آتشكده هاى روشن يادآور تسامح اسلام و مسلمانان با اهل كتاب
چكيده
واژگان كليدى: اسلام، زرتشتيان، اهل كتاب، تسامح، تساهل، آتشكده و اهل ذمه.
مقدمه
يكى از تفكرات مذهبى كه وارد ايران شد، اسلام بود. اين آيين كه در حد كمال و بى نقص بر مردم عرضه شد متأسفانه به دليل بى لياقتى هاى برخى حاكمان ظالم كه به نام اسلام بر مردم ظلم روا مى داشتند دست خوش بى مهرى هاى زيادى شد و در نتيجه برخى از ايرانيان از اسلام دست برداشته يا از ايران مهاجرت كردند. با وجود اين، شواهد و اسناد بسيارى بر اين مطلب دلالت دارد كه همان حاكمان و واليان بى لياقت به دلايل گوناگون با تسامح و گذشت با پيروان اديان مختلف و زيردستان خويش در امپراتورى اسلامى برخورد كردند تا آن جا كه اين روحيه زيبا موجبات تحسين بسيارى از مستشرقان را فراهم كرده است. زرتشتيان ايران نيز بخشى از همين گروه ها هستند كه آزادانه تا قرن ها در آتشكده هاى روشن، به مراسم عبادى خود مى پرداختند و بى پروا اوستا را قرائت مى كردند. و باز همين روحيه تسامح باعث شد تا اكنون نيز اين گروه ها در ايران به فعاليت خويش ادامه دهند.
در اين مقاله به اختصار تنها به نمونه هايى مستند از آزادى مجوسان ايران (كه مورد تأييد قرآن بودند و اصطلاحاً اهل ذمه خوانده مى شدند) در انجام مراسم عبادى پرداخته شده است. و گاه به ندرت پاره اى از بى مهرى هاى زمامداران (چون بنى اميه) نسبت به ايشان باز گو شده است.
نخستين آتشكده هاى ايران قبل از اسلام
محل عبادت زرتشتيان اصطلاحاً «آتشكده» نام گرفته است. به اعتقاد زرتشتيان، آتش همان نور است كه در مقابل ظلمت قرار گرفته و به همين دليل در جهنم، تاريكى و ظلمت هست و از نور خبرى نيست.6 به طور كلى قبل از ساسانيان آتشكده هاى بسيارى در ايران وجود داشت، چنان كه بر اساس برخى گزارش ها گشتاسب شاه (از پادشاهان متأخّر كيانى در ناحيه بلخ و حامى زرتشت) فقط حدود 23 هزار آتشكده در ايران ساخته است.7 در اسطوره ها آمده است كه قديمى ترين و نخستين آتشكده اى كه در ايران شناخته شده از آنِ هوشنگ شاه نوه كيومرث بود كه پس از كشف آتش بنا نهاده است. فرزانه بهرام بن فرهاد صاحب شارستان عقيده دارد پيش از ظهور آشور زرتشت در شهرهاى سكستان و پارس و اصفهان آتشكده هايى بوده است. داستان پيدايش آتش و ساختمان آتشكده ها بسيار دلكش و شيرين است. آتشكده هاى بعدى را تهمورث و فريدون شاه ساختند. فريدون در بخارا و خراسان آتشكده هايى بناكرد.8 كيخسرو در اردبيل آتشكده آذر كاوس را بنا نهاد. در طرف راست صحراى مرودشت در دامنه كوه هاى بلند رو به روى تخت جمشيد يك نقش مذهبى از زمان ايلاميان در كوه تراشيده اند و برج آتش گاه بزرگى كه در آن جا ساخته اند به نام كعبه زرتشت معروف و از زمان هخامنشيان (پيش از اسكندر) مى باشد.9 خرابه هاى آتشكده هاى بسيارى از زمان هخامنشيان بر جاى مانده است.10 آتشكده نوبهارِ بلخ محل عبادت و اعتكاف متديّنان و بزرگ ترين و گرامى ترين پرستش گاه ايران بود و تا زمان اردشير بابكان توسط پادشاهان هميشه آباد و با رونق نگهدارى مى شد.11 اما اين آتشكده به مرور ودر پى نفوذ گسترده آيين بودا در شرق ايران، به معبدى بودايى تبديل شد، لذا نام «نوبهار» نيز واژه اى سنسكريت و به معناى «دير نو» مى باشد، هم چنان كه سيوآن تزان، زائر چينى سده هفتم ميلادى نيز از آن به عنوان ديرى بودايى ياد كرده است.12 اجداد خاندان برامكه از مقربان هارون الرشيد از خادمان همين مكان بودند.13
از آتشكده هاى زمان اسكندر و جانشينان او و دوره اشكانيان خبر چندانى نداريم، اما بى ترديد در عصر ساسانيان آتشكده ها گسترش چشم گيرى يافت. يعقوبى از چگونگى ساخت آتشكده اى در اردشير خره توسط اردشير ساسانى به تفصيل خبر داده است.14 در حوالى محلى به نام جارجو (بين راه يزد و تهران) نيز خرابه هاى بسيارى ديده مى شود كه گويا محل شهرى بوده با هفت آتش گاه كه از بناهاى بهرام گور بوده است.15
گزارش مورخان مسلمان چون مسعودى حاكى است كه ايرانيان آتش را نمى پرستيدند و تنها به عنوان عنصرى به آن احترام مى گذاشتند. با وجود اين، هنوز هم برخى به آتش پرست بودن آن ها اعتقاد دارند.16 مسعودى در باب كيفيت و اهميت نور و آتش نزد ايرانيان توضيحاتى مفصل داده است مبنى بر آن كه ايرانيان آتش را واسطه ميان خدا و مخلوق و نيز مايه هر چيز زنده و مبدأ پيدايش همه چيزهاى نمو كننده، مى دانستند.17 موبد در اصل «مغبد» (مگوپت) يعنى رئيس مغان، عنوان روحانيان عالى رتبه زرتشتى بود كه همراه هربدان به امور مذهبى زرتشتيان و مسائل آتشكده ها مى پرداختند، از جمله مانند زمزمه كردن كه موبدان و هيربدان زرتشتى همواره در كنار آتش مقدس داشتند.18
چهار طاقى ها همراه با گنبدى سر پوشيده كه گرداگرد آن را از چهار طرف دالان و راهرويى فرا مى گرفت، پلان اصلى آتشكده هاى ايران از قديم بوده است. معمولاً اطراف آن مكان را گل كارى مى كردند كه اكنون شباهت فراوانى در نماى آتشكده هاى يزد و كرمان از اين حيث مى توان ديد.
نام هفت آتشكده مهم دوره ساسانى به شماره هفت ستاره بزرگ، عبارت است از: آذر مهر، آذرنوش، آذر بهرام، آذر آيين، آذر خرداد، آتش زرد تشت.19 بر اساس روايات تاريخى، زرتشت آتشى مقدس داشت كه پس از وى نيز مقدس و محترم شمرده مى شد و براى آن كه حفظ شود آن را به چند مكان بردند و از آن نگهدارى كردند كه سه آتشكده بزرگ به نام هاى آذرگشنسب (در شيز آذربايجان)، آذر برزين مهر (در حوالى روستاى مهر سبزوار يا در ريوند نيشابور) و آذر فرنبغ (در كاريان فارس) از آن جمله است. و اين سه مكان مذهبى به ترتيب به نام جنگاوران، كشاورزان و موبدان اختصاص يافته بود.20 شايان توجه است كه اين آتشكده ها در اواخر عهد ساسانى ديگر پناه گاه فكرى و دينى مناسبى براى مردم ايران به شمار نمى رفتند. وضعيت دين زرتشت متزلزل بود و به قولى «از آتشكده بزرگ شيز و آتشگاه هاى كوچك و بى تكلف دهات دود برمى خاست، ولى به عظمت گذشته كيش زرتشتى لطمه وارد آمده بود».21
وضعيت آتشكده ها پس از اسلام وچگونگى برخورد مسلمانان با آن ها تاقرن هفتم هجرى
بسيارى از آتشكده ها پس از اسلام هم چنان به فعاليت خويش ادامه دادند و بسيارى از دانشمندان چون گوستاولوبون، آرنولد، جرجى زيدان و ديگران بر اين تسامح معترف اند. حتى برخى محققان، تداوم آتشكده ها را دليل استقامت مذهب زرتشت مى شمارند. در تاريخ سيستان گفت و گويى ميان اهالى آن جا و سپاه اسلام آمده كه حكايت از آن دارد كه سپاهيان مسلمان متقاعد شدند كه آتشكده، حكم محراب عبادت آنان را دارد و با اين گفتار كه «همه، معاهدند، ميان معبد و جاى ايشان چه فرق كنيم»22 آتشكده ها را به حال خود مى گذاشتند. معين در كتاب مزديسنا و ادب پارسى از قول مغرضانه سر جان ملكم انگليسى آورده است:
پيروان پيامبر عربى شهرهاى ايران را با خاك يك سان ساختند، آتشكده ها را سوختند،موبدان را از دم تيغ گذراندند، كتاب ها و كسانى را كه كتاب ها در اختيارشان بود از بين بردند، موبدان را مجوس و ساحر دانستند و كتب ايشان را كتب سحر مى خواندند.
به گفته شهيد مطهرى اين قضيه مغرضانه تنها به دست دشمنان اسلام صورت مى گيرد و ساخته و پرداخته ذهنيت آن هاست در حالى كه به شهادت تاريخ، آزادى مذهبى زرتشتيان حفظ شد.23
بحث در باره تسامح در اسلام24 بارها مورد توجه و نظر نويسندگان مسلمان و غير مسلمان قرار گرفته است. اين مقوله خود احتياج به بررسى مفصل دارد، اما ـ همان طور كه اشاره شد ـ متأسفانه در دوران بنى اميه رفتار سوء كارگزاران اموى باعث چپاول ها و ايجاد رعب و وحشت مردم مى شد كه نمى توان آن را به حساب اسلام گذاشت. گاه در جريان فتوحات تنها به دليل دست يابى به غنيمت هاى بى شمار، آتشكده ها، دست خوش غارت قرار مى گرفتند، مانند غارت آتشكده هاى كاريان و فيشجان در فارس.25
در دوره بنى اميه بسيارى از آتش هاى مقدس خاموش شد. عبيدالله پسر زياد بن ابيه پس از پدر ولايت دار عراق شد و شيوه پدر را دنبال كرد. بنى اميه بر خلاف تعهدات و پيمان هاى سابق به انهدام و ويرانى آتشكده هاى ايران نظارت مى كردند. مرى بويس هدف اصلى از اين كار را چنين بازگو كرده است:
هدف اصلى آن ها تهديد زرتشتيان بود تا با فشار آوردن بر اين نقطه حساس ايمانى، كسب درآمد و زراندوزى كند، زيرا هر آتشكده اى مى توانست از اهل محل به اندازه كافى پول جمع كند و باج بدهد تا از انهدام و خرابى مصون بماند. گفته شده است از اين محل، چهل ميليون درهم جمع آورى شد.26
در ايران آتشكده هايى وجود داشت كه مسلمانان از آن ها ماليات مى گرفتند، ولى زرتشتيان اجازه نداشتند آن ها را مانند مساجد با گچ، سفيد كنند.27
اسلام پيام آور صلح و دوستى براى جهانيان بود. به نص تاريخ هيچ گاه فاتحان عرب خشونت هاى مهاجمان پيش از خود را به ايران نداشتند. در جريان حمله اسكندر آتشكده هاى بسيارى به انضمام نسك هاى اوستا در آتش سوختند و در اين حملات حدود هشتاد هزار هربد نيز كشته شدند.28 نظامى درباره كينه اسكندر نسبت به آيين مزدايى چنين گفته است:
نه آتش گذارم نه آتشكده
شود آتش از دستم آتش زده
به هر حال فتوحات مسلمانان در ايران هيچ كدام از اين مسائل را شاهد نيستيم. در آتشكده ها معمولاً مراسم راز و نياز با نظم و گاه تشريفات بسيار انجام مى پذيرفت. فاتحان مسلمان كه با مردم آذربايجان و شيز صلح كردند، قرار گذاشتند كه مردم شيز از رقصيدن در عيدهاى خود و انجام مراسم مذهبى خويش منع نشوند.29 در دوره اسلامى همچون گذشته، وظايف عديده اى بر عهده موبد بود. خوارزمى در اين باره مى نويسد:
موبد قاضى مجوس و موبدان موبد قاضى القضاة و هربد خادم آتش است.30
از ديگر وظايف موبد كه در دوره اسلامى به آن ها اشاره شده، عبارت است از: نگهداشت آتش مقدس، زمزمه و نيايش، پاك ساختن پليدى ها، جارى كردن حد شرعى، به جاى آوردن مراسم ولادت و آيين ازدواج و تجهيز ميت، بر پا كردن رسومى كه در سوگ و سور لازم است، خواندن سرود گات ها و ديگر دعاها.
آتشكده ها قبل و بعد از اسلام معمولاً محلى براى درس و بحث نيز به شمار مى رفتند. ابن نديم در كتاب الفهرست به شمار زيادى از كتاب هاى پهلوى و هندى اشاره كرده است كه از دستاوردهاى همين مراكز مى باشند.31 قطعاً هرجا آتشكده اى بود روحانيونى هم براى اعمال و مراسم مذهبى در آن مكان بوده اند كه همه اين ها نشان از آزادى مذهبى زرتشتيان دارد.
آتشكده ايذج (ميان راه اصفهان و خوزستان) تا زمان هارون الرشيد (160 ـ 192ق) هنوز روشن بوده است.32 در قرن سوم هجرى ابن فقيه از آتشكده «آذر جشنسف» در فراهان نام مى برد كه والى قم، برون ترك هنگام فتح قلعه فراهان، آتشكده آن را كه روشن بود ويران مى كند.33
قزوين در قرن سوم هجرى آتشكده هاى بسيارى داشته كه هم چنان فعال بوده است.34 از قرن چهارم كه مصادف با دوره اوج و شكوفايى نوشته هاى نويسندگان اسلامى است، اخبار بسيارى در اختيار است كه حكايت از فعاليت آتشكده ها دارد، مانند گزارش ابن حوقل در اين باره.35 جنوب ايران، مناطق فارس و خوزستان يكى از عمده مناطقى است كه آتشكده هاى بسيار داشت. در قرن چهارم هجرى در استخر فارس آتشكده اى خاموش بود كه به نام مسجد سليمان بن داود نزد مردم معروف بوده است. اين امر، حاكى از عدم ويرانى آن توسط مسلمانان و متروك شدن طبيعى آن به دليل كاهش شمار زرتشتيان در اين خطه است.36 آتشكده اى معمور و آباد نيز در فارس بود. مسعودى از مورخان قرن چهارم، نوشته است:
آتشكده اى است كه اردشير پسر بابك ساخته است. اين آتشكده را ديده ام كه تا شهر يك ساعت فاصله دارد و بر كنار چشمه اى است و عيد مخصوص دارد و يكى از گردشگاه هاى فارس است.37
به گفته استخرى در قرن چهارم هجرى «هيچ ناحيت و شهرى بى آتشگاه نيست و آن را حرمت دارند».38 وى از آن جا كه خود از اهالى اين منطقه، يعنى فارس است به خوبى توانسته ترسيمى روشن از وضعيت آتشكده هاى اين نواحى داشته باشد. گويا برخى از آتشكده ها هم، بازسازى شده بود، مانند آتشكده بارين در كاريان فارس.39 از آتشكده هاى ديگر كه استخرى نام برده مى توان به اين ها اشاره كرد: شبر خشين در باب ساسان، گنبد كلوشن در كازرون، آتشكده چفته، آتشكده كلازن (كلارودن) در شيراز ، آتشكده مسويان. در زمان استخرى پاره اى از رسومات هم چنان در اين آتشكده ها جارى بود. به گزارش وى زرتشتيان زيادى در فارس بودند كه از آن ها با لفظ «گبر» نام مى برد.40 حمزه اصفهانى از آتشكده «آذر كوشيد» در ابتداى جاده شيراز به اصفهان در قرن چهارم هجرى نام برده است.41 از آتشكده هاى روشن فارس كه تا قرن ششم از آن ها گزارش در دست داريم، آتشكده «بجرة» مى باشد كه دارا، پادشاه هخامنشى آن را ساخته بود و به گفته ادريسى زردشتيان به آن قسم ياد مى كردند. وى از آتشكده بارين نزديك بركه گور، آتشكده سيوخشين نزديك دروازه شاهپور، آتشكده جنبذ كاووس (گنبد كاووس)، آتشكده هاى بزرگى در كازرون، شيراز، هرمز و روستاى سوكان نزديك شيراز كه مورد احترام اهالى فارس بود، نام مى برد.42
از ديگر آتشكده هايى كه بقاياى آن ها در فارس موجود است، عبارت اند از: «تنگ كرم» در سه فرسخى شهر فسا به طرف شمال شهر كه ساكنان آن نواحى، آن را «تمپ» مى نامند.43 آتشكده «آذر جو» از آثار قديم دارابجرد كه اين چهار طاقى در چهار فرسنگى دارابجرد قرار دارد.44 برخى از آتشكده ها جزء آثار ملى به ثبت رسيده اند، از جمله اين آتشكده ها، آتشكده جره تون سبز، فراش بند، فراز مرا آور خذايا، بيشاپور، آتشكده هاى كوشك و تخته آب شيرين، نقارخانه فرمايك، كرانه و آتشكده كنار سياه است.45
بسيار طبيعى مى نمايد كه در اثر برخورد مذهب فاتح با مذهبِ قوم مغلوب برخى از مكان هاى مذهبى دست خوش تبديل و تغييراتى شوند و اين مسئله، خاص مذهب اسلام نيست. برخى از آتشكده هاى ايران نيز پس از اسلام به مسجد تبديل شدند.46 در حقيقت به تدريج پيروان مذهب قوم مغلوب تابع عقايد مذهبى قوم غالب مى گرديد و به قولى در آن هضم مى شد. طبق كاوش هاى باستان شناسى محل مسجد ماخ در بخارا كه قبل از اسلام آتشكده اى به همين نام بود، اكنون مسجد «مغاك عطار» نام دارد. نكته جالب آن است كه محلى كه حالت تقدس داشته، در طول حيات خود به شكل هاى مختلف و توسط پيروان اديان مختلف از آن استفاده شده است، بى آن كه ساختمان آن ويران شود، چنان كه معبد و مسجد ياد شده، در گذشته ابتدا به شكل دير بودايى و سپس كليسا از آن بهره بردارى مى شد.47با وجود اين، تعداد آتشكده هاى روشن بسيار بود. در اصفهان هم چنان آتش هاى روشن وجود داشته است. مسعودى بر آتشكده اى بر بالاى كوه مارس به همين نام ياد مى كند كه در سه فرسخى اصفهان بود و طبق گزارش او تا قرن چهارم نزد زرتشتيان اعتبار داشته و محترم بوده است.48 روستاى ماربين در حوالى اصفهان در قرن چهارم هجرى آتشكده اى روشن داشته است.49
شهر يزد از گذشته هاى دور از مراكز مهم زرتشتيان محسوب مى شد و براى زرتشتيان در حكم كعبه مسلمانان بود. از جمله اماكنى كه اكنون آتش مقدس زرتشتيان در آن روشن است، آتشكده يزد مى باشد. اين آتش مقدس اكنون در ايالت گجرات هندوستان به آتش ايرانشاه معروف است.50
در حدود رى باستان بقاياى آتشكده هاى فراوانى به چشم مى خورد.51 هنگام فتح رى توسط مسلمانان ، فرخان از جانب مردم رى با دادن جزيه و خراج از آن ها خواست تا آتشكده هاى ايشان را ويران نكنند.52 گزارش هاى تاريخى حاكى است كه آتشكده معروف رى تا قرن هفتم هجرى بر پا بوده است.53 به موجب اخبارى كه در پاره اى از منابع به چشم مى خورد، در عهد اسلامى نيز جمع زيادى از زرتشتيان در رى اقامت داشتند، ولى كم كم از تعداد آن ها كاسته شد. عده اى از آن ها اسم و رسم و شهرت داشته، با برخى از امراى لشكرى و كشورى محشور بودند. ابودلف مسعر بن مهلهل كه در محضر صاحب بن عباد (از وزراى معروف ديالمه) حضور مى يافت، در الرسالة الثانيه در شرح حال مردى زرتشتى كه ظاهراً مقاطعه كار سپاه بود، مى نگارد:
در آن جا (رى) يكى از مجوسان كه به سال سيصد و سى و سه درگذشت، ديدم كه سپاهيان خراسان و سران ايشان را سال تا سال شرابى در غايت جودت با تمامى لوازم آن از بره و طعام و ميوه و هدايايى بخشيد.
وى ضمن نقل اين حكايت به ثروت مندى و سخاوت زياد اين زردشتى اشاره مى كند. هم چنين او از يك زرتشتى شاعر از اهالى رى به نام بهرام پژدو نيز نام برده است كه در سال 677 ق «زرادشت نامه» را سرود.54 پس از اكتشاف هاى باستان شناسى در رى، چهار آتشكده كشف شد: آتشكده رى، آتشكده شهرستانك و آهار و بقاياى دو آتشكده بر فراز كوهستان هاى مغرب شهريار كه مردم محل به يكى از آن ها تخت كيكاووس و به ديگرى تخت رستم مى گويند.55 از نظر زرتشتيان، رى از شهرهاى مقدس (مانند مقر پاپ در واتيكان در عصر حاضر) شمرده مى شد. نويسندگان عرب نام موبدان اين منطقه را مصمغان (مسمغان)، يعنى بزرگ مغ ها يا موبدان موبد ضبط كرده اند. كلمه مس به فارسى پهلوى بوده و به معناى مه فارسى است.56
در استان جبال نيز آتشكده هاى بسيارى بوده است، از جمله آتشكده آخُرين از روستاهاى مرج القلعه كه در قرن چهارم روشن و نزد مجوس محترم بوده است.57
بسيارى از بناهاى مذهبى كه قبل از اسلام به نام چهار طاقى معروف بود، پس از اسلام گاه تنها با اندكى تغييرات جزيى به صورت مسجد در مى آمد يا به همان صورت مى ماند و مسلمانان آن ها را تخريب نمى كردند. از اين نمونه ها مى توان به بنايى در شهر نطنز در باغ امام جمعه نزديك مصلى نام برد كه به شكل چهار طاقى دوره ساسانى در كنار مسجد به جا مانده است.58 بناهايى چون تاريك خانه دامغان كه در قرن دوم هجرى ساخته شده از قديمى ترين ساختمان هاى اسلامى در ايران است كه به سبك چهار طاقى و معمارى ساسانى است.59
هم زمان با فتوحات در دوران اموى و به عقيده برخى حملات شديد قتيبة بن مسلم باهلى، خراب كردن آتشكده ها روند سريع ترى به خود گرفت.60 در دوره مهدى عباسى در قرن دوم نيز برخى آتشكده ها خراب شدند، مانند آتشكدهايى كه در عراق بود.61 البته اين ها را بايد استثنايى و برخلاف روال كلى شمرد.
اگر به دنبال دلايلى باشيم كه چرا پس از اسلام هم چنان اجازه روشنايى آتش در آتشكده هاى ايرانيان به آن ها داده شد، مى توان اين موارد را شمرد:
1. اهل كتاب (يهود، مجوسان، مسيحيان و صابئه) چون در اصل، خداپرست هستند از نظر اسلام احترامى دارند كه بت پرستان ندارند. از نظر آموزه هاى اسلامى اگر اهل كتاب به شرايط جزيه عمل كنند (حالت خصمانه و براندازى حكومت اسلامى نداشته باشند)، حقوق اجتماعى و آزادى دينى آنان به عنوان اقليتى دينى رسماً پذيرفته مى شود. از طرف ديگر به اعتقاد فقهاى اسلام، زرتشتيان همان مجوسيان هستند كه در قرآن آمده و اهل كتاب معرفى شده اند. بنابراين، پرستش گاه هاى آن ها مانند معابد يهود و مسيحيان از تعرض مصون است، چنان كه امروز در جمهورى اسلامى ايران بر اساس همان اصل قرآنى وضع چنين است. بنابراين، مهم ترين علت و دليل مداراى مسلمانان با زرتشتيان همين اصل حقوقى اسلام درباره اهل كتاب است كه زرتشتيان نيز از آن جمله اند. از اين اصل مى توان به «اصل تساهل و تسامح اسلام در برخورد با اهل كتاب» ياد كرد;
2. اصول حياتبخش اسلام، چون عدالت محورى، وفاى به عهد حتى با كفّار توأم با روحيه رحمت و مهربانى اسلامى;
3. از نظر سياسى، زرتشتيان معمولاً به قرارداد ذمّه پاى بند بودند و عنادها و دشمنى هاى آنان با مسلمانان در مقايسه با ساير مذاهب بسيار كم بود، در نتيجه مسلمانان نيز حقوق ايشان را محترم شمرده، با آنان زندگى مسالمت آميزى داشتند;
4. از طريق آتشكده هاى فعال، مبالغ قابل توجهى ماليات و اموال نصيب واليان مى شد.
نتيجه گيرى
كتابنامه
1. آذر گشسب، اردشير، آتش در ايران، چاپ دوّم: چاپ اختر شمال، 1353.
2. آيتى، عبدالحسين، تاريخ يزد، چاپ اوّل: چاپخانه گلبهار يزد، 1317.
3. ابن حوقل، صورة الارض، بيروت، منشورات دار المكتبة بالحياه، 1992م.
4. ابن فقيه، مختصر كتاب البلدان، چاپ اول: بيروت، دار الاحياء التراث العربى، 1988م.
5. ابن رسته، احمد بن عمر، الأعلاق النفيسه، ترجمه حسين قره چانلو، چاپ اوّل: تهران، انتشارات امير كبير، 1365.
6. ابن نديم، محمد بن اسحاق، الفهرست، ترجمه م، رضا تجدد، چاپ اول: تهران، انتشارات كتابخانه ابن سينا، 1343.
7. اشپولر، برتولد، تاريخ ايران در قرون نخستين اسلامى، ترجمه جواد فلاطورى، چاپ دوم: تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، 1362.
8. استخرى، ابو اسحاق ابراهيم، مسالك و ممالك، به كوشش ايرج افشار، تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، 1340.
9. ادريسى، محمد بن محمد، نزهة المشتاق فى اختراق الافاق، مصر، مكتبة الثقافة الدينيه، [بى تا].
10. بلاذرى، احمد بن يحيى، فتوح البلدان، قاهره، شركة طبع الكتب العربيه، 1900م.
11. بويس، مرى، تاريخ كيش زرتشت، ترجمه همايون صنعتى زاده، چاپ دوم: تهران، انتشارات توس، 1376.
12. پيگو لوسكايا، تاريخ ايران از دوران باستان تا پايان سده هجدهم، ترجمه كريم كشاورز، چاپ اول: تهران، انتشارات مؤسسه مطالعات و تحقيقات اجتماعى، 1346.
13. پور داود، ابراهيم، يسنا، چاپ سوم: تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1356.
14. پارسى، بهرام، شارستان چهار چمن، [بى جا]، 1270.
15. نويسنده نامعلوم، تاريخ سيستان، ويرايش متن جعفر مدرس صادقى، چاپ اول: تهران، انتشارات مركز، 1373.
16. حمزه اصفهانى، سنى ملوك الارض و الانبياء، برلين، 1340.
17. حموى، ياقوت، معجم البلدان، بيروت، دار صادر، [بى تا].
18. خوارزمى، ابوعبدالله، مفاتيح العلوم، [بى جا، بى نا].
19. شيرازى، فرصت، آثار عجم، چاپ دوم: بمبئى، 1354.
20. شهمردان، رشيد، پرستشگاه زرتشتيان، سازمان جوانان زرتشتى بمبئى، 1336 يزدگردى.
21. صديقى، غلامحسين، جنبشهاى ايرانى در قرنهاى دوم و سوم هجرى، چاپ دوم: تهران، انتشارات پاژنگ، 1375.
22. عصفورى، خليفة بن خياط، تاريخ خليفة بن خياط، تحقيق سهيل زكار، لبنان، دار الفكر، 2001م.
23. علوى، ابوالمعالى، بيان الاديان، تصحيح هاشم رضى، تهران، مؤسسه مطبوعاتى فراهانى، 1342.
24. طباطبايى، ابوالفضل، سفرنامه ابى دلف در ايران، [بى جا]، 1341.
25. عميد زنجانى، عباسعلى، حقوق اقليتها بر اساس قانون قرارداد اهل ذمه، چاپ چهارم: تهران، نشر دفتر فرهنگ اسلامى، 1367.
26. فرخ زاد، پوران، كارنامه به دروغ، چاپ اول: تهران، انتشارات علمى، 1376.
27. كريمان، حسين، آثار باقى مانده از رى، تهران، انتشارات دانشگاه ملى ايران، 1350.
28. گدار، آندره، آثار ايران، ترجمه ابوالحسن سرو قد مقدم، چاپ اول: مشهد، بنياد پژوهشهاى آستان قدس، 1367.
29. محمدى، محمد، فرهنگ ايرانى پيش از اسلام، چاپ سوم: تهران، انتشارات توس، 1374.
30. مسعودى، ابوالحسن، مروج الذهب و معادن الجوهر، چاپ دوم: قم، منشورات دار الهجره، 1384.
31. مصطفوى، محمد تقى، اقليم پارس، چاپ اوّل: تهران، انتشارات انجمن آثار ملى ايران، 1343.
32. معين، محمد، مزديسنا و ادب پارسى، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1363.
33. مطهرى، مرتضى، خدمات متقابل اسلام و ايران، چاپ بيست و يكم: قم، انتشارات صدرا، 1374.
34. نفيسى، سعيد، تاريخ تمدن ساسانى، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1331.
35. نرشخى، ابوبكر، تاريخ بخارا، ترجمه ابونصر قبادى، چاپ اوّل: تهران، انتشارات بنياد فرهنگ ايران، 1351.
36. ونديداد، ترجمه سيد محمد على حسنى، چاپ دوم: تهران، نشر دانش، 1361.
37. هاكس، كتاب مقدس، تهران، نشر اساطير، 1377.
38. يعقوبى، احمد بن ابى يعقوب، البلدان، چاپ اوّل: بيروت، دار الاحياء التراث العربى، 1988م.
39. يعقوبى، احمد بن ابى يعقوب، تاريخ يعقوبى، بيروت، دار صادر، [بى تا].
40. مشكور، محمدجواد، تاريخ ايران زمين.