که در آن یک زبان اروپایی و یک زبان آفریقایی وجود داشته باشد، از موارد دو زبان گونگی است. روابط میان دو زبانگی و دو زبان گونگی را نیز فیشمن در جدولی با دو مدخل نشان می‌دهد:

+      دو زبان گونگی        -

+
دوزبانگی
-

1. دوزبانگی همراه با دو زبان گونگی

2. دو زبانگی بدون دو زبان گونگی

3. دو زبان گونگی بدون دوزبانگی

4. نه دو زبان گونگی، نه دو زبانگی

بنابراین به نظر فیشمن ما با چهار موقعیت اصلی روبرو هستیم:
1. دوزبانگی همراه با دو زبان گونگی: تمام اعضای جامعه هر دو زبان والا و پست را می‌شناسند. مثل مورد پاراگوئه (اسپانیایی و گوارانی)
2. دوزبانگی بدون دو زبان گونگی: افراد دو زبانه بسیاری در جامعه‏ای وجود دارند، اما برای کاربردهای ویژه از صورت‏های زبانی معینی استفاده نمی‏کنند. به عنوان مثال، می‏توان از موقعیت‏های ناپایدار، موقعیت‏های در حال گذار بین دو زبان گونگی و شکل گیری از سازمان دهی جامعه‏ی زبانی یاد کرد.
3. دوزبان گونگی بدون دوزبانگی: در جامعه‏ای تقسیم نقش‏ها در کاربرد دو زبان وجود دارد، اما یک گروه فقط به زبان والا و دیگری فقط به زبان پست سخن می‏گوید. فیشمن در این مورد روسیه‏ی تزاری را مثال می‏زند (اشراف به فرانسوی سخن می‏گفتند و توده‏ی مردم به روسی).
4. نه دو زبان گونگی، نه دوزبانگی: در جامعه فقط یک زبان وجود دارد؛ این موقعیت فقط در جامعه‏ای بسیار کوچک تصورپذیر است.
مفهوم دو زبان گونگی در زبان شناسی اجتماعی نوپا بازتاب گسترده‏ای داشته اما بعدها با انتقادهای گوناگون و به ویژه با انتقادهای پژوهشگرانی روبه رو شده است که در مورد کریول‏ها و دوزبانگی اسپانیایی کار می‌کنند (به خصوص زبان شناسان اجتماعی اهل کاتالونیا). در واقع فرگوسن همانند فیشمن به کم توجهی به ستیزه‏های موجود در موقعیت‌های دوزبان گونگی گرایش داشته است. هنگامی‏ که فرگوسن مفهوم ثبات را در تعریف این پدیده وارد می‏کند، گویی معتقد است که این موقعیت‏ها ممکن است هماهنگ و پایدار باشند. اما درست برعکس، دو زبان گونگی در حال تحول مداوم است. مورد یونان که فرگوسن آن را به عنوان یکی از مثال‏های خود برگزیده سی سال بعد به کلی دگرگون شده است: گونه‏ی «پستی» فرگوسن، یونانی دموتیک، امروزه زبان رسمی‏ است و گونه‏ی «والای» سابق در اندک زمانی جز زبانی مرده نخواهد بود. به طور عام‏تر، تاریخ نشان می‏دهد که در اغلب موارد آینده‏ی گونه‏های «پست» تبدیل شدن به گونه‏ی «والا» است (مثل مورد زبان‏های رومیایی، فرانسوی، اسپانیایی، ایتالیایی و مانند آن‏ها در برابر زبان لاتین).
بدین ترتیب این احساس پدید می‏آید که رواج مفهوم دو زبان گونگی با لحظه‏ی تاریخی طرح آن توجیه می‏شود. به هنگام استقلال کشورهای آفریقایی، بسیاری از آن‏ها با موقعیت زبانی پیچیده‏ای روبه رو بودند: از یک سو چند زبانگی، و از سوی دیگر تسلط رسمی‏ زبان استعماری. دو زبان گونگی با دادن چهارچوب نظری به این موقعیت، به عادی و پایدار جلوه دادن آن، به محو ساختن ستیزه‌های زبانی موجود در همین موقعیت، و به تعبیری به توجیه آن به نحوی که هیچ چیزش را دگرگون نسازند، یاری می‏رساند.

پی‌نوشت‌ها:

1. Uriel Weineich, New York, 1953, republication: Mouton, La Haye, 1963, Languages in Contact, P. 1.
2.Weinreich,Languages in Contact, P 15.
3. در متن کتاب مثال‏ها به زبان فرانسوی است. در این مورد برای روشن شدن بحث از مثال‏های فارسی استفاده شده است – م.
4. Christine de Heredia, Le francais parles des migrants, J'cause francais, non, Paris, La De' couverte, 1983, P. 101.
5..sabir، زبان آمیخته‌ای از عربی، فرانسوی، اسپانیایی و ایتالیایی که در آفریقای شمالی و شرق اسپانیا به کار می‏رود. این زبان آمیخته، چند قاعده‏ی ساده و واژگانی معین و محدود دارد و بیشتر برای مبادلات بازرگانی به کار می‌رود - م.
6. jean-Fançois de Pietro, Vers une typologie des situations de contacts
linguistiques, langage et Socie 'te, n°43, mars 1988.
7. Elena Silvestri, Choix de langues et ro'les discursifs dans une conversation familiale italo-canadienne, Plurilinguismes, n°1, 1990, P. 75-90.
8. Monica Heller, Negociations of Language Choice in Montreal, in John Gumperz, Language and Social Identity, Cambridge University Press, 1982, p. 108-118.
9- اوزو: یک نوشابه ملی یونان است.
10.Robert Chaudenson, Cre'ole et enseignement du francais, Paris, L' Hamattan,
1989, P. 164-166.
11. Derek Bickerton, Roots of Language, Ann Arbor, 1981.
12. این پژوهشی چاپ نشده را مارتین دریفوس (Martine Dreyfus) انجام داده است.
13. Louis-Jean Calvet, Les Langues ve hiculaires, « Que sais-je?) no̊ 1916, 1981.
14. Louis-Jean Calvet, Les Langues ve hiculaires, P. 78.
15. Paul Nze'te', Le lingala de la chanson zaā"ro-congolaise de varie' te' s, the 'se d, Etat, Universite' Renes'-Descartes, Paris, 1991.
16. Ndiasse ' Thiam, l’evolution du wolof ve 'hiculaire en milieu ubain se ne galais, le contexte dakarois, Pluriliguismes, n° 2, Paris, 1990.
17. Charles Ferguson, Diglossia, Word, 1959, 15 Ciglioli, Languge and Social Context, 1972.
18. Ferguson, “Diglossia” P.245.
19. Joshua Fishman, Bilingualism with and without diglossia, diglossia with and without bilingualism, Journal of Social Issues, 1967, 32.

منبع مقاله :
ژان کالوه، لویی؛ (1379)، درآمدی بر زبان شناسی اجتماعی، محمدجعفر پوینده، تهران: انتشارات نقش جهان، چاپ اول.



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط