سنّت پیامبر و تکفیر مسلمانان

اکنون که مسئله فتنه تکفیر بسیاری از نقاط جهان اسلام و حتی غیر آن را فرا گرفته است، شایسته است علما و دانشمندان و محققان علوم اسلامی با برپا کردن همایش‌ها این موضوع را از جهات مختلف، مورد بحث و بررسی قرار دهند.
جمعه، 22 بهمن 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
سنّت پیامبر و تکفیر مسلمانان
سنّت پیامبر و تکفیر مسلمانان

 

نویسنده: علیرضا سجانی (1)

 

چکیده

اکنون که مسئله فتنه تکفیر بسیاری از نقاط جهان اسلام و حتی غیر آن را فرا گرفته است، شایسته است علما و دانشمندان و محققان علوم اسلامی با برپا کردن همایش‌ها این موضوع را از جهات مختلف، مورد بحث و بررسی قرار دهند.
در این مقال کوشش شده است موقعیت تکفیر از دیدگاه پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و علمای فریقین، روشن شود و در پایان مقاله زندگی مسالمت‌آمیز با همه فرق اسلامی از دیدگاه اهل بیت (علیهم السلام) مطرح شده است.
احادیث فراوانی از پیامبر وجود دارد که از تکفیر کسی که شهادتین گفته است، نهی فرموده‌اند، چه رسد به کسی که به انجام دستورهای دینی متعهد است. به نمونه‌ای از این احادیث توجه کنید:
1. ابن‌نجار از ابن‌عمر نقل می‌کند که پیامبر (صلی الله علیه وآله و سلم) فرمود:
بُنَی الإسلامُ علی خِصال: شَهادةُ أن لا اله الا اللهُ و أنَّ محمّداً رسولُ الله و الإقرارُ بما جاءَ مِن عِنداللهِ الی... فلا تکفروهم بذنب و لاتشهدوا علیهم بشرک. (2)
اسلام مبتنی بر چند ویژگی است: شهادت به یگانگی خداوند (لا اله الا الله) و شهادت بر نبوت رسول خدا (محمد رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) و پذیرفتن آنچه از جانب خداوند نازل شده است. پس کسی را که به این ویژگی‌ها معتقد بود، به خاطر ارتکاب گناهی او تکفیر نکنید و بر شرک او گواهی ندهید.
2. ابوداود از نافع و او از ابن عمر نقل می‌کند که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود:
أیما رجل مُسلم أکفر رجلا مسلماً، فان کان کافراً، و الاّ کان هو الکافر؛ (3)
هرگاه مسلمانی دیگری را تکفیر کند اگر او واقعاً کافر باشد که هیچ، و گرنه خود او کافر است.
3. مسلم به نقل از نافع و او از ابن عمر روایت کرده است که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود:
اذا کفّر الرجل اخاه، فقد باء بها احدهما؛ (4)
هرگاه مسلمانی برادر دینی‌اش را تکفیر کند، گناه این نسبت را یکی از آن دو به دوش کشیده است.
ابن عبدالبر می‌گوید:
معنای این جمله که فرمود: «فقد باء بها أحدهما» این است که اگر کسی که به او گفته شده‌ای کافر، واقعاً هم کافر باشد، گناه کفر بر گردن خود اوست و گویند گناهی نکرده است؛ چون راست گفته است؛ اما اگر چنین نباشد، گوینده گرفتار گناه بزرگی شده است که با گفتن این جمله به پای او نوشته می‌شود. این نهایت ممانعت و نهی از به کار بردن جمله «ای کافر» برای یکی از اهل قبله است». (5)
4. مسلم از عبدالله بن دینار و او از ابن عمر روایت کرده است که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود:
ایما امرء قال لاخیه یا کافر، فقد باء بها احدهما، ان کان کما قال، و الاّ رجعت علیه؛ (6)
اگر کسی به برادر دینی‌اش «کافر» خطاب کند، گناه این نسبت را یکی از آن دو به دوش می‌کشد، اگر راستگو باشد که هیچ، و الاّ به خود او برمی‌گردد.
5. بخاری در باب «گناهان، باز مانده دوران جاهلیت‌اند و هیچ کس با انجام آن‌ها کافر نمی‌شود، مگر با شرک ورزیدن» از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) روایت می‌کند که خطاب به فردی فرمود:
«در تو آثار جاهلیت هست» و خداوند می‌فرماید: (إِنَّ اللَّهَ لاَ یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَ یَغْفِرُ مَا دُونَ ذلِکَ لِمَنْ یَشَاءُ )؛ (7) (8)
«خداوند (هرگز) شرک را نمی‌بخشد و پایین‌تر از آن را برای هر کس بخواهد (و شایسته بداند) می‌بخشد».
6. ترمذی به نقل از نائب ابن‌ضحاک روایت می‌کند که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود:
لیس علی العبد نذر فیما لایملک، و لا عن المؤمن کقاتله و من قذف مؤمناً بکفر، هو کقاتله؛ (9)
هیچ‌کس نمی‌تواند در مورد اموال دیگران نذر کند و لعن کننده مؤمن مانند قاتل اوست. و هر کس به مؤمنی نسبت کفر دهد، مانند آن است که او را کشته است.
7. بخاری در جای دیگر روایتی را از اباذر نقل می‌کند:
قال رسول الله «لایرمی رجلُ رجلا بالفسوق و لا یرمیه بالکفر إلاّ ارتدّت علیه إن لم یکن صاحِبُهُ کذلک»؛ (10)
هیچ کس، دیگری را به فسق و کفر متهم نمی‌کند، مگر این که به خودش بر می‌گردد.
8. مسلم نیشابوری روایتی دیگر را از اباذر نقل می‌کند:
قال رسول‌الله «من دعا رجلا بالکفر او قال عدّوالله و لیس کذلک إلاّ جار علیه»؛
هر کس شخصی را کافر بخواند و یا بگوید (به او) ای دشمن خدا، و آن شخص این چنین نباشد. به خود گوینده برمی‌گردد. (11)
ابن حجر عسقلانی درباره این روایات می‌گوید:
نظر حق این است که این روایت درباره ممانعت مسلمانان از به کار بردن کلمه «یا کافر» برای برادر مسلمانش هست... و معنای حدیث است که تکفیر به خود گوینده برمی‌گردد. آنچه برمی‌گردد تکفیر است نه خود کفر؛ مثل این که آن شخص خودش را تکفیر کرده باشد؛ زیرا او کسی را تکفیر کرده که مثل خود اوست. و طوری او را تکفیر کرده که جز کسی که اعتقاد به بطلان دین اسلام داشته باشد، تکفیر نمی‌شود». (12)
9. بیهقی (م. 458) می‌نویسد:
«سئل علی (علیه السلام) عن اهل النهروان ... قال «إخواننا بغوا علینا»
از ابوالبختری نقل شده است که از امیرمؤمنان (علیه السلام) در مورد وضع حال اهل جمل سؤال شد که آیا آن‌ها «مشرک» هستند؟ حضرت فرمودند: از شرک دور شدند؛ سؤال شد: آیا آن‌ها منافق هستند؟ امام فرمودند: منافقان خداوند را جز موارد اندک یاد نمی‌کنند... آن‌ها برادران ما هستند که بر ما سرکشی کردند. (13)
10. طبرانی (م. 360) روایتی را از رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل می‌کند که اگر کسی گوینده لا اله الا الله را تکفیر کند، او به کفر نزدیک‌تر است.
سعید بن مسیب از عبدالله عمر از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل می‌کند:
قال رسول ‌الله «کفوا عن اهل لا اله إلا الله لا تکفروهم بذنب؛ فمن أکفر أهل لا اِله إلاّ الله فهو إلی الکفر أقرب»
از اهل «لا اله إلاّ الله» دست بردارید و آن‌ها را به خاطر گناه تکفیر نکنید، زیرا اگر کسی آن‌ها را تکفیر کند، خود او به کفر نزدیک‌تر است. (14)
طبرانی از یکی صحابی رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم) نقل می‌کند که آن‌ها هیچ‌گاه قبله را تکفیر نمی‌کردند و نقل می‌کند:
ابوسفیان از جابر بن عبدالله می‌پرسد: آیا شما یکی از اهل قبله را تاکنون «کافر» خطاب کرده‌اید؟ گفت: خیر، پرسیدم آیا تاکنون به یکی از اهل قبله «مشرک» گفته‌اید؟
گفت: پناه بر خدا. (15)

تکفیر در نگاه علمای اسلام

از هشدارهای پیامبر (صلی لله علیه و آله و سلم) و امیرمؤمنان (علیه السلام) درباره کسانی که شهادتین را بر زبان دارند آگاه شدیم، اکنون فرصت آن رسیده است با هشدارهای علما و دانشمندان در مورد تکفیر اهل قبله، آشنا شویم. ما در این جا به بخشی از کلمات عالمان اشاره می‌کنیم. تا روشن شود که تندروترین عالمان سنّی از تکفیر اهل قبله برائت می‌جستند.

1. فقیهان قرن دوم و سوم

فقیهان بزرگ اهل سنّت مانند «ابن ابی لیلی» و «ابی حنیفه» و «شافعی» و «سفیان ثوری» و «داوود بن علی» همگی می‌گویند، مسلمانی را نمی‌توان به خاطر یک عقیده یا یک فتوا، تکفیر کرد بلکه خطاکار، یک پاداش و غیر خطاکار دو پاداش دارد. (16)

2. ابن زاهر سرخسی

احمد بن زاهر سرخسی شاگرد ویژه ابوالحسن اشعری، رئیس فرقه اشاعره می‌گوید:
شیخ ابوالحسن اشعری استاد ما، در خانه من بستری بود. آن گاه که احساس کردم که مرگ او فرا رسیده است به من گفت تمام شاگردان و علاقه‌مندان مرا احضار کن؛ من همه را خبر کردم و آنان همگی گرداگرد استاد جمع شدند. او گفت.
«إشهدوا علیّ أنّی لا أقول بتکفیر أحد من أهل القبله بذنب، لأنّی رأیتُهم کلَّهم یشیرون إلی معبود واحد و الإسلام یشملُهم ویعمُّهم».
گواه باشید من أحدی از اهل قبله را بخاطر گناهی که از آن‌ها سر می‌زند تکفیر نمی‌کنم زیرا من می‌بینم همگان به معبود یگانه اشاره می‌کنند و اسلام همگان را در بر می‌گیرد. (17)

3- بغوی

بغوی (516 هـ. ق) در شرح حدیث بخاری «أمرتُ أن اقاتل الناس حتی یشهدوا أن لا اله إلاّ الله... » می‌گوید:
«این حدیث دلیل بر این است که در معاشرت مردم، ظاهر کار آنان مقیاس ایمان و کفر است نه بواطن آن‌ها.» (18)

4. قاضی عیاض

قاضی عیاض (م 544 هـ) در کتاب الشفا بتعریف حقوق المصطفی می‌نویسد:
یحب الاحتراز من التکفیر فی اهل التأویل، فأنّ استباحة دماء المسلمین الموحدّین خطر، و الخطاء فی ترک الف کافر، اهون من الخطاء فی سفک محجمة من دم مسلم واحد.
باید از تکفیر مسلمانانی که ظواهر قرآن را تأویل می‌کنند (لابد مقصود صفات خبریه است مانند یدالله، وجه الله) دوری جست، زیرا مباح شمردن خون مسلمانانی که موحدند بس خطرناک است؛ ترک تکفیر هزار کافر آسان‌تر از آن است، از مسلمانی به اندازه خون حجامت ریخته شود.
[سپس اضافه می‌کند] هرگاه شهادتین را در زبان جاری کردند، به فرموده پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) جان و مال آن‌ها محترم است مگر این که به حق این کار انجام گیرد؛ مانند قصاص». (19)

5. شهرستانی

محمّد بن عبدالکریم شهرستانی (م 548 هـ ) نویسنده کتاب ملل و نحل که کتاب بسیار معروفی است در کتاب دیگر خود بنام نهایة الاقدام فی علم الکلام در این مورد چنین می‌نویسد:
آنچه که بر یک فرد عامی لازم است به آن معتقد شود، این است که بگوید خدا در ملک خود شریک ندارد و در صفات خود برای او نظیری نیست و همتایی در افعال ندارد و محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) رسول اوست که برای هدایت مردم خود فرستاده است، هرگاه بر همه این‌ها اعتراف کرد و چیزی را که پیامبر آورده و انکار نکرد، او مؤمن خواهد بود (20)

6. ابن عساکر

حسن بن هبة الله، معروف به ابن عساکر (م 571 هـ ) مؤلف تاریخ شام، پس از نقل روایاتی در مورد تکفیر می‌گوید:
فهذه الاخبار تمنع من تکفیر المسلمین، فمن اقدم علی التکفیر فقد عصی سید المرسلین؛
این روایات مانع از آنست که مسلمانان را تکفیر کنیم، هر کس مسلمانی را تکفیر کرد، با گفتار سید رسولان به مخالفت برخواسته است. (21)

7. غزنوی حنفی

جمال‌الدین احمد بن محمد غزنوی حنفی (م 593 هـ) در کتاب اصول الدین می‌نویسد:
لا نکفّر أحداً من اهل القبلة بذنب مالم تستحّله و لا نُخرجُ العبدَ من الایمان الا بجحود ما ادخله فیه، و الایمان واحد واهله فی اصله سواء، و التفاضل بینهم بالتقوی.
ما احدی از اهل قبله را به ارتکاب گناهی مادامی که آن را حلال نشمرده است، تکفیر نمی‌کنیم و فردی را از دائره ایمان بیرون نمی‌بریم مگر اینکه به انکار چیزی برخیزد که باعث ایمان او گشته است، ایمان حقیقت واحد است و مؤمنان در آن یکسانند، تفاوت با تقواست. (22)

8. فخر رازی

فخر رازی (م 606 هـ ) پس از بیان واقعیت کفر که انکار چیزی است که بالضروره پیامبر آن را آورده است می‌گوید:
فعلی هذا لا نکفّر أحدا من اهل القبلة لأنّ کونهم منکرین لما جاء به الرسول غیر معلوم ضرورة، بل نظر، و بالله التوفیق؛ (23)
بنابراین ما هیچ‌یک از اهل قبله را تکفیر نمی‌کنیم، زیرا انکار آنان با آنچه که رسول خدا آورده است ثابت نیست بلکه باید در اینجا صبر و حوصله به خرج داد و از خداوند توفیق طلبید.

9. نووی

ابو زکریا یحیی بن شرف نووی (م 686 هـ ) که شرحی بر صحیح مسلم دارد در این مورد می‌گوید:
و أعلم أنّ مذهب اهل الحق أنه لا یکفّر احد من اهل القبلة بذنب، و لا یکفّر اهل الاهواء و البداع؛ (24)
بدان مذهب اهل حق این است که فردی را از اهل قبله به ارتکاب گناهی تکفیر نمی‌شوند و افرادی که به اصطلاح اهل بدعت هستند، تکفیر نکرد.
آن گاه با آن حدیثی که پیامبر فرمود: أمرت أن اقاتل الناس... استدلال می‌کند.

10. ابن‌تیمیه

ابن تیمیه (م 728) در مورد تکفیر مسلمانان، تحت عنوان «اهل السنّه لا یکفرون اهل السنّه بذنب و بدعه و لایمنعون الصلاة خلفه» می‌گوید:
و الاصلُ: أنّ دماءَ المسلمین و أموالهم و اعراضَهم محرَّمةُ من بعضهم علی بعض لا تحل إلاّ بإذن الله و رسوله. (25)
اصل در دماء و اموال و اعراض مسلمانان حرمت است هیچ‌گاه چیزی از آنان، برای برخی حلال نمی‌شود مگر به اذن خدا و رسول او.
ابن‌تیمیه برای اثبات قاعده فوق به روایت پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) در حجة‌الوداع اشاره می‌کند که پیامبر فرمودند:
إن دمائکم و اعراضکم علیکم حرامُ کُحرمةِ یومِکم هذا... (26)
خون و مال و عرض مسلمانان بر یکدیگر حرام است بسان حرمت امروز شما...
ابن‌تیمیه با توجه به حدیث فوق و دیگر احادیث مانند: «فقد باء بهما أحدهما»، ملاک مسلمانی را اظهار شهادتین و التزام ظاهری به احکام اسلامی عنوان می‌کند و در ادامه می‌گوید «و هذه الاحادیث کلها فی الصحاح». و نیز می‌گوید با توجه به منازعاتی که در میان سلف وجود داشت هیچ‌گاه یکدیگر را تکفیر نمی‌کردند. او در ادامه به نکته جالبی اشاره می‌کند:
در زمان خلافت علی بن ابی طالب (علیه السلام) عده‌ای خروج کردند و امیر‌مؤمنان و ائمه دین از صحابه و تابعین همگی به نبرد با خوارج پرداختند با این حال علی بن ابی‌طالب و دیگر صحابه (به سعد بن ابی‌وقاص اشاره می‌کند) آنان را تکفیر نکردند. جنگ مسلمین با خوارج، به خاز دفع ظلم و بغی آنان بود، نه به خاطر اینکه کافر بودند، به همین خاطر صحابه در جنگ با آنان احکام جنگ با کفار را جاری نکردند. و می‌گوید:
«فقاتلهم لدفع ظلمهم و بغیهم لا لأنهم کفار و لهذا لم یسبِ حرمیهم و لم یغنم اموالهم.» (27)

11. ابن قیم جوزی

ابن قیم جوزی، (م 751) دومین شخصیت علمی از دیدگاه سلفی‌ها و شاگرد ابن‌تیمیه در کتاب الطرق الحکمیه می‌گوید:
الفاسق بإعتقاده إذا کان متحفّظاً فی دینه فإن شهادته مقبولة و إن حکمنا بفسقه... لانکفرهم کأهل الأهواء کالرافضه و الخوارج و المعتزلة. (28)
هرگاه فرد فاسق از نظر خود که محتاط در دین خود باشد، شهادت او صحیح است، هر چند محکوم به فسق است، [در ادامه می‌افزاید] ما آن‌ها را تکفیر نمی‌کنیم مانند گروه‌های معروف به اهل الاهواء، رافضه‌ها و خوارج و معتزله.

12. شیخ السلام سبُکی

شیخ السلام تقی الدین سُبکی متوفای (754 هـ. ق) می‌گوید:
تکفیر یک فرد مؤمن بسیار مشکل است، آن کس که در دل ایمان دارد، تکفیر بدعت‌گذاران را کار خطرناکی می‌شمارد آنگاه که بگویند: لا اله الاّ الله محمد رسول ‌الله. (29)

تکفیر در نگاه فقهای امامیه

ما در این جا چند گفتاری از عالمان شیعه از گذشته و حال می‌آوریم تا روشن شود که هرگز علمای شیعه هیچ‌یک از اهل قبله را تکفیر نمی‌کنند.

13. فضل به شاذان و مسئله تکفیر

او خطاب به کسانی که نسبت به شیعه بی‌مهری کرده‌اند می‌گوید: این گروهی که شما آن را «رافضه» می‌خوانید، اگر همه طلاها و نقره‌های جهان را، در اختیار آنان بگذارند که خون مسلمانی را بریزد، هرگز چنین کاری را انجام نمی‌دهد، مگر این که در رکاب امامی مانند علی (علیه السلام) باشند که به فرمان او به جهاد بپردازند. (30)

14. فقیه نجفی

صاحب جواهر می‌گوید: آن کس که مخالف را، تکفیر کند برخلاف اخبار متواتر فتوا داده است. بلکه برخلاف سیره قطعی [بر این که اسلام با گفتن شهادتین تحقق می‌پذیرد] عمل کرده است. با گفتن آن خون آنان محترم، نکاح آنها شرعی و مواریث آنان قانونی است. (31)
و در مورد دیگر می‌گوید: عدم کفر مخالفان بالضروره روشن است، سیره قطعی و ادلّه نقلی بر آن دلالت دارد. (32)

15. شیخ انصاری

شیخ انصاری می‌گوید: مشهور در بیان فقیهان شیعه این است که مخالفان مسئله ولایت پاکند و بر این مطلب، نص و اجماع فقها گواهی می‌دهد؛ گذشته بر این سیره؛ بر اسلام و طهارت آنان جاری بوده و پیوسته امامان ما و پیروان آن‌ها، با آنان معاشرت می‌کردند. (33)

16. امام خمینی

آنچه از روایات استفاده می‌شود این است که اقرار به شهادتین، تمام حقیقت اسلام است و هر کس آن دو را بگوید، آثار اسلام بر او مترتب می‌شود. (34)

17. آیت‌الله خوئی

انکار ضروری مستلزم کفر و نجاست منکر است، آنجا که ملازم با تکذیب نبی باشد، مثلاً طرف با علم به این که آنچه را انکار می‌کند جزء دین است، انکار نماید و اما اگر این شرط محقق نباشد منکر آن کافر نیست، مخالفانِ ولایت هر چند منکر امامت امامان هستند ولی چون یقین ندارند پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) چنین مطلبی را فرموده است و لذا انکار آنان مایه کفر نیست. بنابراین ولایت از ضروریات «مذهب شیعه» است و از ضروریات دین نیست. (35)
ما به گفتار همین افراد که از استوانه‌های فقه شیعه هستند اکتفا می‌کنیم.

زندگی مسالمت‌آمیز با همه فرقه‌های اسلامی از دیدگاه اهل بیت (علیهم السلام)

بر اساس روایات منقول از امامان شیعه (علیه السلام) حاکی از آن است که امامان، مخالفان را مسلمان دانسته و پیوسته شیعیان را امر کرده‌اند که با آنان به خوبی معاشرت کنند.
1. عبدالله بن سنان می‌گوید از امام صادق (علیه السلام) شنیدم که فرمود:
أوصیکم بتقوی الله عزوجل، و لاتحملوا الناس (36) علی أکتافکم فتذلّوا، إن الله تبارک و تعالی، یقول فی کتابه: (وَقُولُوا للِنّاسِ حُسناًَ) ثم قال: عودوا مرضاهم، و اشهدوا جنائزهم، و اشهدوا لهم و علیهم، و صلّوا معهم فی مساجدهم. (37)
شما را به تقوای الهی سفارش می‌کنم و این که مردم را بر دوش خود، مسلط نکنید (آنان را اجبار به پیروی از خود وادار نکنید) که خوار و ذلیل می‌شوید. از بیماران مردم عیادت کنید جنازه آنان را تشییع نمایند و به سود و ضرر آنان گواهی دهید در مساجد آنان نماز بگزارید.
2. زید شحّام از امام صادق (علیه السلام) چنین نقل می‌کند که امام به من فرمود:
یا زید خالقوا الناس بأخلاقهم، صلّوا فی مساجدهم، و عودوا مرضاهم، واشهدوا جنائزهم، و إن استطعتم أن تکونوا الأئمة و المؤذّنین فافعلوا، فإنکم إذا فعلتم ذلک قالوا: هؤلاء الجعفریة رحم الله جعفراً ما کان أحسن ما یؤدّب أصحابه، و إذا ترکتم ذلک قالوا: هؤلاء الجعفریة فعل الله بجعفر ما کان أسوأ ما یؤدب أصحابه. (38)
با مردم با اخلاق معاشرت کنید، در مساجد آنان نماز بگزارید، بیماران آنان را عیادت کنید. جنازه آنان را تشییع کنید، اگر توانستید امام و یا مؤذن آنان باشید؛ انجام دهید و اگر این کار را انجام دادید مردم می‌گویند، خدا جعفربن محمد را رحمت کند، چگونه اصحاب خود را زیبا تربیت کرده است و اما اگر گفته‌های مرا کنار بگذارید، آنگاه مردم برخلاف آنچه که گفتم. درباره من می‌گویند.
3. اسحاق بن عمار می‌گوید، امام صادق به من فرمود:
یا إسحاق أتصلّی معهم فی المسجد؟ قلت: نعم، صلّ معهم، فإنّ المصلی معهم فی الصفّ الأول، کالشاهر سیفه فی سبیل‌الله. (39)
آیا با آنان در مسجد نماز می‌گزاری گفتم آری، گفت با آنان نماز بگزار هر کس با آنان در صف اول نماز بگزارد، بسان کسی است که با شمشیر خود در راه خدا جهاد می‌کند.
4. حلبی از امام صادق (علیه السلام) نقل می‌کند:
من صلّی معهم فی الصف الأول کان کمن صلّی خلف رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم). (40)
هر کس با آنان در صف اول نماز بخواند بسان کسی است که پشت سر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نماز گزارده است.
ما به همین چند روایت بسنده می‌کنیم روایت در این مورد که امامان شیعه، پیروان خود را دستور داده‌اندکه با مخالفان مذهب در مسئله امامت، بسان برادر دینی رفتار کنند بیش از آن است که در اینجا آورده شده است.

پی‌نوشت‌ها:

1. کارشناسی ارشد شیعه‌شناسی دانشگاه ادیان و مذاهب.
2. متقی هندی، کنزالعمال، ج1، ص 29، شماره 30.
3. سجستانی، سنن ابی‌داود، ج2، ص 409، شماره 4687.
4. نیشابوری، صحیح مسلم، ج1، ص 56. کتاب الایمان. باب «من قال لاخیه المسلم کافر».
5. القرطبی، التمهید، ج17، ص 22.
6. نیشابوری، صحیح مسلم، ج1، ص 57، کتاب الایمان، باب «من قال لاخیه المسلم یا کافر»؛ ابن‌حنبل، مسند احمد، ج2، ص 18 و 60 و 112.
7. نساء، آیه 48.
8. بخاری، صحیح بخاری، ج1، ص 13، کتاب الایمان، باب «المعاصی من أمر الجاهلیة»
9. ترمذی، سنن ترمذی، ج4، ص 132، کتاب الایمان.
10. بخاری، صحیح بخاری، ج7، ص 84، کتاب الأدب؛ ابن حنبل، مسند احمد، ج5، ص181.
11. نیشابوری، صحیح مسلم، ج1، ص 57، کتاب الایمان.
12. ابن‌حجر العسقلانی، فتح‌الباری، ج10، ص 389-388.
13. بیهقی، السنن الکبری، ج8، ص 173.
14. طبرانی، المعجم الکبیر، ج12، ص 211.
15. همو، المعجم الاوسط، ج7، ص 230.
16. ابن حزم، الفصل فی الملل و الاهواء و النحل، ج2، ص 267.
17. شعرانی، الیواقیت و الجواهر، ص 50.
18. بغوی، شرح السنه، ج1، ص 96.
19. قاضی عیاض، الشفاء، ص 278.
20. شهرستانی، نهایة الاقدام فی علم الکلام، ص 472.
21. ابن عساکر، تبیین کذب المفتری، ص405.
22. غزنوی، اصول الدین، ص 301-304.
23. فخر رازی، محصّل افکار المتقدمین و المتاخرین، ص 350.
24. شرح نووی، بر صحیح مسلم، ج1، ص 134.
25. ابن‌تیمیه، مجموع الفتاوی، ج3، ص 283.
26. بخاری، صحیح، ج1، ص 24 و 35.
27. ابن‌تیمیه، مجموع الفتاوی، ج3، ص 278-292.
28. ابن‌قیم جوزی، الطرق الحکمیه، ص 146-147؛ طریق السادس عشر «الحکم بشهادة الفساق».
29. شعرانی، الیواقیت و الجواهر، ص 530.
30. ابن‌شاذان، الإیضاح، ص 208.
31. نجفی، جواهر الکلام، ج4، ص 83.
32. همان، ج30، ص 97.
33. شیخ انصاری، کتاب طهارت، ج2، ص 351.
34. امام خمینی، کتاب طهارت، ج3، ص 317 و 635.
35. خوئی، کتاب طهارت، ج2، ص 86.
36. در تعبیر روایات مراد، اهل سنّت است.
37. البرقی، المحاسن، ج1، ص 18؛ حر عاملی، وسائل الشیعه، ج8، ص 301.
38. صدوق، من لایحضره الفقیه، ج1، ص 383.
39. الطوسی، تهذیب الأحکام، ج3، ص 277.
40. الکینی، کافی، ج3، ص 380؛ صدوق، من لایحضر الفقیه.

منابع تحقیق:
1. قرآن کریم.
2. ابن‌حزم، الفضل فی‌المل و الاهوا و النحل، دارالکتب العلمیه (بی‌تا).
3. ابن‌حنبل، مسند احمد، دارصادر، بیروت 1405 ق.
4. ابن‌عساکر، تبیین کذب المفتری، دارالکتب العلمیه، بیروت 1404 ق.
5. ابن‌قیّم جوزیه، الطرق الحکمیه، مکتبة دارالبیان، بیروت 1407.
6. بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح بخاری، دارالکفر، بیروت 1413 ق.
7. حر عاملی، وسائل الشیعه، موسسه آل البیت، قم 1401 ق.
8. خوئی، سید ابوالقاسم، کتاب طهارات، موسسه آل البیت، قم 1401 ق.
9. سجستانی، سلیمان بن اشعث، سنن ابی داود، انتشارات دارالفکر، بیروت 1407 ق.
10. صدوق، محمد بن علی بن بابویه، من لایحضره الفقیه، جامعه مدرسین قم (بی‌تا).
11. طبرانی، المعجم الاوسط، دارالحرمین، ریاض 1415 ق.
12. طبرانی، المعجم الکبیر، داراحیاء التراث (بی‌تا).
13. طوسی، محمد بن حسن، تهذیب الاحکام، دارالکتب الاسلامیه، تهران 1407 ق.
14. عسقلانی، ابن‌حجر، فتح الباری، دارالمعرفه، بیروت (بی‌تا).
15. غزنوی، اصول الدین، دارالبنائر الاسلامیه بیروت 1419ق.
16. قرطبی، ابن عبدالله، التمهید، انتشارات اوقاف، مغرب 1387 ق.
17. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، دارالکتب الاسلامیه، تهران 1407ق.
18. متقی هندی، علاءالدین، کنزالعمال، انتشارات موسسه الرساله، بیروت 1412 ق.
19. نبوی، شرح السنه، دارالکتب، بیروت 1414 ق.
20. نجفی، شیخ محمد حسن، جواهر الکلام، دارالکتب الاسلامیه، تهران 1402 ق.
21. نیشابوری مسلم، صحیح مسلم، انتشارات دارالفکر، بیروت (بی‌تا).

منبع مقاله:
گروهی از نویسندگان، (1393)، مجموعه مقالات کنگره جهانی «جریان‌های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام» جلد ششم، قم: انتشارات دارالإعلام لمدرسة اهل البیت (ع)، چاپ اول.

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.