برگردان: حمیدرضا و آرزو افلاطونی
به طور سنتی به پارکهای محلی یا فضاهای باز پارک مانند، همچون موهبتی اعطاشده برای جمعیت محرومیت کشیدهی شهرها، نگریسته میشود. بگذارید این فکر را کنار گذاشته و با تغییر موضعی پارکهای شهری را مکانهایی محروم بدانیم که نیازمند اعطای موهبت زندگی و قدردانیاند. این موضع با واقعیت انطباق بیشتری دارد؛ زیرا مردم، استفاده کردن را به پارکها اعطاء کرده، موفقیت را به آنها ارزانی میدارند و در غیر این صورت استفاده را دریغ کرده پارکها را به شکست و طرد محکوم مینمایند.
پارکها مکانهای دمدمی هستند. آنها تمایل به دو افراط دارند: مردم پسندی یا مردم ناپسندی، رفتار آنها از سادگی فاصله دارد. آنها میتوانند مشخصههای دلپذیر مناطق شهری و داراییهای اقتصادی اطراف خود باشند. اما بدبختانه تعداد اندکی از آنها این گونهاند. آنها میتوانند در طول سالیان، دوست داشتنیتر و با ارزشتر شوند. اما متأسفانه تعداد اندکی این قدرت پایداری را از خود نشان میدهند. در برابر هر ریتنهآوس اسکور (1) در فیلادلفیا یا راکفلر پلاز (2) یا واشنگتن اسکور (3) در نیویورک یا بوستون کامون (4) یا هر همتای دوست داشتنی دیگر آنها در سایر شهرها، چندین دوجین خلاء شهری (5) یاسآلود به نام پارک وجود دارند که اطراف خود را با فرسودگی، استفادهی اندک و عدم محبوبیت، میخورند. همانگونه که زنی در ایندیانا هنگامی که از او پرسیده شد آیا میدان شهر را دوست دارد، پاسخ داد: کسی آن جا نیست؛ مگر مردان سالخوردهی کثیفی که شیرهی تنباکو تف میکنند و با نگاه زیر دامنت را میجویند."
در برنامه ریزی شهری متداول سخت کیش، فضاهای باز محلات (6) به طریقی غیر قابل انتقاد و تعجب آور، همانقدر که وحشیان بتهای جادویی خود را محترم میشمارند، گرامی داشته میشوند. (7) از یک دست اندرکار خانه سازی بپرسید محله برنامه ریزی شدهی او در شهر قدیم چگونه بهبود خواهد یافت و او همچون فضیلتی خود گواه (8)، به فضای باز بیشتر استناد خواهد کرد از یک منطقه بندی کننده (9) در مورد بهبود ضوابط و مقررات پیشرو به سازی سوال کنید، او نیز دوباره همچون فضیلتی خود گواه، به مشوقهایشان برای باقی گذاردن فضای باز بیشتر اشاره خواهد نمود. با یک برنامه ریز در محلهای افسرده که پارکهای بیابان مانند و چشم انداز خسته کنندهی رشتههای دستمال کاغذی استفاده شده در آن دلمه بسته است، قدم بزنید. او آیندهای با فضای باز بیشتر را تصویر خواهد کرد.
فضای باز بیشتر برای چه؟ برای کیف زنی؟ برای خلاهای بی محافظ بین ساختمانها؟ یا برای استفاده و لذت بردن مردم عادی؟ اما مردم شهر تنها برای این که فضاهای باز وجود دارند و برنامه ریزان و طراحان مایلند، از آنها استفاده نمیکنند.
هر پارک شهری از نظر ویژگیها و رفتارهای خاص خود، موردی منحصر به فرد است و از تعمیم سر باز میزند. به علاوه پارکهای بزرگی مانند فرمونت پارک (10) در فیلادلفیا، سنترال (11)، برونکس (12) و پراسپکت (13) پارک در نیویورک، فورست (14) پارک در سنت لوییز، گلدن گیت (15) پارک در سن فرانسیسکو، گرانت (16) پارک در شیکاگو و حتی پارکهای کوچکتری مانند بوستون کامون، در درون خود از قسمتی به قسمت دیگر متفاوتند و تأثیرات متفاوتی را از بخشهای مختلف شهرهای خود دریافت میکنند. برخی عوامل [موثر] در رفتار پارکهای بزرگ متروپولیتنها پیچیدهتر از آنند که در این مقاله مورد بحث قرار گیرند؛ آفت خلاء مرزی (17).
اگر چه در نظر گرفتن هر دو پارک [مفروض ] شهری به مثابه المثنای بالقوه یا واقعی یکدیگر با این اعتقاد که تعمیم میتواند به طور کامل همهی ویژگیهای هر پارکی را توضیح دهد، به اشتباه منجر خواهد شد. با این همه تعمیم برخی اصول اساسی که تقریباً همهی پارکهای محلی را متاثر میسازد، امکان پذیر است. به علاوه، درک این اصول نوعاً به درک تأثیرات وارد بر هر نوع پارک شهری یاری میرساند؛ از دالانهای خارج (18) خانه که همچون توسعهی (19) خیابان خدمت میکنند گرفته تا پارکهای بزرگ با جذبههای عمده متروپولیتن مانند باغ وحشها، جنگلها و موزهها.
این که پارکهای محلی اصول کلی مشخص دربارهی رفتار پارک (20) را با صراحت بیشتری در مقایسه با پارکهای تخصص یافته از خود نشان میدهند، دقیقاً به علت این است که پارکهای محلی از پارکهای شهری ما شکل عمومیتری دارند. آنها به مثابه حیاطهای عمومی محلی (21) نوعاً برای استفادههای گذران کلی در نظر گرفته شدهاند- چه غلبه در آن محل با مکانهای کار باشد چه مسکونی یا ترکیبی از هر دو- بسیاری از میدانهای شهری (22) در این رده از استفادهی کلی حیاط عمومی قرار میگیرند. بسیاری از زمینهای پروژه و پارکهای شهری که از مزیت ویژگیهای طبیعی همچون ساحل رودخانه یا تپه برخوردارند نیز، در این رده جای دارند.
اولین ضرورت برای درک چگونگی تاثیر متقابل شهرها و پارکهایشان، به دور انداختن توهم بین استفادههای واقعی و افسانهای است. برای مثال تخیل علمی بی معنا مبنی بر آن که پارکها " ریههای شهرند". هرسه آکر (23) جنگل، دی اکسید کربن ناشی از تنفس، پخت و گرمای چهار نفر را جذب میکند. اقیانوس گردش هوای پیرامون ما شهرها را از خفه شدن حفظ میکند، نه پارکها. (24)
مساحت معینی از فضای سبز همانقدر هوا وارد شهر میکند که مساحت برابر آن از خیابان.
کاستن از خیابانها و اضافه کردن مقدار مربع آن به پارکها یا بازارچههای پروژه به کمیت هوای تازهای که شهری دریافت میکند، ارتباطی ندارد. هوا چیزی از بتوارگی (25) چمن نمیداند و در انتخاب خود آن را رعایت نمیکند.
برای درک رفتار پارک، ضروری است تا این افسانهی خوش خیالانه را که پارکها تثبیت کنندهی مستغلات یا لنگر اجتماعاند نیز، به دور افکنیم. پارکها به خودی خود هیچ چیز نیستند. این عناصر دمدمی کمتر از هر چیز دیگری تثبیت کنندهی قیمت یا محلات و مناطق [اطراف ] خود هستند.
فیلادلفیا در این باره تجربهی کنترل شدهای فراهم دارد. هنگامی که "پن" (26) فیلادلفیا را طراحی میکرد در مرکز آن میدانی را قرار داد که اکنون شهرداری آن را اشغال کرده است. او در فواصل مساوی از این مرکز، چهار میدان مسکونی قرار داد. چه بر سر این چهار میدان مشابه از نظر سن، اندازه، کاربری اصلی و تا حد ممکن مشابه از نظر مزیتهای فرضی مکانی آمده است؟
سرنوشت آنها فوق العاده متفاوت است.
شناخته شدهترین میدان چهارگانهی "پن" ریتنبورگ اسکویر است. پارکی محبوب، موفق و بسیار مورد استفاده و یکی از بزرگترین داراییهای امروز فیلادلفیا که در مرکز یکی از محلات مطرح واقع است - در واقع تنها محلهی قدیمی فیلادلفیا که خود به خود لبههای (27) خود را به سازی کرده و قیمت مستغلات خود را افزایش داده است.
دومین پارک کوچک "پن"، فرانکلین اسکویراست؛ پارک اسکیدرو که در آن بی خانمانها، بیکاران و مردمی که تفریحات فقیرانه دارند در میان مسافرخانههای به هم چسبیده، هتلهای ارزان، هیاتهای مذهبی، مغازههای لباس دست دوم، راهروهای خواندن و نوشتن (28)، بنگاههای کارگشایی، آژانسهای کاریابی، ساززن ضربیها، سالنهای نمایشهای مسخره و خوراک خوریها گرد هم میآیند. این پارک و استفاده کنندگان آن هر دو قراضهاند. اما آنجا پارکی خطرناک یا محل جرم نیست. با این همه به سختی بتوان آن را به مثابه لنگری برای قیمتهای مستغلات یا ثبات اجتماعی در نظر گرفت. محلات آن برای پاکسازی وسیع برنامه ریزی (29) شدهاند.
سومی، واشنگتن اسکویر است. مرکز ناحیهای (30) که زمانی قلب ناحیهی مرکزی شهر بود، اما اکنون به مثابه مرکز اداری انبوه (31) ادارات اختصاصی است - شرکتهای بیمه، انتشاراتیها و تبلیغات - چندین دهه پیش از این واشنگتن اسکویر به صورت پارکِ از راه به در شدهی فیلادلفیا درآمده بود. کارکنان ادارات از آن دوری میجستند و برای کارگران پارک و پلیس به صورت معضل غیر قابل ادارهای از جرم و فسق و فجور در آمده بود. در اواسط 1950 در هم کوبیده و برای بیشتر از یک سال بسته و از نوطراحی شد. در این جریان استفاده کنندگان آن متفرق شدند؛ که منظور نیز همین بود. امروزه از آن استفادهی کم و پراکندهای میشود و عمدتاً به جز زمان نهار در هوای خوب، خالی میماند. منطقهی واشنگتن اسکویر نتوانسته است مانند فرانکلین اسکویر خود به خود قیمتهای خود را حفظ کند، چه برسد به افزایش آن و به غیر از حاشیهی اداری، [سایر نقاط آن] برای نوسازی وسیع شهری اختصاص یافته است.
چهارمی، میدان پن است که به یک جزیرهی کوچک ترافیکی تحلیل رفته است. میدان لوگان (32) در بلوار بنجامین فرانکلین؛ نمونهای از برنامه ریزی زیبا سازی شهری. میدان با فوارهی بزرگ سر به فلک کشیده و گیاهان به زیبایی حفظ شدهای، زینت داده شده است. اگرچه پیاده رفتن به سوی آن مایهی دلسردی است و تنها برای کسانی که با سرعت در گذرند خوشایند است، جریان کمی از جمعیت در روزهای خوش به سوی آن روان است. منطقه بلافاصله به مرکز یادبود فرهنگی میپیوندد که بخشی به شدت زوال یافته بود و پس از پاکسازی زاغهها به شهر تابناک تبدیل شد.
سرنوشتهای متفاوت این میدانها - به ویژه سه میدانی که میدان باقی ماندهاند - رفتار دمدمیای را که ویژگی پارکهای شهری است، نشان میدهد. این پارکها نشان دهند، اصول اساسی رفتار پارک که من بعداً به آنها و درسهای آنها باز خواهم گشت، هستند.
رفتار بی ثبات پارکها و همسایگیهای آنها میتواند افراطی باشد. یکی از زیباترین و تک افتادهترین پارکهای کوچک که میتوان در شهرهای آمریکا یافت پلازا (33) در لوس آنجلس است؛ محصور در میان درختان انبوه ماگنولیا، مکانی دوست داشتنی و سرشار از سرگذشت و سایه که امروز به صورتی نامناسب از سه طرف با ساختمانهای متروکه خانه ارواح مانند پرادباری که بوی تعفن آن در پیاده راه میپیچد، احاطه شده است ( در طرف چهارم یک بازار توریستی مکزیکی قرار دارد که به خوبی کار میکند). پارک مدیسون (34) در بوستون، میدان چمن کاری شده یک محله مسکونی ردیفی (35)؛ پارکی دقیقاً از همان نوع که در بسیاری از طرحهای توسعهی مجدد (36) منطقی امروزه سرو کلهاش پیدا میشود؛ مرکز حملهای است که به نظر بمب زده میآید. خانههای اطراف آن - که ذاتاً تفاوتی با خانههای پر متقاضی و دور از دسترس محله میدان ریتنهآوس فیلادلفیا ندارد- از فقدان ارزش و غفلتهای ناشی از آن در حال فرو ریختند. همین که خانهای در یک راسته (37) شکاف برمی دارد، در هم کوبیده شده و خانواده ساکن در خانهی مجاور آن، برای امنیت از آن جا میروند؛ چند ماه بعد خانهی مذکور نیز رفته و خانه کناردستی آن خالی میشود. برنامهای برای این کار موجود نیست؛ بی هدف. گودالهای فاصله، ویران و رها شده و در مرکز این هرج و مرج، پارک کوچک ارواح است که از نظر تئوری لنگر خوب مسکونی است. فدرال هیل (38) در بالتیمور زیباترین و آرام ترین پارک است و بهترین چشمانداز به شهر و خلیج را دارد. محلهی آن، اگرچه آبرومند، اماً مانند خود پارک در حال احتضار است. نسلها است که در جذب منتخبانه هر تازه واردی شکست خورده است. یکی از تلخ ترین نومیدیها در تاریخ پروژههای خانه سازی، شکست پارکها و زمینهای باز در این گونه مؤسسات برای ترقی یا حتی تثبیت محلات همجوارشان است؛ چه برسد به بهبود آنها. به حاشیههای هر پارک شهری، پلازای (39) مدنی یا زمین پارک پروژه نگاه کنید: چه اندکند فضاهای باز شهری که حاشیهی آن پیوسته جاذبهی پیش بینی شده یا تاثیر تثبیت کنندهای در پارکها اعمال کند.
همچنین به پارکهایی که بیشتر اوقات هدر میروند، مانند پارک زیبای فدرال هیل بالتیمور توجه کنید. در دو تا از بهترین پارکهای رو به رودخانه در سین سینانی، در یک بعدازظهر داغ ماه سپتامبر من در مجموع پنج استفاده کننده (سه دختر نوجوان و یک زوج) را دیدم. در حالی که خیابانهای سین سینانی یکی بعد از دیگری، از انبوه مردمی که از کوچکترین وسیله برای لذت بردن از شهر، یا مهربانی سایه بی بهره بودند، موج میزد. در بعد از ظهر مشابهی با حرارت بالای نود درجهی فارنهایت، من توانستم در پارک کورلیرهوک، واحهی خنک کنار رودخانه در ایست ساید سفلای پرجمعیت مانهاتان هیجده نفر را که بسیاری از آنها مردان به ظاهر تهیدست و تنهایی بودند، بیابم. (40) بچهها آن جا نبودند، هیچ مادر عاقلی کودکش را تنها آن جا نمیفرستد و مادران ایست ساید سفلی عقل خود را از دست ندادهاند. یک سفر با قایق به دور مانهاتان این برداشت نادرست را که آنجا شهری است که وسیعاً از پارکها تشکیل شده - اغلب خالی از ساکنان - است میرساند. چرا غالباً مردم آنجا در پارکها نیستند و پارکها آنجا که مردمند حضور ندارند؟پارکهای نامحبوب دردسر سازند. نه فقط به علت فرصتهای از دست رفته و هدرشدهای که مستلزم آنند، بلکه به علت اثرات منفی فراوان خود. آنها همان مشکلات خیابانهای فاقد چشم را دارند. خطر آنها به نواحی اطراف سرایت میکند، تا جایی که خیابانهای در امتداد چنین پارکهایی نیز به عنوان مکانهای خطر شناخته شده و از آنها پرهیز میشود.
علاوه بر این، پارکهای کم استفاده و تجهیزات آنها از وحشیگریای رنج میبرند که متفاوت از کهنگی است. این واقعیت به طور تلویحی از سوی استوارت کنستابل (41) مقام عالی رتبه وقت بخش پارکهای نیویورک سیتی هنگامی که از او در مورد پیشنهاد لندن برای قرار دادن تلویزیون در پارک سوال کردند، عنوان شد. او بعد از توضیح این که به نظر او تلویزیون یک کاربری مناسب پارک نیست، اضافه کرد: من فکر نمیکنم قبل از ناپدید شدن، این دستگاهها بیش از نیم ساعت آنجا دوام بیاورند."
هر شب خوش تابستانی، در پیاده راههای شلوغ هارلم شرقی میتوان تلویزیونهایی را دید که در خارج [از ساختمانها] به طور عمومی استفاده میشوند. هر دستگاه، که سیمهای درازش از خروجی برق بعضی مغازهها در طول پیاده راه دویده است. محل ستاد غیر رسمی یک دوجین یا بیشتر مردانی است که توجه خود را بین دستگاه، کودکان تحت نظارت خود، قوطیهای آبجو، گفت و گوهای در گرفته و ابراز احترام عابران، تقسیم کردهاند. بیگانگان، اگر بخواهند میایستند تا از مشاهده لذت ببرند. هیچ کس نگران خطر موجود برای دستگاه نیست با این همه سوء ظن کنستابل در مورد امنیت آنها در قلمرو بخش پارکها بسیار موجه است. گفته، گفتهی مرد با تجربهای است که بر بسیاری پارکهای نامحبوب، خطرناک و بد مورد استفاده قرار گرفته و در میان آنها تعداد کمی پارک خوب، حکمروایی میکند.
از پارکهای شهری انتظار بیش از حد میرود. به جای دگرگون کردن همهی کیفیات اساسی اطراف و در عوض رو آمدن خود به خودی محلهها، پارکهای محلی مستقیم و به شدت از شیوه عمل محله برخود، متاثر میگردند.
شهرها در حقیقت مکانهایی فیزیکیاند. در جستجوی معنی رفتار آنها، از مشاهده آن چه به صورتی ملموس رخ میدهد اطلاعات مفیدتری به دست میآوریم تا از بادبان کشیدن بر رویاهای متافیزیکی. سه میدان پن در فیلادلفیا سه شکل معمولی پارکهای شهری نان و کرهاند. بگذارید ببینیم در مورد کنشهای متقابل فیزیکی معمول خود با همسایگیهایشان به ما چه میگویند.
میدان ریتن هآوس موفق، حاشیه و پس کرانهی همسایگی گوناگونی دارد. در لبهی آن بلافاصله به تناوب در زمان نوشته شدن [این کتاب] یک باشگاه هنری با رستوران و گالریهایی [چند]، یک مدرسهی موسیقی، یک ساختمان اداری ارتش، یک ساختمان آپارتمانی، یک باشگاه، یک عطاری قدیمی، یک ساختمان اداری نیروی دریایی که از آن به مثابه هتل استفاده میشود، آپارتمانهایی چند، یک کلیسا، یک مدرسهی محلی، آپارتمان، یک شاخه از کتابخانه عمومی، آپارتمان، یک سایت خالی که در آن خانههای شهری برای ساختن آپارتمان تخریب شدهاند، یک انجمن فرهنگی، آپارتمان، یک سایت خالی که طرحی برای ساختن یک خانهی شهری در آن است، یک خانه شهری دیگر و آپارتمان قرار گرفتهاند. بلافاصله بعد از حاشیه در خیابآنهای منشعب از زاویهها و در خیابانهای بعدی موازی با اضلاع پارک، انبوهی از همه گونه مغازهها و خدمات همراه با خانههای قدیمی یا آپارتمانهای جدیدتر در ترکیب با ادارات گوناگون وجود دارند.
آیا این سازمان فیزیکی (42) محله از نظر فیزیکی پارک را تحت تاثیر قرار میدهد؟ بلی، این کاربری مختلط ساختمانها مستقیماً برای پارک، اختلاطی از استفاده کنندگانی را فراهم آورده است که در زمآنهای مختلف به پارک آمد و شد میکنند. ساعات استفاده آنها از پارک متفاوت است زیرا برنامه روزانه آنها تفاوت دارد. بنا بر این پارک، توالی پیچیدهای از استفاده و استفاده کننده را دارا است.
به گفته جوزف گس، (43) روزنامه نگار اهل بالتیمور که در میدان ریتن برگ زندگی و خود را با تماشای بالهی آن سرگرم میکند، بالهی آن چنین توالیای دارد: "اول، چندتایی پیاده روندگان سحرخیز که کنار پارک زندگی میکنند و تند و فرز قدم میزنند. به زودی ساکنانی که بر سر راه خود به سوی خارج از منطقه، برای رفتن به سرکار از پارک عبور میکنند به آنها پیوسته و به آنها تأسی میکنند. سپس مردمی خارج از منطقه، بر سر راه رفتن به سر کارهای خود در درون محله، از پارک میگذرند. همین که این افراد میدان را ترک کردند، کسانی که بدنبال ماموریتی رواناند این پا و آن پاکنان سر میرسند. اواسط صبح مادران و کودکان خردسال همراه با تعداد رو به افزایشی از خرید کنندگان میآیند. قبل از ظهر مادران و کودکان آنجا را ترک میکنند، اما جمعیت میدان به خاطر کارکنانی که ساعات نهار خود را سپری میکنند، همچنین مردمی که از دیگر جاها برای خوردن نهار در باشگاه هنری و سایر رستورانهای اطراف میآیند، پیوسته در حال افزایش است. بعد از ظهر مادران و کودکان باز میگردند، خرید کنندگان و ماموران پرسه میزنند و عاقبت بچههای مدرسه خود را وارد [صحنه] میکنند. دیر وقت بعد از ظهر مادران رفتهاند، اما کارگران عازم خانه وارد میشوند. اول آنهایی که محله را ترک میگویند و سپس آنها که به آن باز میگردند. برخی پرسهای میزنند. از این زمان تا غروب میدان زوجهای جوان بسیاری را سر وعدههایشان به خود میبیند؛ برخی که در آن نزدیکی شام میخورند، برخی که در آن نزدیکی زندگی میکنند و برخی دیگر که در ظاهر فقط برای ترکیب عالی حیات و فراغت به آنجا میآیند. در تمام طول روز تعداد کمی افراد مسن با زمانی که نمیدانند با آن چه کنند، برخی مردم تهیدست و بیگانگان ناشناختهای نیز آنجا وجود دارند".
کوتاه آن که میدان ریتن هآوس به همان علتهای اصلی که یک پیاده راه سرزنده پیوسته مورد استفاده قرار میگیرد، همیشه شلوغ است؛ به علت گوناگونی کارکرد فیزیکی (44) در میان کاربریهای همجوار و بنا بر این گوناگونی استفاده کنندگان و برنامههایشان.
میدان واشینگتن در فیلادلفیا- پارکی که به صورت یک پارک تحریف شده درآمده است- از این نظر مغایرت بسیار دارد. حاشیه آن با ساختمانهای عظیم اداری اشغال شده است. این حاشیه و پس کرانهی (45) بی درنگ آن فاقد، هر گوناگونیای مشابه با میدان ریتنهآوس است- خدمات، رستورانها، تسهیلات فرهنگی، تراکم مسکونی در پس کرانهی محله کم است. در نتیجه میدان واشنگتن در دهههای اخیر تنها یک منبع مهم از استفاده کنندگان بالقوهی محلی داشته است: کارکنان اداری.
آیا این واقعیت پارک را از نظر فیزیکی تحت تاثیر قرار میدهد؟ بلی، همهی این منابع اصلی استفاده کنندگان، بر اساس یک برنامهی مشابه زمان بندی روزانه، عمل میکنند. همه یکباره وارد منطقه میشوند. همه صبح را تا زمان نهار در محبساند و دوباره بعد از نهار در حبس قرار میگیرند. آنها بعد از ساعات کار [در محل] حضور ندارند. بنا بر این میدان واشنگتن، بنا به ضرورت، در بیشتر مواقع روز و غروب یک خلاء است. آنچه به داخل آن میآید، همان چیزى است که به طور معمول خلاءهای شهری را پر میکند- شکلی از کپک.
در این جا لازم است اعتقادی عمومی را مطرح کنیم- اعتقاد به این که کاربریهای کم اهمیت کاربریهای پر اهمیت را از میدان بدر میکنند. شهرها این گونه رفتار نمیکنند. این اعتقاد (جنگ با کپک)، انرژی فراوانی را صرف حمله به عوارض کرده، هدر میدهد و از علتها غفلت میورزد. مردم یا کاربریهایی که پول بیشتر یا احترام فراوانتر (در یک جامعهی اعتباری این دو غالباً با یکدیگر همراهند) در اختیار دارند، به سادگی میتوانند جانشین کم ثروتان یا کمتر مورد احترامان شوند و به طور معمول در محلات شهریای که محبوبیت به دست میآورند، میشوند. عکس آن ندرتاً اتفاق میافتد. مردم یا کاربریهایی که پول، امکان انتخاب، یا حسن شهرت آشکارا کمتری دارند به نواحی قبلاً تضعیف شده شهرها؛ محلاتی که دیگر مورد آرزوی مردم دارای تجمل و حق انتخاب نیستند و یا محلاتی که پولهای مورد نیاز برای سرمایه گذاری را تنها از راه پولهای خطرناک، بهره و یا نزول (46) میتوانند به دست آورند: جا به جا میشوند. در نتیجه تازه واردان به این یا آن دلیل یا نوعاً مجموعهای از دلایل باید با چیزی سرکنند که پیش از آن در حفظ محبوبیت خود شکست خورده است. شلوغی بیش از حد، تیرگی روابط، جرم و سایر اشکال کپک عوارض سطحی شکست پیشین و عمیقتر اقتصادی و کارکردی این گونه مناطق است.
گمراهانی که میدان واشنگتن فیلادلفیا را برای چندین دهه در اختیار داشتند، بیانهای از این رفتار شهر بودند. آنها یک پارک زنده و پر ارزش را از بین نبردند. آنها استفاده کنندگان مورد احترام را بیرون نراندند. آنها به مکانی متروکه کوچ کرده خود را در آن تثبیت کردند. در زمان این نوشته استفاده کنندگان نامطلوب با موفقیت بیرون رانده شدهاند تا خلاءهای دیگری را پیدا کنند. اما این عمل هنوز توالی کافی از استفاه کنندگان مطلوب را به پارک عرضه نداشته است.
در گذشتههای دور، میدان واشنگتن جمعیت خوبی از استفاده کنندگان داشت. اگرچه [پارک] امروزه، همان پارک است استفادهها و جوهره آن با تغییرات محیط اطراف به طور کامل تغییر یافتهاند. مانند همهی پارکهای محلی، آن نیز مخلوق محیط اطراف خود و شیوههایی است که محیط در خلق حمایت متقابل از کاربریهای متنوع و یا شکست چنین حمایتی، به کار میگیرد.
