نیروهای محرّک قدرت

تاریخ معمولاً عبارت است از شرح اعمال قدرت امپراتوران، شهریاران، کلیساها، دیکتاتورها و دموکراسیها، سرداران و سپاهیان، سرمایه‌داران و شرکتهای بزرگ. به همین سیاق تاریخ را می‌شود درباره‌ی منابع قدرت و ابزارهای اِعمال
چهارشنبه، 26 خرداد 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
نیروهای محرّک قدرت
 نیروهای محرّک قدرت

 

نویسنده: جان کنت گالبرایت
برگردان: محبوبه مهاجر





 

1

تاریخ معمولاً عبارت است از شرح اعمال قدرت امپراتوران، شهریاران، کلیساها، دیکتاتورها و دموکراسیها، سرداران و سپاهیان، سرمایه‌داران و شرکتهای بزرگ. به همین سیاق تاریخ را می‌شود درباره‌ی منابع قدرت و ابزارهای اِعمال قدرت نوشت. در این صورت تغییر تاریخی عبارت خواهد بود از تغییر نقشهای نسبی شخصیت، مالکیت، سازمان و مجازات کیفری، پاداش تشویقی، و مظاهر صریح و ضمنی قدرت شرطی؛ نگارش تاریخ به این صورت خالی از پیچیدگی نخواهد بود. ولی در ظهور جامعه صنعتی جدید و اسلاف آن نمودارهایی کلّی دیده می‌شوند که همین عناصر یادشده را نشان می‌دهند.

2

در اروپای پیش از سرمایه‌داری- که می‌شود آغاز سده‌ی شانزدهم یعنی دقیقاً سالهای پس از نخستین سفرهای کشف قاره‌ی امریکا و درست پیش از موعظه‌های مارتین لوتر را تاریخ مناسبی (1) برایش دانست- قدرت به صورت گسترده‌ای میان کلیسا و اربابان فئودال تقسیم می‌شد، با چنان اقتداری که مثلاً فئودال می‌توانست به دولت مرکزی نوظهور تفویض قدرت کند. و امّا در مورد منابع قدرت. منبع قدرت کلیسا از تشکیلاتی جلیله مایه می‌گرفت که خود پُشت به اموال و املاک غنی و وسیع و شخصیتهای آگاهانه تصویر و تثبیت شده مسیحا و حق تعالی داشت. این جریان به طور کلی همان اعمال قدرت شرطی بود؛ مردم به حکم ایمان و اعتقاد، سر تسلیم در برابر کلیسا فرود می‌آوردند. جلب اطاعت مردم به این شکل، هم شامل مراسم و فرایض دینی می‌شد و هم شامل رفتار و کردار دنیوی. شرطی کردن، هم به صورت صریح بود و هم به صورت ضمنی. اعتقاد راسخ به اطاعت از کلیسا، قبول اصول و معتقدات آن، با فرهنگ زمانه عجین شده بود. این اعتقاد از پدر و مادر به فرزند می‌‌رسید و کلّ جامعه نیز، هم طبیعی‌اش می‌دانست و هم درست. امّا کلیسا از شرطی کردن صریح هم چندان غافل نبود؛ یکی از هدفهای اصلی آن همه تشکیلات عریض و طویل و پرآب و تاب همین بود. اجرای مراسم عشای ربانی و موعظه انجیل همانا تصدیق و تحکیم قدرت شرطی بود، ابزاری که قدرت کلیسا بیش از هر وسیله دیگری به آن اتکا داشت.

3

امّا شرطی کردن اجتماعی تنها ابزار اعمال قدرت دینی نبود. درآمد حاصل از املاک کلیسا یا درآمد دریافتی و نیز مطالباتی از جماعت مؤمنان هم بسیار مهم بود. همین درآمد، پشتوانه‌ی کشیش و کلیسا و دیر بود (2)؛ این نوع قدرت پاداش دهنده ستونی محکم و در واقع ضروری برای تشکیلاتی بود که شرطی کردن صریح از آنجا سرمی‌گرفت.
ثروت کلیسا نیز نفوذ این تشکیلات را در بیرون، گیرم به صورت غیرمستقیم، تحکیم می‌کرد. کلیساهای بزرگ و اعظم، تجسّم حضور و اقتدار این تشکیلات بودند. در آن روزگاران، مثل امروزه روز، وقتی در یک کلیسای اعظم حاضر می‌شدی احساس حضور قدرتی را می‌کردی که حرمت آن معقول می‌نمود.
قدرت پاداش دهنده عموماً با مالکیت ملازمت دارد، ولی این حکم در این مورد نیز مثل سایر موارد مطلق نبود؛ شاید بزرگترین منبع واحد قدرت کلیسا وعده‌ی مشروطی بود که بابت پاداش نیک در جهان آخرت به مؤمن می‌داد. و این پاداش خصوصاً ممتاز بود و سر به داشتن خانه و وسایل عالی رفاه و راحت در خلد برین و برخورداری از وفور نعمت و لذت ساکنان آن دیار می‌زد.
دوشادوش این شرطی کردن اجتماعی و اعتقاد حاصل از آن، و قدرت پاداش دهنده‌ای که ملازم با این اعتقاد بود، استفاده از قدرت کیفردهنده یا تهدید به اعمال آن هم وجود داشت. این قدرت مشتمل بود بر عذابی الیم و حتمی در این دنیا و حتّی سخت‌تر از آن در جهان آخرت. تنبیه بدنی و در صورت لزوم روانه کردن سریع رافضی به آن دنیا، صور جایز این اعمال قدرت بود. این مجازات، گاه نظیر ایمانکاوی یا تفتیش عقاید، با مراسمی عظیم برگزار می‌شد. اغلب اوقات، مثلاً قتل عامهای سازمان‌یافته‌ی شهرهای راینلاند در قرون وسطی، این مجازاتها به طور محض تجلّی اوج ایمان توده‌هایی تلقی می‌شد که بسختی شرطی شده بودند. در قضیه‌ی کاتارها- رافضیان آلبیگایی- که کمی پیش از این روی داد و بخش عظیمی از جنوب فرانسه را در سده‌های دوازده و سیزده تهدید می‌کرد، قوای دنیوی نجبای مؤمن به کلیسا به سرکردگی پاپ اینوکنتیوس (اینوسنت) سوم، به امداد کلیسا برای انجام وظایف کیفری‌اش شتافتند. این تکلیف، مجدّانه و با موفقیّت ادا شد. در سال 1245 میلادی که یکی از مراکز رافضیان به نام مونسژور (3) به تصرف درآمد، نزدیک به دویست رافضی در محلّ اعدام سوزانده شدند و چند سال بعد هم تنبیه بدنی، مجازات رسمی کسانی شد که همچنان از قبول خواست کلیسا، به صورت حکم رسمی پاپ در سال 1252، مخصوصاً حکم موسوم به Ad extripanda سرباز می‌زدند (4).
در تاریخ دیانت، مخالفت سوزی و نظایر این نوع مظاهر قدرت کیفردهنده علیه زندگان، به عنوان وسایل قدرت دین، سخت تجلیل شده است. (و بندزدن این قضیه با نقش والایی که در شرطی کردن دینی به رحمت الهی نسبت داده می‌شود، زحمت چندانی هم نداشته است.) شکّی نیست که زورگویی به این صورت هم برای کسانی که بر آنها واقع می‌شد ناگوار بود و هم زنهاری مؤثر برای کسانی بود که سودای مخالفت داشتند، با وجود این، ضرب مجازات کیفری یا پاداش نیک دنیوی آن همیشه خیلی کمتر از وعده عذاب یا ثواب آخرت بود که وعده‌ای پُر چَم و خم‌تر بود. و اگرچه همیشه انگی اخلاقی به مجازات کیفری زنده و اعمال قساوت در حقّ او می‌زدند ولی همچو وصله ننگی به عقوبت مرده که بسیار وخیمتر و دایمی‌تر بود نمی‌چسباندند. در روزگاری که طول عمر اکثراً کوتاه و غالباً محنت‌بار بود، وعده‌ی حیاتی بهتر و جاودانه‌تر بسیار وسوسه‌انگیز می‌نمود، همان‌قدر که تصوّر بدترشدن این زندگی هراس‌آمیزتر می‌شد. لذا وعده‌ی کلی عذاب یا ثواب ابدی، اَعمال دنیوی به صورت تکفیر یا آیینهای مقدس عفو، اقدامات کیفردهنده یا پاداش دهنده‌ی مؤثری برای حمایت از اطاعت شرطی بودند. امروزه گرچه استفاده از این مجازات به عنوان حمایت از قدرت دینی بسیار کمتر شده است ولی این دلیل نباید موجب تردید ما نسبت به کاری بودن این مجازات در جامعه‌ای قدیمیتر و متدیّن و به عبارتی شرطی زده‌تر شود.
قدرت برون سازمانی کلیسا- قدرتی که نسبت به جماعت مؤمنان خود داشت- کماکان همان المثنای انضباط و اعمال قدرت درون سازمانی‌اش بود. در نتیجه هیچ چیز هم به اهمیّت روحانیتی منضبط و مطیع وجود نداشت. بحرانهای عظیم وارد بر دستگاه قدرت کلیسا- سازمان پاپهای آوینیون و، شقاق کبیر (5)، و نهضت اصلاح دینی- به سبب انقسام یا عدم انضباط درونی بود. فروپاشی قدرت درونی تأثیری متوازن در بیرون داشت.

4

در دوران پیش از سرمایه‌داری، اساس قدرت دنیوی آنقدرها جای عرض اندام نداشت که قدرت بسیار پیچیده‌تر کلیسا که اغلب رقیب و معارض آن بود (6). قدرت دنیوی میان بارونها- اربابان فئودال- و دولتهای ملّی نوظهور (و در عین حال رقیب) تسهیم می‌شد. از میان شخصیت، مالکیت و سازمان، شخصیت- یعنی رهبر جسور و خونخوار، یا آمر و مسلّط- بیش از بقیه در تاریخ متعارف تجلیل شده است. در اهمیت شخصیت هیچ جای شکی نیست ولی یک اشکال بزرگ داشت: شخصیتهایی از این قماش پیدا می‌شدند، کار خود را می‌کردند و بعد هم یا می‌مردند یا کشته می‌شدند: آنگاه قدرتِ دنیوی عجین با آنها هم به همین منوال ظهور و سقوط می‌کرد. این شخصیت در برابر شخصیت مستدام و جاودانه‎‌ای که قدرت کلیسا از آن نشئت می‌گرفت، نمی‌توانست مقابله کند.
در عوض مالکیت، منبعی بادوام برای قدرت دنیوی در دوران فئودالی بود (7). ملک و مال ارباب فئودال باعث می‌شد که آدمهایش را زیادتر کند یا دقیقتر گفته باشیم، موجب می‌شد که به مشتی بنده‌ی اسیر خاک حقّ حیات بدهد. این ملک و مال هر قدر فراوانتر بود، شمار این رعایا هم بیشتر بود. معیشتی که بدین‌گونه ارزانی می‌شد، المثنای اولیه‌ی همین پاداش تشویقی امروزی است. گویا حقیقت دارد که در سراسر قلمرو فئودالی، غریزه‌ای هشیار نسبت به اینکه هرگونه تخطی از خواست ارباب، علاوه بر نتایج کیفری‌اش، عواقب اقتصادی زیانباری هم دارد، حاکم بوده است.
و بعد از همه‌ی اینها، سازمان قرار داشت. با اطمینان می‌شود پذیرفت که سازمان منبعی نسبتاً ناچیز برای قدرت فئودال بود. مسائل نظامی که اقتضا می‌کرد، سازمان هم تشکیل می‌شد؛ چیزی به این معنا که بشود اسمش را تشکیلات دایمی گذاشت وجود نداشت. در هند که نظام فئودالی تا همین عصر حاضر هم باقی ماند، مسئولیت این تشکیلات به همان صورت سابق به دیوان تفویض شد که خود غالباً موروثی بود. ضعف و بی‌لیاقتی و زورگویی مزمن همین نظام بود که موجب شد حکومت انگلیسیها در اغلب موارد و در واقع به طور عموم مابه ازایی جاذب تلقی شود.
ابزارهای زورگویی فئودال عبارت بودند از قدرت پاداش دهنده که گفتیم، و بدون تردید، شرطی کردن صریح و ضمنی. هرچه ارباب فئودال می‌گفت، محبّت بود. همیشه همین‌طور بود؛ اجبار و تکلیف روزبه روز علناً قوّت می‌گرفت. قدرت شرطی هم که از کلیسا به عاریت گرفته شد: حق الهی پادشاه و به معنای وسیع، حق الهی کسانی که تابع قدرت او یا رقیب آن بودند از همین بابت بود. ولی ابزار اصلی اعمال زور در جامعه‌ی فئودالی را مشخصاً باید قدرت کیفردهنده دانست. مجازات برای افراد ساکن در قلمرو فئودالی به وفور وجود داشت. برای حفظ همترازی هم از همین ابزار برای اعمال قدرت بیرونی استفاده می‌شد. ارباب فئودال نه با ترغیب یا تطمیع یا حتّی با وصلت خانوادگی، بلکه با اقدام نظامی خشن درصدد تحمیل خواست خود بر افراد غیر قلمرو خود برمی‌آمد.

5

قدرت بیرونی دستگاه حکومت بارونها، وسیعاً وابسته به شمار رعایای قلمرو داخلی اربابان فئودال بود و این تعداد هم نسبت مستقیم با چند و چون ملک و مال و اراضی‌اش داشت. به همین دلیل هم، تمام منازعات فئودالی- مگر منازعاتی که به حکم دین درمی‌گرفت- در واقع بر سر خاک بود (8). به دست آوردن زمین یا تصرف خاک بیشتر، فوریترین و بدیهیترین راه کسب تیول بیشتر و در نتیجه سرباز بیشتر و لذا قدرت درونی و بیرونی بیشتر بود. نتیجه‌ای که این موضوع در اروپا داشت درگیری جنگی کم و بیش بی‌امان میان مدعیان قدرت فئودالی بر سر قلمرو اراضی بود. صلح، تعادلی ناپایدار بود. کسانی که در این منازعه‌ی ارضی از بقیه کامیاب‌تر بودند رفته رفته حوزه‌ی اقتدار وسیعتری تشکیل دادند که همان دولت ملی شد. مبارزه‌ی ارضی واقع در محدوده‌ی قلمرو بارون، بعداً به ستیزه‌ی بین دولتها تبدیل شد و جنگ ارضی درون مرزی تبدیل به جنگ بین‌المللی.
همبستگی مالکیت ارضی، مردم و قدرت، تأثیر نیرومندی بر اندیشه‌ی سیاسی گذاشت که تا امروز هم دوام یافته، گرچه این همبستگی خود دیرزمانی است که از بین رفته است. مالکیت صنعتی جای مالکیت زراعی به عنوان منبع درآمد برای حمایت از قدرت داخلی را گرفته و نیروی انسانی خام اهمیت خود را به عنوان ابزار قدرت بیرونی از دست داده است. زمین را می‌شود گرفت و به زندگی اقتصادی هم ادامه داد ولی اقتصاد صنعتی نوظهور را نمی‌شود تصرف کرد و انتظار داشت همچنان کار کند. با این همه، این معنا که تملک زمین موجب تقویت قدرت ملّی می‌شود هنوز هم نفوذ زیادی بر افکار استراتژیکی و نظامی دارد. کارشناس امور نظامی امروز نگاهی به نقشه جغرافیا می‌اندازد و به ناحق ادعا می‌کند که فلان منطقه‌ی ارضی در مقابل فلان همسایه قدرت‌طلب و متجاوز آسیب‌پذیر است. پس باید از لحاظ نظامی از آن دفاع کنیم. چون در گذشته‌ای نه چندان دور، قدرت همبستگی نزدیکی با مساحت زمین مولّد و با نفرات ساکن بر روی آن پیدا می‌کرد، لذا وسعت خاک برای طالبان قدرت جاذبه داشت. هنوز هم اشخاصی که قضایا را به ظاهر سرراست و ساده می‌بینند، همین وضع را دارند.
منابع و ابزارهای قدرت فئودالی- که شخصیت و مالکیت ارضی منابع اصلی‌اش بودند و اعمال زور هم ابزار عمده‌اش- متعلق به جهانی دوردست و فراموش شده نیست. این ترجمان قدرت تا روزگار جدید هم در هند و نیز در ژاپن، چین و روسیه تزاری باقی ماند که مورد هند را گفتیم. امروزه، بقایای این شکل همچنان در امریکای مرکزی و جنوبی وجود دارد و ابزارهای کیفری مورد استفاده، هم برای حمایت از این قدرت و هم برای مقابله با آن، شالوده‌ی اکثر ناآرامی‌های سیاسی این بخش از عالم را تشکیل می‌دهد.
ولی در جامعه‌‎ی صنعتی نوظهور، منابع فئودالی و ابزارهای قدرت خیلی زود جای اصلی خود را به ترکیب تازه‌ای از قدرت دادند که با سرمایه‌داری تجاری و صنعتی ملازم بود. آنچه در گذشته وجود داشت به کلّی زایل نشد که هیچ، بلکه خیلی چیزهای تازه هم به آن اضافه شد.

پی‌نوشت‌ها:

1. لازم است روی واژه‌ی مناسب تأکید کنیم. سرمایه‌داری تجاری یا چیزی به همین نام، دفعتاً یا موقع مشخصی به ایتالیا، اسپانیا و اروپای شمال غربی راه پیدا نکرد. تکوین سرمایه‌داری تدریجی بود و مبادی‌اش به قرون وسطی و بلکه پیش از آن می‌رسید.
2. مشکل حاد و دائمی خرید و فروش مقدّسات (مناصب روحانی و عواید و موقوفات) حاکی از این است که اطاعت شرطی شده چگونه جای خود را به قدرت پاداش دهنده داد.
3. Montségur
4. اصل رافضی در این آیین اعتقاد به ثنویت بود که بر اساس آن خیر فقط منحصر به عالم روحانی می‌شد و عالم مادّی بالذّات شرّ. از جمله احکام غیرروحانی اکیدی که کاتارها تکلیف می‌کردند، و البته نتیجه‌ی کامل هم نبخشید، منع روابط جنسی بود. این آیین خصوصاً از این بابت مورد اعتراض بود که دست به تشکیل سلسله‌مراتب روحانی و کلیساهای خاص خود زد. گویا سرکوب همین فرقه، پیش درآمد دستگاه ایمانکاوی بوده است.
5. Great schism
6. گاه این دو قدرت در شخص واحدی جمع می‌شد: یک تن واحد جمع قدرت روحانی و ملوکانه بود. این مطلب خصوصاً خارج از سنت مسیحیت در مورد خلیفه‌ی مسلمین، میکادو در ژاپن و اگوستوس امپراتور روم که عنوان کاهن اعظم (pontifex Maximus) را هم یدک می‌کشید صدق می‌کرده است. مع ذلک «در غالب نقاط و اوقات، تمایز میان روحانی و پادشاه تمایز مشخص و آشکاری بوده است.»
Bertrand Russell, power: A New social Analysis (New York: w. w. Norton, 1938), pp. 50-51.
و ترجمه‌ی فارسی آن: برتراند راسل، قدرت، ترجمه نجف دریابندری، تهران: شرکت سهامی انتشارات خوارزمی، 1361، ص 43.
7. اگر پادشاه بدون اربابان فئودال قادر به حکومت نبود به این علت بود که ثروت و منابع کشور، ملک و مال خصوصی آنها بود.
Bertrand de Jouvenel, on power: Its Nature and the History of Its Growth (New York: viking press, 1949), p. 181.
8. هدف مذهبی و تعقیب قدرت حاصل از زمین و تیولداری از دیرباز با هم بودند. پاپ اوربانوس دوّم که خطابه‌اش باعث اولین جنگهای صلیبی در سال 1905 شد، بزحمت می‌توانست تصور آن همه اراضی مرغوب را بکند که در ارض موعود به چنگ می‌آورد.

منبع مقاله :
گالبرایت، جان کنت؛ (1390)، آناتومی قدرت، ترجمه‌ی محبوبه مهاجر، تهران: سروش (انتشارات صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران)، چاپ چهارم.

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط