ره یافتگان کوی حسین (ع)

ياران و انصار حسين بن‌ علي عليه‌السلام حماسه‌آفريناني بودند كه در روز عاشورا به فيض شهادت نائل آمدند و نام خود را در تاريخ ماندگار كردند. درباره تعداد افرادي كه در روز عاشورا در كربلا به شهادت رسيدند ارقام متفاوتي نقل شده است. رقم مشهور همان 72 تن است. اما رقم‌هايي چون 82، 87، 100، 145 نفر و... هم نقل شده است. اين متن به معرفي برخي از افراد غيرهاشمي از ميان صحابي پيامبر، موالي، ره‌يافتگان و ياران خود امام حسين عليه‌السلام بر اساس حروف الفبا مي‌پردازد.
پنجشنبه، 5 دی 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ره یافتگان کوی حسین (ع)
ره یافتگان کوی حسین (علیه السلام)
ره یافتگان کوی حسین (ع)

نويسنده:دكترعبدالرحمن حسني‌فر

معرفي شهداي غيرهاشمي كربلا از صحابي پيامبر، موالي، ره‌يافتگان و ياران امام

در كربلا و روز عاشورا غير از شهادت افرادي از خانواده حسين بن علي عليه‌السلام كه هاشمي بودند و شامل بودند از
الف) برادران امام حسين عليه‌السلام:
‌1-عبدالله 2- جعفر 3-عثمان 4- عباس از ام‌البنين
1- محمد 2- ابوبكر 3- ابراهيم از ديگر زنان علي بن ابيطالب عليه‌السلام
1- عبيدالله 2- عباس اصغر 3- محمد بن اوسط 4- عون 5- عتيق 6- جعفرالاصفر 7- يحيي منسوب به علي بن ابيطالب عليه‌السلام
ب) فرزندان حسن بن علي عليه‌السلام:
1- احمد بن حسن 2- عبدالله اكبر 3- عمر 4- عبدالله (صغره – قاسم)
3- فرزندان حسين بن علي عليه‌السلام (1- علي‌اكبر 2- علي‌اوسط 3- علي‌اصغر)
4- خاندان عقيل (1- جعفر بن عقيل 2- عبدالله بن مسلم بن عقيل 3- عبيدالله بن عقيل 4- محمد بن ابي‌سعيد بن عقيل 5- محمد بن مسلم بن عقيل همچنين ياران و انصاري كه در كربلا حضور داشتند و به شهادت رسيدند.
ياران و انصار حسين بن‌ علي عليه‌السلام حماسه‌آفريناني بودند كه در روز عاشورا به فيض شهادت نائل آمدند و نام خود را در تاريخ ماندگار كردند. درباره تعداد افرادي كه در روز عاشورا در كربلا به شهادت رسيدند ارقام متفاوتي نقل شده است. رقم مشهور همان 72 تن است. اما رقم‌هايي چون 82، 87، 100، 145 نفر و... هم نقل شده است. اين متن به معرفي برخي از افراد غيرهاشمي از ميان صحابي پيامبر، موالي، ره‌يافتگان و ياران خود امام حسين عليه‌السلام بر اساس حروف الفبا مي‌پردازد.

1- اسلم بن عمرو تركي

در تاريخ طبري و زيارت ناحيه از وي به نام سليمان ياد شده و در رجال شيخ طوسي به نام سليم مولي الحسين آمده است. اسلم از غلامان امام حسين عليه‌السلام بود و پدرش ترك بود و از موالي (اسيراني كه بعداً مسلمان و آزاد شده بودند و غيرعرب بودند) به شمار مي‌آمد. مقتل‌نويسان با اوصافي چون قاري قرآن و آشنا به كتابت عربيت از او ياد كرده‌اند. اسلم همراه امام حسين عليه‌السلام به كربلا آمد. در روز عاشورا به مصاف دشمن رفت و اين رجز را خواند:
اميري حسين و نعم الامير. سرور فؤاد البشير النذير.
اميرم حسين است و چه خوب سالاري است. او مايه شادماني قلب رسول خداست.
او به خوبي جنگيد و بر اثر جراحات فراوان به زمين افتاد. امام حسين عليه‌السلام به بالين او آمد و ديد كه اسلم هنوز رمقي دارد و به وي اشاره مي‌كند؛ در آن حال امام اسلم را در آغوش گرفت و صورت خود را به صورت او گذارد. اسلم از اين مهر به وجد آمد و تبسمي كرد و گفت: كيست مثل من در حالي كه پسر رسول خدا، صورت به صورتم گذارده است! و آنگاه جان به جانان تسليم كرد.

2- انس بن حارث بن نبيه بن كاهل بن عمرو كاهلي اسدي

در برخي منابع نام وي مالك بن انس آمده است. انس اهل كوفه بود. منابع او را در شمار اصحاب پيامبر و اصحاب امام حسين عليه‌السلام ذكر كرده‌اند كه همراه امام حسين عليه‌السلام در روز عاشورا به شهادت مي‌رسد. انس چون از ورود امام حسين عليه‌السلام به سرزمين عراق آگاهي يافت و در كوفه اقامت داشت خود را شبانه به كربلا رساند و دركنار امام قرار گرفت و اين حديث را از پيامبر نقل كرده است كه پيامبر فرمود: «همانا اين فرزندم حسين در سرزمين كربلا كشته مي‌شود. هر كه در آن روز حاضر بود او را ياري كند.» از انس به عنوان شيخ كبير (پيري كهنسال) ياد شده است و چون صحابي بود از موقعيت اجتماعي ويژه‌اي برخوردار بود. روز عاشورا انس از امام حسين عليه‌السلام اجازه خواست به ميدان برود و حضرت به او اجازه داد. وي به ميدان رفت و رجز خواند و جنگيد تا به شهادت رسيد.

3- ام‌وهب بنت عبد

ام‌وهب دختر عبد، از طايفه بني‌نمر بن قاسط و همسر عبدا... بن عمير كلبي بود. چون شوهرش عبدالله بن عمير كلبي آهنگ ياري امام حسين عليه‌السلام كرد او را از اين امر آگاه ساخت و ام وهب گفت: «به حق رسيده‌اي و خداوند راهنمايت باشد نيت خود را عملي كن و مرا به همراه خودت ببر.»
آنگاه عبدالله با ام وهب از كوفه خارج شدند تا به خدمت امام حسين رسيدند. روز عاشورا وقتي شوهر ام‌وهب به ميدان رفت و دو نفر از سپاهيان عمر بن سعد را كشت او ميله بزرگي به دست گرفت و نزد شوهرش آمد و گفت: «پدر و مادرم به فدايت! در راه اين خاندان پاك جهاد كن.» عبدالله از وي خواست كه نزد زنان برگردد.» اما پاسخ شنيد: «من هرگز دست از تو برنمي‌دارم تا همراه تو كشته شوم.» در اين هنگام امام او را بانگ زد و فرمود: «خدا به شما از طرف خاندان پيامبر پاداش نيكو دهد نزد زنان بازگرد، زيرا جهاد بر زنان واجب نيست.» ام‌وهب فرمان امام را پذيرفت و برگشت و آنگاه كه عبدالله به شهادت رسيد ام‌وهب بر بالين وي حاضر شد و خاك از صورت او پاك كرد و مي‌گفت: «بهشت گوارايت باد!» در اين ميان شمر به يكي از غلامان خود به نام رستم فرمان داد كه اين بانوي فداكار را بكشد و بدين گونه ‌ام‌وهب در كنار همسر خود به فيض شهادت نايل آمد.

4- برير بن خضير همداني

نام او و نام پدرش در برخي منابع بدير بن حضير يا برير بن حصين آمده است. وي را اهل كوفه و در شمار تابعين و اصحاب اميرالمومنين دانسته‌اند. مورخان او را با اوصافي چون سرور و سالار قاريان و از مشايخ قرائت در مسجد كوفه ستوده‌اند. برير در ميان قبيله همداني ارزش و منزلتي داشت و در كوفه مشهور و مورد احترام بود. وي بسيار كوشيد كه عمر بن سعد را از همدلي با حكومت اموي باز دارد، ولي موفق نشد. روز عاشورا به ميدان جنگ رفت و يزيد بن معقل او را به مبارزه طلبيد. برير او را به مباهله دعوت كرد بنا به اينكه خداوند دروغگو را لعنت كند و آنكه بر باطل است كشته شود. يزيد بن معقل پذيرفت. آن دو نخست به مباهله برخاستند و سپس به مقابله يكديگر شتافتند و هر يك ضربه‌اي به ديگري زدند. يزيد بن معقل ضربه‌اي سبك بر برير بن خضير همداني زد كه به او آسيبي نرسيد اما برير ضربتي كوبنده به يزيد زد، به گونه‌اي كه كلاه خود او را شكافت و به مغزش رسيد و يزيد از پاي درآمد. در اين هنگام كعب بن جابر ازدي از سپاه دشمن به برير حمله برد و او را به شهادت رساند.

5- بشير بن عمرو حضرمي

نام او در زيارت رجبيه و زيارت ناحيه، بشر بن عمر آمده است و علامه سيد محسن امين از وي به نام بشر بن عبدالله حضرمي ياد كرده است در معجم رجال حديث نيز با دو عنوان بشر و بشير آمده است. بشير تا پيش از پيكار بني‌هاشم باقي مانده بود. وي از تابعين به شمار مي‌رفت و پيش از وقوع جنگ به كربلا آمد. در روز عاشورا وقتي به او خبر دادند كه فرزندت در مرزهاي ري اسير شده است گفت: «خودم و او را به حساب خدا مي‌گذارم». امام حسين عليه‌السلام چون چنين ديد فرمود: « خدا ترا بيامرزد من بيعتم را از تو برداشتم برو و در آزادي فرزندت تلاش كن». ولي او در پاسخ گفت: درندگان مرا زنده زنده بخورند اگر از تو جدا شوم! امام فرمود: پس اين لباس را به پسرت محمد بده تا براي آزادي برادرش استفاده كند». آنگاه امام عليه‌السلام پنج تكه لباس را كه يك هزار دنيا ارزش داشت به او داد. بشير بن عمرو حضرمي در حمله نخست به شهادت رسيد.

6- جابر بن حارث سلماني مزحجي مرادي كوفي

طبري با همين نام و شيخ طوسي با نام جناده بن الحرث سلماني از او ياد كرده است. البته با نام‌هاي ديگر مثل حيان، حباب و حسان هم از او ياد شده است. جابر از اصحاب علي عليه‌السلام و از شخصيتهاي بارز شيعه در كوفه بود. در نهضت مسلم بن عقيل شركت داشت. وي بعد از شهادت مسلم به همراه جماعتي از كوفه به سوي امام حسين عليه‌السلام حركت كرد و پيش از رسيدن امام به كربلا با وي ملاقات كرد. حر بن يزيد مي‌خواست مانع پيوستن آنها به امام شود ولي موفق نشد.

7- جناده بن كعب حارث انصاري

ابن شهرآشوب، خوارزمي و مجلسي از وي ياد كرده‌اند. جناده، خود و خانواده‌اش همراه امام حسين عليه‌السلام از مكه به كربلا آمدند. جناده در روز عاشورا و در حمله نخست شانزده نفر از دشمنان را به هلاكت رساند و سپس خود به شهادت رسيد. گويند او چون به دشمن حمله برد اين رجز را خواند:
انا جناده انا ابي الحارث
لست بخور ار و لا بناكث
عن بيعتي حتي يقوم وارثي
من فوق شلوفي الصعيد ماكث
من جناده‌ام؛ فرزند حارثم، من ناتوان و پيمان‌شكن نيستم. بر بيعت خويش پايبندم تا وارثانم به آن ايستادگي كنند، بر بلنداي پيكرم كه در خاك جاي مي‌گيرد.

8- جون بن حوي

نام او در زيارت رجبيه آمده و در زيارت ناحيه از او به نام جون بن حوي، مولي ابي‌ذر الغفاري ياد شده است. طبري نام جون را حوي و ابن شهرآشوب جوين بن ابي مالك مولي ابي‌ذر الغفاري ضبط كرده است. شيخ طوسي در كتاب رجالش از وي ياد كرده است ولي تصريحي به شهادت او ندارد. جون، غلام سياه ابوذر پس از فوت ابوذر به اهل بيت پيامبر پيوست. نخست با امام حسن عليه‌السلام و بعد با امام حسين عليه‌السلام بود و از مدينه تا مكه و از آنجا تا كربلا امام را همراهي كرد و روز عاشورا از امام اجازه رفتن به ميدان طلبيد. حضرت فرمود: « تو آزادي» و به او رخصت داد تا برود. جون خود را به دست و پاي حضرت افكند و گفت: «من هنگام شادي و راحت همراه شما بودم و در سختي شما را تنها بگذارم؟! گر چه بويم نامطبوع و نسبم پست و چهره‌ام سياه است ولي مي‌خواهم به بهشت روم تا بويم خوش و نسبم شريف و رنگم سفيد گردد. نه به خدا قسم از شما جدا نمي‌شوم تا خون سياهم با خون شما آميخته شود!» امام حسين عليه‌السلام به او اجازه داد و به ميدان رفت و پس از نبرد به شهادت رسيد. امام خود را به بالين او رسانيد و فرمود: «خدايا رويش را سفيد و بويش را معطر گردان و او را با نيكان محشور فرما و رابطه او را با محمد و آل محمد برقرار كن». از امام سجاد عليه‌السلام روايت شده كه چون بني اسد آمدند اجساد را دفن كنند از جسد «جون» بوي مشك مي‌وزيد.

9- حبيب بن مظاهر اسدي

بنا به گفته ابن‌كلبي وي صحابي پيامبر بود كه در كوفه ساكن شده بود. همچنين از اصحاب اميرالمومنين علي عليه‌السلام و عضو گروه شرطه‌الخميس به شمار مي‌آمد و در همه جنگ‌هاي آن حضرت (جمل، صفين، نهروان) حضور يافته بود و از خواص و حاملان علوم آن حضرت به شمار مي‌رفت. وي همانند برخي كوفيان براي امام حسين عليه‌السلام نامه نوشته و مردم را در نهضت مسلم بن عقيل به بيعت با مسلم فراخوانده بود. هنگامي كه امام حسين عليه‌السلام به كربلا رسيد حبيب به اتفاق مسلم بن عوسجه مخفيانه خود را به حضرت رساند. حبيب چون كمي ياران امام در كربلا را در برابر فراواني سپاه دشمن ديد. از آن حضرت درخواست كرد تا خود نزد قبيله بني‌اسد رفته از ايشان براي ياري امام كمك جويد. حضرت به او اجازه داد. حبيب نزد قوم بني‌اسد رفت و با ايشان سخن گفت: برخي براي حضور، اظهار تمايل كردند كه با خبرچيني گروهي، تعداد بسياري از سپاه ابن سعد در محل قبيله‌ها حاضر شده، با درگيري از حركت آن جمع اندك ممانعت كردند. در آن حال، حبيب تنها به خيمه امام برگشت و ماجرا را براي حضرت بيان كرد. در روز عاشورا، حبيب فرمانده ميسره (جناح چپ) سپاه بود چون دوست ديرين حبيب، مسلم بن عوسجه، به زمين افتاد، حبيب همراه امام به بالين مسلم رفت و به او گفت: مسلم! افتادنت بر من سنگين است، مژده باد تو را بهشت! مسلم در حالي كه به امام اشاره مي‌كرد گفت: خدا تو را رحمت كند. به تو سفارش مي‌كنم كه در كنارش جان دهي. حبيب در پاسخ گفت: به خداي كعبه، چنين خواهم كرد. امام حسين عليه‌السلام چون براي اداي نماز ظهر از دشمن مهلت خواست، حصين گفت: نماز از تو پذيرفته نمي‌شود! حبيب در پاسخ اين گستاخي لب به سخن گشود و بانگ زد: اي چهارپا! نماز از تو پذيرفته مي‌شود و از آل‌رسول پذيرفته مي‌شود؟ در آن حال، حصين به حبيب حمله كرد و او نيز به حصين حمله برد و ضربه‌اي به صورت اسب او زد و حصين را بر زمين افكند. ياران آن ستم‌پيشه، براي نجات او از معركه مداخله كردند و حبيب نيز با دليري، بسياري را كشت. در آن حال، بديل بن صريم با شمشير ضربه‌اي به حبيب زد و ديگري با سرنيزه بدو حمله برد و او را به زمين انداخت. حبيب چون مي‌خواست برخيزد، حصين شمشيري بر سر او زد و او را به شهادت رساند. برخي بديل بن صريم را قاتل حبيب مي‌شمارند. كشته شدن حبيب، امام حسين عليه‌السلام را بسيار متاسف ساخت، زيرا او در نزد امام منزلتي والا داشت. آن حضرت فرمود: «خودم و ياران مدافعم را به حساب خدا مي‌گذارم.»
حبيب هنگام شهادت 75 سال داشت.

10- حجاج بن مسروق جعفي

طبري و خوارزمي و ابن شهرآشوب از او ياد كرده‌اند و نامش در زيارت ناحيه آمده است. در كتاب رجال شيخ طوسي نيز از وي به عنوان حجاج بن مرزوق ياد شده است. حجاج اهل كوفه و از شيعيان و اصحاب اميرالمومنين علي عليه‌السلام بود. وقتي امام حسين عليه‌السلام از مدينه به مكه رهسپار شد او به منظور ملاقات با امام حسين عليه‌السلام از كوفه به مكه رفت و از آن‌جا تا كربلا ملازم امام بود و موذن آن حضرت گرديد و هنگامي كه كاروان حسين عليه‌السلام با سپاه حر برخورد كرد به امر امام، اذان ظهر گفت: همچنين وي و يزيد بن مغفل، قاصد امام به سوي عبيدالله بن حر جعفي بودند. روز عاشورا حجاج بن مسروق از امام اجازه ميدان گرفت و به مصاف دشمن رفت و رجزي خواند و جنگيد. او در حالي كه غرقه در خون بود، نزد امام حسين عليه‌السلام برگشت و چنين گفت:
فدتك نفسي‌هاديا مهديا
اليوم ألقي جدك النبيا
ثم اباك ذا الندي عليا
ذاك الذي نعرفه الوصيا
جانم را فدايت كردم اي هدايت‌يافته هدايتگر، امروز جدت پيامبر را ديدار مي‌كنم. پس پدرت علي را مي‌بينم، همو كه وصي پيامبر مي‌شناسمش.
حضرت به او فرمود: من هم پشت سر تو به ملاقات جد و پدرم نايل خواهم شد. حجاج مجدداً به ميدان رفت و جنگيد و به شهادت رسيد.

11- حر بن يزيد رياحي يربوعي تميمي

در زيارت رجبيه نام او ذكر شده است. حر از چهره‌هاي شاخص و از روساي شهر كوفه بود كه از سوي عبيدالله ابن زياد ماموريت يافت تا با هزار نفر جنگجو به مصاف امام حسين عليه‌السلام برود تا راه بر امام حسين ببندد. در كربلا امير لشكر امويان و فرماندهي قبيله‌هاي تميم و همدان را به عهده داشت. حر و سپاهيانش نزديك كوه ذوحسم با امام حسين عليه‌السلام روبرو شد. حضرت نيز دستور داد تا حر و نيروها و مركب‌هايشان را سيراب سازند. پس از برگزاري نماز ظهر و عصر، امام درباره دعوت مردم كوفه مطالبي را براي حر بيان فرمود و حر ضمن اعلام بي‌خبري از دعوت مردم، از تصميم خود در جدا نشدن از امام و تسليم آن حضرت به ابن‌زياد، سخن گفت و مانع حركت امام به سمت مدينه شد و صحنه را به كش‌مكش كشاند تا آن‌كه قرار شد مسيري غير از كوفه و مدينه انتخاب شود و حر با ارسال نامه به ابن‌زياد، منتظر پاسخ گرديد. در منزلگاه «عزيب‌الهجانات» چهار نفر از مردم كوفه به قصد پيوستن به امام خود را به آن حضرت رساندند و در اين حال، حر تصميم به دستگيري آنان گرفت كه امام به دفاع برخاست و فرمود:
من مانند خود از ايشان دفاع مي‌كنم، زيرا اينان ياران من هستند و تو قول دادي تا پيش از رسيدن پاسخ ابن‌زياد، متعرض ما نشوي.
حر نيز عقب‌نشيني كرد. وقتي امام از منطقه قصر بني‌مقاتل كوچ كرد و به نينوا رسيد، پيكي از سوي ابن‌زياد نزد حر آمد و نامه‌اي به او داد. در آن نامه ابن‌زياد از حر خواسته بود كه از حركت امام ممانعت نمايد و منتظر دستور بعدي باشد.
حر بن يزيد نيز دستور ابن‌زياد را اجرا كرد تا آن‌كه ابن‌سعد سپاه كوفه را به كربلا آورد. روز عاشورا چون كوفيان عزم جنگ كردند حر از ابن‌سعد پرسيد كه آيا تصميم به جنگ داري؟ ابن‌سعد نيز عزم خود براي جنگ بيان كرد. در اين هنگام پيش از آنكه جنگ آغاز شود در اثر يك تحول دروني حر خود را آماده پيوستن به امام كرد. مهاجر بن اوس كه حالت حر او را به شك انداخته بود به حر گفت: به خدا هرگز تو را در جايي با اين وضعي كه الان مي‌بينم، مشاهده نكرده‌ام، آيا مي‌خواهي حمله كني؟ اگر به من گفته مي‌شد كه شجاع‌ترين مرد اهالي كوفه كيست، غير از شما كسي را نمي‌گفتم. حالا اين چه حالي است كه در شما مي‌بينم؟ حر گفت: به خدا قسم من خودم را بين بهشت و جهنم مخير مي‌بينم. والله چيزي را به جاي بهشت برنمي‌گزينم، حتي اگر قطعه‌ قطعه گرديده و آتش زده شوم.
حر سپس اسبش را هي كرد و به حسين عليه‌السلام ملحق شد. او چون به خيمه امام نزديك شد، به نشانه ترك جنگ، سپرش را وارونه كرد و نشان داد كه براي طلب امان آمده است و آن‌قدر نزديك شد كه همگان او را شناختند و به امام سلام كرد و گفت: فدايت شوم اي پسر رسول خدا، من همانم كه از مراجعت تو جلوگيري كردم و دست از تو برنداشتم و در اين‌جا زنداني‌ات كردم. قسم به خداي يكتا! گمان نمي‌كردم كه اينها پيشنهاد تو را اصلاً نخواهند پذيرفت و فكر نمي‌كردم كه كار را در رابطه با تو به اينجا بكشانند... حالا با توبه از گذشته، پيش تو آمدم و مي‌خواهم با تو همدردي كنم تا پيش تو بميرم. آيا مي‌توانم توبه كنم؟ آيا توبه‌ام پذيرفته مي‌شود؟ امام فرمود: «آري، خدا توبه‌ات را مي‌پذيرد و تو را مي‌بخشد.»
ابن‌اعثم مي‌گويد: چون حر نزد امام حسين عليه‌السلام آمد گفت: يا ابن رسول‌الله! اول‌كسي كه به جنگ تو آمد، من بودم. اين ساعت به خدمت تو شتافتم تا اول‌كسي كه در ركاب تو كشته شود من باشم، تا در روز قيامت جد تو مرا شفاعت كند. امام فرمود: آنچه مصلحت مي‌داني بكن. سپس حر به ميدان رفت و با كوفيان سخن گفت. دشمن به او حمله برد و تيرهاي بسياري به سويش پرتاب كرد. مورخان مدعي‌اند كه اول‌كسي كه به ميدان رفت و با اين قوم جنگ كرد حر بود. او رجز مي‌خواند و با ايشان جنگ مي‌كرد و پي‌در پي حمله مي‌برد تا آنكه اسب او را پي كردند. اسب بيفتاد و وي پياده بماند. او حمله را ادامه داد و بر ايشان حمله مي‌كرد و شمشير مي‌زد و مردانه مي‌كوشيد تا چند نفر از ايشان را بينداخت. عاقبت به‌شدت زخمي شد. وي را نزد امام حسين عليه‌السلام آوردند در حالي كه او را رمقي نمانده بود. آن حضرت به دست مبارك، گرد از روي او سترد و فرمود: مادر، تو را نه به‌غلط «حر» نام كرده است. در اين جهان نام تو «حر» بود و در آن جهان از آتش دوزخ «حر» خواهد بود. حر اين بشارت را شنيد و جان سپرد. در برخي منابع آمده است كه فرزند حر (علي) و برادرش مصعب بن يزيد و غلامش (عروه) نيز به سپاه امام حسين عليه‌السلام پيوستند.

12- حلاس بن عمرو راسبي

در كتاب رجال شيخ طوسي با نام حلاش از او ياد شده. البته اشاره‌اي به شهادت وي نشده است. در زيارت رجبيه نام او حلاس آمده است. حلاس اهل كوفه و در شمار اصحاب امام علي عليه‌السلام و رئيس ماموران نظامي (شرطه الخميس) آن حضرت بود. وي و برادرش نعمان از سپاهيان عمر بن سعد بودند و چون عمر بن سعد شروط و پيشنهادات امام حسين عليه‌السلام را رد كرد شبانه به اردوگاه امام حسين عليه‌السلام پيوستند و روز عاشورا همراه آن حضرت بودند تا به شهادت رسيدند.

13- حنظله بن اسعد شبامي

طبري، خوارزمي و شيخ طوسي از وي ياد كرده‌اند. حنظله اهل كوفه و از شخصيت‌هاي بزرگ شيعه، سخنور، دلير و قاري قرآن بود. چون امام حسين عليه‌السلام به كربلا رسيد حنظله به آن حضرت پيوست و پيش از شروع جنگ، امام او را همراه نامه‌اي نزد عمر بن سعد فرستاد. روز عاشورا از امام اجازه خواست به ميدان برود. او نخست به نصيحت و موعظه سپاه عمر بن سعد پرداخت. آنگاه با شمشير آخته بر آنها حمله كرد تا به شهادت رسيد. شبامي شاخه‌اي از قبيله همدان بود.

14- زاهر، مولا عمرو بن حمق خزاعي

در زيارت ناحيه و زيارت رجبيه از وي ياد شده و شيخ طوسي در كتاب رجال خود او را از ياران امام حسين عليه‌السلام شمرده است. زاهر از شخصيت‌هاي كوفه از اهالي قبيله كنده بود. وي مردي سالخورده بود. وي دليري آزموده و در شجاعت شهرت داشت و به دوستي اهل بيت معروف بود. در سال 60 هجري به حج رفت و در مكه به امام حسين عليه‌السلام پيوست و با او به كربلا رفت و در حمله اول در روز عاشورا به شهادت رسيد.

15- زهير بن قين بجلي

در زيارت ناحيه مقدسه با احترام و تحليل ويژه از وي ياد شده است. در زيارت رجبيه نيز نامش آمده است. او مردي دلير در ميان قوم خويش بسيار والامرتبه بود و در كوفه اقامت داشت. او در سال 60 به همراه خانواده خويش به حج رفت و در بازگشت او به‌گونه‌اي حركت مي‌كرد كه با كاروان امام تلاقي نكند تا آنكه در مسير كوفه با هم وارد منزلگاهي شدند و زهير به‌ناچار در گوشه‌اي از كاروانسرا خيمه خود را افراشت. در آن مكان، امام فردي را نزد زهير فرستاد تا او را براي ملاقات دعوت كند. زهير از اين دعوت ناخرسند شد، اما دلهم، همسر زهير، او را تشويق كرد و آنگاه زهير به خيمه امام آمد و پس از بازگشت با چهره‌اي فراخ و گشاده خانواده خود را آزاد گذاشت تا به وطن برگردند و خود به ياران امام حسين عليه‌السلام پيوست. وقتي حر راه را بر امام حسين عليه‌السلام بست امام براي اصحاب سخناني ايراد كرد و فرجام اين سفر را بر همگان بيان داشت. زهير پس از سخنان حضرت در جمع ساير اصحاب گفت: اي پسر رسول خدا! سخنت را شنيديم. به خدا سوگند اگر به فرض، زندگي دنياي ما ابدي و هميشگي بود و كمك به تو مستلزم جدايي از آن بود، همراهي با تو را بر زندگي دائمي دنيوي ترجيح مي‌داديم.
امام پس از سخنان زهير، برايش دعا كرد. با رسيدن پيك ابن‌زياد و افزايش محدوديت توسط حر، زهير از امام درخواست جنگ با نيروهاي حر را كرد و گفت: بگذار با اين قوم جنگ كنيم كه ما را با اين قوم جنگ كردن، آسان‌تر از آن باشد كه با لشكري كه بعد از اين آيد. حضرت اين درخواست را نپذيرفت و فرمود: من جنگ را شروع نمي‌كنم. اگر آنها آغاز كردند آنگاه به دفع ايشان برمي‌خيزيم. عصر روز تاسوعا چون دشمن آماده جنگ گرديد، زهير و حبيب با دشمن سخن گفتند و آنان را نصيحت كردند. زهير پس از سخن گفتن حبيب با عزره بن قيس رو به عزره كرد و او را از ياري گمراهاني كه به كشتن نفوس پاك رو آورده‌اند، بر حذر داشت. عزره با تعجب از موضع حمايتي زهير از امام حسين عليه‌السلام پرسيد: زهير! تو در نزد ما جزو پيروان اهل بيت نبوده‌اي، تو عثماني بودي (اشاره به اين نكته كه او پيرو عثمان بن عفان بوده است.) زهير در پاسخ گفت: مگر نه اين است كه شما با موضع‌گيري فعلي‌ام فهميدي كه من از پيروان اهل بيت هستم. به خدا سوگند! من هرگز براي حسين نامه ننوشته‌ام و هيچگاه فرستاده‌اي را به سوي او نفرستاده‌ام و به او وعده ياري نداده‌ام، ولي شما نامه نوشتيد. اما مسير راه، من و او را به هم رسانيده است. وقتي حسين عليه‌السلام را ديدم به ياد رسول خدا و موقعيت حسين عليه‌السلام نزد او افتادم و فهميدم او به طرف دشمنانش يعني شماها مي‌آيد. لذا عاقلانه ديدم كه او را ياري كنم و در حزب او باشم و جانم را پاي جان او قرار دهم تا بدينوسيله حق خدا و رسولش را كه شما ضايع كرده‌ايد مراعات كرده باشم.
در شب عاشورا چون امام بيعت را برداشت و از ياران خواست كه سرزمين كربلا را ترك كنند زهير پس از مردان بني‌هاشم و برخي از اصحاب لب به سخن گشود و گفت: به خدا سوگند! دوست دارم كه كشته مي‌شدم و سپس زنده مي‌گشتم و هزار بار اين جريان تكرار مي‌شد و اين همه كشته شدن، مرگ را از تو و جوانانت دفع مي‌كرد. در زيارت ناحيه نيز از اين سخن زهير ياد شده است. وقتي كه امام اجازه بازگشت به آنان داد، او به امام گفت: هرگز از تو جدا نمي‌شوم. آيا فرزند رسول الله را در حالي كه ميان دشمن قرار گرفته رها كنم؟ خدا هرگز مرا در چنين روزي نبيند.
روز عاشورا، امام حسين عليه‌السلام به صف‌آرايي يارانش پرداخت و زهير را بر ميمنه سپاه (جناح راست) گمارد. زهير در يك اقدام زيبا به ميدان آمد و به نصيحت كوفيان پرداخت. او سخنانش را با اين كلام ادامه داد: ما شما را به ياري خانواده رسول خدا و ترك كمك به طاغي زمان و ابن‌زياد دعوت مي‌كنيم، زيرا از اينان جز بدي عايد شما نمي‌شود. زهير به افشاي زشتي رفتار امويان و يزيد و ابن زياد پرداخت، اما دشمن بر كشتن امام پاي فشردند و شمر نيز تيري به سمت او پرتاب كرد. زهير به ارشاد آنان ادامه داد تا آن كه فردي از سوي امام آمد و به زهير گفت: « زهير! همانا امام تو را مي‌خواهد و مي‌گويد: به جانم سوگند! مانند مومن آل فرعون براي آنها خيرخواهي كردي و حق را به آنان رساندي. آنگاه زهير از ميدان بازگشت. وقتي شمر و يارانش براي آتش زدن خيمه‌ها يورش بردند زهير با ده نفر از ياران خود آنان را از خيمه عقب راندند. زهير همراه حر به ميدان رفت و هر دو به دشمن تاختند تا آن كه حر به شهادت رسيد. او پس از نماز خوف، مجدداً به ميدان آمد و نبرد سختي كرد اين رجز را خواند:
انا زهير و انا ابن القين
أذودهم باليسف عن حسين
من زهيرم، من زاده قينم و با شمشير آنان را از حسين دور مي‌رانم.
زهير، به دست كشير بن عبدالله و مهاجرين اوس به شهادت رسيد. امام بالاي سرش آمد و او را دعا كرد و قاتلانش را نفرين نمود.

16- سالم بن عمرو

وي از شيعيان كوفه از موالي بنوالمدينه شاخه‌اي از كلب بن بره و فردي شجاع و دلاور بود و در نهضت مسلم بن عقيل شركت داشت و پس از شهادت حضرت مسلم دستگير شد، اما از چنگ دشمن گريخت و پنهان شد و چون شنيد امام حسين عليه‌السلام به كربلا رسيده است خود را به آن حضرت رساند و روز عاشورا به شهادت رسيد. نام او در زيارت ناحيه مقدسه هم آمده است.

17- سعيد بن عبدالله حنفي

طبري، خوارزمي، ابن شهر آشوب و ابن طاووس از وي ياد كرده‌اند، همچنين نامش در زيارت رجبيه آمده است. در زيارت ناحيه مقدسه نيز با نام سعد از او ياد شده است. سعيد از چهره‌هاي سرشناس شيعه در كوفه و مردي شجاع و عابد بود. وقتي كه خبر مرگ معاويه به كوفه رسيد و شيعيان اجتماع كردند و به امام حسين عليه‌السلام نامه نوشتند، سعيد پيك كوفيان و حامل نامه آنان به آن حضرت بود. شب عاشورا، چون امام حسين عليه‌السلام در جمع ياران خود از ايشان بيعت را برداشت و درخواست بازگشت همگان را كرد برخي از بني‌هاشم و ياران لب به سخن گشودند، سعيد نيز خطاب به امام چنين گفت: به خدا دست از شما برنمي‌داريم و از شما جدا نمي‌شويم تا وفاداري خويش را به محمد(ص) و فرزندش به اثبات برسانيم. به خدا! اگر مي‌‌دانستم كه كشته مي‌شوم و سپس زنده مي‌شوم و زنده سوزانده مي‌شوم و هفتاد بار به اين صورت با من رفتار مي‌شود، هرگز از شما جدا نمي‌شدم تا در محضرت جان تسليم كنم، پس چرا به ياري شما نشتابم، در حالي كه يك بار كشته مي‌شوم و بعد به كرامت ابدي مي‌رسم.
روز عاشورا چون امام حسين عليه‌السلام نماز ظهر را به طريق نماز خوف ادا نمود و جنگ شدت يافت و دشمن به آن حضرت نزديك شد سعيد جلو ايستاد و خود را سپر آن حضرت كرد و هدف تير دشمنان قرار داد. در اين ميان از چپ و راست به او تير مي‌زدند و هر تير كه مي‌آمد از آن استقبال مي‌كرد كه مبادا به امام اصابت كند و آن قدر تير به بدنش خورد از پاي درآمد و به زمين افتاد. آنگاه عرض كرد «يا ابن رسول الله آيا وفا كردم؟» حضرت فرمود: «آري تو پيش از من به بهشت خواهي رفت.»

19و 18- سيف بن حارث بن سريع جابري و مالك بن عبد بن سريع

طبري و خوارزمي از آنها ياد كرده‌اند. نام سيف برخي منابع شبيب بن حارث آمده است. هر چند برخي شبيب را نام غلام آنها دانسته‌اند. اين دو نفر كه از جوانان جابري بودند روز عاشورا گريان نزد امام حسين عليه‌السلام آمدند حضرت دليل گريه‌شان را پرسيد گفتند: به خدا سوگند! به جان خود مي‌گرييم. خدا جانمان را فدايت كند. بلكه بر حال شما مي‌گرييم كه در محاصره دشمن قرار گرفته‌ايد و ما را توان چاره نيست! امام فرمود: برادرزادگانم! خداوند از اين علاقه و همدرديتان نسبت به من جزاي خير دهد، پاداشي همچون پاداش متقين.
آن دو همراه هم و پس از شهادت حنظله آماده رزم شدند و به امام درود فرستادند. امام نيز با باين اين كلام كه «درود و رحمت و بركت حق بر شما باد» پاسخ آن دو را داد. دو برادر جابري با هم جنگيدند و به فيض شهادت رسيدند، نام آن دو در زيارتهاي ناحيه و رجبيه آمده است. آنچه درباره اين دو جوان از زخم نيزه و شمشير و قطعه قطعه شدن بدن دردناك‌تر بود غربت و مظلوميت امام عليه‌السلام بود كه با عجز آنان از چاره‌انديشي همراه گرديده، زندگي بر آنان به تنگ آمده، مرگ با عزت را بر آن ترجيح داده و به انتظار شهادت نشسته بودند كه امام به آنها بشارت داد و تحقق پيدا كرد.

20- عابس بن ابي‌شبيب شاكري

طبري، شيخ طوسي و خوارزمي از وي ياد كرده‌اند. در زيارت ناحيه و زيارت رجبيه نام وي آمده است. عابس از رجال و روساي شيعه، دلاور، سخنور، عابد، شب زنده‌دار و از بزرگ‌ترين انقلابيون پرشور و بااخلاص به شمار مي‌آمد. مردي بيدار بود و هنگامي كه مسلم بن عقيل نامه‌ امام حسين عليه‌السلام را براي مردم كوفه خواند به پا خاست و اعلام وفاداري و حمايت كرده و گفت: «من از حال و دل مردم خبر ندارم و تو را به حمايت آنان نفريبم، ولي به خدا سوگند ازضمير خويش بگويم كه اينك من آماده و منتظر فرمان شمايم». و چون مردم كوفه با مسلم بن عقيل بيعت نمودند مسلم نامه‌اي با مضمون آمادگي مردم و دعوت امام حسين عليه‌السلام به عراق براي آن حضرت نوشت و آن را توسط عابس به حضور حضرت فرستاد. روز عاشورا پس از شهادت غلامش شوذب، نزد امام آمد و گفت: يا ابا عبدالله! در روي زمين و در دور و نزديك، كس عزيزتر و محبوب‌تر از شما نزد من نيست. اگر مي‌توانستم با چيزي عزيزتر از جان و خونم،‌ ستم و قتل را از شما دور كنم،‌ انجام مي‌دادم. السلام عليك يا ابا عبدالله. در پيشگاه خدا گواهي مي‌دهم كه من در راه تو و در راه پدرت بوده‌ام.
آنگاه عابس قدم‌زنان به سوي دشمن شتافت. شجاعت او به‌حدي بود كه هيچ كس از افراد دشمن حاضر به جنگ تن به تن با او نبود. در آن حال، ابن سعد دستور داد تا عابس را با سنگ‌باران به زانو درآورند. دشمن از هر سو به عابس سنگ پرتاب كردند. او نيز زره و كلاه خودش را انداخت و تنها با پيراهن به طرف سپاه ابن‌سعد حمله برد و سرانجام به شهادت رسيد و زيارت ناحيه و رجبيه به او سلام داده شده است. شاكري منسوب به طايفه بني‌شاكر از قبيله جذام هستند.

21- عبدالرحمن بن عبد ربه انصاري خوزجي

طبري، شيخ طوسي و ابن‌طاووس از وي ياد كرده‌اند. عبدالرحمن جزء صحابه پيامبر و از ياران مخلص علي عليه‌السلام بود و از آن حضرت ، قرآن آموخته بود. وقتي امام علي عليه‌السلام در رحبه مردم را سوگند داد تا هر كه سخن رسول خدا را در روز غدير خم شنيد، بلند شود. عبدالرحمن به همراه چند صحابي ديگر بلند شدند و چنين گفتند: گواهي مي‌دهيم كه ما شنيديم رسول خدا فرمود: «من كنت مولا، فهذا علي مولاه». هر كه من مولاي او هستم علي مولاي اوست.
همچنين از جمله كساني بود كه در كوفه به نفع حسين بن علي از مردم بيعت گرفت او در مكه به امام حسين عليه‌السلام پيوست و از آنجا تا كربلا ملازم آن حضرت بود و روز عاشورا در ركاب سيدالشهدا به شهادت رسيد.

22- عبدالرحمن بن عزره بن حراق غفاري

طبري،‌ شيخ‌ طوسي و خوارزمي از وي ياد كرده‌اند و در زيارت ناحيه و رجبيه از پدرش با نام عروه ياد شده است. جدش حراق از ياران اميرالمومنين علي عليه‌السلام بود كه در جنگ‌هاي سه‌گانه آن حضرت (جمل، صفين، نهروان) شركت جست. عبدالرحمن به همراه برادرش عبدالله كه هر دو از اشراف و بزرگان كوفه بودند در كربلا به حضور امام حسين عليه‌السلام رسيدند. او روز عاشورا به همراه برادر و به هنگام سبقت‌گيري ياران براي رفتن به ميدان نزد امام آمد. چنين گفتند: يا ابا عبدالله! سلام بر تو. دشمن حلقه محاصره را تنگ‌تر كرده تا جايي كه ما را تا كنار شما عقب رانده است. دوست داريم پيش رويتان كشته شويم و از شما محافظت كرده، دفاع كنيم.
امام فرمود: مرحبا به شما! نزديك بياييد. آنها نزديك حضرت رفتند و سپس نبرد را آغاز كردند. عبدالرحمن اين رجز را به زبان داشت:
قد علمت حقا بنو غفار
و خندف بعد بني نزار
لأضربن معشر الاشرار
بالمشريف الصارم البتار
به درستي بني‌غفار و خندف و بني‌نزار مي‌دانند كه گروه اشرار را با شمشيرهاي تيز و بران مي‌زنم.
عبدالرحمن و برادرش در حضور امام نبرد سختي كردند و به شهادت رسيدند. در زيارت ناحيه و رجبيه از او ياد شده است.

23- عبدالله بن عمير كلبي

طبري،‌ خوارزمي و مجلسي از وي ياد كرده‌اند و نامش در زيارت ناحيه مقدسه و رجبيه نيز آمده است. او مردي گندمگون،‌ بلندقامت و داراي بازواني ستبر و شانه‌هايي فراخ بود. عبدالله كه به پهواني و دليري و شرافت شهره بود در كوفه سكونت داشت. او در نخلستان شهر،‌ گروهي را ديد كه آماده پيوستن به امام بوند، چون از ماجرا آگاه شد چنين گفت: والله از قديم به جنگ با اهل شركت علاقه داشتم و به نظرم جنگ با دشمنان پسر دختر پيامبر، ثوابش كمتر از ثواب جهاد با مشركان نباشد. اين ماجرا را با همسر خود ام‌وهب در ميان گذاشت و همسرش نيز او را تشويق نمود، از اين رو به اتفاق همسرش ام‌وهب شبانه كوفه را ترك كرده و خود را به امام حسين(ع) رساندند. روز عاشورا چون عمر بن سعد با پرتاب چند تير جنگ را آغاز كرد دو نفر از سپاه ابن سعد به ميدان آمدند هماورد خواستند. حبيب و برير از جا برخاستند؛ اما امام ممانعت كرد تا آنكه عبدالله بن عمير برخاست و از حضرت اجازه خواست. امام حسين عليه‌السلام چون قامت او را ديد اجازه فرمود. ابن عمير به مصاف آن دو رفت و هر دو را كشت و در حالي كه انگشتان دست چپش قطع شده بود نزد امام بازگشت. عبدالله در جناح چپ امام شمشير مي‌زد و سرانجام به دست هاني بن ثبيت حضرمي و بكير بن حي تميمي شهيد شد.

24- عمرو بن جناده بن حارث انصاري

ابن شهرآشوب، خوارزمي و مجلسي از وي ياد كرده‌اند. به شهادت برخي از منابع او همراه پدرش جناده بن حارث انصاري در كربلا به شهادت مي‌رسند. وي پس از شهادت پدرش رجز خوانده به دشمن حمله برد و سرانجام به شهادت رسيد. عمرو بن جناده همان جواني است كه ارباب مقاتل آورده‌اند: «شاب قتل ابوه في المعركه» جواني كه پدرش در معركه شهيد شده بود. روز عاشورا مادرش به او دستور داد كه پيش برود و به كارزار بپردازد. همين كه امام مشاهده كرد كه اين جوان آهنگ رفتن به ميدان دارد فرمود: «اين جواني است كه پدرش شهيد شده است و شايد مادرش راضي نباشد كه به ميدان رود.» جوان گفت: « مادرم به من دستور داده است.» و سپس رهسپار ميدان شد و به شهادت رسيد. پس از به شهادت رسيدنش، سپاه دشمن سر او را از تنش جدا كردند و به طرف سپاه امام حسين عليه‌السلام افكندند. مادرش آن سر را برداشت و آن را به سمت سپاه دشمن پرتاب كرده با آن كسي را كشت.

24- عمرو بن خالد صيداوي

طبري، خوارزمي و مجلسي از وي ياد كرده‌اند. همچنين نام او در زيارت ناحيه آمده است. در زيارت رجبيه نيز با نام «عمرو بن خلف» از او ياد شده است. صيداوي منسوب به صيدا، تيره‌اي از قبيله بني اسد هستند. عمرو از شخصيت‌هاي نامور كوفه و از شيعيان بااخلاص پيرو اهل بيت بوده همراه مسلم قيام كرد و پس از بي‌وفايي كوفيان، مخفي شد و چون از زبان قيس بن مصهر از حركت امام آگاه شد به همراه جمعي از شيعيان و غلام خود و با راهنمايي طرماح در منزلگاه «عزيب الهجانات» به امام حسين عليه‌السلام پيوست. حر قصد بازداشت آنان را داشت كه با برخورد شديد امام مواجهه شد و آن حضرت بر دفاع از ايشان تاكيد كرد. در روز عاشورا او همراه همسفران خود به دشمن تاخت و چون در محاصره قرار گرفت ابوالفضل به ياري آنان شتافت، در ميان راه مجدداً دشمن به عمرو و همراهانش حمله برد او و دوستانش به خوبي جنگيدند و سرانجام به شهادت رسيدند.

25- عمرو بني‌قرضه بن كعب انصاري

طبري، خوارزمي، ابن‌شهرآشوب و مجلسي از وي ياد كرده‌اند. در زيارت ناحيه نيز نام او آمده است. پدر او قرضه از صحابه پيامبر در امويان و نيز از اصحاب علي عليه‌السلام بود و در جنگ‌هاي آن حضرت شركت داشته است. او از سوي علي عليه‌السلام بر ولايت فارس منصوب شد. عمرو پيش از آغاز جنگ خود را به كربلا رساند و به حضور امام حسين عليه‌السلام شرفياب شد. وي به عنوان نماينده امام در گفت و گو با عمر بن سعد شركت مي‌كرد. عمرو روز عاشورا براي حفاظت از امام جلوي ايشان ايستاد و از تيرهاي دشمن استقبال كرد. وي عاشقانه جنگيد و خود را آماج شمشيرها و تيرهايي كه حسين بن علي عليه‌السلام را هدف مي‌گرفت قرار داد و در حالي كه بدنش از تير دشمن سوراخ سوراخ شده بود گفت: «اي پسر رسول خدا! آيا به عهد خود وفا كردم؟» حضرت فرمود: « آري تو پيش از من به بهشت مي‌روي و سلام مرا به پيامبر برسان» اين دلباخته حسين بن علي كه گويا با آن مجاهدت مخلصانه و ايثار عاشقانه‌اش در اداي وظيفه خود ترديد داشت پس از تحصيل اطمينان به نبرد با دشمن ادامه داد تا به شهادت رسيد.

26- عمر بن عبدالله (ابوثمامه) صائري

طبري و ابن شهر آشوب از وي ياد كرده‌اند و شيخ طوسي نام او را عمرو بن ثمامه و خوارزمي و مجلسي نيز ابوثمامه صيداوي ذكر كرده‌اند. در دو زيارت ناحيه و رجبيه به نام او عمر بن عبدالله صائري اشاره شده است. ابوثمامه تابعي و از شجاعان عرب و چهره‌هاي برجسته شيعه و از اصحاب علي عليه‌السلام بود كه در جنگ‌هاي آن حضرت شركت داشت. بعد از آن در خدمت امام حسن عليه‌السلام بود و در كوفه سكنا گزيد. او در نهضت مسلم بن عقيل مسئول دريافت اموال و خريدن اسلحه بود و مسلم او را به فرماندهي بر نيروهاي قبايل تميم و همدان گمارد. پس از شكست نهضت مسلم در كوفه، متواري شد و ابن زياد به شدت به جست و جوي او پرداخت. ابوثمامه قبل از شروع جنگ خود را از كوفه به كربلا رساند و به امام پيوست و ظهر روز عاشورا و پس از حمله‌هاي دشمن كه بسياري از ياران امام به شهادت رسيده بودند ابوثمامه چون به خورشيد نگريست نزد امام آمد و گفت: يا اباعبدالله! جانم به فدايت! من مي‌بينم اينها به شما نزديك شده‌اند،‌ نه والله! شما كشته نخواهي شد، مگر اينكه ان‌شاءالله من پيش رويتان به قتل برسم، اما دوست دارم زماني كه پروردگارم را ملاقات مي‌كنم اين نمازي را كه وقتش نزديك شده خوانده باشم. امام سرش را بلند كرد و فرمود: نماز را ياد كردي؛ خدا شما را از نمازگزاران و يادكنندگان خويش قرار دهد! آري وقت نماز است. آنگاه فرمود: از آنها بخواهيد دست نگه دارند تا ما نماز بخوانيم.
ابومخنف مي‌گويد: ابوثمامه صائري پس از برپايي نماز نزد امام حسين عليه‌السلام رفت و گفت: تصميم دارم كه به يارانم ملحق شوم و خوش ندارم كه بمانم و تو را در ميان خانواده‌ات تنها و كشته ببينم. امام نيز به او اجازه داد و فرمود: برو و ما هم به زودي به تو ملحق خواهيم شد. ابوثمامه به ميدان رفت و جنگيد و جراحت‌هاي بسياري برداشت و آنگاه به دست عموزاده خود قيس بن عبدالله صائري شهيد شد.

27- مجمع بن عبدالله عائزي مزحجي

طبري از او ياد كرده همچنين نامش در زيارت رجبيه و ناحيه آمده است. پدر او عبدالله از صحابه پيامبر و خود مجمع جزء تابعين و از ياران اميرالمومنين علي عليه‌السلام بود. مجمع به همراه پدرش عائز و عمرو بن خالد به امام حسين عليه‌السلام پيوست. حر قصد دستگيري آنان را داشت كه با مداخله و حمايت امام مواجه شد. امام از مجمع سراغ مردم كوفه را گرفت و مجمع نيز در پاسخ گفت: اشراف و بزرگان مردم رشوه‌هاي كلاني ستانده‌اند و كيسه‌هاي خود را پر كرده‌اند تا دوستدار حكومت باشند. آنان همگي بر ظلم و ستم بر شما متحدند. اما مردم دل‌هايشان گرايش به شما دارد و ليكن شمشيرهايشان فردا بر قصد شما خواهد بود». امام از قيس بن مصهر جويا شد و مجمع نيز دستگيري او را توسط حصين بن نمير به امام خبر داد. مجمع بن عبدالله به همراه همسفران خود در روز عاشورا به دشمن تاخته، جملگي در يك مكان به شهادت رسيدند.

28- مسلم بن عوسجه اسدي

مسلم از ياران و صحابه پيامبر اكرم بود. تمامي منابع تاريخي نام او را ذكر كرده‌اند. او اولين شهيد از اصحاب امام حسين عليه‌السلام بود. او را انساني شريف، پارسا،‌ شجاع و سواركاري بنام دانسته‌اند. فرزند عوسجه در بسياري از جنگ‌ها و فتوحات اسلامي شركت جست. مسلم از شخصيت‌هاي با نفوذ كوفه بود و از كساني است كه براي امام حسين عليه‌السلام نامه‌ نوشت و تا پاي جان نيز بر آن دعوت ايستاد. او براي امام از كوفيان بيعت گرفت و خود را در خدمت مسلم بن عقيل قرار داد و سفير امام نيز در برنامه اقامت كوتاه خود او را در راس گروهي از طايفه مذحج و اسد گذارد. پس از كشته شدن مسلم بن عقيل و هاني، پسر عوسجه مدتي متواري بود و آنگاه به همراه خانواده خويش از كوفه گريخت و خود را به كربلا رساند و در ركاب امام حسين عليه‌السلام جاي گرفت. وقتي امام از اصحاب خود خواست كه چون شب در آيد، هر يك دست برادري و فرزندي از آن من بگيرد و برود و مرا تنها گذارد كه مقصود منم و شما را هيچ تعرضي نرسانند. ياران تجديد عهد كردند. مسلم بن عوسجه پس از برادران امام و اهل بيت، لب به سخن گشود و گفت: يا ابن رسول‌الله! آنگاه چگونه باشد كه ما اينجا تو را بگذاريم وخوش‌آمد خويش گيريم؟ در جهان از ما لئيم‌تر هيچ‌كس نباشد‌ اگر چنين كنيم. پناه مي‌برم به خدا از اين كه فرمودي از ركاب همايوني تو دوري كنيم. جان من فداي تو باد! تا نفس مي‌توانيم زد، در حضور تو با دشمنان مي‌كوشيم و جنگ مي‌كنيم تا نيزه‌هاي ما خرد شود و شمشيرهاي ما بشكند. والله كه اگر هيچ سلاح نداشته باشيم، چندان كه توانيم و طاقت باشد با ايشان جنگ مي‌كنيم. تا در تن رمقي باشد در تحصيل رضاي تو مي‌كوشيم تا جان در خدمت تو بدهيم.
روز عاشورا چون جنگ آغاز شد، مسلم پس از حمله سخت در مسيره (جناح چپ سپاه) ياران امام به دشمن حمله برد. او پيوسته شمشير مي‌زد و اين رجز را بر زبان مي‌راند.
ان تسئلوا عني فاني ذولبد
من فرع قوم في دري بني‌اسد
فمن بغانا حايد عن‌الرشد
و كافر بدين جبار الصمد
اگر از شخصيت من سوال كنيد، من شيري هستم از تيره قومي از بندگان بني‌اسد. هر كس بر ما ستم كند گمراه است و به دين خداي بي‌نياز، كافر شده است.
به گفته ابن‌اعثم كوفي، مسلم جنگي سخت كرد و زخمي گران يافته در آن هنگامه نبرد دو نفر به نام‌هاي مسلم بن عبدالله جنابي و عبدالرحمن بن ابي‌خشكار بجلي در كشتن او همدست شدند. چون مسلم بن عوسجه بر زمين افتاد، امام حسين عليه‌السلام به همراه حبيب بر بالين او آمد و به او چنين فرمود: رحمك الله يا مسلم؛ خدا تو را بيامرزد! مسلم در آن لحظه به دوست خود حبيب سفارش كرد كه امام را تنها نگذارد.

29- مسلم بن كثير ازدي اعرج

شيخ طوسي از او در شمار اصحاب امام حسين عليه‌السلام ياد كرده است. در زيارت ناحيه نام او مسلم بن كثير ازدي و در زيارت رجبيه نيز سليمان بن كثير آمده است. مسلم، اهل كوفه و از تابعين و اصحاب اميرالمومنين علي عليه‌السلام بود و در برخي از جنگ‌هاي آن حضرت شركت كرد و مجروح شد و پايش آسيب ديد. وي از كوفه بيرون آمد و در كربلا به امام حسين عليه‌السلام پيوست و روز عاشورا در حمله نخست به شهادت رسيد.

30- نافع بن هلال جملي

طبري و شيخ طوسي از او ياد كرده‌اند و در زيارت ناحيه نام بجلي آمده است. در زيارت رجبيه نيز بدون نسبت دادن به قبيله‌اي از او ياد شده است. نافع مردي شريف، بزرگوار، شجاع، قاري قرآن، نويسنده، محدث و از ياران اميرالمومنين علي عليه‌السلام بود. در جنگ‌هاي سه‌گانه آن حضرت شركت جست. او بين راه مكه و كربلا و پيش از شهادت حضرت مسلم به امام حسين پيوست. هنگامي كه در كربلا تشنگي به امام حسين عليه‌السلام و يارانش شدت گرفت به همراه حضرت عباس براي آوردن آب تلاش كرد وي روز عاشورا نام خود را روي تيرهاي زهرآگين خود مي‌نوشت و همواره با آنها تيراندازي مي‌كرد و وقتي تيرهايش تمام شد شمشير كشيد و بر سپاه كوفه تاخت. كوفيان با سنگ و تير به او حمله‌ور شدند و بازوهايشان را شكستند و زنده دستگير نمودند. شمر او را نزد عمر بن سعد برد و سپس به دست شمر به شهادت رسيد. جملي منصوب به جمل بن سعد از قبيله مذحج بودند.

31- وهب بن عبدالله بن جناب كلبي

خوارزمي، ابن‌شهر‌آشوب و مجلسي از او نام برده‌اند. برخي گزارش‌ها حكايت دارد كه مادر و همسر وهب نيز در كربلا به همراه او بودند و در برخي منابع گفته شده كه همسرش به شهادت رسيد اما خوارزمي معتقد است كه مادر وهب به شهادت رسيد نه همسرش. در برخي منابع نامش وهب بن وهب ثبت شده است. به گفته برخي از ارباب مقاتل و مورخان او به وسيله حسين بن علي عليه‌السلام با مادرش به اسلام گرويد و در رجزي كه پس از ورود به ميدان نبرد در مقابل دشمن بر سربلندي و شجاعت خواند ميزان عشق خود را به آن حضرت و اسلام و نيز نفرت خويش را به دشمنان اسلام و امام ابراز كرد و گفت:
ان تنكروني فأنا بن الكلبي
سوف تروني و ترون ضربي
و حملتي وصولتي الحرب
ادرك ثاري بعد ثار صحبي
و أدفع الكرب امام الكرب
ليس جهادي في الوغي باللعب
اگر مرا نمي‌شناسيد، من پسر عبدالله كلبي‌ام. به زودي ضربت شمشير، حمله و قدرت مرا در جنگ خواهيد ديد. من چون ديگر همراهانم خود را نثار دفاع از امام مي‌نمايم. دفاع و جنگ من جدي و با آگاهي است نه بازي.
او در اين رجز بدون انتظار ترحم از دشمن به تهديد آنان پرداخت و شفاف و صريح هدف خود را از جنگ با آنها، دفاع از امام بيان داشت و از پايداري‌ در راه آن تا پاي جان سخن گفت: تا همگان بدانند اولاً جانبازي براي «برتر از جان» يعني امام است. ثانياً اين امر همراه آگاهي است. ثالثاً جدي و برخاسته از اعتقاد است. سپس به كارزار با دشمن پرداخت و پيوسته جنگيد و جمعي را كشت و سرانجام پس از جدا شدن هر دو دست از بدن به شهادت رسيد.

32- يزيد بن زياد بن مهاصر ابوشعثاد كندي

طبري، خوارزمي و ابن شهرآشوب از وي ياده كرده‌اند. همچنين نامش در زيارت ناحيه آمده است. او را مردي دلير، باجسارت و شريف دانسته‌اند. از كساني است كه به امام پيوست. برخي مدعي‌اند پس از رسيدن نيروهاي حر به امام ملحق شد و برخي نيز از حضور او در جمع نيروهاي حر ياد مي‌كنند. ابن‌اعثم، ابوالشعثاد را مردي از اصحاب حر مي‌دانست كه به پيك ابن‌زياد عتاب كرد. ابوالشعثاد چون پيك ابن‌زياد را نزد حر ديد او را شناخت و به او تندي كرد و نتيجه همكاري‌اش با ابن‌زياد را عار و دوزخ شمرد و با خواندن اين آيه «آنها را اماماني قرار داده‌ايم كه به آتش دعوت مي‌كنند و در روز قيامت ياري نمي‌شوند» او را مصداق آن شمرد. گويا ابوشعثاد همراه سپاه حر و سپاه ابن‌سعد بود و چون پيشنهاد حسين عليه‌السلام را رد كردند از سپاه سعد جدا شد.
ابوشعثاد، روز عاشورا به ميدان رفت. او سواره مي‌جنگيد و چون اسبش را پي كردند او چون تيرانداز ماهري بود نزد امام روي زانوهايش نشست و يكصد تير به سمت دشمن انداخت. امام نيز با تشويق او چنين دعا فرمود: خدايا! تيرش را به هدف برسان و بهشت را پاداش او قرار ده.
وقتي تيرهاي ابواشعثاد تمام شد و از جايش بلند شد و گفت: تنها پنج عدد به هدف اصابت نكرد و آنگاه با شمشير به دشمن حمله برد و اين رجز را خواند:
انا يزيد و ابي مهاصر
كانني ليث بغيل خادر
يا رب اني ‌للحسين ناصر
و لإبن سعد تارك و هاجر
من يزيدم پدرم مهاصر است از شيري كه در پيشه خفته است دليرترم. پروردگارا! من ياور حسينم. ابن سعد را ترك گفته و به سوي حسين هجرت نموده‌ام.
او به جنگ ادامه داد تا كه به شهادت رسيد.

33- يزيد بن نبيط عبدي

طبري از وي ياد كرده و در زيارت ناحيه نام او يزيد بن ثبيت قيسي آمده است. در زيارت رجبيه بدر بن رقيط ثبت شده است. او از شيعيان بصره و بزرگ قوم خود بود و از ياران ابوالاسود نيز به شمار مي‌آمد. ابن‌ثبيط به خانه ماريه كه مركز اجتماعات شيعيان بصره بود آمد و رفت داشت و با دقت ماجراي حركت امام را پي مي‌گرفت. او مصمم شد كه خود را به امام حسين عليه‌السلام محلق كند و ده پسر خود را از اين تصميم آگاه كرد و از آنان دعوت به همراهي كرد كه دو نفر به نامه‌هاي عبدالله و عبيدالله جواب مثبت دادند. يزيد بن ثبيط در خانه ماريه از شيعيان ديگر نيز دعوت كرد كه آنان، ترس از كارگزاران ابن ‌زياد را بهانه ساختند و جواب رد دادند. ابن‌ثبيط با دو پسر خود و غلامش و همچنين دو نفر ديگر به نام‌هاي ادهم و سيف، بصره را به قصد مكه ترك كردند و از راه بيابان خشك و بيراهه خود را به سرزمين وحي رساندند و در ابطح به حضور امام حسين عليه‌السلام راه يافتند. يزيد بن نبيط پس از استراحت به طرف منزل امام رفت و امام نيز پس از آگاهي از حضور ابن نبيط به منزل او رفته منتظر بازگشت او شد. يزيد بصري نيز بي‌درنگ به خانه بازگشت و چون امام را ديد شادي خود را با گفتن اين آيه نشان داد: قل بفضل‌الله و برحمته فبذلك فليفرحوا... (يونس، 58)؛ بگو به فضل و رحمت خداست كه (مومنان) بايد شاد شوند.
او در كنار حضرت نشست و ماجراهاي خود را براي ايشان بازگو كرد و امام نيز برايش دعاي خير كرد. ابن نبيط سپس اقامتگاه خود را به استراحت گاه امام نزديك كرد و آنگاه همراه ايشان راهي كربلا شد. او در روز عاشورا در يك جنگ تن به تن به شهادت رسيد. عبدي منصوب به عبدالعيس است.
منابع:
1- مناقب آل ابي‌طالب، ابن شهرآشوب، قم، المطبعه العلميه
2- الاقبال، ابن‌طاووس، قم، العلوم اسلامي
3- اعيان الشيعه، سيدمحسن امين، بيروت، دارالتعارف، بي‌تا
4- مقتل‌الحسين، الموفق بن احمد خوارزمي، نجف و مطبعه الزهرا
5- تاريخ طبري، محمد بن جرير طبري، بيروت
6- رجال طوسي، محمدبن حسن طوسي، قم: نشر اسلامي
7- بحارالانوار، محمدباقر مجلسي، ايران، موسسه الفباء 1403
8- انصارالحسين، محمدمهدي شمس‌الدين، تهران، موسسه البعثه،1407‌ق
9- چهره‌ها در كربلا، محمدباقر پوراميني، بوستان كتاب، قم، 1382
10- نگاهي نو به جريان عاشورا، گروهي از پژوهشگران زير نظر سيدعليرضا واسعي، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي 1383.
سایت سازمان تبلیغات اسلامی




ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط