بررسی و پژوهش روشمند جریانهای تکفیری
چکیده
امروزه که قلب جهان اسلام از جنایات گروههای تکفیری به درد آمده است، خاستگاه و اصول و مبانی آنها برگرفته از اصول وهابیت تکفیری است، در این مقاله با بررسی مهمترین مبانی تکفیریها در باب حجیت عقل و مرجعیت سلف و ایمان و کفر و بدعت و سنت و سماع موتی، در پی تناقض گوئیها و سست بودن مبانی آنها است، و اینکه عقاید آنها شبیه خوارج است و نباید افکار و اعمال آنها را به حساب دین گذاشت چرا که مبنای اسلام بر پایه عطوفت و مهربانی است نه خشم و وحشیگری.مقدمه
امروزه تقریباً در میان پژوهشگران درباره خاستگاه جریانهای تکفیری و بازگشت آنها به دعوت محمدبن عبدالوهاب (1703- 1792م) اختلافی وجود ندارد. محمدبن عبدالوهاب متأثر از ابن تیمیه و شاگردش ابن قیم جوزیه بوده است. اصل این دعوت سلفیه، در اصطلاحِ اسلامشناسان پیشین و جدید به معنای عملِ تصحیح شده است. واژه سلفیه به سلف صالح منسوب است که پرچمداران دعوت اسلامی بودهاند و دین به وسیله آنان به نسلهای بعدی رسیده است. مهمترین چیزهایی که ابن تیمیه به آنها پرداخته و غور کرده، امور ذیل است:- عقیده: مانند توسل به اموات و به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) زیارت قبور و دست کشیدن به آنها؛
- شریعت: مانند تمسک به مذاهب چهارگانه، و تقلید از پیشوایان دارای اجتهاد. وی این امور را انحراف از روش سلف دانسته و کفر و شرک شمرده است. و همچنین بر وجوب بازگشت به آنچه که او «عقیده سلفیت» مینامد، تأکید کرده، و نیز به متکلمان فرقههای اسلامی، مثل: اشاعره و معتزله و دیگران حمله کرده است.
با نگاهی به محمدبن عبدالوهاب درمییابیم که او روشی سختگیرانه- چه بسا سختگیرانهتر از ابن تیمیه- در پیش گرفته است. و اتباع او به فرقههای گوناگونی تقسیم شدهاند که مهمترین آنها عبارتند از:
- سلفیت علمی؛
- سلفیت جهادی.
این دو گرایش سلفی دارای مرجعیت واحدی هستند، اما سلفیت جهادی روش تکفیری و خونینی در پیش گرفته است که به طریقی جز کشتار و خونریزی اعتقاد ندارد و مخالفان فکری خود را به رسمیت نمیشناسد.
بررسی انتقادی جایگاه عقل در اندیشه جریانهای تکفیری:
جریانهای تکفیری مذاهب اجتهادی را رد میکنند و به روبه رو شدن مستقیم با متن فرامیخوانند و با تقلید مذهبی مخالفند و به اجتهاد فرامیخوانند، اما خودشان نیز گرفتار تقلید از شیوخ خود تا حد تقدیس هستند. در برخورد خود با متن (قرآن و سنت) ظاهری عمل میکنند، تا جایی که گاهی درباره اموری که متعلق به صفات الهی است- مانند استواء بر عرش و دست...- دچار تجسیم میشوند و تأویل را در اموری که هدف آن تنزیه پروردگار است، رد میکنند. این جریانها با عقل و منطق دشمنی کرده و نص (متن) را حاکم بر عقل و منطق و معیار خود قرار میدهند. اندیشه سلفی تحولات و مقتضیات زمان که در تغییر احکام اجتهادی مؤثرند، مدنظر قرار نمیدهد. و این اندیشه مصلحت را، که علت و مقصد تشریع احکام است رعایت نمیکند. و همچنین شرایط عینی جوامع اسلامی را مراعات نمیکند. اینان بر هر منطقهای که مسلط میشوند، با قدرت سلاح اقدام به اجرای حدود میکنند؛ دستها را قطع میکنند، تازیانه میزنند و به قتل میرسانند. چنان که در عراق، مالی و سوریه اتفاق افتاد. این تفکر شأن علوم شرعی را بالا میبرد و آن را تعظیم و تقدیس میکند، در حالی که میداند تقدیس در اصل ویژه نصوص وحیانی است، نه آن چیزی که مجتهدان استنباط میکنند و اموری که قطعی الدلاله و قطعی الورود نیستند. این جریان در برخورد با متون گزینشی عمل میکند، پس به آن چه که به اقوالشان موافق است، چنگ زده و از آن دفاع میکنند، و آنچه را که با ادعاهایشان مخالف است، رد میکنند و ضعیف و یا جعلی (به ویژه در مورد سنت) میشمارند، مانند: انتقار البانی از برخی احادیث بخاری. از مظاهر جمود و تحجر عقل در نزد اینها، مخالفت برخی از شیوخ آنان با علوم صحیح است. مثلاً همین محمدبن صالح العثیمین در چارچوب تعامل متحجرانهاش با متون شرعی، درباره گردش زمین که منجمان آن را اثبات کردهاند و با نصی از نصوص شریعت تعارضی ندارد، میگوید:"خلاصه نظر ما درباره گردش و حرکت زمین این است که درباره این امر نفی و یا اثباتی در کتاب و سنت نیامده است، زیرا خداوند میفرماید: «وَأَلْقَى فِی الأَرْضِ رَوَاسِیَ أَن تَمِیدَ بِكُمْ»؛ «و در زمین کوههایی استوار قرار داد تا زمین شما را نلرزاند» (2) در این آیه گردش زمین به صراحت نیامده است هرچند که بعضیها با کلام «أَن تَمِیدَ بِكُمْ» استدلال کردهاند که زمین متحرک است و اگر کوهها نبود کسانی را که روی آن هستند، میلرزاند. همچنین این سخن خداوند که در آیه 64 سوره غافر میفرماید: «اللَّهُ الَّذِی جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ قَرَارًا»؛ «زمین را جایگاه و قرارگاه شما کرد»، حرکت زمین را صریحاً بیان نمیکند. زیرا اگر زمین در گردش خود از کج شدن محفوظ باشد، به سبب کوههایی است که خداوند آنها را مایه استواری و استحکام زمین قرار داده است، هرچند که زمین در گردش باشد». (3)"
شیخ عثیمین به اعتراض خود به علوم جدید ادامه میدهد و آنها را در مقابل متون شرعی قرار داده و در صفحه 58 منبع پیشین میگوید:
"اگر تو ای شب و روز به خاطر گردش زمین بود خداوند متعال به جای «وَتَرَى الشَّمْسَ إِذَا طَلَعَت تَّزَاوَرُ عَن كَهْفِهِمْ ذَاتَ الْیَمِینِ»؛ (4) خورشید را میدیدی که به طرف راست غارشان میگرایید»، میفرمود: «و تری الشمس إذا تبین سطح الأرض إلیها تزاور کهفهم عنها أو نحو ذلک ...؛ خورشید را میدیدی که هرگاه سطح زمین در برابر آن قرار میگیرد به طرف راست غارشان میگرایید...»، اما آنچه دانشمندان جدید نجوم گفتهاند برای ما یقینی نیست، بنابراین به سبب آن، ظاهر کتاب خدا و سنت پیامبرمان را رها نمیکنیم و به کسانی که عهدهدار تدریس درس جغرافی به دانشجویان و دانشآموزان هستند، میگوییم که ظاهر قرآن و سنت نشان میدهد که توالی شب و روز به سبب گردش خورشید به دور زمین است، نه عکس آن."
نظریه مرجعیت سلف در اندیشه جریانهای تکفیری
نص اصلی و مبنا- چه قرآن و چه سنت صحیح- به اعتبار این که وحی منزل از نزد خداوند است، مقدس به شمار میرود اما اقوال علما و درکشان از سنت به دلیل تفاوت تواناییهایشان و تفاوت زمان و مکان مختلف است، از این رو فتوا نیز تغییر میکند، هر مجتهدی در استنباط و فهم احکام سعی زیادی میکند اما اجتهاد او یک عمل بشری و انسانی است که خطا و صواب در آن هست. آنها با به کارگیری افکار خود به متن میپردازند و در ظاهر آن میمانند و جز ظاهر متن به معنای دیگری از آن قائل نیستند، از این رو باعث پیدایش بدعت تجسیم در نزد شیوخ پیشین مثل ابن تیمیه و دیگران در قضیه استواری بر عرش و دست خدا و سایر صفات الهی شده است و آنان اهل تجسیم ممتازی بودند.اینها به تقلید خرده گرفته و پیروان مذاهب را به اعتبار این که از مردگان تقلید میکنند، تکفیر کردهاند، اما خودشان نیز آرای پیشینیان و علمایشان را تقدیس میکنند. نمونه آن چیزی است که در مجله مغربی الایام (شماره تاریخ 17 نوامبر 2006) در گفت و گو با محمد عابدالجابری آمده است. جابری میگوید:
"کسانی که عبارت نبی امی را به معنی پیامبری که خواندن و نوشتن نمیداند، میفهمند، درک و فهم خود را بر افکار موروثی خود بنا میکنند، نه بر آنچه که دربارهی آن تحقیق کردند. وقتی یکی از این افراد را دیدم با خودم گفتم در ارتباط با اینها باید از استدلالها و سخنان خودشان، علیه خودشان استفاده کرد به همین دلیل متنی را از ابن تیمیه آوردم که در آن به شرح لفظ «امی» در قرآن پرداخته و آن را به امت نسبت داده بود. که مقصود امت عرب در آن زمان است، پس ساکت شدند."
عقلهای اینها با افکار موروثی به بند کشیده شده است و تنها به چیزی باور دارند که شیوخشان میگویند و این امر باعث ایجاد تعصب و قشرینگری میشود و در نقد مخالفان خود اعتدال را رعایت نمیکنند، در حالی که شیوخ خود را تقدیس میکنند.
این افراد به شدت نیازمند بازخوانی نص شریعت هستند تا از آن بهرهمند شوند، نه این که استفاده ابزاری کنند. و نیز نیازمند بازنگری در فتاوای شیوخ خود هستند، فتواهایی که مدتهای طولانی اینها را به زنجیر کشیده است و از تعامل نقادانه و خالی از تقدیس، به دور داشته است؛ تعامل انتقادی که اینها را آزاد و معتدل و متوازن میکند، تا بتوانند بین خطا و صواب تمیز دهند؛ صواب و درست را بگیرند و از خطاها برحذر باشند و آنها را اصلاح کنند. امثال این شیوخ و مراجع مثل ابن تیمیه، ابن قیم، ابن عبدالوهاب، ابن باز، ابن عثیمین، فوزان و آلبانی تنها افرادی هستند که اجتهاد کردهاند و در جاهایی درست گفتهاند و در جاهایی هم اشتباه کردهاند، که بخشی از آرایشان گرفته و برخی هم رد میشود.
خطر بزرگی که وجود دارد این است که اینان نقد را نمیپذیرند و با وجود اشتباهات شیوخ خود، اصرار دارند که حقیقت در انحصار ایشان است. نمونه این اشتباهات موضع ابن عثیمین درباره گردش زمین و انکار آن است.
آنها به اقوال شیوخ خود- حتی آنچه که مخالف سنت صحیح است- چنگ میزنند و آن را تأویل میکنند. از جمله سخن ابن تیمیه که میگوید: «شاید انسان و جن با هم زناشویی کنند و از اینها فرزندی پیدا شود که نمونه این بسیار اتفاق افتاده است» (5) این سخنی است که نه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) گفته است و نه صحابه او.
همچنین ابن تیمیه میگوید: «اشیا در جسم و جزئیات خود حادث هستند، اما در نوع خود قدیماند.» در حالی که میدانیم همه مسلمانان به استثنای ابن رشد اجماع دارند که همه اشیا حادثند و پیش از آن نبودهاند. ابن حزم میگوید:
"همه اتفاق نظر دارند که خداوند متعال یگانه است و همتایی ندارد و آفریدگار همه چیز است. خدای متعال همیشه یکی بوده است و جز خودش همه چیز با او نبوده است، سپس اشیا را آنگونه که خواست، آفرید. (6)"
تکفیریهای معاصر، قدسیتی را که ویژه نص است به روش فهم سلف و پیشینیان تعمیم دادند و بر این باورند که تأویلات و اجتهادات چیزی است که اندیشه بشر از آوردن آن عاجز است. این مخالف چیزی است که خداوند انسان را بر آن آفریده است، مانند: معصوم نبودن و امکان خطا و صواب در اجتهادات، بنابراین میبینیم که خود صحابه که هم عصر وحی بودند، در بسیاری از اجتهادات و تأویلات با هم اختلاف داشتند.
این افراد از حقیقت دین فاصله گرفته و به نصوص دین نگاهی ابزاری دارند. در جنگ بیبند و بار هستند و گرنه این جهاد نکاح چیست؟ هرچند که برخی از آنان این را نفی کردهاند و میگویند که به آنها افترا زده شده است. اما خبرهایی که از بسیاری از زنان برگشته از سوریه رسیده و آنچه بعد از فریب و اغفال بر سرشان آمده، متواتر است. در حالی که دختران هفده هجده ساله هستند. همچنین آنچه که ازدواج عرفی نامیده میشود و اتباع این جریان آن را تبلیغ میکنند در نتیجه، آن بسیاری از زنان حامله شده و سقط کردهاند، دلیلی بر بی بند و باری اینها است.
ایمان و کفر از دیدگاه مذاهب اسلامی و جریانهای تکفیری
ایمان به معنای تصدیق قلبی و قاطع چیزی است که حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) از جانب خداوند متعال آورده است و چیزی است که کم و زیاد میشود. رسول خدا میفرماید: «هرکس به اندازه ذرهای ایمان در قلبش باشد، از آتش جهنم نجات مییابد.» (متفق علیه) دوستی خدا با ایمان به دست میآید و بر اساس آن تقسیم میشود.تکفیریها در تکفیر مسلمانان و متهم کردنشان به شرک و گمراهی، تر و خشک را با هم میسوزانند و کسی که متنهایشان را بررسی و تتبع کند، این غلو و اغراق در آزار مسلمانان و بیرون راندنشان از دین اسلام را مشاهده میکند. آنها هر فرقهای از فرقههای اسلامی- چه شیعه و چه سنی- که با ایشان مخالفت کند، کافر میشمارند و هجومی در تکفیر کردن اهل سنت، جماعت و اشاعره به راه انداختهاند که در تاریخ نظیری ندارد.
در مدارس، زیر سیطره خود چیزهایی را به دانشآموزان یاد میدهند که به سود جریان تکفیر است. در چاپ سوم کتاب التوحید نوشته دکتور صالح الفوزان که به دانشآموزان کلاس اول دبیرستان درس داده میشود، آمده است: «این مشرکان از تبار جهمیه، معتزله و اشاعره هستند.»
محمدبن عبدالوهاب درباره کفار قریش میگوید: «خدا را میشناختند و از او میترسیدند و به او امیدوار بودند.» (7) همچنین درباره آنها میگوید: «کافران قریش صدقه میدادند، حج و عمره به جا میآوردند، عبادات میکردند و از خوف خدا برخی محرمات را ترک میکردند.» (8)
وی همچنین درباره مسیلمه میگوید: «مسیلمه شهادتین را بر زبان میآورد، نماز میخواند و روزه میگرفت.» (9) او با این سخن، علمای اهل سنت و جماعت منتسب به اشاعره را با مسیلمه و دیگران برابر میداند.
سلیمان بن سمحان نجدی، یکی از پیشوایان وهابیان تکفیری، در کتاب «الضیاء الشارق» میگوید: «اهل زمین را شرک فراگرفته بود... و در سرزمین مصر و نواحی اطراف آن، آنقدر امور شرکآمیز، بتپرستی و ادعاهای فرعونی وجود داشت که در یک کتاب نمیگنجد.»
در آن زمان اعلام شریعت محو و جهل، تقلید و رویگردانی قرآن و سنت غلبه یافت ... این امر در مکه، مدینه، طائف، نجد، حلب، دمشق، شام، نجران و عراق رواج یافت ... و اینگونه، قراردادهای لات و عزی و عادات اهل جاهلیت را با آن زنده کردند. وقتی این مصیبت شدت یافت، موج کفر و شکر در این امت به تلاطم افتاد و همه نشانههای رسالت محمدی در میان همه مردمان نابود شد، شمشیر دعوت به سوی خدا، از نیام برکشیده شد.
در جلد دوم کتاب الدرر السنیه صفحه59، مذاهب چهارگانه سرچشمه شرک نامیده شدهاند. اینها به رغم ادعاهایشان که میگویند حنبلی هستند، محمد القنوجی، یکی از اتباعشان، تحت عنوان تقلید مذهب از شرک میگوید: «در تقلیدکنندگان از مذاهب تأمل کنید که چگونه تقلید از علما و اولیای مرده را برای خودشان پذیرفتهاند» (10).
محمدبن عبدالوهاب میگوید:
"به دنبال فراگیری علم رفتم و باورم این است که هرکس که مرا بشناسد میداند که از معرفت و شناخت برخوردارم. من پیش از این خیری که کنون خداوند به من ارزانی کرده است معنی لا اله الا الله و معنی دین اسلام را نمیدانستم. همچنین کسی از مشایخ من نیز آن را نمیدانسته است. پس هرکس از علمای زمین ادعا کند که پیش از این معنای لا اله الا الله یا معنای اسلام را میدانسته است، دروغ گفته و مردم را به اشتباه انداخته است و خود را به چیزی ستوده که فاقد آن است. (11)"
بنابه این گفته محمدبن عبدالوهاب، همه مسلمانان و علمایشان پیش از دعوت او، کافر بودند و کلمه توحید را نمیدانستند و اسلام متوقف شده بود. اگر این گونه بوده است پس این همه خیر از کجا به او رسیده است و اگر سند دین منقطع و بریده بوده است، پس علوم دینی را از کجا فراگرفته است؟
عبدالرحمن بن محمدبن قاسم در کتاب الدرر السنیه (ج1 ص 18) میگوید: این شیخ احیاگر (محمدبن عبدالوهاب) در زمانی ظهور کرد که وضع مردم بدتر از مشرکان و اهل کتاب زمان بعثت بود و او اسلام را از نو پدید آورد.
عبدالعزیز بن باز، مفتی عربستان سعودی، در کتاب فتاوی فی العقیده درباره حجاج و عمرهگذارانی که به انبیا و اولیا متوسل میشوند و از آنان یاری میخواهند، میکوید:
"اینها مشرکند، وصلت و ازدواج با اینها جایز نیست و نمیتوانند وارد مسجدالحرام شوند و نباید با آنها مثل مسلمانان برخورد شود، هرچند که ادعا کنند که جاهلند. نباید به جاهل بودنشان توجهی شود و باید مثل کافر با ایشان برخورد شود تا این که توبه کنند."
آنان هرکس که با ایشان مخالفت کند، تکفیر میکنند ولو این که درباره تراشیدن یا کوتاه کردن ریش باشد. در کتاب فتاوی و اذکار الاتحاف الاخبار نوشیه بن باز و عثیمین آمده است: «تراشیدن ریش حرام است، زیرا نافرمانی از رسول خداست و به منزله خروج از روش مسلمانان و درآمدن به روش مجوسان و مشرکان است. کوتاه کردن آن معصیت و تراشیدنش معصیت بزرگتری است» و با این تکفیر خون مخالفان را مباح میشمارند.
در کتاب اتبعوا و لا تبتدعوا فقد کفیتم در گفت و گویی با مرحوم شیخ محمد متولی العشراوی آمده است:
"علمای سلف و پیشوایان در عدم تکفیر مرجئه و شیعیان اهل تفضیل، با هم نزاعی نداشتهاند و در نصوص احمدبن حنبل درباره عدم تکفیر اینها اختلافی نیست، هرچند که برخی از یاران او برخلاف او تکفیر همه اهل بدعت مانند اینها و دیگران را نقل کردهاند. گروهی از آنان هیچیک از اینها را به دلیل الحاقشان به اهل معصیت، تکفیر نکردهاند. (12)"
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده است: «به من فرمان داده شده است که با مردم بجنگم تا این که لا اله الا الله را بر زبان بیاورند، اگر آن را بر زبان بیاورند خون و اموالشان را از من مصون داشتهاند و حسابشان با خداست» روایت مسلم.
وجوه شباهت ظاهری، عقیدتی و علمی جریانهای تکفیری با خوارج
مسلم است که ریشه این جریانهای تکفیری به دعوت محمدبن عبدالوهاب بر میگردد، از این رو میبینیم که طرح عقیدتی اینها، مسائل علمیشان، احکام فقهی، روشهای برخورد و رفتار و نحوه پرداختنشان به نصوص به خودی خود غلو، افراط و تکفیر مسلمانان است.در جامع الاصول ابن اثیر (جلد 10، ص 78-79) آمده است: «به دلایل بسیار، بدعت خوارج از بدترین بدعتهاست، از جمله:
- تمسک ظاهری اینها به دین، این گمان را در عامه مردم و در افراد ناآگاه ایجاد میکند که اینها محقترین مردم نسبت به دین و اسلام هستند در حالی که اینگونه نیست.
- امام علی کرم الله وجهه وقتی که از او درباره اینها سؤال شد، گفت: «اینها گروهی هستند که گرفتار فتنه شده در نتیجه کور و کر گشتند.» (13)
- ملاحظه میکنیم که این تکفیریها با مسلمانان میجنگند و مشرکان و کفار را رها میکنند. این کاری است که خوارج در قدیم میکردند.
- در حدیثی که ابن ماجه از ابن عمر عنهما نقل کرده است، رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده است:
"گروهی در امت من پیدا میشوند که قرآن را میخوانند، اما قرآن از گلوهایشان فراتر نمیرود، هرگاه گروهی از اینها ظهور کند نابود میشود تا این که دجال در میانشان ظهور کند."
- امام احمد (رحمةالله) حدیث خوارج به ده وجه درست است. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده است: کسی از شما نمازش را در قیاس با نماز آنها و روزهاش را در قیاس با روزه آنها و تلاوتش را در مقایسه با تلاوت آنها، اندک و بیارزش نشمارد، اینها قرآن میخوانند، اما قرآن از گلویشان فراتر نمیرود، از اسلام خارج میشوند، همانگونه که تیر از شکار خارج میشود، هرجا آنها را دیدید، بکشید، زیرا که کشتنشان در نزد خدا اجر و پاداش دارد.»
مثل اسلاف خارجی خود، هرگاه که در تنگنایی میافتند که حجتشان را باطل میکند، حجت را یا با نپذیرفتن حدیث یا تأویل آن از خود دفع میکنند. آنها یا در اسناد حدیث خدشه وارد میکنند یا با ادعای ضعیف بودن در متن حدیث شک ایجاد میکنند. همچنان که اینها را میبینیم که مسلمانان را به سبب گناهان و معاصی تکفیر میکنند و ریختن خون و تصاحب اموالشان را حلال میشمارند. دارالسلام را دارالحرب میدانند وگرنه اقدام به کشتار، انفجار، خونریزی، ویرانگری، ربودن علما و اعدام شهروندان در سرزمینهای اسلامی مثل: الجزائر، سومالی، سوریه، عراق و یمن چه معنی دارد؟
شیخ اسماعیل التمیمی، یکی از علمای زیتونه در تونس و یکی از قضات آن جا، در رسالهی طولانی خود به نام المنح الجلیله فی الرد علی الضلاله الوهابیه درباره وهابیت و خوارج میگوید: «هرگاه سخن درباره خوارج به پایان آمد و روشی را که در پیش گرفتند و سیرت و بدعتهای خود را بر آن بنا کردند، شناختی؛ خواهی دانست که مذهب خوارج آنان را به تکفیر مسلمانان، حلال شمردن خون و اموال آنها، به نکاح درآوردن زنان در ایام عده در حالی که در عقد همسرانشان هستند، کشانده است، زیرا اینان معتقد به کفر مسلمانان هستند و در حدیث آمده است که دو نشانه دارند:
- نخست؛ کشتن مسلمانان و رهاکردن بتپرستان؛
- دوم: خواندن قرآن بدون تدبر و تأمل در مقاصد و معانی آن و صدور حکم در اولین نظر. مانند این سخن پیامبر که میفرماید: «قرآن تلاوت میکنند، اما از حنجرههایشان فراتر نمیرود.» (14)
به نشانههایی که اشاره کردیم یعنی این که آنان در قرآن تدبر نمیکنند تا به دلهایشان برسد.
حال اگر تأمل کنید درمییابید که فرقه وهابیت اگر از خوارج نباشد، برادر تنی آنهاست».
تکفیریها و وهابیها در نسبت دادن آیات نازل شده درباره مشرکان، به مسلمانان با هم اتفاقنظر دارند و همچنین در تفکیر کردن مسلمانان با تأویل فاسد.
تمیمی در کتاب مذکور میگوید:
"این نادانان و جاهلان به خوارج الحاق میشوند، زیرا نمونه بدعتشان واحد و اصلی که بدعتهای خود را از آن میگیرند، استفاده از متشابهات قرآن است. این تکفیریها از دروغ بستن به مشایخ خود به منظور تأیید سخن باطلشان و فریفتن اتباع خود، پروایی ندارند. ما درستترین دلیل و مثال را در این زمینه در اختیار داریم: محمود شعیب یکی از فرماندهان رده دوم جماعت، در کنفرانسهای المبادره در زندان الوادی الجدید به ما گفت: ما فرماندهان رده اول و دوم جماعت اسلامی اشتباه میکنیم، زیرا دکتر عمر (منظورش دکتر عمر عبدالرحمن است) هنگامی که بحث جنگ با طایفه خودداری کننده از تشریعات اسلام را خواند، به ما گفت که در زیر صفحه بنویسیم که این کلام جز با توجه به فتوای حال و واقعیت موجود اجرا نمیشود، اما ما در زیر نوشتیم که عبدالرحمن این را خواند و تأیید کرد، بدون این که کلام واقعی و درست او را بنویسیم. این شهادت خوبی است در حق مردی که تهمتهای زیادی به او چسبانده شده است، در حالی که او از آنها مبراست. (15)"
سنت و بدعت در اندیشه اسلامی و در تفکر تکفیری
بدعتگذاری از خطرناکترین گناهان است که باید از آن برحذر بود، و متون کتاب و سنت به آن تصریح کردهاند. از جمله این کلام خداوند که میفرماید: «أَمْ لَهُمْ شُرَكَاء شَرَعُوا لَهُم مِّنَ الدِّینِ مَا لَمْ یَأْذَن بِهِ اللَّهُ»؛ «یا آنان انبازها و معبودهایی دارند که برای ایشان دینی را پدید آوردهاند، که خدا بدان اجازه نداده است.» (16)و این کلام خداوند «وَلاَ تَقُولُواْ لِمَا تَصِفُ أَلْسِنَتُكُمُ الْكَذِبَ هَذَا حَلاَلٌ وَهَذَا حَرَامٌ لِّتَفْتَرُواْ عَلَى اللّهِ الْكَذِبَ»؛ و به سبب چیزی که تنها (از مغز شما تراوش کرده و) بر زبانتان میرود، به دروغ مگویید: این حلال است و آن حرام، و در نتیجه بر خدا دروغ بندید. (17)
همچنین این سخن رسول خدا که فرموده است: «هرکس در دین ما چیز تازهای پدید آورد، که جزو آن نیست، مردود است.» (رواه بخاری و مسلم)
همچنین فرموده است: «بهترین سخن کتاب خدا، و بهترین راه و روش، روش محمد، و بدترین امور، امور نوظهور و هر بدعتی ظلالت است.» (رواه مسلم)
امام ابوسلیمان خطابی بستی (متوفی 388) در شرح قول هر امر تازه پدید آمدهای بدعت است، میگوید:
"این ویژه برخی امر است، نه همه آنها، و آن اموری است که بر اصلی غیر از اصول دین و ملاک و معیار آن پدید آمده است، اما آنچه که بر اساس قواعد اصول دین ایجاد شده، بدعت و ضلالت نیست و خدا آگاهتر است. (18)"
ابن رجب حنبلی میگوید:
"مقصود از بدعت چیزی است که اصلی در شریعت ندارد که بر آن دلالت کند، اما آنچه که در شریعت دارای اصل و اساس است، شرعاً بدعت به شمار نمیآید، هر چند که از نظر لغوی بدعت شمرده میشود. (19)"
امام نووی میگوید:
"قول (هر بدعتی ضلالت است) یک قول عام مخصوص است و مقصود از آن بیشتر بدعتهاست، اهل زبان گفتهاند که بدعت چیزی است که بدون الگو و نمونه سابق ساخته شود و علما گفتهاند: بدعت پنج گونه است: واجب، مندوب (مستحب)، حرام، مکروه و مباح.
1. بدعت واجب مانند: تنظیم ادله متکلمان در پاسخ به ملحدان و بدعتگذاران و مانند آن؛
2. بدعت مستحب، مانند: تصنیف کتب علمی، ساختن مدارس و غیره؛
3. مباح، مانند: تهیه انواع غذا و غیره؛
4. حرام و مکروه که روشن است.
منم این مسئله را با دلایل مبسوط آن در تهذیب الاسماء و اللغات شرح دادم و اگر آنچه بیان کردم دانسته شود، معلوم میشود که این حدیث و سایر احادیث مشتبه رسیده به دست ما، عام مخصوص است و این سخن عمربن خطاب درباره تراویح، قول ما را تأیید میکند «تراویح چه بدعت نیکویی است» و عام مخصوص بودن این حدیث قول «کل بدعه» را منع نمیکند، بلکه با این وجود تخصیص میخورد، مانند این سخن خدای متعال «تدمر کل شیء». (20)"
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده است:
"هرکس در اسلام سنت نیکویی بنیان نهد و پس از مرگ او به آن عمل کنند، اجرای برابر با اجر عمل کنندگان برایش ثبت میشود، بدون آن که چیزی از اجر آنها کم شود؛ و اگر کسی سنت بدی در بین مسلمانان به جا گذارد و پس از او بدان عمل کنند، گناهی برابر گناه همه عمل کنندگان آن برای او ثبت میشود بدون این که از گناه هیچ یک از آنها چیزی کاسته شود. (روایت مسلم)"
پیامبر که صاحب اصلی شریعت و معصوم است، در این حدیث اقدام به کار خیر و نیکو را برای هر عصر و زمانی تشریع کرده است، پس محدود کردن آن به خلفای راشدین و صحابه و تابعین محدودسازی بدون دلیل حدیث پیامبر است.
مردم چیزهای جدید بعد از عصر خلفای راشدین مانند: حرکت گذاری آیات قرآن، نقطهگذاری و نشانهگذاری در قرآن را پذیرفتهاند و همچنین شمارش سورههای قرآن و شمارهگذاری آیات و احکام تجوید و ادغام و تنوین و نیز تدوین علوم زبان، اصول فقه، اصول دین و سایر علوم شرعی را قبول کردهاند.
همه این امور بعد از عصر رسول خدا رخ داده است و کسی اینها را جزء امور نوظهور و بدعتهای گمراه کننده قرار نداده است و کسی نگفته است که حدیث (هر بدعتی گمراهی است) شامل اینها هم میشود بلکه اینها را امور پسندیدهای دانستهاند، زیرا هیچ تصادمی با نص شریعت یا اصول تشریع ندارد.» (21)
تکفیریها بسیاری از اعمال مسلمانان، مانند: علم کلام و منطق، تلاوت قرآن برای اموات، جشن گرفتن میلاد پیامبر، بلندکردن دست هنگام دعا و توسل به پیامبر را بدعت دانستهاند و به تکفیر آنان پرداخته و آنها را به شرک و گمراهی متصف کردهاند. این به سبب ناآگاهی اینها از حقیقت بدعت و سنت است.
زندگی برزخی (شنیدن مردگان)
تکفیریها با استدلال به این کلام خداوند «إِنَّكَ لَا تُسْمِعُ الْمَوْتَى»؛ بیگمان تو نمیتوانی مردگان را شنوا بگردانی»، شنیدن و گوش دادن مردگان را نفی میکنند. اینان با نصوص صحیح ثابت شده از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) مخالفت میکنند و هرکس که پیامبر یا ولیی را بعد از مرگش بخواند یا به او توسل جوید، به شرک، کفر و گمراهی متصف میکنند. ما پارهای از احادیث و نصوصی که ادعای اینها را تکذیب و باطل، و زندگی برزخی و شنیدن و پاسخ گفتن مردگان را ثابت میکند ذکر خواهیم کرد. و عجیب است که ابن قیم، شاگرد ابن تیمیه، در کتاب الروح بسیاری از این مسائل را آورده و آنها را تأیید میکند. شگفتا از اینان که آنچه را از نصوص و احادیث که مطابق مذهب باطلشان است، میگیرند و آنچه را که موافق آن نیست. رد میکنند.ما از نصوص صحیح و احادیث موثق، موارد زیر را بیان میکنیم:
ابن عبدالبر میگوید:
"از رسول خدا ثابت است که فرمودند: «هرگاه مسلمانی بر قبر برادر (دینیش) که او را در دنیا میشناخته بگذرد و بر او سلام میکند، خداوند روحش را به جسدش برگردانده، تا جواب سلامش را بدهد.» این نصی است درباره این که مرده او را میبیند و به سلامش پاسخ میدهد. (22)"
- در صحیحین آمده است که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بر کشته شدگان جنگ بدر که در چاه ریخته شده بودند، گذر کرد تا این که بالای سرشان ایستاد و هرکدام را به نامش صدا زد و فرمود:
"ای فلانی پسر فلانی و فلانی پسر فلان، آیا واقعاً وعده پروردگارتان را دیدید؟ من حقیقتاً وعده پروردگارم را دیدم. عمر به ایشان گفت: آیا مردمی را خطاب قرار میدهی که به لاشههای بدبو تبدیل شدهاند؟ سوگند به کسی که مرا به حق برانگیخت، شما در شنیدن گفتههای من از اینان شنواتر نیستید، اما اینها را توان پاسخ گفتن نیست. (23)"
همچنین از او روایت شده است که فرمود: «مرده صدای کفش تشییع کنندگان خود را آنگاه که میخواهند بازگردند، میشنود.» (24)
ابن قیم در کتاب الروح میگوید:
"رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) برای امت خود تشریع کردند که هرگاه بر مردگان درود بفرستند، مردگان نیز میتوانند پاسخ سلامشان را بدهند. پس مسلمان خطاب به مردگان میگوید: السلام علیکم دار قوم مؤمنین، (25) و این خطاب به کسی است که میشنود و درک میکند و اگر اینگونه نبود، مانند خطاب قرار دادن معدوم و چیز بیجان است. (26)"
علمای سلف اتفاق نظر دارند که مرده زیارت زندگان از خود را میفهمد و از آن شادمان میشود. از جمله:
- ابوبکر بن ابی دنیا در کتاب القبور باب آگاه شدن مردگان از زیارت زندگان، میگوید: زید بن اسلم از عایشه رضی الله عنها روایت کرده که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده است: «اگر کسی قبر برادر مسلمانش را زیارت کند، و در کنار قبر بنشیند مرده به او انس میگیرد و به او پاسخ میدهد تا آنگاه که از کنار قبر برخیزد.»
- و نیز ابی دنیا گفته که ثابت بن سلیم از ابوقلابه روایت کرده است: «از شام به بصره رفتم و در جایی منزل گزیدم، پس طهارت گرفتم و دو رکعت نماز خواندم و سرم را بر روی قبر گذاشتم و خوابیدم، سپس متوجه شدم که صاحب قبر از من شکایت میکند و میگوید از ابتدای شب اذیتم کردی، سپس به من گفت: شما عمل کنید و نمیدانید و ما میدانیم، ولی توان عمل کردن نداریم، سپس به من گفت: دو رکعت نمازی که خواندی از تمام دنیا و آنچه در آن است بهتر است. بعد گفت: خدا به اهل دنیا جزای خیر دهد، به ایشان سلام برسان، زیرا که در اثر دعایشان، نوری مانند کوهها بر ما میتابد.»
علمای ما که به کتاب و سنت پایبندند، این معانی را تأیید کردهاند. شیخ قاضی اسماعیل تمیمی گفته است:
عقیده اهل سنت این است که ارواح باقی میمانند، که در این صورت یا از نعمت برخوردارند و یا عذاب میشوند، چنان که در جمع الجوامع و الرسال القیروانیه آمده است. (27)
ابن عمر شارح الرساله در شرح آن «و هو مما یجب الایمان به» و در کتاب الاتحاف المذکور از قول ابومنصور بغدادی گفته است:
"ما معتقد به ثبوت ادراکاتی، مانند: شنیدن و آگاهی برای سایر مردگان هستیم و این چیزی است که به یک بنیه مخصوصی بستگی ندارد، بلکه منوط به زنده بودن است. ادله وجود آن در انبیا، مقتضایش این است که با بنیه و قدرت نفوذ و در عین حال با بینیازی از عواید دنیوی باشد. از این جاست که ابوالحسن اشعری گفته است: پیامبر ما (صلی الله علیه و آله و سلم) بعد از مرگ نیز دارای حکم رسالت است، ایشان هم اکنون نیز رسول خداست و این امر نشان دهنده زنده بودن پیامبران با کالبدهایشان است، زیرا اگر حیات فقط خاص روح بود، لازم میشد که انبیا مزیتی داشته باشند که دیگران ندارند و این چیزی جز از سنت جاری خداوند درباره آنها است."
از ابودردا روایت شده که رسول خدا فرمود: «در روز جمعه فراوان بر من درود بفرستید، زیرا جمعه روز حضور ملائکه است و اگر کسی بر من درود بفرستد، درود و سلامش تقدیم من میشود، تا این که از آن فارغ شود. گفتم: یا رسول خدا حتی پس از مرگ؟ فرمود: آری حتی بعد از مرگ، خداوند خوردن اجسام پیامبران را بر زمین حرام کرده است» قرطبی گفته است: رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) زنده است و از روزی برخوردار است.
در کتاب الاتحاف از عتبی نقل شده که گفته در کنار قبر رسول خدا نشسته بودم. یک عرب بیابان نشین آمد و گفت: السلام علیک یا رسول الله، یا خیر الرسل، خداوند کتابی درست بر تو نازل کرده و در آن فرموده است: «وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّلَمُواْ أَنفُسَهُمْ جَآؤُوكَ فَاسْتَغْفَرُواْ اللّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُواْ اللّهَ تَوَّابًا رَّحِیمًا»؛ و اگر آنان بدان هنگام که به خود ستم میکردند، به نزد تو میآمدند و از خدا طلب آمرزش میکردند و پیغمبر هم برای آنان درخواست بخشش میکرد بیگمان خدا را بس توبهپذیر و مهربان مییافتند» (28) و من استغفارکنان از گناهم نزد تو آمدهام و تو را شفیع خود در نزد پروردگار قرار دادم، سپس گریه کرد و سرود:
یا خیر من دفنت بالقاع أعظمه *** فطاب من طیبهن القاع والاکم
نفسی الفداء لقبر أنت ساکنه *** فیه العفاف و فیه الجود و الکرم
ای بهترین کسی که در این دشت به خاک سپرده شده و از بوی خوش او دشت و تپهها خوش بو و معطر گشته است، جانم به فدای قبری باد که تو در آن ساکنی، و کرم و بخشش و پاکدامنی در آن یافت میشود»
عتبی میگوید سپس عرب بادیه نشین استغفار کرد و رفت و من خوابم برد، در خواب حضرت محمد، را در خواب دیدم که به من فرمود: یا عتبی به دنبال آن بادیه نشین برو و به او مژده بده که خداوند گناهانش را بخشید. در پی او رفتم، اما او را نیافتم.
اسلام دین صلح، محبت، رأفت و مهربانی
اسلام که همان دین خدا از آدم تا حضرت خاتم (صلی الله علیه و آله و سلم) است بر سلام و صلح که از نامهای خداوند است، و محبت که خداوند دلها را با آن جمع کرد، استوار است و خداوند با محبت، بین دلها الفت ایجاد کرد «وَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ لَوْ أَنفَقْتَ مَا فِی الأَرْضِ جَمِیعاً مَّا أَلَّفَتْ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ وَلَكِنَّ اللّهَ أَلَّفَ بَیْنَهُمْ»؛ و خدا بود که در میان آنان الفت ایجاد کرد (و دلهای پر از حقد و کینه آنان را به هم نزدیک و مهربان کرد، به گونهای که) اگر همه آنچه در زمین است صرف میکردی، نمیتوانستی میان دلهایشان انس و الفت برقرار سازی، ولی خداوند میانشان انس و الفت انداخت.» (29)رأفت نیز از ویژگیهای اسلام است، زیرا خداوند رئوف و رحیم است، و رحمت نیز مشتق شده از اسمای خدا یعنی رحمن و رحیم است و صفتی از صفات خداوند است و پیامبر خاتم خود را نیز به آن توصیف کرده است «بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُوفٌ رَّحِیمٌ»؛ و نسبت به مؤمنان دارای محبت و لطف فراوان و بسیار مهربان است. (30)
خداوند پیامبر را رحمتی برای جهانیان فرستاده و فرموده است: «وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا رَحْمَةً لِّلْعَالَمِینَ»؛ ما تو را جز به عنوان رحمت جهانیان نفرستادهایم». (31) پس او برای همه مایه رحمت است. از ابوهریره روایت شده که «به رسول خدا گفته شد که مشرکان را نفرین کن. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: من نفرین کننده برانگیخته نشدهام، بلکه برای رحمت و مهربانی آمدهام» (32) و نیز فرمود: «من رحمتی هستم که به مردمان هدیه شدم» (33) و نیز فرمود: «اگر کسی را در حالت خشم دشنام دادم یا لعن کردم، همانا من فرزندی از فرزندان آدم هستم. من همانند شما خشمگین میشوم، اما خداوند مرا مایه رحمتی برای جهانیان برانگیخته است و آن را درودی بر آن شخص در روز قیامت قرار میدهم». (34)
در تفسیر مختصر ابن کثیر آمده است: اگر گفته شود که چه رحمتی نصیب کافران میشود؟ پاسخ آن حدیثی است که از ابن عباس درباره «وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا رَحْمَةً لِّلْعَالَمِینَ» نقل شده است که رسول خدا فرمود: «هرکس به خدا و رسولش ایمان بیاورد، در دنیا و آخرت رحمت شامل او میشود و کسانی که به خدا و پیامبرش ایمان نیاورند، از بلاهایی مانند فرورفتن در زمین و باریدن سنگ در امانند.» (35)
پس اسلام رحمتی برای همه جهانیان است تا آنان را به سوی هدایت و راه درست بکشاند. این رحمتی است که خداوند برای مؤمنان و غیرمؤمنان قرار داده است. آیین اسلام روشی است که باعث سعادت همه بشریت میشود، زیرا زمانی نازل شد که بشر به رشد عقلی رسیده بود و این لطف خداست که به وسیله آن آزادی عمل و تفکر را در چارچوب اصولی روشمند برای عقل بشری تضمین کرده است، همچنان که با آن زندگی انسانها در این دنیا که خداوند آنها را خلیفه خود در آن قرار داده است، رشد و ترقی مییابد و به کمال انسانی مقدر خود میرسد.
این آیین، یک آیین متوازن و هماهنگ است، که میان جسم و روح توازن ایجاد میکند، نه جسم را برای تعالی روح به شکنجه میدهد و نه از روح به دلیل لذتهای جسم غفلت میکند. میان فرد و جامعه توازن برقرار میکند، نه نیروها و خواستههای فطری و سلیم فرد را فدای جامعه میکند و به هوسها و شهوات فرد اجازه نمیدهد که از چارچوب جامعه خارج شود. اسلام و پیامبرش (صلی الله علیه و آله و سلم) رحمت تام برای مسلمانان و همه بشریت پس از اوست. در این دعوت تفاوتهای جنسیتی و جغرافیا جایی ندارد. بلکه پیام همه مردم را حول یک عقیده و نظام اجتماعی گرد میآورد، که اختلاف در آن رعایت و چیزی به زور به کسی تحمیل نمیشود. همه در برابر آن یکسان و عبودیت تنها از آن خدای رب العالمین است.
کسانی که ادعای اسلام دارند و دلهایشان از رحمت خالی است، سرمیبرند، دست و پا قطع میکنند و پس از کشتن مردان مسلمان و غیرمسلمان، زنان و کودکان را به اسارت میبرند.
چیزی که بر اینها حاکم است، سلطان عصبیت است که آتش کینه را در دلهایشان شعلهور کرده و از آنان درندگانی ساخته که جز به پیروزی خود و منیت و خودخواهی جمعی خود که در اختیار سلطان عصبیت مذهبی است به چیزی دیگری نمیاندیشند، این عصبیت دلهای پیروان خود را پر از کینه و نفرت از مخالفان میکند و بیرحمی و کینه جای رأفت و محبت، و خشونت و بدخلقی جای رحمت و جنگ جای صلح را در قلب میگیرد.
دین خداوند، که بهترین خلق حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) برایمان به ارمغان آورده است، در گذشته قابل متحارب و گونههای مختلف بشری را متحد ساخت و آنها را در جماعتی ذوب کرد که در همبستگی و اتحاد ضربالمثل شده بودند. این دین امروز نمیتواند مایه تفرقه مسلمانان، نابودکننده تمدن، تخریب کننده آبادانی و باعث ریختن خونشان شود و نمیتواند برانگیزاننده کینه و نفرت در میان اتباع خود باشد، مانند آنچه که تکفیریها به نام اسلام انجام میدهند و اسلام از همه اینها مبراست.
اسلام دین رحمت، صلح، رأفت و محبت است و در پناه آن و عدالت دولت آن همه مسلمانان با وجود تنوع فرقهها و اختلافات اجتهادیشان زندگی میکنند. به آنچه که اتفاق نظر دارند عمل کرده و در آنچه اختلاف نظر دارند یکدیگر را معذور میشمارند. و تا زمانی که پایبند به روش اسلام و اصول و ضوابط آن هستند، بر ایشان حرجی نیست که در نتیجه اجتهادات خود اختلافنظر یا اتفاق نظر داشته باشند. همچنین غیرمسلمانانی که با مسلمانان سر جنگ ندارند و با دشمانشان همپیمان نمیشوند، از رحمت و عدالت اسلام برخوردار میشوند.
پینوشتها:
1. از علمای سیاسی و مذهبی صاحب نفوذ در بین مردم و جریانات- مغرب
2. نحل، آیه 15.
3. محمّدبن صالح العثیمین، إزاحة الستار عن الجواب المختار لهدایة المحتار، دار طیبة، الریاض، ص 57.
4. کهف، آیه 17.
5. الفتاوی، مجلد 19، ص 39.
6. به نقل از کتاب السلفیة مرحلة زمینة مبارکة لا مذهب اسلامی، البوطی، ص 165.
7. الدرر السنیة، ج1، ص 146.
8. همان، ج2، ص 118.
9. همان، ج2، ص 44.
10. الدرر الخالص، ج1، ص 140.
11. الدرر السنیة، ج10، ص 51.
12. اتبعوا و لا تبتدعوا فقد کُفیتم، بیروت، المکتبة العصریة، ط1، 2010، ص 32.
13. همان.
14. المنح الإلهیة فی الرد علی الوهابیة، ص 167- 168.
15. به نقل از کتاب الخروج من بوابات الجحیم الجماعة الإسلامیة من العنف إلی المراجعات، ماهر فرغلی، ص 80.
16. شوری، آیه 21.
17. نحل،آیه 116.
18. معالم السنن الخطابی، ج4، ص 301.
19. الاستذکار شرح الموطأ لابن عبدالبرّ، ج5، ص 152- 153.
20. شرح النووی علی صحیح مسلم، ج6، ص 154.
21. محمّدبن السید علوی المالکی الحسنی، منهج السلف فی فهم النصوص سبق النظریة و التطبیق، ص 218- 219.
22. به نقل از کتاب روح لابن القیّم، الشرکة الجزائریة اللبنانیة، 2006، ص 10.
23. بخاری، ج7، ص 300- 301، مسلم، شماره حدیث 2870.
24. صحیح بخاری، ج3، ص 305؛ ابوداود، شماره حدیث 3231؛ النسائی، ج4، 96-97؛ مسلم، شماره حدیث 2870؛ احمد، ج2، ص 347- 445، ج3، ص 126- 223.
26. کتاب روح، ص 11.
27. المنح الإلهیة فی طمس الضلالة الوهابیة، ص 76-77.
28. سوره نساء، آیه 64.
29. سوره انفال، آیه 63.
30. توبه، آیه 128.
31. انبیاء، آیه 107.
32. روایت مسلم در صحیح.
33. ابن عساکر از أبوهریره.
34. روایت أحمد و أبوداود.
35. تفسیر ابن کثیر المختصر، دارالقرآن الکریم، چ7، ج2، ص 525.
گروه نویسندگان؛ (1393)، مجموعه مقالات کنگره جهانی جریانهای افراطی و تکفیری از دیدگاه اسلام، قم: انتشارات دارالإعلام لمدرسة اهل البیت (علیه السلام)، چاپ اوّل.