دموكراسي وتروريسم - بخش اول
نويسنده: ولی الله میلادی گرجی
مقدمه:
محیط مناسب دموکراتیزه کردن خاورمیانه پس از 11 سپتامبر:
الزامات پس از جنگ سرد موجب شد که سیاست خارجی آمریکا به طور بنیادین دگرگون شود و خاورمیانه مرکز نقل سیاستهای آمریکا قرار گیرد. قرن بیستم آمریکا سیاست خود را در خاورمیانه محوریت را به تداوم ساختارهای سنتی و بومی منطقه در راستای حفظ توازن قدرت و تثبیت داخلی کشورهای منطقه قرار داد. اما در قرن 21 و حوادث 11 سپتامبر یک دگرگونی کیفی در نگرش آمریکا به خاورمیانه هستیم. امروزه محافظه کاران لیبرال در طلب خاورمیانه ای هستند که در کمتر از یک دهه آینده بسیار متفاوت با آخرین دهه قرن بیستم می باشد. امروزه تصمیم گیرندگان حاکم در ساختار سیاست خارجی به عنوان واقع گرایان تهاجمی خواهان اشاعه ارزش ها و ساختارهایی خاص هستند و سیاست سه نفوذ ارزش های کمونیسم دوره جنگ سرد به سیاست اشاعه ارزش های دموکراتیک در قالب دگرگون های ساختاری تبدیل شده است. امروزه استراتژیک آمریکا در طلب خاورمیانه ای است که در ستیز با سنت های غیر پویا، بازار محور و دموکراتیک باشد اینکه چرا چنین تحولی در سیاست خاورمیانه ای آمریکا پدید آمده است. می توان به دو عامل ذکر کرد.
1 ـ محیط عینی: توزیع قدرت در سیستم بین المللی طوری است که با توجه به توانایی-های ملی بازیگران شاهد ظهور نظام تک قطبی مبتنی بر تفوق آمریکا هستیم. و به لحاظ چگونگی توزیع قدرت در سطح بین المللی است که آمریکا از فضای لازم برای دنباله روی از سیاست تهاجمی در گستره برخوردار است. و آمریکا با توجه به عدم وجود نیروی موازنه-گر درصدد انباشت قدرت است. امروزه ساختار نظام بین الملل به گونه ای است که این فرصت را در اختیار آمریکا قرار داده است که به توسعه حوزه نفوذ خود بپردازد و بدون وجود قدرت توازن گر منافع ملی خود را دنبال کند. به این ترتیب شرایط بین المللی سیاست خاورمیانه ای آمریکا را ممکن ساخته است و ساختار همیشه نقش تعیین کننده در امکان پذیر نمودن سیاست را ایفا می کند.
2 ـ محیط روانی: امروزه تصمیم گیرندگان حاکم بر سیاست خارجی آمریکا درصدد پیاده کردن تفکرات لیبرال های سنت ستیز و برخلاف تفکرات محافظه کاران سنتی هستند. امروزه محیط روانی که سیاستمداران حاکم بر آمریکا در بستر آن به طراحی سیاست دموکراتیزه کردن پرداخته اند متأثر از نظرات متفکرانی است که معتقدند نسبیت فرهنگی بی معنا است و بعضی از ارزش ها و ساختارها برتر از ارزش ها و ساختارهاست. از نظر اینان وظیفه آمریکاست که به عنوان خیربرین به جنگ برود. از نقطه نظر این متفکرین رژیم هایی اقتدارگرا تمامیت خواه هستند و علیه آنها از زور و قدرت استفاده کرد. و دموکراسی از نظریان یک ارزش جهانی است که باید در تمام دنیا پیاده شود. و اشاعه دموکراسی را یک ضرورت و یک وظیفه اخلاقی می دانند.(1) بنابراین محیط عینی و روانی مناسب سیاست دموکراتیزه کردن خاورمیانه را امکان پذیر نمود. و این سیاست یک ارجعیت برای تصمیم گیرندگان آمریکایی است چرا که قدرت آمریکا آن را ممکن ساخته است. از طرفی در چارچوب این اعتقاد است که برای تحقق خیربرین که در بستر دموکراسی و ارزش های غربی شکل می گیرد، توسل به زور مشروع است. امروزه آمریکا در جهت تثبیت هژمونی منطقه ای و جهانی خود و اینکه بتواند موقعیت خود را بعد از سقوط کمونیسم نهادینه کند، دموکراتیزه کردن خاورمیانه یک ضرورت می داند.(2) پس از نظر آمریکائیان یک خاورمیانه دموکراتیک به دلیل شرایط بین المللی و الزامات روانی سیاستمداران آمریکائی، مطلوب ترین و کم هزینه ترین فضا را برای تأمین منافع این کشور فراهم می کند.
چشم انداز تئوریک دموکراسی:
منظور آمریکا از دموکراسی در خاورمیانه متفاوت از اروپا است. دموکراسی دارای دو جنبه روشی و آرمانی است. بعد روشی آن معطوف به مشروعیت رای دادن و رقابت بین نخبگان برای کسب قدرت سیاسی است. این قرائت از دموکراسی واقع گرا و در شکل محدود آن است. اما شرایط عینی نشان از عدم آمادگی لازم برای وجود افراد دموکراتیک دارد، چرا که تمایلات الیگارشی در تمامی لایه های جامعه رسوخ دارد خاورمیانه به دلیل وجود الیگارشی نمی توان با جستجوی آگاهانه به دموکراسی دست یافت. این نوع دموکراسی که مبتنی بر محوریت رقابت است،آمریکا درصدد تئوریزه کردن آن است. و ترویج دموکراسی در این شکل در خاورمیانه فرصت را نصیب آمریکا می کند که امکان کنترل فرایند دموکراتیزه شدن و تعیین سرعت تحقیق آن را در اختیار بگیرد. این مسأله نشان دهنده آن است که نیاز برای یک درک واقع گرایانه تر از بالقوه بودن دموکراتیک براساس دکترین بوش بوده است. (3) هدف آمریکا از این نوع دموکراسی حفظ و در صورت لزوم جایگزین کردن رهبران متحد بودن به وجود آوردن فرصت برای رشد بنیادگرایی بسترساز تروریسم می باشد. در این صورت رهبران دوست آمریکا حتی در صورت از دست دادن قدرت مخالفتی با فرایند دموکراتیزه کردن نخواهند کرد، چرا که همچنان در زمره نخبگان باقی خواهند ماند. اما جانبه آرمانی دموکراسی به این معناست که به عنوان یک ارزش در شکل دادن به روابط اجتماعی معیار و مأخذ قرار گیرد و ارزشهای دموکراتیک مدام جامعه گردد. دموکراسی در این تعریف گسترده و معطوف است به اینکه در کنار رویه ها و روشهای دموکراتیک باید شرایط لازم برای تصمیم گیری دموکراتیک هم باشد. و دکترین بوش که با محوریت قرار دادن ترویج دموکراسی در خاورمیانه شکل گرفت، با توجه به این واقعیت تدوین گردید که به لحاظ ویژگیهای متمایز فرهنگی و سیاسی، بسیاری از کشورهای منطقه فاقد ظرفیت لازم برای پذیرش دموکراسی به عنوان آرمان هستند. دموکراسی در بعد آرمانی آن در خاورمیانه به دلیل واقعیات حاکم فرهنگی و ماهیت سنت ها در تعارض با فرهنگ سیاسی دموکراتیک است.(4) بنابراین آمریکائیان با وقوف بر عدم وجود فضای مستعد فرهنگی این نوع دموکراسی را در جهت تضعیف منافع خود می یابند. بنابراین آمریکا برای ایجاد فضای مساعد برای مبارزه با تروریسم در راستای تأمین منافع ملی لازم می بیند که دموکراسی در شکل واقع گرایانه آن یا در شکل حداقلی آن در خاورمیانه ترویج یابد. اما بسیاری بر اعتقادند که این امر بدون اجبار دنبال شود. اما رهنامه بوش بر ترویج دموکراسی با قدرت نظامی تاکید دارد. از نظر آمریکائی ها در بطن ایده دموکراسی هر چند به شکل محدود آن می توان با تروریسم که سلاح ضعیف در برابر بازیگر برتر است، مبارزه کرد. (5) در واقع اینان از طریق ابزارها و ساختارهای دموکراتیک با پدیده تروریسم مقابله کنند