درآمدی بر روش‌شناسی نظریه‌ی الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت

یکی از پرسش‌های بنیادینی که در خصوص الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت وجود دارد این است که شناسایی الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت چگونه امکان‌پذیر است؟ مقاله‌ی حاضر در راستای جست و جوی پاسخ مناسبی به این پرسش به
چهارشنبه، 10 آذر 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
درآمدی بر روش‌شناسی نظریه‌ی الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت
 درآمدی بر روش‌شناسی نظریه‌ی الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت

 

نویسنده: سید مرتضی نبوی *

 

یکی از پرسش‌های بنیادینی که در خصوص الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت وجود دارد این است که شناسایی الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت چگونه امکان‌پذیر است؟ مقاله‌ی حاضر در راستای جست و جوی پاسخ مناسبی به این پرسش به نگارش درآمده است. پاسخ یافت شده به بیان ساده این است که شناسایی الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت با ارائه‌ی نظریه‌های معتبر راجع به آن صورت می‌پذیرد. بنابراین این پرسش اهمیت پیدا می‌کند که نظریه‌های معتبر راجع به الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت چه نظریه‌هایی هستند؟
برای نشان دادن اینکه یک نظریه‌ی معتبر چه نظریه‌ای است، در بخش اوّل مقاله، فرایند تولید دانش معرفی می‌شود. یک نظریه وقتی معتبر است که در چارچوب فرایند تولید دانش ارائه شده باشد. فرایند تولید دانش، یک فرایند دو مرحله‌ای است که از مرحله‌ی اوّل و دوم آن به ترتیب با نام‌های نگاه بیرونی به یک نظریه و نگاه درونی به یک نظریه یاد می‌شود. فرایند تولید دانشی که مرحله‌ی اوّل و دوم آن به شیوه‌ی پژوهشی انجام می‌شود، اگر مرحله‌ی دوم آن به شکل علمی اتفاق افتاده باشد، به ترتیب به نام‌های فلسفه‌ی علم و علم، مشهور است.
در بخش دوم مقاله در این مورد بحث می‌شود که یک نظریه‌ی معتبر راجع به الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت چه نظریه‌ای است. چیستی الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت معرفی می‌شود و همچنین ویژگی‌هایی را که در یک نظریه‌ی معتبر راجع به الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت باید وجود داشته باشد، مورد اشاره قرار می‌گیرد. همچنین نظریه‌ای معتبر راجع به الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت ارائه می‌شود و در ضمن، مفهوم پیشرفت تعریف می‌شود.
یکی از نتایج مقاله این است که میزان معتبر بودن یک نظریه راجع به الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت، بستگی به این دارد که ساختار و شکل آن از نگاه بیرونی و درونی به یک نظریه، اولاً تا چه اندازه مشخص و آشکار شده باشد، ثانیاً محتوای آن تا چه اندازه اسلامی-ایرانی باشد. چنانچه در هستی‌شناسی، معرفت‌شناسی و روش‌شناسی یک نظریه‌ی ارائه شده راجع به الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت، در جاهایی که ورود نگاه اسلامی-ایرانی ضروری است، چنین نگاهی وارد شده باشد، چنین نظریه‌ای، نظریه‌ای معتبر راجع به الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت خواهد بود.
نتیجه‌ی دوم مقاله این است که در نظریه‌ی الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفتی که ارائه می‌شود، آنچه اصالت دارد، پیشرفت فرهنگ جامعه است. توسعه‌ی جامعه در حوزه‌های فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی و سیاسی آن، فقط در پرتو پیشرفت فرهنگ جامعه، معنا پیدا می‌کنند.

مقدمه

براساس یک نگاه آینده نگرانه در زمینه‌ی اداره‌ی کشور، دهه‌ی چهارم انقلاب اسلامی با شعار پیشرفت و عدالت نام‌گذاری شده است؛ به این معنا که در آغاز این دهه، برای آینده‌ی کشور در انتهای دهه‌ی چهارم، ابتدا تحقق مشخصه‌های آشکار و برجسته‌ای از پیشرفت و عدالت، تصویر و هدف‌گذاری می‌شود و پس از آن، اداره‌ی کشور باید در مسیری جهت دهی شود و حرکت کند که در انتهای دهه‌ی چهارم، دست‌یابی به پیشرفت و عدالت مطلوب برای آینده‌ی کشور فراهم شود.
دست‌یابی کشور به این پیشرفت و عدالت هدف‌گذاری شده، به تلاش‌های فراوانی حداقل در دو حوزه از اداره‌ی کشور نیاز دارد: حوزه‌ی افکار عمومی جامعه و حوزه‌ی اتخاذ و اجرای تصمیم‌ها در کشور. هدف اصلی تلاش‌ها در حوزه‌ی افکار عمومی جامعه باید تبدیل شعار پیشرفت و عدالت به یک گفتمان ملّی، خواست، عزم و اراده‌ی عمومی باشد که این هدف اصلی، از راه تبیین و تکرار همین شعار و یا از راه‌های دیگر به دست خواهد آمد.
اما در حوزه‌ی اتخاذ تصمیم‌ها و اجرای تصمیم‌ها در کشور، تا زمانی که مفاهیم اصلی مرتبط با پیشرفت و عدالت شناسایی نشوند و سامان نیابند، امکان شکل گیری، طراحی و اجرای تصمیم‌های مؤثر، کارا و پیش برنده در مسیر تحقق پیشرفت و عدالت در کشور فراهم نخواهد شد. بنابراین هدف اصلی تلاش‌ها در حوزه‌ی اتخاذ و اجرای تصمیم‌ها در کشور، شناسایی و ساماندهی مفاهیم اصلی پیشرفت و عدالت و به عبارت دیگر، طراحی الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت و اجرای آن خواهد بود.
در خصوص الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت، پرسش‌های بنیادین متعددی قابل طرح هستند که یکی از مهمترین آنها این است که الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت را چگونه می‌توان شناسایی کرد؟ اهمیت این پرسش بدان جهت است که طراحی و اجرای این الگو، پس از شناسایی آن امکان‌پذیر خواهد بود.
این مقاله با هدف جست و جوی پاسخ مناسبی برای پرسش یادشده به نگارش درآمده است و پاسخ به دست آمده به بیان ساده این است که شناسایی الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت از راه ارائه‌ی نظریه‌های معتبر راجع به آن امکان‌پذیر می‌باشد. به عبارت دیگر، شناسایی الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت به معنای ارائه‌ی نظریه‌های معتبر راجع به الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت است.
چنانچه از منظر شیوه‌های مطالعه‌ی مبتنی بر منطق مجرد (1) و منطق استنتاجی (2) به این بحث پرداخته شود که یک نظریه‌ی معتبر چیست، در این صورت آشکار می‌شود که یک نظریه‌ی معتبر راجع به هر موضوع درک شدنی برای انسان، نظریه‌ای است که در چارچوب فرایند تولید دانش (3) به دست می‌آید. (Mack up, 1976: 53-69)
فرایند تولید دانش، یک فرایند دو مرحله‌ای است: مرحله‌ی اوّل، از درک اولیه‌ی انسان راجع به موضوعی درک شدنی برای انسان آغاز می‌شود و به ارائه‌ی تعدادی از مفاهیم مرتبط و سازگار با هم در خصوص همان موضوع منتهی می‌گردد. در فرایند تولید دانش، پایان مرحله‌ی اوّل، نقطه‌ی آغاز مرحله دوم است؛ لذا مفاهیم مرتبط و سازگار با هم که در مرحله‌ی اوّل به دست آمده‌اند، در مرحله‌ی دوم با زبان نظریه، صورت بندی و به صورت یک نظریه ارائه می‌شوند.
در مقاله‌ی پیش رو، از مرحله‌ی اوّل و دوم فرایند تولید دانش به ترتیب با نام‌های نگاه بیرونی به نظریه و نگاه درونی به نظریه یاد می‌شود. در متون دیگر از مرحله‌ی اوّل با اصطلاحات فلسفه‌ی علم و مبانی فرانظری یک نظریه و از مرحله‌ی دوم با اصطلاحات علم و مبانی نظری یک نظریه نیز نام برده شده است.
ساختار این مقاله، از دو بخش اصلی تشکیل شده است. از آنجا که در این مقاله شناسایی الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت، به این معناست که نظریه‌ای معتبر راجع به الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت ارائه شود، لذا در بخش اوّل مقاله، هدف اصلی پرداختن به چیستی ارائه‌ی نظریه در چارچوب فرایند تولید دانش است. به این ترتیب نتیجه‌گیری می‌شود که الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت نیز از طریق ارائه‌ی نظریه‌های گوناگون معتبر راجع به آن، شناسایی می‌گردد.
اما در بخش دوم، چگونگی ارائه‌ی نظریه‌های معتبر راجع به الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت مورد بحث قرار می‌گیرد و در همین راستا به برخی از موارد مرتبط با ارائه‌ی نظریه‌های معتبر راجع به الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت اشاره می‌شود.

بخش اوّل: ارائه‌ی نظریه‌های معتبر در چارچوب فرایند تولید دانش

مقدمه

شناسایی الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت از راه ارائه‌ی نظریه‌های معتبر راجع به آن امکان‌پذیر است. از دیدگاه شیوه‌های مطالعه‌ی مبتنی بر منطق مجرد و منطق استنتاجی، ارائه‌ی نظریه‌های معتبر راجع به هر موضوع درک شدنی برای انسان از جمله الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت، در چارچوب فرایند تولید دانش انجام می‌شود. فرایند تولید دانش از درک اولیه‌ی انسان راجع به موضوعی درک شدنی برای انسان آغاز می‌شود و به ارائه‌ی یک نظریه‌ی معتبر راجع به همان موضوع منتهی می‌گردد. این فرایند، فرایندی دو مرحله‌ای است که مرحله‌ی اوّل، از درک اولیه‌ی انسان راجع به موضوعی درک شدنی برای او آغاز و به ارائه‌ی تعدادی از مفاهیم مرتبط و سازگار با هم در خصوص همان موضوع منتهی می‌شود. در فرایند تولید دانش، نقطه‌ی پایان مرحله‌ی اوّل، نقطه‌ی آغاز مرحله‌ی دوم است. در مرحله‌ی دوم، مفاهیم مرتبط و سازگار با هم که در مرحله‌ی اوّل به دست آمدند، با زبان نظریه صورت بندی و به صورت یک نظریه ارائه می‌شوند.
این بخش به معرفی فرایند تولید دانش اختصاص یافته است. ابتدا مرحله‌ی اوّل و دوم فرایند تولید دانش، و پس از آن، فرایند تولید دانش، و پس از آن، فرایند تولید دانشی که به شیوه‌ی پژوهشی انجام می‌شود، معرفی می‌شوند.
در این مقاله به منظور تشریح فرایند دو مرحله‌ای تولید دانش، از مرحله‌ی اوّل و مرحله‌ی دوم این فرایند به ترتیب با نام‌های نگاه بیرونی به یک نظریه و نگاه درونی به یک نظریه یاد شده است. از همین رو، در قسمت بعدی این بخش، نگاه بیرونی و نگاه درونی به یک نظریه توضیح داده می‌شود.
در چارچوب ادبیات نظری و تجربی علوم اجتماعی و سایر علوم، از دو مرحله‌ی فرایند دو مرحله‌ای تولید دانش که در این مقاله معرفی شده‌اند، با اصطلاحات گوناگونی نام برده شده است. از مرحله‌ی اوّل با نام‌های نظریه پردازی، مبانی فرانظری یک نظریه و فلسفه‌ی علم و از مرحله‌ی دوم با نام‌های نظریه سازی، مبانی نظری یک نظریه و علم یاد شده است. لذا در ادامه‌ی بخش اول مقاله، به ترتیب ابتدا نظریه پردازی یا مبانی فرانظری یک نظریه و نظریه سازی با مبانی نظری یک نظریه و سپس علم و فلسفه‌ی علم مربوط به یک نظریه با تأکید بر علم، معرفی شده‌اند.

فرایند تولید دانش

فرایند تولید دانش از درک اولیه‌ی (4) انسان راجع به موضوعی درک شدنی آغاز و به ارائه‌ی یک نظریه‌ی معتبر در خصوص همان موضوع منتهی می‌شود. اگر محصول نهایی این فرایند را نظریه بنامیم، در این صورت فرایند تولید دانش را می‌توان به دو مرحله‌ی اصلی تقسیم کرد که این دو مرحله، پشت سر هم هستند و یکی بر دیگری تقدم و اولویت دارد. در این مقاله از مرحله‌ی اوّل و مقدم فرایند تولید دانش با عنوان نگاه بیرونی به نظریه، و از مرحله‌ی دوم و مؤخر فرایند تولید دانش با عنوان نگاه درونی به نظریه نام برده شده است.
مرحله‌ی مقدم فرایند تولید دانش با درک اولیه‌ی انسان راجع به موضوعی درک شدنی آغاز و به مفاهیم (5) منتهی می‌شود. به عبارت دیگر، دستاورد مرحله‌ی مقدم فرایند تولید دانش، مفاهیم است.
اما مرحله‌ی مؤخر فرایند تولید دانش از همین مفاهیم آغاز می‌شود. در این مرحله، این مفاهیم به زبان نظریه، ترجمه و تعبیر و تفسیر می‌گردند. دستاورد مرحله‌ی مؤخر فرایند تولید دانش، نظریه است. نظریه، صورت بندی مفاهیم حاصل از مرحله‌ی مقدم فرایند تولید دانش در چارچوب زبان نظریه می‌باشد.
منظور از دانش، در فرایند تولید دانش به بیان ساده، آگاهی معتبری است که انسان راجع به موضوعی که برای او قابل شناخت است، به دست می‌آورد. انسان با استفاده از شیوه‌های گوناگونی مانند شنیدن، شهود و پژوهش و از طریق منابع مختلفی مانند حواس پنج گانه‌ی انسانی و تفکر می‌تواند راجع به موضوعی درک شدنی، دانش به دست آورد؛ به عنوان مثال، آگاهی از گرم یا سرد بودن ظرفی از آب که انسان از طریق حس لامسه می‌تواند آن را به دست آورد.
فرایند تولید دانش، به شیوه‌های گوناگونی صورت می‌گیرد که یکی از مهمترین آنها، شیوه‌ی پژوهش است. به عبارت دیگر پژوهش یکی از مهم‌ترین شیوه‌هایی است که انسان به واسطه‌ی آن، راجع به موضوعی درک شدنی، دانش به دست می‌آورد.

پژوهش و فرایند تولید دانش

پژوهش یکی از فعالیت‌های انسانی است که با فعالیت‌های انسانی مشابه با آن همانند آموزش، ترویج و تبلیغ تفاوت دارد. هر کدام این فعالیت‌ها، از آنجا که دربردارنده‌ی نوعی مطالعه هستند (مطالعه هم به نوبه‌ی خود یکی دیگر از فعالیت‌های انسانی است)، با هم مشابه هستند اما از برخی جهات باهم تفاوت دارند؛ به عنوان مثال از جهت اهداف، ساختار، روش و ابزار مطالعه.
تعریف‌های مختلفی از چیستی پژوهش ارائه شده است. (فرامرز قراملکی، 1380: 24) عده‌ای، پژوهش را مجموعه اقداماتی دانسته‌اند که برای تبیین و توصیف موضوعی درک شدنی، انجام می‌شود. عده‌ی دیگری معتقدند پژوهش، فعالیتی منظم و برنامه ریزی شده است که به کشف یا گسترش دانش انسان راجع به موضوعی درک شدنی می‌انجامد. برخی نیز پژوهش را بررسی نظام مند، کنترل شده، تجربی و انتقادی در پدیدارها می‌دانند؛ به گونه‌ای که روابط احتمالی بین این پدیدارها با فرضیه هدایت می‌شود. در تعریف دیگری، پژوهش، فرایند پردازش نظام مندی دانسته شده است که از اطلاعات، آغاز و به یافته‌ی جدید پایان می‌یابد.
بر مبنای آخرین تعریفی که از پژوهش ارائه شد، هر پژوهش، شش جزء اصلی دارد (همان، 25-45) که عبارت‌اند از: اطلاعات، پردازش، نظام‌مند بودن، تعلق به گستره‌ی خاص، هویت جمعی و نوآوری.

اطلاعات:

مواد اولیه‌ی پژوهش و نیز شروع آن، از اطلاعات است. اطلاعات با داده‌های خام متفاوت است. به دست آوردن اطلاعات یا همان نتایج حاصل از تجزیه و تحلیل داده‌های خام، امری سهل و آسان نیست؛ بلکه فعالیتی روش‌مند است که ابزارهای خاصی نیاز دارد تا بتوان پس از اینکه به داده‌ها دست یافت، آنها را به اطلاعات تبدیل کرد.

پردازش:

عبور از اطلاعات به یافته‌های جدید، از طریق تجزیه و تحلیل‌های روش‌مند و نظام‌مند اتفاق می‌افتد. به این ترتیب اطلاعات به فراورده‌های جدید تبدیل می‌شوند. پردازش، اطلاعات را معنادار می‌کند و آنها را بارور می‌سازد.
پردازش براساس چهار ویژگی آن تشریح می‌شود: تعریف، توصیف، توجیه و تبیین (این چهار ویژگی به عنوان چهار جزء بعدی پژوهش از شش جزء پژوهش که پیش از این مورد اشاره قرار گرفتند، نیز قابل تصور هستند). بر مبنای اینکه هر یک از این ویژگی‌های چهارگانه، چگونه در یک پژوهش وارد شده‌اند و چه کارکردی دارند، روش‌ها، شیوه‌ها و ابزارهای مبنای آن پژوهش متفاوت خواهد بود.

نظام‌مند بودن:

پردازش باید به گونه‌ای منظم و منضبط انجام شود؛ زیرا پژوهش به عنوان یک فرایند، دارای چارچوب، ضوابط و قواعد معینی است. آنچه پژوهش را از مطالعات پراکنده متمایز می‌کند، نظام‌مند بودن آن است. نتایج پژوهش وقتی در محافل علمی پذیرفته می‌شود که مطالعه، در چارچوب ضوابط و قواعد پذیرفته شده (6) انجام گیرد. از همین رو است که یکی از روش‌های نقد پژوهش، نقد چارچوب، ضوابط و قواعد آن است.

تعلق به گستره‌ی خاص:

هر پژوهش به شاخه‌ی خاصی از علوم تعلق دارد. به عبارت دیگر هر پژوهش در قلمرو خاصی از علوم جای می‌گیرد. به عنوان مثال وقتی راجع به یک موضوع درک شدنی برای انسان، از منظر علم فلسفه، علم کلام یا علم روان‌شناسی، سه پژوهش مختلف انجام می‌شود، در خصوص این موضوع واحد، به ترتیب پژوهشی فلسفی، کلامی یا روانشناختی صورت گرفته است. یکی از دلایل اینکه هر پژوهشی باید به شاخه‌ی علمی مشخص شده یا قلمرو علمی خاصی تعلق داشته باشد، این است که پژوهش چیزی غیر از حل روش‌مند یک مسئله نیست و مسئله نیز چیزی غیر از پرسشی راجع به موضوعی درک شدنی نمی‌باشد؛ که این پرسش در هر شاخه‌ای از علم، متناسب با همان شاخه‌ی علمی، به مسئله‌ای علمی تبدیل می‌شود. به عنوان مثال اگر قرار باشد به پرسش واحدی راجع به موضوعی درک شدنی، در چارچوب علم فلسفه، کلام یا روان‌شناسی پاسخ داده شود، ضروری است که به ترتیب به مسئله‌ای فلسفی، کلامی یا روان‌شناختی تبدیل شود.
تعلق پژوهش به گستره‌ی خاص علمی، لوازم و آثار فراوانی در پژوهش دارد؛ به عنوان مثال از این طریق، چارچوب و ضوابط آن پژوهش مشخص می‌شود. مثلاً پژوهش راجع به موضوعی درک شدنی چنان که از قلمرو علوم قرآنی انجام شود، در این صورت قلمرو علوم قرآنی، چارچوب و ضوابطی را برای چنین پژوهشی الزامی می‌کند که با چارچوب و ضوابط لازم برای انجام پژوهشی مشابه، اگر همین موضوع از قلمرو علوم روان‌شناسی مورد پژوهش قرار می‌گرفت، متفاوت خواهد بود.

هویت جمعی:

هر پژوهشی، در واقع عضوی از فعالیت جمعی پژوهش‌گران یک قلمرو علمی خاص در تاریخ همان علم است. به عبارت دیگر، نقطه‌ای در خط رشد علم است. توجه به این نکته سبب می‌شود که پژوهش‌گر پیش از آغاز پژوهش، جایگاه پژوهش مورد نظر خود را در وضعیت علم مربوط بیابد.

نوآوری:

مهم‌ترین تفاوت پژوهش با فعالیت‌های مشابه آن همانند آموزش و ترویج، نوآوری است. هدف از آموزش و ترویج، انتقال و یادگیری یافته‌های علمی است. اما در پژوهش، هدف، تولید یافته‌های علمی است و پژوهش‌گر از طریق پژوهش به دنبال دست‌یابی به آن چیزی است که تاکنون به دست نیامده است. این نوآوری ممکن است مربوط به همه‌ی محتوای یک نظریه یا یک یا چند بخش از محتوای نظریه باشد. به عنوان مثال نوآوری ممکن است به معنای ارائه‌ی نظریه‌ای جدید، مفهومی جدید یا روشی جدید باشد.
فرایند تولید دانشی که برمبنای شیوه‌ی پژوهش اتفاق می‌افتد، دانشی را به دست می‌دهد که با استفاده از آن، امکان شناسایی الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت فراهم می‌شود؛ زیرا چنانچه در خصوص الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت، فرایند تولید دانش برمبنای شیوه‌ی پژوهش اتفاق بیفتد، در این صورت حاصل این اتفاق، ارائه‌ی نظریه‌ای معتبر راجع به الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت خواهد بود.

نگاه بیرونی و نگاه درونی به یک نظریه و فرایند تولید دانش

نظریه‌ای که راجع به موضوعی درک شدنی به واسطه‌ی گذراندن فرایند تولید دانش به شیوه‌ی پژوهشی به دست می‌آید و ارائه می‌شود، چه شکل و چه ساختاری دارد؟ شکل و ساختار این نظریه را می‌توان از دو منظر مورد ملاحظه قرار داد: نگاه به نظریه از درون و نگاه به نظریه از بیرون.

نگاه بیرونی به شکل و ساختار یک نظریه

در نگاه بیرونی به یک نظریه، آنچه مورد ملاحظه قرار می‌گیرد این است که نظریه بر چه مبانی و پایه‌هایی استوار است؟ اگر یک نظریه به عنوان یک ظرف تلقی شود، این ظرف از چه موادی و در چه فرایندی ساخته شده است؟ در نگاه بیرونی به یک نظریه، به طور کلی می‌توان ساختار هر نظریه را شامل پنج جزء اصلی دانست(Grix, 2002: volume 22, Issue 3, pp. 175-186) : هستی‌شناسی یک نظریه، معرفت‌شناسی یک نظریه، روش‌شناسی یک نظریه، روش‌ها در یک نظریه و منابع در یک نظریه.

هستی‌شناسی: (7)

نخستین جزء هر نظریه، مربوط به هستی‌شناسی آن نظریه است. در هستی‌شناسی، چیستی آنچه هست (8) یا آنچه واقعیت دارد و به وقوع پیوسته است (9)، مورد توجه قرار می‌گیرد.
اگر در جست و جوی پاسخ به این پرسش که هستی‌شناسی یک نظریه‌ی ارائه شده راجع به یک واقعیت اجتماعی (10) به چه معناست، به لغت نامه مراجعه شود، پاسخ اولیه این خواهد بود که هستی‌شناسی یک نظریه در اصل، پرداختن به این بحث است که در آن نظریه چه تصویر و تعریفی از واقعیت اجتماعی موضوع نظریه، ارائه شده است؟
این تصویرها و تعریف‌ها مجموعه‌ای منسجم، ساخته شده و سازمان یافته از طرح‌ها، (11)، فرض‌ها، (12) مختصات و ویژگی‌های ترسیم شده راجع به چیستی واقعیت اجتماعی مورد پژوهش هستند. فرض‌ها و طرح‌هایی درباره‌ی آنچه هست، درباره‌ی آنچه به نظر می‌رسد و همچنین درباره‌ی اجزای تشکیل دهنده‌ی واقعیت اجتماعی و چگونگی ارتباط این اجزاء با هم. به عبارت دیگر، تصویر و تعریف واقعیت اجتماعی در اصل، باورهای (13) پژوهش‌گر در خصوص این بحث است که ساختمان واقعیت اجتماعی مورد پژوهش در نظریه چیست؟ به طور خلاصه می‌توان گفت که هستی‌شناسی یک نظریه، پاسخ به پرسش از چیستی موضوع نظریه است.
وقتی نظریه‌ای راجع به موضوعی مطرح می‌شود، ناگزیر موضعی (14) هستی‌شناسانه نسبت به این موضوع خواهد داشت. یعنی این نظریه، تصویر و تعریف خاص خود را از موضوع مورد پژوهش دربر دارد که ممکن است با تصویر و تعریفی که نظریه‌های دیگر راجع به همین موضوع ارائه می‌کنند، متفاوت باشد.
لازمه‌ی ارائه‌ی نظریه‌ی راجع به یک موضوع این است که پژوهشگر اولاً، موضع هستی شناسانه‌ی خود راجع به موضوع مورد پژوهش در نظریه را مشخص کند؛ ثانیاً، از موضع خود در مقابل مواضع هستی‌شناسانه‌ی نظریه‌های رقیب دفاع کند. به عبارت دیگر، پژوهش‌گر در ارتباط با موضع هستی‌شناسانه‌ی نظریه‌ی خود باید آن را درک کند، (15) تأیید کند، (16) و دفاع کند. (17) مواضع هستی‌شناسانه در نظریه‌ها به عنوان مثال عبارت‌اند از: عینیت گرایی (18) و ساختارگرایی. (19)

معرفت‌شناسی (20):

در معرفت‌شناسی یک نظریه، دانش‌های گوناگون راجع به موضوع مورد پژوهش که در نظریه گردآوری شده‌اند، مورد توجه است. این دانش‌ها چه اندازه، چگونه و در چه قلمرویی اعتبار دارند؟ به عنوان مثال نظریه‌هایی که در دموکراسی‌های اروپای غربی به وجود آمده‌اند، واقعیت‌های اجتماعی کشورهای در حال گذار اروپای شرقی را که بیش از 60 سال سابقه‌ی حکومت‌های اقتدارگرا دارند، تا چه اندازه می‌توانند به درستی توضیح دهند؟
به عبارتی می‌توان گفت که معرفت‌شناسی یک نظریه، پاسخ به پرسش از اعتبار دانش‌های نهایی شده در نظریه‌ی راجع به موضوع مورد پژوهش در نظریه است. همانند هستی‌شناسی یک نظریه، در معرفت‌شناسی یک نظریه نیز، موضع معرفت شناسان آن نظریه و پژوهشگر علاوه بر اینکه بسیار مهم است، متنوع و متعدد هم است. دو موضع مختلف معرفت‌شناسانه در نظریه‌ها، به عنوان مثال عبارت‌اند از: اثبات گرایی (21) و تفسیرگرایی (22).

روش‌شناسی (23):

در روش‌شناسی یک نظریه، فرایند گردآوری دانش‌ها راجع به موضوع آن نظریه مورد توجه است. به عبارت دیگر، روش‌شناسی یک نظریه، پاسخ به این پرسش است که آیا فرایند گردآوری دانش‌ها راجع به موضوع آن نظریه، متناسب و سازگار با هستی‌شناسی و معرفت‌شناسی آن نظریه است؟ در روش شناسایی یک نظریه نیز همانند هستی‌شناسی و معرفت‌شناسی یک نظریه، تشخیص و انتخاب موضع یک نظریه بسیار مهم است.

روش‌ها: (24)

این جزء از یک نظریه، به روش‌ها و ابزارهای گردآوری دانش‌ها راجع به موضوع آن نظریه اشاره می‌کند. بحث روش‌ها در یک نظریه، پاسخ به این پرسش است که آگاهی‌های ارائه شده در یک نظریه با استفاده از کدام روش‌ها و ابزارها قابل دستیابی هستند؟ در هر نظریه، پژوهشگر باید موضعی را که نسبت به انتخاب روش‌ها و ابزارهای مورد استفاده‌ی خود در پژوهش اتخاذ می‌کند، مشخص و معین نماید.

منابع: (25)

در آخرین جزء یک نظریه، منابع گردآوری دانش‌های گوناگون راجع به موضوع یک نظریه مورد توجه است.
در هر دو نگاه بیرونی و درونی به یک نظریه، نکته‌ی مهمی که وجود دارد، توجه به این است که در هریک از اجزای هشت گانه‌ی یک نظریه، چه موضعی انتخاب شده است؛ یعنی در موضوع، هدف، قلمرو، هستی‌شناسی، معرفت‌شناسی، روش‌شناسی، روش‌ها و منابع در یک نظریه.
موضعی که در زمینه‌ی هر یک از این اجزای هشت گانه در یک نظریه انتخاب می‌شود، رفتار و اقدامات پژوهشی پژوهش‌گر را تحت تأثیر انتخابی که انجام داده است، قرار می‌دهد. به این ترتیب به عنوان مثال انتظار این خواهد بود که متناسب با مواضعی که درباره‌ی اجزای هشت گانه در یک نظریه انتخاب شده است، راجع به یک واقعیت اجتماعی واحد، نظریه‌های گوناگون و حتی متضاد و متناقضی ارائه شود.
بنابراین یکی از گام‌های مهم در ارائه‌ی یک نظریه‌ی معتبر از جمله ارائه‌ی نظریه‌ای معتبر راجع به الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت توجه به نکته‌ی مذکور است؛ یعنی نگاه بیرونی و نگاه درونی به یک نظریه و به ویژه مواضعی که در زمینه‌ی هستی‌شناسی، معرفت‌شناسی، روش‌شناسی، روش‌ها و منابع در یک نظریه، انتخاب شده‌اند، مشخص شود.

نگاه درونی به شکل و ساختار یک نظریه

در نگاه درونی به یک نظریه، آنچه مورد ملاحظه قرار می‌گیرد، این است که در یک نظریه چه دانش‌هایی گنجانده شده و سازمان یافته‌اند؟ اگر یک نظریه به عنوان یک ظرف تلقی شود، درون این ظرف را چه چیزی پر کرده است؟ یک نظریه راجع به موضوعی درک شدنی برای انسان است. این نظریه راجع به این موضوع، چه دانش‌هایی را ارائه می‌کند؟
در نگاه درونی به یک نظریه، به طور کلی می‌توان ساختار هر نظریه را شامل چهار جزء اصلی دانست: موضوع یک نظریه، هدف یک نظریه، قلمرو یک نظریه، و محتوای یک نظریه.

موضوع یک نظریه:

به آن هست‌ها، واقعیت‌ها، اتفاقات، تغییرات یا فرایندهای قابل درک برای انسان اشاره دارد که در یک نظریه تلاش می‌شود توصیف، تبیین یا پیش بینی شوند. در یک نظریه، تعریف و تصویری از این موارد ارائه می‌شود؛ صورتی از آنها در آن نظریه نقش می‌بندد و تأیید و تثبیت می‌شود. برمبنای تعریف و تصویری که از موضوع یک نظریه ارائه می‌شود، پرسش‌هایی مطرح می‌شوند و در چارچوب قلمرو آن نظریه، مسئله‌هایی ساخته و تعریف می‌شوند؛ به عنوان مثال در قلمرو علم اقتصاد، موضوع نظریه‌های اقتصادی، رفتار اقتصادی انسان و واقعیت‌های اقتصادی است.

هدف یک نظریه:

در اصل اشاره به این دارد که توصیف‌ها، تبیین‌ها و پیش‌بینی‌هایی که راجع به هست‌ها، واقعیت‌ها، اتفاقات، تغییرات یا فرایندهای قابل درک برای انسان ارائه می‌شوند، چه کارکردی دارند؟ و چه انتظاری از آنها می‌رود؟ اگر این توصیف‌ها، تبیین‌ها و پیش‌بینی‌ها در عرصه‌ی نظری یا در عرصه‌ی تجربی و صحنه‌ی عمل ارائه شوند، چه نتایج و کاربردهایی باید داشته باشند؟
به عنوان مثال مارک بلاگ (26) عقیده دارد (بلاگ، 1380: 317-327) در قلمرو علم اقتصاد، هدف از ارائه‌ی یک نظریه‌ی اقتصادی فقط این نیست که بتوان با استفاده از آن، پیش بینی دقیقی از اتفاقات اقتصادی‌ای که در آینده ممکن است رخ دهند، ارائه شود؛ بلکه در قلمرو علم اقتصاد، هدف از ارائه‌ی یک نظریه‌ی اقتصادی می‌تواند توصیف نظام مند یک پدیده‌ی اقتصادی و همچنین تبیین علت و معلولی اجزای همین پدیده‌ی اقتصادی باشد، بدون اینکه در این نظریه‌ی اقتصادی، پیش بینی دقیقی از اتفاقاتی که در آینده برای این پدیده‌ی اقتصادی ممکن است اتفاق بیفتد، ارائه شود.
میچیو مریشیما (27) در خصوص هدف نظریه‌های اقتصادی‌ای که در قلمرو علم اقتصاد ارائه می‌شوند، عقیده دارد که هدف از ارائه‌ی نظریه‌ی اقتصادی این است که دانش‌هایی راجع به هست‌ها، واقعیت‌ها، اتفاقات، تغییرات یا فرایندهای اقتصادی ارائه شود، به گونه‌ای که با جغرافیای مکانی و زمانی‌ای که نظریه از آنجا برمی‌خیزد یا به آنجا تعلق دارد یا برای آنجا به کار گرفته می‌شود، به طور منطقی سازگار باشد.

قلمرو یک نظریه:

اشاره به چارچوب، ضوابط و قواعدی دارد که یک نظریه در ذیل آنها اعتبار می‌یابد. دانش‌های گسترده و متنوع بشر در قالب علوم مختلف، تفکیک و دسته بندی شده‌اند. هر علم از علم دیگر برمبنای چارچوب، ضوابط و قواعد خاصی که برای آن تعریف شده است، قابل تشخیص است.

محتوای یک نظریه:

در واقع دانش‌هایی است که راجع به هست‌ها، واقعیت‌ها، اتفاقات، تغییرات و فرایندهای مرتبط با موضوع یک نظریه و متناسب با هدف و قلمرو آن نظریه به شکل توصیف‌ها، تبیین‌ها و پیش بینی‌های نظام‌مند و ساختاریافته ارائه می‌شوند. محتوای یک نظریه، شکل‌های گوناگون و فراوانی دارد. به عنوان مثال، تبیین‌ها (علت و معلول‌ها)، توصیف‌ها، پیش‌بینی‌ها، استدلال‌های منطقی، فرض‌ها، فرضیه‌ها، داده‌ها، اطلاعات، شاخص‌ها و دیگر شکل‌ها.

مبانی فرانظری یک نظریه و مبانی نظری یک نظریه و فرایند تولید دانش

فرایند تولید دانش برای شناسایی الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت که با شیوه‌ی پژوهش اتفاق می‌افتد و منتهی به ارائه‌ی نظریه‌ای معتبر راجع به الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت می‌شود، یک فرایند دو مرحله‌ای است. پیش از این، از مرحله‌ی مقدم و مؤخر این فرایند، به ترتیب با عنوان‌های نگاه بیرونی و نگاه درونی به نظریه‌ی ارائه شده راجع به الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت، نام برده شد. اما اگر از منظر علوم اجتماعی، به این فرایند نگریسته شود، مرحله‌ی مقدم و مؤخر این فرایند به ترتیب با عنوان مبانی فرانظری یک نظریه (28) و مبانی نظری یک نظریه (29) هم نامیده می‌شود.
اینکه مبانی فرانظری یک نظریه با مبانی نظری یک نظریه متفاوت است، نکته‌ی مهمی است که در فرایند تولید دانش از منظر علوم اجتماعی پذیرفته شده است. به عبارت دیگر، از یک سنخ نبودن و مختلف بودن مبانی فرانظری یک نظریه و مبانی نظری یک نظریه در دیدگاه صاحب نظران علوم اجتماعی امری قطعی و مسلم است.
در این ارتباط، دیدگاه نویسنده‌ی محترم کتاب مقدمه‌ای بر بایستگی‌های نظریه پردازی و نظریه سازی در علوم اجتماعی قابل اشاره است. در دیدگاه ایشان، یک نظریه‌ی علوم اجتماعی، این گونه تعریف می‌شود: یک نظریه‌ی علوم اجتماعی، بیان‌گر تأملات و اندیشه‌هایی است که در قالب‌های منطقی برای درک، تبیین و پیش بینی روابط موجود بین متغیرهای اجتماعی در گذشته، حال و احتمالاً آینده، ارائه می‌شوند. (عیوضی، 1385: 21)
می‌توان گفت که در بین اجزای مختلف این تعریف، مهمترین جزء، اشاره به روابط موجود بین متغیرهای اجتماعی است. تفاوت بین مبانی فرانظری یک نظریه و مبانی نظری یک نظریه در علوم اجتماعی بر مبنای توجه به همین جزء قابل بیان است.
اگر راجع به روابط موجود بین متغیرهای اجتماعی، این دو پرسش مطرح شود که چرا و به چه علت این روابط ایجاد شده‌اند و این روابط، چگونه هستند؟ و در جست و جوی پاسخ در چارچوب ملاحظات روش‌شناسی اقدام شود، در این صورت بحث از مبانی فرانظری یک نظریه در علوم اجتماعی انجام شده است. در این بحث، موضوع اصلی‌ای که بررسی می‌شود این است که در علوم اجتماعی، یک نظریه، چگونه شکل می‌گیرد و برمبنای چه پایه‌هایی ساخته می‌شود؟
مبانی فرانظری یک نظریه، یک فرایند است. این فرایند سه عنصر اصلی دارد: عنصر اوّل، مسئله است و منظور از آن، موضوعی درک شدنی در ارتباط با اجتماع است که پژوهش گر اندیشمند، آن را درک و راجع به آن تأمل می‌کند؛ عنصر دوم، پژوهش‌گر اندیشمند نسبت به مسئله است و عنصر سوم هم چارچوب منطقی بیان و حل مسئله می‌باشد.
پژوهش‌گر اندیشمند پس از آنکه راجع به مسئله‌ای در علوم اجتماعی آگاهی پیدا کرد و درباره‌ی آن تأمل نمود، نتیجه‌ی تأمل‌های خود را در چارچوبی منطقی تنظیم و ارائه می‌نماید. به این ترتیب حاصل فرایند مبانی فرانظری یک نظریه به دست می‌آید که عبارت است از تعدادی مفاهیم مرتبط و سازگار با هم و یا صورت خام و نخستینی از یک نظریه‌ی معتبر در علوم اجتماعی.
هر مفهوم با یک یا چند واژه بیان می‌شود؛ در نتیجه هر واژه (یا مفهوم) به جنبه‌ای از مسئله‌ی علوم اجتماعی اشاره دارد و آگاهی‌هایی راجع به این مسئله ارائه می‌نماید.
مبانی نظری یک نظریه نیز یک فرایند است. این فرایند پس از اینکه محصول فرایند مبانی فرانظری یک نظریه به دست آمد، آغاز می‌شود. این صورت خام و نخستین از یک نظریه‌ی معتبر در علوم اجتماعی، پردازش می‌شود تا سرانجام به یک نظریه‌ی معتبر در علوم اجتماعی با همان نظریه‌ی علوم اجتماعی تبدیل شود.
در مقایسه با مبانی فرانظری یک نظریه، مبانی نظری یک نظریه متغیرتر و متحول‌تر است. در بسیاری از مواردی که اصلاح مبانی نظری یک نظریه نیاز است، اصلاح مبانی فرانظری یک نظریه نیاز نیست. اصلاح مبانی فرانظری یک نظریه در علوم اجتماعی، هنگامی ضرورت پیدا می‌کند که نظریه‌ای در علوم اجتماعی نامعتبر شود و نتواند در تبیین موضوع‌های جاری در صحنه‌ی واقعی اجتماع موفق شود. (همان، 29)
مبانی فرانظری یک نظریه از مبانی نظری یک نظریه، با طرح این پرسش‌ها راجع به روابط موجود بین متغیرهای اجتماعی تفکیک می‌شوند: با چه فنون و روش‌هایی می‌توان آگاهی‌ها و درک‌های به دست آمده راجع به یک مسئله‌ی اجتماعی را تنظیم کرد؟ و با آگاهی‌ها و درک‌های مشابه مورد مقایسه قرار داد؟ و راجع به اعتبار آنها داوری کرد و اعتبار آنها را سنجید؟
مبانی فرانظری یک نظریه بر مبانی نظری یک نظریه مسلط است و آن را جهت دهی می‌کند. مبانی فرانظری یک نظریه با معرفی مسئله‌ی اجتماعی سروکار دارد؛ اما مبانی نظری یک نظریه با صورت بندی آگاهی‌های به دست آمده راجع به مسئله‌ی اجتماعی. (همان، 39)
مبانی نظری یک نظریه چهار عنصر اصلی دارد که عبارت‌اند از: چارچوب‌های مرجع (30)، طرح‌های مفهومی (31)، گمانه‌ها (32) و فرضیه‌ها. (33) (همان، 34)

علم و فلسفه‌ی علم و فرایند تولید دانش

پیامد اصلی گذراندن فرایند تولید دانش برای انسان این است که بر دانش او افزوده می‌شود و چیزهایی را خواهد دانست که قبل از طی فرایند تولید دانش نمی‌دانست. فرایند تولید دانش یک فرایند دو مرحله‌ای است که مرحله‌ی اوّل و دوم فرایند تولید دانشی که به شیوه‌ی پژوهشی اتفاق می‌افتد، علاوه بر نام‌هایی که پیش از این به آنها اشاره شد، چنانچه مرحله‌ی دوم آن به شکل علمی رخ دهد، به ترتیب با نام‌های فلسفه‌ی علم و علم نیز نامیده می‌شوند.
مرحله‌ی دوم فرایند تولید دانش اگر با شیوه‌ی پژوهشی اتفاق افتد، به شکل‌های گوناگونی ممکن است رخ دهد. یکی از مهم‌ترین این شکل‌ها، شکل علمی (34) است. اگر انسان دانشی را که به دست آورده است با گذر از فرایند تولید دانشی که مرحله‌ی دوم آن به شیوه‌ی پژوهشی و به شکل علمی انجام شده باشد به دست آورده باشد، در این صورت چنین دانشی به نام دانش علمی نامیده می‌شود.
یکی از ویژگی‌های دانش علمی این است که امکان انتقال و جابه جایی آن بین انسان‌ها فراهم‌تر و سریع‌تر است. علاوه بر این، دانش علمی یکی از وسیع‌ترین انواع دانش‌های انسانی است. به همین دلیل طبقه بندی‌های گوناگونی از دانش علمی انسان ارائه شده است. یکی از مشهورترین این طبقه‌بندی‌ها، طبقه‌بندی دانش علمی انسان به علوم مختلف برحسب موضوع هر علم است.
علوم مختلف براساس نوع موضوعی که شیوه‌ی پژوهشی و به شکل علمی راجع به آن موضوع استفاده می‌شود، به انواع گوناگونی تعریف می‌شوند. به عنوان مثال اگر شیوه‌ی پژوهشی و به شکل علمی درباره‌ی موضوع گیاه، زمین یا جانوران استفاده شود، دانش علمی حاصل از آن به نام علم گیاه‌شناسی، علم زمین‌شناسی یا علم جانورشناسی نامیده می‌شود.
چنانچه موضوع درک شدنی در فرایند تولید دانش به شیوه‌ی پژوهشی و به شکل علمی، پدیده‌های ساخت یافته‌ی اجتماعی و چگونگی ارتباط آنها با یکدیگر یا ساختار جامعه و فعالیت اعضای آن باشد، در این صورت دانش علمی حاصل، به نام علم اجتماعی نامیده می‌شود.
علم اجتماعی برحسب اینکه بر کدام بعد از ابعاد مختلف موضوع آن، تأکید و تمرکز می‌کند، به انواع گوناگونی تقسیم بندی می‌شود. برخی از انواع گوناگون علوم اجتماعی عبارت‌اند از: انسان‌شناسی، ارتباطات، اقتصاد، تاریخ، سیاست، روان‌شناسی و جامعه‌شناسی.
به بیان دیگر، علوم اجتماعی دانش انسان حاصل از به کارگیری شیوه‌ی پژوهشی و به شکل علمی در مرحله‌ی دوم فرایند تولید دانش راجع به موضوع علم اجتماعی است. چنانچه ویژگی‌های چنین شیوه‌ی پژوهشی که به شکل علمی اتفاق افتاده است، معرفی شود، در این صورت می‌توان گفت که به بحث از علم در علوم اجتماعی یا به بحث از مرحله‌ی دوم فرایند تولید دانش در علوم اجتماعی پرداخته شده است. اما چنانچه به چیستی چنین شیوه‌ی پژوهشی که به شکل علمی اتفاق افتاده، پرداخته شود، در این صورت از فلسفه‌ی علم در علوم اجتماعی یا مرحله‌ی اوّل فرایند تولید دانش در علوم اجتماعی بحث شده است.
چنان که مک لاپ یادآوری می‌کند، در فلسفه‌ی علم در علوم اجتماعی چهار مورد اصلی وجود دارد (Mach up, 1976: 59-62) که عبارت‌اند از: منطق، هستی‌شناسی، معرفت‌شناسی و روش‌شناسی.
اما آنچه نویسندگان کتاب نظریه سازی در علوم اجتماعی مورد بحث قرار می‌دهند، بحث از علم در علوم اجتماعی است. (شومیکر و ویلیام، 1387: 13-21)
هر علم اجتماعی را می‌توان به عنوان تعدادی از نظریه‌های ارائه شده راجع به موضوع آن علم اجتماعی تعریف نمود. به این ترتیب به جای بحث از علم اجتماعی می‌توان از نظریه‌های مربوط به آن علم اجتماعی بحث کرد. در هر نظریه در علوم اجتماعی چهار نکته‌ی مهم باید مورد توجه قرار گیرد که در ادامه به این نکته‌ها اشاره می‌شود:

تعریف مفاهیم:

هر نظریه بر پایه‌ی یک یا چند مفهوم (35) ساخته می‌شود. یک مفهوم، دانش تجریدی و انتزاعی راجع به بعدی از ابعاد درک شدنی از پدیده‌های ساخت یافته‌ی اجتماعی و یا راجع به چگونگی ارتباط این پدیده‌ها با یکدیگر یا راجع به ساختار جامعه و فعالیت اعضای آن جامعه است. این دانش تجریدی و انتزاعی ممکن است از شیوه‌های مختلفی که برای اتفاق افتادن فرایند تولید دانش قابل تصور است، به وجود آمده باشد؛ از جمله شیوه‌ی علمی، شیوه‌ی حواس پنج گانه یا سایر شیوه‌ها.
مفهوم، با واژه بیان می‌شود و بیان‌گر تصورها و برداشت‌های کلی راجع به موضوع درک شدنی است. به عنوان مثال، تماشا کردن، یک مفهوم است.

سازه: (36)

از جنس مفهوم است. اگر دو یا چند مفهوم به گونه‌ای در کنار هم بیایند که مفهوم جدیدی غیر از معنای قبلی خود را به دست دهند، در این صورت ترکیب حاصل از این دو یا چند مفهوم، یک سازه است. به عنوان مثال، تماشا کردن منظره، یک سازه است.

متغیر: (37)

مفهوم‌ها یا سازه‌ها چنانچه به گونه‌ای باشند که بتوانند دو یا چند مقدار (38) را بگیرند، در این صورت متغیر هستند. متغیر، نسخه‌ی قابل اندازه گیری یک مفهوم یا سازه است. (همان، 30) به عنوان مثال، تماشا کردن می‌تواند این سه مقدار را بپذیرد: بادقت، کم‌دقت و بی‌دقت.

ترکیب مفاهیم (سازه‌ها یا متغیرها) به منظور ساختن گزاره‌های نظری:

از ترکیب حداقل دو مفهوم، یک گزاره‌ی نظری (39) به دست می‌آید؛ همین طور از ترکیب حداقل دو متغیر یا دو سازه. به عبارت دیگر، گزاره‌ی نظری رابطه‌ای میان حداقل دو مفهوم (سازه یا متغیر) را توصیف می‌کند. گزاره‌ی نظری انواع مختلفی دارد: (همان، 53)

انگارش یا فرض: (40)

انگارش، گزاره‌ای نظری است که بدون اینکه آزمون شود و اعتبار آن سنجیده شود، به طور قطع، معتبر در نظر گرفته می‌شود. انگارش‌ها، یا قضیه‌ای (41) هستند یا رابطه‌ای. (42) شناسایی و بیان انگارش‌ها در ساختن یک نظریه، یکی از مهمترین و دشوارترین مراحل ارائه‌ی یک نظریه است. انگارش‌ها معمولاً به طور ناآهاگانه و مخفی وارد یک نظریه می‌شوند و آن نظریه را به شدت تحت تأثیر قرار می‌دهند. مانند این انگارش که سرمایه داری بهترین نظام اقتصادی است.

فرضیه:

فرضیه یک گزاره‌ی نظری است که به گونه‌ای بیان شده است که اعتبار آن قابل سنجش است. به عبارت دیگر یک فرضیه، یک گزاره‌ی نظری آزمون‌پذیر است. برخی دیگر از انواع گزاره‌های نظری عبارت‌اند از: قضیه، (43) برهان، (44) اصل موضوعه (45) و اصل بدیهی. (46)

پیوندهای نظری و عملیاتی در گزاره‌های نظری:

علم با شناسایی و ارائه‌ی مفهوم‌ها آغاز می‌شود و پس از اینکه گزاره‌های نظری بر پایه‌ی مفهوم‌ها ساخته شدند، گام بعدی در علم این است که پیوندهای نظری و عملیاتی (47) این گزاره‌های نظری، مشخص و تصریح شوند؛ یعنی استدلال شود و توضیح داده شود که چرا و به چه علت، یک گزاره‌ی نظری، معنادار است و می‌تواند معتبر باشد.
چنانچه استدلال شود و توضیح داده شود که گزاره‌ی نظری چرا و به چه علت با همان شیوه‌ای که بیان شده است، باید بیان می‌شد، در این صورت از پیوند نظری بحث شده است. پیوند نظری، قدرت تبیین کنندگی یک نظریه را افزایش می‌دهد. (همان، 67)
اما چنانچه جزئیات اینکه چرا و به چه علت گزاره‌ی نظری به همان شیوه‌ای که بیان شده است، باید بیان می‌شد، به زبان آماری و قابل آزمون توضیح داده شود، در این صورت از پیوند عملیاتی بحث شده است.

مدل نظری:

یک مدل نظری (48) یک موضوع یا یک فرایند را طوری ترسیم می‌کند که عناصر اصلی تشکیل دهنده‌ی آن موضوع یا فرایند و همچنین رابطه‌های موجود بین این عناصر آشکار شود. مدل نظری با نظریه متفاوت است اما با استفاده از آن می‌توان یک نظریه را ارتقا داد. همچنین گزاره‌های نظری از مدل‌ها نیز به دست می‌آیند. (همان، 27) مدل‌ها برای روشن تر شدن نظریه‌ها و نیز ارائه‌ی گزاره‌های نظری جدید طراحی می‌شوند. (همان، 162)

نتیجه گیری

به طور خلاصه می‌توان گفت که از دیدگاه شیوه‌های مطالعه‌ی مبتنی بر منطق مجرد یا منطق استنتاجی، یک نظریه که راجع به موضوعی درک شدنی برای انسان ارائه می‌شود، وقتی معتبر است که در چارچوب فرایند تولید دانش ارائه شده باشد. فرایند تولید دانش، فرایندی دو مرحله‌ای است که محصول نهایی آن، ارائه‌ی یک نظریه است. مرحله‌ی اوّل در این فرایند از درک اولیه‌ی انسان راجع به موضوعی درک شدنی آغاز می‌شود و به ارائه‌ی مفاهیمی در خصوص همین موضوع، منتهی می‌گردد. اما مرحله‌ی دوم از همین مفاهیم شروع می‌شود و به صورت بندی و ارائه‌ی همین مفاهیم به زبان نظریه پایان می‌پذیرد.
فرایند تولید دانش به شیوه‌های گوناگونی ممکن است اتفاق بیفتد که یکی از مهم‌ترین این شیوه‌ها شیوه‌ی پژوهشی است.
ساختار و شکل نظریه‌ای که با گذر از فرایند تولید دانش به شیوه‌ی پژوهشی به دست می‌آید، از نگاه بیرونی و نگاه درونی به آن نظریه، قابل توصیف است. از نگاه بیرونی به یک نظریه، یک نظریه پنج جزء اصلی دارد که عبارت‌اند از: هستی‌شناسی، معرفت‌شناسی، روش‌شناسی، روش‌ها و منابع. اما چهار جزء اصلی یک نظریه از نگاه درونی به آن عبارت‌اند از: موضوع نظریه، هدف نظریه، قلمرو نظریه و محتوای نظریه.
در چارچوب ادبیات علوم اجتماعی، مرحله‌ی اوّل و دوم فرایند تولید دانش به ترتیب با نام‌های مبانی فرانظری یک نظریه و مبانی نظری یک نظریه نامیده می‌شوند. مبانی فرانظری یک نظریه سه عنصر اصلی دارد که عبارت‌اند از: مسئله، پژوهش‌گر اندیشمند و چارچوب منطقی بیان و حل مسئله. اما چهار عنصر اصلی مبانی نظری یک نظریه عبارت‌اند از: چارچوب‌های مرجع، طرح‌های مفهومی، گمانه‌ها و فرضیه‌ها.
فرایند تولید دانشی که به شیوه‌ی پژوهشی اتفاق می‌افتد، مرحله‌ی دوم آن می‌تواند به شکل‌های گوناگونی رخ دهد. چنانچه مرحله‌ی دوم چنین فرایندی به شکل علمی رخ دهد، در این صورت مرحله‌ی اوّل و دوم چنین فرایند تولید دانشی که مرحله‌ی دوم آن به شیوه‌ی پژوهشی و به شکل علمی اتفاق افتاده است، به ترتیب با نام‌های فلسفه‌ی علم و علم نامیده می‌شود. چهار مورد اصلی در فلسفه‌ی علم عبارت‌اند از: منطق، هستی‌شناسی، معرفت‌شناسی و روش‌شناسی. اما در علم، توجه به حداقل چهار مورد مهم ضروری است: تعریف مفاهیم، ترکیب مفاهیم به منظور ساختن گزاره‌های نظری، پیوندهای نظری و عملیاتی در گزاره‌های نظری و مدل‌های نظری.
نتیجه اینکه الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت، یک موضوع درک شدنی برای انسان است. شناسایی این الگو از راه ارائه‌ی نظریه‌های معتبر راجع به آن امکان‌پذیر است. یعنی ارائه‌ی نظریه‌هایی که حاصل گذراندن فرایند دو مرحله‌ای تولید دانش هستند. فرایند تولید دانشی که مرحله‌ی اوّل و دوم آن به شیوه‌ی پژوهشی انجام می‌شود و در عین حال مرحله‌ی دوم آن به شکل علمی اتفاق می‌افتد؛ به عبارت دیگر، ارائه‌ی نظریه‌هایی راجع به الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت که ساختار و شکل آنها از نگاه بیرونی و نگاه درونی به این نظریه‌ها مشخص شده و آشکار باشد.

بخش دوم: ارائه‌ی نظریه راجع به الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت

مقدمه

شناسایی الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت از راه ارائه‌ی نظریه‌های معتبر راجع به آن، امکان‌پذیر است. اعتبار چنین نظریه‌هایی به کیفیت نگاه بیرونی و نگاه درونی به یک نظریه که در آنها ملاحظه شده است، بستگی دارد؛ یعنی اگر با به کارگیری صحیح نگاه بیرونی و نگاه درونی به یک نظریه، نظریه‌ای راجع به الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت ارائه شود، در این صورت چنین نظریه‌ای، نظریه‌ای معتبر خواهد بود. در همین راستا در بخش دوم مقاله تلاش شده است از ارائه‌ی یک نظریه‌ی معتبر راجع به الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت بحث شود.
ابتدا در چارچوب نگاه بیرونی و نگاه درونی به نظریه‌ی الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت، چیستی و ماهیت الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت مورد بررسی قرار گرفته و این نتیجه به دست آمده است که الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت، مجموعه‌ای از مسئله‌ها و معیارهای پیشرفت اسلامی-ایرانی است. به این ترتیب یک نظریه‌ی الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت نیز بیان کننده و معرفی کننده‌ی مسئله‌ها و معیارهای پیشرفت اسلامی-ایرانی خواهد بود. سپس به عنوان نمونه دو مسئله از مسئله‌های پیشرفت اسلامی-ایرانی مورد اشاره قرار می‌گیرد؛ مسئله‌ی مقابله با فقر و افزایش ثروت و مسئله‌ی رشد توانایی شناخت انسان.
در ادبیات علم اقتصاد، توسعه به منظور دست‌یابی کشورهای مختلف به توسعه یافتگی، الگوهای گوناگونی ارائه شده است. در چارچوب این ادبیات، نظریه‌ی الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت، قابل مقایسه با سایر نظریه‌های ارائه شده راجع به الگوی توسعه تصور می‌شود. به این ترتیب، نظریه‌ی الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت، نظریه‌ای رقیب برای سایر نظریه‌های الگوی توسعه خواهد بود. لذا چگونگی مواجهه و رقابت نظریه‌ی الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت با سایر نظریه‌های ارائه شده راجع به الگوی توسعه در چارچوب علم اقتصاد توسعه، در برخی موارد بررسی شده است.
اگر با نگرش اسلامی به توسعه یافتگی انسان توجه شود، در این صورت وضعیت آرمانی انسان را می‌توان پیرامون چهار نوع رابطه‌ای که انسان می‌تواند در جهان هستی داشته باشد، تصویر و تعریف نمود: رابطه‌ی انسان با خدا، رابطه‌ی انسان با خود، رابطه‌ی انسان با انسان‌های دیگر و رابطه‌ی انسان با طبیعت. در خصوص این چهار نوع رابطه به چند مورد اشاره می‌شود.
در نگاه بیرونی به نظریه‌ی الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت، هستی‌شناسی، معرفت‌شناسی و روش‌شناسی این نظریه مورد توجه قرار می‌گیرد و چنانچه در ارائه‌ی نظریه‌ی الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت بر مبنای هستی‌شناسی اسلامی، معرفت‌شناسی اسلامی و روش‌شناسی اسلامی، عمل شده باشد، در این صورت چنین نظریه‌ای از حیث اسلامی بودن یا اسلامی نبودن، اعتبار اسلامی خواهد یافت. در همین راستا به هستی‌شناسی اسلامی، معرفت‌شناسی اسلامی و روش‌شناسی اسلامی در نظریه‌ی الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت اشاره‌ای کوتاه صورت می‌گیرد.
هر نظریه‌ای که راجع به الگوی توسعه ارائه می‌شود، ناگزیر از پاسخ‌گویی به پرسش از تعریف توسعه است؛ لذا در نظریه‌ی الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت که نظریه‌ای راجع به الگوی توسعه‌ای است که هم اسلامی است و هم ایرانی نیز ضروری است که توسعه تعریف شود. در نظریه‌ی الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت، به جای واژه‌ی توسعه از واژه‌ی پیشرفت استفاده می‌شود و بر پایه‌ی دو شناخت مهمی که در دیدگاه هستی‌شناسی اسلامی به دست می‌آید، تعریفی از پیشرفت اسلامی-ایرانی ارائه می‌شود.
در پیشرفت تعریف شده در نظریه‌ی الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت، فرهنگ جامعه نقش اساسی دارد. چنانچه در چارچوب ادبیات توسعه، جغرافیای توسعه در جامعه به چهار حوزه‌ی اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی تفکیک شود، در این صورت در نظریه‌ی الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت، پیشرفت فرهنگ جامعه اصالت دارد و توسعه‌ی فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی و سیاسی جامعه در پرتو توسعه‌ی فرهنگ آن جامعه، اهمیت پیدا می‌کنند.

نگاه درونی و نگاه بیرونی به نظریه‌ی الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت

پیش از این گفته شد که هر نظریه، شکل و ساختاری دارد که از دو نگاه درونی و بیرونی قابل بررسی است؛ بنابراین نظریه‌ای هم که راجع به الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت ارائه می‌شود، یعنی نظریه‌ی الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت شکل و ساختار آن باید از هر دوی این نگاه‌ها بررسی و مشخص شود، که در ادامه به طور مختصر به آن اشاره می‌شود.

شکل و ساختار نظریه‌ی الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت از نگاه درونی

در این نگاه، نظریه‌ی الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت چهار جزء اصلی دارد که عبارت‌اند از: موضوع، هدف، قلمرو و محتوای نظریه‌ی الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت.

موضوع نظریه:

موضوع نظریه‌ی الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت، جهت دهی و استقرار حرکت انسان‌ها و گروه‌های گوناگون انسانی اهل کشور ایران از شرایط فعلی در مسیر آن فرایندهای تغییری است که به وضعیت مطلوب منتهی می‌شوند. به عبارت دیگر، پیشرفت اسلامی-ایرانی، موضوع این نظریه است که در ادامه‌ی مقاله، تعریف اولیه‌ای از آن ارائه می‌شود.

هدف نظریه:

هدف نظریه‌ی الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت، ارائه‌ی آگاهی‌هایی به انسان‌ها و گروه‌های گوناگون انسانی اهل کشور ایران است؛ آگاهی‌هایی که قابلیت این را داشته باشند که حرکت این افراد و گروه‌ها را در راستای وضعیت مطلوب جهت دهی کنند.

قلمرو نظریه:

قلمرو نظریه‌ی الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت، علوم مختلفی را شامل خواهد شد که در زمینه‌ی گردآوری و ارائه‌ی محتوای این نظریه از آنها استفاده می‌شود؛ مانند علوم قرآنی و علوم اقتصادی.

محتوای نظریه:

به بیانی ساده می‌توان گفت که محتوای نظریه‌ی الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت، شامل پنج قسمت اصلی است: قسمت اوّل، پرسش‌ها و پاسخ‌هایی هستند که راجع به وضعیت مطلوب در پیشرفت اسلامی-ایرانی طرح می‌شوند؛ قسمت دوم، پرسش‌ها و پاسخ‌هایی هستند که راجع به شرایط جاری پیشرفت اسلامی-ایرانی مطرح می‌شوند؛ قسمت سوم؛ پرسش‌ها و پاسخ‌هایی هستند که در ارتباط با فرایندهای تغییری که شرایط جاری را به وضعیت مطلوب تغییر می‌دهند، مطرح می‌شوند؛ قسمت چهارم، مسئله‌هایی هستند که راجع به فرایندهای تغییر از شرایط جاری به وضعیت مطلوب، طراحی و ساخته می‌شوند و به منظور یافتن راه حل برای آنها ارائه می‌گردند. این مسائل در اصل، همان پرسش‌ها و پاسخ‌های سه قسمت قبل را در چارچوب علوم مختلف به مسئله تبدیل کرده‌اند. به عبارت دیگر، مسئله‌ی پیشرفت اسلامی-ایرانی، پرسش و پاسخی مرتبط با موضوع پیشرفت اسلامی-ایرانی است که در چارچوب ضوابط و قواعد علوم مختلف، پردازش و به مسئله تبدیل شده است و نیاز به راه حل دارد؛ قسمت پنجم، معیارها و شاخص‌هایی هستند که در ارتباط با راه حل‌های مسئله‌های ساخته شده مطرح می‌شوند و یکی از کارکردهای مهم آنها این است که امکان تشخیص راه حل‌های صحیح مسئله‌ها را فراهم می‌کنند.
در چارچوب نگاه درونی به یک نظریه، اقدام به مسئله سازی از پرسش‌ها و به عبارت دیگر صورت بندی کاربردی و عملیاتی پرسش‌ها و پاسخ‌ها در چارچوب علوم مختلف، از روش‌های رایج است. به عنوان مثال، یکی از صورت بندی‌های اصلی و متداول در علم اقتصاد توسعه، تعریف مسئله‌های مهم در توسعه‌ی اقتصادی و جست و جوی راه حل‌های این مسئله‌ها است. به عنوان مثال، برخی از مسئله‌های مهم در توسعه‌ی اقتصادی (استیگلیتز و میر، 1382: 271-302) عبارت‌اند از: منابع اصلی رشد محصول ناخالص داخلی یک کشور چیست؟ آیا در فرایند توسعه، ثبات اقتصاد کلان مهم است؟ برای تحقق توسعه، اهمیت حقوق مالکیت چقدر است؟ در مدیریت و نظارت بر توسعه، نقش دولت چیست؟
در نظریه‌ی الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت، مسئله‌های پیشرفت اسلامی-ایرانی، هم ویژگی‌های اسلامی بودن را دارند و هم ویژگی‌های ایرانی بودن را و هم از تجربه‌های مفید نظریه‌های ارائه شده راجع به الگوی توسعه در علم اقتصاد توسعه استفاده می‌کنند.
در نگاه درونی به نظریه‌ی الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت، مهم‌ترین قسمت به لحاظ قابلیت کاربردی و عملیاتی بودن، قسمت‌های چهارم و پنجم محتوای این نظریه است؛ یعنی مسئله‌ها و معیارهایی که در این نظریه ارائه می‌شوند.

شکل و ساختار نظریه‌ی الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت از نگاه بیرونی

در چارچوب این نگاه، توجه کافی به مواضع انتخاب شده در هریک از اجرای پنچ گانه‌ی یک نظریه بسیار اهمیت دارد. لذا در مورد هر مسئله و معیار، این مواضع باید مشخص و معین شود یعنی مواضع هستی‌شناسانه، معرفت‌شناسانه، روش‌شناسانه، روش‌ها و منابع پشتیبان هر مسئله و معیار ارائه شده در نظریه‌ی الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت.

چیستی الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت

اگر به طراحی الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت یا ارائه‌ی نظریه‌ی راجع به الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت، از نگاه درونی و بیرونی به ساختار و شکل یک نظریه نگریسته شود، در این صورت در نظریه‌ی الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت، چیستی و ماهیت الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت، شناسایی و معرفی می‌شود.
به این ترتیب می‌توان گفت که در نگاه درونی و بیرونی به نظریه‌ی الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت، چیستی و ماهیت الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت این گونه بیان می‌شود که الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت، مجموعه‌ای از مسئله‌ها و معیارهاست؛ مسئله‌ها و معیارهایی که قابلیت این را دارند که فرایندهای تغییر انسان‌ها و گروه‌های انسانی مختلف اهل کشور ایران را در مسیر رسیدن به وضعیت مطلوب پیشرفت اسلامی-ایرانی، جهت‌دهی کنند. در این وضعیت مطلوب آنچه اسلام برای انسان و جامعه خواسته، مورد ملاحظه قرار گرفته است و علاوه بر آن، مختصات تاریخی، فرهنگی، اجتماعی و جغرافیایی سرزمین ایران را نیز باز می‌تاباند.
 درآمدی بر روش‌شناسی نظریه‌ی الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت
چیستی الگوی اسلامی-ایرانی پیچشرفت

مسئله‌های پیشرفت اسلامی-ایرانی در نظریه‌ی الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت

در معرفی چیستی و ماهیت الگوی اسلامی گفته شد که الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت، مجموعه‌ای از مسئله‌ها و معیارهاست. الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت با شناسایی و ارائه‌ی مسئله‌ها و معیارهای پیشرفت اسلامی-ایرانی طراحی می‌شود. در این راستا در ادامه به عنوان نمونه، دو مسئله از مسئله‌ها و معیارهای پیشرفت اسلامی-ایرانی مورد اشاره قرار می‌گیرند.

مسئله‌ی مقابله با فقر و افزایش ثروت در نظریه‌ی الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت:

دو مسئله از مسائل مهمی که در علم اقتصاد توسعه تعریف شده‌اند، عبارت‌اند از مسئله‌ی فقر در یک کشور و مسئله‌ی افزایش ثروت یک کشور. در چارچوب این علم بحث می‌شود که به عنوان مثال فقر در یک کشور، حاصل توزیع نادرست درامد در آن کشور است و یا اینکه افزایش ثروت یک کشور، از طریق تخصصی شدن فعالیت‌های اقتصادی یا افزایش پس انداز، انباشت سرمایه و سرمایه‌گذاری امکان‌پذیر است. اما اگر در چارچوب هستی‌شناسی یک نظریه، نگرش قرآنی را برای توصیف و تبیین مسئله‌ی فقر در یک کشور و مسئله‌ی افزایش ثروت یک کشور مورد استفاده قرار دهیم، گزاره‌های دیگری نیز قابل بیان هستند. (میزگرد علمی، زمستان 1383: 15)
در آیه‌ی 124 سوره‌ی طه به این نکته اشاره شده است که تنگدستی در زندگی (فقر)، در اثر دوری از ذکر خدا به وجود می‌آید:
وَمَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنْكًا؛ و هر کس از یاد من روی گردان شود، زندگی (سخت و) تنگی خواهد داشت.
به این ترتیب این موضوع قابل بحث خواهد بود که وجود فقر در یک کشور می‌تواند ناشی از دوری انسان‌ها یا گروه‌های انسانی اهل آن کشور از یاد خدا باشد. بنابراین بازگشت به یاد خدا می‌تواند از راه حل‌های مقابله با فقر موجود در یک کشور باشد؛ یعنی برای مقابله با فقر یا جلوگیری از آن برمبنای یاد خدا، سازوکارهای خاصی وجود دارد.
در آیه‌ی 96 سوره‌ی اعراف بیان شده است:
وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَیهِمْ بَرَكَاتٍ مِنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ؛ و اگر اهل شهرها و آبادیها، ایمان می‌آوردند و تقوا پیشه می‌کردند، برکات آسمان و زمین را بر آنها می‌گشودیم.
بنابراین می‌توان این گزاره را مطرح کرد که از روش‌های مطمئن افزایش ثروت و رفاه مردم ساکن در یک منطقه، این است که اولاً، همه‌ی آنها ایمان آورند؛ ثانیاً، همه‌ی آنها پرهیزگار شوند. اگر چنین مردمی این دو شرط را محقق کنند، رفاه و ثروت آنها افزایش خواهد یافت. یعنی علاوه بر سازوکارهای مادی افزایش ثروت و رفاه مانند تخصصی شدن فعالیت‌های اقتصادی، سازوکارهای معنوی و غیرمادی نیز برای افزایش ثروت و رفاه قابل تصور هستند. این سازوکارهای معنوی بر دو پایه‌ی اصلی شکل می‌گیرند: ایمان آوردن همه‌ی مردم به لحاظ ذهنی، و رفتارهایشان مبتنی بر ایمان به لحاظ عملی. اگر مردم ساکن در یک منطقه این دو پایه را در منطقه‌ی سکونت خود شکل دهند و مستقر نمایند، نتیجه‌ی آن، آشکار شدن سازوکارهای معنوی افزایش ثروت و رفاه، علاوه بر سازوکارهای مادی متداول افزایش ثروت و رفاه خواهد بود.
یکی از نکات مهم در ارتباط با این نوع افزایش رفاه و ثروت این است که این افزایش رفاه و ثروت ناشی از منابعی خواهد بود که تا پیش از این برای این مردم ناشناخته بود یا در دسترس ایشان نبود؛ و به عبارت دیگر، این منابع، منابعی هستند که از قبل وجود نداشته‌اند و پس از این خلق می‌شوند.

مسئله‌ی رشد توانایی شناخت انسان در نظریه‌ی الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت:

یکی از ادعاهایی که در مورد ویژگی‌های انسان مطرح شده، این است که انسان، توانایی شناخت جهان هستی را دارد. در قرآن کریم برای انسان، سه ابزار شناخت معرفی شده است: (میزگرد علمی، زمستان 1383: 11-14) حس، عقل و قلب. همچنین اشاره شده است که اولاً، این ابزارهای شناخت، قابلیت رشد دارند و ثانیاً، از جانب خدا به انسان‌هایی که به او ایمان دارند، فرمان داده شده است که در مورد خود و دیگران، این ابزارهای شناخت را رشد دهند.
اگر چنین ادعایی در مورد ویژگی‌های انسان درست فرض شود، در این صورت، اقدام و تلاش هر فرد و جامعه در مقاطع مختلف مکانی و زمانی عمر خود، برای شناسایی وضعیت و شرایط جاری سطح رشد این ابزارهای شناخت و سپس طرح ریزی و برنامه ریزی برای افزایش سطح رشد شناسایی شده‌ی این ابزارهای شناخت و بهبود وضعیت و شرایط آنها در آینده نسبت به حال، یکی از مسئله‌های پیشرفت اسلامی-ایرانی را در نظریه‌ی الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت به دست خواهد داد. مسئله‌ی مذکور، از سویی مسئله‌ای اسلامی است؛ زیرا اسلام در زمینه‌ی توجه به توانایی و ابزارهای شناخت برای انسان، تأکید و سفارش کرده است و از سویی می‌تواند مسئله‌ای ایرانی باشد؛ زیرا وضعیت جاری سطح رشد این ابزارهای شناخت در مورد انسان‌ها و گروه‌های انسانی گوناگون در جغرافیای تاریخی و سرزمینی کشور ایران، ارزیابی و بررسی می‌شود.
توانایی و ابزارهای‌شناختی که انسان از آنها برخوردار است، سرانجام به دانایی انسان برمی گردند. به این ترتیب در پیشرفت اسلامی-ایرانی، هرچه داناتر شدن انسان ایرانی، به عنوان نتیجه‌ی حاصل از رشد همه‌ی این ابزارهای شناخت، یکی از هدف‌های اصلی است.

نظریه‌ی الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت و علم اقتصاد توسعه

پس از پایان جنگ جهانی دوم، اقتصاددانانی که بیشتر در کشورهای ثروتمندی مانند آمریکا و انگلیس مستقر بودند، موضوع تازه‌ای را درک و آن را با عنوان توسعه یافتگی نام‌گذاری کردند و راجع به آن به ارائه‌ی نظریه پرداختند. این موضوع تازه در ارتباط با مقایسه‌ی ثروت و وضعیت اقتصادی کشورهای تازه استقلال یافته‌ی آسیایی، آفریقایی و آمریکای لاتین، با کشورهای ثروتمند درک و تعریف شد. از آن زمان تاکنون نظریه‌های گوناگونی راجع به موضوع توسعه یافتگی کشورها مطرح شده است و یکی از پرسش‌های اصلی که همه‌ی این نظریه‌ها درصدد پاسخ به آن بوده‌اند، پرسش از عامل توسعه یافتگی کشورها بوده است. یعنی چه عوامل یا شرایطی باعث می‌شوند که این کشورهای نوظهور به سطح ثروت و امکانات اقتصادی کشورهای توسعه یافته دست یابند؟
به دنبال بررسی‌ها و پژوهش‌هایی که راجع به پرسش مذکور انجام شده است، در نظریه‌های توسعه، مدل‌ها و راهبردهایی طراحی و ارائه گردید که ادعا می‌شد که الگوی موفقی برای توسعه یافتگی کشورهای نوظهور به دست خواهند داد و این کشورها با اتکا به این الگوها خواهند توانست توسعه را به دست آورند.
الگوهای اولیه‌ی توسعه (استیگلیتز و میر، 1382: 35-67) بر انباشت هرچه بیشتر سرمایه‌ی فیزیکی (مانند ماشین آلات، تجهیزات و ساختمان‌ها) در یک کشور، به عنوان راهبرد اصلی برای دست‌یابی آن کشور به محصول ناخالص ملی بیشتر تأکید داشتند. به عنوان نمونه‌ای از این الگوهای اولیه، مدل «دو مرحله‌ای رشد» (49) روستو و مدل «رشد متوازن» (50) نرکس قابل اشاره است.
مرور تاریخ علم اقتصاد توسعه نشان می‌دهد که نظریه‌های توسعه و به دنبال آن، الگوهای توسعه، تغییرات گسترده‌ای داشته‌اند. به گونه‌ای که ایرما آدلمن (همان، 135) که از صاحب نظران در این علم است، اظهار می‌دارد از زمان پایان جنگ جهانی دوم تاکنون، هیچ شاخه‌ای از علم اقتصاد به اندازه‌ی اقتصاد توسعه، شاهد تغییرات فراوان و ناگهان در گفتمان (پارادایم) اصلی خود نبوده است. چنین تغییراتی، پیامدهای شدیدی برای سیاست گذاری‌های توسعه‌ای کشورهایی داشته است که الگوی توسعه‌ی خود را بر مبنای چنین نظریه‌هایی طراحی و اجرا کرده‌اند.
با توجه به توضیح مختصر مذکور می‌توان نتیجه گرفت که اگر الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت در چارچوب علم اقتصاد توسعه، تعریف و مورد بررسی قرار گیرد، یکی از لوازم طراحی آن این خواهد بود که به ارائه‌ی نظریه‌های خاص راجع به الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت نیاز دارد. در این ارتباط، یادآوری این باور جرالد میر مفید است: (همان، 46) «هنوز هم نخستین و ضروری‌ترین کار اقتصاددانان توسعه، درک معنای توسعه‌ی اقتصادی است». یادآوری می‌شود که در فرایند تولید دانش، معنای توسعه‌ی اقتصادی در چارچوب مفاهیم حاصل از مرحله‌ی اوّل این فرایند یعنی به عنوان دستاوردهای نگاه بیرونی به نظریه یا مبانی فرانظری یک نظریه یا نظریه پردازی یا فلسفه‌ی علم مورد بررسی قرار می‌گیرد.
رهبر معظم انقلاب اسلامی نیز بارها بر این نکته تأکید داشته‌اند که الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت، با الگوهای توسعه‌ی متداول، متفاوت است. ایشان در سخنرانی خود در دانشگاه کردستان در بهار 1388 می‌فرمایند: «ما باید دنبال مدل بومی خودمان بگردیم. هنر ما این خواهد بود که بتوانیم مدل بومی پیشرفت را متناسب با شرایط خودمان پیدا کنیم».
بنابراین توجه به این نکته‌ی مهم بسیار ضروری است که چنانچه نظریه‌های الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت که در چارچوب فرایند دو مرحله‌ای دانش به دست می‌آیند، با نظریه‌های ارائه شده راجع به الگوهای توسعه که در چارچوب علم اقتصاد توسعه ارائه می‌شوند، مقایسه گردند، در این صورت تفاوت‌های آنها آشکار خواهد شد. در ادامه به دو مورد از این تفاوت‌ها اشاره می‌شود.

معرفت‌شناسی نظریه‌ی توسعه‌ی میردال و نظریه‌ی الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت

میردال (51) یکی از صاحب نظران مشهور در علم اقتصاد توسعه است. او در ارتباط با موضوع نظریه‌ی خود یعنی پدیده‌ی توسعه یافتگی، تصویر و تعریف خاصی از این پدیده ارائه می‌کند. (متوسلی، 1382: 409-441) اگر دانش‌هایی که او در نظریه‌ی خود ارائه می‌کند، از حیث معرفت‌شناسی نظریه‌ها در نگاه بیرونی به یک نظریه ارزیابی شوند، سه نکته‌ی مهم قابل اشاره است: (Dilemma, 1984: 6-7)
نکته‌ی اوّل: مشاهده‌ی ثابت شده‌ی علمی (52) در خارج از ذهن پژوهش‌گر وجود خارجی ندارد؛ یعنی آن واقعیتی (53) که در خارج از ذهن پژوهش‌گر وجود دارد، یک چیز است و آنچه در ذهن او وجود دارد، چیز دیگری است. مشاهده‌ی ثابت شده‌ی علمی، در اصل برداشت‌هایی است که پژوهشگر از مشاهده‌ی واقعیت دارد؛ برداشت‌هایی که آنها را به زبان و صورت علمی نظم می‌دهد و به عنوان مشاهده‌ی ثابت شده‌ی علمی ارائه می‌کند. به عبارت دیگر، یک مشاهده‌ی ثابت شده‌ی علمی در اصل یک ساختمان انتزاعی است که پژوهش‌گر از طریق مشاهده‌ی واقعیت‌های خارج از ذهن خود آن را می‌سازد. به این ترتیب محتوای نظریه‌ای که پژوهش‌گر ارائه می‌کند (به عنوان محتوای نظریه‌ی توسعه در نگاه درونی به یک نظریه)، به طور کامل از موضوع نظریه‌اش (به عنوان مثال پدیده‌ی توسعه یافتگی) ظهور نمی‌کند؛ بلکه بخش مهمی از محتوای آن از ذهن پژوهش‌گر و هر آنچه ذهنش را تحت تأثیر قرار می‌دهد، حاصل می‌شود.
نکته‌ی دوم: اگر مشاهده‌ی ثابت شده‌ی علمی وجود خارجی ندارد و به شدت وابسته به آن چیزی است که ذهن پژوهشگر را تحت تأثیر قرار می‌دهد، در این صورت نظریه‌های ارائه شده راجع به پدیده‌ی توسعه یافتگی نیز در حد قابل ملاحظه‌ای متأثر از عواطف، علائق، گرایش‌ها، احساسات و دیگر عوامل مؤثر بر ذهن پژوهش‌گر خواهد بود. میردال اینها را ارزش‌هایی نام‌گذاری می‌کند که درونمایه‌ی ارزشی هر نظریه‌ای را تشکیل می‌دهند. درونمایه‌ی ارزشی، علاوه بر اینکه در نگاه درونی به نظریه، موضوع، هدف، قلمرو و محتوای نظریه را تحت تأثیر قرار می‌دهد، در نگاه بیرونی به نظریه نیز حتی از نقطه‌ی شروع فرایند تولید دانش، هستی‌شناسی، معرفت‌شناسی و روش‌شناسی نظریه را جهت دهی می‌کند.
نکته‌ی سوم: در معرفت‌شناسی نظریه پردازی میردال، هر نظریه‌ای، دو نوع درونمایه‌ی اصلی دارد. درونمایه‌ی ارزشی و درونمایه‌ی نظری. درونمایه‌ی نظری به این برمی‌گردد که آیا درونمایه‌ی ارزشی نظریه براساس تجزیه و تحلیل‌های علمی و در چارچوب ضوابط و قواعد علمی، نظام‌مند و سازماندهی می‌شوند یا نه؟ به عبارت دیگر درونمایه‌ی نظری با نگاه درونی به نظریه، و درونمایه‌ی ارزشی با نگاه بیرونی به نظریه ارتباط می‌یابد. به عنوان مثال در دوره‌ی تقابل سیاسی کمونیسم و سرمایه داری، ارائه دهندگان نظریه‌ها که به نظام‌های سرمایه داری وابسته بودند، در نظریه‌هایی که در خصوص توسعه یافتگی کشورهای فقیر مطرح می‌کردند، با توجه به تعلق خاطری که به منافع سیاسی و نظامی خود در مقابل کمونیسم داشتند، فرض‌ها، فرضیه‌ها و گزاره‌هایی را که در اصل، تأمین کننده‌ی منافع سیاسی و نظامی خودشان بود، ارائه می‌کردند. این در حالی بود که این نظریه‌ها را تأمین کننده‌ی توسعه یافتگی کشورهای فقیر معرفی می‌نمودند.
معرفت‌شناسی نظریه‌ی توسعه‌ی میردال، راجع به فلسفه‌ی علم و علم مربوط به یک نظریه یا نگاه بیرونی و درونی به یک نظریه در خصوص نظریه‌ی الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت چه نتیجه‌ای را به دست می‌دهد؟ این معرفت‌شناسی می‌گوید برای کشور ایران، اتکا به نظریه‌های توسعه‌ی غربی، حتی نمی‌تواند همان توسعه یافتگی غرب را به ارمغان بیاورد؛ زیرا تعریف و تصویری که از توسعه یافتگی غرب در قالب یک مشاهده‌ی ثابت شده‌ی علمی در این نظریه‌ها آمده است، وجود خارجی ندارد و فقط در ذهن ارائه کنندگان نظریه وجود دارد. علاوه بر این، درونمایه‌ی ارزشی و درونمایه‌ی نظری این نظریه‌ها، ارزش‌های اسلامی و ایرانی (با تعریفی که میردال از ارزش‌ها ارائه می‌کند) را شامل نخواهد شد. بنابراین دست‌یابی به پیشرفت اسلامی-ایرانی، به نگاه درونی و نگاه بیرونی یا علم و فلسفه‌ی علم خاصی راجع به نظریه‌ی الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت، نیاز دارد.

روش‌شناسی نظریه‌ی الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت و شیوه‌ی آمارتیاسن در نظریه‌ی توسعه

استدلال و ثابت می‌شود که شیوه‌ی ارائه‌ی نظریه در خصوص الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت می‌تواند قابل مقایسه با همان شیوه‌ای باشد که اندیشمندان منتسب به کشورهای توسعه یافته، در زمینه‌ی تبیین پدیده‌ی توسعه یافتگی و ارائه‌ی نظریه‌ی راجع به آن عمل می‌کرده‌اند.
در چارچوب علم اقتصاد توسعه، یکی از نظریه پردازان مشهور، آمارتیاسن است. (استیگلیتز و میر، 1382: 592-599) او نظریه‌های قبلی در خصوص پدیده‌ی توسعه یافتگی را به چالش کشید و نظریه‌ی جدیدی را ارائه نمود. به بیانی ساده و متناسب با بحث فعلی می‌توان گفت او کار خود را به این ترتیب آغاز نمود که تعریف متداول از پدیده‌ی توسعه یافتگی را تغییر داد و ادعاها، فرض‌ها، ویژگی‌ها و مختصاتی را که برای این پدیده تا پیش از آن ارائه می‌شد، مورد بازنگری قرار داد.
در نظریه‌های قبلی توسعه، آنچه به عنوان موضوع اصلی نظریه مطرح می‌شد، این بود که چرا تعداد معدودی از کشورها نسبت به تعداد بسیاری دیگر، به طور قابل ملاحظه‌ای از سطح بالاتر ثروت و رفاه مادی برخوردارند؟ و آنچه به عنوان هدف اصلی نظریه مطرح می‌شد توصیف و تبیین دلایل همین امر بود. اما محتوای اصلی نظریه و به عبارت دیگر، نتایج حاصل از همین توصیف‌ها و تبیین‌ها این بود که در کشورهای مختلف، حجم، چگونگی ایجاد، کارکرد و سایر ابعاد مختلف سرمایه متفاوت است. این سرمایه شامل سرمایه‌ی فیزیکی (تجهیزات و ماشین آلات)، سرمایه‌ی پولی و بعدها سرمایه‌ی انسانی، سرمایه‌ی اجتماعی و موارد مشابه می‌شد.
اما در نظریه‌ای که آمارتیاسن مطرح کرد، گرچه موضوع و هدف اصلی نظریه‌های قبلی در توصیف و تبیین پدیده‌ی توسعه یافتگی تقریباً حفظ شد، اما محتوای اصلی کاملاً متفاوت بود. نخستین تفاوت، مربوط به تصویر و تعریفی بود که او از پدیده‌ی توسعه یافتگی ارائه می‌داد. در نظریه‌های قبلی، تصویری و تعریفی که ارائه می‌شد، این بود که این پدیده چیزی غیر از افزایش درآمد و ثروت یک کشور و رفاه حاصل از آنها برای مردمان و اجتماعات مستقر در آن کشور نیست و انسان نیز به شکل سرمایه‌ی انسانی، سرمایه‌ی اجتماعی یا سایر اشکال، عاملی مهم در جهت افزایش این ثروت، درآمد و رفاه است.
اما تعریفی که آمارتیاسن ارائه کرد، این بود که پدیده‌ی توسعه یافتگی واقعیت‌هایی است که در کشورهایی مشاهده می‌شود که استعدادها و ظرفیت‌های انسانی مردمان آن، بالاتر از یک حد آستانه‌ای، پرورش و گسترش یافته باشد. ظرفیت‌ها و استعدادهایی که قدرت انتخاب و دامنه‌ی اختیار بیشتری برای انسان‌ها و گروه‌های مختلف انسانی فراهم می‌آورند و از این طریق، امکان دست‌یابی آنها به ثروت، درامد و رفاه بیشتر فراهم می‌شود.
در تصویر و تعریف آمارتیاسن از پدیده‌ی توسعه یافتگی، جایگاه و نقش انسان تغییر می‌کند. در نظریه‌ی او، اهمیت انسان و نقش او در فرایند توسعه یافتگی یک کشور، همانند نظریه‌های قبلی، فقط عاملی در کنار سایر عوامل محقق کننده‌ی این فرایند نیست. گرچه در نظریه‌ی او، انسان نقش مهمی در تحقق پدیده‌ی توسعه یافتگی در یک کشور دارد، اما علاوه بر این، او پدیده‌ی توسعه یافتگی یک کشور را در این می‌داند که ظرفیت‌ها و استعدادهای انسانی افراد و اجتماعات مستقر در آن، از پرورش، گسترش و رشد کافی برخوردار شده باشند. در نظریه او، پدیده‌ی توسعه یافتگی و به عبارت دیگر، پرورش و رشد کافی ظرفیت‌ها و استعدادهای انسان‌ها و اجتماعات در یک کشور وقتی اتفاق می‌افتد که سطح رشد و گسترش سه ظرفیت اساسی در انسان‌ها، به سطح مطلوبی برسد. این سه ظرفیت اساسی عبارت‌اند از: کسب دانش، دسترسی به امکانات مادی لازم برای زندگی بهتر و برخورداری از عمری طولانی توأم با سلامتی.
در نظریه‌ی آمارتیاسن، توسعه یافتگی یک کشور بر پایه‌ی توسعه یافتگی انسان تعریف می‌شود و هدف اصلی در همه‌ی ظرفیت‌ها و استعدادهای انسانی‌ای که پرورش آنها مورد تأکید قرار می‌گیرد، برخورداری بیشتر از امکانات مادی است. به طوری که در نتیجه‌ی چنین توسعه‌ای علاوه بر اینکه عمر انسان طولانی‌تر خواهد شد، در طول عمر خود توانایی بیشتری برای زندگی مرفه‌تر به دست خواهد آورد.
اگر این توسعه یافتگی انسان محور با نظریه‌ی الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت مقایسه شود، حداقل دو نتیجه‌ی مهم حاصل می‌شود: نتیجه‌ی اوّل این است که در نظریه‌ی الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت نیز پایه‌ی پیشرفت، انسان است؛ اما انسانی که ظرفیت‌ها و استعدادهای مادی، فقط بخش کوچکی از همه‌ی ظرفیت‌ها و استعدادهایش را شامل می‌شود. نتیجه‌ی دوم این است که توسعه یافتگی انسان را می‌توان پیشرفت انسان در جهت مطلوب در چارچوب چهار نوع رابطه‌ای دانست که برای انسان در جهان هستی قابل تصور و تعریف است.

چهار نوع رابطه‌ی انسان در نگرش اسلامی به توسعه یافتگی

اگر با نگرش اسلامی به توسعه یافتگی انسان توجه شود، (میزگرد علمی، زمستان 1383: 21-46) در این صورت وضعیت آرمانی انسان را می‌توان پیرامون چهار نوع رابطه‌ای که انسان می‌تواند در جهان هستی داشته باشد، تصویر و تعریف نمود: رابطه‌ی انسان با خدا، رابطه‌ی انسان با خود، رابطه‌ی انسان با انسان‌های دیگر و رابطه‌ی انسان با طبیعت. در هر یک از این چهار نوع رابطه، ظرفیت‌ها و استعدادهایی برای انسان وجود خواهد داشت که شناسایی یا طرح ریزی و برنامه ریزی برای پرورش و رشد آنها می‌تواند بخشی از محتوای نظریه‌ی الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت را شکل دهد. در ادامه به چند مورد در این زمینه اشاره می‌شود.

رابطه‌ی انسان با خدا از جهت هستی‌شناسی نظریه‌ی الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت:

در این زمینه به عنوان نمونه این موارد قابل اشاره است:
با رجوع به قرآن، تصویرهایی از توسعه یافتگی انسان به دست می‌آید: فطرت الهی در فطرت انسان‌ها مؤثر است فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیهَا؛ روح خدا در انسان جاری است نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی. قرآن انسان را موجودی هلوع، ظلوم و ناسپاس نیز معرفی کرده است. این تصاویر در چارچوب علم اقتصاد توسعه به ویژه دستاوردهای اخیر آن مانند دستاوردهای آمارتیاسن، این پیامد را خواهد داشت که برای انسان ظرفیت‌ها و استعدادهای بسیار بیشتر و متنوع‌تری را تعریف خواهد کرد که لازم است در نظریه‌ی الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت مورد پژوهش قرار گیرند.
از مختصات انسان که هم در نظریه‌های توسعه‌ی متداول و هم از منظر اسلام مورد تأیید است، این است که انسان دارای قوه‌ی استخدام است؛ یعنی علاوه بر اینکه حریص است و بیشتر می‌خواهد، خواهان این است که دیگران را نیز به استخدام خود درآورد. نظریه‌های توسعه‌ی متداول به طور خلاصه می‌پذیرند که این قوه‌ی استخدام و نیز بیشترخواهی انسان باعث می‌شود انسان به دنبال توسعه یعنی به دنبال درامد، ثروت و رفاه مادی بیشتر برود. محتوای این نظریه‌ها، در واقع حاصل تبیین و توصیف فرایندهای مرتبط با این حرکت است. اما از منظر اسلام، گرچه انسان دارای قوه‌ی استخدام و نیز بیشتر خواه است، اما در عین حال، عدالت خواه نیز هست. انسان مطلوب اسلام، انسانی است که عدالت‌خواهی او قوی‌تر از قوه‌ی استخدام و بیشترخواهی او و همچنین اداره کننده‌ی قوه‌ی استخدام و بیشتر خواهی او باشد.
به این ترتیب در نظریه‌ی الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت، علاوه بر قوه‌ی استخدام و بیشتر خواهی انسان، عدالت‌خواهی انسان نیز عامل بسیار مهم دیگری است که باعث می‌شود انسان به دنبال توسعه حرکت کند؛ توسعه به این معنی که هرچه ثروت، درامد و رفاه مادی انسان که بیشتر خواهی و مستخدم طلبی او را تأمین می‌کنند، بیشتر شود، عدالت‌خواهی او نیز رشد و پرورش بیشتری پیدا می‌کند. البته چنین توسعه‌ای مستلزم این است که انسان به لحاظ فردی و اجتماعی، از ابتدای تولد عدالت‌خواه تربیت شود؛ همچنان که برای کسب درآمد و ثروت بیشتر از ابتدای تولد آموزش داده می‌شود.
در نظریه‌ی الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت می‌توان چنین توسعه‌ای را تعالی انسان نامید. به این ترتیب می‌توان گفت که در این نظریه، آرمان توسعه، از جهت ارتباط انسان با خدا، تعالی انسانی است و عامل پیش برنده‌ی انسان در مسیر دست‌یابی به این آرمان، تعالی جویی انسان است.
اشاره به این نکته در اینجا مهم به نظر می‌رسد که در علم اقتصاد توسعه، پدیده‌ی توسعه یافتگی از طریق درک فاصله‌ی بین کشورهای غربی و غیر غربی بعد از جنگ جهانی دوم و در اثر توجه به وضعیت کشورهای غیر غربی در مقایسه با وضعیت کشورهای غربی آشکار شد و به تدریج نظریه‌های مختلفی برای تبیین این فاصله و وضعیت‌های متفاوت شکل گرفت. این در حالی بود که تا پیش از آن، پذیرش وجود چنین فاصله‌ای بین کشورهای مختلف و توصیف و تبیین آن، در علم اقتصاد مطرح نبود. به عنوان مثال، موضوع پژوهش آدام اسمیت در کتاب ثروت ملل، این بود که ثروت ملت‌های مختلف چگونه ایجاد می‌شود.

رابطه‌ی انسان با طبیعت از جهت هستی‌شناسی نظریه‌ی الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت:

در این زمینه به عنوان نمونه این موارد قابل اشاره است: (همان، 19)
با توجه به آیات و روایات مشخص می‌شود که خدا، عمران و آبادانی زمین را از انسان خواسته است. آیات هُوَ الَّذِی جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ ذَلُولًا و سَخَّرَ لَكُمْ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ جَمِیعًاً و همچنین آیه‌ی 60 سوره‌ی هود به این امر اشاره می‌کنند.
امام علی (علیه السلام) در مورد هبوط حضرت آدم می‌فرمایند: «بعد از اینکه حضرت آدم توبه کرد، خدا او را هبوط داد تا زمین را با فرزندان خود آباد کند». واژه‌هایی مانند رزق و کسب نیز به همین امر اشاره دارند. همچنین تشویق به غرس درخت، کشاورزی، خدمت، ساختن مسجد، موقوفات و موارد مشابه نیز قابل توجه است. حضرت آیت الله جوادی آملی می‌فرمایند اگر این تشویق‌ها کنار هم در یک کتاب جمع آوری شوند، حجم آن چندین برابر ادعیه‌ی مفاتیح الجنان خواهد شد.

چند نکته راجع به برخی ابعاد چهار نوع رابطه‌ی انسانی در نظریه‌ی الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت:

در خصوص چهار نوع رابطه‌ی انسانی تعریف شده در نظریه‌ی الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت، نکته‌های مهمی وجود دارد که در ادامه به برخی از آنها اشاره می‌شود.
نکته‌ی اوّل: در هر یک از این چهار نوع رابطه، ساختارها و سازوکارهایی باید وجود داشته باشند که آثار و پیامدهای آنها، مستقیم یا غیرمستقیم، خود را در جهان قابل تجربه نشان دهند. در تاریخ بشر نیز همین گونه بوده است؛ ساختارهایی مانند حکومت‌ها و اختراعات. این ساختارها و سازوکارها چه از جانب خدا اخذ شوند یا به دست خود انسان طراحی شوند، در هر حال باید وجود داشته باشند. الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت، این کارکرد را دارد که این ساختارها و سازوکارها را در مسیر رسیدن به وضعیت آرمانی، جهت دهی کند.
نکته‌ی دوم: در زمینه‌ی رابطه‌ی انسان با انسان‌های دیگر از حیث هستی‌شناسی نظریه‌ی الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت، قرآن از یک طرف این تصویر را ارائه می‌کند که بین انسان‌ها نزاع و درگیری استمرار دارد بعضکم لبعض عدو و از طرف دیگر این تصویر را ارائه می‌نماید که مؤمنان باید سلاح‌های پیچیده، تکنولوژی، ارتباطات و ابزارهای بازدارنده را فراهم کنند وَأَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ.
نکته‌ی سوم: هر یک از چهار نوع رابطه‌ی انسان در نظریه‌ی الگوی پیشرفت، چیستی و ماهیت متفاوتی دارد و همه‌ی آنها به یک روش قابل پژوهش نیستند. بنابراین در نظریه‌ی الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت، روش‌های مختلف پژوهش باید با هم مورد استفاده قرار گیرند. به عنوان مثال، از موضع روش‌شناسی ابطال گرایانه، می‌توان گفت که توصیف‌ها و تبیین‌های مختلفی راجع به رابطه‌ی انسان با خدا و رابطه‌ی انسان با انسان‌های دیگر (مانند رابطه‌ی فرد و دولت) در قالب گزاره‌هایی قابل بیان هستند. در روش ابطال گرایانه، هر گزاره‌ای که بیان می‌شود، قابل بررسی نیست و فقط گزاره‌هایی قابل بررسی هستند که امکان ابطال‌پذیری داشته باشند. به این ترتیب، گزاره‌ای که راجع به رابطه‌ی فرد و دولت در زمینه‌ی اخذ مالیات (یعنی رابطه‌ی انسان با انسان‌های دیگر) بیان می‌شود، از آنجا که گزاره‌ای عینی و ابطال‌پذیر است قابل بررسی است؛ اما گزاره‌ای که راجع به چیستی و توصیف رابطه‌ی انسان با خدا بیان می‌شود از آنجا که عینی و ابطال‌پذیر نیست، از منظر روش‌شناسی ابطال گرایانه، گزاره‌ای علمی نیست. بنابراین قابل بررسی نمی‌باشد. گرچه در برخی موارد ممکن است به طور غیرمستقیم و از طریق گزاره‌های عینی بیان شده در خصوص آثار عینی ارتباط انسان با خدا، این ارتباط در این روش‌شناسی نیز قابل بررسی باشد.
اما از موضع روش‌شناسی کارکردگرایانه، امکان ارزیابی رابطه‌ی انسان با خدا متفاوت است. در این موضع، بررسی و اندازه گیری گزاره‌های بیان شده راجع به ارتباط انسان با خدا امکان‌پذیر است. اگر رفتار اقتصادی انسان در نظر گرفته شود، آموزه‌های دینی در این خصوص روشن است؛ مانند اینکه انسان نباید در معامله دروغ بگوید و یا مال حرام جمع کند. در روش کارکردگرایانه، شکل رفتارهای اقتصادی انسان توسعه یافته‌ی اسلامی قابل تعریف است و این شکل مطلوب در مقاطع زمانی و مکانی مختلف، قابل سنجش و اندازه گیری است.

چگونگی مواجهه‌ی نظریه‌ی الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت با گفتمان توسعه

پیش از این گفته شد که لازم است در نظریه‌ی الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت، رویکرد پشتیبان نظریه، مشخص و آشکار شود. یکی از مهمترین آثار و پیامدهای آشکار شدن رویکرد پشتیبان نظریه‌ی الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت این است که ارائه دهنده‌ی نظریه، نگاه بیرونی به نظریه و نگاه درونی به نظریه، از سلطه‌ی گفتمان‌های متداول و مشهور مرتبط با علم اقتصاد توسعه آزاد می‌شوند. تحت تأثیر گفتمان غربی توسعه که به ویژگی‌های نگاه اسلامی و ایرانی به پدیده‌ی توسعه یافتگی آشنا نیست، نمی‌توان نظریه‌ی صحیح و معتبری راجع به الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت ارائه نمود. گام نخستین و اساسی در مسیر ارائه‌ی نظریه‌ی الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت، رها شدن از تسلط و تأثیرگذاری نابجای گفتمان‌های جاری و مستقر در زمینه‌ی الگوهای توسعه است. تأکید بر آشکار شدن رویکرد پشتیبان نظریه‌ی الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت، کمک قابل توجهی به برداشتن موفق این گام می‌کند.
نظریه‌هایی که خاستگاه آنها غرب است، در گفتمان عصر مدرن تولید شده‌اند. در این گفتمان، موضوعات و مسائل اسلامی و خارج از قلمرو و سرزمین غرب، از منظر میزان تناسب و سازگاری آنها با قلمرو و خاستگاهشان مطرح نشده‌اند. گادامر همانند وبر معتقد است یکی از ویژگی‌های عصر مدرن این است که موضوع‌ها و مسئله‌هایی که تا پیش از آن، سال‌ها وجود داشته و مورد عمل بوده‌اند، در عصر مدرن راجع به آنها نظریه ارائه شد و نتایج حاصل، مبنای نظم اجتماعی قرار گرفت. به عنوان مثال در تاریخ بشر، چه در غرب و چه در مناطقی غیر از آن، انسان‌های به دنبال ثروت، کم نبوده‌اند، اما فقط در عصر مدرن بود که راجع به چگونگی کسب ثروت بیشتر، نظریه ارائه شد و براساس نتایج این نظریه‌ها، ساختارهایی اجتماعی و سیاسی طراحی و اجرا گردید. بنابراین بدیهی است که مسائل و موضوعاتی در قلمرو سرزمین‌های غیر غربی وجود دارد که در گفتمان توسعه‌ی غربی، راجع به آنها نظریه ارائه نشده است. به عنوان نمونه (همان، 37) می‌توان به این گفته‌ی سعدی اشاره کرد که در مورد تاجری که از برنامه‌ی تجارت طولانی مدت و تک بعدی خود در آینده سخن می‌گفت، آورده است: «چشم تنگ مرد دنیا دوست را یا قناعت پر کند یا خاک گور». آیا در گفتمان توسعه‌ی غربی راجع به مسئله‌ای که سعدی مورد اشاره قرار می‌دهد، نظریه‌ای ارائه شده است؟ و آیا نتایج حاصل از ارائه‌ی چنین نظریه‌هایی مبنای نظم جامعه و اداره‌ی اجتماع قرار گرفته‌اند؟ مسئله‌ای که سعدی مورد اشاره قرار می‌دهد، این است که در امر تجارت، عنصر دنیادوستی می‌تواند وارد شود، اما دنیا دوستی نباید بیش از یک سطح قابل قبولی تجارت را تحت تأثیر قرار دهد. اگر سطح دنیادوستی در تجارت از این سطح قابل قبول فراتر رفت، در این صورت راه حل آن، رونق بیشتر و کسب سود بیشتر در تجارت نیست بلکه مرگ تاجر یا قناعت تاجر است.
گفتمان اگرچه به لحاظ شکلی، مجموعه‌ای منسجم و سازمان یافته از چند کلمه یا واژه است که در پشت هر یک، مفهوم یا مفهوم‌هایی نهفته است، اما علاوه بر این، طرز خاص و پویایی از بیان است. به عبارت دیگر، گفتمان این ویژگی را دارد که از سازوکار منطقی‌ای برخوردار است که وقتی یک یا چند کلمه یا واژه از آن مورد استفاده قرار می‌گیرد، خودش را بازسازی کرده و اجزای دیگرش را نیز در کنار آن اجزایی که مورد استفاده قرار گرفته‌اند، می‌چیند.
به عنوان مثال، هنگامی که یک پژوهشگر، مفهومی راجع به پدیده‌ی توسعه یافتگی مبتنی بر پایه‌های اسلامی و ایرانی را در نظر می‌گیرد ولی برای بیان خود از واژه‌ها و کلمات تبیینی و توصیفی این مفهوم در چارچوب گفتمان غربی توسعه استفاده می‌کند، از آنجا که در چنین گفتمانی مبانی اسلامی-ایرانی مورد ملاحظه قرار نگرفته، بنابراین ممکن است به دلیل ویژگی مذکور در گفتمان‌ها، گفتمان غربی توسعه بر پژوهش‌گر تأثیر بگذارد و به واسطه‌ی بازسازی خود، مفاهیم مبتنی بر پایه‌های اسلامی-ایرانی مورد نظر پژوهش‌گر را کنار بزند.

هستی‌شناسی، معرفت‌شناسی و روش‌شناسی نظریه‌ی الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت

یکی از شرایط معتبر بودن نظریه‌ای که راجع به الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت ارائه می‌شود، این است که در فرایند ارائه‌ی چنین نظریه‌ای، از هستی‌شناسی، معرفت‌شناسی و روش‌شناسی اسلامی استفاده شود. یعنی برمبنای هستی‌شناسی، معرفت‌شناسی و روش‌شناسی یک نظریه می‌توان در خصوص اسلامی بودن یا نبودن آن نظریه اعتبارسنجی و داوری نمود.
به منظور ارائه‌ی نظریه‌ی اسلامی روابط بین‌الملل، مبانی هستی‌شناسی، معرفت‌شناسی و روش‌شناسی اسلامی مورد اشاره قرار گرفته است. (دهقانی، 1389: 49-56) این مبانی، از آنجا که از نگرش اسلامی معرفی شده‌اند و مخصوص حوزه‌ی روابط بین‌الملل نیز نیستند، لذا در ارائه‌ی نظریه راجع به الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت نیز قابل استفاده هستند.

هستی‌شناسی اسلامی:

در هستی‌شناسی، پرسش اساسی این است که چه چیزهایی وجود دارند؟ به عنوان مثال آیا صفت‌های انسان مانند قدرت طلبی یا نوع دوستی به طور مستقل در سرشت انسان وجود دارند؟ یا اینکه انسان این صفت‌ها را در سرشت خود ندارد بلکه از محیط زندگی و رشد خود دریافت می‌کند؟
در هستی‌شناسی اسلامی، نگرش اسلامی وارد بحث پرسش‌ها و پاسخ‌های هستی‌شناسانه می‌شود، که در ادامه به برخی از نتایج حاصل از آن اشاره می‌شود.
در هستی‌شناسی اسلامی، سه اصل مهم معرفی شده است: اصل اول، اصل واقعیت یا اصالت واقع است، یعنی در جهان، پدیده‌هایی وجود دارند مستقل از اینکه انسان آنها را بشناسد یا نشناسد. به عبارت دیگر وجود پدیده‌ها در جهان به شناخت انسان از آنها وابستگی ندارد. در اینجا علاوه بر جهان مشهود، جهان نامشهود نیز مدنظر است.
اصل دوم، اصل علیت است. اصل علیت به بیان ساده به این معناست که بین پدیده‌های موجود در جهان، روابط علت و معلولی وجود دارد. هرچند شناخت این روابط در برخی موارد ممکن است برای انسان بسیار دشوار و حتی ناممکن باشد.
اصل سوم، اصل وحدت است؛ یعنی وجود حقیقی و مطلق، خداوند است و وجود همه‌ی موجودات از او است. همه‌ی جهان آفریده‌ی او و وابسته به وجود و اراده‌ی او است. بدون اراده‌ی او هیچ چیزی به وجود نمی‌آید. جهان یک وجود واحد است. مبدأ و مقصد جهان خداست. ارتباط و هماهنگی کلی بین اجزای تشکیل دهنده‌ی جهان به گونه‌ای است که کل جهان به سوی مقصد واحدی در حرکت است. خداوند، جهان را اداره می‌کند و اراده‌ی او در جهان، جاری است. حق تشریع و حاکمیت فقط از آنِ خداوند است و بدون اذن او، هیچ کس حق تشریع و حاکمیت ندارد.
در هستی‌شناسی اسلامی علاوه بر سه اصل یادشده، ‌شناختی که اسلام از انسان ارائه می‌کند و جایگاه انسان بسیار بالاست. در نگرش اسلامی، انسان جزئی از جهان است اما به دلیل مرتبه‌ی وجودی‌اش در جهان، دارای جایگاه منحصر به فردی در جهان است که این جایگاه او را از سایر موجودات جهان متمایز می‌کند. انسان تنها موجودی است که وجود و عمل او عین ربط به وجود و عمل خداوند است و آزاد و صاحب اختیار است. لذا اگر این ارتباط خود با خداوند را تقویت کند، حرکت تکاملی خواهد داشت. اما اگر این ارتباط را تضعیف کند، حرکت انحطاطی خواهد داشت.
در نگرش اسلامی، انسان از جسم مادی و نفس مجرد غیرمادی که از هم تفکیک‌پذیر نیستند و حقیقت واحدی را تشکیل می‌دهند، قوام یافته است. نفس مجرد انسان دارای شئون، مراتب و درجات گوناگونی است. نفس مجرد انسان در مورد هر انسانی، در مدت زندگی او متناسب با چگونگی زندگی او بروز می‌کند و قبل از شروع زندگی او معلوم نیست که چگونه بروز می‌کند. یعنی قبل از آغاز زندگی هر انسانی، حرکت تکاملی یا انحطاطی او معلوم نیست؛ زیرا انسان، آزاد و صاحب اختیار است و جهت حرکت خود را در زندگی، خودش انتخاب می‌کند.
یک عنصر مهم در نفس مجرد انسان فطرت است. انسان‌ها علی رغم تفاوت‌های گوناگونی که با یکدیگر دارند، مانند تفاوت‌های جنسی، نژادی و زبانی، فطرت یکسان و مشابهی دارند. هر انسان بنا بر فطرت خود، واجد کلیه‌ی معارف و ملکات حسنه است؛ گرایش‌های معنوی، انسانی و خدایی دارد و به سوی حقیقت‌جویی، حق‌طلبی، عدالت‌خواهی، آزادی‌خواهی، ظلم‌ستیزی و نوع‌دوستی گرایش دارد.
علاوه بر فطرت فردی که هر انسانی از آن برخوردار است، در اجتماع انسانی، فطرت اجتماعی نیز وجود دارد. بنابراین انسان‌ها از روی اضطرار، زندگی اجتماعی را انتخاب نکرده‌اند، بلکه به حکم فطرت مشترک خود، زندگی اجتماعی را نیز در کنار زندگی فردی انتخاب نموده‌اند. به بیانی دیگر علاوه بر زندگی فردی هر انسانی، زندگی اجتماعی انسان‌ها نیز اصالت دارد و حرکت انحطاطی یا تکاملی یک اجتماع انسانی نیز قبل از تشکیل اجتماع معلوم نیست.
عنصر مهم دیگر در انسان، غریزه است. غریزه در مرتبه‌ی وجودی پایین‌تری نسبت به فطرت قرار دارد و منشأ گرایش‌ها و تمایل‌های حیوانی انسان همانند ظلم، جور، خودخواهی، منفعت طلبی لجام‌گسیخته و بی‌عدالتی است.
البته باید توجه شود که بروز مراتب، شئون و درجات مختلف نفس مجرد انسانی و میزان به فعلیت رسیدن گرایش‌های فطری یا غریزی انسان، به شرایط فردی و اجتماعی‌ای که وی در مدت زندگی خود تجربه می‌کند، بستگی دارد.

معرفت‌شناسی اسلامی:

در معرفت‌شناسی به این پرداخته می‌شود که شناخت‌ها و دانش‌هایی که انسان می‌تواند نسبت به چیزهایی که در جهان وجود دارند، به دست آورد، چقدر امکان‌پذیر و معتبر هستند؟ آیا انسان می‌تواند چیزی را با قطعیت کامل بشناسد؟
در معرفت‌شناسی اسلامی، علاوه بر پرسش‌های معمول در معرفت‌شناسی، پرسش‌های دیگری نیز طرح می‌شود که مبتنی بر نگرش هستی‌شناسی اسلامی قابل طرح هستند. به عنوان مثال پرسش‌هایی از این قبیل: آیا امکان شناخت خداوند وجود دارد؟ بین عقل و وحی چه نسبتی وجود دارد؟ آیا انسان می‌تواند گزاره‌ها و آموزه‌های دینی و وحیانی را با عقل، تبیین و توجیه نماید؟
در معرفت‌شناسی اسلامی امکان شناخت برای انسان، پذیرفته شده است. یعنی انسان می‌تواند جهان و پدیده‌های آن را بشناسد. چهار نوع شناخت برای انسان امکان‌پذیر است: شناخت عقلی، شناخت تجربی، شناخت شهودی و شناخت وحیانی. اما باید توجه داشت که شناخت‌های انسان راجع به جهان و پدیده‌هایش که از طریق یکی از چهار منبع یادشده حاصل می‌شوند: از علاقه‌ها، سلیقه‌ها، نیازها، باورها، پیش دانسته‌ها، شرایط محیط طبیعی و اجتماعی زمان و مکان زندگی انسان تأثیر می‌پذیرد.
از نظر معرفت‌شناسی اسلامی، جهان و همه‌ی پدیده‌هایش می‌توانند موضوع شناخت انسان قرار گیرند. علاوه بر این، معرفت‌شناسی اسلامی به عدم تجزیه‌ی دانش‌های گوناگون و وحدت آنها باور دارد؛ یعنی پدیده‌ها و اجزای مختلف جهان را باید در چارچوب یک کل واحد مورد شناسایی قرار داد.
دو پرسش اساسی در معرفت‌شناسی مطرح است: نخست، در بین شناخت‌های گوناگونی که انسان به دست می‌آورد، کدام شناخت، درست و کدام نادرست است؟ دوم، چگونه و از چه راهی می‌توان درست یا نادرست بودن شناختی را که انسان به دست آورده تعیین کرد؟ به عبارت دیگر ملاک و معیار درست بودن شناخت انسانی چیست؟
پاسخی که به طور کلی در معرفت‌شناسی اسلامی به پرسش نخست داده شده، این است که فقط آن شناختی درست است که مطابق و متناظر با واقعیت باشد. در فلسفه اسلامی از این پرسش و پاسخ، تحت عنوان «مناط صدق و کذب قضایا» بحث شده است.
در پاسخ به پرسش دوم، در معرفت‌شناسی اسلامی، در حالت کلی سه معیار و ملاک برای داوری راجع به درست بودن یک شناخت انسانی ارائه شده است: معیار اوّل، خود نوعی شناخت است؛ یعنی درست بودن یک شناخت با شناخت دیگری (یعنی با یک شناخت بدیهی) آشکار می‌شود. در اینجا شناخت‌هایی که انسان می‌تواند به دست آورد دو نوع است: شناخت‌های غیربدیهی و شناخت‌های بدیهی. معیار دوم این است که شناختی که انسان به دست آورده است، چه کاربردها و استفاده‌هایی برای انسان دارد؟ آیا کاربردها و استفاده‌ها از آنها مفید است؟ معیار سوم، این است که شناختی که انسان به دست آورده، در پیوند با سایر شناخت‌های درستی که انسان پیش از آن به دست آورده است، چقدر سازگار است؟

روش‌شناسی اسلامی:

در روش‌شناسی، شیوه‌ها و چگونگی دست‌یابی انسان به شناخت‌هایی راجع به جهان و پدیده‌هایش مورد بحث قرار می‌گیرد. روش‌شناسی را می‌توان صورت عملیاتی و کاربردی معرفت‌شناسی در نظر گرفت. برخی از شیوه‌های شناخت عبارت‌اند از: قیاس، استقرا، برهان، استدلال، جمع آوری داده‌ها از طریق حواس، عرفان و شهود.

معنای پیشرفت در نظریه‌ی الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت

نظریه‌ی الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت با سایر نظریه‌های الگوی توسعه، از جهات مختلف تفاوت پیدا می‌کند. یکی از این موارد مهم، تعریف و توصیفی است که از پیشرفت ارائه می‌شود.

تعریف پیشرفت اسلامی-ایرانی

در چارچوب نگرش اسلامی به هستی‌شناسی جهان، دو شناخت مهم به دست می‌آید: شناخت اوّل راجع به انسان است و شناخت دوم راجع به قوه‌ها و استعدادهای موجود در جهان. بر مبنای این دو شناخت، پیشرفت اسلامی-ایرانی تعریف می‌شود.

شناخت انسان از منظر هستی‌شناسی اسلامی:

در جهان بینی اسلامی، انسان موجود پویایی است که دارای «فطرت» خدایی می‌باشد. این موجود هم آرمان گرا و هم واقع گرا است. هدف انسان از حیات و مماتش آخرت است ولی دنیا را نیز فراموش نمی‌کند: وَابْتَغِ فِیمَا آتَاكَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَةَ وَلَا تَنْسَ نَصِیبَكَ مِنَ الدُّنْیا (قصص/77) انسان هم هویت دینی دارد و هم سیاسی (اجتماعی)، هم بعد معنوی (غیبی) دارد و هم مادی (شهودی). از نگاه توحیدی هم فرد و هم جمع، هم رابطه بین افراد و هم رابطه بین جمع‌ها اصالت دارد و وحدت در عین کثرت، مطلوب است. در این دیدگاه، انسان نه موجود مجبور و مسلوب‌الاراده است و نه موجود مستقل و خودبنیان (مفوّض) بلکه امر انسان امری بین جبر و تفویض است. برای انسان، راه‌های رسیدن به معرفت و دانش، تنها منحصر به حس و تجربه نیست بلکه عقل، شهود و وحی راه‌های دیگر رسیدن انسان به معرفت و آگاهی هستند.
برای انسان اسلام، علم گرایی همراه با عمل (علم نافع و عمل صالح) یعنی کسب حکمت، یک ارزش والا است. شهادت و ایثار در راه حق و انتظار فرج و کسب اخلاق متعالی از دیگر ارزش‌های انسانی الهی به شمار می‌رود.
انسان دارای فطرت خدایی است. فطرت به انسان یک «خودِ پایدار»، یک فرهنگ مشترک جهانی و مسئولیت و تعهد اجتماعی می‌بخشد. فطرت انسان تفاوت‌های موجود در جهان و بین انسان‌ها و جوامع را معنادار و رشددهنده می‌داند و آن را به رسمیت می‌شناسد، لذا انسان‌ها به جوامع مختلف تقسیم می‌شوند که علاوه بر فرهنگ مشترک جهانی، دارای فرهنگ‌های بومی نیز می‌باشند. این فرهنگ‌های متفاوت زمینه‌ی تبادل فرهنگی، رشد معرفت انسانی و تولید علم و تمدن را فراهم می‌کند.
نوع خلقت انسان (فطرت) به گونه‌ای است که استعدادهای او در ارتباط با خود، خدا، رسول، ولی(رهبر)، کتاب، فرشته و شیطان و دیگر انسان‌ها و آخرت و دنیا (غیب و شهود) شکوفا می‌شود. رسالت انبیا این است که به انسان و جوامع انسانی، راه صحیح شکوفا شدن استعدادهایشان را از طریق اخبار، تزکیه و تعلیم کتاب و حکمت بیاموزند: یتْلُو عَلَیهِمْ آیاتِهِ وَیزَكِّیهِمْ وَیعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ. (آل عمران/164)
این کار حکمت آمیز «هدایت» نامیده می‌شود. هدایت، هم شامل ارائه‌ی طریق است و هم شامل رساندن به مطلوب و هدف. شکوفایی انسان، هم ابعاد فردی دارد هم اجتماعی، هم ابعاد مادی دارد هم معنوی، هم غیبی است و هم شهودی، هم دینی است و هم سیاسی، هم علمی است و هم عملی، هم آرمانی است و هم واقعی، هم توحیدی است و هم کثرتی، هم عقلانی است هم حسی، شهودی و الهامی.
برای انسان اسلام، رسیدن به مقام شهادت (شاهد شدن بر هستی و قرب خدا) و انتظار فرج دو ارزش شوق آفرین شورافزا و حرکت بخش است. انسان قرآن هم دغدغه‌ی گذشته را دارد هم دغدغه‌ی حال و آینده را: وَإِذَا قِیلَ لَهُمُ اتَّقُوا مَا بَینَ أَیدِیكُمْ وَمَا خَلْفَكُمْ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ(یس/45)

قوه‌ها و استعدادهای موجود در جهان از منظر هستی‌شناسی اسلامی:

جهان، مملو از قوه‌ها و استعدادهایی است که در حال صیرورت (فعلیت یافتن و شکوفا شدن) هستند. از آنجا که این صیرورت، حکیمانه است می‌توان مفهوم پیشرفت را در ارتباط با فعلیت یافتن قوه‌ها و شکوفا شدن حکمت آمیز استعدادها دانست. از آنجا که انسان در بعضی مقاطع در زمینه‌ی این شدن (صیرورت) با اراده‌ی خود، نقش ایفا می‌کند می‌توان از نگاه انسان، پیشرفت را تغییرات حکمت آمیز انسان‌ها در خود و محیط‌شان تعریف کرد.

تعریف پیشرفت اسلامی-ایرانی:

با توجه به دو شناخت یادشده راجع به جهان که در چارچوب نگرش اسلامی به هستی‌شناسی جهان به دست می‌آید، یک تعریف جامع از پیشرفت را می‌توان این‌گونه ارائه کرد. فعلیت بخشیدن حکیمانه به قوه‌ها و استعدادهای انسانی و طبیعی در جهت سیر به سوی خدا. قوه‌ها و استعدادهای انسان، هم مادی هستند و هم معنوی (ملکوتی)، هم فردی هستند و هم جمعی. قوه‌ها و استعدادهای طبیعت نیز، هم دارای ابعاد مُلکی هستند و هم دارای ابعاد ملکوتی.

نقش فرهنگ جامعه در پیشرفت اسلامی-ایرانی

در این تعریف از پیشرفت، فرهنگ جامعه نقش اساسی دارد. فرهنگ جامعه، هویت انسانی داشته، ریشه در آگاهی و اراده‌ی انسان‌ها دارد. حقیقت و هویت هر جامعه به فرهنگ آن جامعه است. قوام فرهنگ جامعه به آگاهی، اراده، معرفت، عزم و جزم انسان‌هاست.
فرهنگ جامعه دارای لایه‌های گوناگونی است. (پارسانیا، 1358، ش36) عمیق‌ترین لایه‌ی فرهنگ را آرمان‌ها و اهداف تشکیل می‌دهد. در مرکز عمیق‌ترین لایه‌ی فرهنگ جامعه، شناخت انسان از خود و جهان و همچنین شناخت از هستی و تصویری که انسان از آغاز و انجام خود دارد، قرار می‌گیرد. هویت این شناخت‌ها می‌تواند دینی یا اساطیری، معنوی یا سکولار و دنیوی، توحیدی یا الحادی باشد.
لایه‌ی بعدی فرهنگ جامعه را هنجارها، قوانین و مقررات اجتماعی تشکیل می‌دهند. این لایه متأثر و متناسب با لایه‌ی قبلی است.
لایه‌ی سوم فرهنگ جامعه که براساس لایه‌ی اوّل و دوم شکل می‌یابد، نهادها، سازمان‌های اجتماعی، زبان، مهارت‌ها و فناوری‌های گوناگون است.
لایه‌ی چهارم فرهنگ جامعه که سطحی‌ترین لایه و صورت بیرونی فرهنگ جامعه را آشکار می‌کند، تمدن است. به عبارت دیگر، تمدن، کالبد و جسم فرهنگ جامعه است.
یکی از عناصر مهم در فرهنگ جامعه از دیدگاه پیشرفت اسلامی-ایرانی، عقلانیت است. البته این عقلانیت، با عقلانیت ابزاری غرب که فقط توسعه‌ی مادی را دنبال می‌کند، متفاوت است؛ این عقلانیت، در ارتباط با عقل قطعی است که به همراه تجربه‌ی حسی، شهود و وحی در اسلام به عنوان چهار منبع اصلی شناخت معرفی می‌شود.
در فرهنگ جامعه عنصر مهم دیگر از دیدگاه پیشرفت اسلامی-ایرانی، نگاه توأمان به دنیا و آخرت است؛ یعنی آخرت‌گرایی از مسیر دنیا. در چنین نگاهی هدف نهایی، آخرت است و هدف واسطه، دنیاست.
برخی دیگر از عناصر مهم در فرهنگ جامعه از دیدگاه پیشرفت اسلامی-ایرانی عبارت‌اند از: معنویت گرایی بدون فراموش کردن مسائل مادی، حکمت نظری همراه با حکمت عملی، اخلاق نظری همراه با اخلاق عملی، علم نافع همراه با عمل صالح، آرمان‌گرایی همراه با واقع گرایی، اصالت فرد همراه با اصالت جامعه و انتظار.
در ادبیات نظری و تجربی موجود تحت عنوان توسعه نزد دانشمندان علوم اجتماعی، مرسوم است که توسعه‌ی جامعه را در چهار حوزه‌ی اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی تقسیم می‌کنند. (بابک نگاهداری، 1386، ش58، 57-64) اما برمبنای تعریفی که از پیشرفت اسلامی-ایرانی ارائه شد و به نقش فرهنگ در آن اشاره گردید، توجه به این نکته مهم است که بین پیشرفت فرهنگ یک جامعه و چهار حوزه‌ی توسعه در یک جامعه یعنی حوزه‌های فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی و سیاسی تفاوت وجود دارد. فرهنگ یک جامعه روح آن جامعه است. اما حوزه‌های فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی و سیاسی یک جامعه، کالبد و جسم آن جامعه است.
در چارچوب تعریفی که از پیشرفت ارائه شد، پیشرفت فرهنگ یک جامعه نه تنها بر توسعه‌ی فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی و سیاسی آن جامعه اولویت و برتری دارد؛ بلکه توسعه‌ی فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی و سیاسی جامعه باید در پرتو پیشرفت فرهنگ آن جامعه اتفاق بیفتند. یعنی این فرهنگ جامعه است که اصالت دارد و توسعه‌ی فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی و سیاسی جامعه به خودی خود دارای اصالت نیستند و فرع بر پیشرفت فرهنگ جامعه‌اند. توسعه‌ی فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی و سیاسی یک جامعه، صورت ظهور یافته‌ی پیشرفت فرهنگ آن جامعه است.
حضرت امام خمینی (رحمة الله) در این باره می‌فرمایند:
"بی شک بالاترین عنصری که در موجودیت هر جامعه دخالت اساسی دارد، فرهنگ آن جامعه است. اساساً فرهنگ هر جامعه هویت و موجودیت آن جامعه را تشکیل می‌دهد. با انحراف فرهنگ، هرچند جامعه در ابعاد اقتصادی، سیاسی، صنعتی و نظامی قدرتمند و قوی باشد ولی پوچ و میان تهی است. (صحیفه‌ی نور، ج15، 16، سخنرانی در تاریخ سخنرانی 1360/6/31)"
رهبر معظم انقلاب اسلامی نیز در بیان اهمیت فرهنگ جامعه در پیشرفت اسلامی-ایرانی می‌فرمایند:
"فرهنگ در حقیقت همه چیز یک جامعه است. هیچ بنیاد اجتماعی و اقتصادی بدون اتکاء به یک فرهنگ شکل نمی‌گیرد... اگر ما بخواهیم توسعه‌ی اقتصادی را به معنای صحیح کلمه در جامعه راه بیندازیم، احتیاج به تلاش فرهنگی داریم... اگر ما روی فرهنگ عمومی کار نکنیم، در توسعه‌ی اقتصادی خواهیم ماند... از هر طرف که حرکت می‌کنیم، می‌بینیم که به فرهنگ می‌رسیم و راه‌ها به فرهنگ ختم می‌شود... باید مسئله‌ی فرهنگ را مسئله‌ی اول این کشور به حساب آوریم. ما اگر توانستیم فرهنگ این کشور را بر پایه‌های مستحکم و قوی و نهادهای صحیحی که کارایی لازم را داشته باشند، پشتیبانی و تقویت کنیم، کار این کشور روی غلتک خواهد افتاد و پیش روی این کشور در همه‌ی زمینه‌های مورد نظر تضمین خواهد شد». (در محضر ولایت، 46 و 111-112، بیانات در جمع اعضای شورای انقلاب فرهنگی در تاریخ 1375/9/20)"

نتیجه گیری

شکل و ساختار یک نظریه‌ی الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت، چنانچه از نگاه بیرونی و نگاه درونی به یک نظریه مورد توجه قرار گیرد، دو نتیجه‌ی مهم به دست می‌دهد: نتیجه‌ی اوّل اینکه موضوع نظریه‌ی الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت، جهت دهی و استقرار حرکت انسان‌ها و گروه‌های گوناگون انسانی ایرانیان از شرایط فعلی در مسیر آن فرایندهای تغییری است که به وضعیت مطلوب منتهی می‌شود. به عبارت دیگر، موضوع این نظریه، پیشرفت اسلامی-ایرانی است که محتوای آن با استفاده از علوم مختلف مانند علوم قرآنی و علوم اقتصادی گردآوری می‌شود. اما نتیجه‌ی دوم این است که چیستی و ماهیت الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت، به عنوان مجموعه‌ای از اهداف و معیارهای پیشرفت اسلامی-ایرانی قابل تصور و توصیف است.
در نظریه‌ی الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت، در خصوص مسئله‌ی مقابله با فقر و افزایش ثروت اظهار می‌شود که علاوه بر سازوکارهای مادی و متداول افزایش ثروت و رفاه مردم، سازوکارهایی غیرمادی و معنوی‌ای نیز برای افزایش ثروت و رفاه مردم وجود دارد. علاوه بر این، در این نظریه بر مسئله‌ی رشد توانایی‌شناختی انسان تأکید می‌شود. این تأکید به معنای این است که هرچه داناتر شدن انسان ایرانی یکی از اهداف اصلی پیشرفت اسلامی-ایرانی است.
نظریه‌های الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت در چارچوب فرایند دو مرحله‌ای تولید دانش به دست می‌آیند. چنانچه این نظریه‌ها با نظریه‌های ارائه شده راجع به الگوی توسعه که در چارچوب علم اقتصاد توسعه مطرح می‌شوند، مورد مقایسه قرار گیرند، تفاوت آنها آشکار می‌شود.
بررسی معرفت‌شناسی نظریه‌ی توسعه‌ی میردال و روش‌شناسی آمارتیاسن در ارائه‌ی نظریه‌ی توسعه، تفاوت‌ها و شباهت‌های این دو نظریه و سایر نظریه‌های توسعه را با نظریه‌های الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت نشان می‌دهد.
در نگرش اسلامی، برای انسان در جهان هستی به طور کلی چهار نوع رابطه قابل تصور است: رابطه‌ی انسان با خدا، رابطه‌ی انسان با خود، رابطه‌ی انسان با انسان‌های دیگر و رابطه‌ی انسان با طبیعت. در یک نظریه‌ی معتبر راجع به الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت، علاوه بر اینکه به این روابط چهارگانه باید توجه شود برنامه ریزی برای پرورش همه‌ی این روابط نیز ضروری است.
ارائه‌ی نظریه‌ها راجع به الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت در چارچوب فرایند تولید دانش ممکن است تحت سلطه‌ی گفتمان‌های غیرایرانی و غیراسلامی متداول در زمینه‌ی الگوی توسعه قرار گیرد. لذا باید از راه توجه به این گفتمان‌ها و شناخت کافی از آنها نظریه‌های الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت را از سلطه‌ی چنین گفتمان‌هایی آزاد کرد.
در هستی‌شناسی اسلامی که یکی از مبانی ارائه‌ی نظریه‌های الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت است، سه اصل مهم وجود دارد: اصل واقعیت یا اصالت واقع، اصل علیت و اصل وحدت. علاوه بر این، در هستی‌شناسی اسلامی جایگاه انسان در جهان هستی بسیار والا تصور می‌شود. در معرفت‌شناسی اسلامی، علاوه بر پرسش‌های متداول و عمومی در حوزه‌ی معرفت‌شناسی، پرسش‌های دیگری که ناشی از نگرش اسلامی به جهان هستی می‌باشد نیز مطرح می‌شوند.
در نظریه‌ی الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت، تعریفی که از پیشرفت ارائه می‌شود یکی از مواردی است که این نظریه را از سایر نظریه‌های ارائه شده راجع به الگوی توسعه متفاوت می‌کند. با توجه به شناختی که از انسان از منظر هستی‌شناسی اسلامی ارائه می‌شود و همچنین با توجه به قوه‌ها و استعدادهای موجود در جهان هستی که از همین منظر معرفی می‌شوند، تعریف اولیه‌ای از پیشرفت قابل ارائه است. پیشرفت به معنای فعلیت بخشیدن حکیمانه به قوه‌ها و استعدادهای انسانی و طبیعی در جهت سیر به سوی خداست.
در این تعریف از پیشرفت، فرهنگ جامعه اصالت دارد و توسعه در حوزه‌های فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی و سیاسی جامعه به خودی خود اصالت ندارد. در پرتو پیشرفت فرهنگ جامعه است که توسعه‌ی جامعه در حوزه‌های فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی و سیاسی معنا پیدا می‌کند.

پی‌نوشت‌ها:

* فوق لیسانس برق، استاد دانشگاه علم و صنعت. عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام
1- formal logic
2- inductive logic
3- knowledge
4- inference
5- concept
6- Well disciplined
7- ontology
8- being
9- reality
10- social reality
11- claim
12- assumption
13- believe
14- position
15- understand
16- acknowledge
17- defend
18- objectivism
19- constructivism
20- epistemology
21- positivism
22- interpretivism
23- methodology
24- methods
25- sources
26- Mark Blaug
27- Michio Morishima
28- meta theory
29- theory building
30- frames of reference
31- conceptual schemes
32- hunches
33- hypothesis
34- science
35- concept
36- construct
37- variable
38- value
39- theoretical statement
40- assumption
41- propositional
42- relational
43- proposition
44- theorem
45- postulate
46- axiom
47- theoretical & operational linkages
48- theoretical model
49- stages of growth
50- balanced growth
51- Myrdal
52- scientific fact
53- reality

کتابنامه :
الف. کتاب‌ها
1. استیگلتیز، جوزف و میر، جرالد. (1382). پیشگامان اقتصاد توسعه: آینده در چشم انداز. ترجمه‌ی غلامرضا آزاد (آرمکی)، تهران: نشر نی. چاپ اوّل.
2. بلاگ، مارک. (1380). روش‌شناسی علم اقتصاد: اقتصاددانان چگونه تبیین می‌کنند؟. ترجمه‌ی غلامرضا آزاد (ارمکی). تهران. نشر نی. چاپ اوّل.
3. پاملا جی، شومیکر و جیمز ویلیام، تانکارد. (1387). نظریه سازی در علوم اجتماعی. ترجمه‌ی محمد عبداللهی. تهران. انتشارات جامعه‌شناسان. چاپ اوّل.
4. جمعی از نویسندگان. (1387). نظریه پردازی: مفاهیم و استلزامات. رضا حسینی. تهران. پژوهشکده‌ی مطالعات فرهنگی و اجتماعی، چاپ اوّل.
5. چالمرز آلن، اف. (1378). چیستی علم: درآمدی بر مکاتب علم‌شناسی فلسفی. ترجمه‌ی سعید زیبا کلام. تهران. سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاه‌ها (سمت). چاپ اوّل.
6. دادگر کرماجای، یدالله. (1378). نگرشی بر اقتصاد اسلامی: معرفت‌ها، ارزش‌ها و روش‌ها. تهران. پژوهشکده‌ی اقتصاد در دانشگاه تربیت مدرس. چاپ اوّل.
7. دبیرخانه‌ی مجمع تشخیص مصلحت نظام. (1388). توسعه، شاخص‌ها و نماگرها. تهران. کمیسیون نظارت. فروردین.
8. دانشگاه عالی دفاع ملّی. (1387). نظریه‌ی امنیت جمهوری اسلامی ایران. تهران. گروه مطالعاتی امنیت. چاپ اوّل.
9. سروش، عبدالکریم. (1376). علم چیست؟ فلسفه چیست؟. تهران. مؤسسه‌ی فرهنگی صراط. چاپ سیزدهم.
10. غنی نژاد اهری، موسی، (1376). مقدمه‌ای بر معرفت‌شناسی علم اقتصاد. تهران. مؤسسه‌ی عالی پژوهش در برنامه ریزی و توسعه. چاپ اوّل.
11. عیوضی، محمدرحیم. (1385). مقدمه‌ای بر بایستگی‌های نظریه پردازی و نظریه سازی در علوم انسانی. تهران. دبیرخانه‌ی هیئت حمایت از کرسی‌های نظریه پردازی، نقد و مناظره. چاپ اوّل.
12. فرامرز قراملکی، احد. (1380). روش‌شناسی مطالعات دینی. مشهد. دانشگاه علوم اسلامی رضوی. چاپ اوّل.
13. گلاس، ج.س و جانسون، و. (1373). علم اقتصاد، پیشرفت، رکود یا انحطاط. ترجمه‌ی محسن غلامی رنانی. اصفهان. انتشارات فلاحت ایران. چاپ اوّل.
14. متوسلی، محمود. (1382). توسعه‌ی اقتصادی، مفاهیم، مبانی نظری، رویکرد نهادگرایی و روش‌شناسی. تهران. سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاه‌ها، (سمت). چاپ اوّل. بهار.
15. مجمع تشخیص مصلحت نظام. (پاییز 1385). پژوهش‌های راهبردی در توسعه‌ی اقتصادی ایران. تهران. مرکز تحقیقات استراتژیک.
16. ______. (پاییز1388). گزارش نهایی طرح پژوهشی: مطالعات بنیادی و تحلیل تدوین سیاست‌های کلی نظام در خصوص الگوی مطلوب توسعه. تهران. مرکز تحقیقات استراتژیک.
17. معاونت برنامه ریزی و نظارت راهبردی رئیس جمهور. کتاب‌ها و گزارش‌ها. دفتر الگوی اسلامی ایرانی توسعه.
ب. مقالات
1. ابطحی، سید مصطفی. (1384). «توسعه: ابهام مفهومی، مبانی معرفتی و الگوی دینی و بومی». راهبرد یاس. شماره‌ی دوم. بهار.
2. انجمن علمی اسلام و توسعه‌ی اقتصادی. (1384). «جایگاه مبانی و ارزش‌های دینی در برنامه‌های توسعه». راهبرد یاس. شماره‌ی دوم. بهار.
3. پارسانیا، حمید. (1385). «جهانی شدن و اسلام». علوم سیاسی. شماره‌ی 36. سر مقاله. زمستان.
4. دشتی، محمد. (1389). «چارچوب نظری، زوایا و بایسته‌های آن مبانی معرفتی و الگوی دینی و بومی ). تاریخ در آینه‌ی پژوهش. سال هفتم. شماره‌ی اوّل. بهار.
5. دهقانی، سید جلال. (1389). «مبانی فرانظری نظریه‌ی اسلامی روابط بین الملل». روابط خارجی. سال دوم. شماره‌ی ششم. تابستان.
6. زاهد، سعید. (1384). «درباب توسعه‌ی فرهنگی در ایران». راهبرد یاس. شماره‌ی سوم. پاییز.
7. عیوضی، محمدرحیم. (1384). «تأملی در بحت انسان؛ موضوع توسعه». راهبرد یاس. شماره‌ی چهارم. زمستان.
8. کچویان، حسین. (1384). «گفتمان توسعه، سرایی ویرانگر». راهبرد یاس. شماره‌ی سوم. پاییز.
9. میزگرد علمی. (1384). «عامل توسعه چیست؟ هدف توسعه کدام است؟». راهبرد یاس. شماره‌ی سوم. پاییز.
10. ______. (1384). «انسان، موضوع توسعه». راهبرد یاس. شماره‌ی چهارم. تابستان.
11. ______. (1384). «توسعه چیست؟ آیا توسعه‌ی دینی امکان‌پذیر است؟». راهبرد یاس. شماره‌ی دوم. تابستان.
12. ______. (1383). «جستارهایی در چیستی و چرایی الگوی توسعه‌ی ملّى». راهبرد یاس. شماره‌ی اوّل. زمستان.
13. ویژه نامه‌ی روزنامه همشهری. (اردیبهشت 1389). «ویژه نامه‌ی الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت».
14. نگاهداری، بابک. (1386). «جهانی شدن و اسلام». ماهنامه‌ی زمانه. شماره‌ی 58. تیرماه.
منابع لاتین
الف. کتاب‌ها
1. Machlup, Fritz. (1976). Methodology of economics and other social sciences.
ب. مقالات
1. Reynolds, P.D. (1971). “A primer in Theory Construction". Indianapolis. Bobbs Merrill Company
2. Dilemma, Eugene R. (1984). “Methodology and scope in Gunner Mural's economics". Unpublished dissertation. University of Notre dame. deportment of economies
3. Grix, Jonathan. (2002). “Introducing students to the Generic terminology of social research". Politics. Volume 22. Issue 3

منبع مقاله :
جمعی از نویسندگان؛ (1392)، مجموعه مقالات نخستین همایش ملّی الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت، تهران: سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چاپ اول.

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما