اخلاص و تقوا در سیره‌ی امام خمینی (3)

شش ماه پس از رحلت مرحوم آقای بروجردی روزی از تهران به قم مشرف می‌شدم در بین راه هنگامی که ماشین‌ها ایستادند، یکی از ناشرین پس از سلام و تعارف گفت هنوز هم کارش چاپ کتاب است و اضافه کرد الان از قم می‌آیم، در
دوشنبه، 11 مرداد 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
اخلاص و تقوا در سیره‌ی امام خمینی (3)
 اخلاص و تقوا در سیره‌ی امام خمینی (3)

 

نویسنده: رسول سعادتمند




 

نمی‌خواهم حاشیه عروه را چاپ کنم

حجت الاسلام والمسلمین مرتضی صادقی تهرانی:

شش ماه پس از رحلت مرحوم آقای بروجردی روزی از تهران به قم مشرف می‌شدم در بین راه هنگامی که ماشین‌ها ایستادند، یکی از ناشرین پس از سلام و تعارف گفت هنوز هم کارش چاپ کتاب است و اضافه کرد الان از قم می‌آیم، در آنجا خدمت علما و فقها رسیدم و گفتم می‌خواهم عروه مرحوم سید [کاظم یزدی] را چاپ کنم شما حواشی‌تان را بدهید تا من به کتاب عروه پیوست کنم. نزد هر یک از آقایان رفتم و پیشنهاد خود را مطرح کردم پذیرفتند و تعدادی عروه با حواشی متعدد را که قصد چاپ داشتم پیش خرید کردند، ولی وقتی خدمت آقای خمینی رفتم و به ایشان عرض کردم می‌خواهم عروه را چاپ و حواشی فقهای در قید حیات را به آن پیوست کنم شما هم حاشیه خودتان به عروه را مرحمت کنید تا به این کتاب ضمیمه کنم، در ضمن دیگر آقایان تعدادی از کتاب‌ها را پیش خرید کرده‌اند اگر شما هم مایلید به شما هم تعدادی را پیش فروش می‌کنم، امام فرمودند: «من نمی‌خواهم حاشیه عروه را چاپ کنم. من نمی‌خواهم از عروه مُحشای شما بخرم. شما هر چه تكلیفتان است به آن عمل کنید». (1)

اصلاً نمی‌خواهم حاشیه‌ام را چاپ کنم

آیت الله محمد مؤمن:

پس از وفات مرحوم آقای بروجردی ناشر کتاب عروةالوثقی که پنج حاشیه از مراجع را نیز شامل می‌شود، به خدمت امام آمد. و به ایشان گفت: «حاشیه شما را هم در این عروة الوثقی چاپ می‌کنیم، اما شرطش این است که دویست دوره را پیش خرید کنید تا ما هم حاشیه شما را چاپ کنیم.» امام به او فرمودند: «نه، حالا که بنا شد این طور باشد، اصلاً نمی‌خواهم حاشیه‌ام را چاپ کنم.»
به همین دلیل این کتاب عروةالوثقی که چاپ شده است، شامل حاشیه امام نیست. (2)

در فاتحه شرکت نمی‌کنم

حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینی:

بعد از رحلت آیت الله بروجردی امام به اتفاق اعضای خانواده‌شان تابستان‌ها به امامزاده قاسم تهران می‌آمدند. در همان زمان مرحوم آیت الله سید عبدالهادی شیرازی در امر مرجعیت بر آیت الله حکیم پیشی گرفت متأسفانه چند ماه بعد رحلت کردند. لذا از قم چند نفر از علما نزد امام آمدند و فشار آوردند که فاتحه بگذارند، ولی ایشان می‌گفتند نه مجلس فاتحه می‌گذارم و نه در فاتحه شرکت می‌کنم زیرا این نوع کارها در عالم طلبگی به معنای طرح مسأله مرجعیت است و امام نمی‌خواستند خودشان را مطرح بکنند. به یاد دارم مرحوم آقای اشراقی (داماد امام) هم آمد و بار دیگر همین موضوع را به اطلاع امام رساند و گفت فضلای قم مرا فرستاده‌اند خدمت شما که این کار را بکنید ولی امام قبول نکردند و نهایتاً در اثر فشار زیاد طلاب و مردم ناچار شدند رساله بدهند. (3)

تا مقلد نبینم اجازه چاپ رساله را نمی‌دهم

حجت الاسلام والمسلمین محمد سروش محلاتی:

بعد از آن که آیت الله العظمی بروجردی به رحمت خدا پیوستند بسیاری از مراجع آماده شده بودند برای اینکه بعد از فوت ایشان انجام وظیفه کنند و مقدماتی که بایستی فراهم بشود برای بعضی از آنها فراهم شده بود و لذا دو- سه نفر از مراجع آن روز تعهد کردند که 128 هزار تومان شهریه‌ای را که دفتر مرحوم آیت الله العظمی بروجردی می‌پرداختند، تهیه کنند و بپردازند، ولی امام در این مرحله وارد نشدند و تنها به همان درس و بحث می‌پرداختند. در مجالس ترحیم مرحوم آیت الله بروجردی اگر چنانچه امام شرکت می‌کردند به صورت غیرمعلوم و گوشه و کنار می‌آمدند که زیاد دیده نشوند. بعد از اتمام این مجالس، طلبه‌هایی که به لحاظ علمی و اخلاقی علاقه مند به امام بودند آرام نمی‌گرفتند و لذا عده‌ای در مقام برآمدند که این مسأله را مطرح کنند. بنا شد عده‌ای که خود بنده یاد دارم تقریباً سی نفر بودند روز پنج شنبه‌ای آمدند خدمت امام عرض کردند که آقا ما رساله می‌خواهیم. امام فرمودند: «من تا مقلد نبینم اجازه تهیه و چاپ رساله نخواهم داد.» آنها نتوانستند جوابی بدهند.
منظور امام این بود که من الان مثال بعضی‌ها که رساله را قبلاً چاپ می‌کنند تا بعدها مقلد پیدا بشود، نمی‌توانم این طور قدم بردارم. بلکه اگر مقلد بود وظیفه شرعی پیدا می‌کنم و به عبارتی مقدمات مرجعیت را به دست خودم فراهم نمی‌کنم. (4)

ما مقلد شما هستیم و رساله می‌خواهیم

آیت الله محمد مهدی ربانی املشی:

وقتی مرحوم آیت الله العظمی بروجردی فوت کردند امام رساله چاپ شده‌ای نداشتند و ما به زحمت توانستیم ایشان را راضی کنیم که رساله‌شان را چاپ کنند. شاید در حدود صد نفر از شاگردان ایشان بودیم که به خدمتشان رفتیم و گفتیم: آقا ما مقلد شماییم و می‌خواهیم که رساله شما را داشته باشیم.
به این ترتیب برای ایشان وظیفه شرعی درست کردیم تا اجازه بدهند که رساله‌شان چاپ شود. به این صورت که با اصرار اجازه چاپ رساله را گرفتیم و برای اولین بار رساله‌ای به نام «نجاةالعباد» به چاپ رسید که توسط عده‌ای از شاگردان ایشان تنظیم شده بود. (5)

راضی شدند رساله بدهند

حجت الاسلام والمسلمین مهدی کروبی:

پس از رحلت مرحوم آقای بروجردی جمعی از شاگردان و علاقه مندان امام در منزل ایشان جمع شدند و با اصرار از امام خواستند که رساله فارسی ایشان نوشته و چاپ شود ولی امام قبول نمی‌کردند. در آن جلسه با عده‌ای طلاب، دور تا دور اتاق بیرونی امام را پر کرده بودیم. خدمت ایشان عرض شد بالاخره شما بفرمایید ما چه کار باید بکنیم اگر ما وظیفه می‌دانیم که از شما تقلید کنیم و افرادی را هم دعوت به تقلید جنابعالی می‌کنیم فرضاً اگر مسأله‌ای برای ما پیش آمد بیاییم در خانه شما حالا با موقع یا بیموقع هر وقت باشد در خانه را بزنیم و از شما فتوایتان را سؤال کنیم یا مقلدین شما اگر مسأله‌ای داشتند، بلند شوند و در خانه شما بیایند یا اینکه بالأخره باید نوشته‌ای یا رساله‌ای طبق معمول و متعارف همه مراجع از شما در دسترس مقلدین باشد؟ امام پس از استدلال راضی شدند عده‌ای بنشینند و رساله ایشان را تنظیم و منتشر کنند. (6)

بیت المال خرج رساله من نشود

حجت الاسلام والمسلمین مصطفی زمانی:

تا آغاز انقلاب امام تلفن در منزل نداشتند. شهرستانیها اعتراض داشتند که ما نیاز به ارتباط با شما داریم و شما تلفن لازم دارید اما آقا می‌فرمودند: «پول بیت المال خرج رساله و تلفن من نشود.» سرانجام یک نفر بازاری متدین، تلفنی به نام امام خرید و در منزل ایشان نصب کرد. (7)

از چاپ رساله خود امتناع می‌کردند

حجت الاسلام والمسلمین محمد رضا ناصری:

امام با عظمت چشمگیر و موقعیت ممتازی که داشتند هرگز به فکر ریاست نبودند و در راه شناساندن خود و یا به دست آوردن مسند و مقام، کوچک‌ترین اقدامی نمی‌کردند و حتی در مجالس و محافلی که در رابطه با این مورد تشکیل می‌شد شرکت نمی‌فرمودند و در مواقع بیرون رفتن از منزل از راه‌انداختن اصحاب و اطرافیان به شدت اجتناب می‌کردند، حتی پس از درگذشت مرحوم آیت الله بروجردی از چاپ رساله عملیه خود امتناع می‌کردند تا اینکه جمعی از فضلا و مدرسین و عده زیادی از طلاب، کراراً به حضور ایشان رسیده و به عرض می‌رساندند که چون اعلمیت ایشان برای آنها محرز شده، لذا رساله عملیها‌ی تهیه و در اختیار آنان قرار دهند. امام پس از دادن رساله از چاپ آن به نفقه دیگران، خودداری می‌ورزند تا فضلا قبول می‌کنند که آن را به نفقه خود چاپ و منتشر نمایند. بدین ترتیب فتاوای ایشان به نام حاشیه بر وسیلةالنجاه مرحوم آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی و سپس حاشیه ایشان بر عروةالوثقی و بعد رساله عملیه ایشان چاپ و در اختیار مقلدینشان قرار گرفت. (8)

من که نگفتم چاپ کنید

آیت الله توسلی:

بعد از وفات حضرت آیت الله بروجردی با اینکه اولین حوزه درس در قم مجلس درس امام بود اما ایشان هیچ‌گاه به فکر مرجعیت و ریاست عامه مسلمین نبودند. حتی مجالس و محافل قم که تشکیل می‌شد شرکت نمی‌فرمودند؛ لذا چند نفر از طلاب با خرج خودشان حاشیه بر «عروةالوثقی» ایشان را چاپ کردند ولی قدری از پول چاپ کم آوردند. بنده به مرحوم اشراقی گفتم: «اگر می‌توانید تتمه پول چاپ را از امام دریافت نمایید.» بعد از چند روزی جواب آوردند که امام فرمودند: «من که نگفتم چاپ کنید!» (9)

رساله مجانی به کسی نمی‌دادند

آیت الله حسن صانعی:

امام هیچ تمایلی به دنیا و ریاست و مرجعیت نداشتند. پس از فوت مرحوم آیت الله بروجردی، امام آخرین کسی بود که برای ایشان مجلس ترحیم برگزار کرد. در حالی که سبقت در برگزاری مجلس ترحیم برای آیت الله بروجردی خود راهی برای کسب شخصیت محسوب می‌شد. یا در مورد رساله سابقه نداشت که ایشان رساله مجانی در اختیار مردم قرار بدهد در صورتی که این یک امر متعارف و معمولی در بیوت مراجع بود. حتی آقای بروجردی با همه عظمتی که داشتند به افرادی که به ایشان مراجعه می‌کردند رساله مجانی واگذار می‌کردند. (10)

رساله را از بیرون تهیه کنید

آقای حمید حلی:

پدر همسر اینجانب شهید محمد حسین صاحبی که در اثر حملات موشکی صدام کافر به دزفول به اتفاق همسرش به شهادت رسید تعریف می‌کرد که قبل از انقلاب برای زیارت عتبات عالیات به عراق رفتم و در تجف برای تقدیم وجوهات و عرض ادب به محضر امام به بیرونی ایشان مشرف شدم. در این دیدار دو نکته برای من خیلی عجیب و قابل تأمل بود یکی اینکه وقتی خواستم وجوهات را خدمت ایشان تقدیم کنم با بی اعتنایی خاصی خودشان تحویل نگرفتند و فرمودند به آقای فلانی بدهید و دیگر اینکه وقتی از محضرشان رساله عملیه خواستم که با پول آن زمان چیزی نبود و رسم همه مراجع بود که به مریدانشان رساله مجانی می‌دادند امام با لحن ملایم و مهربانی فرمودند اینجا رساله ندارم، رساله را از بیرون تهیه کنید. بعد از تشرف به خدمت امام به محضر یکی دیگر از مراجع نجف رفتم ایشان هم خودشان رأساً راجع به وجوهات با ما صحبت کردند و هم رساله مجانی به مردم می‌دادند. (11)

رساله هم مثل سایر احتیاجات است

حجت الاسلام و المسلمین مهدی کروبی:

وقتی رساله امام که چاپ شد در ابتدا تعداد محدودی به افرادی مجانی داده شد که البته این رسم معمول و متعارف همه مراجع بود اما به محض اینکه امام فهمیدند تعداد کمی از رساله‌های ایشان به صورت رایگان به افراد داده شده است سریع جلوی این کار را گرفتند و فرمودند: رساله هم مثل سایر احتیاجات زندگی افراد است بالاخره یا افرادی به این رساله نیاز دارند یا نیاز ندارند. اگر نیاز دارند مثل سایر نیازهایشان می‌روند رساله را می‌خرند و می‌برند و اگر نیاز ندارند برای چی بیت المال و کاغذ و بودجه مجانی در اختیار آنها گذاشته شود؟ و تا آن جایی که ما شاهد بودیم ایشان اولین مرجع تقلیدی بود که جلوی این روال را گرفتند. (12)

تاریخ اجتهادشان را نمی‌گفتند

حجت الاسلام و المسلمین سید حمید روحانی:

دیر زمانی من و مرحوم شهید حاج آقا مصطفی در نجف اشرف کوشیدیم تاریخ به اجتهاد رسیدن امام را از زبان ایشان بشنویم لیکن در این باره هرگز پاسخی ندادند. (13)

من نمی‌خواهم مرجع شوم

حجت الاسلام و المسلمین مرتضی صادقی تهرانی:

در اوایل مبارزات که اعلامیه‌های متعددی از امام صادر می‌شد، یکی از علمای تهران توسط بنده پیامی به امام در قم فرستاد به این مضمون که چون حضرتعالی در عداد مراجع و صاحبان رساله عملیه هستید، زیبنده شما نیست این اندازه زیاد اعلامیه بدهید. قدری آنها را کمتر کنید. وقتی بنده پیام را به امام تقدیم کردم. فرمودند: « سلام مرا به ایشان برسانید و بگویید من نمی‌خواهم مرجع بشوم، می‌خواهم به وظیفه عمل کنم». (14)

پرهیز از مظاهر دنیوی و بی علاقه‌گی به امر مرجعیت

آیت الله عمید زنجانی:

حضرت امام، هیچ‌گاه حاضر نبود برای مطرح شدن خود کوچک‌ترین اقدامی بکند، حتی برای چاپ رساله و دادن شهریه. یادم هست که ایشان آمادگی نداشتند که شهریه بدهند. روزی حجج الاسلام آقایان مسعودی خمینی و شیخ حسن صانعی به بنده فرمودند که خوب است شما که مورد لطف امام هستید، با ایشان صحبت کنید شاید قبول کنند که شهری به طلاب بدهند. پر واضح است که مرجعیت بدون دادن شهریه عادتاً ممکن نیست. ابتدا که حقیر به ایشان عرض کردم، قبول نکرده و فرمودند دیگران شهریه خواهند داد. حقیر به ناچار با آیت الله امینی و آیت الله منتظری صحبت کردم و آقایان هم با حضرت امام صحبت کردند و مقداری ایشان را راضی نمودند.
حقیر از آنجایی که تشخیص داده بودم لازم است که زعامت مسلمین به دست ایشان باشد و زعامت و مرجعیت بدون مقدمه و بدون دادن شهریه عادتاً ممکن است، لذا خوب به یاد دارم که دفعه بعد که خدمتش رفتم و جدیت و اصرار زیاد نمودم، به ناچار با گریه به ایشان قبولاندم که هرچه ایشان دارند، شهریه بدهند. آن روز فرمودند حدود دوازده هزار تومان موجود دارم. قرار شد بقیه را بنده تأمین کنم. ابتدا قرض نفرمودند. بنده عرض کردم مقداری وجوهات تقدیم می‌کنم و مقداری هم به عنوان قرض که خودم شما را بری الذمه می‌نمایم. خلاصه با آن همه واسطه فرستادن و التماس کردن و زاری نمودن، قبول فرمودند که پولی حقیر خدمتشان تقدیم دارم و خلاصه شهریه اول را آغاز نمودند که بحمدالله بعداً مرتب داده شد. به نجف اشرف هم با چه مشکلاتی پول فرستاده می‌شد. روزی نجف به حضرشان مشرف شدم و از طریق مکه مقداری معتنابه اسکناس یک هزاری و پانصد تومانی خدمتشان بردم. با نهایت بی اعتنایی وقتی دستمال پول را گذاشتم، فرمودند اینها چیست؟ عرض کردم وجوهات. فرمودند: خودت لازم نداری؟ عرض کردم خیر. به قدری به مادیت بی اعتنا بودند که بنده در طول عمر ندیدم کسی را این چنین بی اعتنا به مادیت. (15)

التماس و التجا برای دادن شهریه!

حجت الاسلام و المسلمین سید علی غیوری:

امام سعی می‌کردند از مسائل و مقدماتی که برای مرجعی که می‌خواهد زعامت شیعه را به دست بگیرد، لازم است، حتی المقدور بر کنار باشند. ایشان حاضر نبودند به تمام طلبه‌ها شهریه بدهند و می‌فرمودند: «پول داریم. با آن پول، شهریه فلان مدرسه را می‌دهیم. بعد هم اگر نرسید، نمی‌دهیم.» به پیشنهاد حجج الاسلام آقایان مسعودی و صانعی، ما از ایشان تقاضا کردیم ایشان هم خدمت امام رفتند باز امام قبول نکردند. خود من سه بار خدمت امام رفتم و التماس و التجا و اصرار کردم تا اینکه ایشان قبول کردند شهریه بدهند. (16)

به من فشار آورده‌اند شهریه بدهم

آیت الله محمد محمدی گیلانی:

یک روز یکی از خدمتکاران منزل امام به منزل من مراجعه کرد و گفت: امام با شما کار دارند. وقتی وارد اطاق ایشان شدم، دیدم یکی از ملازمین بیت یکی از مراجع در خدمت ایشان است. تا من وارد شدم او خداحافظی کرد و رفت. نگاه کردم، دیدم دو دفتر که در آن موقع اسامی طلاب را برای شهریه در آنها می‌نوشتند خدمت امام است. امام مرا دید. فرمود: «فلانی، به من فشار آورده‌اند که باید شهریه بدهم؛ شما نام‌هایی را که توی این دفتر (یکی از آن دو دفتر قدیمی‌تر می‌نمود) که مال بیت فلانی است (معلوم شد آن فرد که در خدمت امام آمده، این دفتر را از طرف یکی از مراجع به امام داده بود) در این دفترچه بنویسید و خط کشی کنید.» گفتم: اطاعت.
من هم که طلبه بودم دفتر را بردم که بنویسم. امام مواظب بودند که وقت طلبگی ما صرف این امور نشود. لذا فرمودند: «هر وقت فرصت پیدا کردی، مشغول شو.» شب‌ها مشغول نوشتن بودم.
شب سوم همان خدمتکار دوباره آمد و گفت: امام فرموده بیا. رفتم. قدری از شب گذشته بود. امام فرمودند: «دفتر را به کجا رساندی؟» گفتم: آقا به حرف «ی» رسیده‌ام. فرمودند: «پس دیگر تمام است.» گفتم: بله. فرمودند: «می‌خواستم از شما بخواهم که شما قبول کنید شهریه طلاب را تقسیم کنید.» عرض کردم اگر امر است من اطاعت می‌کنم، ولی اگر به اختیار من باشد، من عرض می‌کنم عرضه پرداختن شهریه را ندارم. امام فرمودند: «می‌دانم شأن شما بالاتر است، ولی با دوستان که مشورت کردم که چه کسی از طرف من شهریه بدهد، همه گفتند: محمدی شهریه بدهد». آقای صانعی که دم در اطاق سرپا ایستاده بود، خطاب به من گفت: فلانی، آقا فرموده. تا این را گفت، امام با تندی به او گفتند: «نخیر، ایشان خودشان مختار هستند؛ الزامی در کار نیست.» بعد فرمودند: «یک ماه اگر شما شهریه می‌دادید تا فکری بکنم، خوب بود.» عرض کردم: آقا! تمرد نمی‌کنم. این کار از طاقت من بیرون است. فرمودند: «چه کسی را پیشنهاد می‌کنی؟» نام یکی از آقایان را بردم؛ امام با فراست خاصی که داشتند تا نام او را شنیدند، فرمودند: «او آدم تندی است. شهریه را باید کسی بدهد که خیلی ملایم باشد». (17)

پی‌نوشت‌ها:

1- همان، ج 5، ص 164.
2- همان، ج 3، ص 211.
3- همان، ج 5، ص 144.
4- همان، ص 152.
5- همان، ص 153.
6- همان.
7- همان، ج 2، ص397.
8- همان، ج 5، ص 154-155.
9- همان، ج 3، ص 211.
10- همان، ج5، ص149.
11- همان، ص 149.
12- همان، ج3، ص 277.
13- همان، ص 212-213.
14- همان، ج5، ص 158-159.
15- صحیفه دل، ج1، ص 131-132.
16- برداشت‌هایی از سیره امام خمینی، ج5، ص 156.
17- همان، ص 127-128.

منبع مقاله :
سعادتمند، رسول؛ (1389)، درسهایی از امام: اخلاص و تقوا، قم: انتشارات تسنیم، چاپ اول

 



مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط