مترجم: محمّد جعفر پوینده
1. قرض گیریها و تداخلها
«واژهی تداخل به معنای تغییر ساختارهای زبانی است که از ورود عناصر بیگانه به عرصههای بسیار ساختارمند زبان، مانند مجموعهی نظام واجی، بخش اعظمی از صرف و نحو و عرصههایی از واژگان (خویشاوندی، رنگ، زمان و مانند آنها) ناشی میشود.» (1)تعریف بالا از تداخل زبانی به نقل از کتاب تداخل زبانها اثر یوریل واینرایش (1953) است. اگر این کتاب دوران ساز بوده است و امروزه نیز بعد از چهل و چند سال پس از انتشار آن هنوز خوانده میشود، بدان سبب است که نخستین اثری است که چند و چون مسائل دوزبانگی را با تیزبینی و ژرف نگری روشن کرده است. اما تعریف پیش گفته را که در مورد مسئلهی برخورد زبانها در جامعه نیز کاربرد دارد، و اینریش فقط در مورد فرد دو زبانه به کار برده است. او در واقع معتقد بوده که فقط هنگامی میتوان از برخورد زبانها سخن گفت که آنها را شخص واحدی به تناوب به کار برده باشد.
تداخلهای زبانی را میتوان به سه دسته تقسیم کرد: تداخلهای واجی، ، تداخلهای نحوی و تداخلهای واژگانی. جدول زیر که در کتاب واینرایش آمده است، واجهای یک گویش آلمانی رایج در روستای توسیس (شویتسر توتش) وگونهای از زبان رومیایی (یا رومانش) را نشان میدهد که در روستای فلدیس به آن صحبت میشود (این دو روستا در گریزون، در سوییس قرار دارند). (2)
مثال مشابه این را میتوان در دشواری فرانسویان در اجرای تمایزی دانست که انگلیسی زبانها میان /i/ بلند و /i/ کوتاه در کلمههایی مانند ship sheep, sheet و shit قایل میشوند.
در تداخلهای نحوی، ساختار جمله در زبان با بر پایهی ساختار زبان الف شکل میگیرد: به عنوان مثال فرد ایتالیایی زبان، بر پایهی الگوی رایج جملههایی مانند viene la pioggia cóla («باران میبارد») یا suona il telefono («تلفن زنگ میزند») [که در آنها از الگوی فعل - فاعل پیروی شده]، ممکن است هنگام سخن گفتن به زبان فارسی، که الگوی غالب آن فاعل - مفعول - فعل است، چنین جملههایی بسازد: میبارد باران یا زنگ میزند تلفن.(3)
در عرصهی واژگانی سادهترین تداخلها آنهاییاند که در حکم افتادن به دام دوستان کاذب هستند، مثل فردی انگلیسی که واژهی instance را به معنای
“exemple” در زبان فرانسوی به کار میبرد (واژهی instance در زبان انگلیسی به معنای مثال است ولی در زبان فرانسوى چنین معنایی ندارد). در مواردی با ترجمههای لفظ به لفظ روبه رو میشویم: پرتقالیهای ساکن ایالات متحده to be right (حق داشتن) را مستقیماً بهestar direito ترجمه میکنند. در مواردی نیز در یک زبان بر پایهی الگوی زبان دیگر کلمههایی ساخته میشود: زبان فرانسوی ایالت کبک سرشار از این نوع مثالها است، مانند واژهی vivoir برای «salon» (در انگلیسی living room). اما تداخل زبانی هنگامی بیشتر رواج دارد که دو زبان تجربههای واقعی را به نحوی واحد بیان نمیکنند. به عنوان مثال در زبان فرانسوی آفریقا فعل gagner بامعنایی بسیار گسترده به کار میرود (و علاوه بر «به دست آوردن» و «برنده شدن»، معنای «داشتن» و «تصاحب» نیز میدهد). این کاربرد گسترده بر پایهی الگوی بعضی از زبانهای آفریقایی شکل گرفته است که برای تمام این مفاهیم فقط یک فعل دارند. در نتیجه جملهای مانند Ma femms a gagne petit به معنای آن است که او بچهدار شده، نه این که در بختآزمایی برندهی بچه شده است...
تداخل واژگانی در پیامد منطقی خود ممکن است به قرض گیری بینجامد: به جای آن که در زبان خودمان معادل دیریابی برای واژهای از زبان دیگر پیدا کنیم، آن واژه را مستقیماً به کار میبریم و با نحوهی تلفط خاص خودمان منطبقش میسازیم. بر خلاف تداخل که پدیدهای فردی است، قرض گیری پدیدهای جمعی است: تمام زبانها از زبانهای دیگر قرض گرفتهاند و گاهی این قرض گیری چنان گسترده است (مثل زبان انگلیسی که بخش زیادی از واژگان خود را از فرانسوی قرض گرفته است) که ممکن است در مقابل با واکنشهای ناسیونالیسم زبانی روبه رو شویم. از جمله در کبک، و در حدی کمتر در فرانسه، نوعی جنبش رسمی پیکار با قرض گیری به راه افتاده است. در آخرین فصل این کتاب به این موضوع باز میگردیم.
2. زبانهای تقریبی
هنگامی که گویندهای در جامعهای قرار میگیرد که زبان آن را نمیشناسد، بیتردید چند زبانگی به صورت مسئلهی متفاوتی مطرح میشود. در چنین موقعیتی ما با دو مورد شاخص روبه رو میشویم: مورد فردی (به عنوان مثال یک جهانگرد) که در جایی اقامت موقت دارد و میکوشد زبان سومی را به کار برد که هم برای خودش و هم برای محیط پیرامونش آشنا باشد: در این مورد او زبانی را به کار میبرد که زبان میانجی نامیده میشود اما ممکن است با شخصی روبه رو شویم که قصد دارد در جامعهای باقی بماند و به ناگزیر برای جذب شدن در آنجا باید زبان جامعهی مقصد را یاد بگیرد. مثل وضعیت کارگران مهاجر که به کشورهای مقصد میرسند اما زبانشان را نمیدانند یا خیلی کم بلد هستند و مجبورند آن را در محل کار یاد بگیرند. تحلیل این نوع یادگیری بسیار جالب است. در اینجا برای نمونه خلاصهی کوتاهی از گفت و گو با یک زن مهاجر اسپانیایی را در پاریس ذکر میکنیم که این پدیده را به خوبی نشان میدهد:«شما آن زن را پیش از آمدن به فرانسه میشناختید؟»
-Ah non, Mais non, c’est porque yo habia mettē une annonce sur un, journal Figaro, y elle me va escrir. Et ma une otra petite qui travaille aaris va me mener.(4)
در سخنان این مهاجر نوعی زبان فرانسوی تقریبی دیده میشود که ویژگیهایش منشأ زبانی گوینده را به روشنی نشان میدهد:
- واژههای اسپانیایی در متن «فرانسوی»: porque به جای xotra, pourquoi، بجای autre؛
- واژههای من درآوردی که حاصل تداخل میان دو زبان است: escrir به جایecrire (در اسپانیایی escribir میگویند)؛
- آمیختگیهای نحوی:
yo habia mette برای j’avais mis که در آن به طور همزمان یک جزء اسپانیایی و کاربرد نادرست اسم مفعول بیقاعده فعل mettre دیده میشود.
همچنین ممکن است چنین موقعیتی نه فقط یک فرد بلکه گروهی اجتماعی را در برگیرد که با گروه دیگری رو به رو شده است. گروه اول نه به زبان گروه دوم سخن میگوید و نه به زبان خود. اگر زبان سومی در دسترس نباشد و دو گروه بخواهند با هم ارتباط داشته باشند، شکل دیگری از زبان تقریبی را ابداع میکنند که معمولاً زبانی آمیخته است. به عنوان مثال تا قرن نوزدهم در سواحل دریای مدیترانه به لینگوا فرانکا سخن میگفتند که زبانی میانجی بر پایهی زبان ایتالیایی، با واژگان قرض گرفته از دیگر زبانهای حوزهی مدیترانه است. مولیر در بورژوای اشراف منش (پردهی چهارم، صحنهی پنجم) بخشی را به زبان میانجی باز آفریده است.
البته در واقع در این نوشته عین زبان سابیر (4) (زبان میانجی منطقهی مدیترانه)، آن گونه که در کنارههای مدیترانه صحبت میشده، نیامده است، ولى با این همه ویژگیهای این نوع زبان در آن دیده میشود: ضمیر صرفاً به یک صورت برگردانده شده (ti برای «tu» و «toi») و فعلها همگی به صورت مصدر به کار رفتهاند:
ترجمه فارسی |
ترجمهی فرانسوی |
متن مولیر |
اگر میدانی |
Si tu Sais |
Se ti Sabir |
جواب بده |
Tu responds |
Ti respondir |
اگر نمیدانی |
Sit une sais pas |
Se non sabir |
ساکت شو |
Tu te tais |
Tazir, tazir |
من مفتی هستم |
Je Suis Mufti |
Mi Star Mufti |
اما تو کی هستی؟ |
Toi, qui es-tu? |
Ti qui star ci, |
اگر نمیفهمی |
Si tu ne comprends pas |
Non intendir |
ساکت شو |
Tu te tais |
Tazir, tazir |
3. آمیختگیهای زبانها، تناوبهای رمزگانی و راهکارهای زبانی
وقتی فردی با دو زبان سر و کار دارد و آنها را به تناوب به کار میبرد، ممکن است آن دو در گفتار وی در هم آمیخته شوند و او گزارههای «دوزبانه» بسازد. در چنین مواردی ما با تداخل زبانی روبه رو نیستیم، بلکه به عبارتی با تکه چسبانی (کولاژ) و با گذار از یک زبان به زبانی دیگر (در جایی از گفتار) روبه رو هستیم که بر حسب آن که تغییر زبان در جریان جملهای واحد یا از جملهای به جملهی دیگر روی دهد، آمیختگی زبانها (بر پایهی عبارت انگلیسی Code mixing = آمیختگی = Code switching رمزگانی) یا تناوبهای رمزگانی (بر پایهی عبارت انگلیسی تعویض رمزگان) خوانده میشود. برای اولین مثال، بخشی از گفت وگوی زنان اسپانیایی را میآوریم که در نوشاتل سوییس زندگی میکنند:Ahora, con cabronas de ponermelos en lo alto de la oficina, enlo
alto de la mesa de la oficina; sin explicacion y sin na! ça va pas ou quoi? Por quien se toma este imbecil que apesta a vaca, eh? Y subo y digo, dice: bueno, je vais voir si je trouve, je monte tout de suite”(6). (ça va pas ou quoi?, je vais voir si je
گنجاندن تکههایی به زبان فرانسوی
trouve, je monte tout desuite
در گفتاری به زبان اسپانیایی در اینجا نشان دهندهی موقعیت برخورد زبانها است که گوینده در آن قرار گرفته و به نظر گویندهی «گفتار دو زبانه» موردی از آمیختگی زبانهایی است که البته در هر دو شخصی مشترکاند: هر دو نفر اسپانیایی هستند، هر دو نفر در محیطی فرانسوی زبان کار میکنند و تناوب از یک زبان به زبانی دیگر غالباً به صورت نقل بخشی از گفتاری که به زبانی دیگر بیان شده، یا به صورت نحوهی جای دادن سخن در واقعیتی عمل میکند که سخن به آن برمیگردد. در اینجا راهکار خاصی وجود ندارد.
تناوب رمزگانی یا آمیختگی زبانها ممکن است پاسخگوی راهکارهای مکالمهای باشند و به گفت و گو معنا بدهند. در اینجا مثالی از مکالمه در خانوادهای ایتالیایی تبار را میآوریم که در بخش انگلیسی زبان کانادا زندگی میکند. پدر و مادر در ایتالیا به دنیا آمده، اما چهار فرزندشان در کانادا زاده شدهاند و یکی از آنان که دختر است برای ادامهی تحصیلات در فرانسه به سر میبرد: همهی اعضای خانواده نوعی نامهی شفاهی برای عضو غایب خانواده میفرستند که نوار ضبط شدهی مکالمهای دسته جمعی است:
Fille Cadette.-E goes, oh those Marines, dangerous n . Fre're. - Yup; Stay away from i marins e tutti soldat (rires).
Fille cadette.- Et tut jÉi soldat rires). Pe` re.-E mit SenCemind nde... Fille cadette.- Ah! ok (Fre're: rires). Pe 're.- E nen fa la Stupet la ma, Em a la frang pe fal:a deven'da
kjusmart envEc a'pu/... Anh.
Fille cadette-Fa kju stupet.
Pe`re.-An (kju) keva ala skol e kju se devendEm le kos bon" .(7)
(در ترجمهی این گفت و گو بخشهای انگلیسی با حروف سیاه و بخشهای ایتالیایی با حروف ایتالیک آمدهاند).
دختر کوچکتر - بابا میگوید: واقعاً که این «تفنگداران دریایی» خطرناکاند.
برادر: - راستی مواظب تفنگداران دریایی و همهی سربازها باش، (خندهی دسته جمعی). دختر کوچکتر - و همهی سربازها (خندهی دسته جمعی).
پدر - عاقل باش و...
دختر کوچکتر - خوب، به چشم! (خندههای پی در پی برادر).
پدر - حماقت نکن. ما او را به فرانسه میفرستیم تا عاقلتر شود، اما برعکس بعدش.. دختر کوچکتر - او خنگتر میشود.
پدر - راستش آدم هر چه بیشتر به مدرسه برود، بهتر از کار در میآید.
در اینجا میبینیم که دختر کوچکتر گفت و گو را با نقل جملهای به زبان انگلیسی آغاز میکند که پدرش به زبان ایتالیایی بیان کرده است (اما واژهی خطرناک را با لحن ایتالیایی پدرش تلفظ میکند). برادر به انگلیسی صحبت را ادامه میدهد، اما جملهی پدر را به زبان ایتالیایی نقل میکند، جملهای که دختر به زبان ایتالیایی تکرارش میکند. پدر در تمام طول گفت و گو فقط به زبان ایتالیایی حرف میزند، ولی یک کلمهی انگلیسی (Smart) را در وسط صحبتهایش بیان میکند.
در واقع تغییرهای زبانیای که این خواهر و برادر ایجاد میکنند، نقشی طنزآمیز دارند: هر بار میخواهند پدر را مسخره کنند و رفتارش را به صورت زبانی به نمایش درآورند؛ بنابراین تناوب زبانی در اینجا پاسخگوی راهکار خاصی است.
مثال دیگری از تداخل رمزگانی در اینجا عرضه میکنیم که به «مذاکره برای گزینش زبان رابطهی متقابل» (8) موسوم است. در شهر مونرال (در ایالت کبک) که اکثریت فرانسوی زبان دارد، زبان انگلیسی چنان رو به پیشرفت است که فرانسوی زبانان با مجموعهای از قوانین زبانی به مقابله با آن برخاستهاند. یکی از پیامدهای این قوانین آن است که دستگاه اداری باید دو زبانه باشد و وضعیت چنان دشوار و پیچیده است که خرید یک جفت جوراب به عملی سیاسی بدل میشود... در واقع باید ارتباط را به نحوی برگزید که به فرد دیگری، زبانی تحمیل نشود که توان یا خواست سخن گفتن با آن را ندارد.
مثال زیر گفت و گویی تلفنی میان تلفنچی بخش اطلاعات یک بیمارستان و یکی از بیماران است:
Central Booking, may I help you تلفنچی: Oui, allo? بیمار
Bureau de renseignement, est- ec je que je peus vous aider?
تلفن چی
(به فرانسوی)بیمار
(همچنان به فرانسوی) تلفن چی
(به انگلیسی) بیمار
(به انگلیسی) تلفن چی
(به فرانسوی) بیمار
(به فرانسوى) تلفنچی
بیمار:
-Etes vous fransaise ou anglaise?
N’importe, j'suis ni l'une ni l'autre. تلفن چی:
– Mais... بیمار:
تلفن چی:fait rien. Ca ne
(مکالمه به فرانسوی ادامه مییابد.)
تفسیرهای مانیکاهلر را از این گفت و گو میتوان به ترتیب زیر خلاصه کرد:
- در تمام طول صحبت هر دو گوینده نشان میدهند که انگلیسی و فرانسوی را به یک اندازه بلد هستند؛
- اما بیمار در نخستین پاسخ خود («Oui,allo») تلفن چی را وا میدارد که جملهاش را تکرار کند، گویی میگوید: «ما به شرطی میتوانیم این مکالمه را ادامه دهیم که بدانیم آیا میخواهیم به انگلیسی صحبت کنیم یا به فرانسوی. او همچنین به راحتی میتوانست بپرسد: «آیا فرانسوی حرف میزنید؟» و تلفنچی نیز میتوانست پاسخ بدهد «بله» یا «کمی»، و یا میتوانست از بیمار بخواهد آهسته حرف بزند یا حتی کسی دیگر را صدا بزند و جای خود را به یک فرانسوی زبان بدهد (تلفنچی در واقع انگلیسی زبان است و هنگام برداشتن گوشی تلفن خود انگیخته انگلیسی حرف زده است)؛
- تلفن چی در واقع میپذیرد که به پیروی از بیمار به فرانسوی حرف بزند؛ بیمار که کمی راضی شده، زبانش را به انگلیسی تغییر میدهد و سپس از تلفن چی میپرسد که زبان او چیست. تلفنچی از پاسخ دادن خودداری میورزد (به فرانسوی) و مکالمه به زبان فرانسوی ادامه مییابد. در این هنگام مذاکره به پایان رسیده است و انتخاب یکی از زبانها به معنای آن است که بیمار آشکارا تقاضا کرده که طرف مقابلش فرانسوی حرف بزند و منشی نیز مطمئن است که زبان فرانسوی او به حد کافی خوب است. آن گاه مکالمه ادامه مییابد.
برعکس در مورد زیر، مکالمه پیش از آن که مذاکره به توافقی بینجامد، به پایان میرسد. این مذاکره در بار هتلی در کرت ضبط شده است. یک مشتری (که به هنگام آمدن پیشخدمت، بازنش فرانسوی حرف میزند) خطاب به پیشخدمت به زبان یونانی «عصر به خیر» میگوید. پیشخدمت به فرانسوی پاسخ میدهد و سپس جملههای آن دو به تناوب به یونانی و فرانسوی بیان میشود:
پیشخدمت (به فرانسوی): عصر بخیر آقا.
مشتری (به یونانی): اوزو (9) دارید؟
پیشخدمت (به فرانسوی): البته آقا، اوزو داریم.
مشتری (به یونانی): لطفاً دو تا اوزو (مشتری کلمهی «دو» را اشتباه تلفظ کرده است.)
پیشخدمت (به یونانی): دو تا؟ (اشتباه مشتری را تصحیح میکند.)
مشتری (به یونانی): بله، دوتا، (مشتری تصحیح پیشخدمت را پذیرفته است.)
پیشخدمت (به فرانسوی): چشم آقا، همین الان.
این رابطهی متقابل ممکن است عجیب بنماید زیرا هر دو نفر تا به آخر با زبان دیگری سخن میگویند (پیشخدمت یونانی فقط یک بار به یونانی حرف میزند، آن هم برای تصحیح خطایی که از مشتری سر زده است). در اینجا با نمونهای اغراق آمیز از تداخل رمزگانی روبه رو هستیم. این رابطهی متقابل کوتاه تر از آن است بتوان دربارهی توانایی هر یک از دو هم صحبت در پیشروی بیشتر در مکالمه به این یا آن زبان داوری کرد. اما روشن است که پیشخدمت میخواهد تواناییهای «حرفهای» خود را در زبان فرانسوی نشان دهد و مشتری نیز میکوشد نشان دهد که میتواند به یونانی حرف بزند. به همین سبب وقتی میگوید؟ «اوزو دارید؟»، فقط نمیپرسد که آیا در آنجا اوزو وجود دارد (معلوم است که اوزو وجود دارد: زیرا اوزو در یونان نوشابهی ملی است)، او در عین حال نشان میدهد که میتواند این پرسش را به یونانی طرح کند (و کاملاً اطلاع دارد که پیشخدمت یک هتل بین المللی با زبان فرانسوی یا انگلیسی آشناست). پیشخدمت نیز به سهم خود میتواند از مکالمه به یونانی خشنود شود: همان گونه که از پاسخهایش برمیآید، گفتههای مشتری را به خوبی میفهمد. اما در این پاسخ به پرسش پیش گفته که «البته آقا، اوزو داریم» بیتردید میگوید که در آنجا اوزو وجود دارد (این امری بدیهی است)، اما در عین حال نشان میدهد که زبان یونانی مشتری را فهمیده است و به ویژه نشان میدهد که لهجهی فرانسوی او را تشخیص داده است و ترجیح میدهد فرانسوی صحبت کند یا از سخن گفتن به یونانی سر باز میزند.
بنابراین در این صحنهی کوتاه چیزهایی بسیار بیش از صرف سفارش دو نوشابه روی میدهد: بر سر گزینش زبان مبادله نوعی ستیزهی نقشها در میگیرد و مبادله به پایان میرسد بی آنکه هیچ یک از هم صحبتها امتیاز بدهد. هر چند کسی پیروز نمیشود، پیشخدمت با تصحیح غلط مشتری در زبان یونانی امتیازی به دست میآورد، در حالی که خودش در زبان فرانسوی اشتباهی نکرده است.
و اکنون آخرین وضعیت ارتباط چند زبانه را مثال میزنیم: همایشی دربارهی زبان گالیثیایی در بهار 1991 در شهر کوچکی در گالیثیا (اسپانیا) برگزار شد که در آن علاوه بر پنجاه نفری از شرکت کنندگان گالیثیایی، چهار مهمان خارجی نیز شرکت کرده بودند:
- یک نفر بلژیکی که زبان اولش فلاندری بود و به زبانهای فرانسوی، آلمانی، انگلیسی، و اسپانیایی سخن میگفت و، با به کارگیری صورت آوایی زبان اسپانیایی خود، نوعی زبان «فلاندری تقریبی» را به کار میبرد و چیزی شبیه به اسپانیایی با تلفظ پرتغالی را تلفظ میکرد؛
- یک نفر فرانسوی (شماره 1) که فقط فرانسوی سخن میگفت؛
- یک نفر فرانسوی (شماره 2) که به زبانهای اسپانیایی، ایتالیایی و انگلیسی سخن میگفت؛
- یک نفر ایتالیایی که به فرانسوی، انگلیسی و اسپانیایی سخن میگفت.
این چهار میهمان بین خودشان به فرانسوی سخن میگفتند. در چارچوب همایش، گالیثیاییها صرفاً به زبان گالیثیایی سخن میگفتند. فرد بلژیکی با زبان «گالیثیایی تقریبی» خود سخن میگفت و سه نفر دیگر به فرانسوی حرف میزدند. اما بیرون از همایش، در کافهها یا رستورانها، وضع متفاوت بود. فرانسوی شماره 1 البته به تنها زبانی که بلد بود، یعنی به فرانسوی، سخن میگفت، و همه نیز با او به فرانسوی حرف میزدند. گالیثیاییها که به زبان فرانسوی تسلط داشتند، با سه مهمان خارجی دیگر به فرانسوی یا اسپانیایی سخن میگفتند؛ فرانسوی شمارهی 2 و فرد ایتالیایی با گالیثیاییها به اسپانیایی یا فرانسوی، و گاهی نیز بین خودشان به ایتالیایی صحبت میکردند؛ فرد بلژیکی نیز به فرانسوی یا اسپانیایی سخن میگفت (و البته در موقعیتهای رسمی همایش زبان «گالیثیایی تقریبی» خود را حفظ میکرد). به عبارت دیگر در آنجا رفتارهای زبانیای را شاهدیم که یا تابع ضرورت بودهاند (سخن گفتن به یگانه زبانی که فرد بلد است: مثل مورد فرانسوی شماره 1)، یا تابع راهکارهای پیچیدهتر برای گالیثیاییها، خودداری از حرف زدن به اسپانیایی در آن همایش در حکم نشان دادن مواضع سیاسی شان بود و برای فرد بلژیکی، سخن گفتن به زبان گالیثیایی تقریبی به معنای آشکار ساختن پشتیبانی خود از آرمان گالینیاییها (من به زبان شما سخن میگویم، در کنار شما هستم...). بنابراین آمیختگیهای زبانها و تناوبهای رمزگانی ممکن است نقشهای متفاوتی داشته باشند. در مثال ایتالیایی - کانادایی دست انداختن محبت آمیز پدر، و در مثال کبکی تصمیم گیری توافق آمیز دربارهی زبان رابطهی متقابل مورد نظر بوده است؛ در مثال یونانی هر کسی میخواسته توانایی خود را در سخن گفتن به زبان دیگری نشان دهد، ولی در تمام موارد، برخورد زبانها موقعیتهایی را ایجاد میکند که در آنها گذار از یک زبان به دیگری اهمیت اجتماعی مییابد. تلفنچی و بیمار سرانجام به توافق (ضمنی) میرسند، مشتری و پیشخدمت هتل به توافق نمیرسند و شرکت کنندگان گالیثیایی همایشی زبان خود را به مهمانان خارجی تحمیل میکنند و ارتباط به رغم چند زبانگی، و بلکه به صورت ساماندهی چند زبانگی، جریان مییابد. اما دو زبانگی اجتماعی همیشه تا این حد هماهنگ نیست و ممکن است ستیزآمیز باشد.
4. آزمایشگاه کریول
برخورد زبانها فقط تداخلها، تناوبها و راهکارهای زبانی را نمیآفریند، بلکه به ویژه مسئلهی ارتباط اجتماعی را به وجود میآورد. نوعی از پاسخ به این پرسش را به صورت زبانهای تقریبی (سابیر، پی جین) دیدهایم که ویژگیشان در آن است که زبان اول کسی نیستند. اما بعضی از موقعیتهای جامعه شناختی باعث میشوند که زبانهای اول افراد کارآیی ارتباطیشان را از دست بدهند و آن هنگامی است که اهالی در جایی چنان در هم آمیختهاند که هیچ کس به زبان دیگری سخن نمیگوید. به عنوان مثال میتوان از وضعیتی که به هنگام انتقال بردگان آفریقایی به جزایر آنتیل (آمریکای مرکزی) پیش آمد، یاد کرد: سیاهانی که در کشتزارها کار میکردند خاستگاههای متفاوتی داشتند و چون هر یک از جایی آمده بودند، دیگر نمیتوانستند با زبانهای اولشان با یکدیگر ارتباط برقرار کنند و مجبور شدند زبانی تقریبی، نوعی پی جین (یا زبان آمیخته)، بیافرینند.نحوهی پیدایش کریولها، که با تجارت اروپاییان با آمریکای مرکزی و خرید و فروش بردگان پیوند دارد، هنوز در جامعهی علمی بسیار مورد بحث است. همهی زبان شناسان در مورد منشأ زبانهای آمیخته (پی جینها و کریولها) و فرایند شکل گیری آنها هم نظر نیستند (در این زمینه دو فرضیه در مقابل هم قرار دارند: فرضیهی تک تباری و فرضیهی چند تباری). در نظر عده ای کریول، پی جینی است که زبان محلی یا مادری (یعنی زبان اول جامعه) شده است و بنابراین واژگانی گستردهتر، نحوی کاملتر و عرصههای کاربرد متنوعی دارد. در این حال واژگان کریول از زبان مسلط به وام گرفته شدهاند و نحو آن به زبانهای آفریقایی شباهت دارد. عدهای دیگر خاطرنشان میکنند که هیچ تشریحی حقیقتاً نتوانسته است رابطهی میان دستور کریولها و زبانهای آفریقایی را اثبات کند؛ آنان بیشتر به فرضیهی زبان تقریبی تقریبی گرایش دارند. این نظریه را روبر شودنسون مطرح کرده که اساساً با توجه به کریول جزیره رئونیون و با استدلالهای قانع کنندهای تأکید میورزد که در مرحلهی اول بردگانی که تعدادشان زیاد نبود و نسبتاً نزدیک اربابان شان به سر میبردند، نوعی زبان فرانسوی مختصر (فرانسوی تقریبی) را یاد میگیرند، و در مرحلهی دوم که تعداد بردگان افزایش مییابد، تازه واردان «زبان فرانسوی» را از بردگان قدیمیتر یاد میگیرند (و در نتیجه نوعی «زبان نزدیک به زبان تقریبی» را میآموزند). بدین ترتیب روبر شودنسون بر اساس تحلیل دقیق تاریخ مردم جزیرهی رئونیون برای تاریخچهی کریولها سه مرحله قایل میشود. در آغاز مرحلهی استقرار اولیه است: «اهمیت عددی، اقتصادی و اجتماعی گروه سفیدپوستان مرا هر چه بیشتر به این فکر انداخت که در این مرحلهی آغازین، پیدایش یک پی جین بایستی نقش بسیار کمتری داشته باشد تا شکل گیری زبانهای فرانسوی تقریبی توسط گویندگانی که البته زبان محلی شان را تا حدی به کار میبردند».
مرحلهی دوم «با گسترش کشاورزی استعماری (کشت قهوه یا نیشکر) آغاز میشود که تقاضا برای نیروی کار را بسیار افزایش میدهد و افزایش چشمگیر تقاضا برای نیروی کار و مهاجرتهای گسترده را در پی دارد؛ در نتیجه درصد سفیدپوستان در مجموع جمعیت بسیار کاهش مییابد.» در جریان این مرحله، تازه واردانی که در کشتزارها کار میکنند، ارتباط کمی با سفیدپوستان دارند و در میان نخستین بردگانی به سر میبرند که یا خدمتکار یا سر کارگر شدهاند و مقدمات زبان فرانسوی خود را به آنان منتقل میسازند. و در جریان سومین مرحله است که کریول به مثابهی رمزگانی جدا از زبان فرانسوی، (10) در دل یک رابطهی دو زبان گونه به طور قطع تثبیت میشود.
در برابر این فرضیه، درک بیکرتون فرضیهی دیگری را بر مبنای نوعی «برنامه زیستی» فطری در هر فرد مطرح میکند که فعال میشود و در موقعیتهای اجتماعی پیش گفته، و به هنگامی که زبان مسلط به طور ناقص منتقل شده، یک کریول را میآفریند. (11) در هر حال بحث و اختلاف نظر دربارهی این مسئله هنوز ادامه دارد و به علت جوانی نسبی زبانهای کریول، مطالعهی آنها برای درک چگونگی تکوین زبان بی نهایت مهم است. به همین سبب کلود آژژ از «آزمایشگاه کریول» سخن گفته، اصطلاحی که آن را برای عنوان این قسمت برگزیدهام.
از میان کریولهای متعددی که در دنیا به کار میروند باید آنهایی را خاطرنشان کرد که منشأ واژگانی انگلیسی، فرانسوی، اسپانیایی و پرتغالی دارند:
- انگلیسی (در هاوایی، جامائیکا، ملانزی که در آن جا بیچ -لا- مار، بیسلاما، بشه - دو - مر نامیده میشوند -، سنت لوشا، و...)؛
– فرانسوى (درهائیتی، گوادلوپ، مارتینیدک، گویان، سیشل، رئونیون، و...)؛
- اسپانیایی (در پورتو - ریکو، و...):
- پرتغالی (در مجمع الجزایر دماغهی سبز، و...).
در کریولها به رغم تنوع بسیار و تفاوتهای مهم، گاهی وجوه مشترکی نیز دیده میشود. به عنوان مثال تکرار تأکیدی صورتهای فعلی در عبارتهای زیر:
- Se' manje^ m ap manje^
(کریول جزایر آنتیل)
- a nyam mi a nyam (کریول جامائیکا)
- COme mi ta come
(پاپامینتو(
همگی این عبارتها معنای واحدی دارند: «دارم غذا میخورم» و ترجمهی واژه به واژه آنها چنین است: «دارم غذا میخورم غذا خوردنی».
در هر حال کریول امروزه زبانی مانند دیگر زبانها است که یگانه سرشت نمای مخصوصش در نحوهی پیدایش خاص آن است. کریولها که دیر زمانی تحقیر میشدند، در ردیف زبانهای پست به حساب میآمدند و به همین سبب به جایگاههای رسمی (آموزش، دستگاه اداری) راه نمییافتند، امروزه در مواردی به مقام زبان رسمی (در سیشل) دست یافته و به طور آزمایشی در آموزش (در جزایر آنتیل فرانسه و هائیتی) به کار رفتهاند.
5. زبانهای میانجی
هر نظریهای که برای تبیین منشأ کریولها وجود داشته باشد، دیدیم که پیدایش آنها مستلزم دو چیز است: از سویی یک گروه اقلیت ولی مسلط (و زبان آن گروه)، و از سوی دیگر اکثریتی از بردگان زیر سلطه که دیگر زبان مشترکی ندارند.بیتردید هر یک از این زبانها به چندین خانواده و گاهی به چند محله تعلق دارد؛ سخنگویان به زبانهای اقلیت از مناطقی میآیند که این زبانها در آن جاها اکثریت دارند (زبان دیولا در کازامانس و سنگال -، پل در منطقهی ساحلی در مرز موریتانی) و بنابراین ارتباط درونی به زبان پل، دیولا یا مانژاک صورت میگیرد. اما هنگامی که سخنگویان به زبانهای ولوف، پل و دیولا به هم برخورد میکنند، چه پیش میآید؟ آنان با چه زبانی با هم صحبت میکنند؟ پژوهش دیگری که در بازار مرکزی شهر- بازار سانداگا - انجام گرفته نشان میدهد که در ارتباطهای متقابل بازرگانی فقط سه زبان به کار رفتهاند و زبان ولوف سلطه گستردهای دارد.
- زبان میانجی ممکن است زبان یکی از گروههای موجود باشد (به عنوان مثال زبان ولوف در سنگال، بامبارا در مالی و مانند آنها)؛
- زبان میانجی ممکن است زبانی ساختگی و ترکیبی باشد که عناصر زبانهای مختلف موجود را قرض بگیرد (به عنوان مثال مونوکوتوبا در کنگو).(14)
برای ارزیابی اهمیت نقش میانجی گرانهی یک زبان، میزان میانجی گری آن را محاسبه میکنند، یعنی نسبت میان گویندگان به این زبان و کسانی که زبان اول شان همین زبان است. به عنوان مثال اگر زبان رایج در جامعهای با یک میلیون نفر جمعیت، زبان اول 300000 نفر از آنان باشد، نسبت میانجیگری به 70% میرسد؛ اما اگر زبان رایج در جامعهای با یک میلیون نفر جمعیت، زبان اول
700000 نفر از آنان باشد، نسبت میانجیگری به 30% کاهش مییابد که بسیار کمتر از همین نسبت در جامعهی اول است.
در تمام این موارد بررسی رابطهی صورت زبان با نقش آن، که در پدیدهی زبان میانجی آشکار میشود، اهمیت بسیار دارد. به عنوان مثال کارهای پل نزته در کنگو (15) و ندیایاسه تیام در سنگال (16) نشان میدهند که زبان لینگالا در کنگو و ولوف در سنگال برای ایفای نقش زبان میانجی «ساده میشوند». البته مفهوم ساده سازی یا ساده شدن خیلی علمی نیست و در اینجا برای نشان دادن این نکته به کار رفته که نظام دستوری زبان میانجی، مختصر و محدود و قانونمند میشود. به عنوان مثال نظام طبقه بندی در این دو زبان در محیط روستایی (که در آنجا بیشتر زبان اول هستند) بسیار پیچیدهتر از محیط شهری است که در آنجا بیشتر زبان میانجی هستند. و این نکته که نقش زبان ممکن است در صورت آن تأثیر بگذارد، یکی از کشفهای اساسی زبان شناسی اجتماعی است.
6. دو زبان گونگی و ستیزههای زبانی
پیشتر دیدیم که دو زبانگی برای وانیرایش پدیدهای فردی بوده است. فرگوسن برای پرداختن به دو زبانگی اجتماعی، در مقالهای در 1959 (17) مفهوم دوزبان گونگی را مطرح میسازد: همزیستی دو صورت زبانی در جامعهای واحد؛ فرگوسن این دو صورت را «گونه پست» و «گونهی والا» مینامد. برای توضیح این مفهوم چهار مثال را برمیگزیند: موقعیتهای عربی زبان (محاورهای / عربی کلاسیک یا قرآنی)، یونان (دموتیک / کاتارووسا).هائیتی (کریول / فرانسوی)، و بخش آلمانی زبان سوییس (آلمانی سوییس/ آلمانی علیا). به نظر فرگوسن موقعیتهای دو زبان گونگی با مجموعهی ویژگیهای زیر مشخص میشوند:- تقسیم نقش در کاربرد زبانهای گونهی والا در کلیسا، در نامهها، در سخنرانیها، در دانشگاه و مانند آنها به کار میرود، اما کاربرد گونهی پست در گفت و گوهای خودمانی، در ادبیات مردمی و مانند آنها است؛
- بهرهمندی گونهی والا از اعتباری اجتماعی که گونهی پست فاقد است؛
- کاربرد گونهی والا برای تولید ادبیات رسمی و ستوده؛
- گونهی پست «به طور طبیعی» آموخته میشود (و زبان اول گویندگان است)، اما آموزش گونهی والا در مدرسه صورت میگیرد؛
- گونه والا بسیار معیارین شده (دستورها، فرهنگها و...)؛
- پایداری موقعیت دو زبان گونگی که ممکن است چند قرن دوام آورد؛
- این دوگونه یک زبان واحد که منشأ آنها مشترک است، دستور، واژگان و دستگاه صوتی نسبتاً متفاوتی دارند.
او به یاری تمام این ویژگیها، دو زبان گونگی را به ترتیب زیر تعریف میکند: «موقعیت زبانی نسبتاً پایداری که در آن علاوه بر صورتهای محاورهای زبان (که ممکن است گونهی معیار یا گونههای محلی معیار را دربرگیرند)، گونهی برتر، بسیار متفاوت و سخت مدون شدهای یافت میگردد (که غالباً از نظر دستوری پیچیدهتر است) و مجموعه ادبیات کتبی گسترده و معتبری دارد (...) و به ویژه در آموزش رسمی تدریس میشود و در گفتار و نوشتار رسمی به کار میرود، ولی در گفت و گوهای عادی هیچ بخشی از جامعه کاربردی ندارد». (18)
چند سال بعد جاشوا فیشمن مسئله را دنبال میکند و مفهوم دو زبان گونگی را گسترش میدهد. (19) در آغاز دو زبانگی را از دو زبان گونگی متمایز میسازد: دو زبانگی پدیدهای فردی است و به روان شناسی زبان مربوط میشود، اما دو زبان گونگی پدیدهای اجتماعی است؛ سپس میافزاید که ممکن است میان چند رمزگان (یا زبان) دو زبان گونگی وجود داشته باشد، و به ویژه تأکید میورزد که این رمزگانها به منشأ مشترک و پیوند تکوینی نیازی ندارند. یعنی به عنوان مثال هر موقعیت استعماری که در آن یک زبان اروپایی و یک زبان آفریقایی وجود داشته باشد، از موارد دو زبان گونگی است. روابط میان دو زبانگی و دو زبان گونگی را نیز فیشمن در جدولی با دو مدخل نشان میدهد:
+ دو زبان گونگی - |
||
+ |
1. دوزبانگی همراه با دو زبان گونگی |
2. دو زبانگی بدون دو زبان گونگی |
3. دو زبان گونگی بدون دوزبانگی |
4. نه دو زبان گونگی، نه دو زبانگی |
1. دوزبانگی همراه با دو زبان گونگی: تمام اعضای جامعه هر دو زبان والا و پست را میشناسند. مثل مورد پاراگوئه (اسپانیایی و گوارانی)
2. دوزبانگی بدون دو زبان گونگی: افراد دو زبانه بسیاری در جامعهای وجود دارند، اما برای کاربردهای ویژه از صورتهای زبانی معینی استفاده نمیکنند. به عنوان مثال، میتوان از موقعیتهای ناپایدار، موقعیتهای در حال گذار بین دو زبان گونگی و شکل گیری از سازمان دهی جامعهی زبانی یاد کرد.
3. دوزبان گونگی بدون دوزبانگی: در جامعهای تقسیم نقشها در کاربرد دو زبان وجود دارد، اما یک گروه فقط به زبان والا و دیگری فقط به زبان پست سخن میگوید. فیشمن در این مورد روسیهی تزاری را مثال میزند (اشراف به فرانسوی سخن میگفتند و تودهی مردم به روسی).
4. نه دو زبان گونگی، نه دوزبانگی: در جامعه فقط یک زبان وجود دارد؛ این موقعیت فقط در جامعهای بسیار کوچک تصورپذیر است.
مفهوم دو زبان گونگی در زبان شناسی اجتماعی نوپا بازتاب گستردهای داشته اما بعدها با انتقادهای گوناگون و به ویژه با انتقادهای پژوهشگرانی روبه رو شده است که در مورد کریولها و دوزبانگی اسپانیایی کار میکنند (به خصوص زبان شناسان اجتماعی اهل کاتالونیا). در واقع فرگوسن همانند فیشمن به کم توجهی به ستیزههای موجود در موقعیتهای دوزبان گونگی گرایش داشته است. هنگامی که فرگوسن مفهوم ثبات را در تعریف این پدیده وارد میکند، گویی معتقد است که این موقعیتها ممکن است هماهنگ و پایدار باشند. اما درست برعکس، دو زبان گونگی در حال تحول مداوم است. مورد یونان که فرگوسن آن را به عنوان یکی از مثالهای خود برگزیده سی سال بعد به کلی دگرگون شده است: گونهی «پستی» فرگوسن، یونانی دموتیک، امروزه زبان رسمی است و گونهی «والای» سابق در اندک زمانی جز زبانی مرده نخواهد بود. به طور عامتر، تاریخ نشان میدهد که در اغلب موارد آیندهی گونههای «پست» تبدیل شدن به گونهی «والا» است (مثل مورد زبانهای رومیایی، فرانسوی، اسپانیایی، ایتالیایی و مانند آنها در برابر زبان لاتین).
بدین ترتیب این احساس پدید میآید که رواج مفهوم دو زبان گونگی با لحظهی تاریخی طرح آن توجیه میشود. به هنگام استقلال کشورهای آفریقایی، بسیاری از آنها با موقعیت زبانی پیچیدهای روبه رو بودند: از یک سو چند زبانگی، و از سوی دیگر تسلط رسمی زبان استعماری. دو زبان گونگی با دادن چهارچوب نظری به این موقعیت، به عادی و پایدار جلوه دادن آن، به محو ساختن ستیزههای زبانی موجود در همین موقعیت، و به تعبیری به توجیه آن به نحوی که هیچ چیزش را دگرگون نسازند، یاری میرساند.
پینوشتها:
1. Uriel Weineich, New York, 1953, republication: Mouton, La Haye, 1963, Languages in Contact, P. 1.
2.Weinreich,Languages in Contact, P 15.
3. در متن کتاب مثالها به زبان فرانسوی است. در این مورد برای روشن شدن بحث از مثالهای فارسی استفاده شده است – م.
4. Christine de Heredia, Le francais parles des migrants, J'cause francais, non, Paris, La De' couverte, 1983, P. 101.
5..sabir، زبان آمیختهای از عربی، فرانسوی، اسپانیایی و ایتالیایی که در آفریقای شمالی و شرق اسپانیا به کار میرود. این زبان آمیخته، چند قاعدهی ساده و واژگانی معین و محدود دارد و بیشتر برای مبادلات بازرگانی به کار میرود - م.
6. jean-Fançois de Pietro, Vers une typologie des situations de contacts
linguistiques, langage et Socie 'te, n°43, mars 1988.
7. Elena Silvestri, Choix de langues et ro'les discursifs dans une conversation familiale italo-canadienne, Plurilinguismes, n°1, 1990, P. 75-90.
8. Monica Heller, Negociations of Language Choice in Montreal, in John Gumperz, Language and Social Identity, Cambridge University Press, 1982, p. 108-118.
9- اوزو: یک نوشابه ملی یونان است.
10.Robert Chaudenson, Cre'ole et enseignement du francais, Paris, L' Hamattan,
1989, P. 164-166.
11. Derek Bickerton, Roots of Language, Ann Arbor, 1981.
12. این پژوهشی چاپ نشده را مارتین دریفوس (Martine Dreyfus) انجام داده است.
13. Louis-Jean Calvet, Les Langues ve hiculaires, « Que sais-je?) no̊ 1916, 1981.
14. Louis-Jean Calvet, Les Langues ve hiculaires, P. 78.
15. Paul Nze'te', Le lingala de la chanson zaā"ro-congolaise de varie' te' s, the 'se d, Etat, Universite' Renes'-Descartes, Paris, 1991.
16. Ndiasse ' Thiam, l’evolution du wolof ve 'hiculaire en milieu ubain se ne galais, le contexte dakarois, Pluriliguismes, n° 2, Paris, 1990.
17. Charles Ferguson, Diglossia, Word, 1959, 15 Ciglioli, Languge and Social Context, 1972.
18. Ferguson, “Diglossia” P.245.
19. Joshua Fishman, Bilingualism with and without diglossia, diglossia with and without bilingualism, Journal of Social Issues, 1967, 32.
ژان کالوه، لویی؛ (1379)، درآمدی بر زبان شناسی اجتماعی، محمدجعفر پوینده، تهران: انتشارات نقش جهان، چاپ اول.