کاست روشنفکری ایران، نقش مهمی در زمینهسازی و چه بسا معماریِ فرماسیونِ غربزدگیِ شبهمدرن و پیشبرد پروژهی استعماری تأسیس و تحکیم غربزدگی شبهمدرن در این کشور بازی کرده است. ادبیات غربزدهی شبهمدرن ایران نیز نوعاً و اساساً محصول کاست روشنفکری غربزدهی ایران است.
در شماره اول از سلسله نوشتار «جریانشناسی ادبیات معاصر ایران» - که به قلم استاد گرانقدر، شهریار زرشناس ، هر هفته در روزهای دوشنبه بر روی وبگاه اندیشکده برهان قرار میگیرد- به ذکر مقدمهای کلی از وضعیت ادبیات ایران پرداختیم. مقالهی حاضر که چگونگیِ پدیدار شدن ادبیات شبهمدرن در ایران را تشریح میکند، شماره دوم از این مجموعه را تشکیل میدهد
پیش درآمد: مقصود از ادبیات معاصر ایران چیست؟ در کتب و مقالاتی که در خصوص ادبیات صدوپنجاه سال اخیر نوشته شده است، نوعاً ادبیات غربزدهی شبهمدرن ایران را «ادبیات معاصر» مینامند. ما نیز در این مسئله، ادبیات غربزدهی شبهمدرن ایران را ادبیات معاصر نامیدهایم. البته اگر بخواهیم دقیق، عمیق، جامع و مانع سخن بگوییم، باید توجه کنیم که با ظهور انقلاب اسلامی ایران، نوعی «ادبیات واقعیگراییِ آرمانخواهِ شیعیِ متعهد به انقلاب اسلامی» پدیدار شده است که ماهیتاً با ادبیات روشنفکری شبهمدرنیست ایران تفاوت (و فراتر از آن، تقابل) دارد و اکنون که در دوران گذار تاریخی به سر میبریم، چه بسا که به کار بردن عنوان ادبیات معاصر، در خصوص ادبیات ملتزم به انقلاب اسلامی، دقیقتر و به حقیقت نزدیکتر است. اما مقصود ما در این سلسله نوشتار، نقد و بررسی ادبیات غربزده شبه مدرن ایران است و در این بررسی، از سنت رایج و مرسومی پیروی میکنیم که ادبیات شبهمدرن ایران را معادل ادبیات معاصر ایران قرار میدهد. این معادلگذاری اگرچه دقیق و جامع و مانع نیست، اما غلط هم نیست.به هر حال، بیش از یک سده است که فرماسیون غربزدگی شبهمدرن بر ایران مستولی گردیده است و ما امروز و بیش از سه دهه پس از ظهور انقلاب اسلامی ایران، هنوز در متن آن و در کشاکش با آن به سر میبریم. ادبیات غربزدگی شبهمدرن نیز در این کشور هواداران و مخاطبانی دارد و حتی در بسیاری موارد، برخی مسئولین فرهنگی نظام جمهوری اسلامی برای ترویج آن کوشیدهاند و بعضاً میکوشند. پس مسئلهی ادبیات غربزدهی شبهمدرن مسئلهی زندهی جاری امروز ماست و اگرچه اکنون در دوران گذار تاریخی به سر میبریم، هنوز این ادبیات غربزدهی شبهمدرن، به یک اعتبار، ادبیات معاصر ماست. ادبیات شبهمدرن چگونه پدیدار شد؟
استعمار سرمایهداری مدرن که در دهههای آغازین قرن نوزدهم، هجوم گسترده و تمامعیار تجاوزکارانه به ایران و برخی سرزمینهای دیگر خاورمیانه را آغاز کرده بود، بهمنظور پیشبرد اغراض خود، حرکتی منظم و برنامهریزیشده در جهت ایجاد تغییرات بنیادین در ارکان و شئون مختلف اقتصادی، فرهنگی و سیاسی حیات جامعهی ما را آغاز کرد؛ حرکتی که محصول آن ظهور و سیطرهی فرماسیون غربزدگی شبهمدرن در ایران بود.
فرماسیون غربزدگی شبهمدرن دارای وجوه، مظاهر و ساختهای (سیستمهای) مختلف اقتصادی، سیاسی و فرهنگی بود. یکی از وجوه اصلی ساخت فرهنگ فرماسیون شبهمدرن ایران، صورتی ادبی است که آن را ادبیات غربزدهی شبهمدرن مینامیم و در سنت رایج نقد و بررسیهای ادبی و کتب تاریخ ادبیات، آن را ادبیات معاصر مینامند.
کاست (caste) روشنفکری ایران، نقش مهمی در زمینهسازی و چه بسا معماریِ فرماسیونِ غربزدگیِ شبهمدرن و پیشبرد پروژهی استعماری تأسیس و تحکیم غربزدگی شبهمدرن در این کشور بازی کرده است. ادبیات غربزدهی شبهمدرن ایران (آنچه مسامحتاً ادبیات معاصر مینامیم) نیز نوعاً و اساساً محصول کاست روشنفکری غربزدهی ایران است. اصلیترین چهرههای ادبیات معاصر ایران (ادبیات غربزدهی شبهمدرن ایران) را نیز روشنفکران متعلق به گرایشهای ایدئولوژیکی مختلف، تشکیل میدهند.
ادبیات غربزدهی شبهمدرن توسط روشنفکران شبهمدرنیست ایرانی و همزمان با فراهم کردن زمینهها و بسترهای تأسیس فرماسیون غربزدگی شبهمدرن در این کشور پدیدار گردید و در مقطع مشروطه و پس از آن، از ظهور و بروز و تأثیرگذاری بیشتری برخوردار شد. با سیطرهی فرماسیون شبهمدرن در ایران (در هیئت رژیم پهلوی) این ادبیات از حمایتها و امکانات گسترده و تمامعیار مالی و تبلیغاتی و سیاسی بهرهمند گردیده و با کنار زدن ادبیات کلاسیک فارسی، از اقتدار و نفوذ روزافزونی بهرهمند شد. از آن پس، ادبیات غربزدهی شبهمدرن، تحت عنوان ادبیات معاصر، به صورت اصلی و حاکمِ مطلقالعنانِ حیاتِ ادبیِ کشور بدل شد.
ادبیات معاصر ایران، مقومِ ذاتِ فرماسیونِ غربزدگی شبهمدرن است و در دهههای پیش و پس از انقلاب اسلامی، نقش مهمی در بسط، تحکیم و بازتولید فرهنگ و هویت بحرانزده و منحطِ غربزدگی شبهمدرن در ایران داشته است. در حال حاضر نیز نویسندگان، شاعران، مترجمان و دیگر فعالان این حوزه نقش بسیار مهمی در تهاجم فرهنگی علیه انقلاب اسلامی (از طریق ترویج آرا، اقوال، عادات و مشهورات شبهمدرنیستی) برعهده دارند.
ویژگیهای عمومی و فراگیر ادبیات غربزدهی شبهمدرن ایران
از دهههای 1260 و 1270هـ.ق نوعی انشقاق در جریانِ ادبی موسوم به «نهضت بازگشت ادبی» ظهور کرد. هجوم استعمار غرب مدرن و تحت فشار قرار گرفتن عالم کلاسیک ایران پس از اسلام (که از مقطع پس از صفویه گرفتار نوعی فرود تاریخی گردیده بود)، مشکلات تمدنی ما را تشدید کرد و عرصه را برای تداوم حیاتِ ادبِ کلاسیک ایران، دشوار نمود.
همزمان با هجوم سیاسی، فرهنگی و اقتصادی استعمار، ترویج آرا و مشهورات مدرنیستی و ظهور نسل اولیهی روشنفکران مقلد ایدئولوژیها و مشهورات مدرنیستی، نوعی انشقاق در جریانِ شعرِ مکتبِ بازگشت ظاهر میشود و از نشانههای این انشقاق، ظهور برخی مفاهیم و مشهورات شبهمدرنیستی در برخی آثار شاعرانی چون یغمای جندقی و فتحاللهخان شیبانی است. این شاعران را نمیتوان متعلق به جرگهی ادبیات معاصر ایران دانست، اما در برخی آثار آنها میتوان نشانههایی از نوعی رویکرد شبهمدرنیستی را مشاهده کرد که گویای تغییر تدریجی اتمسفر زمانه، به نفع سیطرهی فاجعهبار (و در حال تکوین) غربزدگی شبهمدرن، بر این سرزمین است.
در واقع نخستین جلوهها و مظاهر ادبیات غربزدهی شبهمدرن ایران، بهصورت جوانههای آغازین و پراکنده، در دهههای 1260، 1270 و 1280هـ.ق، در برخی اشعار و آثار احمد دیوانبیگی، یغمای جندقی و فتحاللهخان شیبانی ظاهر میگردد، اما اولاً صورت یک جریان عمومی را پیدا نمیکند و بیشتر به جرقههای پراکنده و جدا از هم شبیه است و ثانیاً در کارنامهی ادبی این شاعران و نویسندگان نیز اینگونه آثار بهصورت پُرشمار ظاهر نگردیده است و در اغلب موارد، وجه اصلی و غالب کار ایشان را تشکیل نمیداده است. در دهههای مورد بررسی ما، توجه به پارسی سرهنویسی و تقلید از واژههای مجهول و موهوم و بیپایهی «دساتیری»، بهویژه در آثار شاعران و نویسندگانی که نشانههایی از تجددمآبی (شبهمدرنیسم) در آنها ظاهر شده، از اهمیت خاصی برخوردار است.
در یک بیان فشرده و فهرستوار، میتوان مؤلفههای اصلی و فراگیر کل ادبیات غربزدهی شبهمدرن ایران (ادبیات معاصر ایران) را اینگونه برشمرد:
1. ادبیات غربزدهی شبهمدرن، در پی افول و سپس زوال نهضت بازگشت ادبی ظاهر گردید و تدریجاً از نفوذ بسیار برخوردار شد.
2. ادبیات غربزدهی شبهمدرن ایران (در کلیّت خود) صورت اصلی ادبی فرماسیون غربزدهی شبهمدرن ایران و یکی از مقومات آن است.
3. بدنهی اصلی شاعران، داستاننویسان، منتقدان ادبی و نمایشنامهپردازان ادبیات معاصر ایران را روشنفکران شبهمدرنیست تشکیل میدادهاند.
از زمان پدیداری این ادبیات (در هیئت یک جریان مستمر ادبی)، سیاستمداران غربزدهی مدرنیست و نهادها، سازمانها، وزارتخانهها و کل بوروکراسی متعلق به فرماسیون غربزدگی شبهمدرن ایران (در دوران پهلوی)، بهطور مستمر و پیوسته، از گرایشها و جناحهایی در ادبیات معاصر ایران حمایتهای مالی، تبلیغاتی و سیاسی میکردهاند. در سالهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران نیز جناحهایی در دل حاکمیت جمهوری اسلامی، بهصورت مستقیم یا غیرمستقیم و آشکار یا پنهان، در مقام بسترسازان تهاجم فرهنگی (اینکه از این بسترسازی برای مهاجمان فرهنگی آگاه بودهاند یا نه و این بسترسازی را عالمانه و عامدانه انجام میدادهاند یا نتیجهی سهو و جهل ایشان بوده است، تفاوتی در اصل ماجرا ایجاد نمیکند) و حامیان ادبیات غربزدهی شبهمدرن ایران نقشآفرینی کردهاند و هنوز هم این روند ادامه دارد.
البته شدت، حدّت و نحوهی این تعامل حمایتی جناحهایی در نظام جمهوری اسلامی، نسبت به ادبیات معاصر ایران از سال 1360 تاکنون، یکسان نبوده و تغییرات بسیاری پیدا کرده است و در هر مقطع، بسته به شرایط عمومی کشور و وزن و میزان نفوذ نئولیبرالیستها در ساخت قدرت سیاسی و سیستم فرهنگی و ساخت اقتصادی کشور، کم و زیاد شده است.
4. اگرچه برخی نشانهها و جلوههای شبهمدرنیسم ادبی در آثار یغمای جندقی، احمد دیوانبیگی و فتحاللهخان شیبانی ظاهر گردیده است، اما این چهرهها را نمیتوان متعلقان ادبیات معاصر ایران دانست. در سالهای دههی 1260هـ.ق، در زندگی، افکار و آثار شاعر شبهمدرنیست مرتدی مثل قرهالعین، میتوان ظهورات غربزدگی شبهمدرن را مشاهده کرد، اما در آغاز سدهی چهاردهم (قرن 1300هـ.ق) است که ادبیات غربزدهی شبهمدرنیست ایران بهصورت یک جریان ظاهر میشود. از این رو، سرآغاز زمانی ادبیات معاصر ایران را باید سالهای آغازین 1300هـ.ق (برابر با سالهای آغازین دههی 1260هـ.ش) دانست.
5. ادبیات غربزدهی شبهمدرن بهعنوان یک جریان ادبی از اوایل قرن چهاردهم هجری ظهور میکند؛ هرچند که برخی نشانههای اولیه و پراکندهی آن از سه دهه زودتر کموبیش پدیدار گردیده بود. در قلمرو شعر، این ادبیات جانشین نهضت بازگشت ادبی میشود. با ظهور اولین نشانههای ادبیات معاصر ایران، در ابتدا تحولی در نظم، نثر، مضامین، درونمایهها و رویکرد کلی نویسنده و شاعر و جهانبینی حاکم بر اثر او، پدید میآید و همزمان (و نیز در مواردی با فاصلهی اندکی)، قالبها و فرمهای ادبی جدیدی ظهور میکند که نوعاً با ادب کلاسیک فارسی تفاوت دارد.
6. ادبیات معاصر ایران (مقصود، ادبیات غربزدهی شبهمدرن ایران است) از لحاظ ماهیت و نیز ساخت و شئون وجودی خود، بهگونهای کلی و تمامعیار، مقلد ادبیات غرب مدرن و رویکردها و مکتبهای ادبی آن است. این تقلیدگری، خود را در پدیداریِ صور مقلدانهی انواع ادبی، چون رمان و داستان کوتاه در قلمرو نثر و نیز شعر نو یا اشعار موزون مقفی با درونمایههای رمانتیک یا ابسورد و نمونههای دیگر، نشان میدهد.
ادبیات معاصر ایران نوعاً برپایهی تقلید و الگوبرداری از رویکردها، مکتبها و جریانهای ادبی غرب مدرن سامان یافته است و در آثار مختلف نثر و نظم این ادبیات، میتوان ردپای حضور ایدئولوژیهای مختلف سکولار-اومانیستی را مشاهده کرد.
7. ادبیات معاصر ایران، ماهیتی مقلد نسبت به مدرنیته و عالم غرب مدرن دارد؛ همانگونه که فرماسیون غربزدگی شبهمدرن در ایران، تقلیدی ناقص و مفلوج از غرب مدرن است. با تأسیس و تحکیم فرماسیون غربزدگی شبهمدرن در ایران، مراتبی از مدرنیته در هیئت نوعی تجددمآبی (مدرنیتهی سطحی و ناقص) در این کشور محقق گردید که آن را شبهمدرنیته نامیدهایم.
شبهمدرنیتهی ایرانی اگرچه کانون آمال و آرزوهای خود را در مدرنیته و وجود تاریخی غرب مدرن جستوجو میکرده و میکند، اما در ایران صدوپنجاه سال اخیر، فقط صورتی تقلیدی، ناقص، ناتوان، سترون و از هنگام تولید بحرانزده از آن عالم مدرن را پدید آورده است (فرماسیون غربزدگی شبهمدرن). ادبیات معاصر ایران نیز همین وضع را دارد و اگرچه نوعاً مقلد مکتبها، رویکردها و سبکهای مختلف ادبیات مدرن است، اما در ظرف عینی وجود خود، صرفاً مجموعهای آشفته، سطحی، نازل، تقلیدی و بسیار کممایه از آن ادبیات را پدید آورده است (ادبیات غربزدهی شبهمدرن ایران).
8. ادبیات غربزدهی شبهمدرن ایران، که آن را مسامحتاً ادبیات معاصر ایران مینامیم، در مقام یک صورت نوعی ادبی، ماهیتی نیستانگارانه و سکولار-اومانیستی دارد. تأثیرپذیری، تقلید و تبعیت از ایدئولوژیهای مدرنیستی مختلف، دینستیزی، دشمنی با روحانیت شیعه، نوعی سنتگریزی بیمارگونه، یأس و پوچانگاری، ترویج و تبلیغ مشهورات و اخلاقیات مدرنیستی و اومانیستی، از مضامین و مؤلفههای اصلی آثار ادبی و کلیت ادبیات معاصر ایران است. وجه غالب و اصلی ادبیات معاصر ایران (به تبع مدرنیته و عالم غرب مدرن و ادبیات مدرن) در نوعی سوژهانگاری نفسانی ظاهر میشود که ریشه در فهم اومانیستی شاعران و نویسندگان این ادبیات از نسبت عالم و آدم و همچنین بیان تجربههای برگرفته از فضای غربزدگی شبهمدرن دارد.
9. به تبع ماهیت غیراصیل، مقلد، بحرانزده و تحمیلی فرماسیون غربزدهی شبهمدرن، که همچون وصلهای ناچسب به تاریخ و هویت ایرانِ پس از اسلام تحمیل شده بود و نیز به تبع وضعیت غرب مدرن که از آغاز قرن بیستم در حالت بحران انحطاطی به سر میبرد، ادبیات معاصر ایران روایتگر نوعی زندگی بیمار و انسان ازخودبیگانه است که محصول مستقیم بحران انحطاطی غرب مدرن و هویت ناقص، مفلوج و بیمارِ غربزدگیِ شبهمدرن ایران است.
10. جوهر ادبیات غربزدهی شبهمدرنیست ایران، ترویج سکولاریسم مدرن، مشهورات مدرنیستی، ایدئولوژیها، اخلاقیات، آداب و عادات اومانیستی و توصیف نیستانگاری شبهمدرن، آبسوردیته و میانمایگی خاص آن است.
این ادبیات در خدمت فرماسیون غربزدهی شبهمدرن قرار دارد و از مقومات ذات آن است. ادبیات معاصر ایران، بهعنوان بلندگو و صدای ادبی غربزدگی شبهمدرن، نوعاً و ذاتاً غفلتزا و دینستیز و مروج اوهام سکولاریستی مدرن است و هرچند که ظهور این مؤلفههای بنیادین در مقاطع مختلف ادبیات شبهمدرن ایران، به انحا، اشکال و صور مختلف بوده است، اما دینستیزی، ایمانزدایی، غفلتزایی مدرنیستی و شبهمدرنیستی و ترویج جهانبینی مدرن، از متن و بطن ذات و جان این ادبیات و نسبت آن با مدرنیته و عالم مدرن و فرماسیون غربزدگی شبهمدرن برمیخیزد و از آن، جداییناپذیر و لاینفک است.
11. وجه غالب و اصلی ادبیات معاصر ایران، ترویج وجوه مختلف نیستانگاری مدرن و آبسوردیسم شبهمدرن و شئون مختلف نفسانیتمداری مدرن و کمک به تحکیم و ترویج غربزدگی شبهمدرن و جهانبینی آن است. عمدهی روشنفکران شبهمدرنیست ایران نیز به طرق مختلف، در پیوند با دربار قاجار و رژیم پهلوی قرار داشتهاند و از مواهب حمایتی این پیوندها بهرهمند میشدهاند. ادبیات معاصر ایران در مقاطعی رنگوبو، حالوهوا و سبکوسیاق مبارزهجویی پیدا کرده و مدعی استبدادستیزی شده است (مثلاً در شعر سیاسی زمینهساز مشروطه و نیز شعر و نثر پس از مشروطه و برآمده از آن) که البته این مبارزهجوییها نوعاً جهت مدرنیستی داشته و بهمنظور ترویج و تحکیم شبهمدرنیتهی ایرانی صورت میگرفته است.
اما صورت اصلی و غالب ادبیات شبهمدرن ایران، یک ادبیات حقمدارِ عدالتطلبِ ستیهنده نبوده است و اگر در مواردی، پارهای وجوه مبارزاتی در آن ظاهر میشده است، نوعاً و کلاً در جهت ترویج مدرنیته و شبهمدرنیسم ایرانی و ایدئولوژیهای مختلف سکولار اومانیستی بوده است.
12. ادبیات معاصر ایران، در صورت نوعی و در وجه غالب و اصلی ظهورات خود، ادبیاتی دینستیز، معنویتگریز، دشمن روحانیت شیعه و بیگانه از حقایق قدسی و ملکوتی بوده است.
ادبیات شبهمدرن ایران وجوه پُررنگ اخلاقگریزانه داشته و در بسیاری موارد، مروج نوعی یأسانگاری، سیاهانگاری، آرمانستیزی و پوچی بوده است. ادبیات معاصر ایران آیینهی فراروی واقعیت بیمار و بحرانزدهی فرماسیونِ غربزدهی شبهمدرن ایران است. متن اصلی این ادبیات، روایت تلخ یک فاجعه و بیماری است؛ فاجعهای به نام منجلابِ غربزدگیِ شبهمدرن و حالوهوا و اتمسفری که پدید آورده و حاکم ساخته است. ادبیات معاصر ایران اگر قصد مشاطهگری نداشته باشد، به صور مختلف، این وضعیت تلخ فاجعهبار را ترسیم و ترویج میکند و با وارد کردن زهر سموم جهانبینی و مشهورات غربزدگی شبهمدرن، مخاطب خود را مسموم، زمینگیر و وادار به تسلیم نسبت به سیطرهی شبهمدرنیته میکند.
13. اگرچه در مقاطعی، معدود نویسندگان و شاعرانی در ادبیات معاصر بودهاند که کوشیدهاند صادقانه به مبارزه با استعمار و استبداد شبهمدرنیستی حاکم بر ایران برخیزند و در این مسیر، از خود رشادتهای بزرگی نیز نشان دادهاند (مثلاً خسرو گلسرخی و شعر متعهدی که سعی میکرد ترویج نماید) و نباید این وجه مبارزاتی و رشادتهای آنها را نادیده گرفت، اما حقیقت این است که اولاً نویسندگان و شاعران متعهد، مبارزهجو، دغدغهمند و صادق در میان بدنهی شاعران و نویسندگان و روشنفکران ادبیات معاصر ایران، بسیار معدود و کمشمار بودهاند و ثانیاً همین معدود چهرههای اهل مبارزه نیز به دلیل اسارت در عهد و عالم مدرن و دلبستگی به ایدئولوژیهای شبهمدرن، به هر حال، اسیر و زندانی قفس سکولاریسم اومانیستی بودهاند و سمتوسوی حرکت و تلاش آنها در نهایت، جز تقویت و ترویج یکی از ایدئولوژیهای مدرن، تداوم سیطرهی غربزدگی شبهمدرن و بسط و تحکیم کلیت فرماسیون غربزدگی شبهمدرن، حاصلی نداشته است و نمیتوانست داشته باشد. به این نکتهی مهم (که در پیش اشاره کردیم) نیز باید توجه کرد که بدنهی اصلی، غالب و پُرشمار نویسندگان، شاعران، نمایشنامهنگاران، مترجمان و منتقدان ادبیات معاصر ایران، اشخاصی دلداده به غربزدگی شبهمدرن، ملهم از مدرنیته و سرسپرده به فرماسیون غربزدگی شبهمدرن بودهاند و از آن، بهلحاظ مالی و برخی وجوه دیگر، منتفع میشدهاند.
و آن اندک نویسنده و شاعر صادق مبارزهجو (که غالباً مورد کمتوجهی و بیاعتنایی اکثریت نویسندگان و شاعران شبهمدرنیست قرار گرفته و گرفتار نوعی انزوا و طردشدگی میگردیدند) نیز به دلیل راه غلطی که در پیش گرفته بودند و چون در مسیر یکی از ایدئولوژیهای مدرنیستی حرکت میکردند و افقشان افق غرب مدرن بود، عملاً آب در هاون میکوبیدند و در طریقی عبث گام مینهادند و در نهایت، در مسیر تحکیم فرماسیون غربزدگی شبهمدرن ایران گام برمیداشتند.(*)
ادامه دارد...
پینوشتها:
1. در زمان اکبرشاه مغول (تقریباً مقارن سلطنت شاه عباس اول صفوی در ایران) در هندوستان، عدهای از متصوفهی برهمنی، به سرپرستی شخصی به نام آذر کیوان، مجموعهای را به نام «دساتیر» پدید آوردند. «دساتیر» ترکیبی از برخی اندیشههای هندی و اوستایی بود و واژگانی موهوم و بیمعنا داشت. پدیدآورندگان «دساتیر» آن را کتاب آسمانی نامیده و مدعی بودند که کتابی به زبان پارسی خالص است که از زمان ساسانیان بهجا مانده است. در سالهای دهههای 1230 تا 1270هـ.ق و همزمان با بسط غربزدگی و شکلگیری تدریجی مؤلفههای غربزدگی شبهمدرن در ایران و ترویج آرای ناسیونالیستی باستانگرا در ایران، شاعران و نویسندگانی چون یغمای جندقی، فتحالله شیبانی، احمد دیوانبیگی، رضاقلی هدایت، شاهزاده جلالالدین میرزا، فرصتالدوله شیرازی، ادیبالممالک فراهانی و برخی دیگر که علایق مدرنیستی داشته و بعضاً در آثارشان وجوه و نشانههایی از غربزدگی شبهمدرن ظاهر میگردید، به تقلید از زبان «دساتیر»، علاقهی بسیار نشان دادند و نوعی پارسی سرهنویسی براساس واژههای مجعول، موهوم و بیپایهی «دساتیری» را باب کردند. تدریجاً و بر اثر تحقیقاتی که به عمل آمد، جعلی و ساختگی بودن «دساتیر» کاملاً عیان گردید؛ بهگونهای که حتی روشنفکران شبهمدرنیستی چون پورداوود و محمد قزوینی نیز به ساختگی و بیپایه بودن «دساتیر» و واژههای آن اذعان کردند.
2.شهریار زرشناس متولد 1344 است. در خارج از کشور تاریخ،فلسفه و روانشناسی شخصیت خوانده است. موضع رساله او بررسی مفهوم شخصیت در پرتو سوبژکتیوتیه بود .از سال 1371 به تدریس در دانشگاههای مختلف پرداخت.
زرشناس از دوستان و همکاران شهید سید مرتضی آوینی در مجله سوره بوده و تا کنون حدود 30 کتاب و صده ها مقاله از وی منتشر شده است.