قرآن كریم، نزول خود را در سه آیه بیان داشته است كه اگر ترتیب نزول را هم در نظر بگیریم از این قرار میشود:
1) فرمود:
«إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ (97: 1)
همانا فرود آوردیم آن (قرآن) را در شب قدر» و پس از آن با تعظیم و تفخیمی یاد میكند كه تو چه دانی شب قدر چیست؟ شب قدر بهتر و برتر از هزار ماه است. در این شب فرشتگان و روح به اجازهی پروردگارشان فرود میآیند از هر امری.
2) در آیهی دیگری خداوند توضیحی دربارهی این شب كه قرآن در آن نازل شده میدهد:
«إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِی لَیْلَةٍ مُبَارَکَةٍ (44: 3)
ما آن (قرآن) را در شبی مبارك فروفرستادیم. »
پس معلوم شد كه قرآن در شب قدر مبارك نازل شده است. اما در چه ماهی بوده؟
3) در تعیین ماه نزول فرمود:
«شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ (2: 185)
ماه رمضان، ماهی است كه قرآن در آن نازل شده است. »
اگر بدین سه آیه، یك آیهی دیگر هم اضافه كنیم ظاهراً مسأله از تمام جهات حلّ شده و جای پرسشی باقی نخواهد ماند. آنجا كه فرمود:
«وَ مَا أَنْزَلْنَا عَلَى عَبْدِنَا یَوْمَ الْفُرْقَانِ یَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعَانِ (8: 41)
و آنچه بر بندهی خود (محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)) روز فرقان، روزی كه دو سپاه (در جنگ بدر) با هم روبرو شدند، نازل كردیم. » بدین ترتیب، مطلب ظاهراً روشن است. قرآن در شب قدر كه مصادف با هفدهم رمضان بوده بر پیامبراكرم نازل شده است. اما مطلب بدین جا ختم نمیشود. درست است كه در این آیات از قرآن به طور كلی و مجموع، از نزول به صورت یكبارگی و یكدفعگی سخن گفته شده و چنین مینماید كه قرآن جملگی به یكباره نازل شده است. اما تاریخ و روایات به طور متواتر برای ما گفتهاند كه نخستین آیه در سن چهل سالگی رسول خدا نازل شده و پس از آن، طی بیست و سه سال تا شصت و سه سالگی پیامبراكرم، این نزول به شب و روز، رمضان و غیر رمضان ادامه یافته است. مردم مسلمان خود شاهد این نزول تدریجی بودهاند. گذشته از آن، خداوند خود در جای دیگری فرمود:
«وَ قُرْآناً فَرَقْنَاهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَى النَّاسِ عَلَى مُکْثٍ (17: 106)
و قرآنی كه آن را پراكنده فرستادیم تا با درنگ آن را بر مردم بخوانی» (و نیز 25: 32 و... )، این آیه خود گواه است كه قرآن پراكنده آمده و تاریخ نیز آن را حكایت میكند. پس نزول قرآن در شب قدر چه معنی میتواند داشته باشد؟ میان این دو مفهوم جدا از هم چگونه میتوان جمع كرد؟
این پرسشی است كه ظاهراً از همان آغاز اسلام پیش آمده است. متأسفانه یاران پیامبر از شخص رسول خدا چیزی باز نگفتهاند. اما گویا نخستین بار عطیة بن اسود (م حدود 75) (1) بوده كه این سؤال را از ابن عباس میكند. او میگوید: «شكی در دلم پیدا شده، خداوند میگوید: «شهر رمضان الذی انزل فیه القرآن» و یا «انا انزلناه فی لیلة القدر» در حالی كه نزول در ماههای شوال و ذی القعده و دیگر ماههای سال هم ادامه داشته است. » ابن عباس برای حل مشكل او در جواب میگوید: «قرآن تمامی و یكباره شب قدری نازل شد و بعد برحسب زمانهای نجومی (یعنی پراكنده) در ماهها و روزهای پی در پی نزول یافت. » (2) این جواب البته مشكل را حل نكرده، ولی به نوبهی خود آغازگر بحثی مفصل گشته است.
1)نخستین قول از خود ابن عباس است كه ابتدا از نزول تمامی قرآن به شب قدر سخن میگوید و بعد نزول بر آسمان، پیش از نزول بر پیامبر بدان افزوده میگردد و كمی بعدتر، یك مرحلهی دیگر بر نزول را افزایش میدهد و آن ثبت در لوح محفوظ است. (3) این مراحل سه گانه: «1) نزول بر لوح محفوظ 2)تنزّل به بیت العزّة یا بیت المعمور در آسمان این جهان و یا آسمان چهارم 3) نزول بر دل پاك پیامبر) و حكمت و راز این نزول و زمان آن در چاپ قبلی این كتاب به تفصیل آمده است (4) و اینجا دیگر درصدد تكرار آن نیستیم. اما نگفته نمیتوان گذارد كه در این مورد جای سخن بسیار است. این سه مرحله نزولی است كه نه پیامبر از آن چیزی فرموده و نه شاهدی دارد. این درست است كه بزرگانی چون حاكم و طبرانی و ابن حجر و ابن كثیر و سیوطی و زركشی و بیهقی و دیگران آن را نقل كردهاند و اسنادش را صحیح دانستهاند، اما آخر سخن به ابن عباس میرسد. این حدیث هم خبری از امور غیبی است. نزول قرآن است از لوح محفوظ به آسمان دنیا. ابن عباس از كجا خبر شده؟ همهی علمای حدیث این را از امور غیبی میدانند. چیزی كه بازگوئی آن از هیچ صحابی پذیرفته نمیشود. قرطبی ادعای اجماع میكند و میگوید: «خلافی نیست كه قرآن در شب قدر جملگی و یكباره فرود آمده». اما خود او و دیگران آراء مختلفی را در این زمینه نقل كردهاند كه خلاف آشكار است. هرچند كه اسناد آن صحیح باشد باز با مفهوم آیات قرآنی كه همه از پراكندگی نزول صحبت میدارند مخالفت دارد. چیزی كه به اصول اعتقادات مربوط نباشد، مقتضی تعبّد نیست و تعقّل هم در آن شرط است. از اینجاست كه حدیث مورد نقد علمی قرار میگیرد، فایدهی یك چنین نزولی بر آسمان چیست؟ لابد برای اینكه كار جبرئیل آسانتر شود و یا مصلحت پیامبر ایجاب میكند كه توقع وحی را از نزدیكترین جهات داشته باشد؟! (5) خداوند فرمود: «ماه رمضان كه قرآن برای هدایت مردم در آن نازل شد» این رحمت الهی است بر مردم. خداوند از انعام بر ناس سخن میگوید. ناس مشخص و معین است. همین خلق مردم است. پس بعید است كه سخن هادی مردم از لوح محفوظ بر آسمان دنیا نازل شود و مدتی آنجا بماند، كه چه شود؟ ساكنان ملاء اعلی و ملكوت خدا از آن آگاه گردند؟ به مردم چه میرسد؟ این كلام الهی برای بیان مرز حق و باطل جهت مردم است نه به فرشتگان آسمانی. البته نزول به آسمان، چنانكه ابوشامه (6) و همفكرانش گفتهاند تعظیم است و تفخیم، اما آن مطلب دیگری است و جمع كردن میان این آیات و واقعیت سخن دیگری است.
شیخ محمد عبده در تفسیر سورهی قدر سخن لطیفی دارد: «خداوند هدف از نزول قرآن را در آیهی دخان فرمود كه «انا كنا منذرین» یعنی چون انسان را به طور غریزی محتاج تعلیم و ارشاد بیافریدیم، بر خود عهد كردیم كه او را به زبان رسولان انذار (بیم) دهیم و متعهد گردانیم، پس قرآن را نازل كردیم تا مردم بیم یابند و بدانند كه به كیفر كردار خود خواهند رسید. و فرمود: «فیها یفرق كل امر حكیم» یعنی هر حكمی از احكام دین در آن تفصیل یافته، و احكام در آن مقرر نمیشود مگر اینكه ترا به حق برساند و از باطل دور كند. شك نیست كه ابتدای نزول قرآن جدایی میان حق و باطل بود، هم چنانكه قرآن مشتمل بر حكمت است و روشن نمیشود كه او جداكننده حق و باطل و مشتمل بر احكام حكیمه است مگر اینكه برای مردم ظاهر باشد. بخوانند و بفهمند و بدانند كه آن رحمت است و نذیر. و چنین نشود مگر وقتی كه بر خود آنها نازل شود (تمام یا قسمتی از آن). این عقلانی نیست كه قرآن بدان اوصاف جمیله ستایش شود در حالی كه هنوز بر مردم نازل نشده است. چگونه بدانند كه شب نزول قرآن بر آسمان مبارك است و آن قرآن میان حق و باطل فرق میگذارد، در حالی كه مردم اثری از آن در میان خود نمیبینند؟» یعنی هدایت برای مردم است، منتهی در آسمانهاست! خواه آسمان این دنیا و یا در لوح محفوظ. وقتی هدایتی به مردم نرسید و اثری بر آنها نداشت، چه بزرگداشتی برای ماه رمضان، ماه تعبّد و روزه است؟ بعد از همان آیهی «شهر رمضان الذی انزل فیه القرآن» میفرماید: «هدی للناس و بینات من الهدی و الفرقان». این روشن است كه قرآن وقتی نازل شد راهنما و دلیل و برهان و تمیز دهندهی حق از باطل گردید، والا این صفات با آنكه قرآن در آسمان بماند سازش ندارد. در آنجا كسی را هدایت نمیكند تا گفته شود قرآن در ماه رمضان، ماه پرستش و روزه برای هدایت و راهنمایی نازل شده است. البته بعضی خواستهاند بدین سخن جواب بدهند كه منظور از این هدایت هدایت شأنی است نه فعلی. یعنی قرآن طوری است كه اگر كسی احتیاج به راهنمایی داشته باشد او را هدایت میكند و اگر حقی با باطلی اشتباه شد آنها را جدا مینماید. پس بیان چنین صفتی منافاتی ندارد با اینكه مدتی بگذرد تا اثرش ظاهر شود. جواب این ایراد نیز روشن است: در قرآن خطابها فراوان است، ناسخ و منسوخ در آن هست. آیا رواست سخنی كه خطاب به شخص معینی است (مثل 58: 1و 62: 11 و 33: 23) و دربارهی حادثهی مشخصی پیش آمده، قبل از موقع خودش بیان گردد و ناسخ و منسوخ با هم در یك زمان فرود آید؟ این معنی ندارد.
بعضی از اخبار امامیه نیز نزول بر بیت المعمور را ذكر كردهاند (7) و شیخ صدوق نیز در اعتقادات خود بدان گواهی میدهد. (8) اما شیخ مفید آن را مبتنی بر خبر واحد میداند كه موجب علم نمیشود و میگوید: این حرف به مذهب مشبهه برازندهتر است. زیرا آنها بودند كه گمان میكردند خداوند در ازل به قرآن تكلم كرده و از آینده به لفظ ماضی خبر داده، و این را اهل توحید رد كردهاند.
2) قول دیگری را هم نقل كردهاند كه قرآن، در طی دورهی وحی 20 یا 23 سال، در هر شب قدری، آن قدر كه خداوند فرود آمدنش را تقدیر كرده بود و مورد احتیاج مردم بود به امر خداوند بر آسمان دنیا نازل میشد و پس از آن در ظرف سال به تدریج بر رسول خدا فرود میآمد. امام فخر رازی در آن بحث میكند، اما در نتیجه بر آن متوقف میماند كه این قول بهتر است یا قول اول. (9) بزرگانی از راویان هم آن را نقل كردهاند، از ابن عباس هم گفتهاند. (10) اما در واقع نه عقلاً درست مینماید و نه نقلاً. با آیات قرآنی سازگار نیست. آیات برحسب حوادث نازل میشد. چه احتیاجی بود كه مقدار لازم سال در آسمان بماند و به موقع نزول یابد.
3) اقوال مختلف دیگری هم هست كه سخن را بدرازا میكشاند كه مهمترینشان قول بعضی از علمای اهل تشیع است:
صدوق در اعتقادات خود ضمن توضیح این كه قرآن یك جا به بیت المعمور نازل شده و از آنجا طی مدت بیست سال بر پیامبراكرم وحی شده، اضافه مینماید: «و حق تعالی تمامی علم را یكجا بر پیغمبراكرم عطا فرموده و بعد از آن فرموده: پیش از این كه وحی فرود آید بر قرآن تعجیل مكن.
علامه مجلسی هم نقل میكند كه شب اول ماه رمضان قسمتی از قرآن بر پیامبر نازل میشد تا بداند، ولی بر مردم نخواند و بعد به مناسبت آیات را قرائت كند. (11) ابوعبدالله زنجانی نیز میگوید: ممكن است بگوئیم روح قرآن و اغراض كلیهای كه قرآن مجید بدان توجه دارد در دل پاك پیامبر در این یك شب تجلی نموده كه «نَزَلَ بهِ الروحُ الامَین عَلی قَلْبكَ» سپس آیه آیه و جدا جدا در طول سنوات به زبان مباركش ظهور نموده است. (12)
اما در این میان علامه طباطبایی راه استدلالی محكمتری پیمودهاند (13):
تنزیل معنی فرود آوردن جملگی و یكبارگی را میدهد و انزلنا هم چنین معنیی دارد، پس نزول در ماه رمضان و شب قدر (2: 185 و 44: 3 و 97: 1) یكباره و جملگی بوده، نه تدریجی. و چون الفاظ قرآن تدریجی موجود شده، پس یكبارگی و جملگی بودنش یا از این نظر است كه آیات آن روی هم رفته و به طور كلی یك چیز فرض شده، مثل آب باران كه دانه دانه است ولی مجموع یكی است، و یا از این نظر است كه قرآن دارای حقیقتی است غیر از آنچه به فهم عادی درمیآید و برحسب آن خیال میكنیم كه آیاتش پراكنده و تدریجی است، ولی در حقیقت واحد بوده و نزولش یكبارگی و جملگی است.
آیات قرآن همین احتمال دوم را تأیید میكند. مثلاً: «کِتَابٌ أُحْکِمَتْ آیَاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِنْ لَدُنْ حَکِیمٍ خَبِیرٍ (11: 1) كتابی كه آیاتش محكم (بی درز و روزن) و سپس جدا (و تفصیل داده شده) از پیش حكیمی آگاه دلالت دارد بر اینكه قرآن قبل از آنكه فصل فصل و جدا جدا شود، احكامی را یكپارچه داشته كه در آن مقام، اجزائش از هم جدا و متمیّز نبوده است. و این تفصیلی كه فعلاً در آیات قرآنی دیده میشود، بعد بر آن عارض گردیده است. (و نیز 7: 53 و 10: 39 و 43: 1 و 56: 75-80 و 85: 21 و22) ظاهر آیات نشان میدهد كه قرآن مرتبهای در كتاب مكنون و مقام بلندی در ام الكتاب دارد. و كتاب مبین كه اصل قرآن و مرجع این تفصیل میباشد، حقیقتی است غیر از این امر نازل شده، و این یكی به منزلهی لباس آن حقیقت است. یا این قرآن نسبت بدان كتاب مبین در حكم مثال و صورت است نسبت به حقیقت، یا در حكم مثلی است كه زده میشود نسبت به غرضی كه منظورنظر است. گاهی به اصل كتاب هم قرآن گفته میشود.
از اینجا فهمیده میشود كه منظور از ماه رمضان و لیلة القدر و لیلة مباركه (2: 185 و 44: 3 و 97: 1) این است كه حقیقت قرآن در ماه رمضان یكباره بر قلب پیغمبر خدا نازل شده، چنانكه تفصیل آن در طول مدت پیغمبری آن حضرت بتدریج نازل گردید.
خلاصه، چنین استنباط میشود كه قرآن دو نزول دارد. به نظر آن دسته یكبار از لوح محفوظ به آسمان و بار دیگر بر پیامبر گرامی، و به نظر این دستهی دیگر (14) یكی نزول دفعی (یكباره) به معنی نزول اجمالی كه غیر زمانی است و قرآن آن را به تعبیر «انزال» مشخص میكند و این بر نزول تدریجی مقدم است. به صورت یك روح بر پیغمبر نازل شده، یعنی آن روح قرآن یكباره و مجموع بر دل پیامبر فرود آمده و بعد تفصیل داده شده، آن نزول اول هم در ماه رمضان بوده و در آن وقت پیغمبر هنوز مبعوث نشده بود. دیگری نزول تدریجی به معنی نزول تفصیلی كه در زمان مشخصی به صورت آیات و كلمات و الفاظ و سورهها، كه حالت تفصیلی دارد، نازل شده است. و این در وقتی است كه جبرئیل نازل شده و بعثت آغاز گردیده و این در 27 ماه رجب بود كه 20 یا 23سال ادامه یافت.
این نظر البته بسیار پسندیده است و از تمام وجوه ذكر شده مقبولتر است. منتهی مقدماتی دارد كه هر یك جداگانه محتاج اثبات است. این كه گفته شود انزال، فرود آوردن چیزی یكجا و یكباره و یا عام است و تنزیل فرود آوردن تدریجی است، در آغاز دیدیم كه درست نبود. تنزیل در مورد فرود آوردن یكباره و یكجا هم در قرآن به كار رفته است (4: 153). دیگر این كه بر فرض بعثت را 27 رجب بدانیم منافاتی با نخستین نزول در ماه رمضان نخواهد داشت. زیرا در این صورت ابلاغ به نبوت در ماه رمضان بوده و اعلام رسالت در 27 ماه رجب پیش آمده است. گذشته از اینها علم اجمالی و كلی پیامبر بر وحی، پیش از نزول، نه از راه كتاب و نه در حدیث دلیلی دارد. بلكه همان گرداندن زبان به ذكر آیه و شتاب در اخذ و حفظ قرآن، بخصوص با توجه به معنی اقضاء، «مِنْ قَبْلِ أَنْ یُقْضَى إِلَیْکَ وَحْیُهُ (20: 114) قبل از اینكه آیات به تو تمام و كمال برسد»، حاكی از این است كه پیامبر از پیش آن را نمیدانست. مگر اینكه آیاتی از قبیل «انه لقول رسول كریم» را حاكی از نزول كلی قرآن بگیریم كه در آن موارد هم جای بحث زیاد است.
4) قول آخری را از محمد بن اسحاق (15) و شعبی (16) نقل كردهاند:
«منظور از نزول قرآن در لیلةالقدر ماه رمضان، آغاز وحی و شروع به نزول قرآن است. » (17)
بنابراین دیگر احتیاجی به بیان آن مراحل مختلف نزول نمیماند. قرآن از همان كتاب اصلی (ام الكتاب یا كتاب مبین و لوح محفوظ) یك سره بر پیامبراكرم نازل شده است. بسیاری از مفسران طرفدار این نظریه هستند. زمخشری آیه را چنین تفسیر میكند كه قرآن در آن آغاز به نزول كرد. (18) امام فخر رازی میگوید زیرا آغاز ملل و دول است كه سرفصل تاریخ قرار میگیرد. (19) ابن شهر آشوب نیز این نزول را آغاز وحی میداند. (20) شیخ مفید نیز در شرح عقاید صدوق در پایان رد نظر او در این باب میگوید: ممكن است مراد از این نزول كه قرآن به شب قدر نازل شده، پارهای از قرآن باشد كه بعد از آن تا زمان وفات رسول خدا ادامه یافته است. اما اینكه تمامی قرآن یكباره به شب قدر نازل شده باشد بعید است، ظاهر قرآن و اخبار متواتره و اجماع علماء (با وجود اختلاف نظرهایشان) بر این اقتضا دارد. (21)
در واقع آغاز وحی، مبدء تاریخ تحول بشری و سرآغاز نزول رحمت و نعمت الهی در این روز بوده است. در این كه نام قرآن بر تمام این كتاب آسمانی و یا یك قسمتی از آن اطلاق گردیده (مثل 10: 15 و 12: 3 و... ) حرفی نیست، در این هم كه حتی یك آیه از كتاب، قرآن خوانده شده (مثلاً در 10: 61 و نیز 13: 31) گفتگویی نیست و مورد قبول همه است. حضور پیامبر هم در غار حراء به ماه رمضان و نزول نخستین وحی بر او نیز مورد گواهی سنت و تاریخ. پس چرا حقیقتی را نپذیریم كه عقل بر آن صحه میگذارد و كتاب بر آن گواه و سنت آن را مؤید. اشاره بدین آغاز نزول در قرآن مجید، حاكی از عظمت و فخامت مسأله است. این روزی بوده كه تاریخ بشریت در آن ورق خورده و سرنوشت انسانهای بعدی در آن قلم زده شده است. روز آغاز هدایت بشری برای طول حیات بشر است. این سرفصل تاریخ درخور آن تقدیر و ارزیابی است كه این چنین با شأن و جلال در قرآن یاد شود كه در لیلةالقدر و در لیلة مباركه و در ماه رمضان بوده، چرا از تفخیم و تعظیم چنین عظمتی غافل مانیم؟ اما این كه بگویند معمولاً در حوادث، آن نقطهی حساسِ حادثه مهم است و یا رسم زمان چنین است كه پایان كارهای مهم تاریخ گذاری میشود- این رسمی است تازه و برای كارهای بشری. البته پایان وحی نیز عظمتی داشته كه فرمود:
«الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلاَمَ دِیناً (5: 3)
امروز دین شما را به كمال رساندم و نعمتم را بر شما تمام كردم و از این كه اسلام دین شما باشد راضی گشتم. »
اما پایان وحی، پایان كار نبود. هدایت ادامه یافت و مییابد. گذشته از آن، بزرگداشت و تعظیم روزی منافات با تفخیم روز دیگر ندارد، اینجا صحبت از آغاز و شروع وحی است، صحبت از تحوّلی است كه تاریخ یافته و مسلماً بزرگداشت آن موجب رضای خداست. اما از نظر قرآن، قوله «اُنزِلَ فیه القرآن» كه مورد استناد است خود حكایت از امر گذشته دارد و خود اشاره به همین حادثهی عظیم است.
روشن است كه شبها و روزها همه یكسانند و فرقی میان روزها و شبها نیست. اگر روزی یا شبی، عزّت و حرمت خاصی مییابد به خاطر حادثهای است كه در آن روز یا شب پیش آمده و به خاطر تأثیری است كه آن حادثه بر زندگی مردم داشته، چنان است كه بعضی روزها اهمیتی در حیات بشری مییابد كه روزی تاریخی به حساب میآید. هر امتی و ملتی روزی را از جهتی اهمیت میدهد و در تاریخ خود ثبت و حفظ میكند. یا در آن جشن و سرور به پا میدارد و یا به سوگواری مینشیند. به واقع یادآوری آن حادثهی مهم است كه مردم را به حركت وا داشته، نه خود روز یا شب، هر چه حادثه مهمتر طبیعی است كه تكاپوی مردم بیشتر خواهد بود.
گفتگو نیست كه حیات معنوی مردم و زندگی روزانهی مسلمین از هر جهتی پیوندی عمیق با قرآن دارد. حتی اثر قرآن را بر جوامع غیر مسلم نیز میتوان به روشنی دید. خداوند خود نیز از اینكه شریعت كاملهاش و هدایتی كه خود دوست داشته به مردم عرضه شده، راضی است. این نعمت بزرگی بود بر بشریت، آخرین كتاب و هدایت از آسمان نازل شد و خیر و بركتی كه خداوند بر خلق میخواست فرود آمد. پس این روز هم نزد خدا عزیز است و هم نزد خلق خدا.
از اینجاست كه این نزول، عظمتی از عظمت او و شرفی از شرف او است. این شب، شب مبارك بود. شبی كه قدر و شرف داشت.
«وَ مَا أَدْرَاکَ مَا لَیْلَةُ الْقَدْرِ لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ» (97: 2و 3)
آری، كه چنین فرخنده شبی از هزار ماه، بلكه از صدها هزار ماه و سال كه از شرف نزول قرآن در آن بیبهرهاند، بهتر و گرامیتر است. و امید آنكه روزی خاص به نام روز قرآن انتخاب شود و در آن مسلمانها در سراسر دنیای اسلام، این نعمت بزرگ را چنانكه در خور است شكرگزاری نمایند. بمنّه و كرمه.
لیلة القدر
این شب، شب تقدیر است، یعنی شبی است كه مقدرات در آن معین میشود و یا شبی است باارزش كه ارزش مخصوصی دارد، در زمان این شب آراء مختلفی اظهار كردهاند: اول رمضان، دههی آخر رمضان، شب 5، 7، 9، 17، 19، 21، 23، 25، 27، 29 رمضان، شبی از شبهای ماه رمضان، نیمهی شعبان، نیمهی رمضان را هم گفتهاند. یا یك شب مخصوص در یكسال معین در حیات رسول خدا بوده كه قرآن در آن نازل شده، یا ممكن است هر سال باشد، یا شب قدر بیش از یك شب بوده ولی اختصاص به دورهی پیغمبراكرم داشته، شبی است مخصوص این امت و یا اصلاً بالا رفته است و بالاخره یك شب نامعین است. به قول بَغَوی (22)خداوند این شب را برای امت اسلام مبهم گذارد تا در همهی شبهای رمضان از طمع درك آن به پرستش او تلاش كنند. چنانكه ساعت اجابت را در روز جمعه و صلاة وسطی را در نمازهای پنجگانه پنهان داشته (23) است. شوكانی 45 قول را دربارهی لیلة القدر از احادیث جمع آوری كرده است. (24)پینوشتها:
1. او از بزرگان خوارج بود: ملل و نحل1: 155-169، الاعلام 5: 23.
2. الاتقان نوع 16 الاولی، ایضاً مجمع البیان 10: 518، ابوالفتوح رازی10: 327، كشف الاسرار 10: 564، فتح القدیر 1: 159 و 5: 459، كتاب الاسماء و الصفات بیهقی 236. در مورد جملهی برحسب زمان های نجومی توضیح باید داده شود: چون نزول تدریجی بوده و وحی در زمانها و مكانهای مختلفی پیش آمده، این تدریجی بودن را نجوم نیز میگویند یعنی وقت به وقت و ستاره به ستاره! علت هم این بود كه عرب دیون خود را برحسب اوقات نجومی تقسیط میكرد. مثلاً پول یا متاعی كه میگرفتند برگرداندن آن را به وقت طلوع ستارهای تا ستارهی دیگر (در منازل ماه یا بروج خورشید) و یا طلوع ستارگان دیگری مانند سهیل، ثریا، شعری و امثال آنها موكول میساختند. پس «برحسب زمانهای نجومی» یعنی برحسب اوقات زمانی.
3. خلاصه و جامع آن را سیوطی نقل میكند. اتقان، نوع 16 الاولی- مراجعه كنید: البرهان 1: 229، مستدرك حاكم 2: 222، فضائل القرآن ابن كثیر6، تفسیر طبری1: 84-86، الدرالمنثور 1: 189.
قرطبی تا آنجا پیش میرود كه اجماع را بر آن معتقد است؛ الجامع لاحكام القرآن2: 297 دارالكتب المصریه، و بسیاری از تفاسیر دیگر.
4. خلاصه اینكه این تنزّلات سه گانه به جهت عظمت امر، بزرگداشت و تفخیم پیامبر، تكریم بنی آدم، مبالغه در نفی شك بر قرآن و ازدیاد ایمان بدان و دقت بیشتر آیات در آسمانهاست.
تاریخ قرآن چاپ اول 41-43، اتقان: نوع 16 الاولی، مناهل العرفان1: 36 به بعد، البرهان1: 229، المرشد الوجیز 24، 25.
5. تفسیر الكبیر امام فخر رازی 5 : 85.
6. عبدالرحمن بن اسمعیل (م665) فقیه شافعی و نویسندهی المرشد الوجیز و شارح شاطبیه كه در قراءات مشهور است.
7. تفسیر عیاشی1: 80، اصول كافی2: 629، تهذیب الاحكام4: 194.
8. اعتقادات: باب31.
9. برهان1: 229، اتقان1: 148، امام فخر رازی5: 85، الدرالمنثور1: 189.
10. مجمع البیان2: 276.
11. بحارالانوار18: 253-254.
12. تاریخ قرآن زنجانی 10.
13. تفسیر المیزان ذیل آیه 183 تا 185 سورهی بقره و آیهی 115 طه.
14. تفسیر سورهی قدر از استاد مطهری.
15. مجمع البیان2: 276.
16. ابوعمرو عامر بن شراحیل (م109) پانصد تن از صحابه را دیده بود و از علی بن ابی طالب و جابربن عبدالله و زید بن ثابت روایت میكرد.
17. اتقان نوع 16، الاولی.
18. كشاف1: 227.
19. تفسیر كبیر5: 85.
20. مناقب آل ابی طالب1: 150.
21. شرح عقاید صدوق 58.
22. ابوالقاسم عبدالله بن محمد (م317) در حدیث و سنت رجال كتبی دارد.
23. تفسیر بغوی و تفسیر خازن در سورهی قدر.
24. نیل الاوطار4: 272 چاپ عثمان خلیفه.
رامیار، محمود؛ (1392)، تاریخ قرآن، تهران: انتشارات امیركبیر، چاپ سیزدهم