رجحان بینش بر دانش و ارزش نسبی آگاهی‌ها در نگاه مثنوی

مقصود مولانا از این عنوان، رجحان بینش بر دانش و شهود بر استماع است. سالک باید خود را از مرتبه‌ی علم‌الیقین به عین‌الیقین و حق‌الیقین ارتقا دهد. سخن در مقایسه ارزش نسبی آگاهی‌هایی است که از طریق گوش و چشم...
جمعه، 11 تير 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
رجحان بینش بر دانش و ارزش نسبی آگاهی‌ها در نگاه مثنوی
 رجحان بینش بر دانش و ارزش نسبی آگاهی‌ها در نگاه مثنوی

 

مؤلف: محمدرضا افضلی




 

وصف تصویر است بهر چشم هوش *** صورت آن چشم دان نه زآن گوش
کرد مردی از سخن‌دانی سؤال *** حق و باطل چیست‌ای نیکو مقال
گوش را بگرفت و گفت این باطل است *** چشم حق است و یقینش حاصل است
آن به نسبت باطل آمد پیش این *** نسبت است اغلب سخن‌ها‌ای امین
ز آفتاب ار کرد خفاش احتجاب *** نیست محجوب از خیال آفتاب
خوف او را خود خیالش می‌دهد *** و آن خیالش سوی ظلمت می‌برد
آن خیال نور می‌ترساندش *** بر شب ظلمات می‌چفساندش
از خیال دشمن و تصویر اوست *** که تو بر چفسیده‌ای بر یار و دوست
موسیا کشفت لمع بر که فراشت *** آن مخیل تاب تحقیقت نداشت
هین مشو غره بدان که قابلی *** مر خیالش را و زین ره واصلی
از خیال حرب نهراسید کس *** لا شجاعه قبل حرب این دان و بس
بر خیال حرب خیز اندر فکر *** می‌کند چون رستمان صد کر و فر
نقش رستم که آن به حمامی بود *** قرن حمله فکر هر خامی بود
این خیال سمع چون مبصر شود *** حیز چه بود رست می‌مضطر شود

مقصود مولانا از این عنوان، رجحان بینش بر دانش و شهود بر استماع است. سالک باید خود را از مرتبه‌ی علم‌الیقین به عین‌الیقین و حق‌الیقین ارتقا دهد. سخن در مقایسه ارزش نسبی آگاهی‌هایی است که از طریق گوش و چشم و در مرتبه بالاتر از طریق دید و حواس باطنی درک می‌شود. وقتی می‌شنویم، در باطن از شنیده‌های خود تصویری می‌سازیم که با پشم ظاهر دیده نمی‌شود. برای چشم ظاهر، صورت مادی قابل دیدن است. شخصی از خردمندی پرسید: حق و باطل چیست؟ خردمند گوش خود را گرفت و گفت: این باطل است و چشم، حق است. معرفتِ یقینی با چشم حاصل می‌شود. مضمون این کلام برگرفته از سخن مولا علی (علیه‌السلام) است که فرمود: «اما نه لیس بین الحق و الباطل الا اربع اصابع؛ آگاه باشید که میان حق و باطل فاصله‌ای نیست مگر به اندازه‌ی چهار انگشت.» سؤال کردند منظور از این سخن چیست؟ فرمود: «الباطل ان تقول سمعت و الحق ان تقول رایت؛ باطل این است که بگویی شنیدم و حق این است که بگویی دیدم.» آیا شنیده‌های آدمی مطلقاً باطل است؟ خیر، بلکه شنیدن نسبت به دیدن باطل است. اکثر سخنان، جنبه نسبی دارند؛ مثالاً اگرچه خفّاش خود را از ذات آفتاب می‌پوشاند، ولی از نقش آفتاب در درونش بی‌نصیب نیست؛ یعنی خفاش هم، اگرچه از مشاهده‌ی عالم غیب محجوب است، اما در خیال خود تصویری از هستی غیبی دارد. انسانِ ناآگاه هم از قدرت غیبی خوف دارد و این خوف او را می‌ترساند و از ترس، مثل «خفّاش» به تاریکی روی می‌آورد. مولانا مثالی از سرگذشت موسی می‌آورد که خواستار تجلّی حق بر کوه طور شد و کوه که مانند آن خفاش، تاب نور حق را نداشت، از هم پاشید. نیل به حقیقت تنها از راه شهود میسر است. روی سخن با مدعیانِ کمال و آگاهی است. لذا تا جنگ آغاز نشده، خیلی‌ها ادعای دلیری می‌کنند و در خیالات، خود را مرد دلیری می‌دانند اما باید دانست که این خیالات آنها را مرد راه حق نمی‌سازد، چنان که تصویر رستم در حمام‌ها رستم نیست. اما همین که آن تصویر خیالی که از راه شنیدن حاصل شده به صورت واقعیت خارجی دیده شود مردنما و حتی رستم دستان نیز هراسان می‌شود.
 

منبع مقاله :
افضلی، محمدرضا؛ (1388)، سروش آسمانی (شرح و تفسیر موضوعی مثنوی معنوی (جلد اول))، قم: مرکز بین‌المللی و نشر المصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم)، چاپ اول.

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط