خیانتها و جنایتهای رژیم پهلوی در بیان امام خمینی (ره) (3)

دانشگاه در ارتش دخالت دارد؛ دست دارد. فرهنگ در ارتش تأثیر دارد، فرهنگ در کوچه و بازار و مردم تأثیر دارد. آن روز روزنامه‌ها را می‌دیدی، روزنامه‌هایی بود که همه برخلاف مصالح خود کشور ما [بود] و چون اسلام را می‌دیدند که اگر
چهارشنبه، 27 مرداد 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
خیانتها و جنایتهای رژیم پهلوی در بیان امام خمینی (ره) (3)
 خیانتها و جنایتهای رژیم پهلوی در بیان امام خمینی (ره) (3)

 

نویسنده: رسول سعادتمند




 

نابودی اسلام، هدف مشترک دشمنان در رژیم سابق

دانشگاه در ارتش دخالت دارد؛ دست دارد. فرهنگ در ارتش تأثیر دارد، فرهنگ در کوچه و بازار و مردم تأثیر دارد. آن روز روزنامه‌ها را می‌دیدی، روزنامه‌هایی بود که همه برخلاف مصالح خود کشور ما [بود] و چون اسلام را می‌دیدند که اگر باشد، نمی‌شود که این اسلام را جلویش را گرفت، برخلاف اسلام بودند. در زمان رضاخان، خوب شد که شما آنوقت نبودید، خون دلی خوردند اشخاصی که در آنجا بودند، در آنوقت بودند. آقا! در روزنامه یا در مجله ای که آنوقت منتشر شد، به صراحت به رسول اکرم جسارت کرد، یک نفر جواب نداد. به صراحت، شعرای آنوقت، نویسنده‌های آنوقت، روشنفکران آنوقت همه اینها دست به هم داده بودند که اسلام را بکوبند. البته استثناء داشت، اما آنها در اقلیت بودند، نمی‌توانستند چیزی بگویند. مجلات آن روز، خدا می‌داند که آن مجلات با این جوانها چه کرده است! سینماهای آن روز، تئاترهای آن روز، هنرهای آن روز، اینها هم دست به هم داده بودند که اسلام را از اینجا بیرون کنند و امریکا را وارد کنند. این خدا به ما تفضل کرد، ترحم کرد و این تحول حاصل شد و تا این مطلب هست، این تحول هست و باقی هست، شما از هیچ چیز نترسید. کسی که از خدا می‌ترسد، از کس دیگر نباید بترسد. بین شما و آنها، همین بود که شما برای خدا، فی سبیل الله دارید جهاد می‌کنید، آنوقت، اصلاً صحبت از خدایی در کار نبود؛ «اعلیحضرت فرمودند، چه فرمان یزدان چه فرمان شاه» این منطق این بود.
اینکه روحانیون فریاد می‌زنند به اینکه اسلام را باید تقویت کرد در یک کشوری، باید ایمان مردم را تقویت کرد، اینها برای همین است که دیدند که کجاهایی که ایمان هست، جاهایی که ایمان هست، چی‌هاست و جاهایی که ایمان نیست، چی هست. حالا شما خودتان لمس کردید این را. همین جوانهایی که الان هستند، نظیر آنها در سابق هم بودند. سابق اینطور نبود که ما جوان نداشته باشیم. به همین مقدار یک خرده کمتر البته چون جمعیت زیاد شده جوان آنوقت بود و همین مقدار اشخاصی بودند، مردم بودند، جمعیت همین طور بود، اما چی بود؟ خیابانش را وقتی می‌گشتیم، همه فساد. این فرهنگ اجنبی است. در خیابانها، کسی وارد می‌شد، می‌دید سر تا ته خیابانها یا مشروب فروشی است یا بساط زدن و چه کردن است یا زنهای لخت در بین مردم راه افتادن است. بازارش را می‌دیدی، همین بود، همین بود؛ همین مسائل بود. توی مدارستش می‌رفتی، توی مدارس دانشگاهی همین مسائل بود. در دیوارهای دانشگاه، بدگویی بود به اسلام و به قرآن کریم. حتی بعد از انقلاب، آنوقتی که دانشگاه در قبضه منافقین و امثال منافقین بود، در دیوار دانشگاه به اسلام جسارت می‌کردند. وقتی که ما دستمان را دراز کردیم که هر چه امریکا می‌دهد بخوریم و هر چه هم خط می‌دهد عمل بکنیم و خودمان گوش و چشممان را ببندیم نبینیم، وقتی اینطور می‌شود، آن حال می‌شود که دیدیم و دیدید. (1)

تفاوت مردم ما با مردم صدر اسلام

این خداست که ما را از این لجنزار و از این چاه هلاکت بیرون آورد و به مقام انسانیت شماها را رساند؛ مقامی که برای خدا، برای پیشبرد اهداف اسلام شما جنگ می‌کنید. نظیر مجاهدین این زمان، نظیر این جوانهای این زمان، از اول تاریخ تا حالا نبوده است. اگر آنها بوده اند، اما کم بودند. زمان رسول الله(ص) تا می‌آمد به زمان ائمه ما(ع) آن زمان رشد اسلام بود. پیغمبر چقدر خون دل از این مردم همان بلاد خودشان می‌خورد! امیرالمؤمنین چقدر شکایت کرده است! قرآن چقدر شکایت کرده است؛ شکایت از همان مسلمانها! امیرالمؤمنین از همان مسلمانها و از همین کسانی که در اطرافش بودند شکایت می‌کردند، منبر می رفت آرزوی مرگ می‌کرد امیرالمؤمنین وقتی هم که شمشیر را خورد از آن منافق، فزت و رب الکعبه (2) فرمود؛ برای اینکه راحت شد از این گرفتاری که به دست مردم دارد. می‌خواستند یک ارتشی را، یک لشکری را به آنطوری که سابق بود، برای دفاع از اسلام راه بیندازند، چقدر خون دل می خوردند، چقدر زحمت می‌کشیدند، نمی‌آمدند!
امروز داوطلب شما دارید، می‌روید؛ داوطلب طرف شهادت می روید؛ طرف مرگ می‌روید. امروز شما بسیج و پاسداران و کمیته‌ها و ارتش و قوای نظامی و انتظامی و عشایر، و آنها یک جور دیگری بودند؛ حالا یک جور دیگری شده‌اند. همه شما امید اسلام هستید. اسلام به وجود شما افتخار می‌کند. بگذار هر چه می‌خواهند در خارج بگویند. در خارج بگویند که مردم دیگر برگشته‌اند دیگر مردم رها کرده‌اند. انتخابات می‌شود، اولش می‌گویند که همین انتخاب اخیر اولش در خارج می‌گفتند که مردم شرکت نمی‌کنند، مردم شرکت نکردند. می‌ترساندند که اگر شرکت کنید، چه می‌شود! بعد که دیدند شرکت می‌کنند، حالا می‌گویند: دروغ است. هر چه می‌شنوند از این چیزها، یکیشان به دیگری می‌گوید: دروغ است. اینها می‌خواهند ما را از تحلیلمان اغفال کنند. اینطور بود می‌گوییم: بابا، مردم آنجا در صحنه هستند؟ می‌گویند: نخیر، هیچ در صحنه نیستند! دانشگاهها باز می‌شود، می‌گویند: مردم نخیر، نمی‌روند! انتخابات شد، نخیر انتخابات نبود، این انتصابات بود! دولت مردم را با زور برد! بابا، مردم در دانشگاه اجتماع می‌کنند برای نماز! نخیر، به اینها پول می‌دهند! همه را می‌گویند دروغ است؛ برای اینکه، نبادا... می‌گویند این دروغ است که می‌خواهند ما شک در تحلیلمان بکنیم. وضع اینجور شده برای آنها.
اگر اینها یک آدمهایی بودند، [این طور نمی‌کردند.] واقعاً انسان تأسف می‌خورد به بعضی اشخاص که می‌توانستند آدم باشند، می‌توانستند مفید باشند، می‌توانستند برای خودشان مفید باشند، می‌توانستند برای کشور مفید باشند، همچو جهالت کردند، نفهمی کردند با همه، اصلاً ناشناخته بودند اسلام چه هست. قدرت اسلام را نمی‌دانستند چیست، هی دم از ملیت زدند و هی دم از چی زدند. اسلام اینها را اینطور از خود بی خود کرده و عاشق کرده است. اینها ناشناختند؛ ملت را نشناختند؛ ایمان ملت را نشناختند. به خیال خودشان، می‌خواستند خدمت برای دیگران بکنند که خودشان به نوایی برسند، خودشان هم به هیچ چی نرسیدند. آنها گمان می کردند که بالاخره امریکا می‌آید، پس ما یک جای پایی برای خودمان بگذاریم، بعضیشان هم شاید مبعوث بودند از طرف آنها، لکن امریکایی در کار نیست! تا اینها زنده‌اند، امریکا تو کار نیست! حالا اگر یک وقت در تاریخ خدای نخواسته یک چیزی بشود، ایران باز فراموش کند این صحنه‌های انسانی را، آن مسئله دیگر است. اما إن شاءالله، این مسائل هست و به قوت خودش هست. و اینها باختند، بدبخت کردند خودشان را و یک دسته‌های دیگر هم هستند، دارند آنها را بدبخت می‌کنند. نکنند اینها دیگر این جوانها رها کنند این مسائل را می‌بینند که دیگر نمی‌شود، می‌دانند که دیگر این منحرفین نمی‌توانند بیایند اینجا برسند به یک حکومتی؟! حکومت به کی بکنند؟ به اینها؟ در صورتی که می‌دانند خوب، بیایند درست مثل آدم مشغول کار بشوند و توبه کنند، برگردند به کارهای خودشان.(3)

سازندگی فرهنگ صحیح

آن چیزی که ملتها را می‌سازد فرهنگ صحیح است. آن چیزی که دانشگاه را بارور می‌کند که برای یک ملت مفید است، برای کشور مفید است، آن عبارت از آن محتوای دانشگاه است، نه درس است. صنعت ماعدای ایمان فساد می‌آورد، علم ماعدای ایمان فساد می‌آورد؛ اذا فسد العالم فسد العالم. (4) هر چه علم بیشتر شد، فسادش هم بیشتر است. اهل جهنم از تعفن عالم به ایذا دارند، اذیت می‌کشند. عالمی که ایمان دارد آن است که خدا تعریفش می‌کند، پیغمبر تعریفش می‌کند، اسلام تعریفش می‌کند. اگر ایمان پهلوی تخصص نباشد، تخصص مضر است. تخصص در یک کشوری باشد که ایمان تویش نباشد، تخصص کشور را به هلاکت می‌رساند، به بستگی می‌رساند. این همه متخصص ما داشتیم در هر رشته ای، در زمان سابق، برای این ملت چه کردند این متخصصین ما؟ جز هی ملت را به عقب راندند، هی وابسته کردند، همه چیز وابسته شد؛ هر چه اسم می‌بردند، می‌گویند باید برویم به سراغ اروپا، لولهنگ (5) سازی را خوب بلد بودند، آنها ما را می‌بردند برای اینکه تعلیم کنند، تعلیم نمی‌کردند. جوانهای ما را می‌بردند یک دسته را فاسد می‌کردند، یک چیزهای ناقصی [تعلیم می‌کردند.] میان راه اینها را رها می‌کردند بیایند. ما را هی بازی دادند، کشور ما را‌ هی بازی دادند، ملت ما را هی بازی دادند که ما می‌خواهیم شما را برسانیم به تمدن بزرگ! وقتی رفتند دیدیم که تمدن بزرگ که نبود هیچ، ما را منحط کردند تا حدی که همه چیزمان وابسته به غیر بود. و همه دارایی ما را بردند اینها. اینها که رفتند، تمام بانکهای اینجا را غارت کردند، رفتند اینقدر بدهکار هستند این فراریها به این بانکها. سالهای طولانی باید زحمت بکشند تا [بدهی] بانکها را حالا خود ایران بدهد؛ برای اینکه فرهنگ، فرهنگ ایمانی نبود، ایمان توی جامعه نبود، ایمان تو بازار نبود، ایمان توی عرض می‌کنم خیابان نبود، ایمان توی دانشگاه نبود. هرجا را منتها مؤثرتر می‌دانستند، آنجا را بیشتر فشار می‌آوردند. روحانیون هم که الا خیلی خیلی نادر، از آن مسائل اولی که صدر اسلام داشته، نگذاشته بودند؛ همان سرجای خودشان بودند. اینها را دیگر نمی‌توانستند منحرف کنند، از بین می‌بردند، اسیر می‌کردند، تبعید می‌کردند، حبس می‌کردند، می‌کشتند. عده ای از روحانیون بزرگ را کشتند در زمان رضاخان. از شهرهای خودشان بیرونشان کردند، بردند یک جای دور دستی آنجا نگهشان داشتند. علمای آذربایجان را از آنجا برداشتند، بردند یک جای دیگر، علمای مشهد را همه را اسیر کردند، آوردند تهران، یکی از بزرگترین علمای آنجا را در همین تهران من خودم این را دیدم که توی یک خیابانی که اجازه داشت تا اینجا بیاید از خانه‌اش بیرون، با شبکلاه نشسته بود و مردم می‌آمدند، می رفتند، خیلی‌ها نمی‌شناختند، بعضیها هم می‌شناختند، جرأت نمی‌کردند سلام بکنند به او و همین را که از علمای درجه یک مشهد بود؛ مرحوم «آقازاده بزرگ»(6) که از علمای درجه یک بزرگ بود، با پاسبان توی خیابان می‌بردندش برای محاکمه. آخرش هم کشتند او [را].(7)

تحول ملت، با عنایات خداوند

این ملت همان ملت بود، اما چرا حرف نزد؟ برای اینکه فرهنگ خارجی نگذاشته بود. این چشمش را این جوان وقتی باز می‌کرد، به مجله نگاه می‌کرد، می‌دید که همه‌اش یک مسائل جنسی [است، ] به روزنامه نگاه می‌کرد، یا فحش به آخوند بود یا فحش عرض می‌کنم که به ملا بود یا به اسلام یا به این چیزها بچه را از کوچکی بزرگش کردند به ضد اسلام، به ضد وطن، به ضد ایمان. و اگر خدای تبارک و تعالی به این ملت مظلوم ترحم نفرموده بود، آن خوابهایی که اینها دیده بودند، بیشتر از این مسائل بود. شما یکی دو سه تا مسئله‌اش که در این آخر واقع شد، ازدواج پسر یک سرهنگی به پسر سرهنگ دیگر، ازدواج پسر به پسر! این یکی از مسائلی بود که راهش باز شد. بعدها هم اگر مهلت داده بودند، مسئله رایج می‌شد؛ چنان که در بعضی جاهای دیگر هست. فحشای علنی در خیابان، در شیراز! (8) اینها خیلی خواب دیده بودند برای ما دیگر قضیه دریایش را که همه آنهایی که رفته‌اند، دیده‌اند و عرض می‌کنم یا شنیده‌اید و قضیه کاباره‌ها و قضیه میخانه‌ها و قضیه قماربازی‌ها و این قضایایی که سر تا ته ایران پر از این مسائل بود. اصلاً صحبت از اسلام توی کار نبود.
خداوند رحم کرد، همه شما را متحول کرد. تمام جوانهای ما را از آن منجلاب نجات داد و وارد کرد در یک محیط اسلامی انسانی که در مقابل شرق و غرب ایستاده است و ابداً خم به ابرو نمی‌آورد که اینها دارای نمی‌دانم چه چیزهای پیشرفته [ای] هستند. شما این را بدانید که آنها همیشه اینطور بوده که استعمارگر کوشش اش این بوده است که از خود مردم به جان خود مردم بریزد، همیشه بنابراین بوده که یک کودتایی در خود کشور ایجاد کند. یک اختلافی در خود کشور ایجاد کند، اینها در این صدد هستند همیشه. دست از ما بر نمی‌دارند؛ بیدار باشد ملت ما! بیدار باشد ارتش ما! بیدار باشد پاسدارهای ما! کمیته‌ها، بسیج نمی‌دانم عشایر، همه اینها بیدار باشند! بفهمند که اگر یک وقت بنا شد که یک زمزمه خلاف بیدار شد، بدانید که نمونه این است که یک مسئله درست کنند. دانشگاه که باز شده است، بدانند این جوانها که دستها ممکن است در کار باشد که باز مسائل را طور دیگری کنند و شماها را منحرف کنند. همان دفعه اولی که شما از یک استاد یا از یک دانشجو یک چیز انحرافی دیدید، همان دفعه اول گزارش بدهید تا جلویش گرفته بشود.(9)

جنایت‌های شاه و ضرورت مجازات او

اما راجع به رهایی اینها؛ باید ما ببینیم که ما چه می‌خواهیم و ملت ما چه می خواهد. آن چیزی که ملت ما می‌خواهد، آیا یک امر غیرمشروع است یا یک امر انسانی است؟ آیا بشر دوستی وادار کرده است این جوانهای ما را که بروند و این مرکز را بگیرند و نگذارند توطئه به ثمر برسد یا خلاف این بشردوستی است؟ آن چیزی که ملت ما می‌خواهد این است که این ملت از این آدم که الان در امریکا هست، سی و هفت سال تقریباً رنج دیده است. سی و هفت سال، این به ملت ما خیانت کرده است. و سی و هفت سال، ذخایر ما را به باد فنا داده است. و سی و هفت سال، جوانهای ما در تحت سلطه اینها زندگی انسانی نداشتند. و سی و هفت سال، اختناق همه جانبه بر این مملکت و بر این ملت از طرف ایشان حکمفرما بوده. و با دست خود ایشان، به طوری که‌اشخاص نقل می‌کنند، و با مباشرت در پانزده خرداد، عده کثیری را به قتل رسانده است. و با امر او از پانزده خرداد تا کنون، ما شاید بیش از صد هزار نفر مقتول و صدها هزار نفر مجروح و معلول داریم. این ملت با این همه رنج که کشیده است، حالا می‌خواهد که این جانی برگردد و محاکمه به طور عدالت بشود. محاکمه بشود، اگر محکوم شد که اموال ما را برده است، از او بگیرند. الآن اموالی که از مملکت ما به دست ایشان و کسانی که مربوط به ایشان است، بانکهای خارج را از امریکا گرفته تا ممالک غربی پر کرده است. در صورتی که من خودم می‌دانم و ملت ما هم آن که به سن من است مشاهده کرده است، و آن که نیست، شنیده است، و تاریخ برای او گفته است، دیگران برای او گفته‌اند که پدر ایشان وقتی که کودتا کرد هیچ نداشت. یک سرباز بود؛ صفرالید (10) وقتی که سلطه پیدا کرد بر این مملکت، شروع کرد املاک مردم را به زور از آنها گرفتن، شمال مملکت ما، مازندران، بهترین املاک سرسبز ما، با فشارهای او و عمال او به قباله او به زور درآمده‌اند. و بسیاری از کسانی که مالک بودند یا از روحانیینی که در این امر یک نظری می‌دادند، اینها را می‌گرفتند و به حبس می‌بردند، و گاهی می‌کشتند. و در زمان خود رضا شاه، قتل عام مسجد گوهرشاد را من به خاطر دارم، و کسانی که به سن من هستند به خاطر دارند که در مسجد و معبد مسلمین که مرکز اقامه نماز بود، عبادت خدا بود اینها ریختند و یک عده از مظلومین که برای دادخواهی آنجا مجتمع شده بودند، قتل عام کردند و از بین بردند. وقتی که او از ایران بیرون رفت؛ یعنی بیرونش کردند، جواهرات ایران را هر چه توانست در چمدانهای زیاد ریخت و از اینجا برد، و در بین دریا انگلیسها از او گرفتند و بردند و خوردند. تا زمان او به سر رسید و نوبت پسر رسید که همین پسر جانی را متفقین به ملت ما تحمیل کردند. در صورتی که ملت ما آن چیزهایی که از پدر دیده بود، هیچ راضی به این نبود که پسر او را بپذیرد، لکن تحمیل کردند به ملت ما. و این تحمیل؛ اسباب این شد که هر چه آنها برای خاطر اینکه او را به سلطنت رساندند هر چه آنها بخواهند، این دست بسته و چشم بسته در اختیار آنها بگذارد. در طول مدتی که این سلطنت داشت، اما اگر بخواهیم بشماریم اصول خیانتهایی که به ما کرده است، طولانی است. و ما وقت اینکه بشماریم، نداریم. لکن از نمونه‌هایی که به اسم خدمت به کشور ما ایشان انجام داده است، این مأموریت هوده است که در ازای نفتی که از مملکت ما برای امریکا خارج می‌شده است، اسلحه می‌گرفتند، مهمات می‌گرفتند، در صورتی که آن اسلحه و مهمات برای خودشان و برای پایگاههای خودشان بود. و این آدم، نفت ما را داد و برای آنها پایگاه درست کرد به اسم پول نفت، و در این چند سال اخیر و ده سال پانزده سال اخیر آن قدر این جنایت کرد و آن قدر جوانهای ما را کشت، و آن قدر حبسهای اینها پر بود از جوانهای ما که نمی‌توانیم بشماریم.(11)

پی‌نوشت‌ها:

1. همان، ص 150 تا 151.
2. «به خدای کعبه سوگند که رستگار شدم.»
3. صحیفه امام، ج 17، ص 151 تا 153.
4. کتاب خصال، باب الاثنین، ص 37: «اگر عالم فاسد گردد جهان فاسد می‌شود.»
5. نوعی آفتابه.
6. آقای میرزا محمد کفایی خراسانی، فرزند آخوند خراسانی که از علمای بزرگ خراسان بود. وی در زمان رضاخان به شهر ری تبعید شد و سرانجام به طور مشکوک در همان جا در گذشتند.
7-صحیفه امام، ج17، ص 153 تا 155.
8. اشاره به نمایش مستهجن و خلاف عفت عمومی در خیابانهای شیراز. این نمایش توسط یک گروه از هنرپیشگان خارجی هنگام برگزاری به اصطلاح جشن هنر در شیراز اجرا شد. فرح پهلوی همسر شاه که جشن هنر به تشویق و دستور او انجام می شد، در برابر اعتراضات مطبوعات و مردم، به توجیهات غیرمنطقی و ابلهانه ای متوسل شد که همین توجیه نیز در زمان خود، جنجال برانگیز شد.
9. صحیفه امام، ج 17، ص 155 تا 156.
10. تهیدست، بی چیز.
11. صحیفه امام، ج 11، ص 31 تا 32.

منبع مقاله :
سعادتمند، رسول؛ (1390)، تاریخچه انقلاب اسلامی در کلام امام خمینی (ره)، قم: انتشارات تسنیم، چاپ سوم.

 



مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط