شاعر: مريم السادات اسعدى
على در جهان مظهر رحمت است
ز آيات مُعظمتر خلقت است
على باب حق است و حق با على
شود نور يزدان در او منجلى
تو هستى اگر واقعاً حقجو
مرامت ز جاهاى ديگر مجو
وصّى بلافصل بر مصطفى
طريق هدايت على مرتضى
هر آن كس كه از درگهش سر بتافت
ز بيراهه هرگز هدايت نيافت
چو باب على، باب پيغمبر است
به دين محمد(ص) على محور است
چو اجر رسالت بر او بس بود
فقط منكرش بىنصيب كس بود
هر آن كس كه اجر رسالت نداد
به رويش نگون، سر به دوزخ فتاد
على بن گمان قلعه ايمنى
به هركس بگويد كه تو از منى
على بعد از احمد(ص) گل كائنات
محبّش بيابد ز دوزخ نجات
بفرمود: پرسيد ز من هرچه را
كه ديگر نيابيد از اين پس مرا
از آن روز كه آمد على بر وجود
درآمد هر آنچه پس پرده بود
چو معشوق حق چشم خود باز كرد
تلاوت به آياتش آغاز كرد
در آن وقت كه مريم گرفت زايمان
خطابش رسيد: مريم اينجا نمان
چون اينجا به مردم عبادتگه است
نه از بهر عيسى ولادتگه است
و لكن چو بنت اسد فاطمه
چو ايام حملش بشد خاتمه
ز درد ولادت توانش نماند
سراسيمه خود را به كعبه رساند
در آنجا به معبود مناجات كرد
به درگاه او عرض حاجات گرد
بگفت اى خداى زمين و زمان
به من سهل و آسان كن اين زايمان
در آن لحظه ديوار مُنشقّ شد
از او دعوت از جانب حق شد
چو شمس ولايت پديدن گرفت
نسيمهاى رحمت وزيدن گرفت
چون در كعبه آمد على بر وجود
پذيرایيش صاحب بيت بود
مكان معظّم به آن فخر كرد
مزيد شرافت ز آن حصر كرد
چنين فضل و اجلال ز ربّ جَلى
كسى را نبوده به غير از على
نداند به جز خالق ذوالجلال
مقام علومش فضول و كمال
على؛ ما به تو كمترين بندهايم
به ظلّ پناهت پناهندهايم
به عالم تویى موهبت از خدا
تمام از مواهب حسابت جُدا
تو دانى علاج تمام مشكلات
تو هستى در عالم طريق نجات
ز دوزخ مشو بيمناك "اسعدى"
بگويد على گر به تو، از منى
ندارد در اين زادگه ياد من
به لطف على، اين بود زاد من