زندگی‌نامه‌ی فخرالدّین علی صفی

فخرالدّین علی صفی در شب جمعه بیست و یکم جمادی الاولی سال 867 هجری قمری در سبزوار متولد شد، در خاندانی اهل علم و تصوف. پدربزرگش از فقها و محدّثان زمان بود، و پدرش ملاحسین واعظ کاشفی عالم و نویسنده‌ی
يکشنبه، 10 بهمن 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
زندگی‌نامه‌ی فخرالدّین علی صفی
 زندگی‌نامه‌ی فخرالدّین علی صفی

 

نویسنده: شهاب‌الدّین عباسی

 

در آغاز:

فخرالدّین علی صفی در شب جمعه بیست و یکم جمادی الاولی سال 867 هجری قمری در سبزوار متولد شد، (1) در خاندانی اهل علم و تصوف. پدربزرگش از فقها و محدّثان زمان بود، (2) و پدرش ملاحسین واعظ کاشفی عالم و نویسنده‌ی بزرگ و مشهور قرن نهم و صاحب آثار پرشماری که بعضی از آن‌ها بسیار معروف‌اند از جمله جواهرالتفسیر، مواهب علیّه، روضة الشهدا، انوار سهیلی، اخلاقی محسنی، و لب لباب مثنوی. مؤلّف لطائف‌الطوایف در ابتدای این کتاب نام خود را چنین بیان می‌کند: علی بن الحسین الواعظ الکاشفی، و در همان‌جا و جایی دیگر اشاره به لقب خود «صفی»، «فخر» و «فخرالدّین» می‌کند. (3)
فخرالدّین علی صفی چنان‌که خود می‌گوید در سبزوار زاده شد ولی در شهر هرات نشو و نما یافت (4) و در همان شهر درس خواند. او علاوه بر این که مقدمات علوم را در نزد پدرش فرا گرفت از علمای بزرگی چون جامی و شاگرد خاصّ او رضی‌الدّین عبدالغفور لاری نیز علم آموخت. از زندگی او به ویژه دوره جوانی و تحصیلاتش اطلاع دقیق و روشنی در دست نیست شاید به این سبب که در عصر خود شهرت چندانی نداشته و شهرت پدر زندگانی او را تحت‌الشعاع خود قرار داده بود.
فخرالدّین علی صفی که تا 22 سالگی در شهر هرات سرگرم فراگیری علوم مختلف بود (5) تحت تأثیر فضای آراء و اندیشه‌ها و زندگی پدرش که به عرفان و تصوّف گرایش آشکار داشت، (6) و تعلیم مستقیم نگرش عرفانی جامی و شاگردش عبدالغفور لاری، به عرفان و تصوّف، خاصه طریقه‌ی نقشبندیه، علاقه‌مند شد تا آنجا که شوق دیدار یکی از بزرگان این طریقه‌ی صوفیانه یعنی خواجه عبیدالله احرار (7) (895-806 ق) او را برانگیخت که بار سفر بندد و رهسپار سمرقند شود. صفی چون این موضوع را با استادش جامی درمیان می‌گذارد و از او اجازه می‌طلبد جامی به او می‌گوید که «تو خردسالی و حضرت خواجه به غایت کلان‌اند» و «حضرت خواجه حالا به طالبان کمتر می‌پردازند. مبادا آن‌جا روی و زود ملول بشوی.» جامی به صفی توصیه می‌کند که اگر می‌خواهد هر طور شده عازم این سفر شود به نزد مولانا قاسم (8) -از نزدیکان خواجه عبیدالله احرار- برود، و در این باب نامه‌ای به دست فخرالدّین علی صفی می‌دهد. (9)

سفرها:

سفر اوّل صفی در سال 899 هجری قمری بود. او در این سفر به یکی از دو فرزند سعدالدّین کاشغری به نام خواجه محمداکبر معروف به خواجه کلان برخورد که در سلک اصحاب خواجه عبیدالله احرار بود. خواجه کلان چون فخرالدّین علی صفی را می‌بیند متعجب می‌شود و از او می‌پرسد که کجا می‌رود و انگیزه‌اش چیست؟ صفی گوشه‌ای از «دغدغه‌ی خود» را بیان می‌کند. خواجه کلان بسیار مسرور می‌شود و به او می‌گوید که از او جدا نشود تا با موافقت و همراهی یکدیگر راه را طی کنند. صفی هم قبول می‌کند، و به بخارا می‌روند. بعد به ولایت نسف روی می‌آورند و در قرشی به حضور خواجه عبیدالله احرار می‌رسند. صفی پس از حدود چهار ماه اقامت، به توصیه‌ی عبیدالله احرار، به همراهی خواجه کلان به بخارا و از آنجا به خراسان برمی‌گردد، و پس از ده ماه هم به هرات می‌رود.
صفی در تمام این مدت مورد لطف و توجه خواجه کلان بود، و خواجه کلان پس از پانزده سال، یعنی در سال 904، او را به دامادی خود برگزید و به تعبیر صفی او را «به فرزندی برداشتند و به بندگی قبول کردند.» (10) صفی در سال 893 برای دیدار خواجه عبیدالله احرار بار دیگر به سمرقند سفر کرد، و پس از هشت ماه به خراسان و هرات بازگشت. خاطره‌ی او از این دیدار و مصاحبت، نشان می‌دهد که صفی به ادب نَفس و ارزش‌های اخلاقی در نزد استاد توجه بسیار داشته است. (11)
در سال 939 هجری قمری، به علّت تاخت و تازهای عبیدالله خان اوزبک (12) در خراسان و محاصره شهر هرات که یک سال به درازا کشید و زندگی او را هم مثل سایر مردم در رنج و سختی طاقت‌فرسا انداخت از هرات به کوه‌های غرجستان (13) پناه برد و در آن ناحیه مورد حمایت شاه محمد سلطان قرار گرفت. (14) او طی اقامت در همین ناحیه بود که کتاب لطایف‌الطّوایف خود را به نگارش درآورد و به او تقدیم کرد. اما این دوران آرامش، کوتاه بود، زیرا چندی بعد شاه طهماسب چون وارد هرات شد سه تن از امرای خود را به تسخیر غرجستان فرستاد و ایشان «به این ولایت آمده بر شاه محمّد سیف‌الملوک صاحب غرجستان غلبه کرده غرجستان را متصرّف شدند.» (15)

و انجام:

و این چنین بود که فخرالدّین علی صفی که از دگرگونی‌های روزگار خسته و فرسوده شده بود در 72 سالگی، یعنی 50 سال پس از اوّلین سفرش به سمرقند، باز به ناچار بار سفر بست و به سوی هرات رهسپار شد امّا رنج و سختی‌های این سال‌های اخیر سرانجام او را از پا در آورد تا آن که در حوالی هرات درگذشت، و جسدش را به هرات بردند و در آنجا دفن کردند، (16) سال 939 هجری قمری.

آثار:

فخرالدّین آثار متعددی دارد که یکی از معروف‌ترین و مهم‌ترین آن‌ها کتاب 1) رشحات عین‌الحیات (909 هجری قمری) است. این کتاب چهارمین کتابی است که در شرح احوال بزرگانِ عرفان و تصوف، بعد از کشف‌المحجوب هُجویری، تذکرةُالاولیا عطار، و نَفحاتُ‌الانُس جامی به زبان فارسی نوشته شده، و در عین حال اولین کتاب مستقلی است که در شرح حال بزرگان مشایخ یک سلسله از اهل تصوّف یعنی سلسله نقشبندیه تألیف شده است. (17) این کتاب به زبان‌های ترکی و عربی هم ترجمه شده است؛ 2) لطایف‌الطوایف (909 هجری قمری)، که درباره‌ی آن سخن خواهیم گفت؛ 3) حرزالامان من فتن الزمان، در علم اسرار و آثار حروف مقطعه‌ی قرآنی و اسماء الهی؛ 4) کشف‌الاسرار قاسمی، که تلخیص و شرح کتاب پدرش اسرار قاسمی است؛ 5) منظومه محمود و ایاز که منسوب به اوست؛ و 6) انیس‌العارفین، «کتابی اخلاقی و دینی که (به) سبک واعظان و اهل منبر بر مذاق صوفیانه به تبیین مقاصد دینی و معارف اهل سلوک پرداخته.» (18) کتاب در 32 باب تنظیم شده. در دوازده باب اوّل به شرح و بیان «فضیلت» بسم الله الرحمن الرحیم، فاتحة الکتاب، آیةالکرسی، و فضایل حضرت محمد و حضرت علی می‌پردازد و شرحی از دعاها و اوراد و عبادات به دست می‌دهد و از فضیلت دعاها به هنگام نماز سخن می‌گوید. 20 باب بعدی هم که مشحون از قصّه و حکایت‌های گوناگون است درباره‌ی فضایل و ارزش‌های دینی و اخلاقی‌ای چون توکل، بخشندگی، شفقت، مهمان‌داری، بلند همّتی، ادب، وفای به عهد، صبر، فروتنی و نظایر این‌ها سخن به میان می‌آورد، و همچنین شامل حکایت‌ها و لطایفی راجع به «ملوک»، «قضات و علما»، «زیرکان تیزفهم» و «منجّمان» است. آخرین حکایت کتاب حکایتی درباره‌ی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و امام علی (علیه السلام) در بیان «تواضع و شکستگی نفس و ثواب آن»، است.

پی‌نوشت‌ها

1- رشحات عین‌الحیات، تألیف مولانا فخرالدّین علی بن حسین واعظ کاشفی، با مقدمه و تصحیحات و حواشی و تعلیقات دکتر علی‌اصغر معینیان، از سلسله انتشارات بنیاد نیکوکاری نوریانی، دو مجلّد، تهران، 1356 شمسی، ج 1/ ص 203.
2- رشحات، ج 1/ ص 67.
3- رشحات، ج 1/ ص 283.
4- «در کرّت اوّلی که به شرف ملازمت آن حضرت رسیده شد پرسیدند که از کجایی؟ گفتم مولد سبزوار است امّا در هری نشو و نما یافته‌ام.» رشحات، ج 2/ ص 489.
5- رشحات، 599/2: «... فقیر در آن وقت 22 ساله بود.»
6- لب لباب مثنوی به تدوین ملاحسین واعظ کاشفی یکی از بهترین گزیده‌های مثنوی معنوی است که بارها تجدید چاپ شده است. فخرالدّین علی صفی در رشحات می‌گوید که پدرش در سال 860 هجری قمری (که ظاهراً حدود 30 سال داشته است) طی خوابی متحول‌کننده این الهام به او دست می‌دهد که به نزد سعدالدین کاشغری -از بزرگان طریقت صوفیانه‌ی نقشبندیه- برود. و ملاحسین واعظ کاشفی هنگامی به کاشغری می‌رسد که او از دنیا رفته بوده است. و کاشفی در دیدارش با جامی می‌گوید: «حالا که ایشان (کاشغری) نقل کرده‌اند و به جای ایشان شمایید اگر به طریق اشارت فرمایید غایت بنده نوازی باشد.» رشحات عین الحیات، ج 1/ ص 253-54.
7- از مشهورترین و پرنفوذترین مشایخ عصر تیموری که در عهد او طریقت نقشبندیه نفوذ و شهرت و رواج یافت به ارزش میراث صوفیه، ص 74.
8- تعبیر فخرالدّین علی درباره‌ی او چنین است: «از جمله اصحاب و سابقان و خادمان قدیم و از جمله مقبولان و محبوبان حضرت ایشان بودند.» رشحات، ج 2/ ص 597.
9- «بعد از عرض نیازمندی و شکستگی، معروض آن که خدمت مولوی مولانا فخرالدّین علی که نسبت به فقیران التفات خاطر بسیار دارند به ارزوی زمین‌بوسیِ ملازمان آستانه ولایت آشیانه توجه نموده است شک نیست که به عین عنایت ملحوظ و به ادراک این امنیت محظوظ خواهد شد. والسلام و الاکرام الفقیر عبدالرحمن جامی.» رشحات، ج 2/ ص 599.
10- رشحات عین الحیات، ج 1/ ص 229-231.
11- رشحات، ج 2/ ص 409.
12- عُبیدالله خان اُزبَک (946-900 ق)، امیر ازبکان. بین سال‌های 930 تا 944 هجری قمری شش بار در خراسان تاخت و تاز کرد. او در 938 هجری قمری مجدداً مشهد را گرفت و هرات را محاصره کرد. امّا چون خبر آمدن شاه طهماسب را شنید به بخارا گریخت (939). بار ششم در 942 هجری قمری به خراسان حمله بُرد و مدّتی در هرات حکومت کرد. شاه طهماسب در 943 برای دفع او به خراسان آمد، و عبیدالله خان به بخارا گریخت (944). دایرةُالمعارف فارسی.
13- سرزمینی در نواحی کوهستانی شمال هرات.
14- روایت فخرالدّین صفی از این سفر در ابتدای لطائف‌الطّوائف به این شرح است: «چون در شهور سنه‌ی تسع و ثلاثین و ستعمائه (939) به واسطه‌ی تحوّل روزگار و تقلب (تحوّل و دگرگونی) لیل و نهار و بعد از خلاص و نجات از حبس یک ساله‌ی هرات و تحمل انواع ریاضات و اصناف بلیات به حدود هرات مرور و به جبال غرجستان عبور افتاد و در آن دیار جمعیت آثار شرفی ملازمت سلطان عالی شأن حامی حوزه‌ی اسلام و ایمان... شاه محمد سلطان دست داد.» صفی در ادامه، در شرح این دشواری‌ها چنین گفته است:
منم رسیده بدین ملکِ چون بهشت مخلّد *** خلاص یافته از دوزخ و عقوبت بی‌حد
هزار شکر خدا را که از عنایت سلطان *** گذشت محنت دائم سرآمد آفت سرمد
به حکم آن که مَعَ العُسر یُسر گشت میسّر *** هزار عشرت باقی هزار عیش مؤبّد
ز حبس چاه رهیده به تخت جاه رسیده *** به فرّ دولت سلطان دهر شاه محمّد
15- تاریخ منتظم ناصری، ج 2/ ص 785.
16- در کتاب الانوار القدسیّه فی السّادة النّقشبندیّه (اثر ابراهیم خالدی نقشبندی) برگ شماره 173 چاپ مصر، سال 1344 قمری، چنین آمده: «و توفی فی ظاهر هرات و نقل نعشه الیها و ذلک سنه تسع و ثلاثین و تسعمائه.» به نقل از مقدمه‌ی مصحح کتاب تفسیر مواهب علیّه.
17- رشحات عین الحیات، تألیف مولانا فخرالدّین علی بن حسین واعظ کاشفی، با مقدمه و تصحیحات و حواشی و تعلیقات دکتر علی اصغر معینیان، از سلسله انتشارات بنیاد نیکوکاری نوریانی، دو مجلّد، تهران، 1356 شمسی.
18- انیس‌العارفین، فخرالدّین صفی کاشفی، تصحیح دکتر عبدالرضا سیف، انتشارات دانشگاه تهران، چ اوّل، تهران، 1388 ش، مقدمه مصحح ص پانزده. - دکتر ذبیح‌الله صفا معتقد است که فخرالدّین علی انیس‌العارفین را در اواخر عمر و در عهد سلطنت شاه اسماعیل و شاه طهماسب به رشته تحریر درآورد. تاریخ ادبیات در ایران، ج 4/ ص 536.

منبع مقاله :
علی صفی، فخرالدّین، به کوششِ عباسی، شهاب‌الدین؛ (1393)، از لطافت‌های زندگی (لطایف و حکایت‌های لطایف الطوایف)، تهران: انتشارات مروارید، چاپ اوّل

 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.