تاریخ و جغرافیای استان آذربایجان

آذربایجان بخشی است از ماد قدیم که از شمال به اران و از جنوب غربی به آشور و از مغرب به ارمنستان و از مشرق به دو ایالت مغان و گیلان محدود می‌شده ولی آذربایجان کنونی محدود است از شمال به رود ارس، از مغرب به ارمنستان و
شنبه، 29 خرداد 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
تاریخ و جغرافیای استان آذربایجان
 تاریخ و جغرافیای استان آذربایجان

 

نویسنده: عزیزالله بیات




 

یادداشت راسخون: خواننده‌ی گرامی به یاد داشته باشید که مقاله‌ی زیر، در سال 1367 خورشیدی نوشته شده و شاید بسیاری از داده‌های آن به روز نباشد.
آذربایجان بخشی است از ماد قدیم که از شمال به اران و از جنوب غربی به آشور و از مغرب به ارمنستان و از مشرق به دو ایالت مغان و گیلان محدود می‌شده ولی آذربایجان کنونی محدود است از شمال به رود ارس، از مغرب به ارمنستان و کردستان ترکیه و از جنوب به کردستان و خمسه و از مشرق به کوههای طالش و مغان، مساحت آن یکصد و چهار هزار کیلومتر مربع است، آذربایجان ناحیه‌ای است کوهستانی و رشته‌های شمال غربی ایران یعنی کوههای قفقاز دنباله‌اش تا این استان کشیده می‌شود لیکن بواسطه‌ی فرورفتگی دره‌ی رودخانه ارس از یکدیگر جدا می‌شوند، شمالی‌ترین کوههای آذربایجان قراداغ است که امروزه ارسباران نام دارد، به موازات آن و اندکی به سمت مشرق کوه سبلان کشیده شده که قله‌ی آن 4.821 متر ارتفاع دارد، در جنوب سبلان کوه بزغوش قرار گرفته که تا نزدیکیهای دریاچه‌ی ارومیه کشیده شده و به قله‌ی سهند که دارای 3.722 متر است ختم می‌شود، قلل سهند و سبلان از کوههای آتشفشانی قدیمی هستند، کوههای غربی آذربایجان از جنوب به شمال تا ماکو امتداد دارد، آرارات به ارتفاع 5.160 متر در گوشه‌ی شمال غربی آذربایجان قرار گرفته است، در شمال شرقی آذربایجان دشت مغان واقع شده که از رسوبات رودخانه‌های ارس و کورا تشکیل گردیده است، در قسمت غربی آذربایجان دریاچه‌ ارومیه قرار گرفته است، آذربایجان به علت کوهستانی بودن دارای آب و هوای بری است.
وجود کوههای عظیم و سربه فلک کشیده، آذربایجان را از قدیم الایام محل سکونت اقوام و طوایف مختلفی قرار داده، مضافاً به اینکه این کوهها منبع بسیار بزرگی از آب برای اراضی حاصلخیز و دشتهای این سرزمین بوده است، اطراف شهرهای ارومیه و اردبیل و نواحی جنوبی آذربایجان به علت آبهای فراوان از قدیم از مراکز جمعیت و تمدن بوده‌اند.

تاریخ

آذربایگان و آذربایجان و آذربادگان هر سه شکل در منابع و مآخذ تاریخی ایران ضبط شده است، فردوسی از آنجا به نام آذرآبادگان یاد کرده چنین گوید:

بیک ماه در آذر آبادگان*** بودند شاهان و آزادگان

در مآخذ عربی به صورت آذربیجان و در منابع ارمنی آذربایاقان ضبط شده است، در منابع پهلوی به صورت آتورپاتکان (1) است. قوم ماد پس از مهاجرت به ایران کم کم قسمتهای غربی نجد ایران از جمله آذربایجان را تصرف کرد، مقارن این ایام دولتهایی در اطراف آذربایجان وجود داشت از جمله دولت آشور در شمال بین‌النهرین و دولت هیتی در آسیای صغیر و دولت اورارتو در محل ارمنستان فعلی و اقوام کادوسی در گیلان و کاسیها در حوالی کوههای زاگرس، بعد از تأسیس دولت ماد آذربایجان به ماد کوچک در مقابل ماد بزرگ معروف شد که مشتمل بر شهرهای همدان، ری، اصفهان و کرمانشاه بود یعنی شامل ولایاتی بود که در قرون اولیه‌ی اسلامی به ناحیه‌ی جبال و بعدها به عراق عجم معروف شد، بنا به قول استرابون (2) جغرافیانویس یونانی بعد از غلبه اسکندر مقدونی به ایران سرداری به نام آتورپات در آذربایگان بپاخاست و نگذاشت آن سرزمین به تصرف یونانیان درآمد، از آن به بعد آن محل به نام او آتورپاتکان خوانده شد، وی از طرف مردم آن سرزمین به پادشاهی انتخاب شد و آن ناحیه را مستقل گردانید، بعد از تأسیس دولت سلوکی نیز در سلطنت آذربایجان باقی ماند و مانع از این شد که آداب و رسوم و تمدن یونانی در آذربایجان نفوذ نماید، آذربایجان در این زمان پناهگاه زردشتیان و تکیه‌گاه ایرانیت در مقابل یونانیت گردید، حکومت جانشینان آتروپات در آذربایجان در زمان اشکانیان نیز ادامه یافت. چنانکه استرابون مورخ یونانی (63 ق. م- 19 م.) گوید: آتروپاتنه نگذاشتند این سرزمین به زیر فرمان مقدونیها درآید و جداگانه کشور مستقلی تشکیل داد و هنوز هم جانشینان آنها از همان خاندان هستند و گاهی هم با پادشاهان ارمنستان و با اشکانیان و حکام سوریه خویشی کرده‌اند، بنابراین حکومت خاندان آتروپات تا زمان استرابون دارای حکومتی مستقل بوده‌اند و پس از آن نیز استقلال خود را بکلی از دست نداده‌اند و دست نشانده‌ی سلاطین اشکانی بودند تا سرانجام اردشیر پاپکان مؤسس سلسله‌ی ساسانی بر آنها استیلا یافت.
نام آذربایجان را تحریفی از کلمه‌ی آتورپاتکان می‌دانند که از سه کلمه ترکیب شده است: 1- آتور یا آذر به معنی آتش است 2- پات از مصدر پاییدن به معنی نگهبانی کردن است 3- کان پسوند مکان است و معنی سرزمین را می‌دهد.
بعضی از جغرافیانویسان اسلامی آذربایجان را از دو کلمه آذر و بایگان مرکب دانسته‌اند که آذر به معنی آتش و بایگان هم به معنی نگهبان است و علت پیدایش این نام را وجود آتشکده‌هایی چند در آذربایگان دانسته‌اند، آذربایجان در این زمان دو پایتخت زمستانی و تابستانی داشت، پایتخت زمستانی آن گزک (3) نام داشته است که ارامنه آن را گندزک و اعراب کزنا یا جنزه خوانده‌اند و پایتخت تابستان فراداسبه (4) نام داشت. بنا به گفته‌ی جغرافیانویسان اسلامی شهر جنزه در جنوب مراغه واقع شده بود و نظر به اینکه محل خزائن سلاطین ساسانی بوده به همین جهت به این نام می‌خوانده می‌شده است و آتشکده آذرگشسب در آنجا قرار داشته، محل جنزه یا گنزک احتمالاً با محل لیلان حالیه که در 14 کیلومتری جنوب شرقی دریاچه اورمیه است مطابقت دارد، ظاهراً انوشیروان آتشکده و خزاین را از شیز اصلی به محل دیگری که در منابع و مآخذ اسلامی به نام البر که ضبط شده است منتقل گردانید و این محل به شیز معروف شد که با تخت سلیمان حالیه تطبیق می‌کند، از جغرافیانویسان قدیم ابودلف ینبوعی معروف به مسعربن مهلهل شاعر، سیاح و نویسنده‌ی قرن چهارم هجری درباره‌ی این شیز (تخت سلیمان) گوید، شیز شهری است میان مراغه، زنجان، سهرورد و دینور و میان باروهای شهر دریاچه‌ای وجود دارد و آتشکده‌ای قدیمی در آنجا هست که مورد احترام ایرانیان می‌باشد، این شیز تخت سلیمان ظاهراً همان شهری است که در منابع و مآخذ رومی، ثبار مائیس (5) خوانده شده است. مورخین اسلامی مقر حکومت آذربایجان را شیز می‌دانند که در این شهر آتشکده آذرگشسب قرار داشت و این آتشکده نزد سلاطین ساسانی بسیار مقدس بود تا جایی که بعد از جلوس به تخت سلطنت می‌بایستی که برای زیارت این معبد پیاده از مداین راهی این دیار گردند، آذربایجان در سال 20 یا 22 هـ. ق در زمان خلافت عمر به تصرف مغیرة بن شعبه و حذیفة بن الیمان سرداران اسلام درآمد، آذربایجان در دوران خلفای بنی‌امیه و بنی‌عباس اهمیت چندانی نداشت ولیکن با قیام بابک خرم‌دین در سال 162 هـ. ق و جنگهای خونین او علیه حکومت عباسیان که باعث تضعیف نفوذ خلیفه شد بار دیگر نام آذربایجان را بر سر زبانها انداخت.
در تعقیب فتوحات مسلمانان عده‌ای از طوایف عرب از اهالی شهرهای کوفه و بصره به آذربایجان مهاجرت کردند، این مهاجرتها در قرن دوم هجری رو به تزاید گذاشت چنانکه در دوران خلافت منصور بعضی از طوایف ساکن بصره به آذربایجان کوچ کردند و در نواحی قراچه داغ و اطراف شهر تبریز ساکن شدند.
زبان اهالی آذربایجان قبل از آمدن اعراب لهجه آذری بوده و با آمدن اعراب لهجه خود را از دست ندادند در تأیید این مطلب ابن حوقل که در قرن چهارم هجری می‌زیسته گوید زبان مردم آذربایجان و زبان عده زیادی از اهالی ارمنستان فارسی و عربی است لیکن کمتر کسی به عربی سخن گوید و کسانی که به فارسی سخن گویند عربی نمی‌دانند تنها بازرگانان و مالکین زمین هستند که عربی را خوب می‌دانند، مسعودی نیز زبان مردم آذربایجان را آذری ذکر می‌کند، یاقوت حموی می‌نویسد لهجه‌ای دارند که آذریه نامیده می‌شود و کسی جز خودشان نمی‌فهمند. به گفته‌ی مقدسی هفتاد زبان در اطراف اردبیل وجود داشته (6). زمانی که دین مقدس اسلام در آذربایجان منتشر شد مردم از نظر دین و مذهب وحدت یافتند و علم و ادب رونق پیدا کرد و علما و محدثینی چند از این ناحیه برخاستند، در نتیجه به تدریج زبان فارسی قوت گرفت و تکلم به زبان عربی از بین رفت.

آذربایجان در قرن سوم هجری

سلسله‌‍‌های ایرانی بعد از اسلام مانند طاهریان، صفاریان، سامانیان و غزنویان که از مشرق ایران برخاستند و حکومتهای مستقلی تشکیل دادند هیچگاه نتوانستند قلمرو خود را به آذربایجان برسانند و در این مدت که از سال 205 هـ. ق (تأسیس سلسله‌ی طاهریان) شروع می‌شود و به سال 429 هـ. ق یعنی آغاز کار سلجوقیان ختم می‌شود در آذربایجان گردنکشانی علیه تسلط اعراب قیام کردند و زمانی هم حکومتهای مستقلی در این سرزمین تشکیل دادند از جمله از سال 276 تا حدود سال 318 هـ. ق حکومت آذربایجان تحت حکمفرمایی بنی ساج بوده است، هرچند این خاندان علیه حکومت خلفا قیام کرده و در آذربایجان دولتی مستقل تأسیس کرده بودند با این همه از دست‌نشاندگان خلفا محسوب می‌شدند، بعد از ساجیان دیسم نام کرد بر آن منطقه تسلط یافت که تا سال 337 هـ. ق در آنجا حکومت کرد و در این سال در جنگ با رکن‌الدوله دیلمی گرفتار شد و به زندان افتاد، رکن‌الدوله مرزبان دیلمی را به حکومت آذربایجان منصوب کرد، مرزبان در دفاع از مرزهای آذربایجان رشادت زیادی از خود نشان داد به ویژه در برابر تهاجم روسها به آذربایجان سرسختانه پایداری کرد و آنها را چنان شکست داد که تا چندین سال خیال حمله به نواحی شمالی ایران را از سر بدر کردند.
در دوران حکومت بنی ساج و دیسم و مرزبان حکمرانی در قسمت شمالی رود ارس بودند که به حکام آذربایجان خراج می‌دادند، از جمله معروفترین آنها عبارت بودند از شیروانشاهان و خداوندان شکی و حکام گرجستان و روادیان و حکام ارمنستان.
هنگامی که روادیان در تبریز حکومت می‌کردند در سایر شهرهای این ایالت نیز حکومتهایی از نژاد عرب وجود داشت مانند خداوندان مرند و خداوندان شهر اورمی و خداوند مراغه.

آذربایجان در دوره‌ی سلجوقیان

مقارن ظهور سلجوقیان خانواده‌ی روادیان که مرکز حکومتشان تبریز بود و احمدیلیان که مقر حکومتشان مراغه بود حکمرانانی داشتند، با ظهور طغرل اول مؤسس سلسله‌ی سلجوقی (429- 455 هـ. ق) خانواده‌ی روادی رو به انقراض نهاد و قلمرو آنها به تصرف سلجوقیان درآمد و خانواده‌ی احمدیلیان از سلجوقیان اطاعت کردند، با مرگ ملکشاه (465- 485 هـ. ق) وحدت دولت سلجوقی از میان رفت. در سال 496 هـ. ق حکومت آذربایجان، مغان، گرجستان، شام و دیاربکر به محمد برادر برکیارق واگذار گردید و او تا درگذشت برکیارق در نواحی نامبرده حکومت داشت تا سرانجام به سلطنت رسید.

حکومت اتابکان در آذربایجان

سلطان مسعود سلجوقی (529- 547 هـ. ق) در سال 541 هـ. ق آذربایجان و اران را به شمس‌الدین ایلدگز سپرد و در حقیقت ایلدگز به جهاد در مقابل گرجیان عیسوی که دائم به این نواحی تاخت و تاز می‌کردند مأموریت یافت، حکومت آذربایجان از تاریخ 541 هـ. ق در خاندان ایلدگز موروثی شد و این حال تا سال 626 هـ. ق برقرار بود، در این سال هنگامی که سلطان جلال‌الدین خوارزمشاه در گنجه اقامت داشت قزل ارسلان (اتابک خاموش) نزد او رفته خود را تسلیم وی کرد و از همانجا رهسپار الموت گردید و در همین محل درگذشت و به این ترتیب سلسله‌ی اتابکان آذربایجان بعد از قریب 85 سال حکومت منقرض گردید.

آذربایجان در دوره‌ی ایلخانان

مغولان بعد از ویران کردن شهرهای ماوراء النهر و خراسان در تعقیب سلطان محمد خوارزمشاه رهسپار آذربایجان شدند و بعضی از شهرهای این منطقه از جمله اردبیل و سراب را قتل و غارت کردند که در این زمان اتابک ازبک با حسن تدبیر و دادن هدایای فراوان توانست تبریز را از خرابی سپاهیان مغول نجات دهد، در سال 651 هـ. ق هنگامی که هولاگوخان مأمور سرکوبی اسماعیلیان و فتح بغداد شد مراغه را پایتخت خود قرار داد، بعد از مرگ وی پسرش اباقاخان (663- 680 هـ.ق) پایتخت را به تبریز منتقل گردید تا سلطنت سلطان محمد اولجایتو (703- 716 هـ. ق) تبریز مرکز حکومت و مقر ایلخان بود، سلطان محمد در سال 704 هـ. ق سلطانیه را در نزدیکی زنجان بنا کرد و آنجا را مقر حکومت خویش ساخت. بعد از درگذشت ابوسعید بهادرخان (716- 726 هـ. ق) سلسله‌ی ایلخانان بسرعت رو به انقراض نهاد و مقام ایلخانی در میان یک عده شاهزادگان بی‌لیاقت خاندان چنگیزی و امرای متخاصم مورد نزاع و کشمکش قرار گرفت، در نتیجه قلمرو ایلخانی به قسمتهایی چند تقسیم شد و در مدت بیست سالی که بین مرگ ابوسعید و از بین رفتن آخرین نامزدهای ایلخانی فاصله شده است در نقاط مختلف ایران چند سلسله‌ی کوچک روی کار آمدند از جمله شیخ حسن کوچک سلسله‌ی چوبانی را در آذربایجان تأسیس کرد (738-759 هـ. ق) که این سلسله در سال 759 هـ. ق توسط جانی بیک پادشاه دشت قپچاق منقرض شد، در همین سال سلطان اویس ایلکانی (757- 776 هـ. ق) تبریز را تصرف کرد، در سال 778 هـ. ق امیرتیمور گورکانی آذربایجان را از تصرف ایلکانیان خارج ساخت و آنجا را به پسر خود جلال‌الدین میرانشاه داد، بعد از درگذشت میرانشاه حکومت آذربایجان به یکی از پسرانش به نام محمد عمر رسید، بعد از درگذشت امیرتیمور قرایوسف ترکمان به آذربایجان آمد و در سال 809 هـ. ق میرزا ابابکر پسر دیگر میرانشاه را شکست داد و تبریز را از او گرفت، شاهرخ در سال 823 هـ. ق عازم آذربایجان شد، قرایوسف به جلو او شتافت لیکن قبل از شروع جنگ غفلتاً درگذشت، پسران وی یعنی اسکندر و جهانشاه چندین بار با شاهرخ جنگیدند و در هر بار شکست خوردند، سرانجام جهانشاه اطاعت شاهرخ را پذیرفت و از طرف او به حکومت آذربایجان منصوب شد، در سال 872 هـ. ق جهانشاه مغلوب سپاهیان اوزون حسن رئیس قبیله‌ی ترکمانان آق قویونلو گردید در نتیجه آذربایجان به تصرف اوزون حسن درآمد و از همین تاریخ تا سال 907 هـ. ق جانشینان وی آذربایجان را در تصرف داشتند.

چگونگی تبدیل زبان اهالی آذربایجان به زبان ترکی

ترکها که در آسیای مرکزی سکونت داشتند از زمان اشکانیان به سرحدات ایران نزدیک شدند. در زمان ساسانیان از طریق آذربایجان به ایران نزدیکتر شدند، قباد هنگامی که به سلطنت رسید (487- 498 م.) متوجه خزرها شد، اینها مردمانی بودند تورانی از نژاد زرد که در سواحل دریای خزر و در حدود نواحی شمالی قفقاز ساکن شده و روزگاری را به صحراگردی و دستبرد و تاخت و تاز به ممالک همجوار سپری می‌کردند، غالباً دره رود کورا را مورد حملات خود قرار می‌دادند، قباد با آنها جنگید و بر آنها غالب شد به همین علت این طوایف بعد از این رویداد متوجه آسیای صغیر و قلمرو دولت بیزانس شدند و طوایف دیگری از خزرها در زبان قباد توانستند در اران و گرجستان مستقر شوند، زمانی که انوشیروان به سلطنت رسید (531- 579 م.) بعد از فراغت از طرف هیاطله و انقراض دولت آنها متوجه خزرها شد زیرا گاه بیگاه به حدود ایران تجاوز می‌کردند، جنگ با آنها به بهره‌مندی ایرانیها منجر شد.
با انقراض ساسانیان ترکها مانعی بر سر راه خود ندیدند، به قفقاز جنوبی و آذربایجان مهاجرت کردند مضافاً به اینکه در دوران خلفای بنی عباس امرای ترک نژاد که به فرمان آنها به حکومت آذربایجان منصوب می‌شدند بیش از بیش ترکان را به مهاجرت به این منطقه تشویق می‌کردند، مهاجرت ترکها به آذربایجان در دوره‌ی حکومت ساجیان که ترک بودند و جانشینان آنها یعنی روادیان بازهم ادامه یافت که این مهاجرتها بیشتر از ناحیه‌ی قفقاز صورت می‌گرفت، زمانی که سلجوقیان بر سرزمین ایران مسلط شدند راه برای مهاجرت ترکها از طریق شمال شرقی ایران یعنی از طرف ماوراء النهر باز گردید و ترکهایی که در آسیای مرکزی و حوضه‌ی رودخانه‌ی سیحون سکونت داشتند راهی آذربایجان شدند و در نواحی مختلف آن سکونت کردند.
زمانی که ایلخانان (651- 756 هـ. ق) مقر حکمرانی خود را آذربایجان قرار دادند عده‌ی زیادی از طوایف ترک در نقاط مختلف این منطقه ساکن شدند، در مقابل عده‌ی زیادی از اهالی بومی رهسپار نقاط دیگری شدند که می‌توان عوامل زیر را باعث مهاجرت ساکنین بومی آذربایجان دانست:
1. فرمانروایان مغول اعتماد چندانی به اهالی بومی نداشتند و حتی الامکان افراد سپاهی خود را از ترکان ساکن در این نواحی انتخاب می‌کردند و اگر برحسب اتفاق فردی از بومیان جزو افراد سپاهی درمی‌آمد وی را با نصب علامتی بر لباسش مشخص می‌ساختند و از سپردن مشاغل حساس به او خودداری می‌کردند.
2. حکام مغولی برای اراضی آذربایجان مالیتهای سنگین و طاقت‌فرسایی وضع کردند که تحمل آنها برای صاحبان اراضی مقدور نبود.
3. فعالیتهای بازرگانی سودآور در انحصار مغولان و آنهایی بود که متکی به این حکومت بودند و اهالی بومی دخالت چندانی در اینگونه فعالیتها نداشتند.
4. ایلخانان تحت عنوان اقطاع اراضی زراعتی را به فرماندهان خود در نقاطی که ساکن بودند می‌دادند، در نتیجه ایرانیان صاحبان این اراضی تحمل مظالم مغولان نکرده زاد و بوم خود را رها کرده به نقاط دیگری مهاجرت می‌کردند.
بعد از ایلخانان چوپانیان (738- 759 هـ. ق) و آل جلایر (740- 836 هـ. ق) و تیموریان (771- 911 هـ. ق) و ترکمانان قره‌قویونلو (810- 873 هـ. ق) و آق قویونلو (872- 920 هـ. ق) که عموماً ترک‌نژاد بودند هریک به نوبه‌ی خود مدتی آذربایجان را در تصرف داشتند و همین امر باعث بر استقرار هرچه بیشتر طوایف ترک در آذربایجان گردید؛ در نتیجه ورود ترکها به شهرهای آذربایجان و مهاجرت مردم بومی این منطقه به ترکی تغییر یابد و به تدریج زبان آذری در بوته‌ی فراموشی قرار گرفت، اثر دیگری که مهاجرت ترکها به آذربایجان دربر داشت ایجاد آبادیها و شهرهای ترک‌نشین با نام ترکی یا مغولی و یا تبدیل شهرهای آذربایجان از فارسی به ترکی بود.

آذربایجان در دوره‌ی صفویه

در دوره‌ی صفویه آذربایجان از اهمیت و اعتبار زیادی برخوردار شد، شاه اسماعیل اول مؤسس سلسله‌ی صفویه (907- 930 هـ. ق) بعد از فتح بادکوبه رهسپار آذربایجان شد و در سال 907 هـ. ق در تبریز تاجگذاری کرد، اولین برخورد عثمانیها با ایرانیها در سال 920 هـ. ق در دشت چالدران روی داد که به شکست شاه اسماعیل اول منجر شد، سلطان سلیم وارد تبریز شد اما مدت توقف وی در تبریز بیش از یک هفته طول نکشید، شاه طهماسب اول (930- 984 هـ. ق) به علت اینکه تبریز در معرض خطر تهاجم ترکان عثمانی بود پایتخت خود را به قزوین منتقل کرد، بعد از سلطان سلیم، سلطان سلیمانخان قانونی در سال 926 هـ. ق به سلطنت رسید، سپاهیان وی چهار نوبت آذربایجان را در معرض تاخت و تاز خود قرار دادند، در بعضی دفعات از شدت سرما و وفور برف و باران عقب نشستند. بطور کلی استیلای ترکان عثمانی بر آذربایجان موقتی بود و بطور قطع نتوانستند تبریز مرکز آن را به تصرف خود درآورند، هرچند به کرات آذربایجان مورد تهاجم سپاهیان عثمانیها قرار گرفت لیکن سرانجام شاه عباس اول (996- 1038 هـ. ق) توانست حاکمیت ایران را بر آن منطقه تثبیت نماید، بعد از درگذشت شاه عباس اول سلطان مراد چهارم که یکی از آخرین سلاطین با کفایت و قدرتمند عثمانی بود مصمم شد تا شکستهای دوره‌ی شاه عباس را جبران نماید، وی با همین نیت در زمان سلطنت شاه صفی (1038- 1052 هـ. ق) در سال 1045 هـ. ق تبریز را به تصرف خود درآورد و آنجا را به آتش کشید، در سال 1049 هـ. ق پیمانی به نام عهدنامه زهاب بین ایران و عثمانی منعقد گردید که به موجب آن خط مرزی بین دولتین مشخص شد و به دوران جنگهای طولانی بین آن دو خاتمه داد.

آذربایجان بعد از صفویه

هنگامی که در سال 1134 هـ. ق افغانها اصفهان را محاصره کرده بودند طهماسب میرزا ولیعهد شاه سلطانحسین برای نجات پایتخت عازم قزوین شد و به جمع‌آوری سپاه پرداخت، محمود افغان بعد از تسخیر اصفهان به قزوین لشکر کشید، طهماسب میرزا چون در خود یارای مقاومت ندید ناچار آن شهر را ترک گفته رهسپار تبریز شد، در سال 1136 هـ. ق برای جلب کمک پطرکبیر امپراتور روسیه حاضر شد که ایالت شمالی ایران را به او واگذار نماید به شرط اینکه پطر سپاهی به یاری او در مقابل افغانها بفرستد، در این گیرودار دولت عثمانی به خاطر اینکه روسها را از پیشروی در خاک ایران بازدارد به نواحی غربی و شمال غربی ایران حمله کرد، سرانجام به موجب قرارداد شومی که در سال 1724 میلادی (1136 هـ. ق) بین دولتین روسیه و عثمانی برای تقسیم نواحی شمالی و غربی ایران بسته شد دولتین نامبرده سلطنت طهماسب میرزا را به رسمیت شناختند به شرط اینکه او نیز هیچگونه ادعایی در مورد اراضی واگذار شده نداشته باشد، این وضع تا ظهور نادر باقی ماند. در سال 1143 هـ. ق نادر به آذربایجان حمله برد و آنجا را تصرف کرد، مصمم بود که به نخجوان و ایروان لشکر بکشد اما قبل از انجام این تصمیم ابدالیها بار دیگر سر به شورش برداشتند، نادر بناچار با عجله از آذربایجان روی به خراسان نهاد، زمانی که نادر در خراسان مشغول دفع افغانهای ابدالی بود، در سال 1143 هـ. ق شاه طهماسب از اصفهان به تبریز آمد و از آنجا به ایروان تاخت ولیکن کاری از پیش نبرد، و چون آذوقه سپاه او نیز تمام شده بود به سلطانیه برگشت و در حوالی همدان از سپاه عثمانی به سختی شکست خورده به اصفهان گریخت در نتیجه آذربایجان به تصرف سپاهیان عثمانی درآمده شاه طهماسب در سال 1144 هـ. ق عهدنامه صلحی با دولت عثمانی منعقد کرد که به موجب آن حاضر شد که با حفظ تبریز، اردلان، لرستان و کرمانشاه ولایات آن سوی رودخانه‌ی ارس یعنی گنجه، تفلیس، ایروان، نخجوان و داغستان را به دولت عثمانی واگذارد، نادر همینکه از این حادثه آگاه شد نهایت تنفر و انزجار خود را نسبت به مفاد این قرارداد اظهار کرد و بعد از آنکه به تمام ولایات ایران بی اساس بودن این عهدنامه را اطلاع داد، پس از عزل شاه طهماسب از مقام سلطنت در سال 1145 هـ. ق به کرمانشاه آمد و از آنجا عازم کرکوک شد و اقدام به محاصره بغداد کرد لیکن به سبب گرمای تابستان و بی‌آبی قادر به ادامه‌ی نبرد نشد شکست خورده به کرمانشاه عقب نشست. در همدان بار دیگر خود را برای حمله به عثمانیها آماده ساخت، در سال 1146 هـ. ق از همدان عازم بین‌النهرین شد و در کنار رودخانه‌ی دیاله سپاهیان عثمانی را شکست داد، در نتیجه عثمانیها تبریز را تخلیه کردند. در اوایل سلطنت کریم‌خان زند آزادخان افغان که یکی از سرداران نادر بود در آذربایجان سربه شورش برداشت لیکن از محمدحسن خان قاجار شکست خورد و به بغداد رفت، سلیمان پاشا والی بغداد سپاهی با او همراه کرد و او به آذربایجان آمد اما کاری از پیش نبرد. سرانجام در سال 1179 هـ. ق به دعوت کریم خان به رکاب او پیوست.

تجاوز روسها به آذربایجان

پس از مرگ نادرشاه هراکلیوس امیر گرجستان نه تنها خود را از قید اطاعت ایران خارج ساخت بلکه قسمتی از خاک ایران را تا حدود ارس ضمیمه قلمرو خود کرد و چون می‌دانست ایران را به مجرد اینکه سر و صورتی پیدا کند به گرجستان حمله خواهد کرد، برای جلوگیری از چنین وضعی در سال 1179 هـ. ق معاهده‌ای با کاترین دوم امپراتور روسیه بست و طبق مفاد آن کشور خود را تحت حمایت آن دولت قرار داده در سال 1207 هـ. ق هراکلیوس گنجه را به تصرف خود درآورد، آغامحمدخان قاجار در این تاریخ به وی پیشنهاد کرد که ایروان، قراباغ، شکی، شروان و آذربایجان را به او واگذار می‌کند به این شرط که او از تبعیت دولت روسیه خارج شده مانند زمان صفویه گرجستان را خراجگزار ایران نماید ولیکن این پیشنهاد مورد قبول هراکلیوس قرار نگرفت، آغامحمدخان در سال 1209 هـ. ق رهسپار گرجستان شد تفلیس را به تصرف خود درآورد، در اواخر سال 1210 هـ. ق سپاهیانی از جانب روسیه به کمک هراکلیوس آمدند اما در همین زمان کاترین درگذشت و پسرش پل به جای او نشست و سپاهیان روسیه قفقاز را ترک کرده به کشور خود بازگشتند، پس از مرگ هراکلیوس پسرش گیورکی (گرگین خان) به جای پدر نشست، وی نیز خود را تحت حمایت روس قرار داد، در سال 1215 هـ. ق گیورکی درگذشت و روسها رسماً گرجستان را به خاک خود ملحق کردند، بعد از الحاق گرجستان به روسیه یکی از برادران گیورکی که الکساندر نام داشت برای به دست آوردن مقام برادر از دست رفته‌ی خود به دربار فتحعلیشاه پناهنده شد و شاه ایران را برای پس گرفتن گرجستان تحریک کرد، شاه قاجار به علت علاقه‌ی زیادی که نسبت به تملک گرجستان داشت به بهانه حمایت از الکساندر لشکر کشید که این لشکرکشی به دو رشته جنگ منتهی شد، جنگ اول که از سال 1218- 1228 هـ. ق به طول انجامید به شکست دولت ایران منجر شد و به موجب عهدنامه‌ی گلستان مالکیت روسیه بر قراباغ، شروان، باکو، دربند و لنکران و قسمتی از طالش تأیید شد و ایران ناگزیر گردید که از کلیه دعاوی خود در داغستان، ارمنستان و ابخاز صرفنظر کند، نظر به اینکه در این عهدنامه مرز بین دولتین روسیه و ایران دقیقاً مشخص نشده بود و از طرفی سپاهیان روس گوگجه را تصرف کرده و از پس دادن آن خودداری می‌کردند و از طرف دیگر علما و روحانیون برای تجدید جنگ با روسیه به دولت فشار می‌آوردند و حتی فتوای جهاد داده بودند به همین جهت بار دیگر آتش جنگ بین ایران و روس از سال 1241 هـ. ق شعله‌ور شد و در سال 1243 هـ. ق باز هم به شکست ایران و انعقاد عهدنامه‌ی ترکمانچای خاتمه پذیرفت. به موجب مفاد این عهدنامه که به مراتب از عهدنامه‌ی گلستان شومتر بود ولایات ایروان و نخجوان به روسیه واگذار گردید و خط سرحدی بین دو کشور از نقطه‌ای واقع در آرارات کوچک شروع شده به موازات رود ارس امتداد یافت تا به نقطه‌ای واقع در 30 میلی ملتقای رود ارس و کر رسیده و سپس به طرف جنوب شرقی و بعد به سمت مشرق رفته تا سرانجام به ساحل دریای خزر در آستارا منتهی می‌گردد.
از اوایل سلسله‌ی قاجار آذربایجان به علت واقع شدن بین دولتین روسیه تزاری و عثمانی موقعیت قابل توجهی پیدا کرد و به همین علت از زمان سلطنت فتحعلیشاه هریک از پسران شاه که می‌بایست بعد از مرگ پدر به مقام سلطنت برسد در تبریز که ولیعهدنشین بود اقامت می‌کردند، در دوره‌ی قاجاریه ظاهراً حوادث مهمی در آذربایجان روی نداد ولیکن به علت همسایگی با روسیه و عثمانی اهالی آن سامان به تدریج تحت تأثیر افکاری قرار گرفتند که منشأ آن در این دو مملکت بود، چنانکه اندیشه‌های آزادیخواهان قفقاز در زمان سلطنت تزارها به ویژه از سال 1905 میلادی به بعد به آذربایجان سرایت کرد، همچنین انقلاباتی که در عثمانی علیه رژیم سفاک و مستبد سلاطین این سرزمین برخاسته بود در روشن کردن افکار اهالی آذربایجان بی‌تأثیر نبود و همین عوامل آذربایجان را یکی از مهمترین کانونهای انقلاب مشروطیت ایران کرد و اهالی غیور این منطقه در این نهضت سهم بزرگی داشتند، دولت روسیه که از بروز انقلاب مشروطیت ایران بیمناک بود در سال 1326 هـ. ق (1908 میلادی)، طبق موافقت قبلی با انگلیسیها تحت عنوان حفظ جان اتباع خود از طریق جلفا به تبریز حمله کردند و در این منطقه آتش بیداد برافروختند و عده‌ای از آزادیخواهان بنام از جمله ثقة الاسلام تبریزی را که عالمی معروف و متقی بود به چوبه‌ی دار زدند و حاج شجاع الدوله صمدخان مراغه‌ای را که فردی مستبد و بدنام بود والی آذربایجان کردند، روسها به عناوین مختلف و بی‌اساس اقامت خود را در آذربایجان تمدید می‌کردند تا سرانجام که انقلاب 1917 روسیه آغاز شد، در میان سربازان و فرماندهان روس مقیم در ایران نیز اختلاف افتاد که منجر به ترک آذربایجان در سال 1918 میلادی گردید.
نمایندگان دولت مرکزی ایران تا این مدت در تبریز بودند، بعد از رفتن سربازان روسی قدرت عملاً به دست انجمن ملی دمکرات افتاد که اسماعیل نوبری در رأس آن قرار داشت، مقارن این ایام ترکان عثمانی با شتاب قسمتهایی را که روسها تخلیه کرده بودند اشغال کردند و در اولین قدم آنها نوبری تبعید گردید، در همین زمان شیخ محمد خیابانی که یکی از مخالفین سرسخت و جدی قرارداد 1919 ایران و انگلیس بود در تبریز قیام کرد و این قیام شش ماه به طول انجامید که با کشته شدن وی برچیده شد.
از نظر تقسیمات کشوری آذربایجان به دو استان شرقی و غربی تقسیم شده است.

پی‌نوشت‌ها:

1. Aturpatakan
2. Strabon
3. Gazaka
4. Foradaspa
5. Tebarmais
6. احسن التقاسیم، بخش 2، ص 555.

منبع مقاله :
بیات، عزیزالله؛ (1393)، کلیات جغرافیای طبیعی و تاریخی ایران، تهران: مؤسسه انتشارات امیرکبیر، چاپ ششم

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط