امام علي عليهالسلام و احتجاج به حديث غدير
چكيده
واژگان كليدي: غدير، خلافت، امام علي عليهالسلام، حديث غدير و احتجاج به غدير.
مقدمه
آن حضرت بهرغم از دست رفتن خلافت، هرگونه تلاش و برخورد نظامي را به ضرر نظام نوپاي اسلامي كه با زحمات رسولخدا صلياللهعليهوآله و فداكاريهاي خود علي عليهالسلامو ديگر مسلمانان مشتاق برپا شده بود، ميدانست. از اين رو تنها به استدلال و احتجاج به سخنان پيامبر صلياللهعليهوآله و بيان فضايل و افتخارات خود كه سند حقانيتش براي خلافت بود، بسنده كرد.
بدين ترتيب، اين پرسش مطرح است كه با توجه به نزديك بودن غدير و سقيفه و تأكيد رسول خدا صلياللهعليهوآله بر امر جانشيني پس از خود، چگونه غدير مورد غفلت قرار گرفت و كسي به آن استدلال نكرد؟ اگر ديگران در فضاي فراهم آمده و زمينهسازي جريان حاكم، به خواهشهاي آنان تن دادند و دست ابوبكر را به عنوان خليفه فشردند، آيا علي عليهالسلام با حديث غدير كه به انتخاب حضرت صراحت دارد با آنان روبهرو شد يا خير؟ و اگر به غدير تمسك نمود، در كدام مقطع بود؟
الف) احتجاج به جريان غدير پس از رحلت نبي صلياللهعليهوآله تا خلافت وصي عليهالسلام
1. پس از سقيفه
استدلال به حديث غدير اولين بار در مسجد رسولخدا صلياللهعليهوآله توسط شخص امام علي عليهالسلام انجام شد. امام عليهالسلام تازه از كفن و دفن بدن مطهر خاتمالنبيين صلياللهعليهوآله فراغت يافته بود كه ياران خليفه او را براي بيعت با خليفه، با زور به مسجد كشاندند و با تهديد از ايشان خواهان بيعت با ابوبكر شدند.
حضور امام عليهالسلام در مسجدالنبي و ايراد خطبه و گفتوگوهاي ايشان با سران حاكميت جديدالتأسيس خلافت اسلامي بهطور مبسوط در منابع تاريخي ثبت شده است. اين سطور اندك نه توان بازگويي و بازنويسي آن را دارد و نه درصدد بيان تمام جريان واقع شده ميباشد، لكن به طور اختصار ميتوان اشاره كرد كه امام بر حقانيت و شايستگي خود براي احراز خلافت امت و جانشيني رسول اعظم صلياللهعليهوآلهتأكيد ميكرد:
من به خلافت شايستهترم و براي شما سزاوار است كه با من بيعت كنيد. شما براي در اختيار گرفتن خلافت، عليه انصار بر قرابت رسولخدا استدلال كرديد و بر آنها غالب آمديد و از اختيار ما نيز غاصبانه درآورديد... چه كسي از من به رسول خدا صلياللهعليهوآلهدر حيات آن بزرگوار و بعد از رحلت ايشان سزاوارتر است؟ من شايستهترين فرد به پيامبر صلياللهعليهوآله هستم، وصي، يار و امانتدار اسرار و علم اويم و من صديق اكبر و فاروق اعظم و اولين مؤن و تصديق كننده ايشانم.1
امام علي عليهالسلام با سخنان مستدل و در عين حال كوبندهاش، سران حاكميتي را كه به عنوان جانشين رسولخدا صلياللهعليهوآله جامه خلافت را بر تن كرده و از دست علي عليهالسلامدرآورده بودند، به چالش ميكشيد. از همين رو آنان گاهي با نرمش و اعتراف به فضايل و شايستگيهاي حضرت، و گاهي با تندي با ايشان برخورد كرده، اظهار ميداشتند كه اكنون بيعت با ابوبكر واقع شده و شكستني نيست و تو نيز بايد بيعت كني! و حتي امام را در صورت عدم بيعت به قتل تهديد ميكردند.
عمر بن خطاب به اميرالمؤمنين علي عليهالسلام گفت:
اين سخنان باطل را رها كرده، بيعت كن. امام فرمود: اگر بيعت نكنم چه؟ گفتند: در آن وقت تو را ميكشيم.2
امام عليهالسلام با يادآوري اخوت خود با پيامبر صلياللهعليهوآله به آنان فرمود: «در آن صورت، بنده خدا و برادر رسولخدا را كشتهايد؟!» ابوبكر برادري علي عليهالسلام و پيامبر صلياللهعليهوآله را كه تمام مسلمانان ميدانستند و بارها از سوي رسولخدا بر آن تأكيد شده بود انكار كرده، بر تهديد به قتل پاي فشرد.3
ابنقتيبه انكار اخوت را از جانب عمر ميداند كه با سكوت ابوبكر همراه شد.4
بشير بن سعد يكي از پيشگامان بيعت با ابوبكر و زمينهساز خلافت او و جمعي ديگر با اين سخنان كه اگر قبل از بيعت با ابوبكر سخنانت به گوش انصار ميرسيد همه با تو(خطاب به علي عليهالسلام) بيعت ميكردند، سعي در توجيه و آرام كردن امام داشتند و ميخواستند بگويند كه حالا بيعت انجام يافته و تو نيز بايد بيعت كني. اين در حالي بود كه جايگاه و موقعيت امام عليهالسلام را نزد رسولخدا صلياللهعليهوآله همه مسلمانان، بهويژه در مدينه واقف بودند و از جريان غدير نيز زمان طولاني سپري نشده بود. امام عليهالسلام در جواب ميفرمايد:
آيا بايد بدن مطهر رسولخدا صلياللهعليهوآله را رها كرده درباره جانشيني او به نزاع ميپرداختم؟! گمان نميكردم كسي جهت دستيابي به خلافت با اهلبيت پيامبر صلياللهعليهوآله و آنچه براي ايشان بود درگير شود.
آنگاه امام به جريان غدير ميپردازد و كساني را كه شاهد جريان غدير بودند قسم ميدهد تا برخاسته، به آن شهادت دهند.5
سليم بن قيس پس از گزارش جريان حضور امام علي عليهالسلام در مسجدالنبي براي بيعت با ابوبكر، گفتوگوها و نزاعهاي لفظي ميان امام عليهالسلام و سران و دست اندركاران خلافت را بيان ميكند، آنگاه به احتجاج و انشاد امام به جريان غدير و ادله ديگري كه بر خلافت و جانشيني امام علي عليهالسلام به جاي پيامبر صلياللهعليهوآله دلالت دارد اشاره كرده، مينويسد: علي عليهالسلام همه آنچه را پيامبر صلياللهعليهوآلهبه صورت علني درباره جانشيني و موقعيت و مقام عالي امام بيان داشته بودند، ذكر كرد و از سوي جماعت تأييد شد:
يا معشر المسلمين والمهاجرين والأنصار، أنشدكم اللّه، أسمعتم رسول اللّه صلياللهعليهوآله يقول يوم غدير خم كذا وكذا و في غزوة تبوك كذا وكذا؟ فلم يدع عليهالسلام شيئا قاله فيه رسول اللّه صلياللهعليهوآلهعلانية للعامة إلاّ ذكرهم إياه. قالوا: اللهم نعم.6
2. هفت روز پس از رحلت پيامبر صلياللهعليهوآله (در خطبه وسيله)
در اين خطبه طولاني كه به خطبه «وسيله» معروف است،8 امام عليهالسلام به مسئله غدير اشاره ميكند و با تشريح و تذكر واقعه غدير بر حقانيت خود براي خلافت تأكيد ميورزد. محورهاي طرح شده در خطبه «وسيله» چنين است:
حمد و ثناي الهي و بيانات جامع و رساي توحيدي (همراه با توجه دادن به اخلاق و تهذيب نفس)، بيان خصايل و ويژگيهاي انسان، بيان ويژگيها و مقام برجسته پيامبراكرم صلياللهعليهوآله و اهلبيت عليهمالسلام و طرح مسئله ولايت، تبيين جايگاه خود نزد رسولخدا صلياللهعليهوآله و يادآوري مسئله جانشيني آن حضرت9 و بيان واقعه غدير.
رسول مكرم اسلام در آن روزي كه همه مهاجر و انصار بر گرد ايشان جمع شده و جا بر آنها تنگ بود، فرمود: [جايگاه علي نزد من همانند جايگاه هارون نزد عيسي است و...] و [باز هم] سخن رسولخدا صلياللهعليهوآله [در مورد جانشيني علي عليهالسلام ]آنگاه كه شنيدند عدهاي خود را جانشين پيامبر صلياللهعليهوآله ميدانند. پيامبر صلياللهعليهوآله به سفر حج كه آخرين سفر ايشان بودند، رفت و در بازگشت در منطقه غدير خم دستور دادند تا شبه منبري برايش برپا كردند. ايشان بر منبر بالا رفت و بازوي مرا گرفته، بلند كردند به گونهاي كه سفيدي زير بغلشان نمودار شد و با صداي بلند در ميان جماعت فرمودند: «هر كه را من مولاي اويم، علي مولاي اوست، خدايا كسي كه علي را دوست دارد دوست بدار و كسي كه علي را دشمن است دشمن بدار». قبول ولايتم عين ولايت الهي و دشمني با من دشمني با خدا به شمار آمد. در همان روز خداوند متعال اين آيه را نازل فرمود: «امروز دين شما را كامل كردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان دين شما پذيرفتم» پس با ولايت من دين خدا كمال يافت و رضايت الهي حاصل شد.10
3. گفتوگوي اميرالمؤمنين علي عليهالسلام با ابوبكر
در مقابل، امام عليهالسلام با رد ديدگاه ابوبكر و اينكه آيا من و كساني كه در اجتماع حضور نداشتند و مخالف به شمار ميآيند، جزء امت نيستند؟12 با طرح فضايل و جايگاه خود در جامعه، نزد رسولخدا صلياللهعليهوآله و اسلام و گرفتن اقرار از ابوبكر، حاكميت خلفا و رياست ابوبكر بر دنياي اسلام را مردود ميشمرد.
جريان گفتوگو ميان امام علي عليهالسلام و ابوبكر را امام صادق عليهالسلام به نقل از پدر بزرگوارش از امام سجاد عليهالسلام نقل ميكند. طبق اين نقل، ابوبكر درصدد دلجويي از علي عليهالسلام برآمده، به ايشان ميگويد:
من براي خلافت، زمينهچيني نكرده و رغبتي به آن نداشتم؛ نه به خلافت حريصم و نه توان آن را دارم، چون نه ثروتي دارم و نه قبيلهاي كه با اتكا به آنها به فكر غلبه بر ديگران باشم. اما تو از من دلگير و از خلافت، گلايهمندي و... امام عليهالسلامدر پاسخ ميفرمايد: اگر رغبتي به خلافت نداشتي و به آن حريص نبودي چرا زير بار آن رفتي، در حاليكه به عدم تواناييهاي خود معترفي؟!
آنگاه اميرالمؤمنين عليهالسلام از ابوبكر سؤل ميكند: كسي كه ميخواهد زمام امور مسلمانان را به دست گيرد بايد چه ويژگيهايي داشته باشد؟ ابوبكر بعد از برشماري برخي خصوصيات، ساكت ميماند و امام عليهالسلام با بيان ويژگيهاي خود،13 ابوبكر را سوگند ميدهد كه اگر اين ويژگيها را قبول دارد، تصديق كند كه همه مورد تصديق ابوبكر قرار ميگيرد. يكي از اين فرازها حديث غدير است:
تو را به خدا سوگند، آيا با استناد به حديث رسولخدا صلياللهعليهوآله در روز غدير، من مولاي تو و هر مسلماني هستم يا نه؟ ابوبكر گفت: البته كه شما مولا هستيد.14
4. شوراي شش نفره
حضرت علي عليهالسلام اقدام عمر مبني بر تركيب شورا و نامزد كردن شش تن و برابر قرار دادن آنان را با ايشان نقد كرده و فرمود:
مرا جزء آن شش نفر قرار داد و امتيازات مرا به شمار نياورد و حتي برخي از آنان را بر من ترجيح داد. او قرابت و وراثتم را نسبت به رسولخدا صلياللهعليهوآلهناديده انگاشت، با آنكه هيچ يك سابقه مرا در اسلام و گذشته درخشان جانفشانيها و... مرا ندارند... .15
اميرالمؤمنين علي عليهالسلام، در شوراي شش نفره برگزيده عمر كه براي انتخاب خليفه گرد آمده بودند خطبهاي و نطق بلندي ايراد كرده، با شمردن خصوصيات و امتيازات خود در اسلام و نزد رسولالله صلياللهعليهوآله بر ايشان حجت اقامه نمود و از اعضا عليه اقدام اشتباهشان اقرار گرفت. حضرت با بيان خصايل و ويژگيهاي خويش، آنان را سوگند داد تا هر آنچه از خصوصيات مطرح شده از جانب امام عليهالسلام را ميدانند و قبول دارند تأييد كنند و آنان نيز چنين كردند.
بيان امام علي عليهالسلام كه در منابع، اصطلاحا به حديث «انشاد» معروف است، در واقع تذكري بر دانستهها و يادكردي بر لغزشهاي كساني بود كه به گونهاي در تضييع حقوق مسلم امام عليهالسلام دست داشتند. آنان بيگانه از آنچه علي عليهالسلامبيان ميداشت نبودند و سابقه و صحنههاي درخشان ايشان را در اسلام و نزد رسولخدا صلياللهعليهوآله به خاطر داشتند. خوارزمي در المناقب سخنان علي عليهالسلام در شورا و سوگند دادن اعضاي آن را ذكر ميكند كه در آن، حضرت از تضييع حق خود و به بيراهه كشاندن حاكميت دنياي اسلام شكايت ميكند و از ترس بازگشت مسلمانان به سوي كفر اقدامي براي بازپسگيري انجام نميدهد.16
نكتهاي كه اينجا مدنظر ماست اين است كه دريابيم آيا حضرت علي عليهالسلام در سخنان خود به مسئله غدير اشاره فرموده است يا خير؟ از بررسي و مطالعه برخي متون به دست ميآيد كه ايشان پس از آنكه ديدند اعضاي شورا همانطور كه پيشبيني ميشد براي خلافت با عثمان بيعت كردند، همه افراد را مورد خطاب قرار داده از ايشان خواست تا به سخنانش گوش فرا دهند و آنچه را قبول دارند بپذيرند تا حجت بر آنان تمام باشد.17
اميرالمؤمنين ضمن بيان ويژگيهاي منحصر به فرد خود، به مسئله غدير نيز اشاره فرمود و بر صحت و درستي آن از حاضران در شورا اقرار گرفت.
فرمود: شما را به خداوند سوگند ميدهم آيا در ميان شما فردي به غير از من وجود دارد كه رسولخدا صلياللهعليهوآله در مورد او فرموده باشد: «هر كس من مولاي اويم، علي مولاي اوست، خدايا دوست بدار كسي كه او را دوست دارد و دشمن بدار كسي كه با او دشمن است»؟ همگي سوگند خوردند كه نه.18
در حديث ديگر چنين آمده است:
شما را به خدا سوگند ميدهم آيا در ميان شما غير از من كسي هست كه رسولخدا صلياللهعليهوآله در روز غدير خم او را به امر خداوند به خلافت منصوب كرده و گفته باشد: «هر كس من مولاي اويم علي عليهالسلام مولاي اوست، خدايا دوستان علي را دوست بدار و دشمنانش را دشمن باش»؟ گفتند: خير.19
خطبه حضرت يا حديث انشاد در بسياري از منابع گذشته بهطور مفصل يا مختصر ذكر شده است. به همين سبب گاهي برخي از قسمتهاي حديث در منبعي آمده كه در ديگري نيامده است. به عنوان نمونه در المناقب كه نگارنده به آن مراجعه كرده، به حديث غدير اشاره نشده است،20 در حاليكه شيخ طوسي در الامالي با همان سند مناقب، از اين سخنان حضرت ياد كرده و حديث غدير هم در آن آمده است.21
5. دوران عثمان
در اين محفل از امتيازات و افتخارات قبيلهاي ياد ميشد؛ هر دسته از مهاجران و انصار به فضايل و افتخارات قبيلهاي خود اشاره ميكردند. معيار و ملاك فضايل و افتخارات، سخنان رسولخدا صلياللهعليهوآله درباره هر قبيله و مردان آنها بود. همچنين به سابقه و فداكاري در اسلام و حضور در جنگهاي آغازين اسلام افتخار ميكردند. علي عليهالسلام و به پيروي از ايشان، شيعيان در اين ميان ساكت و تنها نظارهگر ماجرا بودند.22
سابقه درخشان امام علي عليهالسلام در اسلام و جايگاه ايشان در ميان امت و نزد رسولخدا صلياللهعليهوآله و... موجب توجه عدهاي به سوي ايشان شد و از او خواستند تا اظهار نظر نمايد. آنان همه امام علي عليهالسلام را ميشناختند و به سوابقش آشنايي داشتند، شايد در پي اين بودند كه حضرت قضاوتي به نفع اين يا آن قبيله داشته باشد. علي عليهالسلام با توجه به همان معيار مورد قبول جمع كه خود نيز بينهايت به آن وفادار بود، لب به سخن گشود و با ذكر افتخارات ويژه كه از قِبل اسلام و از جانب رسول خدا صلياللهعليهوآلهنصيبش شده بود، به برتري و مقدم بودن خود براي حكومت و خلافت پيامبر صلياللهعليهوآلهاستناد كرد؛ سخناني شبيه آنچه بارها عنوان كرده بود، بيان داشت و از آنان بر راست بودن جريان غدير و مسئله ولايت بر جهان اسلام اقرار گرفته، سوگندشان داد تا هر آنچه در غدير ديده و از كلمات رسول مكرم اسلام به خاطر دارند با شنيدن كلامش تصديق نمايند:
آيا اقرار ميكنيد كه رسول خدا صلياللهعليهوآله در غدير خم مرا طلبيد و ولايتم را اعلام نمود و آنگاه فرمود: كه حاضران به غايبان اين خبر را اعلام كنند؟ گفتند: آري قسم به خدا [اقرار ميكنيم].23
حضرت پس از يادآوري سابقه و گذشته پر از جلال و شكوه خود در اسلام و تمسك به آيات الهي و... به روز غدير و مسئله مهم ولايت مسلمانان اشاره ميكند:
اي جماعت شما را سوگند ميدهم، آيا ميدانيد وقتي اين آيات نازل گرديد: «اي اهل ايمان، خداوند متعال، رسولخدا و اولوالامر را اطاعت كنيد» و «تنها خدا و رسولش ولي شماست و آنهايي كه ايمان آوردند و همانها كه نماز برپا ميدارند و در حال ركوع زكات ميپردازند» و «آيا گمان كرديد كه به حال خود رها ميشويد، در حاليكه خداوند هنوز كساني از شما را كه جهاد كردند و غير از خدا و رسولش و مؤمنين را محرم اسرار خويش نميدانند»، مردم از رسولخدا صلياللهعليهوآلهپرسيدند: يا رسولاللّه اين آيات شامل همه مؤمنان است يا اختصاص به بعضي دارد؟ خداوند به رسولش دستور داد كه وليامر مردم را به آنان بشناساند و همان گونه كه نماز، زكات و حجشان را توضيح داد و احكامشان را بيان كرد، ولايت مسلمانان را نيز بيان كند. در پي اين دستور الهي بود كه رسول خدا صلياللهعليهوآلهدر غدير خم مرا به ولايت و زمامداري مسلمانان منصوب كرد و در خطبهاي فرمود: «اي مردم، خداوند مأموريتي بر عهده من نهاده است كه به سبب آن سينهام تنگ شده و از نپذيرفتن آن توسط مردم نگرانم و احتمال ميدهم عدهاي زير بار آن نروند، اما خداوند از عدم ابلاغ آن مرا وعده عذاب داده است...» سپس خطبهاي خواند و فرمود: «اي مردم آيا ميدانيد كه خداي متعال مولاي من و من مولاي مؤمنان هستم كه بيشتر از خود مؤمنان به آنها صاحب اختيارم؟» مردم گفتند: آري يا رسولاللّه. آنگاه اظهار داشت: «يا علي برخيز!» من برخاستم و ايشان فرمود: «هر كس من مولاي اويم اين علي مولاي اوست. خداوندا دوست بدار هر كسي علي را دوست دارد و دشمن باش هر كه با علي دشمني ورزد...» همه [جمعيت حاظر در مسجد با شنيدن كلام امام علي عليهالسلامحضرت را تصديق كرده] گفتند: آري ما اين سخنان را شنيده و به صداقت آن شهادت ميدهيم.24
احتجاج با طلحه
وما قلت يا طلحة: قول نبي اللّه يوم غدير خم: " من كنت أولي به من نفسه فعلي أولي به من نفسه ". فكيف أكون أولي بهم من أنفسهم وهم أمراء علي و حكام؟[26]
ب) احتجاج به جريان غدير در زمان خلافت علي عليهالسلام
1. جنگ جمل
روش عادلانه و انساني امام براي اشرافيت نوظهور جامعه غير قابل تحمل بود، از همين رو آنان مدينه مركز خلافت اسلامي را به بهانه عمره به قصد مكه ترك كرده، در كنار عايشه كه از انتخاب امام علي عليهالسلام به شدت ناراحت بود قرار گرفتند و براي مقابله با خلافت اسلامي به جمعآوري نيروي نظامي دست زدند. در آن زمان تشكيل نيروي نظامي از متن دنياي اسلام، در برابر خلافت امري بديع و تازه بود كه اصحاب رسول خدا صلياللهعليهوآله و چهرههاي به ظاهر موجه آن روز به اين كار اقدام نموده، معضلي براي حاكميت شدند.
امام عليهالسلام قبل از هر اقدام ديگر به اندرز و نصيحت مخالفان و دعوت آنان به جماعت اسلامي پرداخت و سعي نمود با آگاه كردن آنها و مردم، مانع رفتارهاي تخريبيشان در جامعه شود. حضرت از بيعت آنان با خود و شكستن عهد، سخن گفت و بيعتشكنندگان را مردماني لجوج و سرسخت خواند. ايشان با سران جمل، مانند زبير و طلحه گفتوگو و با پيش كشيدن امر ولايت خود بر جامعه از زبان رسول خدا صلياللهعليهوآله، حجت را بر آنان تمام كرد:
علي ـ رضياللّه عنه ـ طلحه را ندا داد كه اي ابومحمد براي چه آمدهاي؟ گفت: «براي خونخواهي عثمان». گفت: خدا از ما دو نفر كسي را كه در خون عثمان دخالت داشته بكشد، مگر نشنيدي كه پيمبر خدا ـ صلي اللّه عليه و سلم ـ گفت: «خدايا با هر كس كه با او دوستي ميكند دوستي كن و با هر كه با او دشمني ميكند دشمني كن» تو اول كسي هستي كه با من بيعت كردي و سپس شكستي در صورتي كه خداي عز و جل فرمود: «هر كه پيمان بشكند بر ضرر خويش ميشكند. گفت: «استغفر الله» و بازگشت.27
علامه اميني با تفاوتي اندك جريان برخورد امام را با طلحه از منابع ديگر اين گونه نقل ميكند:
علي عليهالسلام از طلحه پرسيد تو را به خدا قسم ميدهم، آيا شنيدي كه رسولخدا صلياللهعليهوآله گفت: «هر كس من مولاي اويم علي مولاي اوست، خدايا هر كس علي را دوست دارد دوستش دار، و دشمن بدار كساني كه علي را دشمني ميكنند»؟ گفت: آري. امام فرمود: پس چرا با من ميجنگي؟ طلحه كه پاسخي نداشت با گفتن فراموش كردم به سوي لشكرش بازگشت.28
2. رحبه كوفه
امام عليهالسلام با درك اوضاع و با هدف رونمايي از اين جريان مهم در تاريخ اسلام كه اساس حاكميت مورد قبول خدا و رسولش بود و در نهايت، آشنا كردن چهرههاي تازه و نسلهاي جديد با اين دستور الهي، در ميدان شهر كساني را كه شاهد واقعه غدير بودند به شهادت فرا خواند تا غدير به عنوان اساس و بنمايه نظام مورد قبول مكتب اسلام تازگي و طراوتش را از دست ندهد و مركزيت تازه دنياي اسلام و خلافت اسلامي با آن و زواياي پنهانشان آشنا شود. علامه اميني هدف علي عليهالسلام را از طرح مسئله غدير در كوفه در سال 35ق رد اتهامهايي ميداند كه از سوي مخالفان و سران حاكميت پيش از علي عليهالسلام بر ايشان وارد شده بود:
إن أمير المؤنين عليهالسلام لما بلغه اتهام الناس له فيما كان يرويه من تقديم رسول اللّه صلي اللّه عليه وآله إيّاه علي غيره، و نوزع في خلافته حضر في مجتمع الناس بالرحبة في الكوفة و استنشدهم بحديث الغدير، ردا علي من نازعه فيها.29
خوشبختانه بسياري از منابع شيعه و سني، مناشده و گفتار امام و نيز شهادت آناني كه غدير را مشاهده و سخنان رسول خدا را شنيده بودند، ثبت كرده است.30 ابنكثير در البدايه و النهايه به نقل از مسند احمد و ساير منابع، مناشده و سوگند دادن امام را نقل ميكند:31
... قال: سمعت عليا بالرحبة و هو ينشد الناس من شهد رسول اللّه صلّي اللّه عليه و سلّم يوم غدير خم. [و طبق يكي از نقلهاي مسند:] جمع علي رضي اللّه تعالي عنه الناس في الرحبة ثم قال لهم أنشد اللّه كل أمرئ مسلم سمع رسولاللّه لي اللّه عليه وسلم يقول يوم غدير خم ما سمع لما قام... فقام ناس كثير فشهدوا حين أخذ بيده فقال: للناس أتعلمون اني أولي بالمؤنين من أنفسهم قالوا: نعم، يا رسول اللّه. قال: من كنت مولاه فهذا مولاه اللهم وال من والاه وعاد من عاداه.[32]
3. مسجد كوفه
امام علي عليهالسلام مردم را در مسجد سوگند داد و اظهار داشت: كساني كه از پيامبر صلياللهعليهوآلهشنيدهاند كه فرمود: «هر كس كه من مولاي او هستم علي نيز مولاي اوست، خدايا دوست بدار هر كس او را دوست دارد و دشمن بدار كسي كه با او دشمني كند» برخيزند و شهادت دهند. دوازده تن از اهل بدر، شش از سمت راست و شش نفر از سمت چپ منبر به پا خاستند و شهادت دادند.33
4. جنگ صفين
معاويه از يك طرف، منصوب عمر بر قلمرو شام و از جانب ديگر، همقبيله خليفه مقتول بود، لذا هم خود را صاحب پشتوانه معنوي در جامعه كه چند دهه با دستان حاكميت و فضاي سياسي اجتماعي دوران قبل از علي عليهالسلام اداره شده بود، ميدانست و هم خونخواه عثمان. از جانب ديگر، دوام حكومتش در شام و سيطره روحي كامل بر مردم آنجا او را قادر ساخته بود تا با دهنكجي به حكومت علوي مانع جدي در تحقق اهداف عدالتخواهانه نظام اسلامي باشد. امام كه سعي در جلوگيري از جنگ و خونريزي ميان مسلمانان داشت، در آغاز تلاش نمود با نصيحت و گفتوگو و تبادل نامهها و نمايندگاني، او را از مخالفت با حكومت بازدارد، اما پس از بينتيجه بودن اقدامات روشنگرانه و صلحطلبانه، خود را براي جنگ آماده كرد.
الف ـ تبادل نامهها ميان امام علي عليهالسلامو معاويه
در منابع تاريخي، نامهها و مكاتباتي كه ميان امام و معاويه رد و بدل شده، ثبت شده كه در اين مكاتبات نيز به مسئله غدير اشاره شده است. به عنوان نمونه در نامه معاويه به امام عليهالسلام وي پس از اتهاماتي كه بر علي عليهالسلام وارد ميكند، به غدير و انتخاب حضرت به عنوان جانشين رسولخدا صلياللهعليهوآله اشاره ميكند و علي عليهالسلام را مدعي آن ميپندارد.34
امام عليهالسلام نيز ضمن نامههايي كه به معاويه ارسال ميكرد، غدير را به عنوان دليل وجوب اطاعت از خود نام ميبرد:
وأوجب لي ولايته عليكم رسول اللّه يوم غدير خم؛35 رسول خدا در روز غدير، همان ولايتي كه بر شما داشت براي من قرار داد و پذيرش آن را بر شما واجب كرد.
ب ـ آمادهسازي نيرو براي برخورد با لشكر شام
وقتي امام از اطاعت و وفاداري معاويه نسبت به حكومت اسلامي نااميد شد، لازم ديد با آمادهسازي نيرو و تجهيز مردان جنگي با شام روبهرو شود و به همين منظور در يكي از سخنان خود در جمع مردم، آنان را به استقامت و وفاداري دعوت كرد و با اشاره به ماجراي باشكوه بيعتشان با خود، پايداريشان را در همراهي با حكومت و جنگ با معاويه خواستار شد. حضرت از اينكه معاويه بدون دليل با خلافت در ستيز است تعجبش را پنهان نكرده، با مقايسه بيعت خود و بيعت با خلفاي ديگر بر لزوم وفاداري مردم تأكيد و با اشاره به حديث غدير به عنوان سند حقانيت خلافتش، در پايان مردم را به برخورد با معاويه تشويق ميكند.36
ج ـ استشهاد به جريان غدير در حضور نمايندگان شام
هنگامي كه ياران امام علي عليهالسلام در صفين خود را براي رويارويي با شام آماده كرده بودند، دو تن از نمايندگان معاويه به نام ابودردا و ابوهريره پيام و نامه معاويه را به امام رساندند. معاويه در نامه خود نوشته بود: ميدانم از من به خلافت سزاوارتري، هم در اسلام سبقت داري و هم علم و قرابت تو به پيامبر صلياللهعليهوآله را من ندارم و... اما من به خونخواهي پسر عمم عثمان آمدهام، قاتلان عثمان را در اختيار ما بگذار تا با تو بيعت كنيم. حضرت با رد درخواست معاويه به نمايندگان گفت: اگر عثمان در زمان ابوبكر و عمر كشته شده بود، آيا معاويه حق داشت براي خونخواهي با آنها بجنگد؟ نمايندگان گفتند: نه. و حضرت علي عليهالسلام، فرزندان عثمان را بر خونخواهي پدر سزاوارتر از معاويه دانسته، صداقت معاويه را زير سؤال برد و اشاره داشت مطالبه خون عثمان بايد در محكمه مطرح و دادخواهي شود تا معلوم گردد كه عثمان ظالم بوده و كشته شده يا مظلوم و... .
امام عليهالسلام با ايراد منطق مستدل و قوياش ياران معاويه را خلع سلاح كرده و در حضور آنان در ميان لشكر رفته، ضمن ايراد خطبهاي، از حاضران ميخواهد با توجه به جريان غدير، بر حقانيتاش براي جانشيني رسولخدا صلياللهعليهوآله شهادت دهند.37
5. خطبه نماز جمعه
حضرت علي عليهالسلام در سالي كه روز غدير با جمعه مصادف شده بود، در اجتماع مردمي كه براي نماز جمعه اجتماع كرده بودند، به مسئله غدير پرداخته از غدير به عنوان عيد بزرگ مسلمانان ياد نمود. امام در خطابهاي به همين مناسبت كه با حمد و ثناي الهي آغاز گرديد به مباحث خداشناسي، توحيد، نبوت و امامت اشاره فرمود، آنگاه به تبيين جايگاه و موقعيت امامان و سپس اهميت و آداب غدير پرداخت.
شيخ طوسي و به تبع وي حر عاملي، طبق سندي نقل ميكنند كه راوي ميگويد: در ايام حضور حضرت رضا عليهالسلام در خراسان در روز عيد غدير خدمت امام رضا عليهالسلامبودم. در آن جمع، عدهاي از خواص و شيعيان و دوستان صميمي حضرت نيز حضور داشتند كه امام براي صرف افطار دعوتشان كرده و هدايايي نيز براي خانوادههايشان فرستاده بود. برخورد حضرت در اين روز، متفاوت از ساير روزها به نظر ميآمد؛ ايشان از فضايل غدير سخن ميگفت و از جمله فرمود: پدرم از امام صادق عليهالسلام، ايشان از حضرت باقر عليهالسلام، ايشان از امام سجاد عليهالسلام و ايشان از امام حسين عليهالسلام روايت كردهاند: در سالي كه از ايام حكومت امام علي عليهالسلام بود غدير با جمعه مصادف شد و امام پس از قرار گرفتن بر منبر و حمد و ثناي الهي به مردم فرمود: امروز براي شما مؤمنان دو عيد بزرگ وجود دارد و... .38
6. نامه به شيعيان در آخرين روزهاي حيات
امام عليهالسلام براي روشن كردن افكار و بازسازي ذهنيت عامه مردم، نامهاي نوشت و در آن به دفاع از خود پرداخت و به شايعات جواب داد و دستور داد در هر جمعه براي مردم خوانده شود. حضرت نامهاش را با سلام و دعا براي شيعيان آغاز ميكند، آنگاه با اشاره به زندگي اعراب قبل از اسلام، نعمت وجود پيامبر و مصيبت فقدان حضرت را يادآور شده، سپس به اختلاف بين قريش و انصار براي انتخاب خليفه اشاره فرموده و استدلالهاي هر كدام را بر ادعايشان نقل ميكند.
نامه حضرت سرشار از بيان مطالب و رخدادهاي پس از فقدان رسولخدا صلياللهعليهوآله و مشكلاتي است كه در راه خلافت علي عليهالسلامقرار داشت. همچنين در اين نامه، ايشان با توجه به استدلالهاي مهاجران عليه انصار در به دست گرفتن قدرت و با تمسك و استدلال به حديث غدير، حقانيت خود را براي احراز مقام حاكميت اسلامي به اثبات ميرساند.
فما جاز لقريش من فضلها عليها بالنبي جاز لبني هاشم علي قريش وجاز لي علي بني هاشم، يقول النبي صلي اللّه عليه وآله يوم غدير خم: «من كنت مولاه فهذا علي مولاه» إلاّ أن تدعي قريش فضلها علي العرب بغير النبي صلياللهعليهوآله فإن شاؤ فليقولوا ذلك... .39
نتيجه
اين پرسشها هرچند در كنار هم قابل طرح و بررسي است و دانشمندان و نويسندگان زيادي به بررسي و تحليل براي جواب دادن به اين سؤلها همت گماشتهاند، اما اين سطور اندك نميتواند پاسخي به همه سؤالهاي فوق باشد، بلكه تنها به اين مسئله پرداخته كه غدير از همان آغاز انحراف در مسير خلافت و جانشيني حضرت رسول اكرم صلياللهعليهوآلهحجت و دليل قاطع امام علي عليهالسلامدر برابر دستگاه حاكميت پس از پيامبر بوده است.
بهترين و مناسبترين زمان براي اتمام حجت به غدير روزهاي آغازين غصب خلافت بود، تا هم سند حقانيت علي عليهالسلامدر آن روزگار باشد و هم آيندگان بدانند غدير واقعيتي غير قابل انكار در تاريخ اسلام به شمار ميرود. امام پس از دفن و به خاكسپاري بدن مطهر رسول خدا صلياللهعليهوآله نهتنها غدير را يادآور شد، بلكه بر بسياري از امتيازات خود در اسلام و فرمايشات ديگر رسول گرامي در برابر مسلمانان و ديگر مردم احتجاج نموده، حجت را بر همگان تمام كرد. حضرت، شاهدان غدير و كساني را كه از فضايل و امتيازات ايشان آگاه بودند، گواه گرفت تا به حقانيت آنچه ميگويد شهادت دهند تا اتمام حجت نموده و انحراف از اصول مسلم اسلامي در حاكميت پس از رسولاللّه را به تاريخ بسپارد، لذا در آغازين رويارويي با خليفه اول و دستيارانش، امتيازاتش را يادآور شد و به حديث غدير استشهاد فرمود.
امام علي عليهالسلام دريافته بود كه شتر خلافت بر دستان آنان كه به دستور رسولخدا صلياللهعليهوآلهپشت كرده بودند، دست به دست خواهد چرخيد و طمعشان براي رياست بر دنياي اسلام به زودي و آساني فروكش نخواهد كرد. از اين رو ميبايست خار در چشم و استخوان در گلو براي حفظ اساس نظام نوپاي اسلام، نظارهگر بازي آناني ميشد كه خلافت را در حد بازيچه و وسيله افتخارات و امتيازات قبيلهاي تنزل داده بودند. علي عليهالسلام در عين قبول واقعيتهاي اجتماعي و تاريخي، در هر فرصتي كه فراهم ميشد بر شايستگي و ويژگيهايي كه تنها خود واجد آن براي احراز خلافت بود و غير عادلانه از رهبري جامعه كنار گذاشته شده بود، تأكيد ميورزيد كه مهمترين آن، حديث غدير بود.
استدلال و احتجاج به غدير از زماني كه ناچار به مسجد آورده شده بود تا آخرين روزهاي عمر مباركش امري بود كه در هر فرصت انجام ميداد. نوشتار حاضر با استفاده از برخي منابع در حد توان به بعضي از اين احتجاجات يا به تعبيري انشادات اشاره كرده كه امام علي عليهالسلام هم در زمان خلفا و هم در ايام خلافتش غدير را به عنوان مدرك و سند حقانيت خود و شيعيان زنده نگهداشته و به آن استدلال نموده است.
منابع
1. قرآن كريم.
2. ابن اثير، عزالدين، اُسد الغابه في معرفة الصحابه، چاپ سوم: بيروت، دار الفكر، 1409ق.
3. ابن حنبل، احمد، مسند، بيروت، دار صادر، [بيتا].
4. ابن طاووس، علي بن موسي، كشف المحجه، نجف اشرف، منشورات المطبعة الحيدريه، 1370ق.
5. ابن قتيبه دينوري، عبداللّه بن مسلم، الإمامه و السياسه، تحقيق علي شيري، چاپ اول: بيروت، دار الأضواء، 1410ق/1990م.
6. ابن كثير دمشقي، اسماعيل بن عمر، البدايه و النهايه، بيروت، دار الفكر، 1407ق.
7. اميني، عبدالحسين، الغدير، چاپ چهارم: بيروت، دار الكتاب العربي، 1397ق.
8. بحراني، سيدهاشم، غاية المرام وحجة الخصام في تعيين الإمام من طريق الخاص والعام، تحقيق علامه سيدعلي عاشور، [بيجا، بينا، بيتا].
9. حر عاملي، محمد بن حسن، وسائل الشيعه، چاپ دوم: قم، مؤسسة آلالبيت عليهمالسلام لاحياء التراث، 1414ق.
10. خوارزمي، موفق بن أحمد، المناقب، تحقيق شيخ مالك محمودي، چاپ دوم: قم، انتشارات جامعه مدرسين، 1411ق.
11. سليم بن قيس هلالي، كتاب سليم بن قيس، تحقيق محمدباقر انصاري زنجاني، چاپ اول: قم، انتشارات دليلما، 1422ق/ 1380.
12. شيرازي نجفي، محمدطاهر بن محمد حسين، الأربعين في امامة الأئمة الطاهرين، تحقيق سيدمهدي رجايي، چاپ اول: قم، مطبعة الأمير، 1418ق.
13. صدوق، ابيجعفر محمد بن علي (ابن بابويه)، الخصال، تصحيح علياكبر غفاري، قم، انتشارات جامعه مدرسين، 1362.
14. طبرسي، احمد بن علي، الاحتجاج، نجف اشرف، مطابع النعمان، 1386ق/1966م.
15. طوسي، ابوجعفر محمد بن حسن، الامالي، قم، دار الثقافه، [بيتا].
16. ، مصباح المتهجد، چاپ اول: بيروت، مؤسة فقه الشيعه، 1411ق/1991م.
17. عاملي، سيدجعفر مرتضي، مأساة الزهراء عليهاالسلام شبهات و ردود، بيروت، دار السيره، 1417ق/1997م.
18. كليني، ابيجعفر، الكافي، تعليقه و تطبيق علياكبر غفاري، چاپ دوم: تهران، دار الكتب الاسلاميه، 1348.
19. مجلسي، محمدباقر، بحار الانوار، چاپ دوم: بيروت، مؤسسة الوفاء، 1403ق.
20. محمودي، محمدباقر، نهج السعاده في مستدرك نهج البلاغه، نجف اشرف، مطبعة النعمان، [بيتا].
21. مسعودي، علي بن الحسين، مروج الذهب، ترجمه ابوالقاسم پاينده، چاپ پنجم: تهران، انتشارات علمي و فرهنگي، 1374.
22. مفيد، محمد بن محمد بن نعمان، الارشاد، قم، تحقيق و نشر مؤسة آلالبيت عليهمالسلام، 1413ق.
23. هاشمي خويي، ميرزاحبيباللّه، منهاج البراعه في شرح نهج البلاغه، تصحيح سيدابراهيم ميانجي، چاپ چهارم: تهران، مكتبة الاسلاميه، 1400ق.
پي نوشت :
1. «فقال علي عليهالسلام: انا احق بهذا الامر منه وانتم اولي بالبيعة لي، أخذتم هذا الأمر من الانصار واحتججتم عليهم بالقرابة من الرسول وتأخذونه منّا اهل البيت غصبا... انا اولي برسول اللّه حيا وميتا، وانا وصيه ووزيره ومستودع سره وعلمه، وانا الصديق الاكبر والفاروق الاعظم اول من آمن به وصدقه» طبرسي، الاحتجاج، ج 1، ص 95 و ابنقتيبه دينوري، الإمامه و السياسه، ج1، ص29.
2. «بايع ودع عنك هذه الأباطيل! فقال عليهالسلام له: فإن لم أفعل فما أنتم صانعون؟ قالوا: نقتلك...» سليم بن قيس هلالي، كتاب سليم بن قيس، ص152.
3. فقال عليهالسلام: «إذا تقتلون عبداللّه وأخا رسوله. فقال أبوبكر: أما عبداللّه فنعم، وأما أخو رسولاللّه فما نقر بهذا قال: أتجحدون أن رسول اللّه صلياللهعليهوآلهآخي بيني وبينه؟ قال: نعم» سليم بن قيس هلالي، همان، ص 152.
4. فقال: إذا تقتلون عبداللّه و أخا رسوله، قال عمر: أما عبداللّه فنعم، و أما أخو رسوله فلا، و أبوبكر ساكت لا يتكلم» ابنقتيبه دينوري، همان، ص 31.
5. «فقال بشير بن سعد الانصاري الذي وطأ الارض لابيبكر وقالت جماعة من الانصار: يا ابا الحسن لو كان هذا الامر سمعته منك الانصار قبل بيعتها لابيبكر ما اختلف فيك اثنان. فقال علي عليهالسلام: يا هؤاء كنت أدع رسولاللّه مسجي لا أواريه واخرج انازع في سلطانه، واللّه ما خفت احدا يسمو له وينازعنا اهلالبيت فيه ويستحل ما استحللتموه، ولا علمت ان رسولاللّه صلياللهعليهوآله ترك يوم غدير خم لاحد حجة ولا لقائل مقالا، فأنشد اللّه رجلا سمع النبي يوم غدير خم يقول: "من كنت مولاه فهذا علي مولاه اللهم وال من والاه وعاد من عاداه وانصر من نصره وخذل من خذله"...» (طبرسي، همان، ص 695).
6. سليم بن قيس هلالي، همان، ص 153.
توضيح: در مقاله حاضر، گزارش انشاد و احتجاج امام علي عليهالسلام به حديث غدير در آغازين روزهاي تلاش ابوبكر و دستيارانش براي تثبيت و تحكيم حاكميتشان از كتاب سليم بن قيس استفاده شده است. از آنجا كه نگارنده از اشكالات و شبهات وارد بر روايات كتاب سليم بياطلاع نبوده، به بررسي و جستوجوي اين گزارش در ديگر منابع حديثي و تأليفات عالمان و انديشمندان ديگر نيز پرداخته است. از اين رو براي تأييد گزارش مزبور، عبارت برخي از منابع را كه در آنها روايت تاريخي سليم آمده است، آوردهايم:
الف ـ طبرسي، همان، ص 105 - 110: «قال:... ثم اقبل علي عليهالسلام فقال: يا معاشر المهاجرين والأنصار انشدكم باللّه أسمعتم رسولاللّه صلياللهعليهوآله يقول يوم غدير خم كذا وكذا، وفي غزاة تبوك كذا وكذا، فلم يدع شيئا قاله فيه عليهالسلام علانية للعامة...».
ب ـ سيدهاشم بحراني، غاية المرام، ج 5، ص 313 - 318: «ذكر سليم بن قيس في كتابه وهو كتاب مشهور معتمد، نقل منه المصنفون في كتبهم، وهو من التابعين رأي عليا وسلمان و أباذر، وفي مطلع كتابه ما هذه صورته: فهذه نسخة كتاب سليم بن قيس الهلالي رفعه إلي أبان بن أبي عياش وقرأه علي وذكر أبان أنه قرأ علي علي بن الحسين عليهماالسلام فقال: صدق سليم هذا حديثنا نعرفه. قال: سمعت سلمان الفارسي يقول...ثم أقبل علي عليهالسلام فقال: يا معاشر المسلمين والمهاجرين والأنصار أنشدكم اللّه، أسمعتم رسولاللّه صلياللهعليهوآلهيقول يوم غدير خم كذا و كذا، و في غزوة تبوك كذا و كذا فلم يدع شيئا قال فيه رسولاللّه صلياللهعليهوآله علانية للعامة إلا ذكرهم إياه. قالوا: اللهم نعم...».
ج ـ مجلسي، بحار الأنوار، ج 28، ص 272 - 273: «ثم أقبل عليهم علي عليهالسلام فقال: يا معشر المسلمين والمهاجرين والانصار! أنشدكم اللّه أسمعتم رسولاللّه صلياللهعليهوآلهيقول يوم غدير خم كذا وكذا وفي غزوة تبوك كذا وكذا، فلم يدع علي عليهالسلام شيئا قاله فيه رسولاللّه صلياللهعليهوآله علانية للعامة...».
د ـ محمدطاهر بن محمد حسين شيرازي نجفي، الأربعين في امامة الأئمة الطاهرين، ص 248: «روي الشيخ الطبرسي من علمائنا في كتاب الاحتجاج، عن سليم بن قيس الهلالي، عن سلمان الفارسي في حكاية طويلة من ذكر احضار علي عليهالسلام، ونذكر هاهنا موضع الحاجة منها، ثم قال علي عليهالسلام: يا معاشر المهاجرين والأنصار أسمعتم رسولاللّه صلياللهعليهوآله يقول يوم غدير خم كذا وكذا، وفي غزوة تبوك كذا و كذا؟ فلم يدع شيئا قاله فيه صلي اللّه عليه وآله علانية الا ذكره، فقالوا: نعم...».
ه ـ ميرزا حبيباللّه هاشميخويي، منهاج البراعه في شرح نهج البلاغه، ص 25: «و في غاية المرام من كتابت سليم بن قيس الهلالي و هو كتاب مشهور معتمد نقل منه المصنفون... قال سليم بن قيس... قال علي عليهالسلام: يا معاشر المهاجرين والأنصار أسمعتم رسولاللّه صلياللهعليهوآله يقول يوم غدير خم كذا وكذا، وفي غزوة تبوك كذا وكذا؟ فلم يدع شيئا قاله فيه صلي اللّه عليه وآله علانية...».
و ـ سيدجعفر مرتضي عاملي، مأساة الزهراء عليهاالسلام شبهات و ردود، ص 153: «قال شيخ الإسلام العلامة المجلسي: روي بأسانيد معتبرة عن سليم بن قيس الهلالي، وغيره، عن سلمان والعباس قالا: ـ والنص لكتاب سليم: قال سليم بن قيس: ".... ثم أقبل عليهم علي عليهالسلام فقال: يا معشر المسلمين والمهاجرين والأنصار، أنشدكم اللّه أسمعتم رسولاللّه صلياللهعليهوآله يقول يوم غدير خم كذا وكذا؟! وفي غزوة تبوك كذا و كذا؟ فلم يدع عليهالسلامشيئا قال فيه رسول اللّه صلياللهعليهوآله علانية للعامة إلا ذكرهم إياه. قالوا: اللهم نعم...».
7. كليني، الكافي، ج 8، ص 18.
8. دليل نامگذاري خطبه را ميتوان از متن خطبه كه در آن واژه «وسيله» به كار رفته، به دست آورد. در قسمتي از خطبه ميخوانيم: «أيها الناس إن اللّه تعالي وعد نبيه محمدا صلياللهعليهوآله الوسيلة و وعده الحق و لن يخلف اللّه وعده، ألا و إن الوسيلة علي درج الجنة وذروة ذوائب الزلفة ونهاية غاية الامنية...».
9. «و اختصن بوصيته و اصطفاني بخلافته في امته» كليني، همان، ص 26.
10. «فقال صلياللهعليهوآله وقد حشده حشدالقوم اي اجتمعوا المهاجرون والانصار وانغصت (اي تغيقت بهم المحافل) بهم المحافل:... وقوله صلياللهعليهوآله حين تكلمت طائفة فقالت: "نحن موالي رسولاللّه صلياللهعليهوآله فخرج رسولاللّه صلياللهعليهوآله إلي حجة الوادع ثم صار إلي غدير خم فأمر فأصلح له شبه المنبر ثم علاه وأخذ بعضدي حتي رئي بياض إبطيه رافعا صوته قائلا في محفله" من كنت مولاه فعلي مولاه اللهم وآل من والاه و عاد من عاداه "فكانت علي ولايتي ولاية اللّه وعلي عداوتي عداوة اللّه. وأنزل اللّه عز وجل في ذلك اليوم "الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً" فكانت ولايتي كمال الدين و رضا الرب جل ذكره» كليني، همان، ص 26 ـ 27.
11. اين گفتوگو بهطور مبسوط در خصال صدوق «ص 548 به بعد» احتجاج طبرسي ج1، ص157به بعد ذكر شده است.
12. شيخ صدوق، الخصال، ص549: «فقال أبوبكر: حديث سمعته من رسولاللّه صلياللهعليهوآله"إن اللّه لا يجمع امتي علي ضلال" ولما رأيت اجتماعهم اتبعت حديث النبي صلياللهعليهوآله وأحلت أن يكون اجتماعهم علي خلاف الهدي وأعطيتهم قود الاجابة ولو علمت أن أحدا يتخلف لامتنعت، قال: فقال علي عليهالسلام: أما ما ذكرت من حديث النبي صلياللهعليهوآله"إن اللّه لا يجمع امتي علي ضلال" أفكنت من الامة أو لم أكن؟ قال: بلي...».
13. شيخ صدوق مينويسد: «احتجاج أميرالمؤنين عليهالسلام علي أبيبكر بثلاث وأربعين خصلة» همان، ص 548.
14. «قال: أنشدك باللّه أنا المولي لك ولكل مسلم بحديث النبي صلياللهعليهوآله يوم الغدير أم أنت؟ قال: بل أنت» شيخ صدوق، همان، ص550 و طبرسي، همان، ص 160.
15. طبرسي، احتجاج، ج 1، ص 375.
16. «عن ابي الطفيل عامر بن واثلة قال: كنت علي الباب يوم الشوري فارتفعت الاصوات بينهم، فسمعت عليا" عليهالسلام يقول: بايع الناس أبابكر وأنا واللّه أولي بالأمر واحق به، فسمعت واطعت مخافة ان يرجع الناس كفارا "، يضرب بعضهم رقاب بعض بالسيف، ثم بايع أبوبكر لعمر وأنا واللّه اولي بالأمر منه، فسمعت واطعت مخافة ان يرجع الناس كفارا "، ثم أنتم تريدون أن تبايعوا عثمان إذا لا أسمع ولا اطيع، ان عمر جعلني في خمس نفر أنا سادسهم، لأيم اللّه لا يعرف لي فضل في الصلاح ولا يعرفونه لي كما نحن فيه شرع سواء، وايم اللّه لو أشاء ان اتكلم ثم لا يستطيع عربهم ولا عجمهم ولا المعاهد منهم ولا المشرك ان يرد خصلة منها ثم قال: انشدكم اللّه أيها الخمسة» خوارزمي، المناقب، ص313.
17. «فلما رأي أميرالمؤنين عليهالسلام ما هم القوم به من البيعة لعثمان قام فيهم ليتخذ عليهم الحجة قال عليهالسلام لهم: اسمعوا منّي كلامي فان يك ما اقول حقا فاقبلوا وإن يك باطلا فانكروا. ثم قال: انشدكم باللّه» طبرسي، همان، ص193.
18. «قال: فأنشدكم باللّه هل فيكم أحد قال له رسول اللّه صلياللهعليهوآله: «من كنت مولاه فعلي مولاه، اللهم وال من والاه، وعاد من عاداه» غيري؟ قالوا: اللهم لا» (شيخ طوسي، الامالي، ص332).
19. «قال: نشدتكم باللّه هل فيكم احد نصبه رسولاللّه صلياللهعليهوآله يوم غدير خم بأمر اللّه تعالي فقال: "من كنت مولاه فعلي مولاه اللهم وال من والاه وعاد من عاداه غيري" قالوا: لا» طبرسي، همان، ص 196.
20. لكن، مرحوم علامه اميني در كتاب الغدير قسمت انشاد به غدير را از المناقب خوارزمي نقل ميكند: «قال: فأنشدكم باللّه هل فيكم أحد قال له رسول اللّه صلي اللّه عليه وسلم: "من كنت مولاه فعلي مولاه، أللهم وال من والاه، و عاد من عاداه، وانصر من نصره"، ليبلغ الشاهد الغايب غيري؟ قالوا: أللهم لا. الحديث» اميني، الغدير، ج 1، ص160.
21. طبرسي، همان، ج 1، ص 196.
22. «رأيت عليا عليهالسلام في مسجد رسول اللّه صلي اللّه عليه وآله في خلافة عثمان و جماعة يتحدثون و يتذاكرون... فذكروا قريشا وفضلها وسوابقها وهجرتها وما قال رسول اللّه صلي اللّه عليه وآله فيهم من الفضل... وذكروا الأنصار وفضلها وسوابقها ونصرتها وما أثني اللّه عليهم في كتابه وما قال رسول اللّه صلي اللّه عليه وآله فيهم من الفضل...» سليم بن قيس هلالي، همان، ص 193.
23. «قال: أفتقرون أن رسولاللّه صلياللهعليهوآله دعاني يوم غدير خم فنادي لي بالولاية، ثم قال: ليبلغ الشاهد منكم الغائب. قالوا: اللهم نعم» سليم بن قيس هلالي، همان، ص 195.
24. «قال: فأنشدكم، أتعلمون حيث نزلت «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ»نساء (4 آيه 59)، وحيث نزلت «إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ »(مائده (5) آيه 55)، و حيث نزلت «أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تُتْرَكُوا وَ لَمّا يَعْلَمِ اللّهُ الَّذِينَ جاهَدُوا مِنْكُمْ وَ لَمْ يَتَّخِذُوا مِنْ دُونِ اللّهِ وَ لا رَسُولِهِ وَ لاَ الْمُؤمِنِينَ وَلِيجَةً وَ اللّهُ خَبِيرٌ بِما تَعْمَلُونَ»(توبه (9) آيه 16) قال الناس: يا رسولاللّه، خاصة في بعض المؤنين أم عامة لجميعهم؟ فأمر اللّه عز وجل أن يعلمهم ولاة أمرهم وأن يفسر لهم من الولاية ما فسر لهم من صلاتهم و زكاتهم وصومهم وحجهم. فنصبني للناس بغدير خم، ثم خطب وقال: «أيها الناس، إن اللّه أرسلني برسالة ضاق بها صدري وظننت أن الناس تكذبني فأوعدني لأبلغها أو ليعذبني»... ثم خطب فقال: «أيها الناس، أتعلمون أن اللّه عزوجل مولاي وأنا مولي المؤنين وأنا أولي بهم من أنفسهم»؟ قالوا: بلي، يا رسولاللّه. قال: (قم، يا علي). فقمت، فقال: «من كنت مولاه فعلي هذا مولاه، اللهم وال من والاه وعاد من عاداه»... فقالوا كلهم: اللهم نعم، قد سمعنا ذلك وشهدنا كما قلت» (سليم بن قيس، همان، ص198 ـ 199 و طبرسي، همان، ص 213ـ 214).
25. «أبي اللّه أن يجمع لنا أهل البيت النبوة والخلافة فصدقه بذلك عمر، وأبو عبيدة، سالم و معاذ» طبرسي، همان، ص 218.
26. طبرسي، همان، و مجلسي، همان، ج 31، ص 416 ـ 417.
27. مسعودي، مروج الذهب، ج1، ص722.
28. «فقال: نشدتك اللّه هل سمعت رسولاللّه صلياللهعليهوآله يقول: من كنت مولاه فعلي مولاه، أللهم وال من والاه، وعاد من عاداه؟ قال: نعم. قال: فلم تقاتلني؟ قال: لم أذكر. قال: فانصرف طلحة» اميني، الغدير، ج1، ص 186 و خوارزمي، همان، ص 182.
29. اميني، همان، ص 165.
30. ابناثير، أسد الغابه في معرفة الصحابه، ج 3، ص 35 و خوارزمي، همان، ص156 ـ 157.
31. ابنكثير، البدايه و النهايه، ج 5، ص 210.
32. احمد بن حنبل، مسند، ج 4، ص 370.
33. «نشد علي الناس في المسجد فقال: " أنشد اللّه رجلا سمع النبي صلياللهعليهوآله يقول: " من كنت مولاه فعلي مولاه، اللهم وال من والاه وعاد من عاداه "فقام اثنا عشر بدريا، ستة من الجانب الايمن، وستة من الجانب الايسر، فشهدوا بذلك» شيخ مفيد، الارشاد، ج1، ص 352.
34. «... ادعيتَ أنك خليفة رسولاللّه صلياللهعليهوآله في أمته و وصيه فيهم، و أن اللّه فرض علي المؤمنين طاعتك و أمر بولايتك فيكتابه و سنة نبيه، و أن اللّه أمر محمدا أن يقوم بذلك في أمته، و أنه أنزل عليه: «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النّاسِ» فجمع أمته بغدير خم فبلغ ما أمر به فيك عن اللّه، و أمر أن يبلغ الشاهد الغائب، و أخبرهم أنك أولي بهم من أنفسهم» سليم بن قيس هلالي، همان، ص 295.
35. طبرسي، همان، ص 266.
36. «... يا معشر المهاجرين والانصار، وجماعة من سمع كلامي... أما سمعتم قول رسولاللّه صلياللهعليهوآله يوم الغدير في ولايتي وموالاتي!؟ فاتقوا اللّه أيها المسلمون و تحاثوا علي جهاد المعاويه القاسط الناكث و اصحابه القاسطين» شيخ مفيد، همان، ص 261؛ طبرسي، همان، ص 252.
37. «قال: أنشدكم اللّه في قول اللّه: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ»نساء (4 آيه 59)، وقوله: «إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ»(مائده (5) آيه 55)، ثم قال: «وَ لَمْ يَتَّخِذُوا مِنْ دُونِ اللّهِ وَ لا رَسُولِهِ وَ لاَ الْمُؤمِنِينَ وَلِيجَةً»(توبه (9) آيه 16) فقال الناس: يا رسولاللّه، أخاص لبعض المؤنين أم عام لجميعهم؟ فأمر اللّه عزوجل رسوله أن يعلمهم فيمن نزلت الآيات وأن يفسر لهم من الولاية ما فسر لهم من صلاتهم وصيامهم و زكاتهم و حجهم فنصبني بغدير خم و قال: «إن اللّه أرسلني برسالة ضاق بها صدري وظننت أن الناس مكذبوني فأوعدني لأبلغنها أو يعذبني قم يا علي» ثم نادي بالصلاة جامعة، فصلي بهم الظهر، ثم قال: «أيها الناس ان اللّه عزوجل مولاي وأنا مولي المؤنين وأنا أولي بهم من أنفسهم، ألا من كنت مولاه فعلي هذا مولاه، اللهم وال من والاه وعاد من عاداه وانصر من نصره واخذل من خذله» (سليم بن قيس هلالي، همان، ص 295 ـ 296).
38. «... اتفق في بعض سني أميرالمؤنين عليهالسلام الجمعة والغدير، فصعد المنبر علي خمس ساعات من نهار ذلك اليوم. فحمد اللّه وأثني عليه... ثم إن اللّه تعالي جمع لكم معشر المؤنين في هذا اليوم عيدين عظيمين كبيرين لا يقوم أحدهما إلا بصاحبه ليكمل عندكم جميل صنيعته ويقفكم علي طريق رشده ويقفو بكم آثار المستضيئين بنور هدايته» (شيخ طوسي، مصباح المتهجد، ص752 و 754؛ حر عاملي، وسائل الشيعه، ج10، ص 445 و ج 7، ص 326 ـ 327).
39. ابنطاووس، كشف المحجه، ص 178؛ مجلسي، همان، ج 30، ص 14 و محمودي، نهج السعاده في مستدرك نهج البلاغه، ج 5، ص 214.