تجانس و تجاذب اشیا در بیان مولانا

این اصل بدیهی را باید بدانیم که در نظام آفرینش هر پدیده خوب، خوب دیگر را به سوی خود‌می کشد و جذب‌ می‌کند. طبعاً هر پدیده بد و زشت نیز هم جنس خود را به سوی خود‌ می‌کشد. مولانا این سخن خود را به آیه‌ی 26 سوره «نور»
جمعه، 29 مرداد 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
تجانس و تجاذب اشیا در بیان مولانا
 تجانس و تجاذب اشیا در بیان مولانا

 

نویسنده: محمدرضا افضلی




 
خوب خوبی را کند جذب این بدان *** طیبات و طیبین بر وی بخوان
در جهان هر چیز چیزی جذب کرد *** گرم گرمی را کشید و سرد سرد
قسم باطل باطلان را ‌می‌کشند *** باقیان از باقیان هم سرخوش‌اند
ناریان مر ناریان را جاذب‌اند *** نوریان مر نوریان را طالب‌اند
چشم چون بستی تو را جان کند نیست *** چشم را از نور روزن صبر نیست
چشم چون بستی تو را تاسه گرفت *** نور چشم از نور روزن کی شگفت

این اصل بدیهی را باید بدانیم که در نظام آفرینش هر پدیده خوب، خوب دیگر را به سوی خود‌می کشد و جذب‌ می‌کند. طبعاً هر پدیده بد و زشت نیز هم جنس خود را به سوی خود‌ می‌کشد. مولانا این سخن خود را به آیه‌ی 26 سوره «نور» مستند ‌می‌کند: (الْخَبِیثَاتُ لِلْخَبِیثِینَ وَالْخَبِیثُونَ لِلْخَبِیثَاتِ وَالطَّیبَاتُ لِلطَّیبِینَ وَالطَّیبُونَ لِلطَّیبَاتِ...)؛ زنان بدکار، شایسته مردان بدکارند و مردان بدکار، سزاوار زنان بدکار و زنان پاکیزه، در خور مردان پاکیزه‌اند و مردان پاکیزه، سزاوار زنان پاکیزه.
با توجه به بیت «نوریان مر نوریان را طالب‌اند» مولانا در این جا رابطه نور و بینایی را برای مثال‌می آورد و ‌می‌گوید: نور چشم نیاز دارد که با روشنایی پنجره همراه شود تا دیدن صورت بگیرد. اگر چشم را ببندی، خود را به عذاب و جان کندن‌ می‌اندازی. این اضطراب و رنج نتیجه آن است که نور بینایی ‌می‌خواهد خود را به نور روزن برساند و تو نمی‌گذاری. حالا اگر چشم ظاهر تو باز باشد و باز در خود اضطرابی احساس ‌می‌کنی، بدان که چشم دل را بسته‌ای، آن را باز کن،‌ می‌بینی که کشش‌های چشم دل نور بی‌حدّ و حصر حقیقت را ‌می‌جوید. جدایی آن دو نور بی‌ثبات، یعنی بینایی ظاهری و روشنایی روزن، تو را مضطرب کرد و چشم خود را باز کردی. پس مواظب باش که جدایی دو نور پایدار، یعنی چشم باطن تو و نور حقیقت، تو را مضطرب نکند. این دو نور پایدار را همواره به هم پیوند ده!

تاسه تو جذب نور چشم بود *** تا بپیوندد به نور روز زود
چشم بازار تاسه گیرد مر تو را *** دان که چشم دل ببستی بر گشا
آن تقاضای دو چشم دل‌شناس *** کو همی جوید ضیای بی‌قیاس
چون فراق آن دو نور بی‌ثبات *** تاسه آوردت گشادی چشم‌‌هات
پس فراق آن دو نور پایدار *** تاسه ‌می‌آرد مر آن را پاس دار
او چو‌ می‌خواند مرا من بنگرم *** لایق جذبم و یا بد پیکرم
گر لطیفی زشت را در پی کند *** تسخری باشد که او بر وی کند
کی ببینم روی خود را ‌ای عجب *** تا چه رنگم همچو روزم یا چو شب

«تاسه» به معنای اضطراب و پریشانی و رنج است. «باطلان» و «ناریان» کسانی هستند که به راه حق هدایت نمی‌پذیرند و «باقیان» و «نوریان» هدایت شدگان‌اند که به بقای حق باقی‌اند و به نور معرفت او روشن‌اند. برای آن که کشش از جانب حق و کوشش از جانب بنده، به وصال انجامد، لیاقت و شایستگی لازم است، اما اگر دیدی که زیبارویی زشت‌رویی را با خود به راه‌ می‌اندازد، او را دست انداخته است و از این راه ‌می‌خواهد زیبایی خود را بیشتر جلوه دهد. بنابراین، همیشه جذبه‌ها ‌نتیجه شایستگی ما نیست.
منبع مقاله: افضلی، محمدرضا؛ (1388)، سروش آسمانی، قم: مرکز بین‌المللی ترجمه و نشر المصطفی(ص)، چاپ اول.
منبع مقاله :
افضلی، محمدرضا؛ (1388)، سروش آسمانی، قم: مرکز بین‌المللی ترجمه و نشر المصطفی(ص)، چاپ اول

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط