جلوه های پایداری در شعر عبدالوهاب بیاتی

عبدالوهاب بیاتی از پیشگامان شعر معاصر عرب است که ندای مبارزه و آزادی خواهی، در سروده هایش طنین انداز شده است. وی ضمن انتقاد از دستگاه حاکمه، با سایه های شوم استعمار و استبداد نیز به مبارزه برمی‌خیزد. بیاتی، شاعری ملی و
پنجشنبه، 21 بهمن 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
جلوه های پایداری در شعر عبدالوهاب بیاتی
 جلوه های پایداری در شعر عبدالوهاب بیاتی (علمی-پژوهشی)
 

نویسنده: دکتر فاروق نعمتی(1)- دکتر جهانگیر امیری(2)- دکتر علی سلیمی(3)

 

چکیده:

عبدالوهاب بیاتی از پیشگامان شعر معاصر عرب است که ندای مبارزه و آزادی خواهی، در سروده هایش طنین انداز شده است. وی ضمن انتقاد از دستگاه حاکمه، با سایه های شوم استعمار و استبداد نیز به مبارزه برمی‌خیزد. بیاتی، شاعری ملی و انقلابی است و شاعرانی را که در برابر ظلم و بیداد، مهر سکوت بر لب دارند، مورد انتقاد قرار داده، به سرزنش آنان پرداخته است. از ویژگی های به کار رفته در اشعار مقاومت بیاتی، بهره گیری وی از اسلوب سخریه است. کاربرد چنین شیوه ای، بی باکی و شجاعت شاعر را در مقابله با ستم می نمایاند؛ علاوه بر این، سروده های انقلابی بیاتی، نه تنها عراق، بلکه سایر کشورها را نیز که ندای آزادی خ.اهی در آنها شنیده می شود، در برمی‌گیرد. استفاده از نمادها و سمبل های سیاسی - که در ادبیات مقاومت، گفتمان پنهانی از حرکت انقلابی، آزادی و رهایی از ظلم و ستم است - در شعر بیاتی نیز دیده می شود. این پژوهش، اشعار بیاتی را از منظر ادبیات پایداری مورد مطالعه و بررسی قرار می دهد.(4)
کلید واژه : عبدالوهاب بیاتی، شعر مقاومت، سخریه، نمادپردازی سیاسی.

1- مقدمه

نخستین شراره های انقلاب در شاعران عراقی، در شعر سرایندگان دهه ی چهل و اوایل دهه ی پنجاه برافروخته شد؛ همچنین در آغاز دهه ه شصت، نسل سوم شاعران عراق، به عنوان وارثان حرکت انقلاب و فرهنگ نوآوری و نوگرایی که از دهه ی چهل شروع شده بود، پای به عرصه نهادند. در این دوره، بسیاری از شاعران، در اولین صفوف مبارزات ملی قرار گرفتند و نغمه های مقاومت و پایداری را در شعر خود انعکاس دادند. در میان این سخنوران، «سیاب» در حرکت متعهدانه ی خویش، دچار لغزش شد و سپس جنبه ی درون گرایی دردمندانه ای بر شعرش سایه افکند، و «نازک الملائکه» نیز، بیشتر قصایدش را در قالب رمانتیک سروده می شد و کم تر در مسایل انقلابی و حرکت های توفنده ی آن وارد می شد؛ اما «بیاتی» به عنوان شاعری آزاده و متعهد ملی نمایان شد و با نسل های تازه از راه رسیده و نسل های دهه ی پنجاه تا هشتاد، ارتباطی پیوسته و محکم برقرار نمود.
به دنبال جنگ، جهانی دوم (1939-1945)، بیشتر نظام های عربی دچار از هم گسیختگی شدند و از همین رو، جامعه ی عرب، نیاز شدیدی به تغییری زیربنایی و عمیق احساس نمود؛ تا که آنان را از خواب و خمودگی بیدار سازد. در پاسخ به این نیاز بود که شعر آزاد، جامعه را به سوی تحول در همه ی ابعاد سیاسی، اجتماعی و فرهنگی فراخواند (توفیق، 1958: 34).
عبدالوهاب بیاتی از جمله شاعرانی بود که در تجربه ی شعری اش، به سرعت به مضامین سیاسی و اجتماعی روی آورد. او در شرایط فشار و خفقانی که در حکومت استبدادی «نوری السعید»، حاکم بود، دست به قلم برد و از شعر خود سلاحی ساخت، تا هنر، در خدمت زندگی درآید و علیه زشتی ها و پلیدی ها برآشوبد. بیاتی، شاعری پرشور و سرشار از امید بود و هیچگاه رکود و جمود، او را فرا نگرفت. تبعید، غربت و آوارگی، از او شاعری ساخت که همواره در آرزوی دنیایی بهتر برای همه ی انسان ها بود؛ لذا می توان گفت که بیاتی به سعادت همه ی انسان ها می اندیشد و اشعارش نیز گواهی بر این مدعاست.

2- پیشینه ی پژوهش

مقالات و پژوهش های فراوانی درباره ی شخصیت و شعر عبدالوهاب بیاتی در ایران و جهان عرب صورت گرفته است که بیشتر آنها به جنبه های اسطوره ای در شعر او پرداخته اند. مهم ترین مقالاتی که در ایران درباره ی وی انجام شده است، می توان به موارد زیر اشاره کرد:
مقاله ی «بررسی تطبیقی اشعار عبدالوهاب بیاتی و ناظم حکمت»، خلیل پروینی و صدیقه ی حسینی، الجمیعة الإیرانیة للغة العربیة و آدابها، زمستان 84، ش 4، صص 69-89؛ که به بررسی اشعار این دو سراینده پرداخته است. مقاله ی «نقاب و معانی نمادین «عائشه» در شعر عبدالوهای بیاتی» حامد صدقی و فؤاد عبدالله زاده، مجله ی علوم انسانی، تابستان 88، ش 16، صص 45-55؛ که معانی این نماد را در شعر بیایت بررسی کرده است. مقاله ی «عبدالوهاب بیاتی، اسطوره ای زنده»، معصومه ی شبستری، مجله ی دانشکده ادبیات دانشگاه تهران، بهار 83، صص 77-96؛ که به مطالعه ی برخی اسطوره های به کار رفته در شعر بیاتی می پردازد. مقاله ی «اسطوره های برجسته در شعر عبدالوهاب البیاتی»، علی نجفی ایوکی، مجله ی زبان و ادبیات عربی دانشگاه مشهد، بهار و تابستان 89، ش 2، صص 205-230؛ که اسطوره ها را در شعر بیاتی بررسی کرده است. مقاله ی «دغدغه های اجتماعی شعر عبدالوهاب بیاتی و مهدی اخوان ثالث»، فرهاد رجبی، مجله ی زبان و ادبیات عربی، دانشگاه فردوسی مشهد، بهار و تابستان 90، ش 4، سال سوم، صص 47، 75؛ که مفاهیم مشترک اجتماعی در شعر این دو سراینده را نقد و بررسی می کند.
بر این اساس، طبق بررسی های نگارندگان، تا کنون اشعار بیاتی از منظر ادبیات مقاومت و پایداری مورد بررسی قرار نگرفته است و چنین پژوهشی به نوبه ی خود می تواند، ابعاد مختلف مقاومت را در شعر این شاعر بزرگ و تأثیر گذار معاصر عرب نمایان سازد.

3- جلوه های مقاومت در اشعار بیاتی(5)

بیاتی شاعری است که قبل از هر چیز، انسان و دغدغه های انسانی برایش پراهمیت می نماید (رجبی، 1390: 52). به باور او، «شعر اسلحه است و ابزار زندگی؛ باید با شعر ویران کرد و ساخت. این ویران کردن و ساختن، مرزی نمی شناسد و هیچ گاه به نقطه ی پایان نمی رسد» (شفیعی کدکنی، 1380: 186). مضامین مقاومت و پایداری، یکی از مؤلفه های اصلی در اشعار بیاتی است. گفتمان مقاومت در شعر وی، جنبه های گوناگونی را در بر می گیرد که به بررسی آنها خواهیم پرداخت:

1-3- آثار تخریبی دشمن و بیدادگری حاکمان

زمانی که درباره ی شرایط سیاسی ویژه و پیچیده ی عراق، و سختی های مردم آن، که حقوق شان به دست حاکمان، مزدوران و جاسوسان استعمار تباه گردیده، سخن به میان می آید، آتش خشم در چشمان بیاتی زبانه می کشد (دولیس، 1996: 248). شعر بیاتی هر قدر که به جلو می رود، بر خشم و سرکشی آن افزوده می شود و گاهی با خارج شدن از حالت شخصی، رویه ای عمومی و فراگیر به خود می گیرد. در اشعار او، حاکمان، طاغیانی هستند، که همواره در کفر خیانت به مردم و کینه توزی و دشمنی با آنان هستند، که هموارهی در فکر خیانت به مردم و کینه توزی و دشمنی با آنان هستند. او در یکی از اشعارش، با خطاب قرار دادن واژه ای «حرف» و تکرار نماد گونه ی آن، قصد دارد از حروف، همچون سلاحی علیه حاکمان ظلم پیشه استفاده نماید:
«أیُّها الحَرفُ الَّذی / عَلَّمَنی حُبَّ الحَیاة / أیُّهَا الحَرفُ الإله / آه تُطفیء مَصَابیحَکَ، آه / کُلُّ مَا أکُتُبهُ مَحضُ صَلَاة / وَسِلاحٌ فِی یَدی ضِدَّ السَّلاطِینَ و أحفَاد الغُراة» (البیاتی، 2008: 430/1).
«ای حرف، که عشق زندگی را به من آموختی! / ای حرف خدا! / آه، چراغ هایت را خاموش نکن، آه / هر آنچه که می نویسم، نماز محض است / و سلاحی در دستانم بر علیه حاکمان و نسل های متجاوزین».
عبدالوهاب بیاتی بر علیه حاکمیت ستمگرانی که لقمه نان گرسنگان را می خورند و آب تشنگان را می نوشند، به خیزش بر می خیزد (الشعری، 1971: 261). او در قصیده ای به نام «المغنی والأمیر»، خرسندی حاکمان از مردم را تا زمانی می داند که رعیت در برابر آنها، فروتن و ساکت باشند و سیاست های طبقه ی حاکم را مدح نمایند (البیاتی، 1955: 113). بیاتی در قصیده ی «مذکرات رجل مجهول»، به رسواگری طغیان گران مشرق زمین می پردازد و آنان را به صورتی تحقیر آمیز توصیف می کند. سخریه و تمسخر که «یکی از شیوه های تحدی و سرکشی است» (دولوبیه، 1964: 77)، به عنوان ابزاری در دستان شاعر قرار می گیرد، تا به کمک آن به انتقاد از حاکمان بپردازد. او با لحنی تمسخر آمیز که برآمده از روحیه ی سرکش و انقلابی اوست، دستگاه بیداد را در ضعف و پستی، به کرمی در بوته زار، عنکبوتی با تارهای سست، و بوزینه ی بی حیا تشبیه می نماید:
«... فنَحنُ یَا مَولایَ، نَحنُ الکادِحینَ / نَنسَی، کَما تَنسَی، بِأنَّکَ دُودَةٌ فی حَقلِ عَالَمِنَا الکَبیر... / وَ إنَّک العَنکَبُوت / وَ عَصرُ الکَادحین / عَصرُ المَصَانِعِ وَ الحُقُول / مَازالَ یُغَرِیِنی بِقَتِلکَ أیُّهَا القِردُ الخَلِیع...» (البیاتی، 2008: 203-202/1).
«... هان ای مولای ما، ما زحمت کشانیم / ولی (آن را) فراموش می کنیم، همچنان که تو فراموش می کنی، که کرمی هستی در مزرعه ی بزرگ جهان ما / ... و این که عنکبوی (ضعیف و سست) هستی / و عصر طلایی ما، عصر زحمت کشان است / عصر کارخانه ها و مزارع است / که همچنان مرا به کشتن تو ای بوزینه ی بی حیا، تشویق می کند...».
حتی این حروف و کلمات نیز در وجود شاعر و در میان نوشته های و اشعارش به مبارزه بر می خیزند، تا به هم پیوسته، به سر رشته ی نظم درآیند. الفاظ شاعر، هیچ گاه اسیر و دربند زمانه نمی گردد، بلکه همچون آتشفشانی به خروش می آید و خوشه های خشم خود را بر چهره ی خائنان و ستمگران می ریزد:
«فَأنا أکرَهُ أن یَستَغرِقَ اللَّفظَ زَمَانِی / وَ لِسَانِی / لیسَ سَیفَاً مِن خَشَب / کَلِمَاتِی، سَیِّداتِی، مِن ذَهَب / کَلِماتِی، سَادَتِی، کَانَت عَناقِیدَ الغَضَب» (همان، 427/1).
«من بیزارم از این که زمانه، الفاظم را غرق نماید / و زبانم، شمشیری چوبین نیست / واژگانم، خانم ها! از جنس طلاست / کلاماتم، آقایان! خوشه های خشم بود».
در حقیقت اشعار بیاتی، ابزاری بود که با آن به نقد حاکمان می پرداخت و به عنوان تنها سلاحش، چشمان جاسوسان و چپاول گران را با آن در می آورد:
«وَ کَانتِ الَقصِیدَةُ / أسلِحَتِی الوَحیدة / بِهَا فَقَأتُ أعیُنَ اللُّصُوصِ وَ الضَّفَادِعِ البَلیدَة» (همان، 159/1).
«و قصیده / تنها سلاحم بود / که با آن چشمان چپاول گریان و قورباغه های نادان و کودن را در آوردم».
عبارت گزنده ای همچون (چپاول گران) و (قورباغه های کودن)، اوج تمسخر و ریشخند شاعر به طبقه ی حاکم را نشان می دهد. در نگاه شاعر، قصیده تنها پیوستگی چند کلمه و جمله ی دارای ریتم و ضرب آهنگ، و یک مشت معانی شخصی و درونی نیست؛ بلکه فراتر از آن، رسالتی خطیر بر دوش دارد و باید داخل سرنوشت ملت گردد و به موضوعات سیاسی بپردازد. اشعار بیاتی، مجموعه ای از عقاید و اصول است که باید آن را محکم و بدون هراس ابراز نمود. «از همین روست که همواره قدرت هایی در مقابل بیان شاعر می ایستند؛ تا اثر بخشی کلام او را خنثی نمایند؛ گاهی نیز او را زندانی می کنند و گاهی نیز شاعر را نزد افکار عمومی، بدبین می نمایند» (مبارک، 1974: 112).
بیاتی سخریه آمیز، او را ترسو و سگی شکاری می خواند:
«بُحتُ بِکَلِمَتَینِ للسُّلطَان / قُلتُ لَهُ: جَبَان / قُلتُ لِکَلبِ الصِّیِدِ کلِمَتَین / وَ نِمتُ لَیلَتَین» (البیاتی، 2008: 15/2).
«برای سلطان، دو کلمه بر زبان می آورم / به او گفتم: بزدل / به سگ شکاری (سلطان)، دو کلمه گفتم / و دو شب را خوابیدم».
شاعر، سلطان را همانند سگی شکاری می داند؛ چرا که او هر دستی را که در برابر ظالمان بلند شود و ندای اعتراض سر دهد، قطع می سازد:
«وَاحِدَةً بَعدَ الأخرَی / تَرتَفعُ الأیدِی فِی وَجهِ الطُّغَیان / لَکِنَّ سُیُوفَ السُّلطان تَقطَعُهَا / وَاحِدَةً بَعدَ الأخرَی فِی کُلِّ مَکَان» (همان، 429/1).
«یکی پس از دیگری / دست ها در برابر طغیان و بیدادگری بلند می شود / ولی شمشیرهای سلطان، آنها را قطع می کند / یکی پس از دیگری و در هر مکانی».
بیاتی «قیصر»، حاکم سرزمین عمان را به تصویر می کشد و او را نماد هر حاکم مستبد و ظالم قرار می دهد؛ «قیصر» را به تب، خرگوش، عقرب و دزد همانند می کند و حتی با بهره گیری از حرف نداء (یا)، بر شدت سرزنش و ریشخند گزند آلود خود می افزاید:
«یَا قَیصَر "عُمان" الأعمی / یَا حُمَّی / یَا أسطُورة / زَائفَةً، مَکرُورةَ / یَا سَارِقَ نَومِ الأطفَال / وَ دَمٍ العُمَّال / سَنَصیدُکَ کَالأرنَب / وَ سَنَسحَقُ رَأسَکَ کَالعَقرَب / یَا لَصَّاً أجرَب / یَا قَیصَر، یَا خَنجَر / فِی أیدِی الأعداء / أینَ المَهرَب؟» (همان، 370/1).
«ای قیصر کور عمان / ای تب / ای افسانه ی / جعلی و تکراری / ای رباینده ی خواب کودکان / و خون کارگران / سرانجام همچون خرگوش شکارت می کنیم / و سرت را مانند عقرب، له می سازیم / ای دزد گر / ای قیصر، ای خنجری در دستان بیگانگان، / در دستان دشمنان / به کجا فرار خواهی کرد؟!».
شاعر در این ابیات، به نازک ترین لایه های ظلم و ستم حاکمان اشاره می کند؛ افراد بیدادگری که برای خویش خدمیت بیشتر به اربابان خود، حتی به کودکان خفته رحم نمی کنند و با ایجاد خوف و وحشت، خواب را از چشمان آنها می ربایند. اوصافی همچون «خرگوش»، «عقرب» و «دزدگر»، بیانگر رویکرد تمسخر آمیز شاعر است.
پادشاه طغیان گر و قصابی که کارش تنها کشتن و سر بریدن مردم است، باید روزی قصاص گردد و سر و گردنش را از دست دهد. بیاتی، این چنین سرنوشت شومی را در انتظار سلاطین جلاد عرب می داند و آنان را به مرگی خفت بار تهدید می کند:
«فِی وَجه المُدُنِ الخَائنَة - المومِس - أرمِی قُنبُلَةً / وَأحِزُّ بِسِکِّیِنی رَأسَ المَلِکِ - الطَّاغیةِ - الجَزَّار» (همان، 295/2).
«همه ی شهرهای خیانت پیشه و خود فروخته را با بمب ویران می کنم و با چاقویم، سر پادشاهان قصاب و طغیان گر را می برم».
بیاتی در قصیده ای دیگر، باز هم به خیانت حاکمان داخلی و مزدری آنان برای اربابان خارجی اشاره می کند و با استفاده از اسلوب تهکم و ریشخند، فضایی طنزآمیز بر قصیده حاکم می سازد:
«وَالعُمدَةَالمَرهُوب، / یَمسَحُ بِالسِّیاطِ دَمَ الظُّهور». (همان، 169/1).
«کدخدای ترسان، خون گردن و پشت انقلابیون را با تازیانه پاک می کند».
عنوان «کدخدا» تعبیری است که بیاتی برای همه ی مزدوران داخلی به کار می گیرد. کدخدا در ظاهر وانمود می کند که قصد دارد تا به انقلابیون خدمت کند و خون هایی که بر اثر شکنجه بر پشت آنها جمع شده را پاک نماید؛ ولی چگونه؟! با نواختن شلاق بر پشت آنها! بیاتی عبارت «یمسح» را که با نوازش و مهربانی کردن همراه است، برای نواختن ضربات تازیانه که یادآور قساوت و بی رحمی است، به کار می برد و تصویری تمسخر آلود و تهکم آمیز به نمایش می گذارد. البته چنین «روحیه ی سخریه آمیز، با وجود موانع پیش روی بسیار، بیانگر اراده ی انسان معاند، برای بقا و ماندگاری است» (لوسون، 2002: 328).

ب) توصیف افراد درباری و خود فروخته

بیاتی بر این باور بود که مسئولیت شاعران و نوسندگان در مسیر انقلاب، بیش از دیگران و از اهمیت بسیاری برخوردار است؛ زیرا آنان، طلایه داران آگاهی انسانی و نماینده ی واقعی برای تحقق آرمان های متعالی مردم هستند؛ پس اگر چنین افرادی به شرافت کلمه و به رسالت روشنگری خود خیانت کنند، همچون اشخاص دیوانه نمایی می گردند که سخن آنها تنها یاوه و سفسطه خواهد بود (العشری، 1971: 168). بیاتی معتقد است، اگر شاعری نخواهد که گرایش و جهت گیری کنونی خود را اعلان نماید و موقعیت خود را به طور صریح آشکار ننماید و در کنار تلاش گران و توده ی مردم قرار نگیرد، نمی تواند شرافت و بزرگی آینده را از آن خود نماید (البیاتی، 2008: 235/1).
او در دیوان خود به نام «کلماتٌ لا تموت»، بر کسانی که مالک سلاح کلمات و سخن هستند؛ ولی آن را در خدمت دشمنان انسانیت به کار می گیرند، حمله می برد، و می گوید که شرایط و مقتضیات زمان، به کلمات و سخنان آنان، به شدت نیازمند است؛ ولی آنان کلام خود را در راستای خدمت به ستم گران به کار بردند؛ بیاتی چنین اشخاصی را علم فروشان و مدعیان علم و ادب می داند و می گوید:
«سَأدوسُ فِی قَدَمِی / دُعاةَ الفَنِّ وَ المُتَحَذلِقیِن / وَ عَجَائزَ الشُّعَراءِ وَ المُتَسَوِّلین / وَ أحَطِّمُ الأشعارَ فَوقَ رُؤوسِهِم» (همان، 353/1).
«با گام های خود، لگدمال خواهم کرد / مدعیان هنر و فضل فروشان / و شاعران ناتوان و ضعیف، و دریوزه گر / و اشعار (آنها) را بر سرشان خرد خواهم کرد».
او، چنین شاعرانی را بی خاصیت و دروغگو می داند؛ افرادی تنبل و کور، که چشمان خود را بر روی واقعیت جامعه ی خود و بیدادگری حاکمان بسته اند و همچون کفشی برای سلاطین چپاول گر در آمده اند:
«الشُّعرُ أعذبَةُ الکَذوب / قَالوا وَ مَا صَدَقُوا / لِأنَّهُم تَنابِلَةٌ وَ عُورٌ / کانوا حِذاءً لِلسَّلاطینَ الغُراة / بِلا قُلُوب» (همان، 359/1).
«شعر، سخنان شیرین و گوارایی است بر زبان دروغگویان! / گفتند، ولی راست نگفتند! / تنبل و کورند / و کفشی هستند به پای سلاطین جنگجو! / بدون قلب و احساس».
شاعر در سروده ی فوق، به روشنی تأثیر پذیری خود را از آیه ی کریمه ی «الشعراء یَتَّبِعُهُم الغَاوونَ؛ ألَم تَرَأنَّهُم فِی کُلِّ وادٍ یَهیموُن؛ و أنَّهم یَقُولون ما لا یفعَلُون»، نشان داده است.
بیاتی تلاش نمود تا در اشعارش، این دورویی شاعران را بر ملا سازد، و این که باید همواره و در هر زمانی در برابر زورگویان، سخن حق را بر زبان آورند. او در قصیده ی «بوریس باسترناک»، شاعران و نویسندگان خائن به ملت و تاریخ وطن خود را در زمره ی دشمنان، چپاولگران و مزدوران قرار داده و سرنوشت بسیار تلخی را برای آنها پیش بینی می نماید:
«إنَّا سَنَجعَلُ مِن جَمَاجِم / سَادةِ البِترول / وَ العُلاء / وَ المُتآمِرین / لَعِباً لِأطفال الغَد المُتَضَاحِکین... / و آلاف الدُّمَی / و َ مُزَیِّفی التَّاریخ وَ المُتَهَرئین / إنَّا سَنَجعَلُ مِن جَماجِمِهِم مَناقِضَ لِلسَّجایر» (همان، 270/1).
«ما به یقین خواهیم ساخت از جمجمه های اربابان نفت / و مزدوران / و توطئه گران / هزاران عروسک و وسیله بازی کودکان خندان فردا / و از جمجمه های تحریف کنندگان تاریخ و یاوه گویان، جاسیگاری خواهیم ساخت».
شاعر با استفاده از صیغه ی جمع (أنَّا)، به تنفر و بیزاری خود از افراد خود فروخته، جنبه ی عمومی می بخشد و آنان را با شیوه ی سخریه، مورد حمله قرار می دهد. به راستی چه تحقیری بالاتر از اینکه جمجمه ی کسی، به اسباب بازی برای کودکان و یا جاسیگاری تبدیل شود؟!
بیاتی با اسلوبی همراه با تمسخر و ریشخند، باز هم شاعران و افرادی را که با مشاهده ی وضعیت موجود، هیچ گونه حرکت و جنبشی از خود نشان نمی دهند، مورد سرزنش قرار داده و از آنان با تعبیر هایی همچون تخته سنگ، نیزه ی بدون سنان، آتش بدون دود و وزغ های سلطان یاد می کند:
«فَاستَیِقظِی یَا صَخرَةً فِی الصَّدرِ یَا رُمحاً بِلا سنان / یَا کَلِماتٍ خَضِبَت بِالدَّم، یا نَاراً بِلا دُخان / وَ لتَسکُتِی ضَفادِعَ السُّلطان» (همان، 173/1).
«هان ای سنگی که در سینه ای، و ای نیزه ی بدون نوک، بیدار شو! / ای واژگانی که با خون خضاب شده است، ای آتشی بدون دود / و ساکت باشید، ای قورباغه های سلطان!».
این چنین بیاتی، «شاعران هم عصر خود را به باد سخریه می گیرد و لازم می داند که با سروده هایی مورد ریشخند قرار گیرند» (داغر، 1984: 53). او خود را رسوا کننده ی شاعران (غیر متعهد) در جهان عرب می داند، و از این که همه جا را نفاق فرا گرفته و همگی در پشت درهای بسته، پنهانی حرف می زنند و آشکارا چیزی را بیان نمی کنند، انتقاد می کند (شاوول، 1979: 67). در برخی موارد، بیاتی از تصاویر کاریکاتوری نیز برای سخریه بهره می گیرد، که در ابیات گذشته، نمونه هایی از آن را شاهد بودیم.

ج) مبارزه ی ملت ها با استبداد و استکبار و ایجاد امید در میان آنها

شورش و عصیان با بیاتی زاده شد و در درونش رشد یافت و در تمام دوران زندگی، از او انسانی انقلابی ساخت. خود وی می گوید: «سرکشی و عصیان با نخستین فریاد من، در حالی که در دستان قابله بودم، متولد شد» (فوزی، 1382: 100). او همواره مسائل ملت ها و نبردهای آنها را در ابعاد ملی و فراملی و حتی در عرصه ی جهانی، مورد توحه قرار می دهد. چنین موضوعی، محور و محتوای جوهری و زیربنایی اشعار اوست، که هیچ گاه از آن جدا نمی شود. (جاسم، 1990: 124) اشعار بیاتی پیوسته با فریادهای عزت طلبی، کرامت و آزادگی در همه ی ابعاد همراه بوده و «مدافع آزادی و عدالت برای مردم ستمدیده است و برای احقاق حقوق از دست رفته ی آنان تلاش می کند». (جحا، 2003: 372)؛ در مورد وطن خود عراق، هنگامی که سگ ها (حاکمان زورگو) را در همه جای آن می بیند، این گونه می سراید:
«وَطَنی یُکَلّل رَأسَهُ تَاجُ العَذاب / وَ الشَّوکِ وَ الدَّمِ وَ الضَّبَاب / قَمَرُ الطُّفُولَةِ فِی التُّراب / عُریانٌ تَأکُلُهُ الکِاب / آهٍ یَا وَطَنِی / وَ یَا طِفلاً تُمَزِّقُهُ الحِراب» (البیاتی، 2008: 301/2).
«سر وطنم را تاج شکنجه مزین ساخته است / و اسلحه و خون و مه؛ / وطن، ماه کودکی (من) برهنه است و سگ ها آن را می خورند / وای ای سرزمینم! / و ای کودکی که نیزه ها پاره پاره اش می سازند».
بیاتی در آنچه در دنیای عرب می گذرد، توجه نشان می دهد و خود را از آن دور نمی داند. موضوع مقاومت ملت ها در برابر استعمار و مبارزات آنها برای احقاق خود، همواره اندیشه ی بیاتی را به خود مشغول نموده است و او در تلاش بود تا این پایداری ها را در شعر خود منعکس نماید. موضوع فلسطین و اشغال گری اسرائیل، به عنوان مسئله ی اصلی و محوری جهان عرب، در اشعار بیاتی نیز بازتاب داشته است؛ او با تمجید و ستایش از تلاش ارتش های عربی، برای آزاد ساختن فلسطین، «از نقشه هایی غم انگیز، برای تبعید و آواره ساختن فلسطینی ها و پناهنده کردن آنها در کشورهای دیگر، پرده برداشت» (جاسم، 1990: 112). بیاتی مبارزان فلسطینی را به مبارزه و مقاومت فرا می خواند و می گوید:
«وَلَیلُ إسرائیلَ وَ هُوَ یَقِیءُ حِقداً وَ انتِقام / وَ عَاهِرینَ وَ مُخبِرین / أنا لَا أزالُ، هُنا اُغَنَّی الشَّمسَ، فِی صَمتٍ وَ إصرارٍ حَزین / یَا إخوَتِی المُتَحرقین / إلی النَّضَال» (البیاتی، 2008: 211/1).
«و شب اسرائیل، که کینه و انتقام جویی را بالا می آورد / و فاسقان و سخن چینان را / من هم چنان در اینجا آواز خورشید را می خوانم، در سکوت و اصراری غم انگیز / ای برادرانم که سوزانده شده اید! / پیش به سوی مبارزه».
ای برادرانم که سوزانده شده اید! / پیش به سوی مبارزه».
بیاتی در توصیف یکی از مبارزان، با واژگانی حماسی و طوفانی، استعمارگران اروپایی را که در لباس بازرگانان، قصد چپاول و به یغما بردن ثروت کشورهای دیگر را دارند، «دزدان اروپایی»، «جنایت کاران» و «خون آشامان» می نامد:
«شَامّخَةً کَالنّار / کَالإعصَارِ فِی أوجُهِ اللُّصوص / لُصُوصِ أوربا مِنَ التُّجَّار / مِن مُجرِمِی الحروب وَ شَارِبی الدِّماء» (همان، 281/1).
«بلند قامت و سنگین، همچون آتش! / همچون تندباد در چهره ی چپاول گران! / آن دزدان اروپایی، از بازرگانان و جنایت کاران جنگی و خون آشامان».
بیاتی در قصیده ی «إلی مراکش و تونس و الجزایر»، سرود پیروزی به نام مبارزان و برای سلاح سر می دهد؛ برای آنانی که در مقابل هیولای مرگ می ایستند، و لحظه ای از هدف والای خود عقب نشینی نمی کنند:
«باسمِهِم غَنَّیتُ، غُنُوَّاً لِلسِّلاح / للعُیُون المَغربیَّة / فِی الخِیامِ العَربیَّة / تَتَحَدَّی المَوتَ فِی "اوراس" فِی لَیلِ الجِراح» (همان، 250/1).
«به اسم آنها خواندم، ترانه ای برای سلاح / برای آن چشمان مراکشی/ در خیمه های عربی/ همان (چشمانی) که در شبانگاه زخمی، در منطقه ی آراس، رو در روی مرگ قرار گرفته است».
بیاتی نگاه ویژه ای به مبارزات ملت الجزایر دارد؛ او انقلاب الجزایر را انقلاب همه ی اعراب برشمرده و بین پیروزی های آن و پیروزی های اعراب، پیوندی برقرار می سازد. «او ترانه های شادی را برای انقلاب، غم نامه اش را برای قربانیان راه آزادی، و طوفان خشمش را بر استعمارگران فرود می آورد» (البصری، 1978: 68). وی در همین رابطه، اشعاری را برای (بن مهدی)، رهبر سرشناس ملی الجزایر، در دیوان «أشعار فی المنفی» سروده است. بیاتی در شعری کوتاه، ولی سرشار از روح امید و سلحشوری و دشمن ستیزی می گوید:
«عَبرَ الصَّحارِی المُوحِشات تَرِنُّ أجراسُ الحَیاة / فِی اللَّیلِ مُعلِنَةً: بِأنَّ عَدُوَّهَا المَمقُوتَ مَات» (البیاتی، 2008: 159/1).
«در میان بیابان های وحشتان و خالی از سکنه، زنگ های زندگی شبانگاه به صدا در می آید / و اعلان می کند: که دشمن نفرت انگیزش، مرده است».
بیاتی در ورای کشورهای عربی، به مبارزه ی ملت ویتنام نیز اهتمام می ورزد و در شعر «فیت مین»، مبارزات این کشور را به تصویر می کشد و ندای هلاکت استعمارگران را در آن فریاد می زند. او حتی با مسئله ی طبقه ی «کارگران» می پردازد و آنان را به مبارزه و قیام فرا می خواند. او آنها را تشویق می کند که با مبارزه و هم در محیط کارخانه، آینده ی روشنی برای کارگران رقم زنند. در نگاه شاعر، سپیده دم پیروزی از کارخانه ها و مزارع، جایی که کارگران و کشاورزان کار می کنند، طلوع خواهد کرد. بیاتی همچون توده های رنج کشیده، اما امیدوار قاره ی آسیا، تولد دوباره ی این قاره را انتظار می کشد و نشانه های این تولد را در همه جا، در میادین آذین بسته ی شهرها، در بندرها و دریاها، و در بانگ خروس ها و پرواز کبوتران می بیند:
«لَم یَبقَ إلَّا سَاعَتَان / وَ یَطلُعُ الفَجرُ الَظیم / مِنَ المَصَانِعِ و الحُقُول / وَ مِن دُموعِ الأمَّهَات / وَ مَشَاعِلِ الثُّوارِ و الدِّیکُ المُبَشّرُ بِالنَّهَار / أبداً یَصیح / وَ حَمَامَةٌ بَیضَاءُ یُطلِقُهَا الصِّغَارُ / عَبرَ المَیادِین المُضَاءةِ وَ المَوانیء وَ البِحَار / حَیثُ الجَماهِیرُ السَّعیدةُ فِی انتِظَار / مِیلادِ آسیا مِن جدید» (همان، 324/1).
«تنها دو ساعت باقی مانده تاسپیده دم بزرگ طلوع نماید / از کارخانه ها و مزارع / و از اشک های مادران / و از مشعل های انقلابیون؛ و از خروسی که همواره نوید بخش روز است / و کبوتر سپیدی که کودکان آن را رها می کنند / برفراز میدان های چراغانی شده، و از بندرها و دریاها / آنجا که توده های خوشبخت، در انتظار، / تولد دوباره ی آسیایند».
بیاتی شعر «عن المَوت و الثَّورة» را به "چه گوارا"، مبارز و انقلابی بزرگ شیلی تقدیم می کند. شاعر او را تنها سمبل و تنها امید باقی مانده ی رنج کشان و روشنفکران دردمند و مظلوم جهان می داند. در نگاه بیاتی، «چه گوارا» قهرمانی است که از دیوارهای متعفن امپریالیست جهانی، به رهبری آمریکا عبور کرد (البیاتی، 1996: 243). شاعر به پیروزی انقلاب امیدوار است و با خطاب قرار دادن تاریخ و زمان، فردایی روشن را نوید یم دهد؛ آینده ای که در آن، انسان بهشت گمشده ی خویش را در همین دنیا بنا می نهند؛ بنابراین، بیاتی، مرگ را مقدمه ی تغییر و دگرگونی، و ساختن بهشت بر روی زمین می داند:
«یَا قَدَرَ التَّاریِخ وَ المَصِیرِ لِلوُجود / المَوتُ فِی الزَّمَان / فِی داخِلِ الإنسَان / یَأتِی لِبَعثِ الجَنَّةِ المَفقُودة / فِی الحَیاة» (البیاتی، 2008: 163/2).
«ای تقدیر تاریخ و سرنوشت هستی / مرگ در زمان / در دورن انسان / می آید تا بهشت گمشده را در همین دنیا رقم زند».
در اندیشه ی بیاتی، انقلاب تنها شامل ملت و سرزمین او نمی شود؛ بلکه سراسر جهان را نیز در برمی‌گیرد. او در انتظار روزی است که با رویش زنبق ها و دمیدن صبح پیروزی، شاهد آزادی هزاران مسیح به صلیب کشیده شده، در سیاه چال های جور، زمین خدا را سرسبز و همچون بهشت می سازند:
«وَأرضُنَا الخَضرَاءُ فِی مَخَاضِهَا / مَثخَنَةُ الجِراح / تَحلَمُ بِالزَّنبَقِ وَ الصَّبَاح / تَحلَمُ فِی ألفِ یَسُوع سَوفَ یَحمَلُون / صَلیبَهُم فِی ظُلمَةِ السُّجوُن / وَسَوفَ یُنجِبُون / ذُریَّةٌ تَزرَعُ أرضَ اللهِ یَاسَمین / تَصنَعُ أبطالاً وَ قِدِّیسین / تَصنَعُ ثَاثِرین» (همان، 288-287/1).
«و سرزمین سبز ما در زایمان خویش / بازخم های عمیق / خواب زنبق و صبح را می بیند / خواب هزاران مسیح، که بر دوش می کشند / صلیب های خود را در سیاه چال ها / و باز درآینده می زایند / فرزندانی را که در زمین خدا، گل یاس می کارند / فرزندانی که قهرمانان و قدیسان را می سازند / و انقلابیون را می سازند».
شاعر در این اشعار، از نمادهای متفاوتی برای بیان افکار خود بهره جسته است. «زنبق» و «سپیده دم»، هر دو، نماد رهایی و آزادی هستند؛ همچنین «یسوع» و یا همان مسیح، نماد هر انسان انقلابی است که تا پای جان، در راه عقیده ی خود می ایستد و هیچ گاه تن به ستم نمی دهد. گل «یاس» نیز نمادی برای هر انسان آزاده و آزادی خواهی در جهان است.
بیاتی در شعری آکنده از نمادها و سمبل های مقاومت، مبارز انقلابی را تکان دهنده ی زنجیرهای باد و گشاینده ی دروازه ی بهار می داند؛ بهاری که نماد طلوع سبز پیروزی، پس از پایان یافتن زمستان ظلم و استبداد است. وی از شاعران فجر انقلاب می خواهد که سروده های خود را بی پرده و آشکارا، در توصیف آن مبارز انقلابی بسرایند؛ مبارزی که خروشنده و عصیان گر است و با مقاومت و پایداری خود، تاریخ را دگرگون می سازد و پرتوی از روشنایی امید را فرا روی بشریت قرار می دهد:
«فَهَذا البَرقُ لَایَکذِبُ / وَهَذَا النَّهرُ لَا یَنضَبُ / وَ هَذا الثَّاثِرُ الإنسَانُ عَبرَ سَنَابِلِ القُمحِ / یَهُزُّ سَلَاسِلَ الرِّیحِ / مَعَ المَطَر / مَعَ التَّاریخِ وَ القَدَر / وَ یَفتَحُ لِلرَّبیعِ البَاب / فَیَا شُعَراءَ فَجرِ الثَّورَةِ المُنجَاب / قَصَائدُکُم لَهُ، لِتَکُن بِلَا حُجَّاب / فَهَذا المَارِدُ الثُّاثِرُ إنسَانٌ / یُزَحزِحُ صَخرَةَ التَّارِیخِ، یُوقِدُ شَمعَةً فِی اللَّیلِ للِإنسَان» (همان، 7/2-8).
«این آذرخش، دروغ نمی گوید / و این رودخانه، خشکیده نمی شود / و این انسان انقلابی، در گذر خوشه های گندم / زنجیرهای باد را تکان می دهد / همراه با باران / همراه با تاریخ و سرنوشت / و به روی بهار، دروازه را می گشاید / ای شاعران سپیده دم مولود انقلاب / که سروده هایتان را به عشق و پیروزی می آفرینید! بگذارید قصیده های شما بدون دربان و نگهبان باشد / چرا که این انقلابی عصیان گر، انسانی است / که صخره ی تاریخ را به حرکت در می آورد و در شب، شمعی برای انسان بر می افروزد».
بیاتی، متعلق به نسلی است که بیش از همه، با رنج ها و دردهای ملت های ستمدیده در یوغ استبداد و استعمار آشنا بود. نسلی که در دهه ی چهل و اوایل دهه ی پنجاه، رؤیای انقلاب را در سر می پروراند و خواستار آزادی های سیاسی و تحولات ژرف اجتماعی بود. بیاتی از درد و عذاب انسان ها رنج می کشید و نمی توانست در برابر این بیدادگری ها، سکوت کند. انقلاب، در نگاه او همچون «بذری» است در ظلمت یخ و خاکستر که در زیر پاس ستم گران و گرگ ها لگدمال شده است؛ بذری که باید روزی شکوفه دهد و پروانه ای، گلی، و یا جنگلی را به بار آورد:
«یَا بَذرَةً فِی ظُلمَةِ الجَلیدِ و الرِّمَاد / تُدوسُهَا الأوجُلُ فِی بَلَادِنَا / تَدُوسُهَا الذِّئاب / تَفَحَّصِی فَراشَةً وَ وَردَةً وَ غَاب» (همان، 266/2).
« ای بذری که در ظلمت یخ و خاکستر / و در سرزمین ما لگرمال می شود / گرگ ها (دشمنان) لگدمالش می کنند / به دنبال پروانه، گل و جنگل باش».
«یخ» در این شعر، نمادی برای جمود و رکود زندگی، و ماندن بشریت در حالتی از خفقان و استبداد است. همچنین «خاکستر»، ماد تیرگی و ظلمت است. واژه های پروانه، گل و جنگل، هر سه نمادهایی برای آزادی و شکفته شدن طلوع پیروزی است.
یکی از بهترین و زیباترین سروده های حماسی بیاتی، در آن روح مقاومت را با غزل در می آمیزد؛ شعری که وی آن را پس از انقلاب مردم عراق در سال 1958 سروده است. در این سال، ملت عراق توانست که حکومت دیکتاتوری «نوری السعید» را از میان بردارد. با این فتح بزرگ، شاعر با خوشحالی تمام، معشوقه ی خود را بیدار می کند و ترانه های پیروزی را برایش می خواند. از نورافشانی خورشید سخن می گوید و از زنگ هایی که به افتخار مبارزان راه آزادی و شجاعان نواخته می شود. شاعر به افق آینده ی روزهای امید چشم می دوزد که در آن، ملت انقلابی از قید جور و ستم سلطنت نجات یافته است و با دستان خود، زندگی و سرنوشت خویش را آزادانه انتخاب می کند:
«الشَّمسُ فِی مَدینَتِی / تَشرِقُ / وَالأجراسُ / تُقرعُ للأبطَال / فاستَیِظِی حَبیبِتی / فَأنَّنَا أحرار / کَالنَّار / کَالعُصفُور / کَالنَّهَار / فَلَم یَعُد یَفصِلُ فِیمَا بَینَنَا جِدَار / وَلَم یَعُد یَحکُمُنَا / طَاغیَةٌ جَبَّار / لِأنَّنا أحرار / کَالنَّار / کَالعُصفُور / کَالنَّهَار» (همان، 383/1).
«خورشید در شهر من / می درخشد / و زنگ ها / برای قهرمانان، نواخته می شود / پس بیدار شو معشوقه ی من! / ما آزادیم / همچون آتش / همچون گنجشک / همچون روز / دیگر هیچ دیواری بین ما، فاصله نمی افکند / و بر ما حکومت نخواهد کرد / هیچ ستمگر مغرور / چرا که ما آزادیم / همچون آتش / همچون گنجشک / همچون روز».
شاعر در ادامه از استقامت ملت خویش سخن می گوید که از گردباد نیز نیرومندتر است و سپاه آن، با عبور از موانع استبداد و نیزه های پادشاه، ملت را در آغوش می گیرد؛ همچنان که موج های دریا، سواحل را در آغوش می گیرند؛ شور و امید و نشاط، در واژه واژه ی این سروده به چشم می خورد:
«وَ شَعبُنَا / أقوَی مِنَ الإعصَار / وَ مِن حِراب المَلکِ المُنهَار / فَجَیشُنَا العَظیم / یِا حَبیبَتی / حَطَّمَهَا، و َ سَار / یُعَانِقُ الشَّعبَ / کَمَا یُعَانِقُ التَّیَّار / شَواطیءَ البِحَار / فَاستَیِقظی حَبیبَتی / فَإنَّ فِی مَدیِنَتی / الأعرَاسَ / تُقَامُ / وَالأجراسَ تُقرَعُ للأبطَال» (همان: 383/1-384).
«و ملت ما / از تند باد قوی تر است / و از نیزه های آن پادشاه نابود شده / پس ارتش بزرگ ما / آن نیزه ها) را در هم شکست و رفت / تا ملت را در آغوش بگیرد / همچنان که جریان موج / سواحل دریاها را در آغوش می گیرد / پس بیدار شو معشوقه ی من / در شهر من / همه جا عروسی برپاست / و زنگها، / برای قهرمانان به صدا در می آید».

نتیجه

براساس آنچه گذشت، موارد زیر را می توان نتیجه ی بحث برشمرد:
1- بیاتی در بیشتر اشعار سیاسی و مقاومت خود، اسلوب سخریه را به کار می گیرد. او بدون هیچ گونه واهمه ی از دستگاه حاکمه، با صراحت لهجه، تاج و تخت بیدادگران و ظالمان را با الفاظی گزنده و تند به لرزه در می آورد. واین در شرایطی است که بیشتر شاعران آن زمان، مضامین سیاسی و انتقادآمیز خود را در قالب رمز و سمبل به کار می بردند. هدف البیاتی در اشعار انقلابی اش، ساختن جامعه ای عادلانه با نظام ترقی خواه انسانی است و همواره از جریان های انقلابی، حمایت و پشتیبانی می کند.
2- از دیگر ویژگی های شاخص در اشعار حماسی او به کارگیری گسترده ی نمادهای پایداری است؛ مواردی همچون: «به صدا درآمدن زنگ ها»، نماد پایان دوره ی استبداد و ظلم؛ «آتش»، نماد خروش و انقلاب؛ «گنجشک و رودخانه»، نمادهای آزادی و رهایی؛ «یخ و خاکستر»، نمادهای تاریکی و خفقان و جمود در زندگی؛ «صخره و سنگ»، نماد سرسختی و ستم؛ «پرواز کبوتر سفید»، «بانگ خروس» و «پرتو مشعل ها»، نمادهای طلوع پیروزی؛ و...
3- سروده های مقاومت بیاتی همه جا را درنوریده و انعکاسی از صدار مقاومت ملت ها در برابر نظام های ظلم و جور است. او در اشعار انقلابی خود، در پی ساختن جامعه ای عادلانه و ترقی خواه انسانی است و در اشعار و سروده هایش، نه تنها از انقلاب کشور خود؛ بلکه از تمامی جریان های انقلابی حمایت می کند. او به دلیل روحیه ی «سندبادی» و پرشوری که دارد، طنین بیداری و خروش ملت ها را در شعر خود منعکس می کند و با فریاد های انقلابی مبارزان و قهرمانان راه آزادی، همگام و هم صدا می گردد.
4- بیاتی به دنبال بهشت گمشده ای است که در همین دنیا، به دست توده های مبارز در سراسر گیتی برپا خواهد شد؛ بهشتی که در آن، آزادی، سرسبزی و عدالت و رفاه، برای همه ی انسان ها وجود دارد. امید و شور و نشاط برای تحقق چنین بهشتی، در سروده های حماسی بیاتی موج می زند. او ردای مبارزه بر تن، پرچم عزت و افتخار را برای کشور خود و همه ی ستمدیده های جهان به اهتزاز درمی‌آورد؛ بار غم آنها را بر دوش می کشد و صدای آزادی خواهی آنان را در اشعار خود منعکس می کند.

پی‌نوشت‌ها

1.استادیار زبان و ادبیات عرب، دانشگاه پیام نور
2. استادیار زبان و ادبیات عرب، دانشگاه رازی
3. دانشیار زبان و ادبیات عرب، دانشگاه رازی
4. تاریخ دریافت مقاله: 1390/6/14
تاریخ پذیرش نهایی مقاله: 1391/8/9
نشانی پست الکترونیک نویسندگان:
faroogh.nemati@gmail.com
Alisalimi832004@yahoo.com
salimi390@yahoo.com- عبدالوهاب بیاتی، در سال 1926 در 5. بغداد به دنیا آمد. در سال 1950، در رشته ی زبان و ادبیات عربی فارغ التحصیل گردید و به شغل معلمی پرداخت. به خاطر گرایش های تند سیاسی اخراج شد و آواره ی کشورهای دیگر گردید. پس از انقلاب سال 1958، به عراق بازگشت و سپس در سال 1964، و به دعوت جمال عبدالناصر، رئیس جمهور وقت مصر، به آن کشور رفت و تا سال 1971 در آنجا ماند. وی دوران پایانی زندگی خود را در اردن گذراند و سپس به دمشق رفت و در سال 1999، در این شعر بدورد حیات گفت و در همان جا دفن گردید (الروضان، 2005: 227).
2- بیاتی از بزرگان شعر معاصر عربی و از پرچمداران نوگرایی است که در این مسیر، جدال سختی با کهنه گرایان داشته است. او علاوه بر تغییر فرم، تغییر در بیان شعری را نیز ضروری می دانست. او زبانی ساده و صریح را برمی‌گزید، تا به سادگی با مخاطب خویش ارتباط برقرار نماید (جحا، 2003: 375). گفته شده که بیاتی، «تمام وجود خود را صرف سخن گفتن از دغدغه های انسان معاصر عربی نمود». (صبحی، 1987: 19) بیاتی در سال 1950 م، اولین دیوان خود به نام «الملائکة والشیطان» و در سال 1954 م، دومین دیوانش را نیز به نام «أباریق مهشمة» به چاپ رسانید (کرو، 2000: 12).

منابع :
1. البصری، عبدالجبار داود، 1978، ساعات بین التراث و المعاصرة، العراق: منشورات وزارة الثقافة و الفنون.
2. البیاتی، عبدالوهاب، 2008، الأعمال الشعریة الکاملة، ج 1-2، بیروت: دارالعودة.
3. ـــــــ، 1996، ما یبقی بعد الطوفان، إعداد: عدنان صائغ و محمد ترکی النصار، ط 1، لندن: نادی الکتاب العربی.
4. توفیق، حسن، 1958، شعر بدر شاکر السیاب (دراسة فنیة و فکریة)، بیروت: دارالعلم.
5. جاسم، عزیز السید، 1990، الالتزام و التصوف فی شعر عبدالوهاب البیاتی، بغداد: دارالشؤون الثقافیة العامة.
6. جحا، خلیل میشال، 1999، أعلام الشعر العربی الحدیث، ط 1، بیروت: دارالعودة.
7. داغر، شربل، 1984، «محاورة مع البیاتی»، مجلة کل العرب، العدد (5).
8. دولیس، ز، 1966، «البیاتی رائد الشعر الحدیث»، القاهره، مقالة ضمن کتاب "مأساة الإنسان المعاصر فی شعر عبدالوهاب البیاتی"، دارالمصریة للطباعة و النشر.
9. رجبی، فرهاد، 1390، «دغدغه های اجتماعی شعر عبدالوهاب بیاتی و مهدی اخوان ثالث»، مجله زبان و ادبیات عربی، دانشگاه فردوسی مشهد، ش 4، سال سوم، بهار و تابستان 90، صص 47-75.
10. الروضان، عبدعون، 2005، الشعر العرب فی القرن العشرین، ط 1، عمان، الأهلیة.
11. شاوول، بول، 1979، مقاله «البیاتی یکتب کما یفکر یلهجة فاضحة»، مجلة الدیار اللبنانیة، العدد (26).
12. شفیعی کدکنی، محمدرضا، 1380، شعر معاصر عرب، چ 2، تهران: سخن.
13. صبحی، محیی الدین، 1987، الرؤیا فی شعر البیاتی، ط 1، بغداد: دارالشوؤن الثقافیة العامة.
14. العشری، جلال، 1971، ثقافتنا بین الأصالة والمعاصرة، القاهرة: الهیئة المصریة للتألیف و النشر.
15. فوزی، ناهده، 1383 ش، عبدالوهاب البیاتی (حیاته و شعره)، چ 1، تهران: انتشارات ثارالله.
16. کرو، أبوالقاسم محمد، 2000 م؛ «عبدالوهاب البیاتی بین الذکریات و الوثائق»، الطبعة الأولی، تونس: دارالمعارف.
17. لوسون، جون هوارد، 2002، السینما العلمیة الإبداعیة، ترجمة: علی ضیاء الدین، بغداد: دارلشؤون الثقافیة العامة، دارالمأمون للترجمة.
18. مبارک، محمد، 1974، مواقف فی اللغة و الأدب والفکر، بیروت: دارالفارابی.

منبع مقاله :
جلیلی، سید هدایت؛ (1389)، مجموعه مقالات غزالی پژوهی، تهران: خانه کتاب، چاپ اول



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط