نویسنده: نادا چورچیا پرودانوویچ
مترجم: كامیار نیکپور
مهیار نیكپور
مترجم: كامیار نیکپور
مهیار نیكپور
اسطورهای از یوگوسلاوی
دهقانی با ارابهای كه گاوی آن را میكشید به شهر آمد و در برابر داروخانهای ایستاد. او در بزرگی از ارابه بیرون آورد و آن را به دكان برد.داروفروش با شگفتی بر آن نگریست و گفت:
-رفیق، این در بزرگ را برای چه به اینجا آوردهای؟ اگر دنبال نجار میگردی اشتباه كردهای، این جا دكان نجاری نیست. نجاری دكان همسایه است.
روستایی گفت: «نه، عطارباشی. این در به استاد نجار احتیاج ندارد، بلكه به شما احتیاج دارد؛ زیرا هیچ عیب و ایرادی ندارد و محكم و سالم است.»
-پس آن را برای چه به شهر آوردهای؟
-عطارباشی، من آمدهام دارو بخرم. ببینید روی آن چه نوشته است؟
زن من بیمار است. دیروز حكیم بالای سرش آوردیم و او كه میخواست نسخه برای بیمار خود بنویسد كاغذ و قلم همراه نداشت. ما هم در خانهی خود كاغذ و قلم نداشتیم و تنها چیزی كه در دسترس ما بود یك تكه گچ و این در بود. طبیب نسخهی دارو را روی این در نوشت.
آنگاه روستایی لنگه در را به طرف داروساز برگردانید و داروساز توانست آن را بخواند.
داروساز لبخندی زد و گفت: «این بزرگترین نسخهای است كه به عمر خود دیدهام.» سپس نسخه را پیچید و به روستایی داد.
منبع مقاله :
چورچیا پرودانوویچ، نادا، (1382)، داستانهای یوگوسلاوی، ترجمه كامیار و مهیار نیكپور، تهران: شركت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ دوم