نویسنده: ژیزل والری
مترجم: اردشیر نیكپور
مترجم: اردشیر نیكپور
اسطورهای از چین
روزی پرندگان بر قلهی كوهی گرد آمدند و انجمن كردند. در آن انجمن از هر نوع پرنده، از عقاب تیزپر بلند پرواز تا بلبل خاكستری رنگ خوش آواز، دیده میشد و بال و پر گونهگون آنان در كنار هم چنان آمیختگی شگرف و شگفت انگیزی از رنگها پدید آورده بود كه خورشید نیز از دیدن آنها شادمان میشد.
هریك از پرندگان از جایی به آن قله آمده بود: خروس از حیاط طویله، چلچله از سفرهایی دور و دراز، ماهی خوارك از كنار آب و طعمههای شناور و... آنها برای گرفتن تصمیمی بزرگ یعنی برگزیدن پرنده ای به عنوان شاه پرندگان انجمن كرده بودند. نخست عقاب خود را نامزد این مقام كرد و گفت:
«مردمان از دیرباز مرا شاه مرغان نام دادهاند و شاعران اشعار آبدار در وصفم سرودهاند. بلندپروازی و غرور، بزرگی بالهای گستردهام به هنگام پرواز، و آشیان گزیدنم بر ستیغ بلندترین كوهها بیگمان مرا شایستهی این عنوان بزرگ میكند.
پرندگان هم آواز گفتند: «شاهی خوب و مهربان، این همه بالاتر از ملت خود پرواز نمیكند. بگذار مردم عقاب را شاه بنامند، اما ما پرندهای را به سلطنت برمیگزینیم كه دستمان از دامنش كوتاه نباشد».
خروس به پرندگانی كه در كنارش نشسته بودند گفت: «چرا مرا به این مقام برنمیگزینید؟ همه میدانید كه من بامدادان با چه بانگ دل نشینی برآمدن آفتاب را خبر میدهم.»
مرغان گفتند:«این هنر برای شاه شدن كافی نیست. شما میتوانید جارچی خوبی باشید و بس. لیكن بالهای شما كوتاه است و ما نمیتوانیم پرندهای را به شاهی برگزینیم كه دل به این خوش دارد كه از بام تا شام در میان پِهِنها در پی دانه بگردد».
یكی از پرندگان گفت: «پس هزاردستان را به سلطنت برگزینیم.»
بلبل خوش نوا گفت: «نه، من خود را شایستهی این مقام بلند نمیدانم. من نمیتوانم سلطنت بكنم؛ زیرا جز آواز خواندن هنری ندارم و اعتراف میكنم كه آواز خود را با هیچ عنوان و مقامی عوض نمیكنم. مرا راحت بگذارید و اجازه بدهید تا هم چنان شادی بخش بیشهها و باغها باشم.»
یكی از پرندگان گفت: «پس بیایید درنا را بدین مقام برگزینیم. او تاجی زیبا بر تارك سر دارد. مرغی است دور پرواز با اطوار و رفتاری موقر و شاهانه. اگرچه مرغی خردمند نیست، لیكن قیافه و رفتارش عكس آن را نشان میدهد؛ و ما میدانیم كه رعایا اجازه نمییابند شاه را از نزدیك ببینند. من بر آنم كه بهتر از درنا شاهی برای پرندگان پیدا نمیشود.
طوطی كه بر شاخهی درختی، بلندتر از همه، نشسته بود و آن را تكان میداد فریاد زد: «نه، نه و باز هم نه. درنا شایستهی این مقام نیست، زیرا او بیشتر در سفر به سر میبرد. تابستان اینجاست، زمستان در جای دیگر. با این وصف چگونه میتواند كشورداری كند و وظایف سلطنت را انجام دهد. وانگهی درنا بیش از حد بزرگ و پر زور است و اگر روزی بر یكی از پرندگان خشم بگیرد، میتواند سر آن بیچاره را، به همان آسانی كه من این فندق را میشكنم، بشكند و مغزش را پریشان كند. آری، باید در برگزیدن شاه به این نكات توجه كنید».
تذكر طوطی سخت در مرغان انجمن مؤثر افتاد؛ زیرا میدانستند كه فرمان روایان خلق و خوی تغییرپذیری دارند. جز از هوس و آرزوی خویش از كسی فرمان نمیبرند و پند نمیپذیرند. از این رو، اندیشهی منقار نیرومند درنا هواداران او را از میدان به در برد.
یكی از پرندگان پیشنهاد كرد: «قو را بدین مقام انتخاب كنیم. قو هم مرغی بلندپرواز است، لیكن دل بستگی و علاقهی بیپایان به كرانههای زیبای دریاچه دارد. بال و پرش بسیار زیباست و هنگامی كه چون كشتی بر آب شفاف حركت میكند، مرغی افسانهای جلوه میكند.»
طوطی گفت: «هوم، قو گردنی بسیار خمیده و كج دارد. آواز نمیخواند و یا فقط در پایان عمر آواز میخواند. دوران سلطنت او دوران خواب و خیال خواهد بود. گذشته از این، شاه باید به میان رعایای خود تعادل و توازن را حفظ كند و حال آنكه همه میدانیم قو به مسائل دریایی بیش از دیگر كارها توجه خواهد داشت. اما نه طوفان نوحی در پیش هست و نه زمین و هوا خالی از اهمیت است.»
دلایل منطقی طوطی چند پرنده را كه هوادار قو بودند از میدان به در برد. گروهی طاوس را نامزد این مقام كردند و گفتند: «ما شاهی باشكوهتر و بهتر از طاووس نمیتوانیم بیابیم. چتر زیبایی كه بر سر میكشد به حق او را شایستهی این میگرداند كه در سمت راست خدا جای بگیرد.
طوطی قاه قاه خندید و گفت: «بلی، بلی، اگر از روبه رو بر او بنگرید چنان است كه مشا میگویید. لیكن من آرزو دارم شاهی برگزینیم كه از هر سو، چه از روبه رو و چه از پشت و پهلو، بر او بنگرید زیبا و باشكوه باشد و طاووس چنین نیست. گفتهی شما را میپذیرم كه او چتری زیبا و باشكوه و شاهانه دارد، لیكن پاهایش زشت است و این از شكوه و جلال شاهانهی او میكاهد.»
یكی از پرندگان گفت: «خوب، پس باید شاهی بیرون از این انجمن پیدا كنیم تا دارای خصوصیات روحی و اخلاقی قابل توجهی باشد. به نظر شما چه طور است جغد را انتخاب كنیم؛ زیرا همه او را مظهر عقل و خرد میدانند. او میتواند در جای خود بنشیند و آنگاه كه رعایایش به خواب میروند، با چشم بیدار نگران و مراقب آنان باشد. او پرندهای فرزانه و دوراندیش است و بسیاری از دشواریها را میتواند به نیروی تدبیر آسان كند.»
طوطی سری تكان داد و گفت: «در این صورت، شاهی زشت خواهیم داشت و برای ملت ما دیدن چنین مترسكی عذابی الیم خواهد بود. بدانید كه هرگاه سرور و رهبری نداشته باشیم، بهتر از داشتن رهبری است كه نتوانیم به رویش نگاه كنیم.»
چون طوطی این سخن را گفت پرندگان یك صدا آواز برآوردند: «شما كه برای هر پرندهای عیب و ایرادی می گیرید، پس بگویید كدام پرنده را به این مقام انتخاب كنیم؟
-كدام پرنده را انتخاب میكنید؟ مرا. از شاه چه انتظاری دارید؟ نطق و بیان كه بسیار اهمیت دارد و تسلی بخش است، شادی و نشاط میآورد. مردم را به هیجان میآورد، از مصیبتها جلوگیری میكند، دلها را امیدوار میسازد و مردم را سرگرم میكند. ملت اینها را میخواهد. و پرندگان طوطی را به پادشاهی برگزیدند.
منبع مقاله :
والری، ژیزل، (1383)، داستانهای چینی، ترجمهی اردشیر نیكپور، تهران: شركت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ چهارم.
روزی پرندگان بر قلهی كوهی گرد آمدند و انجمن كردند. در آن انجمن از هر نوع پرنده، از عقاب تیزپر بلند پرواز تا بلبل خاكستری رنگ خوش آواز، دیده میشد و بال و پر گونهگون آنان در كنار هم چنان آمیختگی شگرف و شگفت انگیزی از رنگها پدید آورده بود كه خورشید نیز از دیدن آنها شادمان میشد.
هریك از پرندگان از جایی به آن قله آمده بود: خروس از حیاط طویله، چلچله از سفرهایی دور و دراز، ماهی خوارك از كنار آب و طعمههای شناور و... آنها برای گرفتن تصمیمی بزرگ یعنی برگزیدن پرنده ای به عنوان شاه پرندگان انجمن كرده بودند. نخست عقاب خود را نامزد این مقام كرد و گفت:
«مردمان از دیرباز مرا شاه مرغان نام دادهاند و شاعران اشعار آبدار در وصفم سرودهاند. بلندپروازی و غرور، بزرگی بالهای گستردهام به هنگام پرواز، و آشیان گزیدنم بر ستیغ بلندترین كوهها بیگمان مرا شایستهی این عنوان بزرگ میكند.
پرندگان هم آواز گفتند: «شاهی خوب و مهربان، این همه بالاتر از ملت خود پرواز نمیكند. بگذار مردم عقاب را شاه بنامند، اما ما پرندهای را به سلطنت برمیگزینیم كه دستمان از دامنش كوتاه نباشد».
خروس به پرندگانی كه در كنارش نشسته بودند گفت: «چرا مرا به این مقام برنمیگزینید؟ همه میدانید كه من بامدادان با چه بانگ دل نشینی برآمدن آفتاب را خبر میدهم.»
مرغان گفتند:«این هنر برای شاه شدن كافی نیست. شما میتوانید جارچی خوبی باشید و بس. لیكن بالهای شما كوتاه است و ما نمیتوانیم پرندهای را به شاهی برگزینیم كه دل به این خوش دارد كه از بام تا شام در میان پِهِنها در پی دانه بگردد».
یكی از پرندگان گفت: «پس هزاردستان را به سلطنت برگزینیم.»
بلبل خوش نوا گفت: «نه، من خود را شایستهی این مقام بلند نمیدانم. من نمیتوانم سلطنت بكنم؛ زیرا جز آواز خواندن هنری ندارم و اعتراف میكنم كه آواز خود را با هیچ عنوان و مقامی عوض نمیكنم. مرا راحت بگذارید و اجازه بدهید تا هم چنان شادی بخش بیشهها و باغها باشم.»
یكی از پرندگان گفت: «پس بیایید درنا را بدین مقام برگزینیم. او تاجی زیبا بر تارك سر دارد. مرغی است دور پرواز با اطوار و رفتاری موقر و شاهانه. اگرچه مرغی خردمند نیست، لیكن قیافه و رفتارش عكس آن را نشان میدهد؛ و ما میدانیم كه رعایا اجازه نمییابند شاه را از نزدیك ببینند. من بر آنم كه بهتر از درنا شاهی برای پرندگان پیدا نمیشود.
طوطی كه بر شاخهی درختی، بلندتر از همه، نشسته بود و آن را تكان میداد فریاد زد: «نه، نه و باز هم نه. درنا شایستهی این مقام نیست، زیرا او بیشتر در سفر به سر میبرد. تابستان اینجاست، زمستان در جای دیگر. با این وصف چگونه میتواند كشورداری كند و وظایف سلطنت را انجام دهد. وانگهی درنا بیش از حد بزرگ و پر زور است و اگر روزی بر یكی از پرندگان خشم بگیرد، میتواند سر آن بیچاره را، به همان آسانی كه من این فندق را میشكنم، بشكند و مغزش را پریشان كند. آری، باید در برگزیدن شاه به این نكات توجه كنید».
تذكر طوطی سخت در مرغان انجمن مؤثر افتاد؛ زیرا میدانستند كه فرمان روایان خلق و خوی تغییرپذیری دارند. جز از هوس و آرزوی خویش از كسی فرمان نمیبرند و پند نمیپذیرند. از این رو، اندیشهی منقار نیرومند درنا هواداران او را از میدان به در برد.
یكی از پرندگان پیشنهاد كرد: «قو را بدین مقام انتخاب كنیم. قو هم مرغی بلندپرواز است، لیكن دل بستگی و علاقهی بیپایان به كرانههای زیبای دریاچه دارد. بال و پرش بسیار زیباست و هنگامی كه چون كشتی بر آب شفاف حركت میكند، مرغی افسانهای جلوه میكند.»
طوطی گفت: «هوم، قو گردنی بسیار خمیده و كج دارد. آواز نمیخواند و یا فقط در پایان عمر آواز میخواند. دوران سلطنت او دوران خواب و خیال خواهد بود. گذشته از این، شاه باید به میان رعایای خود تعادل و توازن را حفظ كند و حال آنكه همه میدانیم قو به مسائل دریایی بیش از دیگر كارها توجه خواهد داشت. اما نه طوفان نوحی در پیش هست و نه زمین و هوا خالی از اهمیت است.»
دلایل منطقی طوطی چند پرنده را كه هوادار قو بودند از میدان به در برد. گروهی طاوس را نامزد این مقام كردند و گفتند: «ما شاهی باشكوهتر و بهتر از طاووس نمیتوانیم بیابیم. چتر زیبایی كه بر سر میكشد به حق او را شایستهی این میگرداند كه در سمت راست خدا جای بگیرد.
طوطی قاه قاه خندید و گفت: «بلی، بلی، اگر از روبه رو بر او بنگرید چنان است كه مشا میگویید. لیكن من آرزو دارم شاهی برگزینیم كه از هر سو، چه از روبه رو و چه از پشت و پهلو، بر او بنگرید زیبا و باشكوه باشد و طاووس چنین نیست. گفتهی شما را میپذیرم كه او چتری زیبا و باشكوه و شاهانه دارد، لیكن پاهایش زشت است و این از شكوه و جلال شاهانهی او میكاهد.»
یكی از پرندگان گفت: «خوب، پس باید شاهی بیرون از این انجمن پیدا كنیم تا دارای خصوصیات روحی و اخلاقی قابل توجهی باشد. به نظر شما چه طور است جغد را انتخاب كنیم؛ زیرا همه او را مظهر عقل و خرد میدانند. او میتواند در جای خود بنشیند و آنگاه كه رعایایش به خواب میروند، با چشم بیدار نگران و مراقب آنان باشد. او پرندهای فرزانه و دوراندیش است و بسیاری از دشواریها را میتواند به نیروی تدبیر آسان كند.»
طوطی سری تكان داد و گفت: «در این صورت، شاهی زشت خواهیم داشت و برای ملت ما دیدن چنین مترسكی عذابی الیم خواهد بود. بدانید كه هرگاه سرور و رهبری نداشته باشیم، بهتر از داشتن رهبری است كه نتوانیم به رویش نگاه كنیم.»
چون طوطی این سخن را گفت پرندگان یك صدا آواز برآوردند: «شما كه برای هر پرندهای عیب و ایرادی می گیرید، پس بگویید كدام پرنده را به این مقام انتخاب كنیم؟
-كدام پرنده را انتخاب میكنید؟ مرا. از شاه چه انتظاری دارید؟ نطق و بیان كه بسیار اهمیت دارد و تسلی بخش است، شادی و نشاط میآورد. مردم را به هیجان میآورد، از مصیبتها جلوگیری میكند، دلها را امیدوار میسازد و مردم را سرگرم میكند. ملت اینها را میخواهد. و پرندگان طوطی را به پادشاهی برگزیدند.
منبع مقاله :
والری، ژیزل، (1383)، داستانهای چینی، ترجمهی اردشیر نیكپور، تهران: شركت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ چهارم.