مورخين مسلمان جهان اسلام
گـروهـى (2) از مـورخـيـن اسـلامـى نـيـز ايـرانـى انـد از قـبـيـل ابو حنيفه دينورى ... و ابن قتيبه دينورى ... و طبرى ... و بلاذرى متوفى در 279، ابوالفرج اصفهانى اموى الاصل متوفى در 356 و حمزه اصفهانى متوفى در 350.
ابـن النديم (3) در الفهرست نام گروهى از مورخين قرون اوليه اسلامى را ذكـر مـى كـنـد كه به اصطلاح ((مولى )) بوده اند موالى ظاهرا غير عرب بوده اند من اكـنـون بـه طـور قـطـع نـمـى دانم كه اين كلمه تنها بر ايرانيان اطلاق مى شد و يا بر سـايـر مـلل غـيـر عـرب و يـا عـرب نـوعـى پـيـمـان بـا يـكـى از قـبـايـل عـرب داشـتـه انـد نـيـز اطـلاق مـى شـده اسـت . بـه هـر حـال ابـن النـديـم عده اى را با قيد ((مولى )) نام مى برد و بعضى را تصريح مى كند كـه از بـلاد ايـران بـوده انـد از جـمله : ((واقدى )) مورخ معروف متوفى در 207، ابـوالقـاسـم حـمـاد بـن سـابـور ديـلمـى مـتـوفـى در 156، ابـو جـنـاد بـن و اصـل الكـوفـى ، ابـوالفـضـل محمد بن احمد بن عبدالحميد الكاتب ، علان شعوبى كلينى رازى و غير اينها.
مـورخـيـن اسـلامـى (4) خـيـلى زيـادنـد. شـايـد در كمتر رشته اى مانند رشته تاريخ تأليف شده باشد. جرجى زيدان مى گويد:
مـسـلمـانـان بـيش از هر ملت ديگر (به استثناى ملل عصر جديد) در تاريخ پيشرفت كرده و كـتـاب نوشتند، به قسمى كه در كشف الظنون نام 1300 كتاب تاريخى ذكر شده است ، و اين عدد به جز كتابهايى است كه در شرح آن تواريخ نوشته شده و يا كتابهايى كه در تـلخـيـص آن تـواريـخ تـاءليـف شـده و يـا كتبى كه در تاريخ تدوين شده بود و از دست رفته كه نان هيچ يك از آنها در كشف الظنون نيست ... مسعودى در مقدمه كتاب مروج الذهب خود نام دهها كتب تاريخى را برده كه در زمان او موجود بوده ..." انواع تاريخ نگارى اسلامى (5)
در اسـلام (انـواع تـاريـخ نـگـارى ) وجـود داشـتـه اسـت ، از سـيـره و تـاريخ شخص معين گـرفـتـه (مـانـنـد سـيـره هـاى نبوى و تواريخ مخصوص برخى پادشاهان ) تا تواريخ شهرها (مانند تاريخ قم ) و تاريخ كشورها (مانند تاريخ مصر و تاريخ دمشق ) و تاريخ عـلوم يـعـنـى تـاريـخ اهـل يـك فـن (مـانـنـد طبقات الحكاء و طبقات الاطباء و طبقات الحفاظ) و تـواريـخ عـمـومـى (مـانـنـد تاريخ يعقوبى و تاريخ طبرى ). علاوه بر همه اينها برخى جغرافى نويس بوده اند مانند المقدسى صاحب احسن التقاسيم و اصطخرى فارسى صاحب صورالاقاليم و مسالك الممالك .
اولين مورخان مسلمان
اگـر مـحـمـد بـن اسحاق مطلبى (كه نويسنده سيره نبوى است و سيره ابن هشام همان سيره ابـن اسـحـاق است به روايت ابن هشام ) ايرانى باشد آن چنان كه از كلمه ((مولى )) بر مـى آيـد، بـايـد بـگـوييم بعد از ابن ابى رافع قبطى مصرى ، دو نفرى كه پيش قدم در تـاريـخ بـوده انـد يـك ايـرانـى و ديگرى عرب قرشى بوده است ، با اين تفاوت كه عين كتاب محمد بن اسحاق در دست است ولى كتاب آن دو نفر ديگر ظاهرا در دست نيست .
1.يعقوبى (6)
2. ابن هشام (7)
3. ابن اثير
4. طبرى (9)
طـبـرى اهـل آمـل مـازنـدران اسـت . در سـال 224 هـجـرى در آمل متولد شد و در سال 310 در بغداد درگذشت .
5. ابـوالفـرج اصـفـهـانـى (10)
ايـن مـرد شـيعه نيست ... مسلم سنى است ... او صاحب كتاب ((الاغانى ))(11) اسـت ... ابـوالفـرج كـتـابـى دارد كـه از كـتـب مـعـتـبـره تاريخ اسلام شمرده شده به نام ((مـقـاتل الطالبيين )) (كه موضوعش پيرامون ) تاريخ كشته شدنهاى بنى ابى طالب [است ].
6. جاحظ (12)
7. عـايـشـه بـنـت الشـاطـى (14)
8. حـجـت الاسـلام دكـتـرآيـتـى (15)
مـجـمـوعـه سـخـنـرانـى هـائى اسـت كه ايشان در راديو كرده است . بعد از فوت ايشان اين سخنرانى ها را چاپ كردند.
در مـيـان كـتـابـهـائى كه به زبان فارسى در اين زمينه نوشته شده است ، اگر نگوييم بـهـتـريـن آنـهـاسـت ، قـطـعـا از بـهـتـريـن آنـهـا اسـت . حـالا اگـر از نـظـر تـجـزيـه و تـحـليـل نـگوييم در درجه اول يا فرد اول است ، ولى از جنبه استناد يعنى از جنبه اين كه مطالبش مستند به تواريخ معتبر است ، قطعا بى نظير است .
در آنجا اين مرد روى اين مطلب خيلى تكيه كرده است كه اصلا تاريخ كربلا را اسرا زنده كـردنـد، يـعـنـى اسـرا نگهدارى كردند و بزرگترين اشتباهى كه دستگاه اموى كرد، مسئله اسير گرفتن اهل بيت عليه السلام و سير دادن آنها به كوفه و بعد به شام بود. و اگر آنـهـا ايـن كـار را نـكـرده بـودنـد، شـايـد مـى تـوانستند تاريخ اين نهضت را محو كنند، يا لااقـل يـك مـقـدار آن را از اثـر و قـدرت بـيندازند، ولى به دست خودشان كارى كردند كه بـراى اهـل بـيـت پـيـغـمـبـر فـرصـت ايـجـاد كـردنـد و آنـهـا ايـن تـاريـخ را در دنـيـا مسجل نمودند.
پي نوشت :
1- مجموعه آثار، ج 14، ص 451.
2- همان ، ص 450
3- همان ، ص 452.
4- همان ، صص 451 ـ 450.
5- همان ، ص 451.
6- همان ، ج 4، صص 897 ـ 896 و امانت و رهبرى ، ص 130.
7- مجموعه آثار، ج 4، ص 878 و امامت و رهبرى ، ص 102.
8- عـنـوان صـحـيـح كـتـاب الكـامل فى التاريخ است كه در 13 جلد به چاپ رسيده است . (گردآورنده )
9- مجموعه آثار، ج 14، ص 407.
10- سيرى در سيره ائمه اطهار عليه السلام ، صص 200 ـ 199
11- ((اغـانى )) جمع ((اغنيه )) يعنى آوازها. تاريخچه موسيقى را در دنياى اسـلام ـ و بـه تـنـاسـب تـاريـخچه موسيقى ، تاريخچه هاى خيلى زياد ديگرى را ـ در اين كتاب كه ظاهرا هجده جلد بزرگ است بيان كرده است . مى گويند ((صاحب بن عباد)) ـ كه معاصر اوست ـ هر جا مى خواست برود يك يا چند بار كتاب با خودش مى برد، وقتى كتاب ابـوالفـرج بـه دسـتـش رسـيد گفت : ((من ديگر از كتابخانه بى نيازم )). اين كتاب آن قـدر جـامـع و پر مطلب است كه با اين كه نويسنده اش ابوالفرج و موضوعش تاريخچه مـوسـيـقـى و مـوسـيـقـى دانـهـا اسـت ، افـرادى از مـحـدثـيـن شـيـعـه از قـبـيـل مـرحـوم مـجـلسـى و مـرحـوم حـاج شـيـخ عـبـاس قمى مرتب از كتاب اغانى ابوالفرج نقل مى كنند. (اين عبارت از متن كتاب به پاورقى آمده است . گردآورنده )
12- سيرى در سيره ائمه اطهار عليه السلام ، صص 152 ـ 151
13- او مـبـاحـثـاتـى دارد بـا بـعـضى از شيعيان كه برخى او را به خاطر همين مـبـاحـثـاتـش نـاصـبـى دانـسـتـه انـد، كه البته من نمى توانم بگويم او ناصبى است (در مباحثاتش يك حرفهايى مطرح كرده ). زمانش با زمان امام صادق عليه السلام تقريبا يكى است . شايد اواخر عمر حضرت صادق عليه السلام را درك كرده باشد در حالى كه كودك بـوده ؛ و يـا حـضـرت صـادق عـليـه السـلام يـك نـسـل قـبل از اوست .غرض اين است كه زمانش نزديك به زمان امام صادق عليه السلام است . (اين عبارت از متن به پاورقى آمده است . گردآورنده )
14- بيست گفتار، ص 195.
15- حماسه حسينى ، ج 2 صص 202 ـ 201 .