کار اداری الزاماً این پارک را خالی از جمعیت نکرده است. هر کاربری منفرد به طور عمده غالب، که برنامهی محدودی به استفاده کنندگان تحمیل کند تاثیر مشابهی خواهد داشت. همین وضعیت در پارکهایی که سکونت، کاربری به طور عمده غالب است، روی خواهد داد. در چنین شرایطی تنها منبع بالقوه بزرگ روزانه از استفاده کنندگان بزرگسال، مادران هستند. پارکهای شهری و زمینهای بازی نمیتوانند پیوسته تنها از مادران پر شوند. همانگونه که تنها کارکنان اداری نیز آن را پر نمیکنند. مادران که از پارک به تبع توالی به نسبت سادهی خود استفاده میکنند، به شرط آن که از طبقات گوناگون تشکیل شده باشند، (47) حداکثر میتوانند پنج ساعت آن را اشغال کنند. دو ساعت صبحها و سه ساعت بعد از ظهرها: تصرف روزانهی پارکها توسط مادران نه تنها نسبتاً کوتاه است بلکه محدود به انتخاب زمان غذا خوردن، کار خانه، خواب کودکان و به صورتی محسوس، هواست.
یک پارک عمومی محله که یکنواختی کارکردی محیط اطراف خود را تحمل میکند، به هر شکل، بی شک برای بخشی از روز یک خلاء است. محافل شرور، از این جا غلبه پیدا میکنند. حتی اگر این خلاء در برابر اشکال گوناگون کپک مورد حمایت قرار گیرد به هر صورت جاذبه کمی برای منابع بالقوه محدود استفاده کنندگان، خواهد داشت. حوصله آنها را به شدت سر میبرد. زیرا احتضار خسته کننده است. در شهرها، سرزندگی و تنوع، سرزندگی بیشتر را به خود جلب میکند و مرگ و یکنواختی زندگی را پس میراند. این امر نه فقط برای شیوههای رفتار اجتماعی شهرها، بلکه برای راههای رفتار اقتصادی آنها نیز اصلی حیاتی است.
اگر چه یک استثنای مهم به قانونی که متضمن ترکیب گستردهی کارکردی استفاده کنندگان برای پر کردن و جان تازه بخشیدن به پارک محله در طول روز است، وجود دارد. تنها یک گروه در شهرها هستند که به خودی خود میتوانند یک پارک را به مدت طولانی و به خوبی پر کرده از آن لذت ببرند؛ اگر چه به سختی سایر استفاده کنندگان را به خود جلب میکنند. این گروه، مردمیاند با فراغت کامل؛ مردمی که مسئولیتی حتی در قبال خانه و خانواده ندارند و در فیلادلفیا مردم سومین پارک "پن"، میدان فرانکلین، پارک اسکیدرو، (48) چنین هستند.
اکراه بسیاری در برابر پارکهای اسکیدرو وجود دارد. طبیعی است؛ زیرا هضم شکست انسان در چنین اندازهای آسان نیست. اغلب هم با وجود تفاوتها، فاصلهی کمی بین این گونه [پارکها] و پارکهای جنایی (49) وجود دارد (البته در طول زمان ممکن است یکی تبدیل به دیگری شود. مانند مورد میدان فرانکلین، پارکی اساساً مسکونی که بعد از آن که پارک و محلهی آن جاذبهی خود را برای مردم دارای حق انتخاب از دست دادند، ناگهان تبدیل به یک پارک اسکیدرو شد.)
چیزی را دربارهی یک پارک اسکیدرو خوب مانند میدان فرانکلین باید گفت. عرضه و تقاضا زمانی به هم نزدیک شدهاند و این اتفاق در میان آنهایی که خود بخود یا بر حسب شرایط از خود بیگانه شده بودند، مورد تقدیر قرار گرفته است. اگر هوا اجازه دهد، یک پذیرایی در هوای باز، همهی طول روز در جریان است. نیمکتهای مرکز پذیرایی از جریان حراف و پر همهمهای لبریز است. گروههای مکالمه پیوسته شکل گرفته و در یکدیگر ادغام میشوند. میهمانان با یکدیگر محترمانه رفتار میکنند و با مزاحمان مؤدبند. تقریباً به صورتی نامحسوس، مانند عقربههای یک ساعت، این گروه ژندهپوش پرهیاهو به دور استخر دایره شکل مرکز میدان میخزند. به واقع نیز همانند عقربههای یک ساعتند، زیرا برای استفاده از گرما، خورشید را دنبال میکنند. هنگامی که خورشید غروب میکند، ساعت میایستد؛ پذیرایی تا فردا تعطیل است. (50)
همه شهرها، پارکهای اسکیدروی خوب ندارند. برای مثال، نیویورک فاقد آن است. اگرچه تکه پارکهای کوچک و زمینهای بازی بسیاری را دارد که در درجهی نخست مورد استفاده ولگردان است و پارک خطرناک سارادلانو روزولت ولگردان بیشماری دارد. احتمالاً بزرگترین پارک اسکیدروی آمریکا- با جمعیتی قابل مقایسه با [جمعیت] میدان فرانکلین - پارک اصلی مرکز شهر لوس آنجلس، میدان پرشینگ (51) است. این [جمله] چیز قابل توجهی در مورد محیط اطراف آن در بر دارد. کارکردهای مرکزی لوس آنجلس به قدری از هم پاشیده (52) و غیر متمرکز است که تنها عنصر ناحیهی مرکزی شهر آن که ابعاد و شدت کامل متروپولتین را دارد، فراغت فقیرانه (53) است. میدان پرشینیگ بیشتر به یک تریبون بحث آزاد مانند است تا یک پذیرایی؛ تریبون آزادی شامل گروههای بحث پانل (54)، که هر یک سخنگویان رهبری کننده و تنظیم کنندگان خود را داراست. گپ و اختلاط به اطراف میدان، جایی که دیوارها و نیمکتها قرار دارند، گسترش دارد و در گوشهها به اوج خود میرسد. بعضی نیمکتها برچسب "رزرو شده برای خانمها" خوردهاند و این ظرافت قابل مشاهده است. لوس آنجلس این بخت را داشته است که خلاء ناحیه مرکزی شهر غیریکپارچهی [آن] به وسیله غارتگران تصاحب نشده، بلکه نسبتاً آبرومندانه و با یک اسکیدروی شکوفا و پررونق اشغال گردیده است.
اما به سختی میتوان روی اسکیدروهای فرهیخته برای نجات همهی پارکهای مردم ناپسند شهرها حساب کرد. یک پارک همگانی محلی که مقر فراغت فقیرانه نیست تنها، با قرار گرفتن در نزدیکی جایی که جریآنهای فعال و گوناگون زندگی و کارکرد متمرکز شدهاند میتواند به صورتی طبیعی و اتفاقی پر از جمعیت شود. اگر در مرکز شهر واقع است، باید بتواند خرید کنندگان، بازدیدکنندگان، پیاده روندگان همچنین کارگران ناحیهی مرکزی شهر را به دست آورد. اگر در ناحیهی مرکزی شهر واقع نشده نیز همچنان باید در جایی قرار گیرد که زندگی آنجا در پیچ و تاب است؛ جایی که فعالیتهای مربوط به کار، فرهنگ، سکونت و تجارت، یا هر [فعالیت] متنوع گوناگون دیگری که شهر میتواند ارائه کند، وجود دارند. مسئله اصلی در طراحی پارک محلی، مشکل پروردن محلات تنوع یافتهای است که امکان استفاده و حمایت از پارکها را داشته باشند.
با این همه، بسیاری از مناطق شهری پیشاپیش چنین نقاط تمرکز نادیده گرفته شدهای زندگی را دارا هستند که به جای پارک محلی نزدیک یا میدانهای عمومی فریاد میزنند. شناسایی چنین مراکز زندگی و فعالیتهای منطقه کارآسانی است. زیرا آنها همانجایی قرار دارند که مردم با اعلامیههایی در دست (اگر پلیس اجازه دهد)، برای کار انتخاب میکنند.
اما آوردن پارکها به جایی که مردم هستند ضرورتی نخواهد داشت اگر در طول این جریان، دلایل حضور مردم روبیده شده و پارک جانشین آنها شود. این یکی از اشتباهات اساسی در پروژههای خانه سازی و طراحی مراکز مدنی و فرهنگی است. پارکهای محلی به هر صورت، در جانشین شدن با تنوع فراوان شهری شکست میخوردند. آنها که موفقند هرگز به مثابه مانع یا وقفهای برای کارکرد پیچیدهی شهر اطراف خود عمل نمیکنند. بلکه در به هم جوش دادن کارکردهای متنوع اطراف از راه ارائه تسهیلات مشترک دلچسب یاری میرسانند؛ در این روند آنها عنصر مورد تقدیر دیگری به تنوع اضافه کرده و اطراف خود را پشتیبانی میکنند؛ همانگونه که میدان ریتنهاوس یا هر پارک خوب دیگری میکند.
نمیتوان در مورد یک پارک محلی دروغ گفت، یا درباره آن دلیل و برهان آورد. "مفاهیم هنری" و پرداختهای (55) قانع کننده میتواند تصاویر زندگی را در پارک مفروض یا بازارچهی محلی بچسباند و یا دلیل تراشیهای کلامی میتوانند استفاده کنندگان را برای تقدیر از آنها جادو کنند؛ اما در زندگی واقعی تنها محیط متنوع اطراف قدرت عملی برای ترغیب یک جریان طبیعی و مداوم از زندگی و استفاده را دارد. تنوع مصنوع معمارانه ممکن است مانند تنوع به نظر آید، اما تنها یک محتوای راستین از تنوع اقتصادی و اجتماعی که در نتیجه مردمی با برنامههای گوناگون را در برگیرد، واجد معنا برای پارک بوده و قدرت اعطا روح زندگی به آن را دارا است.
به فرض داشتن یک موفقیت مکانی خوب، یک پارک نان و کرهی محلی میتواند داراییهای خود را افزایش داده یا ضایع کند. مشخص است که مکانی شبیه به حیاط یک زندان نه قادر به جلب استفاده کنندگان و نه کنش متقابل با محیط اطراف خود به شیوهای مشابه با مکانی واحه مانند است. اما همه نوع واحه وجود دارند که برخی از ویژگیهای برجسته آنها برای موفقیت قابل مشاهده نیستند.
پارکهای محلی با موفقیت چشمگیر، به ندرت رقیبی با سایر فضاهای باز دارند. این قابل فهم است. زیرا مردم شهرها با همهی علائق و وظایف خود به سختی میتوانند به تعداد نامحدودی از پارکهای همگانی محلی روح ببخشند. مردم شهر، باید خود را به گونهای وقف استفاده از پارک کنند که گویی توجیه کسب و کاری است (یا آن گونه که فراغت فقیرانه مینماید) برای مثال بازارچههای متعدد، گردشگاهها، زمینهای بازی، پارکها و تراوشات نامعین زمین که در طرحهای نوعی باغ شهرتابناک فراهم میآید و در بازسازیهای رسمی شهری (56) از راه شرایط لازم الاجرایی که درصد زیادی از زمین را باز میگذارد، تقویت میگردد.
در گذشته دیدهایم که مناطق شهری با تعداد نسبتاً زیاد پارکهای عمومی مانند مورنینگ سایدهاتیز یا هارلم در نیویورک؛ به ندرت تمرکز شدید و علاقهی فراوان مردم را به یک پارک گسترده میسازد؛ مانند پرادو (57) کوچک مردم نورتاند در بوستون یا واشنگتن اسکویر برای مردم گرین ویچ ویلج یا مردم منطقهی میدان ریتنهاوس. پارکهای محلی بسیار محبوب از ارزش کمیابی (58) معینی سود میجویند.
توان یک پارک محلی برای برانگیختن احساس دلبستگی یا برعکس بی علاقگی جمعیت یک منطقه با درآمد یا شغل آنها بی ارتباط به نظر میرسد. این استنتاج را به طور گستردهای میتوان از گروههای گوناگون درآمدی، شغلی و فرهنگی که همزمان عمیقاً دلبستهی پارکی مانند میدان واشنگتن نیویورکاند، به دست آورد. تسلسل رابطهی مثبت یا منفی طبقات دارای درآمدهای مختلف را با پارکهای بخصوص میتوان در طول زمان مشاهده کرد. شرایط اقتصادی مردم نورتاند بوستون در طول سالها به طور محسوس بهبود یافته است. اما چه در زمان فقر و چه در زمان ثروت مردم پرادو، پارک خرد اما مرکزی [محله] قلب آن بوده است. هارلم در نیویورک مثال برعکسی ارائه میدهد. در طی سالها هارلم از منطقهی مسکونی مطرح، متعلق به طبقهی متوسط بالا به منطقهی طبقهی متوسط پایین، منطقهای که غالب [مردم ساکن آن را] فقرا و مورد تبعیض واقع شدگان تشکیل میدهند، تبدیل شده است. در طول این توالی مردم گوناگون، هارلم با ثروتی که در مقایسهی با گرین ویچ ویلیج برای مثال، از نظر پارکهای محلی دارا است، هرگز زمانی را که یکی از این پارکها به صورت نقطهی حیاتی زندگی و هویت اجتماع درآمده باشند، به خود ندیده است. این مشاهدهی غمناک در مورد مورنینگ سایدهاتیز نیز صادق است. همچنین در مورد زمینهای پروژهی نوعی، حتی به دقت طراحی شده ترین آنها نیز، وضع به همین منوال است.
این عدم توانایی یک محله یا منطقه در وصل یا دلبستگی خود به یک پارک محلی - با قدرت بسیار ناشی از سمبولیزم - به نظر من با ترکیبی از عناصر منفی در ارتباط است، اول، پارکهای نامزد احتمالی [برای این امر] به علت تنوع ناکافی در محیط اطراف بلادرنگ خود و دلمردگی حاصل معیوباند. دوم، آن چه از زندگی و تنوع در دسترس است در میان بسیاری پارکهای متفاوت که از نظر هدف بسیار شبیه به یکدیگرند، پراکنده و متفرق شده است.
کیفیات خاصی در طراحی نیز آشکارا میتواند موجب تفاوت شود. زیرا اگر هدف یک پارک محلی همگانی نان و کره جلب انواع مختلف مردم با برنامهها، علائق و اهداف محتمل گوناگون باشد، طراحی پارک نیز به طور مشخص باید در جهت همدستی و حمایت و نه خلاف جهت اهداف آن قرار گیرد. گرایش به وجود چهار عامل در طراحی پارکهایی که به شدت به شیوهی حیاطهای همگانی عمومی مورد استفاده قرار میگیرد وجود دارد. من این چهار عامل را پیچیدگی، تمرکز، خورشید و حصار خواهم خواند.
پیچیدگی، با تنوع دلایل آمدن مردم به پارکهای محلی در ارتباط است. حتی یک فرد مشخص در زمانهای گوناگون به دلایل گوناگون، به پارک میآید؛ گاهی برای نشستن از خستگی، زمانی برای بازی یا تماشای یک بازی؛ گاهی برای خواندن یا کار کردن؛ زمانی برای پز دادن؛ گاهی برای عاشق شدن؛ گاهی برای سر قراری حاضر شدن؛ زمانی برای ممانعت از عقب نشینی شهر؛ زمانی برای یافتن یک آشنا؛ زمانی برای کمی نزدیکتر شدن به طبیعت؛ زمانی برای سرگرم کردن یک کودک؛ زمانی به سادگی برای دیدن آن چه عرضه میشود و تقریباً غالب اوقات برای سرگرم شدن با دیدن سایر مردم.
اگر همه چیز مانند یک پوستر خوب با یک نگاه دریافت شود و اگر هر مکانی شبیه همه مکانهای دیگر باشد و هنگام استفاده، احساسی مانند احساس در هر جای دیگر بودن دست دهد، آنگاه آن پارک انگیزهی کمی را برای استفادهها و شیوههای گوناگون موجب میشود و دیگر برای بازگشت مجدد به آن دلیلی نیست.
زن باهوش و توانایی که کنار میدان ریتنهاوس زندگی میکند، خاطر نشان میکرد: "من حدود پانزده سال، هر روز از آن استفاده کردهام. شبی تلاش کردم تا بر اساس حافظه طرحی از آن بکشم و نتوانستم. برایم پیچیده بود". همین پدیده در مورد میدان واشنگتن در نیویورک صادق است. طی یک مبارزه اجتماعی، به منظور حفظ آن از یک بزرگراه، استراتژیستها تلاش کردند تا برای نشان دادن مسئله، طی گردهماییها طرح اولیهای از پارک ترسیم کنند. بسیار دشوار بود.
با این همه طرح هیچ یک از این پارکها دشوار نیست. پیچیدگیای که از آن صحبت میشود پیچیدگی در سطح چشم است. تغییر فراز و نشیب زمین، گروه بندی درختان، دالانهای باز شده به سوی نقاط مرکزی گوناگون - به طور خلاصه بیان هوشمندانهی گوناگونی - گوناگونیهای هوشمندانه در موقعیت، (59) به وسیلهی بزرگنمایی، گوناگونی در استفاده بزرگ جلوه داده شده است. پارکهای موفق حین استفاده همواره پیچیدهتر از زمان خالی بودن خود، به نظر میرسند.
حتی میدانهای موفق بسیار کوچک، اغلب تنوع ماهرانهای را در صحنههایی که برای استفاده کنندگان تدارک میبینند، به کار میگیرند. مرکز راکفلر این کار را با استفاده از چهار تغییر در سطح انجام میدهد. میدان یونیون (60) در مرکز شهر سانفرانسیسکو طرحی دارد که بر روی کاغذ یا از بالای یک ساختمان بلند بسیار کسالت آور به نظر میرسد. اما در سطح زمین، مانند نقاشیهای دالی (61) چنان توانایی در ایجاد تغییر دارد که به شدت متفاوت به نظر میآید. (البته این درست همان تغییر شکلی است که در مقیاس بزرگتر در مورد الگوهای خیابانهای مستقیم و شبکهای سانفرانسیسکو، به آن گونه که روی تپهها بالا و پایین میلغزند، اتفاق میافتد). طرح میدانها و پارکها به روی کاغذ، گمراه کنندهاند. زیرا گاهی پر از تفاوتهای ظاهری اغلب بی معنیاند؛ چون همه زیر سطح چشماند یا از شدت تکرار، به چشم مبالغه آمیز میآیند.
احتمالاً مهمترین عامل پیچیدگی، مرکزیت (62) است. پارکهای کوچک خوب، نوعاً درون خود مکانی دارند که عموماً به عنوان مرکز شناخته میشود- حداقل یک چهارراه، یک نقطه درنگ؛ یک اوج - برخی پارکهای کوچک یا میدانها در حقیقت خود یک مرکزند و پیچیدگی خود را از تفاوتهای جزیی پیرامون خود میگیرند.
مردم به سختی در تلاشند تا مرکز و نقطهی اوجی -حتی با چیزهای عجیب و غریب - برای یک پارک بسازند. گاهی غیرممکن است. پارکهای دراز خطی (63) مانند پارک ناموفق ملال آور سارادلانوروزولت در نیویورک غالباً چنان طراحی شدهاند که گویی از قالب یک مهر بیرون آمدهاند. پارک سارادلانو چهار بخش یکسان دارد. مهر قرارگاههای تفریح در طول آن زده شده است. استفاده کننده چه فایدهای از آن میبرد؟ هرچه به عقب یا جلو برود مانند راه رفتن روی یک دستگاه دو ثابت (64) باز هم در یک مکان است. این نیز یک شکست عمومی و غیر قابل اجتناب دیگر در طراحی پروژه است. زیرا غالب پروژهها دراصل برای کارکردهای قالبی طراحی قالبی دارند.
مردم میتوانند در نحوهی استفادهی خود از مراکز پارک ابتکار به خرج دهند. حوض فوارهی میدان واشنگتن نیویورک مبتکرانه و شادمانه مورد استفاده قرار میگیرد. زمانی که دیگر به یادها نمیآید حوضی با یک فواره تزیین شده بود. آنچه اکنون به جا مانده است حوض مدور فرو افتاده بتونی است که بیشتر وقت سال خشک است و با پلکانی چهارتایی تا سنگ کتیبه که لبه خارجی آن را چند فیت بالاتر از سطح زمین شکل میدهد، محاط شده است. در عمل این یک صحنهی دایرهای است، یک تئاتر مدور؛ کاربرد آن این چنین است؛ با حیرت فراوان از این که چه کسانی تماشاگر و چه کسانی بازیگرند. همه هردواند؛ اگر چه برخی بیشتر [بازیگر این صحنهاند]، مثل نوازندگان گیتار، خوانندگان، انبوه کودکان پر سرو صدا، رقصندگان فی البداهه، حمام آفتاب گیرندگان، گفت و گو کنندگان، خودنمایان، عکاسان، توریستها و همراه با این همه، گُله به گُله جمعیت حیرت برانگیزی از قرائت کنندگان مجذوب که نه به علت نبود امکان انتخاب، آنجا هستند، زیرا نیمی از نیمکتهای ساکت در واقع در شرق آنجا، خالیاند.
مقامات شهر، مرتب طرحهای به سازی سرهم میکنند که بر اساس آن این مرکز درون پارک باید چمن و گل کاری شده و به وسیلهی نرده محصور شود. جملهی تعویض نشدنی که در وصف این کار استفاده میشود: باز گرداندن کاربری پارک به آن " است.
این شکل متفاوتی از کاربری پارک است که در مکان، مشروعیت مییابد. اما برای پارکهای محلی بهترین مراکز، صحنههای بر پا شده برای مردم هستند.
خورشید بخشی از موقعیت پارک برای مردم است که مسلماً در تابستان نیاز به سایبان دارد. یک ساختمان بلند که زاویهی خورشید را از سمت جنوب یک پارک به شکل موثری میبرّد، بخش بزرگی از پارک را میکُشد. میدان ریتنهآوس با همهی فضیلتهایش دچار این بدبختی است. برای مثال در یک بعد از ظهر خوش اکتبر، تقریبای یک سوم میدان به طور کامل خالی میماند. سایهی بزرگی که از یک ساختمان مسکونی بر آن میافتد نوع بشر را از درون پردهی سیاه خود میتاراند.
اگر چه ساختمانها نباید مانع تابش خورشید به پارک شوند- اگر هدف تشویق استفادهی کامل از آن است - حضور ساختمانها در اطراف یک پارک، در طراحی مهم است. آنها پارک را محصور میکنند؛ شکلی مشخصی از فضا میسازند و باعث میشوند تا پارک در صحنه شهر واقعهی مهمی به شمار آید؛ یک ویژگی مثبت به جای ته ماندهای بی معنی، مردم بدون آنکه ته ماندههای نکرهی تراوش زمین اطراف ساختمانها، آنها را جذب کند، به گونهای رفتار میکنند که گویی از آنها اکراه دارند. حتی در برخورد با آنها راه خود را به سمت دیگر خیابان کج میکنند؛ پدیدهای که هر کجا که پروژه خانه سازی برای مثال، یک خیابان شلوغ را قطع میکند میتوان مشاهده کرد. ریچارد نلسون (65) تحلیلگر معاملات املاک در شیکاگو که رفتار مردم در شهرها را به مثابه سرنخی برای ارزشهای اقتصادی مشاهده میکند. گزارش میدهد "در یک بعد از ظهر گرم سپتامبر" شمار استفاده کنندگان میدان ملان (66) در مرکز پتیسبورگ (67) معدود است. اما همان بعد از ظهر در طول دوساعت تنها سه نفر - یک بانوی مسن بافتنی به دست، یک آواره و شخصی ناشناس که با روزنامهای روی صورت به خواب رفته بود- از پارک مرکز شهر گیت وی سنتر (68) استفاده کردند.
گیت وی سنتر یک پروژه رادیانت سیتی اداری و هتل، با ساختمانهایی پراکنده در این جا و آنجا، میان زمین خالی است. اگر چه محیط اطراف آن فاقد درجهی تنوع میدان ملون است، اما تنوع اطراف آنقدر ناچیز نیست که تنها چهار نفر با احتساب خود نلسون- در قلب یک بعد از ظهر خوش از آن استفاده کنند. استفاده کنندگان پارک شهری تنها به دنبال وضعیت ساختمانها نیستند، آنها در جست و جوی وضعیت خود هستند. برای آنها پارکها پیش زمینه و ساختمانها پس زمینهاند و نه برعکس.شهرها پر از پارکهای همگانی است که حتی اگر در منطقهای موفق و سرزنده واقع شده باشند، به سختی توجیه پذیرند. این بدین علت است که برخی پارکها صرف نظر از موقعیت مکانی، اندازه و شکل خود، برای خدمت موفق به شیوهی حیاط عمومی، که قبل از این در مورد آن بحث کردهام، اساساً نامناسباند. همچنین اندازه یا تنوع ذاتی صحنه در آنها نیز مناسب پارکهای عمده متروپولیتن نیست. با آنها چه باید کرد؟
برخی از آنها اگر به اندازهی کافی کوچک باشند، میتوانند کار دیگری را به خوبی به عهده گیرند: چشم نوازی، سان فرانسیسکو در این مورد مهارت دارد. یک ته ماندهی کوچک سه گوش در تقاطع چند خیابان که در بسیاری از شهرها میتواند با آسفالت هموار شده یا پرچینی بدور آن کشیده و نیمکتی چند در آن گذاشته شود، تا تبدیل به نیستی ای خاک آلود گردد، در سان فرانسیسکو برای خود، جهان مینیاتوری محصوری است؛ جهان ژرف و خنکی از آب و جنگل کم نظیر، که پرندگان جذاب در آن سکنی گزیدهاند. شما نمیتوانید داخل آن شوید. احتیاجی هم به این کار نیست. زیرا چشمانتان وارد آن میشوند و شما را در این جهان، دورتر از آنچه در توان پاها است، میبرند. سان فرانسیسکو نمایش سرسبزی و رهایی از سختی شهر (69) است. با این همه شهر پر ازدحامی است و زمین کمی برای انتقال این احساس در آن به کار گرفته شده است. این تأثیر اصولاً از تکههای کوچک کشت فشرده بر میخیزد و از آنجا که بسیاری ار فضاهای سبز (70) سان فرانسیسکو عمودی است- پنجرهها، جعبههای [گل]، درختها، تاکاها، زمینهای پوشیده از گیاه پر پشت در وصلههای باقیمانده از شیبهای هیدر رفته - چند برابر به نظر میآید.
پارک گرامرسی (71) در نیویورک بر موقعیت نامناسب خود به وسیلهی چشم نوازی فائق میآید. این پارک یک ملک محصور در مکانی عمومی است. ملک با ساختمانهای مسکونی خیابانهای اطراف همراه است. باید با یک کلید وارد آن شد. از آنجا که از نعمت درختان بی نظیر، فوق العاده و خوش رایحه برخوردار است، به مردم رهگذر با موفقیت، مکانی برای چشم نوازی عرضه میکند. توجه مردم توجیه آن است.
اما پارکهایی که اساساً بدون اختلاط با سایر استفادهها برای نواختن چشمها به کار میآیند، بنابر تعریف باید در جایی قرار گیرند که چشمها بتوانند آنها را ببینند. همچنین بنا بر تعریف بهتر است کوچک باشند تا برای انجام هر چه بهتر کار خود بتوانند، آن را زیبا و ژرف و نه سراسری و ظاهری، به انجام برسانند.
پارکهای دارای بیشترین مشکل، در جایی قرار گرفتهاند که مردم از آنجا عبور نمیکنند و احتمالاً هرگز مایل به عبور از آن جا نیستند. یک پارک شهری در چنین بن بستی، مبتلا به زمینی با اندازههای مرغوب (زیرا در این گونه موارد این درد و عارضه است)، به طور مجازی در موقعیتی مشابه با موقعیت یک فروشگاه بزرگ در یک موقعیت بد اقتصادی قرار دارد. نجات و توجیه چنین فروشگاهی به برکت تمرکز سنگین روی "کالاهای ضروری" خریداران، در عوض اتکای به "فروشهای هوسانه"، مقدور خواهد بود. اگر کالاهای ضروری خریداران به طور کافی به [فروشگاه] بیاید ممکن است پول مفت مشخصی از فروشهای هوسانه نیز عاید شود.
از دیدگاه یک پارک کالاهای ضروری چه هستند؟
از مشاهدهی تعدادی پارک مبتلا میتوان به نقطه نظری دست یافت. پارک جفرسن (72) در هارلم شرقی مثالی در این باره است. پارک شامل بخشهای متعدد است که به ظاهر برای استفادهی همگانی محلی در نظر گرفته شده بودند- مانند فروش هوسانه در زبان تجاری. اما همه چیز در آن این هدف را نقش برآب میکند. موقعیت آن از حاشیهی اجتماع مورد نظر دور است و از یک سو به وسیلهی رودخانه محدود شده است. به علاوه یک خیابان عریض با رفت و آمد سنگین نیز آن را [از اجتماع یاد شده] جدا میکند. طراحی داخلی آن به طور وسیع شامل راههای طولانی و جدا افتاده بدون مراکز موثر است. برای یک ناظر خارجی به شیوهای غیرعادی بیابان مانند است و برای ناظر داخلی کانونی برای تضادهای محلی، قانون شکنی و ترس. پس از قتل سبعانهی یک بازدید کننده توسط نوجوانان در یک شب سال 1958، پارک بیش از پیش متروک و مورد پرهیز واقع شده است.
با این همه در میان بخشهای متعدد و جدا افتادهی پارک جفرسن، یک بخش به خوبی خود را جبران کرده است. بخش یاد شده یک استخر بزرگ روباز است که به اندازهی کافی بزرگ نیست، زیرا مردم درون آن گاهی از قطرات آب بیشترند.
کورلیرهوک را در نظر بگیرید که من در زمینهای پارک قسمت ایست ریور (73) آن تنها هیجده نفر را در یک روز خوش میان چمنها و نیمکتها توانستم بیایم. کورلیرهوک در گوشهای، یک زمین بازی دارد. چیز ویژهای در آن نیست، با این همه در روز یاد شده بخش اعظم زندگی پارک، در زمین بازی جریان داشت کورلیرهوک همچین در میان آکرها چمن بی معنی یک جایگاه ارکستر دارد. سالی شش بار، در غروبهای تابستان، هزاران نفر از مردم ایست ساید سفلی به داخل پارک سرازیر میشوند تا به یک مجموعه کنسرت گوش فرا دهند. برای جمعاً هیجده ساعت در سال، پارک کورلیرهوک زنده و وسیعاً مورد انبساط خاطر میگردد.
در این جا شاهد عملکرد کالاهای ضروری هستیم، اگر چه آشکارا با کمیتی محدود و بی نظم و ترتیب از نظر زمان. روشن است که اگر چه مردم به سادگی برای استفادههای عمومی یا از روی هوس به پارک نمیآیند، اما برای کالاهای ضروری مشخص و ویژه به این پارکها میروند. کوتاه آن که، اگر یک پارک عمومی شهری نتواند به وسیلهی استفادههای ناشی از ذات و تنوع فراوان نزدیک به خود حمایت شود، باید از یک پارک عمومی به یک پارک اختصاصی تغییر یابد. تنوع موثر استفاده که آگاهانه توالی استفاده کنندگان متنوع را به خود جلب میکند، باید تعمداً در پارک گنجانده شود.
تنها تجربه و آزمون و خطا، نشان دهندهی ترکیب متنوع فعالیتهایی است که به مثابه کالاهای ضروری در هر پارک مبتلا، میتواند عملکرد موثری داشته باشد. اما میتوان حدسهای کلی مفیدی در مورد اجزا زد. ابتدا یک کلی گویی منفی: چشم انداز عالی و طراحی منظر (74) زیبا نمیتواند به مثابه کالای ضروری عمل کند؛ شاید باید این گونه باشد، اما آشکارا چنین نیست. این دو تنها ملازم و فرعیاند.
از سوی دیگر شنا به مثابه کالای ضروری عمل میکند. همین طور ماهیگیری، به ویژه اگر همراه با فروش طعمه و قایق سواری باشد. زمینهای ورزش، کارناوالها یا فعالیتهای مشابه (75) آن نیز این چنیناند.
موسیقی (از جمله موسیقی ضبط شده) و بازی نیز مانند کالاهای ضروری خدمت میکنند. عجیب است که در این باره در پارکها کمتر کاری صورت گرفته است، زیرا ارائهی اتفاقی زندگی فرهنگی، بخشی از رسالت تاریخی شهرها است. این رسالت، رسالتی است که هنوز با نیروی کامل عمل میکند. مجلهی نیویورکر دربارهی فصل شکسپیر (76) رایگان در 1958 در پارک سنترال چنین میگوید:
تزیینات، هوا، رنگ و نور و کنجکاوی صرف آنها را بیرون کشید؛ برخی هرگز چنین نمایشهایی ندیده بودند. صدها نفر دوباره و دوباره باز میگشتند. دوستی میگفت گروهی از کودکان سیاهپوست را دیده است که به او گفته بودند پنچ بار رومئو و ژولیت (77) را دیدهاند.
زندگی بسیاری از آنها تغییر یافته، غنی شده و گسترش یافته است؛ تماشاگران آیندهی تئاتر آمریکا از دل اینها بیرون میآید. اما از بین تماشاگران تازه واردی به تئاتر، مانند این عده، نادرند کسانی که با یک یا دو دلار در دست، حاضر شوند برای تجربهای که حتی نمیدانند خوشایند است یا نه، پول خرج کنند.
پیشنهاد میشود دانشگاههای دارای بخش تئاتر (که اغلب پارکهای مردهی مبتلایی را تحت حمایت دارند) بهتر است به جای ترویج خط مشیهای خصومت آمیزی مانند تورف دو و دو را کنار هم بگذارند. دانشگاه کلمبیا در نیویورک با طراحی تسهیلات ورزشی - برای دانشگاه و محله - در پارک مورنینگ ساید که برای چند دهه متروک و هراسناک بود، قدم سازندهای در این باره برداشته است. اضافه کردن چند فعالیت دیگر مانند موسیقی، یا نمایش میتواند دردسر مخوف یک محله را به دارایی قابل ملاحظه آن تبدیل کند.
شهرها فاقد فعالیتهای غیر اصلی پارک هستند که میتواند به مثابه کالای ضروری غیر عمده خدمت کند. برخی از آنها با مشاهدهی آن چه مردم در صورت وجود راه گریز مایل به انجام آناند، قابل کشف است. برای مثال مدیر یک مرکز خرید نزدیک مونترال (78) هر صبح به طریقی اسرارآمیز استخر تزیینی خود را کثیف مییافت. با کشیک کشیدن بعد از ساعت بسته شدن مرکز، دریافت که کودکان پنهانی وارد آن جا میشوند و دوچرخههایشان را میشویند و برق میاندازند. مکانهایی برای شست و شوی دوچرخه (جاهایی که مردم دوچرخه دارند)، کرایهی دوچرخه و دوچرخه سواری، مکانهایی برای کندن زمین، محلهایی برای برپایی چادرهای فکسنی سرخپوستی و ساختن کلبههایی از چوبهای کهنه، فعالیتهایی هستند که معمولاً شهرها را پر ازدحام میکنند. پورتوریکوییهایی که امروزه به شهرهای ما میآیند، محلی برای بریان کردن خوک در خارج از خانه ندارند؛ مگر آن که حیاط خصوصیای به این منظور بیابند. اما بریان کردن خوک و مهمانیهای متعاقب آن میتواند همانقدر سرگرم کننده باشد که جشنهای خیابانی ایتالیایی (79) برای ساکنان شهرهای بسیاری که یاد گرفتهاند تا آنها را دوست بدارند، سرگرم کننده و دوست داشتنی است. پرواز دادن بادبادکها فعالیت غیرعمدهای است که کسانی به آن عشق میورزند و بر این اساس محلهایی برای پرواز بادبادکها که در آنها لوازم ساختن آنها نیز به فروش برسد، همچنین محلی برای کار روی آنها، پیشنهاد میشود. از اسکیت روی یخ، بر برکههای فراوانی در شهرهای شمالی [آمریکا] پیش از آن که بسیار شلوغ شوند، لذت برده میشد. خیابان پنجم نیویورک پنج برکهی اسکیت مطرح، بین خیابانهای سی یکم و نود و هشتم، داشت که یکی از آنها تنها چهار بلوک از میدان یخ بازی امروزه در پلازای راکفلر فاصله داشت. میدانهای یخ بازی مصنوعی به کشف مجدد اسکیت روی یخ در شهرها مجال داده است. در شهرهایی با عرض جغرافیایی نیویورک، کلیولند، (80) دیترویت و شیکاگو، میدانهای یخ بازی مصنوعی، نیمی از سال را برای اسکیت بازی مناسب کردهاند. هر منطقهی شهری در صورت داشتن یک پارک دارای میدان یخ بازی ضمن استفاده و لذت بردن از آن میتواند جمعیت تماشاگر را نیز به خود جلب کند. در واقع میدانهای یخ بازی کوچک که در مکانهای متعدد قرار گرفته باشند، متمدنتر و دلچسبتر از میدانهای یخ بازی بزرگ و متمرکزند.
همهی اینها پول میخواهد. اما امروزه شهرهای آمریکا، با این توهم که زمین باز، خود به خود نیکواست و کمیت برابر با کیفیت است، پول را برای پارکها، زمینهای بازی، پروژههای بسیار بزرگ تراویده از زمین (81) که بسیار تکرارشوندهتر، بسیار سرسریتر در مکانهایی بسیار نامناسبتر و با این همه افسرده و ناراحتتر از آن هستند که مورد استفاده قرار گیرند، هدر میدهد.پارکها بیش از پیادهراهها، تجریدی یا خود به خود مخزن فضیلت یا تعالی نیستند. آنها جدا از عملکرد و استفادههای محسوس خود و جدا از اثرات محسوس و استفادههای مناطق شهری - چه خوب و چه بد - بر خود، معنایی ندارند.
پارکهای عمومی میتوانند جاذبهی فراوانی به محلاتی که مردم، آنها را برای تنوع بسیار در کاربریها جذاب مییابند، بدهند و میدهند. به علاوه محلاتی را که مردم، برای تنوع گسترده سایر کاربریها غیر جذاب مییابند، افسرده میسازند زیرا دلمردگی، خطر و بیهودگی را بزرگتر جلوه میدهند. هر چه شهری تنوع هر روزهی کاربریها و استفاده کنندگان را در زندگی روزانهی خیابان بیشتر درهم آمیزد، مردم آن سرزندهتر بوده، پارکهای با موقعیت خوب را موفقتر، خودمانیتر و اقتصادیتر حمایت میکنند و در نتیجه متانت و شادمانی را به عوض پوچی، به محلات خود باز میگردانند.
پینوشتها:
1 -Rittenhouse Square
2-Rockefeller Plaza
3-Washington Square
4-Boston Common
5 - City Vacuum
6- Neighborhood Open Spaces
7- برای مثال آقای موسس Moses تصدیق میکند که برخی از خانه سازیهای جدید ممکن است ": زشت، خشک، سازمانی، یکسان، تقلیدی و بی چهره باشند". اما پیشنهاد میکند چنین خانههایی باید در محاصره پارکها قرار گیرند برگرفته - از یک مقالهی نیویورک تایمز در ژانویه 1961
8- Self-evidence Virtue
9- zoner
10-Fremont Park
11-Central
12 -Bronx
13-Prospect
14-Forest park
15-Golden Gate
16-Grant Park
17- Curse of Border Vacuum
18 - Outdoor Lobbies
19 – Enlargement
20 - Park behaviour
21 - Local Public yard
22 - city square
23-Acres
24- لوس آنجلس که بیشتر از هر شهر دیگر آمریکا به ریههای کمکی نیاز دارد بر حسب تصادف بیشترین فضای باز را در شهرهای بزرگ دارا است. مه دود آن گاهی متعلق به نامعمول بودن محل تهویه در اقیانوس هواست، اما در ضمن بخشی از آن نیز به پراکندگی و دامنه فضای باز مربوط است. پراکندگی ضرورت سفرهای فراوان حجیم خودروها را ایجاب میکند که به نوبهی خود دو سوم [مواد] شیمیایی موجود در مه دود را تأمین میکند. حدود 600 تن از هزارها تن مواد شیمیایی آلوده کنندهی هوا که هر روز به وسیلهی سه میلیون خودرو ثبت شدهی لوس آنجلس آزاد میشوند، هیدرات کربن است که میتوان آن را به وسیله پس سوزانندههای دود اگزوز اتومبیلها حذف کرد. اما 400 تن از آنها اکسیدهای نیتروژناند که در زمان این نوشتار، هنوز تحقیقات بر روی وسایل کاهش دهندهی این جزء از دود اگزوزها آغاز نشده است. پارادوکس هوا و زمین باز، پارادوکسی که به طور مشخص موقت نیست، این چنین است. در شهرهای مدرن پراکندگیهای فراوان فضای باز به جای مقابله با آلودگی هوا موجب افزایش آن است. این تاثیری است که ابنزرهاوارد به سختی میتوانست آن را پیش بینی کند. اما پیش بینی دیگر ضرورتی ندارد، تنها باید به بازنگری پرداخت.
25-Fetishes
26- Penn
27-Edge
28-Reading and Writing Lobbies
29-Large Scale Clearance
30-Center of Area
31- Massive Office Center
32- Logan Circle
33- Plaza
34 - Madison
35 -Row house neighborhood
36-Redevelopment
37-Row
38-Federal Hill
39-Plaza
40- اتفاقاً هنگامی که به خانه رسیدم همانند آمار جمعیت آن پارک، هجده نفر (از هر دو جنس و از هر سنی)، دور رواق خانه مسکونی مجاور ما جمع شده بودند. هر نوع تجهیزات پارک مانندی از آن جا رخت بربسته بود، بجز آن که بیشترین حساب را روی آن باز کرده بودند: لذت فراغت، با هم بودن و شهر در حال گذر.
41- Stuart Constable
42-Physical arrangement
43- Joseph Guess
44 -Functional physical Diversity
45 -Immediate Hinterland
46 -Loan-shark
47- خانوادههای یقه آبی، برای مثال زودتر از خانوادههای یقه سفید شام میخورند. زیرا روز کار همسر، اگر روز کار باشد، زودتر شروع و پایان مییابد. بنابراین در زمین بازی نزدیک جایی که من زندگی میکنم مادران خانوادههای یقه آبی قبل از چهار آن جا را ترک میکنند. مادران خانوادههای یقه سفید دیرتر میآیند و بعد از ساعت پنج [زمین بازی] را ترک میکنند.
48-Skid Row park ر. ک توضیحات
49 -Criminal Parks
50- صبح روز بعد نمیتوانید مستانی را که بطریها در کنارشان افتادهاند، آنجا پیدا کنید. آنها بیشتر تمایل دارند در بازارچهی گراند اینیدیپندنت شهر، یک خلاء جدید، که فاقد هر شکل قابل تشخیص اجتماعی، حتی اسکیدرو ساکنان است، باشند.
51-Pershing Square
52-Spatter
53-Leisured Indigent
54-Panel Discussion
55-Rendering
56 -Official Urban Rebuilding
57 –Prado
58-Rarity Value
59- Setting
60 -Union Square
61-ر. ک توضیحات Dali
62 –Centering
63-Long Strip Park
64-Tread Mill
65-Richard Nelson
66-Mellan Square
67-Pittsburgh
68 -Gateway Center
69-City Stoniness
70 -Greenery
71 -Gramercy park
72-Jefferson Park
73-East River
74-Land Scaping
75- دکتر کارل متینگر، مدیر کلینیک روانشناسی متینگر در آمریکا (Topeka) در گردهمایی درباره مشکلات شهری در سال 1958 دربارهی انواع فعالیتهایی که با میل به تخریب مقابله میکند، بحث کرد. او این فعالیتها را به ترتیب: 1- وفور ارتباط با افراد فراوان 2- کار، حتی اگر شامل مواد مخدر شود، 3- بازیهای خشن، شمرد. به عقیده فینگر شهرها فرصت کمی برای بازیهای خشن فراهم میکنند. او انواعی را که در این زمینه موثرند شامل بازیهای خارج از خانه، ورزش، بولینگ و سالن تیراندازی مانند آنچه در کارناوالها و پارکهای سرگرمی که بر حسب اتفاق در شهرها بر پا میگردند (برای مثال میدان Time) دانست.
76-Shakespeare
77 - Romeo and Juliet
78 -Monteral
79 - Festival
80 –Clevland
81-land-ooze
بنظر میرسد خانم جیکوبزاین واژه را که بمعنای لجن، گل و هر آنچه که کثیف و زننده است و بصورت سیال و روان از زمین تراوش میکند به معنای ابزار هدایت، تفکیک زمین و منطقه بندی میآورد. -م (Land-USe)
را، به سخره و تشبیه در برابر واژه
جیکوبز، جین؛ (1392)، مرگ و زندگی شهرهای بزرگ آمریکایی، ترجمهی دکتر حمیدرضا پارسی، آرزو افلاطونی، تهران: مؤسسه انتشارات دانشگاه تهران، چاپ سوم