غفلت و قضای الهی در مثنوی

غفلت، در این جا غفلت از سیر به سوی حق و اشتغال به دنیاست. آنها که از غم جهان دیگر غاقل‌اند در این دنیا غرق می‌شوند و هر یک به گوشه‌ای از آن می‌چسبند. اگر این غفلت نبود، دنیا درهم می‌ریخت. اگر انسان، خردمندی کامل
سه‌شنبه، 29 تير 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
غفلت و قضای الهی در مثنوی
غفلت و قضای الهی در مثنوی

 

مؤلف: محمدرضا افضلی




 

پس ستون این جهان خود غفلت است *** چیست دولت کاین دوا دو بالت است
اولش دو دو به آخر لت بخور *** جز درین ویرانه نبود مرگ خر
تو به جد کاری که بگرفتی به دست *** عیبش این دم بر تو پوشیده شده است
زآن همی تانی بدادن تن به کار *** که بپوشید از تو عیبش کردگار
هم‌چنین هر فکر که گر می‌در آن *** عیب آن فکرت شده است از تو نهان
بر تو گر پیدا شدی زو عیب و شین *** زو رمیدی جانت بعد المشرقین
حال که آخر زو پشیمان می‌شوی *** گر بود این حال اول کی دوی

غفلت، در این جا غفلت از سیر به سوی حق و اشتغال به دنیاست. آنها که از غم جهان دیگر غاقل‌اند در این دنیا غرق می‌شوند و هر یک به گوشه‌ای از آن می‌چسبند. اگر این غفلت نبود، دنیا درهم می‌ریخت. اگر انسان، خردمندی کامل داشت، نظم جهان و ترتیب معاش و چگونگی تنازع بقا بر این حال که می‌بینیم نمی‌گذشت و وضع زندگی به کلی تغییر می‌کرد. پس اقتضای حکمت آفرینش آن است که بشر در حال غفلت بماند و سعی و تلاش را در عرصه‌ی حیات ادامه دهد تا نظام اجتماعی انسان‌ها برقرار بماند.
«دولت» به معنای قدرت این جهانی است. مولانا با شکستن این واژه از آن، معنای تازه‌ای موافق مقصود خود پدید آورده است (دو+لت): نیمی از کار دنیا دیدن و نیم دیگر «لت» یعنی ضربت خوردن است. حتی شاهان و فرمان‌روایان دنیا هم چیزی از این دنیا نمی‌برند. مولانا می‌گوید: حتی فکرهایی هم که در دنیا می‌کنیم و آنها را درست می‌پنداریم، همین‌طور است؛ یعنی هر فکر و اندیشه‌ای که سخت تو را به خود مشغول داشته، عیب آن از تو نهان می‌شود. اگر غیب و زشتی ان بر تو معلوم می‌شد، قطعاً جان و روان تو به اندازه مشرق و مغرب از آن می‌گریخت. اشاره دارد به آیه‌ی 38 سوره‌ی زخرف: (حَتَّى‏ إِذَا جَاءَنَا قَالَ یَالَیْتَ بَیْنِی وَبَیْنَكَ بُعْدَ الْمَشْرِقَیْنِ فَبِئْسَ الْقَرِینُ)؛ وقتی که کافر از دنیا به سوی ما آید می‌گوید:‌ ای کاش میان من و آن شیطان فاصله‌ای به دوری مشرق و مغرب بود، که او هم‌نشینی بد بود. کاری که در عاقبت موجب پشیمانی می‌گردد، اگر از همان اول بدان واقف بودی چگونه ممکن بود که این قدر به دنبالش بدوی و برای به دست آوردن آن هلاک شوی!

پس بپوشید اول آن بر جان ما *** تا کنیم آن کار بر وفق قضا
چون قضا آورد حکم خود پدید *** چشم وا گشت و پشیمانی رسید
این پشیمانی قضای دیگر است *** این پشیمانی بهل حق را پرست
ور کنی عادت پشیمان خور شوی *** زین پشیمانی پشیمان‌تر شوی

نیم عمرت در پریشانی رود *** نیم دیگر در پشیمانی رود
ترک این فکر و پریشانی بگو *** حال و کار و بار نیکوتر بجو
ور ندانی کار نیکوتر بداست *** پس پشیمانیت بر فوت چه است
گر همی دانی ره نیکو پرست *** ور ندانی چون بدانی کاین به دست
بد ندانی تا ندانی نیک را *** ضد را از ضد توان دید‌ای فتی
چون ز ترک فکر این عاجز شدی *** از گناه آن‌گاه هم عاجز بدی
چون بدی عاجز پشیمانی ز چیست *** عاجزی را باز جو کز جذب کیست
عاجزی بی‌قادری اندر جهان *** کس ندیده است و نباشد این بدان
هم‌چنین هر آرزو که می‌بری *** تو ز عیب آن حجابی اندری
ور نمودی علت آن آرزو *** خود رمیدی جان تو زین جست‌وجو
گر نمودی عیب آن کار او تو را *** کس نبردی کش کشان آن سو تو را
وآن دگر کاری کز آن هستی نفور *** زآن بود که عیبش آمد در ظهور

خداوند متعال در ابتدا، عاقبت آن کار را از جان ما پوشیده می‌دارد تا ما آن را موافق حکم و قضای الهی انجام دهیم. همین که قضای الهی حکم خود را به وجود آورد، چشم بصیرت آدمی باز می‌گردد و دچار پشیمانی می‌شود. این پشیمانی نیز قضای دیگر و نیز اشتغال به دنیا و غفلت از حق است. پس آن را رها ساز و حق را پرستش کن. اگر به پشیمانی عادت کنی، دائم دچار پشیمانی می‌شوی و از این پشیمانی، پشیمان‌تر می‌گردی. «حال و یار و کار نیکوتر»، اشتغال به حق و سیر در راه ادراک عوالم غیب است.
جان کلام مولانا این است که همه‌ی کارهای ما از قدرت و مشیت حق نیرو می‌گیرد و جذبه‌ای هست که تو را به این راه یا آن راه می‌برد، آن جذبه را ببین و دریاب. اشتغال به کاری یا فکری و پشیمانی و بریدن از آن، هر دو قضای الهی است. اضافه کنیم که مولانا با وجود اعتقاد به قضای الهی، جایی هم برای مسئولیت بنده باقی می‌گذارد. خود پشیمانی بهترین دلیل بر مسئولیت انسان است. به همین جهت می‌گوید: اگر از ترک گناه ناتوان و عاجز بودی، پس چرا پشیمان می‌شوی.

ای خدای رازدانِ خوش سخن *** عیب کار بد ز ما پنهان مکن
عیب کار نیک را منما به ما *** تا نگردیم از روش سرد و هبا

مولانا در این جا برای تعلیم و تربیت، مناجاتی با ربّ الارباب آورده است، تا کسی خیال نکند که بدون توفیق ربانی و ارشاد الهی می‌تواند حسن و قبح امور را باز شناسد و راه را از چاه تشخیص دهد:
ای خداوندی که به اسرار امور واقفی و کلامی زیبا و دل‌نشین داری؟ عیب کارهای ناپسند را بر ما مپوشان. مشکلات و عیوب کارهای پسندیده را نیز به ما نشان مده تا مبادا از انجام آن دلسرد و سست شویم.
این مناجات یادآور این حدیث است: «اللهم ارنی الدنیا کما تریها صالحی عبادت».

منبع مقاله :
افضلی، محمدرضا؛ (1388)، سروش آسمانی (شرح و تفسیر موضوعی مثنوی معنوی (جلد اول))، قم: مرکز بین‌المللی و نشر المصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم)، چاپ اول.

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.