رمضان رضایی و یدالله رفیعی
معنای لغوی تفسیر:
کلمه تفسیر در لغت به معنی «روشن نمودن و تبیین» است. و اهل ادب معتقدند کلمه تفسیر از ریشهی «فَسر» است و یا از ریشهی «سَفر» میباشد که مقلوب فسر است. و هر دو به معنی «کشف» به کار میرود. مانند: «اَسفَرَ الصُّبح»، یعنی صبح روشن شد و مانند: «اَسفَرَتِ المَرأةُ عَن وَجهِها» یعنی زن روی باز نمود و صورتش نمایان گردید. تفاوت این دو آن است که «سَفر» به معنی کشف ظاهری و مادّی و «فَسر» به معنی کشف باطنی و معنوی به کار میرود. چنان که راغب اصفهانی در مفردات میگوید: «اَلفَسرُ: اِظهارُ المَعنیَ المعقول» (1) در اینجا برای نمونه نظریات چند تن از بزرگان لغت عرب را دربارهی کلمه تفسیر یادآور میشویم:ابن منظور میگوید: «اَلفَسرُ: اَلبَیان. وَ کَشفُ المُغطّی». یعنی فسر به معنی «بیان و به معنی کشف نمودن چیز پوشیده است» و نیز مینویسد: «التفسیر کَشفُ المراد عَن الّلفظ المُشکِل» یعنی تفسیر به معنی کشف نمودن معنی لفظ مشکل است. و نیز ایشان یادآور میشود که مضارع فسر بر وزن یَفعِل و یَفعُلُ به کار میرود. (2)
ابن فارس گفته است: «اَلفَسرُ تَدُلُّ عَلى بیانِ شَیءٍ وایضاحه» یعنی فسر دلالت میکند بر بیان نمودن چیزی و روشن ساختن آن. (3)
صاحب قاموس المحیط مینویسد: «... اَلفَسَر: اَلابِانَةُ وَ کَشفُ المُغطّی... وَ هُوَ کَشفُ المُراد عَن المُشکِل» (4) معنی فسر یعنی روشن نمودن، کشف نمودن چیز پوشیدهای و کشف نمودن معنی از لفظ مشکل.
در المنجد آمده است: التّفسیر: التأویل. الكشف. اَلایضاح. البیان. (5)
جلال الدین سیوطی مینویسد: «التفسیر تفعیل مِنَ الفَسرِ و هُوَ البَیان وَ الکَشف و یقالُ هوَ مَقلُوب السَفرِ» (6) تفسیر از باب تفعیل از ریشهی فسَر به معنی «بیان و کشف» است و گفته میشود که تفسیر از سفر گرفته شده است.
معنای اصطلاحی تفسیر:
تفسیر در اصطلاح دانشمندان زبان عرب و علمای علوم قرآنی همان «علم فهم قرآن» است؛ که نظریات بعضی از آنها را در این مورد بدین ترتیب است:1- بدرالدین زرکشی در تعریف تفسیر گفته است: «التفسیر علمٌ یعرف به فهم كتاب الله المُنزل عَلى نبیّه محمّد، صلّى الله علیه و آله و سلّم، وَ بَیانُ مَعانیه وَ اِستخراجُ احکامه و حکمه». (7) (تفسیر علمی است که با آن، کتاب خداوند که بر پیامبرش (صلی الله علیه و آله و سلم) نازل شده فهمیده میشود و بیان معانی و استخراج احکام حکمتهای آن انجام میگردد).
2- بعضی گفتهاند: «تفسیر، بیان کلام الله و بیان الفاظ قرآن و مفهومات آن است». (8)
3- گروهی گفتهاند: «تفسیر عبارت است از علم به نزول آیات و اسباب نزول و آیات مکّی و مدنی، محکم و متشابه، ناسخ و منسوخ، خاص و عام، مطلق و مقید، حلال و حرام، وعد و وعید، امر و نهی قصص قرآن». (9)
4- ابو حیّان در بحر المحیط میگوید: «تفسیر علمی است که از چگونگی خواندن واژهها و کلمات قرآن، پی بردن به سوالها، مقررات و احکام و حالات گوناگون این واژهها- چه به تنهایی به کار روند یا جمله باشند- بحث میکند.». (10)
5- دکتر محمدحسین ذهبی مینویسد: «تفسیر عبارت است از دانشی که بحث میکند از مراد الله در قرآن به قدر طاقت بشری». (11)
معنای لغوی تأویل:
کلمهی تأویل از مادّه «اَول» به معنی رجوع، مشتق است. صاحب قاموس گفته: «آل الیه: رَجَعَ، وَ عَنهُ اِرَتَدَّ» أول الیه یعنی به سوی او برگشت و با «عن» متعدّی میشود و معنی سرپیچی و ارتداد را میدهد. آل عنه یعنی از او سرپیچی کرد (مرتد شد). (12)و نیز گفته شده: «اَوَّل الکلام، تأویلاً و تأوَّلَه، دَبَّرَهُ و قَدَّرَهُ و فَسَّرَهُ و التأویلُ عبارة عن الرؤیا» که در این صورت تأویل به معنی تدبیر و تقدیر و تفسیر و تعبیر خواب میباشد. ابن منظور در مورد تأویل میگوید: «اَلاَول: الرّجوع، آل الشّىء یَؤولُ اَولاً وَ مَالاً رَجَعَ وَ اَوَّلَ الشیء رَجَعهُ». (13)
شیخ طبرسی تأویل را به معنای (به سرانجام رساندن) میداند. و بعضی نیز گفتهاند: تأویل از «ایالة» به معنی سیاست گرفته شده است. و تأویل کننده گوئی کلام را رهبری و سیاست میکند تا در جای خود قرار دهد. خلاصه «تأویل» در تمام موارد به همان معنای «باز گردانیدن» به کار میرود و خصوصیات دیگر به تناسب موارد استعمال بر آن اضافه میگردد.
راغب گوید: تأویل برگرداندن چیزی است به پایان، و نتیجهای که از آن مراد است خواه گفتاری باشد خواه کرداری، دلیل این قول از قرآن قوله تعالی است: «ذلک تَأویلُ ما لَم تَسطِع علیه صبراً». (14)
معنای اصطلاحی تأویل:
در نزد علمای متقدم «تأویل» در اصطلاح دارای دو معنی بوده است:1- تأویل و تفسیر مرادف است. (مجاهد و طبری بر این عقیده بودهاند.)
2- تأویل مراد اصلی کلام است. اگر گفته شود «طَلَعَتِ الشّمس» تأویل آن نفس طلوع شمس میباشد. و در نزد علماء متأخر تأویل در اصطلاح، برگرداندن لفظ از معنی راجع به معنی مرجوع است. به شرط آنکه شواهد و دلائلی آن را تأیید نماید.
علامه طباطبائی (قدّس سرّه الشریف) در باب تأویل فرموده است: تأویل هر چیزی حقیقتی است که آن چیز از آن سرچشمه میگیرد و آن چیز به نحوی تحقق دهنده و حامل و نشانهی اوست چنان که صاحب تأویل زندهی تأویل است. و ظهور تأویل با صاحب تأویل است.
در قرآن کریم، کلمهی «تأویل» هفده بار استعمال شده، دوازده بار در مورد غیر قرآن و پنج بار (دو بار به طور یقین و به اتفاق مفسران و سه بار به حسب ظاهر و به نظر مشهور) در مورد قرآن به کار رفته است. از آن دوازده مورد، چهل بار به طور یقینی و به اتفاق به معنای تعبیر خواب و محکی عنه رؤیا میباشد (15) و دو بار هم در مورد کارهایی که حضرت خضر (علیه السلام) انجام داد و اسرار و اهداف آن برای حضرت موسی (علیه السلام) پنهان بود، به کار رفته است که در این دو مورد به معنای حکمت و اسرار آن کارها میباشد. (16) از موارد باقی، یک بار در مورد رجوع به خدا و رسول برای اطاعت از حکم و داوری در تنازعی که پیش آمده بود، به کار رفته (17) و یک بار نیز در مورد «ایفای کیل و توزین با ترازوی مستقیم» استعمال شده است (18) که هر چند تعبیرهای مفسران در بیان معنای آن در این دو مورد مختلف است، این دیدگاه که مراد از آن نتیجه و ثمری است که بر آن کارها مترتب میشود و میتوان آن را «عاقبت» نامید، با ظاهر آیه سازگارتر است، و در چهار مورد دیگر، که سه بار در حال اضافه به «الاحادیث» و یک بار در حال اضافه به ضمیر میباشد، اختلاف است. یک احتمال و دیدگاه این است که در این موارد نیز به معنای تعبیر خواب باشد. احتمال و نظر دیگر در موارد اضافه به «الاحادیث» آن است که به معنای بیان و تفسیر سخنان غامض و یا تعیین مطلق وقایع و حوادث باشد (19) و در مورد اضافه به ضمیر، به معنای حقیقت و مال غذا و ماهیت و کیفیت و سایر احوال آن باشد. (20)
بنابراین، برای تأویل در این دوازده مورد پنج معنا بیان شده است که دو معنای آن (نخست، تعبیر خواب و محکی عنه رؤیا، و دیگر، حکمت و اسرار کارهای حضرت خضر یقینی و مورد اتفاق است و یک معنای آن (عاقبت و فرجام رجوع به خدا و رسول در تنازعات و ایفای کیل و توزین با ترازوی مستقیم) هر چند تعبیرها در مورد آن مختلف است، با ظاهر آیات سازگار میباشد، و دو معنای آن احتمالی و طبق برخی دیدگاهها است.
فرق تفسیر و تأویل
عدهای از محققان معتقدند که تفسیر عبارت است از: «شرح و گزارش لفظی» که صرفاً محتمل یک وجه باشد. ولی تأویل توجیه لفظی است که محتمل وجوه و معانی مختلف باشد و مُوّوِل لفظ را با استفاده و استمداد از شواهد به یکی از آن وجوه حمل کند. به هر حال در فرق تفسیر و تأویل اقوال و نظریات مختلفی وجود دارد که به ذکر بعضی از آنها میپردازیم:1- ابوعبیده و عدّهای گفتهاند: «تفسیر و تأویل به یک معنی میباشد».
2- راغب اصفهانی گفته است: تفسیر اعم از تأویل است. تفسیر بیشتر در الفاظ بکار میرود، و تأویل بیشتر در معانی و جملهها بکار میرود و اکثراً در کتب الهی انجام میگیرد و تفسیر هم در کتب الهی و هم در کتابهای دیگر واقع میشود. (21)
3- ماتریدی گفته است: تفسیر تعیین کردن آن است که مراد از لفظ همین معنی است و شهادت دادن به اینکه خداوند همان منظور را از آن لفظ داشته، پس اگر دلیل قطعی بر آن باشد، صحیح، وگرنه تفسیر به رأی است که از آن نهی شده. (تفسیر غیر مجاز) و تأویل ترجیح دادن یکی از احتمالات است بدون قطع و شهادت بر خداوند نسبت به آن. (22)
4- ابوطالب ثعلبی گوید: تفسیر بیان وضع لفظ است بطور حقیقت یا مجاز، مانند تفسیر صراط به= طریق= راه، و تفسیر صَیَب، به مطر= باران، و تأویل بیان باطن لفظ است که از اَول یعنی بازگشت به عاقبت امر گرفته شده است. بنابراین تأویل خبر دادن از حقیقت مراد و تفسیر خبر دادن از دلیل مراد است. زیرا لفظ کاشف از مراد است و کاشف دلیل میباشد. مانند اینکه خدای تعالی فرموده: «اِنَّ رَیَّکَ لَبِالمرصادِ»، تفسیرش چنین است: مرصاد از «رصد» گرفته شده. رَصَدتُهُ یعنی: رَقَبتُهُ (= آن را زیر نظر گرفته و مراقبش بودم) و مرصاد باب مفعال از آن است. و تأویل آن چنین است: هشدار از مسامحه و سهلانگاری نسبت به امر خداوند و بر حذر داشتن از غفلت در آمادگی و مهّیا بودن برای عرضه بر خداوند. و دلائل قطعی میرساند که مراد از آیه همین است برخلاف وضع آن لغت.
ضرورت تفسیر قرآن کریم
تاریخ تفسیر مرتبط به ضرورت تفسیر قرآن کریم است. زیرا وجوب تفسیر سبب تدوین و تفصیل تفاسیر گشته است برخی از دلائل آن عبارتند از:1- آیات الاحکام قرآن
در حدود پانصد آیه از کلّ آیات قرآن مجید بیانگر «کلیّات» احکام و قوانین عملی برای انسان است و چون این کتاب عظیم کاملترین و آخرین شریعت الهی است، احکام آن تا انقراض جهان، امّ القوانین برای ملل اسلامی و پیروان دین محمّدی (صلی الله علیه و آله و سلّم) است. و میدانیم مقررات و قوانین وسیع و مختلفی که در جامعه ضرورت پیدا میکند، باید از متن احکام کلّی قرآن کریم فهمیده و شناخته شود. مثلاً در قرآن کریم حکم نماز و روزه و حج و جهاد و امر به معروف و نهی از منکر و سایر احکام به صورت کلّی بیان گردیده و جزئیات و چگونگی اجرای آن ذکر نگردیده است. و اینجا است که شناخت جزئیات و نحوه اجرای احکام و تبیین و تفسیر قرآن کریم ضرورت پیدا میکند. به همین دلیل مسلمانان جزئیات احکام را از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و نیز از امامان معصوم (علیهم السّلام) سؤال میکردند و در عصر غیبت نیز اجتهاد فقهاء جامع الشرایط براساس ادله اربعه (کتاب و سنت و عقل و اجماع) در تبیین جزئیات کارساز است. روایات تفسیری منقول از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه طاهرین (علیهم السلام) در شناخت و تفسیر قرآن در ابعاد مختلف به ویژه در مورد احکام بیانگر این واقعیت است.2- معجزه بودن قرآن
براساس آیهی شریفه: «مَا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِنْ رِجَالِكُمْ وَلَكِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِیینَ وَكَانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَیءٍ عَلِیمًا». (23) محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) پدر هیچ یک از مردان شما نیست ولی او رسول خدا و آخرین پیامبر است. و آیات مشابه آن و نیز براساس روایات فراوان من جمله روایت «منزله» پیامبر بزرگوار اسلام آخرین فرستادهی خداوند است. بنابراین دین اسلام آخرین دین الهی بوده و تمام انسانهای اعصار بعد از ظهور اسلام مکلّف به پذیرش آن هستند. و چون تنها دلیل و حجّة برای اثبات نبوّت و حقانیّت حضرت ختمی مرتبت، قرآن مجید است. که بیّنه الهی و معجزه جاوید است و به همین دلیل قرآن مجید در اثبات معجزه بودنش؛ «تحّدی» فرموده است. و منکران خود و نیز طالبان حق را دعوت به «تفکّر» و تدبّر و شناخت این مصحف الهی نموده و تمام دانشمندان را برای رفع شکّشان، به مبارزه خوانده است. و بطور مطمئن و روشن تمام جّن و انس را از آوردن مثل قرآن ناتوان و عاجز دانسته است. با این توصیفات شناخت قرآن ضرورت پیدا میکند. حتی برای کسانی که بخواهند قرآن مجید را نپذیرند باید اقامه دلیل کنند و برای این کار ملزم میباشند قرآنی را نپذیرند که خوب «شناختهاند»؛3- قرآن منبع شناخت هستی
انسان برای شناخت واقعیات و حقایق جهان هستی میتواند از ابزار شناخت موجود در وجود خویش یعنی «حسّ»، «عقل» و «قلب» استفاده کند. در شناختهای علمی و تجربی و حسّی از حواس استفاده کند و در شناختهای عمقی و فلسفی از «عقل» بهره گیرد و در شناخت و دریافت حقایق ماورائی و متعالی و در معرفت شهودی از «قلب» استفاده نماید.امّا این سه ابزار با تمام محسّنات و کاربردهای قوی که دارند. دارای قلمرو محدود هستند و چشماندازشان ناتمام است. به همین دلیل تجربهگرایان به خاطر اعتماد بیش از حدّ به شناختهای حسّی و تجربی در معرفت «ماوراء طبیعت» و در درک موجودات و عوالم مجرّد به ویل و شک انکار افتادهاند. و حکیمان مغرور به «خرد» نیز در ورود به وادی مقدّس عشق حضرت قدّوس برای چشیدن حلاوت محبت حضرت محبوب پایشان چوبین و بی تمکین است. و عارفان سالک و عاشقان صادق که در طی طریق معرفت از قلّهی بلند «عقل» نیز گذر کرده و با بال «اطاعت» متّکی بر «تزکیه» و «طهارت نفس» خود را به «دیار محبّت» میرسانند، صِدق آیه: «و ما اُوتیتُم مِنَ العِلمِ الاً قلیلاً» «ما به شما جز اندکی از دانش ندادیم» را به چشم دل مینگرند! و عجز و ناتوانی خویش را بیشتر میفهمند و نیاز شدید خود را به دریچه ای دیگر برای معرفت هستی احساس مینمایند!
و اینجا است که قرآن کریم به عنوان یک «منبع شناخت» مطمئن به یاری بشریت در معرفت هستی نورافشانی میکند و بشر را در شناخت منشأ هستی و بیان اسماء الهی و تفسیر اطلاق و لا حدی مبداً اَعلی راهنما میشود و در درک عالم پس از مرگ و عوالم و نشئات عالی «برزخ» و «قیامت» و بهشت و دوزخ برزخی و صحنههای غیر قابل تصور عالم محشر انسان را یاری میدهد. و حیات و ممات و حشر و نشر و پاداش و کیفر و سعادت و شقاوت و خلاصه کمالی نهائی و هدف غائی بشر را که مقام قرب حضرت حق تعالی است روشن میکند و «رجعت» حقیقت انسان یعنی «نفس مطمئنّه» را به سوی پروردگار و «تقرّب» آن را در مقام والای «فی مَقعَدِ صِدقٍ عِندَ مَلیکٍ مُقتدرٍ» بیان مینماید مقام و منزلتی که هرگز در عقل و درک انسان نمیگنجد.
بنابراین قرآن وحی نورانی الهی است و نافهمیدنیها را میفهماند و نادیدنیها را نشان میدهد شناختنش برای بیرون آن قطعاً وجوب و ضرورت دارد.
4- اختلاف لهجهها و تفاوت اندیشه در میان مسلمانان عرب زبان در صدر اسلام خود ضرورت معرفت صحیح قرآن را بیان میدارد چنانکه آوردهاند:
الف: ابن عباس گفت نمیدانستم «فاطر السموات» یعنی چه تا اینکه دیدم دو مرد بیابان نشین (عرب) در مورد چاهی به مخاصمه برخاستند و یکی از آنها گفت «... اََََنَا فطرتُها» و منظورش این بود که من حفر چاه را آغاز کردم. (24) (پس فاطر بودن خداوند به زبان قرآن یعنی خالق بگونهای که قبل از خداوند خالقی نبوده و نیست).ب: آلوسی گفته است: «صحابه با اینکه از نظر فصاحت و شیوایی بیان و درک مفاهیم قرآن به برکت مصاحبت با پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دارای موقعیتی شایان توجه بودند، دربارهی آیاتی که فهمشان از درک مقاصد آنها قاصر بود از بیان پیامبر گرامی (صلی الله علیه و آله و سلم) استمداد میکردند. (25)
مفسران عصر رسالت
بدون شک نخستین مفسر قرآن و برترین مفسر عصر رسالت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بوده است، ولی آیا غیر از آن حضرت نیز در عصر رسالت مفسر قرآن بوده است یا خیر؟ نمیتوان به این سؤال پاسخ قطعی داد؛ زیرا آیهای که دلالت آشکار داشته باشد که غیر از آن حضرت نیز در عصر رسالت قرآن را تفسیر میکرده است، سراغ نداریم. برخی آیهی « وَإِذَا جَاءَهُمْ أَمْرٌ مِنَ الْأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذَاعُوا بِهِ وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَإِلَى أُولِی الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِینَ یسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیكُمْ وَرَحْمَتُهُ لَاتَّبَعْتُمُ الشَّیطَانَ إِلَّا قَلِیلًا» (26) را در مورد فهم و تفسیر قرآن یا شامل آن دانسته و به استناد آن گفتهاند: خدا (در این آیه) گروههایی را بر استخراج معانی قرآن مدح کرده است. (27) بر اساس این برداشت، ممکن است از این آیه استفاده شود که در عصر رسالت غیر از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، جمع دیگری که در این آیه «اولی الامر» نامیده شدهاند نیز قرآن را تفسیر و معانی آن را استخراج میکردهاند؛ زیرا ظهور ارتباط آیه به عصر رسالت با توجه به سیاق، غیر قابل انکار است، ولی اولاً معلوم نیست که این آیه در مورد تفسیر، یا حتی شامل آن باشد؛ زیرا ظاهر آن است که ضمیر «ردّوه» به «اَمرُ مِنَ الاَمنِ اَوِ الخَوف» باز میگردد و موضوع آیه مسائل امنیتی است نه تفسیر قرآن، و ثانیاً: بر فرض اینکه آیه به تفسیر مربوط باشد نیز بر مدعا دلالت ندارد؛ زیرا در این فرض نیز مفاد آیه این است که اگر برای فهم معنای قرآن به آنان رجوع میکردند، از طریق آنان به آن آگاه میشدند؛ پس تفسیر آنان مشروط به آن است که به آنان رجوع کنند و رجوع افراد به غیر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) برای فهم معنای قرآن در عصر رسالت ثابت نیست.پینوشتها
1- راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ص 394.
2- ابن منظور، لسان العرب، ج5، ص 55.
3- ابن فارس، معجم مقاییس اللغة، ج4، ص504.
4- فیروزآبادی، قاموس المحیط، ص587.
5- المنجد: ذیل مادهی فَسَرَ.
6- سیوطی، جلال الدین، الاتقان، الجزء الثانی، ص173.
7- بدرالدین زرکشی: البرهان فی علوم القرآن، ج1، ص13.
8- محمد حسین ذهبی: التفسیر و المفسرون، ج1، ص15.
9- جلال سیوطی: الاتقان فی علوم القرآن، ج2، ص174.
10- ابو حیان: البحر المحیط، ج1، ص13و 14.
11- محمد حسین ذهبی: التفسیر و المفسرون، ج1، ص 15 و 19.
12- ذهبی، التفسیر و المفسرون، ج1، ص16؛ به نقل از قاموس، ج3، ص331.
13- ابن منظور، لسان العرب، ج11، ص32.
14- راغب، مفردات الفاظ القرآن، همان.
15- یوسف، 36، 44، 45 و 100.
16- کهف، 78 و 82.
17- نساء، 59.
18- اسراء، 35.
19- ر.ک: طباطبایی؛ المیزان فی تفسیر القرآن؛ ج11، ص80 بیضاوی؛ انوار التنزیل و اسرار التأویل؛ ج1، ص 476 (تفسیر آیهی 6 سوره یوسف).
20- آلوسی؛ روح المعانی؛ ج12، ص240؛ طباطبایی؛ المیزان فی تفسیر القرآن؛ ج11، ص172.
21- التفسیر و المفسرون، ج1، به نقل از مفردات راغب.
22- الاتقان، همان.
23- الاحزاب، 40.
24- سیوطی: الاتقان، همان.
25- ذهبی: التفسیر و المفسرون، ج1، ص35.
26- نساء، 83.
27- ر.ک: طوسی؛ التبیان فی تفسیر القرآن؛ ج1، ص4: طبرسی؛ مجمع البیان؛ ج1 و 2، ص80. شیخ حرّ عاملی (رحمة الله) نیز به این آیه استدلال کرده است که در فهم معنای قرآن باید به پیامبر و امامان معصوم (علیهم السلام) رجوع شود.
رضایی، رمضان؛ رفیعی، یدالله؛ (1393)، تاریخ علوم در اسلام (جلد اول)، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، چاپ اول