نویسنده: محمدرضا افضلی
چیست دنیا از خدا غافل بُدن *** نه قماش و نقره و میزان و زن
مال را کز بهر دین باشی حمول *** نعم مالٌ صالحٌ خواندش رسول
آب در کشتی، هلاک کشتی است *** آب اندر زیر کشتی پشتی است
اگر مال دنیا را داشته باشی و بار آن را به خاطر دین بر دوش بگیری و آن را در راه دین به کار ببری، خوب است. پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) گفته است: چه خوب است مال حلال برای مرد درستکار «نعم المال الصلح للرجل الصالح». آب اگر در زیر کشتی باشد کشتی روی آن حرکت میکند و به مقصد میرسد. حال دنیا هم همینگونه است؛ اگر تو را اسیر خود نکند و در خدمت دین تو باشد خوب است.
چون که مال و ملک را از دل براند *** ز آن سلیمان خویش جز مسکین نخواند
کوزهی سربسته اندر آب زفت *** از دل پرباد، فوق آب رفت
باد درویش چو در باطن بود *** بر سر آب جهان ساکن بود
گرچه جمله این جهان مُلک وی است *** مُلک، در چشم دل او لاشی است
پس دهان دل ببند و مُهر کُن *** پُر کُنش از باد کبر من لدن
حضرت سلیمان(علیه السلام) با همه قدرت و عظمت، اعتنایی به مال دنیا نداشت و خود را مسکین میخواند. در حدیثی درباره شخصیت حضرت سلیمان(علیه السلام) آمده است: «کان خاشعاً متواضعاً، یخالط المساکین و یجالسهم و یقول: مسکین یجالس مسکینا». وارستگی و بیاعتنایی به دنیا، به حالت کوزه خالی سربستهای تشبیه شده است که روی آب میماند و باد بیاعتنایی به این جهان او را از فرو رفتن در مسائل مادی نجات میدهد. عارف «گرچه جمله این جهان ملک وی است»، اما در نظرش ناچیز میآید. «پس دهان دل ببند»، و رابطه دل را با دنیا قطع کن و برای آن که در دنیا غرق نشوی آن را پر از غرور کن؛ غرور و کبر که از جانب پروردگار بر دل، سایه میافکند.
منبع مقاله :
افضلی، محمدرضا؛ (1388)، سروش آسمانی، قم: مرکز بینالمللی ترجمه و نشر المصطفی(ص)، چاپ اول
مال را کز بهر دین باشی حمول *** نعم مالٌ صالحٌ خواندش رسول
آب در کشتی، هلاک کشتی است *** آب اندر زیر کشتی پشتی است
اگر مال دنیا را داشته باشی و بار آن را به خاطر دین بر دوش بگیری و آن را در راه دین به کار ببری، خوب است. پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) گفته است: چه خوب است مال حلال برای مرد درستکار «نعم المال الصلح للرجل الصالح». آب اگر در زیر کشتی باشد کشتی روی آن حرکت میکند و به مقصد میرسد. حال دنیا هم همینگونه است؛ اگر تو را اسیر خود نکند و در خدمت دین تو باشد خوب است.
چون که مال و ملک را از دل براند *** ز آن سلیمان خویش جز مسکین نخواند
کوزهی سربسته اندر آب زفت *** از دل پرباد، فوق آب رفت
باد درویش چو در باطن بود *** بر سر آب جهان ساکن بود
گرچه جمله این جهان مُلک وی است *** مُلک، در چشم دل او لاشی است
پس دهان دل ببند و مُهر کُن *** پُر کُنش از باد کبر من لدن
حضرت سلیمان(علیه السلام) با همه قدرت و عظمت، اعتنایی به مال دنیا نداشت و خود را مسکین میخواند. در حدیثی درباره شخصیت حضرت سلیمان(علیه السلام) آمده است: «کان خاشعاً متواضعاً، یخالط المساکین و یجالسهم و یقول: مسکین یجالس مسکینا». وارستگی و بیاعتنایی به دنیا، به حالت کوزه خالی سربستهای تشبیه شده است که روی آب میماند و باد بیاعتنایی به این جهان او را از فرو رفتن در مسائل مادی نجات میدهد. عارف «گرچه جمله این جهان ملک وی است»، اما در نظرش ناچیز میآید. «پس دهان دل ببند»، و رابطه دل را با دنیا قطع کن و برای آن که در دنیا غرق نشوی آن را پر از غرور کن؛ غرور و کبر که از جانب پروردگار بر دل، سایه میافکند.
منبع مقاله :
افضلی، محمدرضا؛ (1388)، سروش آسمانی، قم: مرکز بینالمللی ترجمه و نشر المصطفی(ص)، چاپ اول