سیری در اندیشه عرفانی امام خمینی (ره)

ولایت؛ فصل مقوّم دین و ایمان؟

در روایات متعددی آمده است که هیچ عبادتی بدون ولایت پذیرفته نمی‌شود؛ از امام باقر (علیه‌السلام) نقل شده است:
جمعه، 16 مهر 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
ولایت؛ فصل مقوّم دین و ایمان؟
ولایت؛ فصل مقوّم دین و ایمان؟

 

نویسنده: محمد امین صادقی ارزگانی





 
سیری در اندیشه عرفانی امام خمینی (ره)
در روایات متعددی آمده است که هیچ عبادتی بدون ولایت پذیرفته نمی‌شود؛ (1) از امام باقر (علیه‌السلام) نقل شده است:
«أفضل البُقاع ما بین الرکن و المقام؛ ولو أنّ رجلاً عمّر ما عَمَر نوح، یصوم النهار و یقوم اللیل فی ذلک المکان، ثم لقی الله بغیر و لایتنا لم ینفعه ذلک شیئاً»؛ (2) اگر کسی به اندازه‌ی عمر نوح عمر کند و در بهترین محل - که ما بین رکن و مقام است - روزها روزه و شب‌ها مشغول عبادت باشد، اما بدون ولایت ما (اهل بیت (علیهم‌السلام)) از دنیا برود، آن عبادت‌ها برای او هیچ نفعی نخواهد داشت.
با توجه به این گونه روایات ممکن است این پرسش مطرح شود که چرا عبادت بدون ولایت پذیرفته نیست، در حالی که ایمان و التزام به ولایت - در کنار سایر اعتقادات دینی و اعمال صالح - به عنوان یکی از تکالیف دینی مطرح است؟ و چرا پذیرش سایر امور منوط به پذیرش ولایت شده است؟
پاسخ این پرسش در آثار عرفانی امام خمینی به زیبایی مطرح شده است. روشن است که هر پدیده‌ای کمال خاص خود را دارد؛ به گونه‌ای که اگر آن کمال نباشد، آن پدیده نیز تحقق نمی‌یابد. به عنوان نمونه فصل، کمال جنس است؛ یعنی اگر فصل نباشد، جنس تحقق پیدا نمی‌کند؛ یا نفس کمال اول برای جسم طبیعی است. (3) به همین ترتیب ولایت نیز نسبت به حقایق و معارف و احکام دین به منزله‌ی فصل مقوّم که اگر کسی ایمان به ولایت نداشته و به آن ملتزم نباشد، در واقع به روح و حقیقت دین عمل نکرده است.
حضرت امام با اشاره به این نکته بدین مضمون می‌فرماید:
ولایت علوی، کمال دین و اتمام نعمت است و کمال دین با ولایت است؛ لذا سایر عبادات‌ها و عقاید دینی و ملکات، به منزله‌ی هیولا و ولایت، صورت آن‌ها، ظاهر دین و ولایت باطن آن است. (4)
حال باید دید که این سخن امام از نگاه آموزه‌های وحیانی و مبانی عرفانی چگونه قابل تحلیل است؟
قرآن کریم درباره این مسئله می‌فرماید:
(الْیَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِینَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْكُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَكُمُ الْإِسْلاَمَ دِیناً)؛ (5) امروز دین شما را برایتان کامل و نعمت خود را بر شما تمام گردانیدم، و اسلام را برای شما به عنوان آیینی برگزیدم.
در تفسیر این آیه گفته شده است:
واژگان «اکمال» و «اتمام» معنای نزدیک و مشابه دارند؛ لذا کمال هر چیزی عبارت است از این که غرض از آن چیز حاصل بشود؛ یعنی هرگاه چیزی کامل شد غرض از آن چیز حاصل می‌شود. و تمام بودن هر چیزی هم به معنای رسیدن آن چیز به حدی است که دیگر نیازی به چیز خارج از خود ندارد. بنابراین پیام آیه‌ی یاد شده این است که «مراد از دین، مجموع معارف و احکام تشریع شده است، ولی امروز حقیقتی بر آن معارف و احکام افزوده شد». و مراد از نعمت هرچه باشد، یک امر معنوی است که گویا تاکنون ناقص بوده است؛ یعنی اثری که از آن انتظار می‌رفته را نداشته است، ولی از امروز آن نعمت تکمیل شد؛ و در نتیجه آن معارف و احکام اثری که باید داشته باشد را دارا شده است. بنابراین معنای آیه‌ی یاد شده این است که مجموع معارف دینی که بر شما نازل شده بود، با حکم ولایت کامل گردید و نعمت که همان ولایت است بر شما تمام شد. (6)
یکی از عارفان بزرگوار در مقام تبیین نسبت ولایت با دین می‌گوید:
"ولایت صورت دین و فصل آن است؛ یعنی نسبت ولایت به دین نسبت صورت به هیولا و فصل به جنس است؛ هیولا بدون صورت تحقق نمی‌یابد و همچنین جنس بدون فصل. (7)"
با توجه به حقایق یاد شده، آنچه در کلام امام آمده در راستای آموزه‌های وحیانی و مبانی عرفان است. ولی ممکن است این پرسش را در پی داشته باشد که ولایت گرچه یکی از معارف و عقاید برجسته‌ی اسلام است و در کنار سایر فرایض به عنوان فریضه‌ی الهی مطرح می‌باشد و اعتقاد و التزام عملی به آن واجب است؛ اما چرا از آن به عنوان فصل مقوّم دین یاد شده است؟
در پاسخ باید گفت، واژه‌ی «ولایت» معانی متعدد و کاربردهای متفاوتی دارد. باید توجه داشت که آنچه به عنوان یک فریضه و در کنار سایر فرایض، نظیر نماز و روزه و... مطرح است، ولایت به معنای محبت است نه ولایت به مفهوم مورد بحث، این مسأله در عرفان امام خمینی نیز مورد توجه بوده است؛ حضرت امام در پاسخ به این پرسش بدین مضمون می‌فرماید:
بعضی گمان کرده‌اند که ولایت در کنار سایر واجبات یا برتر از آن‌ها، تنها به عنوان یک واجب مطرح است، چنان که در روایتی آمده: «بُنی الإسلام علی الخمس... منها الولایة» اما شیخ ما عارف کامل جناب شاه آبادی می‌فرمود: ولایت در حدیث یاد شده به فتح واو (وَلایت) و به معنای محبت است، و ولایتی که یکی از ارکان دینی، بلکه اصل و کمال آن است «وِلایت» به کسر واو است. (8)
در کتاب‌های اهل لغت ضمن بیان معانی متعدد واژه‌ی «ولایت» معنای یاد شده نیز مطرح شده است. (9) جناب طریحی در مجمع البحرین، ضمن نقل حدیث یاد شده می‌گوید:
"«اَلولایة» به فتح واو، به معنای محبت اهل بیت و پیروی از آن‌ها در امور دینی و تأسی به آنان در کردار و اخلاق است؛ اما معرفت و شناخت نسبت به حق اهل بیت و اعتقاد بر امامت آنان از اصول دین است، و نه از فروع عملی آن. (10)"
بنابراین «ولایت» به معنای محبت گرچه ممکن است در کنار سایر واجبات و به عنوان یکی از فروع دین محسوب شود، اما «ولایت» به معنای تولیت و سرپرستی دین، اساس و فصل مقوّم دین است؛ به گونه‌ای که اگر ولایت نباشد، دین تحقق نیافته است.
ولایت به این معنا، بالذات از آنِ خداوند است و انسان کامل به عنوان جامع اسماء و صفات الهی و مظهر اسم «ولیّ» که در قرآن فرمود: (هُوَ الْوَلِیُّ الْحَمِیدُ) (11) ولایتش فصل مقوّم دین است. از این رو در آثار عرفانی امام خمینی آمده است که عبادات و عقاید بدون ولایت، مانند پیکر بدون جان و ماده‌ی بدون صورت است و همان طور که ماده بدون صورت تحصّل ندارد، عبادت و باورهای اعتقادی نیز بدون ولایت، تحصّل و تحقق پیدا نمی‌کند. حضرت امام با استناد به آیه‌ی شریفه‌ی: (وَقِفُوهُمْ إِنَّهُم مَّسْؤُولُونَ) (12) می‌فرماید:
"هشت حدیث از طریق سنیّان وارد است که مردم را نگاه می‌دارند روز قیامت و از ولایت علی بن ابی‌طالب از آن‌ها سؤال می‌کنند. (13) و در بعضی از آن روایات است که از همان ولایتی را که پیغمبر برای علی ثابت کرد و گفت: «مَن کنتُ مولاه فعلیٌ مولاه» در روز قیامت سؤال می‌شود (14). (15)"
از این کلام که برگرفته از آموزه‌های وحیانی است به دست می‌آید که در قیامت پیکر بی‌جان اعمال قابل قبول نیست؛ منشأ و خاستگاه عبادات و عقاید، ایمان است و ایمان بدون ولایت تحصّل پیدا نمی‌کند؛ یعنی کسی که ولایت نداشته باشد ملکه‌ی ایمان در قلب او ایجاد نمی‌شود:
ایمان حاصل نشود مگر به ولایت علی و اوصیای او از معصومین طاهرین (علیهم‌السلام)؛ بلکه ایمان به خدا و رسول قبول نشود بدون ولایت. (16)
این حقیقت بازتاب عرفانی حدیث معروف سلسلة الذهب از امام هشتم است که فرمود:
"از پدرم شنیدم که از پدرانش و همه به ترتیب از حضرت امیرمؤمنان شنیدند که حضرت فرمود: «سمعتُ رسول الله یقول: سمعتُ جبرئیل یقول: سمعتُ الله یقول: لا إله إلا الله حصنی، فمن دخل حصنی أمن من عذابی»؛ (17) امیرمؤمنان (علیه‌السلام) می‌گوید: من از رسول خدا شنیدم که می‌گفت: من از جبرئیل شنیدم که گفت: من از خداوند شنیدم که فرمود: کلمه‌ی توحید دژ و قلعه‌ی من است، پس کسی که داخل آن دژ شود از عذاب من در امان است."
سپس امام هشتم خطاب به مردم فرمود: «بشروطها؛ و أنا من شروطها». (18)
بنابراین حتی کلمه‌ی توحید نیز بدون اعتقاد و التزام به ولایت اهل بیت ثمربخش نیست. در قرآن کریم آمده است:
(وَإِنِّی لَغَفَّارٌ لِمَن تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ صَالِحاً ثُمَّ اهْتَدَى‏)؛ (19) به یقین من آمرزنده‌ی کسی هستم که توبه کند و ایمان بیاورد و کاری شایسته انجام دهد و به راه راست رهسپار شود.
از نحوه‌ی بیان این آیه که «هدایت» را با واژه «ثمّ» و پس از توبه، ایمان و عمل صالح مطرح کرده است؛ به خوبی معلوم می‌شود که «هدایت» در این آیه ناظر به نکته‌ی خاصی است؛ لذا از سه امام معصوم، یعنی امام زین العابدین، امام محمد باقر و امام صادق (علیهم‌السلام)، در ذیل این آیه چنین نقل شده است:
"«ثم اهتدی إلی ولایتنا أهل البیت؛ فو الله لو أنّ رجلاً عَبَدالله عمراً ما بین الرکن و المقام، ثمّ مات و لم یجیء بولایتنا لأکبّه الله فی النار علی وجهه»؛ (20) جمله‌ی «ثمّ اهتدی» در آیه‌ی یاد شده اشاره به ولایت ما اهل بیت است؛ سوگند به خدا اگر کسی تمام عمر، خدا را بین رکن و مقام عبادت کند، سپس از دنیا برود، در حالی که ولایت ما را به همراه نداشته باشد، خداوند او را با صورتش در آتش می‌اندازد."
بنابراین ولایت فصل مقوّم و صورت تمام اصول، معارف و عقاید دینی است و ایمان به آن‌ها در صورتی نتیجه بخش است که با ولایت همراه باشد.
و همان گونه که جنس بدون فصل و هیولا بدون صورت تحصّل ندارد، ایمان بدون ولایت نیز تحقق پیدا نمی‌کند.
ممکن است این سؤال مطرح شود که با وجود برتری مسئله توحید و نبوت نسبت به مسأله ولایت، چگونه ولایت به منزله‌ی صورت دین محسوب شده است؟
به نظر می‌رسد بهترین پاسخ این است که اعتقاد و ایمان از دو حقیقت پدید می‌آید که یکی به منزله‌ی جنس و دیگری به منزله‌ی فصل مقوّم ایمان محسوب می‌شود؛ ایمان و اعتقاد به ولایت فصل مقوّم ایمان و سایر اعتقادات جنس و هیولای آن می‌باشد. بنابراین فصل مقوّم داشتن ولایت منافاتی با جایگاه بلند توحید و رسالت ندارد؛ زیرا این بحث مربوط به ایمان افراد است، نه خود دین. به دیگر سخن، مراد از فصل مقوّم بودن ولایت این است که ایمان به ولایت به منزله‌ی فصل مقوّم سایر اجزای ایمان محسوب می‌شود، به گونه‌ای که اگر ایمان به ولایت نباشد، ایمان به سایر مسائل دینی نیز پدید نمی‌آید و چنین شخصی توحید و نبوت را به طور کامل نپذیرفته است.
این نکته در روایات به روشنی تصریح شده است؛ مثلاً از رسول خدا نقل شده است:
"«لو أنّ رجلاً قام لیله و صام نهاره و تصدّق بجمیع ماله و حج جمیع دهره، و لم یعرف ولایة ولیّ الله فیوالیه، ما کان له علی الله حقٌّ فی ثوابه، و لا کان من أهل الإیمان»؛ (21) اگر کسی شب‌ها به نماز و عبادت بپردازد و روزها روزه باشد، همه اموال خود را صدقه دهد و هر سال حج به جا آورد، اما ولایت «ولی الله» را نشناسد و نپذیرد، هیچ‌گونه حقی بر خداوند در گرفتن پاداش اعمال خود ندارد و اساساً اهل ایمان محسوب نمی‌شود."
در حدیثی از امام باقر (علیه‌السلام) نیز ذیل آیه‌ی فطرت، (22) آمده است:
«هی لا إله إلا الله، محمد رسول الله، علی أمیرالمؤمنین ولی الله؛ إلی هاهنا التوحید». (23)
در این روایت تصریح شده که توحید تا مرحله‌ی پذیرش ولایت گسترش دارد و اگر کسی ولایت را نپذیرد، در واقع ایمان به توحید او حاصل نشده است.

پی‌نوشت‌ها:

1. وسائل الشیعه، ج 1، ص 90.
2. همان، ص 93، ح 12.
3. الاشارات و التنبیهات، ج 2، ص 290؛ الحکمة المتعالیه، ج 8، ص 3-8.
4. ر.ک: شرح دعاء السحر، ص 65-66.
5. مائده (5): 3.
6. المیزان، ج 5، ص 191-193.
7. هزار و یک نکته، ص 140.
8. ر.ک: شرح دعاء السحر، ص 65، پاورقی.
9. مجمع البحرین، ج 1-2، ص 455.
10. همان، ص 462.
11. شوری (42): 28.
12. «بازداشتشان نمایید که آن‌ها مسئول می‌باشند»؛ صافات (37): 24.
13. غایة المرام و حجة الخصام فی تعیین الامام، ص 334.
14. فرائد السمطین، ص 78.
15. کشف اسرار، ص 139.
16. شرح چهل حدیث، ص 575.
17. بحارالانوار، ج 49، ص 123، ح 4.
18. همان.
19. طه (20): 82.
20. مجمع البیان، ج 7-8، ص 39؛ المیزان، ج 14، ص 215.
21. الکافی، ج 2، ص 19، ح 5.
22. روم (30): 30.
23. البرهان فی تفسیر القرآن، ج 7، ص 441.

منبع مقاله:
صادقی ارزگانی، محمد امین، (1387) سیمای اهل بیت (ع) در عرفان امام خمینی (ره)، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره)، چاپ اول.



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
موارد بیشتر برای شما
معنی اسم حلما و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم حلما و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم هادی و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم هادی و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم هلیا و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم هلیا و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم نیما و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم نیما و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم هلن و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم هلن و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم هومن و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم هومن و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم نرجس و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم نرجس و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم تیام و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم تیام و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم نازیلا و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم نازیلا و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم هارون و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم هارون و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم میترا و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم میترا و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم زهیر و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم زهیر و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم ملیکا و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم ملیکا و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم اهورا و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم اهورا و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم ملودی و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم ملودی و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال