شاعر: عباش چشامی
لای لای ای درد دلهایت به جانم
لای لای ای کم بهار پر خزانم
لای لای ای شب کنار گاهوارت
آب و آتش آب و نانم آب و نانم
راست میگفتی که حتی آسمان را
تا دم پرواز خود سر میدوانم
چشمهایت روشناند ای آسمان در قبضه، شاید
خواب خوبی دیدهای خواهی اما من ندانم
میروی، بعد از تو شاید بیایی
در مسیرت کفتران خانهام را میپرانم
پیش از این تا خوای، میماندم کنارت نو گل من
امشب اما در غم فردات میخواهم بمانم