شاعر: سید مهدی حسینی
لب تشنه است بچه و چشم «رباب»، تر
اما دلش از این همه پر التهاب تر
لب تشنه است بچه و بیدار میشود
چشمان کوفیان دغل غرق خواب تر!
خورشید داغ در وسط آسمان ظهر
یک زن نشسته مثل خودش: آفتاب تر!
یک نوگل شکفته به خون...نه! فرشتهها
پیدا نمیکنند از این هدیه ناب تر
آن ظهر از نگاه شما، گریه شما
دنیا خراب بود ولی شد خراب تر
هر قدر تشنگی حسین تو بیشتر
چشم سیاه غمزده ات غرق آب تر!
حالا حسین میرود و روی نیزهها...
تو ماندهای چو کوه، نه! کم اضطراب تر!
آیا کسی به پهنه تاریخ تا کنون
از او «حسین»تر شده از تو رباب تر؟!...