اخلاص و تقوا در سیره‌ی امام خمینی (5)

امام مقصدشان فقط این نبود که در هر امری وارد می‌شوند، طبق ابتکار ایشان کار انجام بگیرد؛ بلکه می‌کوشیدند هر امری که به صلاح جامعه است انجام بگیرد و اگر یک روشی رواج داشت که ضامن صلاح جامعه بود، می‌فرمودند...
دوشنبه، 11 مرداد 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
اخلاص و تقوا در سیره‌ی امام خمینی (5)
 اخلاص و تقوا در سیره‌ی امام خمینی (5)

 

نویسنده: رسول سعادتمند




 

پیروی از کار خوب دیگران

آیت الله سید جعفر کریمی:

امام مقصدشان فقط این نبود که در هر امری وارد می‌شوند، طبق ابتکار ایشان کار انجام بگیرد؛ بلکه می‌کوشیدند هر امری که به صلاح جامعه است انجام بگیرد و اگر یک روشی رواج داشت که ضامن صلاح جامعه بود، می‌فرمودند همان روش را ادامه بدهید.
در رابطه با حوزه‌ی نجف و امتحان آقایان طلاب و درجه بندی پایه‌ی تحصیلات که موجب تفاوت در برخورداری از مزایای حوزه بود، مطلبی خدمتشان عرض کردم. فرمودند بسیار خوب است همین طور عمل کنید. عرض کردم چنین روشی را بعضی از آقایان قبل از ما تا حدودی اتخاذ کرده‌اند و اگر ما بخواهیم انجام بدهیم اقتباس از دیگران خواهد بود. تا من این عرض را خدمتشان کردم، قیافه‌ی جدی و حالت خاصی در امام پیدا شد و فرمودند مگر چه ‌اشکال دارد کاری که ابتکارش از دیگران بوده و در آن کار تجربه کسب کرده‌اند و دیده‌اند کار خوبی است ما همان کار را انجام می‌دهیم این چه حرفی است که بعضی از آقایان می‌گویند هر کاری باید ابتکارش از خودمان باشد نه خیر، کاری که خوب است ولو دیگران از قبل انجام داده‌اند ما همان را پیروی می‌کنیم! (1)

من به حج بعثه نمی‌فرستم

حجت الاسلام والمسلمین عبدالعلی قرهی:

وقتی امام در نجف بود رسم این بود که مراجع در مراسم حج، بعثه به مکه می‌فرستادند. آقای حاج شیخ نصرالله خلخالی که نسبت به امام ارادت داشت، اصرار می‌کرد که امام هم بعثه بفرستند ولی چون بعثه فرستادن در مکه یک سر و صدایی داشت و صحنه‌ای برای مرجعیت بود امام فرمودند: «نمی‌فرستم.» چون احتمال داده می‌شد که شاید امام برای مخارج این کار از سهم امام ملاحظه می‌کند، لذا به امام عرض کرد شما آقای مدنی (2) را بفرستید. همین یک نفر را و من خرجش را خودم می‌دهم. امام فرمودند: «خیر» و قبول نکردند. (3)

چرا می‌خواهید چاپ کنید؟

آیت الله عباسعلی زنجانی:

به وسیله‌ی مرحوم حاج شیخ نصرالله خلخالی به امام پیشنهاد شد که تحریرالوسیله ایشان چاپ شود. تحریرالوسیله را امام در دوران تبعید در ترکیه تحریر فرموده بودند. آقا شیخ نصرالله از امام خواست دستنویس تحریرالوسیله را لطف کنند تا ایشان چاپ کند.
امام فرمودند: «چرا می‌خواهید چاپ کنید؟» او گفت برای مقلدین عرب. امام فرمودند: «من مقلد عرب ندارم».
حاج شیخ نصرالله گفت اولاً عده‌ای از شیعیان عراق مقلد شما هستند. ثانیاً، باید فتوای مرجع در اختیار باشد. عدم تقلید شاید برای این است که فتوای شما در اختیارشان نیست. وقتی فتوای شما در اختیارشان باشد تقلید خواهند کرد. البته حرف شیخ نصرالله درست بود، زیرا عرب‌ها، به خصوص عرب‌های عراق دلبستگی عمیقی به امام داشتند.
در هر حال امام نپذیرفتند و فرمودند: «اگر من، این تعداد مقلد داشته باشم به کتاب فروشی مراجعه می‌کنند و کتابفروشی وقتی تقاضا را دید، درصدد چاپ رساله من برمی‌آید، چرا با پول بیت المال چاپ شود؟» حاج شیخ نصرالله خلخالی گفت شما قبول بفرمایید. من به جای کتاب فروش رساله را با خرج خودم چاپ می‌کنم. امام نپذیرفتند. ولی اصرار حاج شیخ نصرالله ادامه داشت. در نهایت امام به ایشان فرمودند: «اگر اینکه می‌گویید صحت داشته باشد، همه‌ی تحریرالوسیله به درد عوام عرب نمی‌خورد. این را می‌دهیم تلخیص کنند.» در اینجا بود که امام مرا خواستند و فرمودند: «حاج شیخ نصرالله می‌خواهد تحریرالوسیله را چاپ کند. من با آن حجم صلاح نمی‌دانم آن را چاپ کنند؛ لذا شما تحریرالوسیله را خلاصه کنید، در 250 تا 300 صفحه، به صورت رساله عربی مختصر باشد». بعد مقرر فرمودند اطاقی در بیرون منزلشان در اختیار من گذاشتند. من هم حدود سه ماه روزی چند ساعت وقت گذاشتم و آن را خلاصه کردم. این خلاصه به نام «زبدةالاحکام» چاپ شد. (4)

مخالفت قاطع با عناوین و القاب

آیت الله محمد حسن قدیری:

وقتی تحریرالوسیله در نجف اشرف چاپ شد (چاپ اول)، مطابق مرسوم نجف، پشت جلد القابی از قبیل آیت الله العظمی و زعیم الحوزات العلمیه و از این طور عبارات نوشته شد. این هم چیز تازه‌ای نبود و کسی هم تقصیری نداشت و همان طور که برای همه مراجع عمل می‌شد، چاپخانه و متصدیان عمل کرده بودند.
وقتی حضرت امام متوجه شدند که پشت جلد تحریرالوسیله این القاب ذکر شده است، با کمال قاطعیت از توزیع آن منع فرمودند و دستور فرمودند که باید القاب برداشته شود. بالاخره دست اندرکاران مجبور شدند چیزی از چاپخانه تهیه کنند و روی این القاب بزنند به طوری که خط زده شده و هیچ خوانده نشود و این کار انجام شد و الان تحریرالوسیله‌های چاپ اول این طور است و از پشت جلد آن معلوم است که چیزی نوشته شده و خط خورده است. (5)

دستور می‌دهم این کتابها را بریزند توی دجله

حجت الاسلام والمسلمین سید حمید روحانی:

امام به‌اندازه‌ای از خودخواهی و خودبینی و خودنمایی دور بودند که انسان را به شگفتی وا می‌دارد. از جمله وقتی اولین بار کتاب تحریر الوسیله امام در نجف اشرف به چاپ رسید روی آن نوشته بودند زعیم الحوزات العلمیه که این لقب خاصی بود که درباره‌ی آقای خویی تعبیر می‌شد. وقتی امام این جمله را روی جلد کتاب خود دیدند مسئول مربوطه را خواستند و به او گفتند: «این کار را به دستور چه کسی انجام داده‌اید؟» و به او اولتیماتوم دادند که «اگر این جمله را از پشت این جلد برندارید دستور می‌دهم تمام این کتابها را بریزند توی دجله». (6)

این نوشته باید از بین برود

حجت الاسلام والمسلمین عبدالعلی قرهی:

امام به کتاب تحریرالوسیله زمانی که در ترکیه بودند مطالبی اضافه کرده بودند، این کتاب حاشیه‌ای بر کتاب وسیله مرحوم سید ابوالحسن اصفهانی بود که در ترکیه، حاشیه را در متن برده بودند و یک چیزهایی هم اضافه کرده بودند. در نجف وقتی خواستند این کتاب را چاپ کنند یک جلد را آوردند به من دادند خدمت امام ببرم که ایشان ببینند. پشت جلد این رساله از امام خیلی تجلیل شده بود. وقتی کتاب را خدمت ایشان بردم و نشان دادم تا چشم امام به عبارات پشت این کتاب افتاد آنقدر ناراحت شدند که کتاب را به زمین زدند و فرمودند به من نمی‌گویند. این نوشته‌ها باید از بین برود که جرأت نکردم حرفی بزنم، برگشتم بیرون و به آن شخص که متصدی این کار بود مطلب را گفتم و اضافه کردم، فایده ندارد و امام اگر فرمایشی کردند همین است. امام اینقدر از تعریفی که پشت جلد رساله از ایشان شده بود ناراحت شده بودند که آن را به زمین زدند. وقتی این کتاب را به چاپخانه بردند که آن عبارات را محو کنند، مسئول چاپخانه که خیلی تعجب کرده بود چون تا به حال چنین جریانی را نه دیده بود و نه شنیده بود به زبان عربی گفت: این آقا کیست؟ (7)

چه داعی برای این کار داری؟

آیت الله محمدهادی معرفت:

یکی از رفقا به من گفت: من در حرم حضرت ابوالفضل (علیه السلام) امام را به افراد معرفی می‌کردم. امام مرا طلبید و در گوشم گفت: «چه داعی برای این کار داری؟ برای خودت می‌گویم.» من به او گفتم: اتفاقاً همین حادثه برای من هم اتفاق افتاده بود. وقتی که آقای کروبی (آقا شیخ حسن) ولایت فقیه را می‌آورد تا من تعریب کنم، می‌گفت امام می‌فرمایند که کسی نفهمد، امام این را اضافه کردند: «این را برای خودش می‌گویم و گرنه ما از کسی باک نداریم.» (8)

رفقای من صحبتی نکنند

حجت الاسلام والمسلمین عبدالعلی قرهی:

وقتی آیت الله حکیم در کاظمین فوت کردند هنوز جنازه را به نجف نیاورده بودند که خادم امام آمد و به من گفت آقا می‌فرمایند بیا اول صبح بود که به خدمت ایشان رفتم. امام در دالان منزل تشریف آوردند و فرمودند: «به رفقای من بگویید صحبتی نکنند.» منظورشان این بود که رفقایی که به امام علاقه داشتند برای مرجعیت تبلیغ نکنند. (9)

به دوستانم بگویید به نفع من کاری نکنند

حجت الاسلام والمسلمین سید حمید روحانی (زیارتی):

به دنبال بستری شدن مرحوم آیت الله حکیم در بیمارستان بغداد علما و روحانیون عالی مقام نجف یکی پس از دیگری به بغداد رفته از او عیادت کردند، لکن هر چه به امام پیشنهاد شد و روی آن اصرار و پافشاری به عمل آمد که به بغداد بروند و از آن مرحوم عیادت کنند، نپذیرفت. وقتی به امام گفتند مراجع نجف به بغداد رفته و از آقای حکیم عیادت کرده‌اند، خوب است شما هم چنین کنید، در پاسخ فرمودند آقایان مراجع به عیادت ایشان رفته و می‌روند به من طلبه چه ربطی دارد؟ البته امام از آقای حکیم در نجف پیش از انتقال او به بیمارستان بغداد عیادت کرده بودند این بدان جهت بود که امام از هرگونه حرکتی که شائبه آینده سازی برای خویشتن داشته باشد سخت گریزان بود و از این رو نمی‌خواست امری را که علمای طراز اول نجف انجام داده‌اند تقلید کند و از این راه خود را در ردیف آنان قرار دهد. با این حال وقتی در شب سه شنبه 12 /3 /1349خبر درگذشت آقای حکیم به نجف رسید بنا به گفته آقای حاج شیخ عبدالعلی قرهی امام آن شب را نخوابید و شب را به دعا و تفکر گذرانید و صبحگاهان پس از ادای نماز فرمود به دوستانم بگویید من راضی نیستم در این کشمکش‌هایی که در سطح حوزه‌ها بروز خواهد کرد، وارد شوند و به نفع من بخواهند کاری انجام بدهند. (10)

در هیچ مجلسی حق ندارید اسم مرا بیاورید

حجت الاسلام و المسلمین محمدرضا ناصری:

بعد از درگذشت مرحوم آیت الله حکیم، شب از بلندگوها اعلام کردند که آقای حکیم فوت کرده است. چون فصل تابستان بود آن شب امام پشت بام بودند. یکی از برادران گفت متوجه شدم صدای گریه می‌آید و دیدیم که امام نشسته و گریه می‌کند. روز بعد امام فرمودند همه را جمع کنید و به آنها بگویید در هیچ مجلسی شما حق ندارید از من دفاع کنید و اسم مرا بیاورید، گرچه سیلی به گوش مصطفی بزنند و اگر به من بد بگویند باز شما چیزی نگویید. امام به ما این طور فرمودند حتی حاضر نبودند برای مرجعیت ایشان تبلیغ بشود و در همان ایام افرادی از موصل و کرکوک خدمت امام می‌آمدند و می‌گفتند ما از چه کسی تقلید کنیم؟ ایشان می‌فرمودند از چه کسی تقلید می‌کردید؟ آنها می‌گفتند از آقای حکیم. امام می‌گفتند: «به رأی آقای حکیم باقی باشید» این خیلی عظمت می‌خواهد که‌ اشخاصی پیش یک مرجع بیایند و آن مرجع این گونه بگوید. (11)

جز کلمه‌ی سید خمینی چیزی نگویید

حجت الاسلام والمسلمین سید حمید روحانی:

از تواضع و فروتنی امام و بی اعتنایی ایشان به مسائل دنیوی این بود که در مراسم یادبودی که برای مراجع در نجف گرفته می‌شد ایشان صبر می‌کرد که علمای طراز اول، مجلس فاتحه برگزار می‌کردند بعد نوبت طلاب و افاضل حوزه می‌رسید، آنها هم برگزار می‌کردند، بعد از طلاب امام دستور دادند از طرف ایشان مجلس فاتحه گذاشته شود. در فوت مرحوم آقای حکیم ایشان نه تنها بعد از همه، مراسم فاتحه برگزار کردند، بلکه دستور دادند از پشت بلندگو که اعلام فاتحه می‌کنند جز کلمه سید خمینی (آقای خمینی) هیچ چیز به آن اضافه نکنند. (12)

بیخود اینها این کار را کرده‌اند

آیت الله محمد مؤمن:

بعد از فوت آیت الله حکیم عده‌ای از فضلای حوزه (حدود چهارده نفر) که در بین آنها آیت الله منتظری، مشکینی و مرحوم آقای ربانی شیرازی بودند در یک ورقه مشترکی مرجعیت و اعلمیت امام را امضا کرده بودند که در همه‌ی شهرها پخش شد. وقتی پس از آن من به نجف مشرف شدم، خیال می‌کردم که چون از صدور این ورقه دو ماهی گذشته بود این ورقه به ایشان رسیده است. امام از اوضاع ایران جویا شدند، عرض کردم؛ و قضیه طومار آقایان را هم مطرح کردم و گفتم: لابد آورده‌اند خدمت حضرت عالی. فرمودند: «نه.» من عرض کردم اطلاع نداشتم والا این ورقه‌ها را که در کرمانشاه بود، می‌آوردم خدمتتان. فرمودند: «نه نیاورده‌اند». بعد به صورت اعتراض که شدیداً ناراحت بودند، فرمودند: «بیخود اینها این کار را کردند، نمی‌بایست بکنند». (13)

هر چه مردم را از ما دورتر کنید وظیفه‌ی ما سبک‌تر است

حجت الاسلام و المسلمین سید حمید روحانی:

یکی از روحانیون ایران بعد از فوت مرحوم حکیم به نجف آمد و به امام گفت بعضی از علمای تهران به شما پیغام داده‌اند که این بی اعتنایی شما به بعضی از روحانیون و مقامات روحانی موجب شده که آنها مردم را بعد از فوت آقای حکیم در امر مرجعیت و تقلید به دیگران و به غیر از شما رجوع بدهند. می‌خواستند به امام هشداری بدهند که اگر میخواهید در این زمینه برای شما کاری بشود باید بیشتر توجه کنید. امام در جواب فرمودند: «سلام ما را به آن آقا برسانید و بگویید شما هر چه مردم را از ما دورتر کنید ما راحت‌تر هستیم و وظیفه‌ی ما سبکتر و مسئولیتمان کمتر است». (14)

اگر مردم از تقلید من برگردند

حجت الاسلام والمسلمین سید عبدالمجید ایروانی:

بعد از فوت مرحوم آیت الله حکیم یکی از نمایندگان ایشان در یکی از شهرهای ایران به امام در نجف نامه‌ای نوشت و اجازه وکالت خواست که بعد از آقای حکیم وکیل ایشان باشد. امام هم یک اجازه‌ی معمولی برای او نوشتند و فرستادند. آن آقا به این مقدار اجازه قانع نبود و می‌خواست وکیل امام در آن استان باشد. حتی مرحوم حاج آقا مصطفی وساطت می‌کرد که ایشان صلاحیت این کار را دارد، ولی امام نمی‌پذیرفتند و فرمودند نه این مقدار که من اجازه نوشته‌ام کافی است. بعد آن آقا نامه تهدیدآمیزی به امام نوشت که اگر این وکالتنامه را به من ندهید من به مردم می‌گویم که از تقلید شما برگردند. امام در جواب ایشان نوشتند اگر یک همچو خدمتی به من بکنید من از شما تا روز قیامت ممنون می‌شوم. چون بار مسئولیت من، اگر مردم از تقلید من برگردند سبک می‌شود. (15)

این دنیاست، نمی‌دهم

حجت الاسـلام والمسلمین قرهی:

عده‌ای از برادران مقداری از عکسهای امام را در لبنان چاپ کرده بودند که این عکسها در اختیار خود امام بود و دست ما به آن نمی‌رسید. طلاب افغانی که در نجف بودند حسینیه‌ای داشتند که مراسمشان را در حسینیه برگزار می‌کردند. آنها علاقه مند بودند عکس امام را در این حسینیه نصب کنند لذا مکرر به من مراجعه می‌کردند. خدمت امام رفتم و مطلب را گفتم. امام فرمودند: «نمی‌دهم» تا اینکه دوباره یکی از آنها آمد و تقاضای عکس کرد من هم دوباره خدمت امام مسأله را گفتم ایشان با تندی جواب منفی دادند. دوباره اصرار کردم که آقا اینها نظری ندارند. امام فرمودند: «من خودم مردم را می‌گویم دنبال دنیا نروند، این دنیاست، نمی‌دهم» (16)

هر کسی هم عکس برده بیاورد

حجت الاسلام والمسلمین کروبی:

از مسائلی که امام بدان توجه داشتند، این بود که اجازه نمی‌دادند کسی عکس از ایشان بگیرد. امام نگران این جهت بودند که نکند از این عکس‌ها که گرفته می‌شود، برای تبلیغ مرجعیتشان استفاده بشود.
بعد از مدتها دو عکس از ایشان گرفته شد که یکی از آنها را به لبنان برای چاپ فرستادیم که به صورت عکس رنگی چاپ شد و به نجف آمد. آقای دکتر صادقی چند تا از آن عکسها را خدمت امام برد برای اینکه نمونه عکسهای چاپ شده را به امام نشان بدهد امام وقتی که عکسها را دیدند فرمودند: «بقیه عکسها کجاست؟ بیاورید» عکسها را که پیش ایشان بردند همه را نزد خودشان ضبط و نگهداری کردند و فرمودند: «هر کس هم که از این عکسها گرفته است از او بگیرید.» مرحوم حاج شیخ نصرالله خلخالی خدمت امام رفت و گفت: «آقا من این عکسها را با پول خودم و از مال شخصی خودم چاپ کردم و مال من است» امام فرمودند: «خوب، فعلاً اینها اینجا باشد».
خلاصه متجاوز از شش ماه مرتب مرحوم شیخ نصرالله به امام اصرار می‌کرد ولی ایشان حاضر نبودند عکسها را بدهند برای اینکه مبادا توزیع بشود. بعد هم که اجازه فرمودند مشروط بر این بود که در داخل نجف پخش نشود و در سایر کشورها هم به کسانی که از این عکسها تقاضا می‌کنند داده شود. (17)

چرا در منزل من مرا هتک می‌کنید؟

حجت الاسلام والمسلمین سید محمود دعایی:

مسایلی که معمولاً در بیوت مراجع در نجف وجود داشت در بیت امام وجود نداشت. یکی از این مسایل اطرافی‌گری و حاشیه نشینی و بیت پروری بود. امام اجازه نمی‌داد کسی به عنوان اطرافی و حاشیه نشینی بیت ایشان بروز کند و در منزل ایشان عکس ایشان و وسایلی که جنبه تبلیغاتی برای هر مرجعی دارد توزیع و تکثیر بشود.
یک روز ظهر که نماز را در منزل ایشان می‌خواندیم کسی آمد و تعدادی از عکسهای امام را بین جمعیت نمازگزار تقسیم کرد. امام که متوجه مطلب شدند به شدت برافروخته شد و با قاطعیتی که توأم با ناراحتی و عصبانیت بود اعتراض کردند که: «چرا در منزل من مرا هتک می‌کند من اجازه نمی‌دهم که اینجا اینطور مسایل وجود داشته باشد و برای من تبلیغ بشود.» (18)

نفس است که دعوت می‌کند

حجت الاسلام والمسلمین موحدی کرمانی:

در نجف که بودم یادم هست از بعضی از افراد گلایه‌ای می‌شنیدم که امام خیلی با ما گرم نمی‌گیرد. من این مسأله را به مرحوم حاج آقا مصطفی منتقل کردم که به امام عرض کنید قدری بیشتر با این افراد گرم بگیرند. ایشان گفت اینقدر این مسأله را به امام گفته‌ایم و امام فرمودند: «این از تسویلات و دسیسه‌های شیطان است یعنی در حقیقت این نفس من است که مرا دعوت می‌کند با افراد بیشتر گرم بگیرم که تعداد علاقه مندانم بیشتر بشود، ولی برای این که امر به من مشتبه شود، شیطان می‌گوید این برای خدا و اسلام است! لذا من این کار را نمی‌توانم بکنم.» (19)

حالا بیایم مشرک بشوم؟

حجت الاسلام والمسلمین فرقانی:

در نجف بعضی از آقایان و مردم به امام گله می‌کردند که چرا با بعضی از دوستانتان زیاد گرم نمی‌گیرید؟ مثلاً می‌گفتند دو آیت الله به هم می‌رسند، به هم تعظیم می‌کنند و با همدیگر گرم می‌گیرند. امام فرمودند: «من در طی مدت چهل سال زحمت کشیدم تا موحد شدم حالا تازه بیایم و مشرک بشوم و سجده کنم برای شما و آقایان؟» (20)

پی‌نوشت‌ها:

1- همان، ج 4، ص 364-365.
2- آیت الله شهید سید اسدالله مدنی.
3- برداشت‌هایی از سیره امام خمینی، ج 5، ص 163.
4- همان، ص 164-165.
5- صحیفه دل، ج 1، ص138.
6- برداشت‌هایی از سیره امام خمینی، ج 5، ص 59.
7- همان، ص 166.
8- همان، ج 3، ص 221.
9- همان، ج 5، ص 166.
10- همان، ص 166-167.
11- همان، ص 167.
12- همان، ص168.
13- همان.
14- همان، ص 159.
15- همان، ص 159-160.
16- همان، ج 3، ص 219-220.
17-همان، ص 220 و 221.
18- همان، ص 233.
19- همان، ص 224.
20- همان، ص 225.

منبع مقاله :
سعادتمند، رسول؛ (1389)، درسهایی از امام: اخلاص و تقوا، قم: انتشارات تسنیم، چاپ اول

 



مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما