آمریكا و حرمسرای روشنفكری در جهان اسلام
مظفر اقبال را ـ كه شرح زندگی و آثارش را در حاشیه این مقاله میبینید ـ اتفاقی و در یك جستوجوی اینترنتی ملاقات كردیم.
نكاتی گفته است و تعابیری به كار برده است كه خواندنی است. در سوره بیشتر البته به نقد جبهه خودی و آسیبشناسی مدعیان دینداری و اصولگرایی و... میپردازیم اما غفلت از حرمسرای روشنفكری توجیهی ندارد. در نهایت متحجرها و روشنفكرها، قطعات یك پازل و لبههای یك قیچی هستند.
یكی از قابل ملاحظهترین مشخصههای جهان اسلام، در عصر ما فقدان حكومتهای مبتنی بر اصول اسلامی است. امروزه تمام كشورهای مسلمان به استثنای ایران، به دست زمامدارانی اداره میشوند كه بهجای تسلیم به خداوند یكتا، سرسپرده آمریكا یا یكی از همپیمانانش میباشند؛ این حكّام تقریباً در تمام موارد با حمایت دولتهای غربی و با عملیات پنهان، تقلّب در انتخابات یا كودتاهای نظامی روی كار آمدهاند. آنها صرفاً برای تأمین منافع اربابانشان در رأس كار هستند. این عوامل خودفروخته تنها در راستای اهداف غرب نیستند؛ آنها نقش خود را در یك قلمرو اجتماعی، سیاسی و فرهنگی ایفا میكنند و در احاطه مردان و زنانی هستند كه به ایشان و اربابانشان در واشنگتن، لندن یا پاریس وفادارند. خودفروختگان دسته دوم با استفاده از منابع دولت، و دلارهای آمریكا كه از پایتختهای غربی به جیبشان سرازیر میشود؛ خریداری شدهاند. آنان جزء لاینفك تشكیلاتی هستند كه بعضیها به آن «حرمسرای روشنفكری» لقب دادهاند و توسط غرب در دل جهان اسلام ایجاد شده است. اندرونیهای این حرمسرا علاوه بر حاكمان صوری كشورهای اسلامی، جمع كثیری از مراكز ریزِ قدرت را تشكیل میدهند كه برای تحقق اهداف غرب و مقاصدی كه در كشورهای اسلامی دنبال میكنند؛ به ایفای نقش مشغولند.
دلیل سادهای در ورای تشكیل این شبكه گسترده خودفروختگان وجود دارد: این مراكز ریز قدرت اجراكننده بخشی از نقشه استحاله درونی حیات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی جوامع اسلامی هستند. غرب برای نابودی موجودیت ممتاز و مستقل جوامع اسلامی به چنین تغییر و استحالهای نیازمند است و با همین هدف غایی است كه مسلمانان را مورد انواع و اقسام تهاجمات نظامی، فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و اجتماعی خود قرار داده است. چنانچه آنها در تحقق این هدف به موفقیت برسند؛ دنیا بر طبق خواست آنان تكقطبی خواهد شد، و استیلای جهانی تمدن غرب به واقعیت خواهد پیوست.
كسانی كه قواعد منطقی این فرآیند استحاله را درك میكنند؛ بهخوبی میدانند كه «پرویز مشرف»، «حامد كرزای» یا «علاوی» بهتنهایی قادر به تأمین نظر اربابانشان نیستند؛ استحاله جوامع اسلامی توسط ساز و كارهای موذیانهای عملی میشود و مستلزم حضور مردان و زنانی از یك قماش خاص است كه غالباً كارهایشان بهصورت مخفی و پشت پرده صورت میگیرد و بهندرت از آنها در مطبوعات اسمی برده میشود. در این توطئه تمامعیار، نقش «مشرف»، «كرزای» یا «علاوی» فراهم ساختن امكانات و منابع دولتی، زور نظامی و محیط سیاسی برای مانور افرادی است كه زیر چتر حمایتی اربابان غربی، وظیفه استحاله جوامع اسلامی از درون را بر عهده گرفتهاند. اینها كیستند؟ و چرا از درون به جان جوامع اسلامی افتادهاند؟ روش آنها چیست؟ و برآیند كارشان در صورت موفقیت چه خواهد بود؟ این سؤالات و سؤالاتی مشابه اینها نهتنها با بحران كنونی جهان اسلام ربط دارند؛ بلكه مهمترین قضایای دوران ما هستند.
پیش از رازگشایی این معماها، اجازه دهید سه جنبه مهم قضایای دیگری را كه با این سؤالات مرتبط هستند؛ بررسی كنیم، اولین جنبه مربوط است به گستره جغرافیایی استحاله مورد نظر غرب: این استحاله محدود و منحصر به جهان اسلام نیست؛ بلكه غرب مایل است تمام بشریت با الگوهای فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی و سیاسیاش همنوا شود؛ زیرا مدعی است كه مترقیترین حالت توسعه انسانی را دارا میباشند.
با تكیه بر این پندار مستكبرانه است كه غرب ظرف سیصد سال گذشته به نقاط مختلف دنیا تاخته است و همین خود ـ انگاره بود كه حركتهای استعماری در دنیا را به راه میانداخت. برای صدور آزادی، دمكراسی و حقوق بشر از نوع غربی بود كه فرانسه در نوامبر 1946 ساكنان غیر مسلح شهر بندری هایفونگ در ویتنام را بمباران كرد و شش هزار نفر را بیرحمانه به خاك و خون كشید و جنگی را به راه انداخت كه بیش از یك میلیون هندوچینی را ظرف هشت سال بعد راهی دیار عدم ساخت. آن نسلكشی با كمك سلاحهای آمریكایی و به نام حفظ «جهان آزاد» و «دمكراسی» انجام شد.
دومین جنبه مربوط است به ساخت و پاخت منافع و هماهنگی دسیسههای كشورهای مختلف غربی. دامنه این همسویی منافع را میتوان با این واقعیت تاریخی اثبات كرد كه وقتی فرانسویان پس از ددمنشی و وحشیگریهای رذیلانه در ویتنام، بالاخره در ماه مه 1954 توسط نیروهای ویتنامی به فرماندهی «هوشیمینه» شكست خفتباری را در «دین بینفو» متحمل شدند؛ نیروهای آمریكایی با شدتی به مراتب بیشتر از فرانسویان قوای خود را علیه این ملت ستمدیده به كار گرفتند و مرتكب چنان پستیهایی شدند كه روی فرانسویان را سفید كردند. درواقع نمیتوان كردارهای غیر انسانی فرانسه، بریتانیا، و سایر استعمارگران اروپایی را از آمریكاییان جدا دانست؛ زیرا همگی از یك قماشند. بهعنوان مثال، شصت درصد هزینه قتل عام و نسلكشی هندوچینیها را آمریكاییان میپرداختند. هجوم هلندیها به جنبش آزادیبخش هندوچین كه در سال 1945 آغاز و منجر به سلاّخی بیش از 000/150 هندوچینی شد؛ عملاً مورد حمایت آمریكا و انگلستان بود؛ آمریكا برای هلندیها پول میفرستاد و انگلستان نیز انواع تجهیزات و وسایل ترابری. تا سال 1949 كه هلندیها شكست خوردند، كشور ثروتمند اندونزی بر اثر چپاولگری استعمارگران به یك كشور ضعیف و وابسته تبدیل شده بود؛ این كشور در خلال سالهای بین دو جنگ جهانی، حدود ده تا پانزده درصد تولید ناخالص ملی هلند را تأمین میكرد.
سومین جنبه مهم مربوط است به همنوایی منافع اقتصادی شركتهای فراملی، كه سرمایهگذاری بینالمللی و دولتهای حاكم بر جهان غرب را زیر سلطه خود دارند. در مورد آمریكا، رئیس جمهوری را نمیتوان یافت كه از زمان جنگ جهانی دوم بدین سو، با پول آغشته به خون مردم بیگناه دنیا بر سر كار نیامده باشد. مثلاً «جرج بوشِ پدر» كه ثروت شخصیاش را 210 میلیون دلار تخمین زدهاند و از فرزندان یكی از مهمترین خاندانهای نفتی آمریكاست؛ از اختیارات ریاست جمهوریاش برای راهاندازی جنگ خلیج فارس، كه منافع مالی و نفتی آمریكا را در این منطقه تضمین میكرد؛ استفاده نمود.
برای بازگشت به سؤالاتم اجازه دهید اشاره كنم كه حملات غربیان به مسلمانان در لفافه مغلطههای كلامی پیچیده و بهنوعی عرضه میشود كه جنایات وحشتناكشان اقدامی خیرخواهانه به نام «آزادی» و «دمكراسی» قلمداد شود. خودفروختگان دسته دومی كه موضوع این مقالهاند؛ شُركای اعمال شرمآور مقدسنمایی جنایات آنها هستند و درواقع دو نقش ایفا میكنند: 1ـ غالباً برای تهاجم و مداخلات غربیان توجیهات اخلاقی، سیاسی و اجتماعی دست و پا میكنند؛ 2ـ در استحاله اجتماعی و فرهنگی كه با هدف نابودی جوامع مسلمان از درون صورت میگیرد؛ كارگزارانی فعّالند.
این افراد كه در خیانت به دین، فرهنگ، وطن و ملت خود شكی به دل راه نمیدهند؛ در همهجای جهان اسلام حاضرند؛ در دانشگاهها، رسانههای انتشاراتی و الكترونیكی، نهادهای فرهنگی، حتی در مساجد. قلب انسان به درد میآید وقتی كه میبیند تعداد و دامنه نفوذ آنان چنان وسیع است كه كُلیّت سنن و فرهنگ اسلامی را مورد حمله قرار دادهاند. شیوه عملیاتی آنها مانند كانالهای مورد استفادهشان چند بُعدی است. كنفرانس برگزار میكنند، تلویزیون و رادیو دارند، بر امپراطوریهای مطبوعاتی مسلطند، از طریق اینترنت كار میكنند، و كتابهایی مینویسند كه توسط سازمانهای مشكوك، تبلیغ و توزیع میشوند. آنها از این طُرق، سرپوشی برای تروریسم فرهنگی جهانی كه بنیانهای جوامع اسلامی را هدف گرفته است، درست میكنند.
موفقیت این خودفروختگان دست دوم را اكنون میتوان در سرتاسر جهان اسلام مشاهده كرد. از سودان تا مالزی و از قلب سرزمینهای عربی تا اِستِپهای آسیای میانه، جهان اسلام در حال استحالهای جوهری است ـ استحالهای كه از یكسو توسط فناوری سرعت گرفته و از سوی دیگر به دست ایدئولوژیهای سكولار غربی اِعمال میشود. نقش این مردان و زنان ارائه توجیهات ایدئولوژیكی برای استحاله گستردهای است كه تار و پود جهان اسلام را از هم گسسته است و این عملاً در قالب آمریكاییسازی جوامع اسلامی از درون، در حال اجراست.
این قماش آدمها در آشكارترین شكل خود با حضور گسترده در رسانههای دولتی، در نقش الگو ظاهر میشوند. آنها در خوراك، پوشاك و رسوم اجتماع الگوها و مُدهایی را باب میكنند؛ رفتار و منش خویش را از طریق تلویزیون، كه مهمترین ابزار تحول در جهان اسلام است؛ تبلیغ مینمایند. در سطوح روشنفكری، نقش كلیدی راهبرد آنها، برگزاری كنفرانسهای بینالمللی در نقاط مختلف جهان اسلام است. این كنفرانسها محققان مسلمان و غیرمسلمان را گرد هم میآورند و میكوشند افكار عمومی را به نفع آمریكا شكل دهند؛ بهانه برگزاری آنها نیز فعالیتهای آكادمیك است. تا اینجا كه دستپختشان نقصی نداشته است. ظاهراً یك موضوع آكادمیك را انتخاب میكنند. رئیس حكومت یا یكی از وزرایش برای افتتاح كنفرانس دعوت میشود، كه از این رهگذر توجه عموم مردم و رسانهها جلب میشود. شركتكنندگان كنفرانس را چنان انتخاب میكنند كه در میان آنها رفتوآمدكنندگان دائمی به كنفرانسهای بینالمللی حضور داشته باشند؛ مردان و زنان مجرّبی كه بر تاكتیكهای براندازانه و فریبكارانه برای تأثیرگذاری بر مخاطبانشان مسلط هستند.
برای اطمینان اضافه میكنم كه این جنگِ اندیشهها و ایدئولوژیهاست، و كسانی كه اهمیت این جنگ را درك میكنند، میدانند كه استحاله تاریخی نهایتاً با همین جنگ ممكن خواهد شد. به همین دلیل است كه آمریكا میلیونها دلار خرج برنامههایی میكند كه بهمنظور بهبود وجهه خود در جهان پخش میكند! «كاندولیزا رایس» چندی پیش در مؤسسه صلح آمریكا گفت: «دولت بوش كمك به جهان را در اولویت برنامههای خود قرار داده و به پیشرفتهای قابل ملاحظهای رسیده است.» وی افزود پخش برنامههای رادیو و تلویزیونی در خاورمیانه برای تشویق به سوادآموزی، اصلاحات دمكراتیك و تعلیم و تربیت را افزایش دادهایم. اهداف اساسی جنگ اندیشهها زدودن تصورات مخرّب درباره فرهنگ و سیاست آمریكا و تشویق میانهروی، تجمل و تكثرگرایی در جهان اسلام است. دقیقاً همین طرحهاست كه مسلمانان میانهرو را جذب میكند و همینها هستند كه برای تحقق آرمان آمریكا مایه میگذارند. «رایس» در همان سخنرانی گفت: «پیروزی آزادی در جنگ سرد تنها زمانی حاصل شد كه غرب فهمید ارزشها و امنیت را نمیتوان از هم جدا كرد. ارزشهای آزادی و دمكراسی بیش از قدرت اقتصادی و نظامی، موجب پیروزی در جنگ سرد شد.»
این صرفاً صدای یك نفر محافظهكار كجخیال نیست؛ ضرورت راهاندازی جنگ علیه اسلام به تأیید كمیسیونی رسید كه برای تحقیق در علل حوادث یازدهم سپتامبر تشكیل شده بود. این كمیسیون خواستار تجدید سازمان اطلاعات و امنیت آمریكا و فعالیتهای ضد تروریستی شد؛ اما حملات دیپلماتیك را نیز توصیه نمود؛ در گزارش كمیسیون آمده است: اگر ایالات متحده جایگاه، خود را به زبان زور حالیِ مسلمانان نكند، افراطیون مسلمان ابتكار عمل را به دست میگیرند. یكی از طرحهای جدید آمریكا، برنامه تبادل دانشآموزان دبیرستانی كشورهای اسلامی و عربی است كه در سال 2003 تعداد 170 نفر را در بر میگرفت، در سال 2004 تعداد 480 دانشآوز و در سال 2005 بالغ بر 1000 دانشآموز به آمریكا میروند؛ طرح جدید مشاركت خاورمیانه كه مقرّ آن در وزارت خارجه آمریكاست برای كمك به ایجاد گروههای غیر دولتی در سال مالی 2003 بهویژه، گروههای خاص زنان و جوانان و برقراری ارتباط بین صنوف برای حمایت از رفرمهای سیاسی و اقتصادی، مبلغ یكصد میلیون دلار بودجه در اختیار داشت و آژانس بینالمللی آمریكا از سال 2001 توجه خود را به آموزش و پرورش و اشتغالزایی در جهان اسلام معطوف ساخته است. دولت بوش اقدام به تأسیس ایستگاههای رادیو ـ تلویزیونی جدیدی به زبانهای عربی و فارسی كرده است. رادیو «فردا» به زبان فارسی، ایستگاه تلویزیونی «الحره» به زبان عربی برای مقابله با نفوذ روزافزون فرستندههای منطقهای مانند الجزیره، و العربیه تأسیس شدهاند.
ابتكار عمل دمكراسی، كه رسماً در اجلاس سران كشورهای گروه هشت و ناتو در ژوئن 2004 راهاندازی شد جاهطلبانهترین تلاش آمریكا برای استحاله جهان اسلام است. این طرح و موارد مشابه آن تعداد زیادی از مسلمانان را به خدمت گرفتهاند كه هماكنون برای اجرا و پیادهسازی طرحها و نقشههای آمریكا در كشورهای خود فعالیت میكنند.
در كنفرانس «اسلام و مسلمانان در قرن بیست و یكم: چهره و واقعیت» كه چندی پیش در آگوست 2004 در كوآلالامپور، پایتخت مالزی برگزار شد از مشاهده موفقیت تلاشهای آمریكا شوكه شدم. كنفرانس مذكور شاهكار تلاش آمریكا و عواملش را بهطور علنی نشان میداد: ابتدا نخستوزیر مالزی، كنفرانس را افتتاح كرد. تعداد زیادی از «مسلمانان میانهرو» در كنار دانشگاهیان غیر مسلمان كه برخی از آنان «چهرههای معلومالحال» استحاله هستند در فهرست سخنرانان جای داشتند. نخستوزیر مالزی در نطق خود خواستار تجدید نظر در فتاوای گذشته شد و مصرانه گفت: «ما باید اسلام را با اقتضائات دوران مدرن، منطبق سازیم.» اكثر سخنرانان مسلمان از سنخ «خود ـ منتقد» بودند كه در چنین تریبونهایی یك وِرد محبوب غرب را تكرار میكنند بدین معنا كه «ما باید از مقصر دانستن دیگران بهخاطر بدبیاریهای خود دست برداریم؛ اشكال از خود ماست.» این همان «گشادهدستی» یا رویكرد دروننگرانه است كه مطلوب نظر آمریكاییهاست. این منورالفكرهای مسلمان، نورچشمیهای آمریكا هستند زیرا آمریكاییان میخواهند ما علت عقبماندگیمان را در خودمان جستوجو كنیم.
البته انتقاد یا كنكاش در عیوب خویشتن فینفسه كار غلطی نیست؛ بلكه بسیار ضروری هم میباشد. اشكال كار این «منورالفكرهای» خودزن در اینجاست كه نقایص و نارساییها را در بوق و كرنا میكنند اما حاضر نیستند با تكیه بر اصول و منویات دین اسلام به اصلاح آنها قیام كنند. چراكه میخواهند برای طرح راه حلهای نامناسب غربیان توسط كسانی كه جیبشان از دلارهای آمریكا پُر شده زمینه را هموار كنند. از مناظر شوكهكننده كوآلالامپور شیوه سازمانیافته این «متفكران» برای خنثیسازی انتقاد از آمریكا در خلال برنامههای كنفرانس بود. هرگاه یكی از سخنرانان توجه مدعوین را به خصومتها و وحشیگریهای آمریكا علیه مسلمانان جلب میكرد، یكی از این «منورالفكرها» برای خنثی كردن صحبتهای او به پا میخاست و میگفت: «برادران، ما نباید دیگران را مقصر سیهروزی خود بدانیم. چرا همیشه تقصیر را به گردن دیگران میاندازیم؟»
كوآلالامپور تنها جایی نیست كه چنین كنفرانسهایی تشكیل میشود؛ در سراسر جهان اسلام شاهد این نمایشها هستیم. این «منورالفكرهای» مسلمان برای تبلیغ ارزشهای آمریكایی در میان مسلمانان در رسانههای مختلفی فعالیت میكنند، برخی از آنها با صداقتی سادهلوحانه به گمان خدمت به امت اسلام، در این امور وارد شدهاند، برخی دیگر از ناصواب بودن كارهایشان اطلاع دارند اما با مغالطه، سعی در توجیه عمل خود دارند. اما عملاً همه آنها در جبهه كسانی هستند كه نابودی اسلام و مسلمانان را میطلبند.
حتی مسلمانان متعهد نیز بهطور كامل از این تلاشهای موذیانه و تأثیر آنها بر جوامع اسلامی خبر ندارند. خیلی چیزها را بدیهی فرض میكنند، گویی كه مسلمانان معمولی در برابر این هجمه همهجانبه دشمنان و جنگ تمامعیار اندیشهها مصونیت دارند و اصلاً این جنگ در سیاره دیگری رخ داده است. ـ روشنفكران متعهد جهان اسلام از درك تأثیر این تلاش جهانی برای نابودی ایمان، آداب زندگی و ارزشهای اخلاقی مسلمانان غافلند. در جهان اسلام هیچ نهادی برای مقابله با این یورش خانمانبرانداز كه بهسرعت ارزشهای جهان اسلام را سست میكند؛ تشكیل نشده است درحالیكه شیطان بزرگ، شبانهروز كار میكند، مؤمنان هنوز در خوابند.
عجالتاً باید بپذیریم كه جوانان مسلمان در برابر این یورش غربیان مصونیت ندارند، و آموزشهای سكولاری مدرن، اینترنت، تلویزیون و حركت خزنده شیوههای رفتاری و فكری غرب تار و پود فكری و عاطفی جوانان ما را چنان اسیر خود كردهاند كه آنها به تعالیم مذهبی و سنتهای خود علاقهای نشان نمیدهند. برای واكنش مناسب در برابر جنگ اندیشهای با غرب رویكرد جدیدی لازم است. هیچچیز را نباید بدیهی فرض كرد، تخریب نظام اخلاقی اسلام، سرانجام به تخریب تمدن اسلامی، منجر خواهد شد. نشانههای فساد را میتوان دید، و اگر امروز تلاشهای نظامیافته، مدوّن و برنامهریزیشدهای را برای مبارزه با این نفوذ زهرآگین صورت ندهیم؛ شاید فردا خیلی دیر شده باشد.
مظفر اقبال در سال 1954 در شهر لاهور پاكستان به دنیا آمد و در سال 1979 به كانادا نقل مكان كرد كه از آن زمان تاكنون در سِمَتهای تحقیقاتی و دانشگاهی در دانشگاههای ویسكانسین ـ مدیسون (85ـ1984)، مكگیل (1986) و ساسكاچوان (1984ـ1979) به فعالیت پرداخته است. سالِ 1990 تا 1999 را در پاكستان به سر برد كه ابتدا به مدیریت كمیته همكاریهای فنی و علمیِ سازمان كنفرانس اسلامی و سپس مدیریت آكادمی علوم پاكستان منصوب گردید. این آكادمی از مجموعههای علمی مهمِ پنجاه و هفت كشور مسلمانِ عضو سازمان كنفرانس اسلامی است كه در سال 1983 برای افزایش همكاریهای كشورهای مسلمان در زمینههای علوم و تكنولوژی تأسیس گردید. چند سالی كه در پاكستان اقامت داشت سردبیری «اندیشه اسلامی و خلاقیت علمی» (96ـ1991) ـ نشریه بینالمللی در حوزه اسلام و علوم ـ را بر عهده گرفت. در سالهای همكاری با كمیته همكاریهای فنی و علمی سازمان كنفرانس اسلامی، چندین كتاب به قرار ذیل منتشر كرد: «علم در واحد سیاسی اسلام در قرن بیست و یكم» (1995)، «بهداشت و تاریخچه پزشكی جهان اسلام» (1993)، «راهبرد ممكن برای انرژیهای تركیبی در جهان اسلام» (1994)، و تاریخچه كانیهای جهان اسلام (1995). دكتر اقبال از طریق تعامل تنگاتنگ با سازمان كنفرانس اسلامی پی برد این كنفرانس و سازمانهای تابعهاش برای ترویج برنامههای خاصی تأسیس شدهاند كه به هیچ وجه در خدمت اهداف و مصالح اسلام و مسلمانان نیست. در نتیجه، در سال 1996 استعفا كرد و سه سال بعد به كانادا بازگشت.
او بنیانگذار و سردبیر «اسلام و علوم» ـ نشریهای بینالمللی كه بازتابدهنده دیدگاههای اسلام درباره علم است و در ماههای ژوئن و دسامبر هر سال منتشر میشود ـ است. در زمستان سال 2000 بهعنوان سردبیر میهمان در انتشار ویژهنامه اسلام و علوم متعلق به فصلنامه «مطالعات اسلامی» مؤسسه پژوهشهای اسلامی پاكستان همكاری كرد. دكتر اقبال، رسالاتی در باب تاریخ فلسفه علم، تاریخ علوم اسلامی و ارتباط اسلام و علم در نشریات بینالمللی گوناگون به چاپ رسانده است. درضمن، دو رمان به نامهای «انخلاع» (ریشهكنی، 1988)، و «انقطاع» (بریدن، 1994)، كتابی درباره تاریخ نهضت استقلال پاكستان (1977)، كتابی راجع به زندگی و آثار هرمان مِلویل (1996) و چندین شعر و داستان كوتاه نگاشته است. ترجمهها و داستانهایش در نشریات ادبی پاكستان، كانادا و آمریكا چاپ شدهاند.
از دیگر آثار منتشرشده او میتوان به چاپ كتاب دوزبانه (عربی ـ اردو) اشعارِ عارف بزرگ قرن دهم، منصور حلاج به نام «دیوان الحلاج» (1997)، گلچین داستانهای كوتاه پاكستان، «رنگهای تنهایی» (1999) و «بهسوی فهم قرآن» (2000) اشاره كرد.
دكتر اقبال در بیشتر مناطق جهان اسلام زندگی كرده و به بسیاری از كشورهای اسلامی سفر كرده است، تخصصهای او در حوزه «تاریخ اسلام»، «جنبههای فلسفی و متافیزیكی ارتباط اسلام و علم»، «اسلام و غرب»، و «اسلام و جهان معاصر» میباشد.
«كلام» یكی از سرویسهای خبری برای تشویق گفتمان سازنده درباره اسلام و علم است كه دكتر اقبال بر امور آن نظارت دارد. هر دو هفته یكبار ستونی به نام «یادداشت كوانتوم» مینویسد كه در «The News»، بزرگترین روزنامه انگلیسیزبان پاكستان چاپ میشود، در دو نشریه Impact International (لندن) و Crescent International (تورنتو) ستون مخصوص به خود دارد و هر ماه دیدگاههای خود را در این ستونها بیان میكند. بین سال 83ـ1980، تهیهكنندگی یك نمایش رادیویی هفتگی به نام «ساز و آواز» را كه از ایستگاه رادیویی دانشگاه ساسكاچوان روی موج اف.ام پخش میشد بر عهده داشت.
جدیدترین آثارش عبارتند از: اسلام و علم (2002)، و «خدا، حیات و كیهان: دیدگاههای اسلام و مسیحیت (2002).
معرفي سايت مرتبط با اين مقاله
نكاتی گفته است و تعابیری به كار برده است كه خواندنی است. در سوره بیشتر البته به نقد جبهه خودی و آسیبشناسی مدعیان دینداری و اصولگرایی و... میپردازیم اما غفلت از حرمسرای روشنفكری توجیهی ندارد. در نهایت متحجرها و روشنفكرها، قطعات یك پازل و لبههای یك قیچی هستند.
یكی از قابل ملاحظهترین مشخصههای جهان اسلام، در عصر ما فقدان حكومتهای مبتنی بر اصول اسلامی است. امروزه تمام كشورهای مسلمان به استثنای ایران، به دست زمامدارانی اداره میشوند كه بهجای تسلیم به خداوند یكتا، سرسپرده آمریكا یا یكی از همپیمانانش میباشند؛ این حكّام تقریباً در تمام موارد با حمایت دولتهای غربی و با عملیات پنهان، تقلّب در انتخابات یا كودتاهای نظامی روی كار آمدهاند. آنها صرفاً برای تأمین منافع اربابانشان در رأس كار هستند. این عوامل خودفروخته تنها در راستای اهداف غرب نیستند؛ آنها نقش خود را در یك قلمرو اجتماعی، سیاسی و فرهنگی ایفا میكنند و در احاطه مردان و زنانی هستند كه به ایشان و اربابانشان در واشنگتن، لندن یا پاریس وفادارند. خودفروختگان دسته دوم با استفاده از منابع دولت، و دلارهای آمریكا كه از پایتختهای غربی به جیبشان سرازیر میشود؛ خریداری شدهاند. آنان جزء لاینفك تشكیلاتی هستند كه بعضیها به آن «حرمسرای روشنفكری» لقب دادهاند و توسط غرب در دل جهان اسلام ایجاد شده است. اندرونیهای این حرمسرا علاوه بر حاكمان صوری كشورهای اسلامی، جمع كثیری از مراكز ریزِ قدرت را تشكیل میدهند كه برای تحقق اهداف غرب و مقاصدی كه در كشورهای اسلامی دنبال میكنند؛ به ایفای نقش مشغولند.
دلیل سادهای در ورای تشكیل این شبكه گسترده خودفروختگان وجود دارد: این مراكز ریز قدرت اجراكننده بخشی از نقشه استحاله درونی حیات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی جوامع اسلامی هستند. غرب برای نابودی موجودیت ممتاز و مستقل جوامع اسلامی به چنین تغییر و استحالهای نیازمند است و با همین هدف غایی است كه مسلمانان را مورد انواع و اقسام تهاجمات نظامی، فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و اجتماعی خود قرار داده است. چنانچه آنها در تحقق این هدف به موفقیت برسند؛ دنیا بر طبق خواست آنان تكقطبی خواهد شد، و استیلای جهانی تمدن غرب به واقعیت خواهد پیوست.
كسانی كه قواعد منطقی این فرآیند استحاله را درك میكنند؛ بهخوبی میدانند كه «پرویز مشرف»، «حامد كرزای» یا «علاوی» بهتنهایی قادر به تأمین نظر اربابانشان نیستند؛ استحاله جوامع اسلامی توسط ساز و كارهای موذیانهای عملی میشود و مستلزم حضور مردان و زنانی از یك قماش خاص است كه غالباً كارهایشان بهصورت مخفی و پشت پرده صورت میگیرد و بهندرت از آنها در مطبوعات اسمی برده میشود. در این توطئه تمامعیار، نقش «مشرف»، «كرزای» یا «علاوی» فراهم ساختن امكانات و منابع دولتی، زور نظامی و محیط سیاسی برای مانور افرادی است كه زیر چتر حمایتی اربابان غربی، وظیفه استحاله جوامع اسلامی از درون را بر عهده گرفتهاند. اینها كیستند؟ و چرا از درون به جان جوامع اسلامی افتادهاند؟ روش آنها چیست؟ و برآیند كارشان در صورت موفقیت چه خواهد بود؟ این سؤالات و سؤالاتی مشابه اینها نهتنها با بحران كنونی جهان اسلام ربط دارند؛ بلكه مهمترین قضایای دوران ما هستند.
پیش از رازگشایی این معماها، اجازه دهید سه جنبه مهم قضایای دیگری را كه با این سؤالات مرتبط هستند؛ بررسی كنیم، اولین جنبه مربوط است به گستره جغرافیایی استحاله مورد نظر غرب: این استحاله محدود و منحصر به جهان اسلام نیست؛ بلكه غرب مایل است تمام بشریت با الگوهای فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی و سیاسیاش همنوا شود؛ زیرا مدعی است كه مترقیترین حالت توسعه انسانی را دارا میباشند.
با تكیه بر این پندار مستكبرانه است كه غرب ظرف سیصد سال گذشته به نقاط مختلف دنیا تاخته است و همین خود ـ انگاره بود كه حركتهای استعماری در دنیا را به راه میانداخت. برای صدور آزادی، دمكراسی و حقوق بشر از نوع غربی بود كه فرانسه در نوامبر 1946 ساكنان غیر مسلح شهر بندری هایفونگ در ویتنام را بمباران كرد و شش هزار نفر را بیرحمانه به خاك و خون كشید و جنگی را به راه انداخت كه بیش از یك میلیون هندوچینی را ظرف هشت سال بعد راهی دیار عدم ساخت. آن نسلكشی با كمك سلاحهای آمریكایی و به نام حفظ «جهان آزاد» و «دمكراسی» انجام شد.
دومین جنبه مربوط است به ساخت و پاخت منافع و هماهنگی دسیسههای كشورهای مختلف غربی. دامنه این همسویی منافع را میتوان با این واقعیت تاریخی اثبات كرد كه وقتی فرانسویان پس از ددمنشی و وحشیگریهای رذیلانه در ویتنام، بالاخره در ماه مه 1954 توسط نیروهای ویتنامی به فرماندهی «هوشیمینه» شكست خفتباری را در «دین بینفو» متحمل شدند؛ نیروهای آمریكایی با شدتی به مراتب بیشتر از فرانسویان قوای خود را علیه این ملت ستمدیده به كار گرفتند و مرتكب چنان پستیهایی شدند كه روی فرانسویان را سفید كردند. درواقع نمیتوان كردارهای غیر انسانی فرانسه، بریتانیا، و سایر استعمارگران اروپایی را از آمریكاییان جدا دانست؛ زیرا همگی از یك قماشند. بهعنوان مثال، شصت درصد هزینه قتل عام و نسلكشی هندوچینیها را آمریكاییان میپرداختند. هجوم هلندیها به جنبش آزادیبخش هندوچین كه در سال 1945 آغاز و منجر به سلاّخی بیش از 000/150 هندوچینی شد؛ عملاً مورد حمایت آمریكا و انگلستان بود؛ آمریكا برای هلندیها پول میفرستاد و انگلستان نیز انواع تجهیزات و وسایل ترابری. تا سال 1949 كه هلندیها شكست خوردند، كشور ثروتمند اندونزی بر اثر چپاولگری استعمارگران به یك كشور ضعیف و وابسته تبدیل شده بود؛ این كشور در خلال سالهای بین دو جنگ جهانی، حدود ده تا پانزده درصد تولید ناخالص ملی هلند را تأمین میكرد.
سومین جنبه مهم مربوط است به همنوایی منافع اقتصادی شركتهای فراملی، كه سرمایهگذاری بینالمللی و دولتهای حاكم بر جهان غرب را زیر سلطه خود دارند. در مورد آمریكا، رئیس جمهوری را نمیتوان یافت كه از زمان جنگ جهانی دوم بدین سو، با پول آغشته به خون مردم بیگناه دنیا بر سر كار نیامده باشد. مثلاً «جرج بوشِ پدر» كه ثروت شخصیاش را 210 میلیون دلار تخمین زدهاند و از فرزندان یكی از مهمترین خاندانهای نفتی آمریكاست؛ از اختیارات ریاست جمهوریاش برای راهاندازی جنگ خلیج فارس، كه منافع مالی و نفتی آمریكا را در این منطقه تضمین میكرد؛ استفاده نمود.
برای بازگشت به سؤالاتم اجازه دهید اشاره كنم كه حملات غربیان به مسلمانان در لفافه مغلطههای كلامی پیچیده و بهنوعی عرضه میشود كه جنایات وحشتناكشان اقدامی خیرخواهانه به نام «آزادی» و «دمكراسی» قلمداد شود. خودفروختگان دسته دومی كه موضوع این مقالهاند؛ شُركای اعمال شرمآور مقدسنمایی جنایات آنها هستند و درواقع دو نقش ایفا میكنند: 1ـ غالباً برای تهاجم و مداخلات غربیان توجیهات اخلاقی، سیاسی و اجتماعی دست و پا میكنند؛ 2ـ در استحاله اجتماعی و فرهنگی كه با هدف نابودی جوامع مسلمان از درون صورت میگیرد؛ كارگزارانی فعّالند.
این افراد كه در خیانت به دین، فرهنگ، وطن و ملت خود شكی به دل راه نمیدهند؛ در همهجای جهان اسلام حاضرند؛ در دانشگاهها، رسانههای انتشاراتی و الكترونیكی، نهادهای فرهنگی، حتی در مساجد. قلب انسان به درد میآید وقتی كه میبیند تعداد و دامنه نفوذ آنان چنان وسیع است كه كُلیّت سنن و فرهنگ اسلامی را مورد حمله قرار دادهاند. شیوه عملیاتی آنها مانند كانالهای مورد استفادهشان چند بُعدی است. كنفرانس برگزار میكنند، تلویزیون و رادیو دارند، بر امپراطوریهای مطبوعاتی مسلطند، از طریق اینترنت كار میكنند، و كتابهایی مینویسند كه توسط سازمانهای مشكوك، تبلیغ و توزیع میشوند. آنها از این طُرق، سرپوشی برای تروریسم فرهنگی جهانی كه بنیانهای جوامع اسلامی را هدف گرفته است، درست میكنند.
موفقیت این خودفروختگان دست دوم را اكنون میتوان در سرتاسر جهان اسلام مشاهده كرد. از سودان تا مالزی و از قلب سرزمینهای عربی تا اِستِپهای آسیای میانه، جهان اسلام در حال استحالهای جوهری است ـ استحالهای كه از یكسو توسط فناوری سرعت گرفته و از سوی دیگر به دست ایدئولوژیهای سكولار غربی اِعمال میشود. نقش این مردان و زنان ارائه توجیهات ایدئولوژیكی برای استحاله گستردهای است كه تار و پود جهان اسلام را از هم گسسته است و این عملاً در قالب آمریكاییسازی جوامع اسلامی از درون، در حال اجراست.
این قماش آدمها در آشكارترین شكل خود با حضور گسترده در رسانههای دولتی، در نقش الگو ظاهر میشوند. آنها در خوراك، پوشاك و رسوم اجتماع الگوها و مُدهایی را باب میكنند؛ رفتار و منش خویش را از طریق تلویزیون، كه مهمترین ابزار تحول در جهان اسلام است؛ تبلیغ مینمایند. در سطوح روشنفكری، نقش كلیدی راهبرد آنها، برگزاری كنفرانسهای بینالمللی در نقاط مختلف جهان اسلام است. این كنفرانسها محققان مسلمان و غیرمسلمان را گرد هم میآورند و میكوشند افكار عمومی را به نفع آمریكا شكل دهند؛ بهانه برگزاری آنها نیز فعالیتهای آكادمیك است. تا اینجا كه دستپختشان نقصی نداشته است. ظاهراً یك موضوع آكادمیك را انتخاب میكنند. رئیس حكومت یا یكی از وزرایش برای افتتاح كنفرانس دعوت میشود، كه از این رهگذر توجه عموم مردم و رسانهها جلب میشود. شركتكنندگان كنفرانس را چنان انتخاب میكنند كه در میان آنها رفتوآمدكنندگان دائمی به كنفرانسهای بینالمللی حضور داشته باشند؛ مردان و زنان مجرّبی كه بر تاكتیكهای براندازانه و فریبكارانه برای تأثیرگذاری بر مخاطبانشان مسلط هستند.
برای اطمینان اضافه میكنم كه این جنگِ اندیشهها و ایدئولوژیهاست، و كسانی كه اهمیت این جنگ را درك میكنند، میدانند كه استحاله تاریخی نهایتاً با همین جنگ ممكن خواهد شد. به همین دلیل است كه آمریكا میلیونها دلار خرج برنامههایی میكند كه بهمنظور بهبود وجهه خود در جهان پخش میكند! «كاندولیزا رایس» چندی پیش در مؤسسه صلح آمریكا گفت: «دولت بوش كمك به جهان را در اولویت برنامههای خود قرار داده و به پیشرفتهای قابل ملاحظهای رسیده است.» وی افزود پخش برنامههای رادیو و تلویزیونی در خاورمیانه برای تشویق به سوادآموزی، اصلاحات دمكراتیك و تعلیم و تربیت را افزایش دادهایم. اهداف اساسی جنگ اندیشهها زدودن تصورات مخرّب درباره فرهنگ و سیاست آمریكا و تشویق میانهروی، تجمل و تكثرگرایی در جهان اسلام است. دقیقاً همین طرحهاست كه مسلمانان میانهرو را جذب میكند و همینها هستند كه برای تحقق آرمان آمریكا مایه میگذارند. «رایس» در همان سخنرانی گفت: «پیروزی آزادی در جنگ سرد تنها زمانی حاصل شد كه غرب فهمید ارزشها و امنیت را نمیتوان از هم جدا كرد. ارزشهای آزادی و دمكراسی بیش از قدرت اقتصادی و نظامی، موجب پیروزی در جنگ سرد شد.»
این صرفاً صدای یك نفر محافظهكار كجخیال نیست؛ ضرورت راهاندازی جنگ علیه اسلام به تأیید كمیسیونی رسید كه برای تحقیق در علل حوادث یازدهم سپتامبر تشكیل شده بود. این كمیسیون خواستار تجدید سازمان اطلاعات و امنیت آمریكا و فعالیتهای ضد تروریستی شد؛ اما حملات دیپلماتیك را نیز توصیه نمود؛ در گزارش كمیسیون آمده است: اگر ایالات متحده جایگاه، خود را به زبان زور حالیِ مسلمانان نكند، افراطیون مسلمان ابتكار عمل را به دست میگیرند. یكی از طرحهای جدید آمریكا، برنامه تبادل دانشآموزان دبیرستانی كشورهای اسلامی و عربی است كه در سال 2003 تعداد 170 نفر را در بر میگرفت، در سال 2004 تعداد 480 دانشآوز و در سال 2005 بالغ بر 1000 دانشآموز به آمریكا میروند؛ طرح جدید مشاركت خاورمیانه كه مقرّ آن در وزارت خارجه آمریكاست برای كمك به ایجاد گروههای غیر دولتی در سال مالی 2003 بهویژه، گروههای خاص زنان و جوانان و برقراری ارتباط بین صنوف برای حمایت از رفرمهای سیاسی و اقتصادی، مبلغ یكصد میلیون دلار بودجه در اختیار داشت و آژانس بینالمللی آمریكا از سال 2001 توجه خود را به آموزش و پرورش و اشتغالزایی در جهان اسلام معطوف ساخته است. دولت بوش اقدام به تأسیس ایستگاههای رادیو ـ تلویزیونی جدیدی به زبانهای عربی و فارسی كرده است. رادیو «فردا» به زبان فارسی، ایستگاه تلویزیونی «الحره» به زبان عربی برای مقابله با نفوذ روزافزون فرستندههای منطقهای مانند الجزیره، و العربیه تأسیس شدهاند.
ابتكار عمل دمكراسی، كه رسماً در اجلاس سران كشورهای گروه هشت و ناتو در ژوئن 2004 راهاندازی شد جاهطلبانهترین تلاش آمریكا برای استحاله جهان اسلام است. این طرح و موارد مشابه آن تعداد زیادی از مسلمانان را به خدمت گرفتهاند كه هماكنون برای اجرا و پیادهسازی طرحها و نقشههای آمریكا در كشورهای خود فعالیت میكنند.
در كنفرانس «اسلام و مسلمانان در قرن بیست و یكم: چهره و واقعیت» كه چندی پیش در آگوست 2004 در كوآلالامپور، پایتخت مالزی برگزار شد از مشاهده موفقیت تلاشهای آمریكا شوكه شدم. كنفرانس مذكور شاهكار تلاش آمریكا و عواملش را بهطور علنی نشان میداد: ابتدا نخستوزیر مالزی، كنفرانس را افتتاح كرد. تعداد زیادی از «مسلمانان میانهرو» در كنار دانشگاهیان غیر مسلمان كه برخی از آنان «چهرههای معلومالحال» استحاله هستند در فهرست سخنرانان جای داشتند. نخستوزیر مالزی در نطق خود خواستار تجدید نظر در فتاوای گذشته شد و مصرانه گفت: «ما باید اسلام را با اقتضائات دوران مدرن، منطبق سازیم.» اكثر سخنرانان مسلمان از سنخ «خود ـ منتقد» بودند كه در چنین تریبونهایی یك وِرد محبوب غرب را تكرار میكنند بدین معنا كه «ما باید از مقصر دانستن دیگران بهخاطر بدبیاریهای خود دست برداریم؛ اشكال از خود ماست.» این همان «گشادهدستی» یا رویكرد دروننگرانه است كه مطلوب نظر آمریكاییهاست. این منورالفكرهای مسلمان، نورچشمیهای آمریكا هستند زیرا آمریكاییان میخواهند ما علت عقبماندگیمان را در خودمان جستوجو كنیم.
البته انتقاد یا كنكاش در عیوب خویشتن فینفسه كار غلطی نیست؛ بلكه بسیار ضروری هم میباشد. اشكال كار این «منورالفكرهای» خودزن در اینجاست كه نقایص و نارساییها را در بوق و كرنا میكنند اما حاضر نیستند با تكیه بر اصول و منویات دین اسلام به اصلاح آنها قیام كنند. چراكه میخواهند برای طرح راه حلهای نامناسب غربیان توسط كسانی كه جیبشان از دلارهای آمریكا پُر شده زمینه را هموار كنند. از مناظر شوكهكننده كوآلالامپور شیوه سازمانیافته این «متفكران» برای خنثیسازی انتقاد از آمریكا در خلال برنامههای كنفرانس بود. هرگاه یكی از سخنرانان توجه مدعوین را به خصومتها و وحشیگریهای آمریكا علیه مسلمانان جلب میكرد، یكی از این «منورالفكرها» برای خنثی كردن صحبتهای او به پا میخاست و میگفت: «برادران، ما نباید دیگران را مقصر سیهروزی خود بدانیم. چرا همیشه تقصیر را به گردن دیگران میاندازیم؟»
كوآلالامپور تنها جایی نیست كه چنین كنفرانسهایی تشكیل میشود؛ در سراسر جهان اسلام شاهد این نمایشها هستیم. این «منورالفكرهای» مسلمان برای تبلیغ ارزشهای آمریكایی در میان مسلمانان در رسانههای مختلفی فعالیت میكنند، برخی از آنها با صداقتی سادهلوحانه به گمان خدمت به امت اسلام، در این امور وارد شدهاند، برخی دیگر از ناصواب بودن كارهایشان اطلاع دارند اما با مغالطه، سعی در توجیه عمل خود دارند. اما عملاً همه آنها در جبهه كسانی هستند كه نابودی اسلام و مسلمانان را میطلبند.
حتی مسلمانان متعهد نیز بهطور كامل از این تلاشهای موذیانه و تأثیر آنها بر جوامع اسلامی خبر ندارند. خیلی چیزها را بدیهی فرض میكنند، گویی كه مسلمانان معمولی در برابر این هجمه همهجانبه دشمنان و جنگ تمامعیار اندیشهها مصونیت دارند و اصلاً این جنگ در سیاره دیگری رخ داده است. ـ روشنفكران متعهد جهان اسلام از درك تأثیر این تلاش جهانی برای نابودی ایمان، آداب زندگی و ارزشهای اخلاقی مسلمانان غافلند. در جهان اسلام هیچ نهادی برای مقابله با این یورش خانمانبرانداز كه بهسرعت ارزشهای جهان اسلام را سست میكند؛ تشكیل نشده است درحالیكه شیطان بزرگ، شبانهروز كار میكند، مؤمنان هنوز در خوابند.
عجالتاً باید بپذیریم كه جوانان مسلمان در برابر این یورش غربیان مصونیت ندارند، و آموزشهای سكولاری مدرن، اینترنت، تلویزیون و حركت خزنده شیوههای رفتاری و فكری غرب تار و پود فكری و عاطفی جوانان ما را چنان اسیر خود كردهاند كه آنها به تعالیم مذهبی و سنتهای خود علاقهای نشان نمیدهند. برای واكنش مناسب در برابر جنگ اندیشهای با غرب رویكرد جدیدی لازم است. هیچچیز را نباید بدیهی فرض كرد، تخریب نظام اخلاقی اسلام، سرانجام به تخریب تمدن اسلامی، منجر خواهد شد. نشانههای فساد را میتوان دید، و اگر امروز تلاشهای نظامیافته، مدوّن و برنامهریزیشدهای را برای مبارزه با این نفوذ زهرآگین صورت ندهیم؛ شاید فردا خیلی دیر شده باشد.
زندگینامه مختصر دكتر مظفر اقبال
مظفر اقبال در سال 1954 در شهر لاهور پاكستان به دنیا آمد و در سال 1979 به كانادا نقل مكان كرد كه از آن زمان تاكنون در سِمَتهای تحقیقاتی و دانشگاهی در دانشگاههای ویسكانسین ـ مدیسون (85ـ1984)، مكگیل (1986) و ساسكاچوان (1984ـ1979) به فعالیت پرداخته است. سالِ 1990 تا 1999 را در پاكستان به سر برد كه ابتدا به مدیریت كمیته همكاریهای فنی و علمیِ سازمان كنفرانس اسلامی و سپس مدیریت آكادمی علوم پاكستان منصوب گردید. این آكادمی از مجموعههای علمی مهمِ پنجاه و هفت كشور مسلمانِ عضو سازمان كنفرانس اسلامی است كه در سال 1983 برای افزایش همكاریهای كشورهای مسلمان در زمینههای علوم و تكنولوژی تأسیس گردید. چند سالی كه در پاكستان اقامت داشت سردبیری «اندیشه اسلامی و خلاقیت علمی» (96ـ1991) ـ نشریه بینالمللی در حوزه اسلام و علوم ـ را بر عهده گرفت. در سالهای همكاری با كمیته همكاریهای فنی و علمی سازمان كنفرانس اسلامی، چندین كتاب به قرار ذیل منتشر كرد: «علم در واحد سیاسی اسلام در قرن بیست و یكم» (1995)، «بهداشت و تاریخچه پزشكی جهان اسلام» (1993)، «راهبرد ممكن برای انرژیهای تركیبی در جهان اسلام» (1994)، و تاریخچه كانیهای جهان اسلام (1995). دكتر اقبال از طریق تعامل تنگاتنگ با سازمان كنفرانس اسلامی پی برد این كنفرانس و سازمانهای تابعهاش برای ترویج برنامههای خاصی تأسیس شدهاند كه به هیچ وجه در خدمت اهداف و مصالح اسلام و مسلمانان نیست. در نتیجه، در سال 1996 استعفا كرد و سه سال بعد به كانادا بازگشت.
او بنیانگذار و سردبیر «اسلام و علوم» ـ نشریهای بینالمللی كه بازتابدهنده دیدگاههای اسلام درباره علم است و در ماههای ژوئن و دسامبر هر سال منتشر میشود ـ است. در زمستان سال 2000 بهعنوان سردبیر میهمان در انتشار ویژهنامه اسلام و علوم متعلق به فصلنامه «مطالعات اسلامی» مؤسسه پژوهشهای اسلامی پاكستان همكاری كرد. دكتر اقبال، رسالاتی در باب تاریخ فلسفه علم، تاریخ علوم اسلامی و ارتباط اسلام و علم در نشریات بینالمللی گوناگون به چاپ رسانده است. درضمن، دو رمان به نامهای «انخلاع» (ریشهكنی، 1988)، و «انقطاع» (بریدن، 1994)، كتابی درباره تاریخ نهضت استقلال پاكستان (1977)، كتابی راجع به زندگی و آثار هرمان مِلویل (1996) و چندین شعر و داستان كوتاه نگاشته است. ترجمهها و داستانهایش در نشریات ادبی پاكستان، كانادا و آمریكا چاپ شدهاند.
از دیگر آثار منتشرشده او میتوان به چاپ كتاب دوزبانه (عربی ـ اردو) اشعارِ عارف بزرگ قرن دهم، منصور حلاج به نام «دیوان الحلاج» (1997)، گلچین داستانهای كوتاه پاكستان، «رنگهای تنهایی» (1999) و «بهسوی فهم قرآن» (2000) اشاره كرد.
دكتر اقبال در بیشتر مناطق جهان اسلام زندگی كرده و به بسیاری از كشورهای اسلامی سفر كرده است، تخصصهای او در حوزه «تاریخ اسلام»، «جنبههای فلسفی و متافیزیكی ارتباط اسلام و علم»، «اسلام و غرب»، و «اسلام و جهان معاصر» میباشد.
«كلام» یكی از سرویسهای خبری برای تشویق گفتمان سازنده درباره اسلام و علم است كه دكتر اقبال بر امور آن نظارت دارد. هر دو هفته یكبار ستونی به نام «یادداشت كوانتوم» مینویسد كه در «The News»، بزرگترین روزنامه انگلیسیزبان پاكستان چاپ میشود، در دو نشریه Impact International (لندن) و Crescent International (تورنتو) ستون مخصوص به خود دارد و هر ماه دیدگاههای خود را در این ستونها بیان میكند. بین سال 83ـ1980، تهیهكنندگی یك نمایش رادیویی هفتگی به نام «ساز و آواز» را كه از ایستگاه رادیویی دانشگاه ساسكاچوان روی موج اف.ام پخش میشد بر عهده داشت.
جدیدترین آثارش عبارتند از: اسلام و علم (2002)، و «خدا، حیات و كیهان: دیدگاههای اسلام و مسیحیت (2002).
معرفي سايت مرتبط با اين مقاله
تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله