مهدويت و فرقههاى انحرافى
نويسنده: جعفر خوشنويس
تدوين: على لارى
تدوين: على لارى
مسالهى حضرت بقية الله الاعظم، مهدى موعود (عج)، يكى از بارزترين و بديهىترين مسايل اسلامى و مورد تاييد و اعتقاد همهى مسلمانان به ويژه شيعيان است، زيرا صدها آيات قرآنى و روايات نبوى اين مسالهى با اهميت را به طور گسترده و مبسوط عنوان و مطرح ساختهاند و جزئيات آن را با بياناتى دقيق و روشن، ذكر كردهاند، به طورى كه ابهامى براى كسى باقى نگذاشتهاند . تمامى فرق اسلامى - تقريبا - اين آيات و روايات و مفاد آنها را به نحوى دركتب حديثى و كلامى و تفسيرى و احيانا رجالى و تاريخى خود متعرض شدهاند و دربارهى آن به شكلهاى مختلف سخن گفتهاند، تا جايى كه مىتوان ادعا كرد كه كمتر دانشمند و عالمى، بلكه مسلمانى يافت مىشود كه به اين موضوع مهم و خطير نپرداخته، يا اينكه اين مطلب به گوش او نرسيده باشد . شاهد روشن و قوى اين مدعا، صدها كتابى است كه در طول تاريخ، با استفاده از اين نام شريف و مقدس به وجود آمده است . اما اين مسالهى مقدس و بديهى - بسان هر مسالهى ديگر دينى و اسلامى حتى مانند الوهيت و ربوبيت و نبوت و رسالت - گهگاهى مورد سوء استفادهى افراد يا گروههايى البته با انگيزههاى شخصى يا سياسى، قرار گرفته و مىگيرد و اهداف و اغراض خاصى از اين عمل دنبال شده و مىشود مگر نه اينكه جهان هميشه شاهد اين مطلب است كه افرادى گستاخانه مدعى الوهيتيا ربوبيتشده و كوس خدايى زدهاند و يا مدعى نبوت و رسالتشده و دعوى پيغمبرى نمودهاند؟ ! ! بديهى است كه اين سوءاستفادهها و اين ادعاهاى مفتضح و رسوا، هرگز به اصل و اصالت اين حقايق ضربه نمىزند و كسى نمىتواند با اين بهانه كه گهگاهى اين نوع مطالب واقعى و ريشهدار در فطرت و عقل و مؤيد به صدها بلكه هزاران دليل، مورد سوء استفاده قرار گرفته يا مىگيرد، آنها را زير سئوال ببرد و يا اينكه به نحوى در صحت اصل آنها، تشكيك كند . از آنجا كه مسالهى حضرت بقية الله الاعظم، مهدى موعود (عج)، كه در آيات و روايات فراوانى خصوصيات آن مطرح شده است، نزد مسلمانان، مسالهاى مقدس و ظهور حضرتش همواره آرزوى آنان بوده است، از اين قاعده مستثنا نبوده و نيست
اين مسالهى مهم از همان زمان ائمهى اطهار عليهم السلام و حتى با وجود خود امامان - كه جزو مبشران و نويددهندگان به آن بودهاند - به نحوى مورد سوء برداشت قرار گرفت و با برخورد ائمه عليهم السلام، مواجه شد . اين روند خطرناك و انحرافى در عصر غيبت صغرى مخصوصا پس از آن، به شكلهايى مانند ادعاى دروغين (سفارت و نيابتخاصه) حضرت مهدى (عج) تجلى مىنمود، كه مورد تكذيب حضرت (عج) و هشدار آن وجود مقدس قرار مىگرفت و مؤمنان تنها به سفرا و نواب واقعى توجه داده مىشدند . البته اين حركت در زمانهاى بعد، نه تنها در جوامع شيعى بلكه در جوامع سنى نيز ادامه پيدا كرد و از اعتقاد و علاقهى مسلمانان به اين مطلب مقدس و حساس و سرنوشتساز، بى محابا و ناجوانمردانه بهره بردارى مىشد! با اين حال، خوشبختانه با هشدارهاى قوى و به موقع عالمان دين و صدور دهها روايت كه شمايل و نشانههاى آن حضرت، شرايط ظهور و نحوه كار آن ذخيرهى الهى را بيان مىكرد، ماهيت پليد آن حركتهاى شوم و مغرضانه آشكار مىشد و صاحبان آن مفتضح و رسوا مىگشتند . اين ماجرا سردرازى دارد كه از حوصلهى اين مقالهى مختصر بيرون است . لذا ما در اينجا تنها به بخشى از آنچه در دو قرن اخير واقع شد و مسلمانان بخصوص شيعيان هنوز از تبعات و پيامدهاى ناگوار آن رنج مىبرند، مىپردازيم تا شايد گامى، در جهت تنوير اذهان باشد . آنچه فعلا در اين مقاله مطرح است، بررسى كوتاهى است دربارهى فرقهاى كه متاسفانه، زمينه ساز پيدايش فرقهى ضالهى بابيت و سپس بهائيتشد . لازم به تذكر است كه اين مقاله يك مرور اجمالى بيش نيست، و تفصيل كلام به شمارههاى بعد موكول مىشود .
مؤسس فرقهى شيخيه، شيخ احمد احسائى است . شيخ احمد احسائى فرزند زينالدين بن ابراهيم بن صفر بن راغب بن رمضان درسال 1160 ه . در قريهاى به نام مطيرفى از قراء احساء يا (لهسا) متولد شد . وى از اعراب صحرانشين بود، ولى به خاطر اختلافى كه بين جد دوم و سومش (دائر و رمضان) پيدا شد، به منطقهى احساء رفتند . اجداد شيخ احمد از سنىهاى متعصب بودند، ولى آمدن آنها به منطقهى احساء كه شيعهنشين بود، باعثشد تحت تاثير شيعه قرار گرفتند . با اين حال، به دليل سابقهى تعصب و صحرانشينى، به نظر مىرسد تشيع آنها از روى تحقيق و تعقل نبوده است و چه بسا از باب همرنگ شدن با محيط جديد بوده است .
2- اوصاف احسائى
برخى از مريدان وى اوصاف عجيب و غريبى را به او نسبت دادهاند و از وى فردى استثنايى و داراى الهامات و امدادهاى غيبى، ساختهاند، ولى بيشتر اين اوصاف توسط پسرش به او الهام مىشد . بيشتر اوصافى كه به او نسبت داده شده، از ناحيهى پسرش بوده كه كتابى هم در وصف او نوشته است . مثلا قبل از 5 سالگى، يادگيرى قرآن را تمام كرد . خود مىگويد: «در ايام طفوليت، جسمم با بچهها در حال بازى بود، ولى روحم در عالم ديگر بود . هميشه فكر مىكردم و تدبير مىنمودم و بر همه مقدم بودم . در سنين كودكى، بر اين عادت بودم كه در خلوتهايم دربارهى اوضاع جهان و مردم مىانديشيدم كه: كجايند ساكنين اين عمارات كه اين بناها و كاخها را ساختهاند و وقتى متذكر احوالشان مىشدم، مىگريستم . در مجالس لهو كه در آن زمان شايع بود، مىرفتم، ولى از آن كنارهگيرى مىكردم . اگر هم جسمم با آنها بود، ولى روحم در ملا اعلى بود» .
لازم به تذكر است كه در منطقهاى كه او سكونت داشت، موسيقى و غنا و امثال اينها خيلى رواج داشت تا آنجا كه دستگاه موسيقى را بر درب خانههاىشان آويزان مىكردند . دربارهى حافظه و هوشمندى خويش نيز مىگويد: «دو ساله كه بودم، سيلى آمد و همه چيز را برد جز يك مسجد و خانهى عمهام; حبابه .» كه اين سخن، حافظهى قوى او را مىرساند .
گويند زمانى بر مقتولى گذر كرد، با عبارت فصيح به او خطاب نمود: «اين ملكك، اين شجاعتك، اين قوتك؟ ملك و شجاعتت چه شد، نيرو و توانت كو؟» و بعد بر دگرگونى زمان، مىگريست . اين فضايل مربوط به دوران طفوليت او است كه مقدمهاى استبراى ادعاهايى ديگر . به هر حال، اوصافى براى او ذكر نمودهاند كه لازمهاش، قداست و نبوغى خارق العاده است كه در اصلاب وى بىسابقه بوده و هدف از اين كار، چيزى جز اغواء و فريفتن مردم نبود .
نكتهى قابل توجه اين است كه: چنين اوصافى بعد از آن كه وى، رييس اين گروه گرديد، توسط پسرش، بيان مىشد تا مريدانش از او پيروى كنند .
2- علماء و احسائى
از علماى معاصر و غير معاصر او، به خاطر عقايد باطله، چيزى جز تكفير و تفسيق و نكوهش و ذم او نقل نشده است كه به اسامى بعضى از آنها اشاره مىكنيم:
1- سيد محمد مجاهد; نويسندهى مناهل (متوفى 1242 ه .)
2- سيد مهدى طباطبايى; فرزند نويسندهى كتاب رياض (متوفى 1260 ه .)
3- شيخ محمد حسين; نويسندهى فصول (متوفى 1261 ه .)
4- سيد ابراهيم قزوينى; مؤلف ضوابط (متوفى 1262 ه .)
5- شهيد سوم شيخ محمد تقى قزوينى (متوفى 1264 ه .)
6- شيخ شريف العلماء (متوفى 1265 ه .)
7- شيخ محمد حسن مؤلف جواهر (متوفى 1266 ه .)
8- ملا آقا دربندى; مؤلف كتب خزائن الاصول و خزائن الاحكام (متوفى 1285 ه .)
9- ميرزا محمد باقر خوانسارى; نويسندهى روضات الجنات (متوفى 1313 ه .)
4 - تحصيلات شيخ
شيخ بعضى علوم و بعضى از معارف را تحصيل نمود بى آنكه براى او شفاى قلبى حاصل شود و توشهاى معنوى برگيرد . خود مىگويد: «در 25 سالگى در خواب ديدم كه كتابى در مقابل من باز شد و اين قول خداوند: «الذى خلق فسوى و الذى قدر فهدى» (2) را چنين تفسير مىكرد: الذى خلق; يعنى اصل شى را كه هيولا باشد، خلق كرد . فسوى; يعنى صورت نوعيهى آن . قدر; اسباب آن . فهدى; يعنى از اين نوع به خير و شر هدايت كرد . بر اثر اين خواب، انقلابى عجيب در من ايجاد شد كه مرا از ادامهى تحصيل علوم كه ظاهرى و غيرواقعى است، بازداشت» .
بنابراين ادعا، اين مطلب برايش از اين علوم و معارف كه آنها را صرفا ظاهرى مىداند، بهتر است! زيرا گويى منادى غيبى، او را مورد خطاب قرار داده است، چيزى شبيه به وحى يا اشراق و الهام . در ادامه مىگويد: «پس از عزلتى چند، و در نفس خود، امور ديگرى را احساس كردم» . مريدان او ادعا كردهاند كه شيخ، علمش را از عالم اعلى گرفته استبرخلاف ديگران كه با همهى سعى و كوشش وافر خود از آن عاجز هستند، براى او در علوم مختلف، 300 تاليف ذكر كردهاند و تنها يك هزارم فضايل او مطرح شده است . در هر فن و علمى از تمام متخصصان بالاتر است . گفته شده ايشان سفرهاى زيادى به بلاد مختلف داشته، خصوصا بلاد و شهرهايى كه داراى حوزهى علميه بوده و علماى بزرگ در آن زندگى مىكردند . شركت در درس آن علما باعثشد كه علوم زيادى فراگرفته و از او يك عالم بزرگ و شخصيتى مقدس و متقى بسازد . منتها اين ادعا را امورى تكذيب و از اهميت آن مىكاهد كه اينك آنها را بر مىشماريم:
1-- بنابر آنچه كه از ايشان نقل شده استيا به او نسبت دادهاند، او نه براى آموختن، بلكه صرفا براى آزمايش علما در دروس شركت مىكرد .
2- بنابر تصريح خود يا نقلى كه از او شده است، با ديدن آن خواب، حقايق علوم را دريافت و به او الهام گشت .
3- ادعاى اينكه علم او لدنى بود .
4-گويند: بعضى از علوم مانند فلسفه و تصوف و بعضى علوم غريبه را در سفرهايش آموخت و به دليل همين علوم يا به خاطر اعتماد بر بعضى از روايات كه معناى آن را نفهميده بود، دچار چنين سرانجامى شد . شيخ احمد احسائى در اوايل امر به تقوى، زهد و ورع توصيف شده است و لذا بعضى او را مدح كردهاند . ليك با بيان اعتقادات غلوآميز و ادعاهايش، انحراف او مشخص گشت . بدين سبب، علما به تكفير او حكم دادند .
- شيخ احمد احسائى و تشيع
شيخ احمد احسائى داراى مسلكى اخبارى بود . او به امورى غريب معتقد بود كه با اعتقادات شيعهى اماميه كه در طول قرون متمادى در كتب كلاميه و اعتقاديهى خود به صورت مختصر و مطول بيان كردهاند، فاصلهى زيادى دارد . مواردى از اعتقادات شيخ را بر مىشماريم:
1-- ائمه را به عنوان علل اربع براى عالم ذكر كرده است (علل فاعلى، مادى، صورى، غايى .) اين غلوى است كه عقل و شرع مقدس از آن ابا دارد .
2 - - اصول دين 4 تا است: معرفت الله، معرفت انبياء، معرفت ائمه، معرفت ركن رابع; كه شيوخ و بزرگان شيخيه هستند .
3 - - قرآن، كلام نبى صلى الله عليه و آله است . شيخ با اين كلام، منكر وحى بودن قرآن است 4-- اتحاد حق با خلق; يعنى الله تعالى با انبياء، شىء واحدى هستند .
5- تفسير معاد به معناى غيرمتعارف و بيگانه از آنچه علماى كلام مىگويند .
6- تفسير امام به شىء غريب كه همراه با غلو، شرك و خرافه است كه قرآن و شرع مقدس، مخالف چنين امرى است .
7- اعتقاد به ركن رابع كه از مختصات اين فرقه است .
دليل اعتقاد به ركن رابع:
براى هر سلطانى، 4 وزير است و اگر اين چهار وزير نباشند، ملك و سلطنت از بين مىرود و كم و زياد كردن آنها هم جايز نيست:
1- وزير عدل;
2- وزير انفاق;
3- وزير جنگ;
4- وزير دارايى و ماليات .
چون خداوند و نبى و امام از جنس بشر نيستند، لازم استبين آنها و خلق، شيوخ آنها واسطه و موضوع تجلى حق باشند . اينها اين اصل را در مقابل سفارش ائمهى معصومين عليهم السلام در رجوع به فقهاء كه قدرت استنباط احكام را از كتاب، سنت، عقل و اجماع دارند و حجتبر عوام هستند، قرار دادهاند .
8- اعتقاد عجيب و غريب شيخ در مورد امام عصر (عج)، استهزاى آن حضرت است كه شبيه به كلام منكرين است و گفته است امام غايب در پشت پردهى غيبت چه فايدهاى دارد؟ وى گفته است: ان الامام الحجة خاف وفر الى العالم حور قليائى; امام عصر به خاطر ترس به عالم حور قليايى گريخت .
9- اعتقاد به حقانيت فرقهى شيخيه و عقايد آن و تصريح به بطلان جميع فرق شيعه حتى اماميه . 10- نفى عدل كه نزد شيعه از اصول دين است .
شيخ احمد احسائى در يكى از كتابهايش به خلفا حمله كرد . به همين دليل، حكومت عثمانى كه در آن وقتبر عراق، سيطره داشت، به كربلا حمله كرد، عدهاى از اهالى آنجا را كشت، خانهها را آتش زد و ويران كرد . در اين ميان، خانهاى جز خانهى سيد كاظم رشتى شاگرد شيخ احمد احسائى سالم نماند . شيخ كه مسبب اين فتنه بود، خود در امان ماند . مدتى بعد به حجاز رفت و در آنجا مورد احترام قرار گرفت . اين در حالى بود كه حكام آن ديار، سنى بود و زير نظر حكومت عثمانى قرار داشتند .
به هر حال شيخ در 57 سالگى به سال 1241ه . از دنيا رفت و در بقيع به خاك سپرده شد .
شاگردان شيخ، مروجان عقايد او و مورد عنايت ناصرالدين شاه بودند، (او به دنبال معارضه و مقابله با قدرت علماى شيعه بود) و كارهاى آنان به اختلاف بين صفوف شيعيان انجاميد، خصوصا در آن زمان كه شيعيان عراق تحتحكومت متعصب سنى عثمانى بوده و به اتحاد، نياز شديد داشتند . سعى هميشگى استعمار بر اين بود كه مراجع را كه ملجا و پناه شيعيان، بودند از ميان بردارد .
سيد كاظم رشتى كه در كلاس درس او شركت و عقايد او را ترويج مىداد، بعدها فرقهى كشفيه را تاسيس كرد .
بعد از مرگ شيخ، فرقهى او به شعب مختلف تقسيم شد مانند: كراميه، احقاقيه، حجت الاسلاميه و باقريه كه هر يك از اينها افكار مخصوص به خود را داشتند .
سيد كاظم رشتى فرزند سيد قاسم رشتى گيلانى حائرى، ايرانى الاصل بود و در سال 1212ه . متولد شد .
بعضى گفتهاند نسبش از سادات حسينى بوده، ولى بعضى گفتهاند كه اصلا سيد نبوده، بلكه اين يك اسم مستعارى است; زيرا در يزد با نام احمد احسائى به فعاليت مىپرداخت .
وى در 21 سالگى به كربلا رفت و تا آخر عمر در آنجا ماند و عقيدهى شيخ را ترويج مىكرد . بعد از وفات شيخ، از بين مشايخ شيخيه، وى چون جرات زيادى در اظهار عقايد سلف خود داشتيا به خاطر اسباب خارجى و سياستمداران خارجى، به عنوان رييس انتخاب شد . او بر عقايد سلف خود، اوهامى جديد افزود و ادعاهاى شبيه به كشف داشت . شايد به همين خاطر، به آنها كشفيه مىگويند .
سيد كاظم 20 سال رييس فرقه بود و بين پيروانش در ايران و عراق، ركن رابع بود . او مىگفت: فقط ما شيعهى كامل هستيم .
2- تاليفات
سيد رشتى، كتب زيادى قريب به 120 كتاب، تاليف كرد كه در بردارندهى امور غريبه و ادعاهايى عجيب است و از غلو و خرافه دربارهى ائمهى معصومين عليهم السلام آكنده است . او غالبا كتابهايش را با رمز مىنوشت .
افندى عبدالباقى عمرى فاروقى موصلى، در مدح سلطان عثمانى كه پردهاى از پردههاى حرم نبوى را براى مرقد موسى بن جعفر عليه السلام به عراق فرستاد، قصيدهاى دارد و در آن به يكى از فضائل اميرالمؤمنين على عليه السلام اشاره مىكند كه حضرت رسول صلى الله عليه و آله فرمود: انا مدينه العلم و على بابها . افندى اين كلام را به صورت شعر درآورد و گفت:
هذا رواق مدينه العلم الذى
من بابها قد ضل من لايدخل
سيد كاظم رشتى اين بيت را شرح كرد و گفت: اين مدينهاى عظيم در آسمان است و ائمه عليهم السلام در آن ساكن هستند . بعد اين مدينه را توصيف مىكند كه اين مدينه، 21 محله دارد و 360 كوچه . سپس براى هر يك از آنها نام عجيب و صاحبى با اسم عجيب ذكر مىكند . اينها مطالبى شبيه اساطير و خرافات است كه دين و عقيده را به مسخره و استهزاء گرفته است .
وقتى اين شرح اسطورهاى به شاعر رسيد، گفت: چنين سخنى به ذهن من هم خطور نكرده بود .
سيد محمود آلوسى مفتى بغداد كه در عناد با شيعه معروف است، سيد كاظم را مورد احترام قرار داد . وى وصف عجيبى را براى او بيان مىكند و مىگويد: اگر سيد رشتى در زمانى بود كه آمدن نبى امكان داشت، پيامبر بود و من نخستين كسى بودم كه به او ايمان مىآوردم; چون شرايط نبوت را از نظر اخلاقى و علم كثير و عمل به سجاياى انسانى داراست .
آيا چنين ستايشى از طرف مخالفين، دلالتبر رضايت آنها از اين فرد فاسد العقيده ندارد و آيا دليل بر اين نيست كه آنچه رشتى گفته و نشر داده، مخالف راه و روش اهل بيت عليهم السلام بوده است؟
3- سيد كاظم رشتى و مهدويت
سيد كاظم رشتى، مهدويت را به صورتى موهوم مطرح مىكرد . براى مثال مىگفت: الآن مهدى در بين شماست . او حتى مبلغينش را به اطراف مىفرستاد كه: آماده باشيد، آقا مىآيد و گاهى مىگفت: آقا بين خود شماست . به خاطر همين افكار خرافاتى و موهوم، يكى از شاگردان بارزش به نام على محمد باب ادعا كرد كه من باب امام زمان هستم . بعد ادعا كرد كه خود مهدى هستم . مردم هم دور او را گرفتند و زيربناى بابيتشكل گرفت .
سيد كاظم رشتى، شاگردانى را تربيت كرد كه متاسفانه بعضى از آنها از اهل علم بودند . آنان عقايد و افكار او را در مناطقى از ايران از جمله; كرمان، آذربايجان و تبريز ترويج دادند .
احسائى و رشتى، نايبى را معرفى نكردند، ولى بعضىها در بعضى مناطق ادعا كردند كه نايب سيد هستند .
سيد كاظم، قريب به 150 تاليف داشت كه برخى از آنها شرح بعضى از ادعيه است . با تاويلاتى غريب شبيه به داستان .
سيد كاظم در سال 1259 هجرى درگذشت و فرزندش سيد احمد، رييس فرقه شد .
منابع:
1 . حياة شيخ احمد احسائى; مؤلف: فرزند شيخ احمد احسائى .
2 . ارشاد و العلوم، كريم خان كرمانى .
3 . تاريخ نبيل، زرندى .
جهت مطالعه و تحقيق بيشتر به كتابهاى زير مراجعه شود:
1 . رد شيخيه، محمد مهدى بن سيد صالح قزوينى موسوى (انتشار سال 1337 .)
2 . اسرار پيدايش شيخيه، بابيه و بهائيه، محمد كاظم خالصى .
3 . خرافات شيخيه و كفريات ارشاد العلوم، محمد كاظم خالصى .
4 . كشف المراد (بررسى عقايد شيخيه و رد اتهامات)، مؤلف و ناشر . الف حكيم هاشمى (تهران 1352ش .)
اين مسالهى مهم از همان زمان ائمهى اطهار عليهم السلام و حتى با وجود خود امامان - كه جزو مبشران و نويددهندگان به آن بودهاند - به نحوى مورد سوء برداشت قرار گرفت و با برخورد ائمه عليهم السلام، مواجه شد . اين روند خطرناك و انحرافى در عصر غيبت صغرى مخصوصا پس از آن، به شكلهايى مانند ادعاى دروغين (سفارت و نيابتخاصه) حضرت مهدى (عج) تجلى مىنمود، كه مورد تكذيب حضرت (عج) و هشدار آن وجود مقدس قرار مىگرفت و مؤمنان تنها به سفرا و نواب واقعى توجه داده مىشدند . البته اين حركت در زمانهاى بعد، نه تنها در جوامع شيعى بلكه در جوامع سنى نيز ادامه پيدا كرد و از اعتقاد و علاقهى مسلمانان به اين مطلب مقدس و حساس و سرنوشتساز، بى محابا و ناجوانمردانه بهره بردارى مىشد! با اين حال، خوشبختانه با هشدارهاى قوى و به موقع عالمان دين و صدور دهها روايت كه شمايل و نشانههاى آن حضرت، شرايط ظهور و نحوه كار آن ذخيرهى الهى را بيان مىكرد، ماهيت پليد آن حركتهاى شوم و مغرضانه آشكار مىشد و صاحبان آن مفتضح و رسوا مىگشتند . اين ماجرا سردرازى دارد كه از حوصلهى اين مقالهى مختصر بيرون است . لذا ما در اينجا تنها به بخشى از آنچه در دو قرن اخير واقع شد و مسلمانان بخصوص شيعيان هنوز از تبعات و پيامدهاى ناگوار آن رنج مىبرند، مىپردازيم تا شايد گامى، در جهت تنوير اذهان باشد . آنچه فعلا در اين مقاله مطرح است، بررسى كوتاهى است دربارهى فرقهاى كه متاسفانه، زمينه ساز پيدايش فرقهى ضالهى بابيت و سپس بهائيتشد . لازم به تذكر است كه اين مقاله يك مرور اجمالى بيش نيست، و تفصيل كلام به شمارههاى بعد موكول مىشود .
شيخيه; ريشهى بهائيت
الف - شيخيه
مؤسس فرقهى شيخيه، شيخ احمد احسائى است . شيخ احمد احسائى فرزند زينالدين بن ابراهيم بن صفر بن راغب بن رمضان درسال 1160 ه . در قريهاى به نام مطيرفى از قراء احساء يا (لهسا) متولد شد . وى از اعراب صحرانشين بود، ولى به خاطر اختلافى كه بين جد دوم و سومش (دائر و رمضان) پيدا شد، به منطقهى احساء رفتند . اجداد شيخ احمد از سنىهاى متعصب بودند، ولى آمدن آنها به منطقهى احساء كه شيعهنشين بود، باعثشد تحت تاثير شيعه قرار گرفتند . با اين حال، به دليل سابقهى تعصب و صحرانشينى، به نظر مىرسد تشيع آنها از روى تحقيق و تعقل نبوده است و چه بسا از باب همرنگ شدن با محيط جديد بوده است .
2- اوصاف احسائى
برخى از مريدان وى اوصاف عجيب و غريبى را به او نسبت دادهاند و از وى فردى استثنايى و داراى الهامات و امدادهاى غيبى، ساختهاند، ولى بيشتر اين اوصاف توسط پسرش به او الهام مىشد . بيشتر اوصافى كه به او نسبت داده شده، از ناحيهى پسرش بوده كه كتابى هم در وصف او نوشته است . مثلا قبل از 5 سالگى، يادگيرى قرآن را تمام كرد . خود مىگويد: «در ايام طفوليت، جسمم با بچهها در حال بازى بود، ولى روحم در عالم ديگر بود . هميشه فكر مىكردم و تدبير مىنمودم و بر همه مقدم بودم . در سنين كودكى، بر اين عادت بودم كه در خلوتهايم دربارهى اوضاع جهان و مردم مىانديشيدم كه: كجايند ساكنين اين عمارات كه اين بناها و كاخها را ساختهاند و وقتى متذكر احوالشان مىشدم، مىگريستم . در مجالس لهو كه در آن زمان شايع بود، مىرفتم، ولى از آن كنارهگيرى مىكردم . اگر هم جسمم با آنها بود، ولى روحم در ملا اعلى بود» .
لازم به تذكر است كه در منطقهاى كه او سكونت داشت، موسيقى و غنا و امثال اينها خيلى رواج داشت تا آنجا كه دستگاه موسيقى را بر درب خانههاىشان آويزان مىكردند . دربارهى حافظه و هوشمندى خويش نيز مىگويد: «دو ساله كه بودم، سيلى آمد و همه چيز را برد جز يك مسجد و خانهى عمهام; حبابه .» كه اين سخن، حافظهى قوى او را مىرساند .
گويند زمانى بر مقتولى گذر كرد، با عبارت فصيح به او خطاب نمود: «اين ملكك، اين شجاعتك، اين قوتك؟ ملك و شجاعتت چه شد، نيرو و توانت كو؟» و بعد بر دگرگونى زمان، مىگريست . اين فضايل مربوط به دوران طفوليت او است كه مقدمهاى استبراى ادعاهايى ديگر . به هر حال، اوصافى براى او ذكر نمودهاند كه لازمهاش، قداست و نبوغى خارق العاده است كه در اصلاب وى بىسابقه بوده و هدف از اين كار، چيزى جز اغواء و فريفتن مردم نبود .
نكتهى قابل توجه اين است كه: چنين اوصافى بعد از آن كه وى، رييس اين گروه گرديد، توسط پسرش، بيان مىشد تا مريدانش از او پيروى كنند .
2- علماء و احسائى
از علماى معاصر و غير معاصر او، به خاطر عقايد باطله، چيزى جز تكفير و تفسيق و نكوهش و ذم او نقل نشده است كه به اسامى بعضى از آنها اشاره مىكنيم:
1- سيد محمد مجاهد; نويسندهى مناهل (متوفى 1242 ه .)
2- سيد مهدى طباطبايى; فرزند نويسندهى كتاب رياض (متوفى 1260 ه .)
3- شيخ محمد حسين; نويسندهى فصول (متوفى 1261 ه .)
4- سيد ابراهيم قزوينى; مؤلف ضوابط (متوفى 1262 ه .)
5- شهيد سوم شيخ محمد تقى قزوينى (متوفى 1264 ه .)
6- شيخ شريف العلماء (متوفى 1265 ه .)
7- شيخ محمد حسن مؤلف جواهر (متوفى 1266 ه .)
8- ملا آقا دربندى; مؤلف كتب خزائن الاصول و خزائن الاحكام (متوفى 1285 ه .)
9- ميرزا محمد باقر خوانسارى; نويسندهى روضات الجنات (متوفى 1313 ه .)
4 - تحصيلات شيخ
شيخ بعضى علوم و بعضى از معارف را تحصيل نمود بى آنكه براى او شفاى قلبى حاصل شود و توشهاى معنوى برگيرد . خود مىگويد: «در 25 سالگى در خواب ديدم كه كتابى در مقابل من باز شد و اين قول خداوند: «الذى خلق فسوى و الذى قدر فهدى» (2) را چنين تفسير مىكرد: الذى خلق; يعنى اصل شى را كه هيولا باشد، خلق كرد . فسوى; يعنى صورت نوعيهى آن . قدر; اسباب آن . فهدى; يعنى از اين نوع به خير و شر هدايت كرد . بر اثر اين خواب، انقلابى عجيب در من ايجاد شد كه مرا از ادامهى تحصيل علوم كه ظاهرى و غيرواقعى است، بازداشت» .
بنابراين ادعا، اين مطلب برايش از اين علوم و معارف كه آنها را صرفا ظاهرى مىداند، بهتر است! زيرا گويى منادى غيبى، او را مورد خطاب قرار داده است، چيزى شبيه به وحى يا اشراق و الهام . در ادامه مىگويد: «پس از عزلتى چند، و در نفس خود، امور ديگرى را احساس كردم» . مريدان او ادعا كردهاند كه شيخ، علمش را از عالم اعلى گرفته استبرخلاف ديگران كه با همهى سعى و كوشش وافر خود از آن عاجز هستند، براى او در علوم مختلف، 300 تاليف ذكر كردهاند و تنها يك هزارم فضايل او مطرح شده است . در هر فن و علمى از تمام متخصصان بالاتر است . گفته شده ايشان سفرهاى زيادى به بلاد مختلف داشته، خصوصا بلاد و شهرهايى كه داراى حوزهى علميه بوده و علماى بزرگ در آن زندگى مىكردند . شركت در درس آن علما باعثشد كه علوم زيادى فراگرفته و از او يك عالم بزرگ و شخصيتى مقدس و متقى بسازد . منتها اين ادعا را امورى تكذيب و از اهميت آن مىكاهد كه اينك آنها را بر مىشماريم:
1-- بنابر آنچه كه از ايشان نقل شده استيا به او نسبت دادهاند، او نه براى آموختن، بلكه صرفا براى آزمايش علما در دروس شركت مىكرد .
2- بنابر تصريح خود يا نقلى كه از او شده است، با ديدن آن خواب، حقايق علوم را دريافت و به او الهام گشت .
3- ادعاى اينكه علم او لدنى بود .
4-گويند: بعضى از علوم مانند فلسفه و تصوف و بعضى علوم غريبه را در سفرهايش آموخت و به دليل همين علوم يا به خاطر اعتماد بر بعضى از روايات كه معناى آن را نفهميده بود، دچار چنين سرانجامى شد . شيخ احمد احسائى در اوايل امر به تقوى، زهد و ورع توصيف شده است و لذا بعضى او را مدح كردهاند . ليك با بيان اعتقادات غلوآميز و ادعاهايش، انحراف او مشخص گشت . بدين سبب، علما به تكفير او حكم دادند .
- شيخ احمد احسائى و تشيع
شيخ احمد احسائى داراى مسلكى اخبارى بود . او به امورى غريب معتقد بود كه با اعتقادات شيعهى اماميه كه در طول قرون متمادى در كتب كلاميه و اعتقاديهى خود به صورت مختصر و مطول بيان كردهاند، فاصلهى زيادى دارد . مواردى از اعتقادات شيخ را بر مىشماريم:
1-- ائمه را به عنوان علل اربع براى عالم ذكر كرده است (علل فاعلى، مادى، صورى، غايى .) اين غلوى است كه عقل و شرع مقدس از آن ابا دارد .
2 - - اصول دين 4 تا است: معرفت الله، معرفت انبياء، معرفت ائمه، معرفت ركن رابع; كه شيوخ و بزرگان شيخيه هستند .
3 - - قرآن، كلام نبى صلى الله عليه و آله است . شيخ با اين كلام، منكر وحى بودن قرآن است 4-- اتحاد حق با خلق; يعنى الله تعالى با انبياء، شىء واحدى هستند .
5- تفسير معاد به معناى غيرمتعارف و بيگانه از آنچه علماى كلام مىگويند .
6- تفسير امام به شىء غريب كه همراه با غلو، شرك و خرافه است كه قرآن و شرع مقدس، مخالف چنين امرى است .
7- اعتقاد به ركن رابع كه از مختصات اين فرقه است .
دليل اعتقاد به ركن رابع:
براى هر سلطانى، 4 وزير است و اگر اين چهار وزير نباشند، ملك و سلطنت از بين مىرود و كم و زياد كردن آنها هم جايز نيست:
1- وزير عدل;
2- وزير انفاق;
3- وزير جنگ;
4- وزير دارايى و ماليات .
چون خداوند و نبى و امام از جنس بشر نيستند، لازم استبين آنها و خلق، شيوخ آنها واسطه و موضوع تجلى حق باشند . اينها اين اصل را در مقابل سفارش ائمهى معصومين عليهم السلام در رجوع به فقهاء كه قدرت استنباط احكام را از كتاب، سنت، عقل و اجماع دارند و حجتبر عوام هستند، قرار دادهاند .
8- اعتقاد عجيب و غريب شيخ در مورد امام عصر (عج)، استهزاى آن حضرت است كه شبيه به كلام منكرين است و گفته است امام غايب در پشت پردهى غيبت چه فايدهاى دارد؟ وى گفته است: ان الامام الحجة خاف وفر الى العالم حور قليائى; امام عصر به خاطر ترس به عالم حور قليايى گريخت .
9- اعتقاد به حقانيت فرقهى شيخيه و عقايد آن و تصريح به بطلان جميع فرق شيعه حتى اماميه . 10- نفى عدل كه نزد شيعه از اصول دين است .
شيخ احمد احسائى در يكى از كتابهايش به خلفا حمله كرد . به همين دليل، حكومت عثمانى كه در آن وقتبر عراق، سيطره داشت، به كربلا حمله كرد، عدهاى از اهالى آنجا را كشت، خانهها را آتش زد و ويران كرد . در اين ميان، خانهاى جز خانهى سيد كاظم رشتى شاگرد شيخ احمد احسائى سالم نماند . شيخ كه مسبب اين فتنه بود، خود در امان ماند . مدتى بعد به حجاز رفت و در آنجا مورد احترام قرار گرفت . اين در حالى بود كه حكام آن ديار، سنى بود و زير نظر حكومت عثمانى قرار داشتند .
به هر حال شيخ در 57 سالگى به سال 1241ه . از دنيا رفت و در بقيع به خاك سپرده شد .
شاگردان شيخ، مروجان عقايد او و مورد عنايت ناصرالدين شاه بودند، (او به دنبال معارضه و مقابله با قدرت علماى شيعه بود) و كارهاى آنان به اختلاف بين صفوف شيعيان انجاميد، خصوصا در آن زمان كه شيعيان عراق تحتحكومت متعصب سنى عثمانى بوده و به اتحاد، نياز شديد داشتند . سعى هميشگى استعمار بر اين بود كه مراجع را كه ملجا و پناه شيعيان، بودند از ميان بردارد .
سيد كاظم رشتى كه در كلاس درس او شركت و عقايد او را ترويج مىداد، بعدها فرقهى كشفيه را تاسيس كرد .
بعد از مرگ شيخ، فرقهى او به شعب مختلف تقسيم شد مانند: كراميه، احقاقيه، حجت الاسلاميه و باقريه كه هر يك از اينها افكار مخصوص به خود را داشتند .
ب - كشفيه
سيد كاظم رشتى فرزند سيد قاسم رشتى گيلانى حائرى، ايرانى الاصل بود و در سال 1212ه . متولد شد .
بعضى گفتهاند نسبش از سادات حسينى بوده، ولى بعضى گفتهاند كه اصلا سيد نبوده، بلكه اين يك اسم مستعارى است; زيرا در يزد با نام احمد احسائى به فعاليت مىپرداخت .
وى در 21 سالگى به كربلا رفت و تا آخر عمر در آنجا ماند و عقيدهى شيخ را ترويج مىكرد . بعد از وفات شيخ، از بين مشايخ شيخيه، وى چون جرات زيادى در اظهار عقايد سلف خود داشتيا به خاطر اسباب خارجى و سياستمداران خارجى، به عنوان رييس انتخاب شد . او بر عقايد سلف خود، اوهامى جديد افزود و ادعاهاى شبيه به كشف داشت . شايد به همين خاطر، به آنها كشفيه مىگويند .
سيد كاظم 20 سال رييس فرقه بود و بين پيروانش در ايران و عراق، ركن رابع بود . او مىگفت: فقط ما شيعهى كامل هستيم .
2- تاليفات
سيد رشتى، كتب زيادى قريب به 120 كتاب، تاليف كرد كه در بردارندهى امور غريبه و ادعاهايى عجيب است و از غلو و خرافه دربارهى ائمهى معصومين عليهم السلام آكنده است . او غالبا كتابهايش را با رمز مىنوشت .
افندى عبدالباقى عمرى فاروقى موصلى، در مدح سلطان عثمانى كه پردهاى از پردههاى حرم نبوى را براى مرقد موسى بن جعفر عليه السلام به عراق فرستاد، قصيدهاى دارد و در آن به يكى از فضائل اميرالمؤمنين على عليه السلام اشاره مىكند كه حضرت رسول صلى الله عليه و آله فرمود: انا مدينه العلم و على بابها . افندى اين كلام را به صورت شعر درآورد و گفت:
هذا رواق مدينه العلم الذى
من بابها قد ضل من لايدخل
سيد كاظم رشتى اين بيت را شرح كرد و گفت: اين مدينهاى عظيم در آسمان است و ائمه عليهم السلام در آن ساكن هستند . بعد اين مدينه را توصيف مىكند كه اين مدينه، 21 محله دارد و 360 كوچه . سپس براى هر يك از آنها نام عجيب و صاحبى با اسم عجيب ذكر مىكند . اينها مطالبى شبيه اساطير و خرافات است كه دين و عقيده را به مسخره و استهزاء گرفته است .
وقتى اين شرح اسطورهاى به شاعر رسيد، گفت: چنين سخنى به ذهن من هم خطور نكرده بود .
سيد محمود آلوسى مفتى بغداد كه در عناد با شيعه معروف است، سيد كاظم را مورد احترام قرار داد . وى وصف عجيبى را براى او بيان مىكند و مىگويد: اگر سيد رشتى در زمانى بود كه آمدن نبى امكان داشت، پيامبر بود و من نخستين كسى بودم كه به او ايمان مىآوردم; چون شرايط نبوت را از نظر اخلاقى و علم كثير و عمل به سجاياى انسانى داراست .
آيا چنين ستايشى از طرف مخالفين، دلالتبر رضايت آنها از اين فرد فاسد العقيده ندارد و آيا دليل بر اين نيست كه آنچه رشتى گفته و نشر داده، مخالف راه و روش اهل بيت عليهم السلام بوده است؟
3- سيد كاظم رشتى و مهدويت
سيد كاظم رشتى، مهدويت را به صورتى موهوم مطرح مىكرد . براى مثال مىگفت: الآن مهدى در بين شماست . او حتى مبلغينش را به اطراف مىفرستاد كه: آماده باشيد، آقا مىآيد و گاهى مىگفت: آقا بين خود شماست . به خاطر همين افكار خرافاتى و موهوم، يكى از شاگردان بارزش به نام على محمد باب ادعا كرد كه من باب امام زمان هستم . بعد ادعا كرد كه خود مهدى هستم . مردم هم دور او را گرفتند و زيربناى بابيتشكل گرفت .
سيد كاظم رشتى، شاگردانى را تربيت كرد كه متاسفانه بعضى از آنها از اهل علم بودند . آنان عقايد و افكار او را در مناطقى از ايران از جمله; كرمان، آذربايجان و تبريز ترويج دادند .
احسائى و رشتى، نايبى را معرفى نكردند، ولى بعضىها در بعضى مناطق ادعا كردند كه نايب سيد هستند .
سيد كاظم، قريب به 150 تاليف داشت كه برخى از آنها شرح بعضى از ادعيه است . با تاويلاتى غريب شبيه به داستان .
سيد كاظم در سال 1259 هجرى درگذشت و فرزندش سيد احمد، رييس فرقه شد .
منابع:
1 . حياة شيخ احمد احسائى; مؤلف: فرزند شيخ احمد احسائى .
2 . ارشاد و العلوم، كريم خان كرمانى .
3 . تاريخ نبيل، زرندى .
جهت مطالعه و تحقيق بيشتر به كتابهاى زير مراجعه شود:
1 . رد شيخيه، محمد مهدى بن سيد صالح قزوينى موسوى (انتشار سال 1337 .)
2 . اسرار پيدايش شيخيه، بابيه و بهائيه، محمد كاظم خالصى .
3 . خرافات شيخيه و كفريات ارشاد العلوم، محمد كاظم خالصى .
4 . كشف المراد (بررسى عقايد شيخيه و رد اتهامات)، مؤلف و ناشر . الف حكيم هاشمى (تهران 1352ش .)
پی نوشت:
1. نوشتهى حاضر، تقرير سلسله درسهاى «مهدويت و فرقههاى انحرافى» از استاد جعفر خوشنويس است كه در مركز تخصصى مهدويت وابسته به بنياد حضرت مهدى موعود (عج) در قم، براى جمعى از طلاب و دانش پژوهان ارايه شده است . از تلاش حجت الاسلام لارى از دانشپژوهان كوشاى اين دوره براى تدوين اين درسها، سپاسگزارى مىشود .
2. الاعلى، 2 و 3