Annales School

مکتب آنال

این «مکتب» تاریخ‌نگاری، اگر بتوان آن را مکتب نامید، مهم‎ترین دستاورد قرن بیستم در زمینه‌ی نگارش تاریخ است. خاستگاه این مکتب را معمولا تأسیس Revue de synthèse historique توسط هانری بِردر 1900 می‎دانند.
جمعه، 22 مرداد 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
مکتب آنال
 مکتب آنال

 

نویسنده: ایمانوئل والرشتاین
برگرداننده: حسن چاوشیان
ویراستار: محمد منصور هاشمی


 

 Annales School

این «مکتب» تاریخ‌نگاری، اگر بتوان آن را مکتب نامید، مهم‎ترین دستاورد قرن بیستم در زمینه‌ی نگارش تاریخ است. خاستگاه این مکتب را معمولا تأسیس Revue de synthèse historique توسط هانری بِردر 1900 می‎دانند. مکتب آنال از بطن ناخرسندی و در واقع اعتراض علیه گرایش «فردنگرانه»‎ای سربرآورد که از زمان «انقلاب» رانکه بر تاریخ نگاری اروپایی سایه انداخته بود و خصوصاً در دانشگاه سوربن فرانسه و در قالب نشریه‎ی Revue historique (تأسیس در دهه‎ی 1870) نهادینه شده بود. مطلوب رانکه نگارش تاریخ بود به صورت تجربی «همان‌طور که واقعاً رخ داده است» و بر مبنای منابع دست اول. بعدها، در 1953، لوسین فور درباره‎ی این گرایش چنین اظهارنظر کرد که این نوع تاریخ نگاری فرانسوی، که اشخاصی همچون گابریل مونوو امیل بورژوانماینده‎ی آن هستند، «در واقع تاریخی است که شکست خوردگان 1870 آن را می‎نویسند.» استدلال وی این بود که تأکید آنان بر تاریخ دیپلماتیک بر اندیشه‌ی مضمری استوار است که می‎گوید: «آه! اگر مطالعه‎ی دقیق‌تری کرده بودیم، امروز وضع‌مان بهتر بود» (Febvre, 1953, p. vii).
مسئله اعتراض به جست‌و‌جوی داده‌های تجربی در به اصطلاح منابع دست اول نبود. مسئله این احساس بود که هیچ تاریخی نیست که ارزش نگاشتن داشته باشد و «تألیفی» نباشد- عنوان نشریه‎ی بِر از همین جا بود- یا به بیان فور تاریخی که histoire pensée یا histoire- problèm در مقابل histoire historisante نباشد.
هانری بِر می‎خواست قید و بندهای دست و پا گیر یک «رشته‌ی» جاافتاده را در هم بشکند و به همین منظور در نشریه‎ی خود جا و مجالی را به سایر «رشته‌ها»، خصوصاً علوم اجتماعی جدید، اختصاص داد. هنگامی که در 1929 لوسین فور و مارک بلوخ دست به دست هم دادند تا نشریه‎ای را به راه بیاندازند که نام این گروه از آن گرفته شد، سنت تاریخ‌نگاری مذکور جان تازه‎ای گرفت و پررنگ‎تر و ژرف‎تر شد. درباره‎ی این نشریه باید به دو نکته‌ی مهم اشاره کرد. پیش از هر چیز، نام نشریه اهمیت دارد. سالنامه‎ی تاریخ اقتصادی و اجتماعی، که ترجمه‎ی دقیق (و آگاهانه) عنوان نشریه‎ی آلمانی طرفدار مکتب تاریخ «نهادی» اشمولر بود. این عنوان فقط حاکی از همسویی با جریان ضدتک‌نگاری در آلمان نبود؛ بلکه بیانگر برنامه‎ای نیز بود و نشان می‌داد که این نشریه بر امور اقتصادی و اجتماعی تأکید خواهد داشت، و معنای تلویحی چنین تأکیدی این بود که امور اقتصادی و اجتماعی پردوام‌تر، مهم‎تر و بنیادی‎تر از امور سیاسی و دیپلماتیک، یعنی کانون اصلی اکثر نوشته‎های تاریخی، است.
دومین نکته‎ای که درباره‌ی این نشریه باید به آن توجه کرد، محل انتشار و همچنین نویسندگان و خوانندگان آن است. سالنامه نه در پاریس که در استراسبورگ منتشر می‎شد، جایی که فور و بلوخ در آن تدریس می‌کردند. این نمادی از موقعیت از حیث نهادی حاشیه‎ای آن‎ها است که حتی تا وقتی که فور در کولژ دو فرانس صاحب کرسی شد و بلوخ به سوربون رفت، ادامه داشت. تعداد مشترکان نشریه اندک بود و از چندصد نفر تجاوز نمی‎کرد. اما نویسندگان و خوانندگان نشریه از همان آغاز مجموعه‎ای از مردم ملت‌های گوناگون بودند، همان طور که مضامین نشریه نیز گستره‌ی بین المللی داشت. سالنامه خصوصاً با ایتالیا و اسپانیا روابط نیرومندتری داشت.
پس از جنگ جهانی دوم تأثیر و نفوذ سالنامه به طور محسوسی افزایش یافت و رشد و توسعه‌ی آن به عنوان نهاد نیز چشمگیر بود. بلوخ به دست نازی‌ها کشته شده بود، ولی فور تا زمان مرگ‎اش در 1956 رهبری این نهضت را ادامه داد. او مورخ جوان‌تری به نام فرنان برودل را با خود همراه ساخت که نماینده‎ی «نسل دوم» نهضت آنال شد. فور کار بزرگ برودل، مدیترانه و دنیای مدیترانه‎ای در عصر فیلیپ دوم، را ستایش می‎کرد و آن را همان «تصویری از تاریخ» می‎نامید که مکتب آنال در پی‎اش بود و «طلیعه‌ی عصر تازه‌ای» را نوید می‎داد (224 ,Febvre, 1950, p).
هرچند سوربن از اعطای کرسی به برودل خودداری کرد، او مانند فور به تصدی کرسی در کولژ دو فرانس نایل شد که در سیاست نظام دانشگاهی فرانسه مایه‎ی مباهات ولی فاقد قدرت واقعی بود. فور و برودل مصمم بودند به کمک یکی از مقامات ارشد دولتی، گاستون برژه، پایگاه قدرت بدیلی ایجاد کنند و توانستند فکر تأسیس بخش ششم (علوم اقتصادی و اجتماعی) در مدرسه‎ی علمی مطالعات عالی را عملی کنند. اکول پراتیک مؤسسه‎ای خاص و منحصر به فرد که در قرن نوزدهم برای «آموزش بزرگسالان» بیرون از نظام دانشگاهی ایجاد شده بود. فور و برودل توانستند به سرعت این بخش ششم را به قرارگاه پویا و فعال دوره‎های تکمیلی و پژوهش‌های علمی در تاریخ و علوم اجتماعی تبدیل کنند. نشریه نیز در 1946 تحت عنوان تازه‌ای از نو به راه افتاد، سالنامه: اقتصادها جامعه‌ها، تمدن‌ها. مواضع نهضت آنال در قبال برساخت اجتماعی زمان و زمان‌مندی، به صریح‎ترین و منظم‎ترین شکل به دست برودل پرورانیده شد. او کتاب تاریخ تمدن مدیترانه‌ی خود را به سه بخش تقسیم کرد که با سه برهه‎ی اجتماعی ساخت، اتفاق و رویداد تناظر داشت. او در این کتاب جمله‎ی مشهور خود را بیان می‎کند که «رویدادها گرد و غبارند» (1949, vol. 1, p. 901). در 1958، برودل مقاله‎ای منتشر کرد که شاید بتوان آن را محور نهضت آنال از لحاظ نظریه دانست- «تاریخ و علوم اجتماعی». در همین اثر سومین مضمون عمده و وجه مشخصه‎ی نهضت آنال مطرح شد؛ یعنی افزون بر «ترکیب و تألیف» و «تاریخ اقتصادی و اجتماعی»، تأکید بر دوره‌های بلند مدت که قالب زمانی مطالعه‎ی ساختارهای دیر تغییر زندگی اجتماعی است. البته برودل با رعایت دقت و احتیاط به صراحت بیان می‎کند که دوره‎ی بلندمدت مفهوم عام ابدی و ثابتی نیست. او این زمان را «دوره‎ی بسیار بلندمدت» می‎نامد و می‎گوید «اگر چنین زمانی وجود داشته باشد، فقط زمان مردان خردمند خواهد بود...» (1958 ,Braudel).
بین سالهای 1945 و 1970، که دوره‎ی نسل دوم مکتب آنال است، ناگهان این نهضت از حاشیه‎ها به مرکز منتقل شد، آن هم نه فقط در فرانسه. هنگامی که در 1975 بخش یازدهم در مدرسه‎ی مطالعات عالی افتتاح شد، شأن و منزلتی بیش از دانشگاه‎های پاریس داشت. سالنامه‌ی اقتصادها، جامعه‌ها، تمدن‎ها (E.S.C)، به یکی از مهم‎ترین نشریه‎های علمی جهان مبدل شده بود. به نظر می‎رسید که تقریباً همه، یا دست‌کم بسیاری از دانشمندان و دانشگاهیان، خود را طرفدار مکتب آنال می‎دانستند.
سال 1968 برای نهضت آنال، مانند بسیاری از جریان‌های فکری دیگر، نقطه‌ی عطف بود. پس از سال 1968 نفوذ و تأثیر نهضت آنال به فراتر از ناحیه‌ی فرهنگی فرانسه- اروپای لاتین، کبک، لهستان، مجارستان و ترکیه- رفت. (برای تحلیل این پدیده به ویژه نامه‌ی 1978 نشریه‎ی ری‌ویو مراجعه کنید که مقاله‎هایی در این باره نیز دارد که چرا بریتانیا هم خیلی زود نهضت آنال را پذیرفت.) مکتب آنال کم‌کم در ناحیه‎هایی اهمیت و نفوذ پیدا می‎کرد که پیش از آن در برابر این مکتب مقاومت می‌کردند- ایالات متحده، آلمان و سرانجام اتحاد جماهیر شوروی. (موضع رسمی شوروی در قبال مکتب آنال، برای سال‌های متمادی، حمله و توبیخ بود. با این حال در اتحاد شوروی نیز طرفداران سرسخت مکتب آنال کم نبودند. در 1989، همراه با گلاسنوست مؤسسه‎ی تاریخ جهان در آکادمی علوم توانست سمیناری بین المللی درباره‎ی مکتب آنال برگزار کند.)
در 1972 برودل هم از مقام سردبیری سالنامه‎ی E.S.C و هم از ریاست بخش یازدهم بازنشسته شد و جای خود را به «نسل سوم» داد. در سال 1970 آخرین نهاد بزرگ نهضت آنال، یعنی دانش‌سرای علوم انسانی، رسماً افتتاح شد که برودل تا زمان مرگ‎اش در 1985 ریاست آن را برعهده داشت. دانش‌سرا به وجود آمده بود تا همکاری فکری دانشمندان فرانسوی را با دانشمندان سایر نقاط جهان مقدور سازد و هنوز همان امید به ترکیب و تألیف را دنبال می‎کرد که هنری بر در 1900 در دل داشت.
رویدادهای 1968 افق‎های فکری تازه‎ای در همه جا گشوده بود. در بعضی نقاط جهان، دانشمندان (و دانشجویان) برای نخستین بار از راه میانه‌ی مکتب آنال استقبال می‎کردند که در آنِ واحد هم علیه تاریخ تفریدی و هم علیه علوم اجتماعی تعمیمی مبارزه می‌کرد. از طرف دیگر، درست در همان نقاط جهان که مکتب آنال تأثیر و نفوذ نیرومندی داشت، اجتماع علمی کم‌کم وارد دوره‎ی «پسا مارکسیستی» می‎شد و بنابراین تأکیدهای فراوان «نسل دوم» به تاریخ اقتصادی با ظن و تردید مواجه می‎شد.
«نسل سوم» کانون توجه و تأکید را از تاریخ اقتصادی به تاریخ اجتماعی (که حتی بعداً شامل فرهنگ سیاسی نیز می‎شد) معطوف کرد. این به معنای توجه و علاقه به روحیه‎ها و ذهنیات بود و گسترش فوق‌العاده‌ی پژوهش تجربی درباره‎ی طیف وسیعی از پدیده‎های اجتماعی و فرهنگی و اشتراک علایق با انسان‌شناسان که آن‎ها نیز بر حوزه‎ی نمادین تأکید داشتند.
«نسل سوم» نهصت آنال، روحیه‌ی جامع‌نگری داشته است یعنی مطالعه‎ی همه‎ی جنبه‎های واقعیت اجتماعی که از همان آغاز مؤلفه‌ی اصلی مکتب آنال بود. نسل سوم با استفاده از مفهوم امر اجتماعی، مفهوم امر اقتصادی را بسط داد، همان طور که نسل‎های پیشین با استفاده از مفهوم امر اقتصادی مفهوم امر سیاسی را بسط داده بودند. اگرچه واضح است که نسل سوم «جامع‌نگری» بیش‌تری داشته است، چندان معلوم نیست که همان‌قدر هم اهل کل‌نگری یا «تألیف» باشد.
نسل سوم سعی داشته است که اهمیت حیطه‎ی سیاسی را دوباره در نظر بگیرد و آن را محور روحیه‎ها و ذهنیات تلقی کند. آنان با این تلقی به مطالعه و بررسی «رویدادها» نزدیک‎تر شده‎اند، حتی اگر نقاب رخدادهای نمادین بر چهره‎ی رویدادها زده شده باشد.
هر قدر جایگاه «نسل سوم» در دنیای دانش وسعت می‎یابد- هم به معنای افزایش تعداد آنان و هم به معنای پرداختن به مسائل تجربی‎تر- حال و هوای نهضت بودن، به ناچار کم فروغ‎تر می‎شود. اکثر طرفداران آنال، امروزه عبارت «مکتب آنال» را قبول ندارند.
بنابراین آیا چیزی از روحیه‌ی آنال باقی مانده است؟ به نظر می‎رسد باقی مانده باشد، به این معنا که زیاده‌روی‎های روایت تفریدی و تعمیم‎های غیر تاریخی هنوز محل انکار است. می‎توان گفت که هرچند برای نسل‌های اول و دوم، راه میانه گذرگاه بسیار باریکی میان دو مکتب بزرگ و پرنفوذ بود، برای نسل سوم، راه میانه به شاهراه فراخ میان دو موضع افراطی منسوخ، تبدیل شده است. و این تفاوتی است بین تصور داود و جالوت از خویشتن با این احساس که کاری که می‎کنم نه فقط طبیعی و درخور احترام است، بلکه به تصور همه نیز چنین است.
آیا «نسل چهارم» نهضت آنال نیز در راه است؟ پاسخ هنوز معلوم نیست.
منبع مقاله :
آوتوِیت، ویلیام، باتامور، تام؛ (1392)، فرهنگ علوم اجتماعی قرن بیستم، ترجمه‌ی حسن چاوشیان، تهران: نشر نی، چاپ اول

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط