امام علي (علیه السلام) پيغام دادند من دعا كنم
در زمان مرحوم شيخ جعفر كاشف الغطاء كه از علماي بزرگ نجف اشرف بودند قحطي عجيب آمد، مردم محتاج باران شدند به حضور شيخ آمدند از او خواستند دعا كند، شيخ آمد و دعا كرد و ميان حرم امير المؤمنين ـ عليه السّلام ـ عرض كرد: اي مولاي من مردم محتاج باران ميباشند با اين همه نماز و دعا، خداوند اثري بر دعاهاي مردم نميگذارد، از خداوند بخواهيد عنايتي بفرمايد.
در عالم خواب شيخ ديد حضرت كنار بالينش آمدند فرمودند:
فلان مرد قهوهچي در بين راه كوفه و نجف است بگو در مراسم دعا شركت كند، شيخ بيدار شد بين راه كوفه و نجف آمد، دكان مرد قهوهچي را پيدا نمود در دكان قهوهچي ماند و شب را در آنجا گذراند. شيخ ديد اين مرد فقط نماز عادي ميخواند، دائم الذكر هم نيست به قدر متعارف دعا ميكند، شيخ نزد قهوهچي آمد و گفت:
اي مرد توجه كن كه مولاي من امير المؤمنين ـ عليه السّلام ـ تو را وسيله استجابت دعا قرار داده است، علت اين ارزش را بگو.
قهوهچي گفت: من شاگرد قهوهچي بودم، مادرم ميگفت: آرزو دارم تو را داماد كنم. پولي جمع كردم به مادرم دادم دختري برايم خواستگاري كرد مقدمات عروسي من مهيا شد، شب زفاف ديدم عروس خيلي متوحش است به عروس گفتم چرا ناراحتي؟ گفت: داستانم را نقل ميكنم ميخواهي مرا بكش ميخواهي مرا ببخش، من سرمايه بكارت را از دست دادهام و حالا حامله هستم و هيچ كس جز خدا نميداند.
من گفتم خداوندا حالا بهترين وقت است كه من براي رضاي تو از موضوع صرف نظر كنم، و پردة آبروي اين زن را ندرم هيچ نگفتم مگر اينكه قول بزنم دادم كه چنانچه تا به حال كس ندانسته از حال به بعد هم كس نخواهد دانست فردا صبح هم اظهار رضايت كردم تا به حال هم با آن زن زندگي ميكنم، احدي جز خدا ماجرا را نميداند، شيخ ميگويد، گفتم اي مرد به حق خدا، عملي بزرگ نموده و تسليم خدا كردي حالا بيا دعا كن. قهوهچي دست به آسمان بلند كرد و گفت خدايا مردم محتاج رحمت تو هستند علي ـ عليه السّلام ـ پيغام داده من دعا كنم، از پيشگاه تو براي خود و مردم طلب عفو ميكنم. باران رحمت خويش را نازل فرما، دست هاي اين مردم بلند بود كه ابرها در آسمان ظاهر شد و باران شديد باريد.
ميتوانم ز آب ديده دشت را دريا كنم يا ازين سيل دمادم كوه را صحرا كنم
هست جانم قابل اسرار علم من لدن ميتوانم خويشتن را جنت المأوي كنم
ميتوانم عالمي را آباد كردن از نفس روي دل اگر به سوي خواجه بطحا كنم
تو به چشم كم مبين در من عصاي موسيم خويش را چون افكنم برخاك اژدها كنم
ميتوانم دو عالم را به يكديگر در كشم از ولايت علي گر نكتهاي پيدا كنم
ز كتاب فضلش از يك حرف آرم بر زبان عالمي در مهر او آشفته و شيدا كنم
منبع:اندیشه قم
سایت های مرتبط با این مقاله
در عالم خواب شيخ ديد حضرت كنار بالينش آمدند فرمودند:
فلان مرد قهوهچي در بين راه كوفه و نجف است بگو در مراسم دعا شركت كند، شيخ بيدار شد بين راه كوفه و نجف آمد، دكان مرد قهوهچي را پيدا نمود در دكان قهوهچي ماند و شب را در آنجا گذراند. شيخ ديد اين مرد فقط نماز عادي ميخواند، دائم الذكر هم نيست به قدر متعارف دعا ميكند، شيخ نزد قهوهچي آمد و گفت:
اي مرد توجه كن كه مولاي من امير المؤمنين ـ عليه السّلام ـ تو را وسيله استجابت دعا قرار داده است، علت اين ارزش را بگو.
قهوهچي گفت: من شاگرد قهوهچي بودم، مادرم ميگفت: آرزو دارم تو را داماد كنم. پولي جمع كردم به مادرم دادم دختري برايم خواستگاري كرد مقدمات عروسي من مهيا شد، شب زفاف ديدم عروس خيلي متوحش است به عروس گفتم چرا ناراحتي؟ گفت: داستانم را نقل ميكنم ميخواهي مرا بكش ميخواهي مرا ببخش، من سرمايه بكارت را از دست دادهام و حالا حامله هستم و هيچ كس جز خدا نميداند.
من گفتم خداوندا حالا بهترين وقت است كه من براي رضاي تو از موضوع صرف نظر كنم، و پردة آبروي اين زن را ندرم هيچ نگفتم مگر اينكه قول بزنم دادم كه چنانچه تا به حال كس ندانسته از حال به بعد هم كس نخواهد دانست فردا صبح هم اظهار رضايت كردم تا به حال هم با آن زن زندگي ميكنم، احدي جز خدا ماجرا را نميداند، شيخ ميگويد، گفتم اي مرد به حق خدا، عملي بزرگ نموده و تسليم خدا كردي حالا بيا دعا كن. قهوهچي دست به آسمان بلند كرد و گفت خدايا مردم محتاج رحمت تو هستند علي ـ عليه السّلام ـ پيغام داده من دعا كنم، از پيشگاه تو براي خود و مردم طلب عفو ميكنم. باران رحمت خويش را نازل فرما، دست هاي اين مردم بلند بود كه ابرها در آسمان ظاهر شد و باران شديد باريد.
ميتوانم ز آب ديده دشت را دريا كنم يا ازين سيل دمادم كوه را صحرا كنم
هست جانم قابل اسرار علم من لدن ميتوانم خويشتن را جنت المأوي كنم
ميتوانم عالمي را آباد كردن از نفس روي دل اگر به سوي خواجه بطحا كنم
تو به چشم كم مبين در من عصاي موسيم خويش را چون افكنم برخاك اژدها كنم
ميتوانم دو عالم را به يكديگر در كشم از ولايت علي گر نكتهاي پيدا كنم
ز كتاب فضلش از يك حرف آرم بر زبان عالمي در مهر او آشفته و شيدا كنم
منبع:اندیشه قم
سایت های مرتبط با این مقاله
کاغذ دیواری مذهبی