زندگینامه محمد فرخی یزدی

محمد فرخی یزدی در سال 1267 شمسی مصادف با 1306 ه.ق در یزد چشم به جهان گشود و علوم مقدماتی را در آن شهر فرا گرفت. فرخی از همان کودکی رنج و سختی را حس کرد و از نزدیک، سختی و رنج اطرافیان خود را دید و بر اثر این رنجها بود که روحیه انقلابی در وی پدیدار گردید و چون ذوق سرشاری به شعر داشت افکار انقلابی خود را به نظم کشید.
چهارشنبه، 25 دی 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
زندگینامه محمد فرخی یزدی

زندگینامه محمد فرخی یزدی

محمد فرخی یزدی در سال 1267 شمسی مصادف با 1306 ه.ق در یزد چشم به جهان گشود و علوم مقدماتی را در آن شهر فرا گرفت. فرخی از همان کودکی رنج و سختی را حس کرد و از نزدیک، سختی و رنج اطرافیان خود را دید و بر اثر این رنجها بود که روحیه انقلابی در وی پدیدار گردید و چون ذوق سرشاری به شعر داشت افکار انقلابی خود را به نظم کشید.

فرخی در اوایل پیدایش مشروطیت و تشکیل حزب دموکرات ایران از دموکرات خواهان یزد گردید و در نتیجه سرودن اشعار انقلابی حاکم یزد دستور داد دهان او را با نخ و سوزن بدوزند و این نمونه ای از جنایتکاری های دوران استبداد بود. او در سال 1328 ه. ق به تهران آمد و به فعالیتهای خود ادامه داد و اشعار و مقالات انقلابی در جراید منتشر ساخت. او در جنگ جهانی اول به بغداد و کربلا رفت و چون تحت تعقیب انگلیسیان قرار گرفت پیاده از بیراهه به شهر موصل رفت و از آنجا به ایران آمد و مورد حمله تزارها قرار گرفت. اما از این حمله جان سالم به در برد.

فرخی در دوره نخست وزیری وثوق الدوله به علت مخالفت با قرارداد 1919 میلادی به زندان افتاد و سه ماه را در آنجا گذرانید. پس از آزادی در سال 1340 ه. ق روزنامه طوفان را منتشر ساخت و با نشر مقالات انتقادی به آگاهی و بیداری مردم کمک فراوانی کرد. فرخی در جشن دهمین سالگرد انقلاب اکتبر شوروی در سال 1927 میلادی بنا به دعوت دولت اتحاد جماهیر شوروی به اتفاق چند تن به آن کشور رفت و چند روزی در آنجا گذراند و بعد از بازگشت به ایران سفرنامه خود را در روزنامه طوفان نوشت و چون مقالاتش بر خلاف تمایل دولت بود روزنامه اش توقیف و سفرنامه اش ناتمام ماند.

فرخی در دوره هفتم مجلس شورای ملی از طرف مردم یزد به نمایندگی مجلس انتخاب شد ولی در نتیجه ناخشنودی مأمورین دولتی مجبور به مهاجرت به برلین شد. بعدها هیچوقت کار خود را به عنوان شاعر و روز نامه نگار کنار نگذاشت و به زودی جزو هیأت نویسندگان نشریه پیکار شد که در آنجا به راه افتاده بود. بعد از مدتی رسماً به او اجازه داده شد که به تهران بازگردد ولی کمی بعد از آن به اتهام توهین به خانواده سلطنتی دستگیر شد و به زندان افتاد و سرانجام در 25 مهر ماه سال 1318 شمسی به دستور رضاشاه در زندان شهربانی به وسیله آمپول هوا کشته شد که از مدفنش نیز اطلاع دقیقی در دست نیست.
 

ویژگی سخن

فرخی یزدی از بزرگترین شاعران غزلسرای عصر خود بود. غزلیات سیاسی وی در ادبیات فارسی بی نظیر است. با اینکه او از تحصیلات عالیه بی بهره بود ولیکن شعر او بسیار پیچیده و محکم تر از اشعار معاصرینش است. اشعار فرخی دارای مفهومی جدی و قاطع است که معتقد به آرمانی است که حاضر است به خاطر آن خود را قربانی سازد. افکار و عقایدش متمایل به سوسیالیست بود و در جبهه چپ سوسیالیستهای دموکرات فعالیت می کرد. او در اشعارش هرگز از شورانیدن ملت علیه تمام نیروهایی که مردم را در استثمار داشتند فرو گذاری نکرد. او از لحاظ قالب شعری هوادار شعر قدیم بود و همین عامل یکی از دلایل مشهور شدن اشعار او شد. او در اشعارش به شدت از طبقات محروم جامعه دفاع می کرد و به طور کلی باید گفت که سخن و شعر فرخی در فرمی کلاسیک و دارای مفهومی انقلابی و مدافع حقوق رنجبران می باشد.
 

معرفی آثار

از او دیوان اشعاری باقی مانده که در قالب های مختلف شعری عقاید خود را یبان کرده است.
 

گزیده ای از اشعار ایشان
 

ای که پرسی تا به کی در بند دربندیم ما / تا که آزادی بود دربند دربندیم ما
خوار وزار وبیکس وبی خانمان و دربدر / با وجود این همه غم شاد وخرسندیم ما
جای ما در گوشه صحرا بود مانند کوه / گوشه گیر وسربلندوسخت پیوندیم ما
در گلستان جهان چون غنچه های صبحدم / با درون پر ز خون در حال لبخندیم ما
مادر ایران نشد از مرد زاییدن عقیم/ زان زن فرخنده را فرزانه فرزندیم ما
ارتقاع ما میسر می شود با سوختن / بر فراز مجمر گیتی چو اسفندیم ما
گر نمی آمد چنین روزی کجا دانند حق / در میان همگنان بی مثل و مانندیم ما
کشتی ما راخدایا ناخدا از هم شکست / با وجود آنکه کشتی را خداوندیم ما
در جهان کهنه ماند نام ما و فرخی / چون ز ایجاد غزل طرح نو افکندیم ما
 

آزادی

آن زمان که بنهادم سر به پای آزادی /دست خود ز جان شستم از برای آزادی
تا مگر به دست آرم دامن وصالش را /می دوم به پای سر در قفای آزادی
با عوامل تکفیر صنف ارتجاعی باز/حمله می کند دایم بر بنای آزادی
در محیط طوفانزای ماهرانه در جنگ است /ناخدای استبداد با خدای آزادی
و این محبت را گر کنی ز خون رنگین /می توان تو را گفتن پیشوای آزادی
فرخی ز جان و دل می کند در این محفل /دل نثار استقلال جان فدای آزادی
 

افسانه شیرین

شب که در بستم دست از می نابش /چرخ اگر حلقه به در کوفت جوابش کردم
دیدی آن ترک خطا دشمن جان بود مرا /گر چه عمری به خطا دوست خطابش کردم
منزل مردم بیگانه چو شد خانه چشم/آنقدر گریه نمودم که خرابش کردم
شرح داغ دل پروانه چو گفتم با شمع /آتشی در دلش افکند و آبش کردم
غرق خون بود و نمی مرد ز حسرت فرهاد/خواندم افسانه شیرین و خوابش کردم
زندگی کردن من مردن تدریجی بود /آنچه جان کند تنم عمر حسابش کردم
 

منبع:

http://www.irib.ir



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط