معیارهای کفر از منظر امامیه

مسئله تکفیر از اولین چالش‌های فراروی تاریخ بشریت بوده که ائمه (علیهم السلام) با آن دست و پنجه نرم می‌کردند. به تبع ایشان، علمای امامی مذهب هر روز درگیر ابعاد تازه‌ای از این ماجرا بودند. صدور حکم تکفیر به دلیل هزینه سنگینی که
سه‌شنبه، 26 بهمن 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
معیارهای کفر از منظر امامیه
معیارهای کفر از منظر امامیه

 

نویسندگان: محمد انصاری (1)
مهدی فرمانیان (2)

 

چکیده

مسئله تکفیر از اولین چالش‌های فراروی تاریخ بشریت بوده که ائمه (علیهم السلام) با آن دست و پنجه نرم می‌کردند. به تبع ایشان، علمای امامی مذهب هر روز درگیر ابعاد تازه‌ای از این ماجرا بودند. صدور حکم تکفیر به دلیل هزینه سنگینی که به لحاظ مالی و معنوی برای انسان‌ها به بار می‌آورد، دچار آسیب‌های اجتماعی و سیاسی شده است. مفهوم «کفر» در مقایسه با مفاهیم «ایمان» و «اسلام»، نتایج ویژه‌ای دارد. به عبارت دیگر، اگر کفر در مقابل ایمان دیده شود، یا به اصطلاح، کفر کلامی یا کفر اعتقادی خوانده شود آثاری خواهد داشت، و اگر در مقابل اسلام دیده شود، یا به اصطلاح کفر فقهی گفته شود، آثار دیگری در بر خواهد داشت. آن نوع از کفر که حکم در خصوص آن منجر به نتایج سهمگینی برای بشریت می‌شود، کفر فقهی است. اگر کسی تکفیر از نوع فقهی شود، از ازدواج و ارث محروم می‌شود و حتی حلال شدن خون را به دنبال خواهد داشت. این تحقیق بر آن است تا با بررسی موشکافانه ملاک‌های کفر از نظرگاه امامیه در باب مسائلی همچون کفر، ضروری دین و... به راهکار معینی برای رهایی از آسیب‌های ناشی از استعمال مفهوم کفر فقهی برسد و در نهایت دستورالعملی در باب تعیین ملاک های کفر عرضه کند.

مقدمه

همواره تاریخ بشریت شاهد تنگ‌نظری‌های فکری و عقیدتی بوده است. تاریخ شیعه امامیه در ابتدای پیدایش، با رویارویی تفکر الحادی یک گروه تندروی متعصب با اولین مباحث کلامی- فقهی موسوم به کفر روبه‌رو شد؛ و از آن به بعد تا کنون تعابیر مختلفی از این مفهوم در مذاهب و فرقه های متعدد دیده می‌شود.
کفر از نگاه علمای امامیه، گاه در مقابل ایمان آمده و گاه در مقابل اسلام، که با اسلام نسبت ملکه و عدم ملکه دارد. در این مقاله، می‌کوشیم کفر و ملاک های آن را از نگاه امامیه بر اساس آیات و روایات و دیدگاه‌های علمای امامی مذهب بررسی کنیم.

مفهوم کفر

«کفر» در لغت، واژه‌ای عربی و به معنای پوشاندن شیء است. لغویان معتقدند کفرِ نعمت، پوشاندن آن است به ترک شکر و بزرگترین کفر، انکار وحدانیت خدا، انکار دین یا نبوت است. (3)
قرشی در قاموس قرآن به نقل از مجمع البیان و راغب در خصوص کفر، تعریفی اصطلاحی در کلام ارائه می‌کند. وی معتقد است کفر در شریعت عبارت است از انکار آنچه خدا معرفت آن را واجب کرده است، از قبیل وحدانیت، عدل خدا و معرفت پیامبرش و آنچه پیغمبر آورده است. هر کسی یکی از این‌ها را انکار کند کافر است. وی در مجموع شخصی را که اصول دین یا ضروری دین را انکار کند کافر می‌نامد. (4)
از منظر اهل لغت، کفر، نوعی پوشش بر حقایق است، که در دین، کافر حقایق دین را حجاب می‌کند که این حجاب وی نه از روی جهالت که از روی علم است. زیرا اهل لغت معتقدند انکار ضروری دین، که موجب کفر است، زمانی صورت می‌گیرد که از روی علم باشد، وگرنه انکار از روی جهل دیگر معنا نخواهد داشت.
در بین متکلمان در باب تعریف کفر اختلافاتی وجود دارد. برخی کفر را انکار صدق نبی گزارش کرده‌اند. برخی آن را منکر ضروری دین می‌دانند که در اینجا این دسته از علما منکر ضروری دین را مقید به عالم به ضروری بودن می‌دانند و برخی مطلق اعلام کرده‌اند. ابن میثم بحرانی می‌گوید: «کفر عبارت است از انکار صدق پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و انکار چیزی که علم داریم از جانب پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) رسیده است». (5)
قبل از اینکه وارد مبحث کفر شویم باید اسلام، ایمان و رابطه بین هر سه را بهتر بشناسیم.

رابطه بین اسلام، ایمان و کفر

علمایی امامیه در خصوص اسلام و تعریف آن اجماع نظر دارند، و همه معتقدند با اقرار به شهادتین اسلام جاری خواهد شد. علامه مجلسی می‌گوید: «اسلام همان اقرار به شهادتین است و با گفتن آن جان و مال آدمی محفوظ است و هر کس بگوید لا اله الاالله، محمد رسول الله جان و مال او در امان خواهد بود و حسابش هم با خداست». (6)
پس اسلام فقط اقرار به زبان است. اما ایمان اقرار به زبان و اعتقاد به قلب و عمل با اعضا و جوارح است. ایمان با عمل به دستورهای دین افزایش می‌یابد و با ترک آن‌ها کاسته می‌شود.
نسبت بین مفاهیم اسلام و ایمان نسبت عموم و خصوص مطلق است. زیرا اسلام اعم از ایمان است؛ یعنی انسان ممکن است مسلمان باشد ولی ایمان نداشته باشد، ولی مؤمن حتماً مسلمان است. علامه مجلسی می‌گوید: «هر مؤمنی مسلمان هست ولی هر مسلمانی مؤمن نیست». (7)
خداوند متعال در سوره حجرات، آیه 14، فرق میان آن دو را چنین بیان می‌کند: «قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَلَكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنَا»؛ «اعراب گفتند: ما ایمان آوردیم؛ ای رسول ما به آنان بگو شما ایمان نیاورده‌اید بگویید ما اسلام آورده‌ایم». این آیه نشان می‌دهد که اسلام عام‌تر از ایمان است.
علامه طباطبایی نیز با استناد به آیات قرآن معتقد است ایمان، فقط علم و عمل نیست، بلکه ایمان عبارت است از تصدیق قلبی همراه با التزام عملی به مقتضای آن علم و باور قلبی. وی می‌گوید:
ایمان عبارت از اعتقاد قلبی به توحید و لوازم توحید، یعنی نبوت و معاد و امامت است. با اقرار به شهادتین اسلام ثابت می‌شود و با شهادت به امامت ایمان ثابت می‌گردد. ایمان در قلب است و احتیاج به لفظ ندارد و لفظ برای تثبیت آن است، خداوند متعال می‌فرماید: «یَثبِّتُ اللهُ الَّذینَ آمَنُوا بِالقَولِ الثَّابِتِ»؛ «خداوند، کسانی را که ایمان آورده‌اند با سخن استوار، ثابت می‌گرداند». (8)
در اینکه کفر در مقابل اسلام است یا کفر در مقابل ایمان، اختلاف نظرهایی بین علمای امامی مذهب به چشم می‌خورد. برخی نیز قائل به تفصیل شده‌اند. سید مرتضی در الذخیره معتقد است کفر از طرفی نقیض اسلام، یعنی ضد اسلام، است و از طرفی نقیض ایمان، یعنی ضد ایمان، است. از منظر سید مرتضی، شخص کافر اگر اظهار کفر کند مسلمان نیست و اگر اظهار کفر نکند و صرفاً در دل، کافر باشد، مؤمن نخواهد بود؛ و معتقد است کفر نقیض ایمان است و آن یعنی انکار قلبی و نه زبانی از آنچه خدا معرفتش را واجب کرده است. (9)

ویژگی‌های کفر و کافر

علمای امامیه در خصوص اینکه کافر کیست و چه ملاک‌ها و ویژگی‌هایی دارد اختلاف نظر دارند. لذا ملاک‌های مختلف کفر را ذیلاً بیان کرده، به تحلیل و بررسی هر کدام می‌پردازیم:

1. انکار خدا

انکار در لغت یعنی نپذیرفتن، حاشا کردن، امتناع کردن و در اصطلاح، یعنی کسی که چیزی را «کفر» در معنای انکار نیز به کار رفته است. (10)
یکی از ملاک‌های کفر نزد علمای امامیه، انکار خداست؛ و این مفهوم یعنی کسی که خدا را شناخته ولی بر آن حجابی بگذارد. چنین کسی را کافر گویند. همچنین کسی که خدا را تکذیب کند و این و واقعیت را حاشا کند، بر حقیقتی پوشش گذاشته و منکر آن شده، لذا کافر است. خدا در سوره نحل می‌فرماید: «إِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَالَّذِینَ لَا یؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ قُلُوبُهُمْ مُنْكِرَةٌ وَهُمْ مُسْتَكْبِرُونَ». (11)
امام خمینی در خصوص کافر می‌گوید: «کسی که معتقد به الوهیت خدا نباشد کافر است». (12) «اگر کسی به خدا و توحید معتقد نباشد کافر است». (13) برخی از علما به جای واژه «انکار» از واژه‌های دیگری استفاده کرده‌اند. سید مرتضی واژه «اخلال» را به جای انکار به کار برده، می‌گوید: «کسی که در معرفت به خدا، توحید، عدل و رسالت نبوت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از اخلال و کوتاهی بورزد کافر است». (14)
به هرحال، آنچه از سخنان ایشان برمی‌آید این است که اخلال و کوتاهی به نوعی به انکار برمی‌گردد. به عبارت دیگر، کسی که در خصوص خدا یا الوهیت کوتاهی کند منکر او نیز هست. این ملاک مورد اتفاق همه علمای امامیه است.

2. انکار توحید

توحید یعنی اعتقاد به یکتایی و یگانگی خداوند و کسی که منکر یکتایی خدا باشد کافر است. خدا در قرآن می‌فرماید: « لَقَدْ كَفَرَ الَّذِینَ قَالُوا إِنَّ اللَّهَ ثَالِثُ ثَلَاثَةٍ وَمَا مِنْ إِلَهٍ إِلَّا إِلَهٌ وَاحِدٌ». (15) سید کاظم یزدی می‌گوید: «کافر کسی است که انکار الوهیت خدایا وحدانیت او کند». (16) برخی از علما به جای واژه «انکار» از واژه‌های دیگری استفاده کرده‌اند. شیخ طوسی واژه «جهالت» را به جای «انکار» به کار برده، می‌گوید: «ایمان مرکب از پنج رکن است. کسی که این پنج رکن را معرفت داشته باشد مؤمن است و کسی که نسبت به آن‌ها جاهل باشد کافر است: توحید، عدل، نبوت، امامت و معاد». (17)
این ملاک نیز مورد اتفاق همه علمای امامیه است. با این تفاوت که برخی از علما، همچون امام خمینی و آیت الله خویی به جای ملاک انکار توحید، شریک قائل شدن که مفهوم دیگری از آن است را به عنوان یکی از ملاک های کفر معرفی می‌کنند. امام خمینی می‌گویند: «کافر یعنی کسی که منکر خدا باشد یا برای خدا شریک قرار دهد». (18)
همه فقها و متکلمان امامیه بالاتفاق معتقدند کسی که منکر توحید باشد کافر است.

3. انکار ربوبیت

ربوبیت یکی از صفات خداوند است که برخی از علما انکار آن را جزء ملاک‌های کفر آورده‌اند. این اعتقاد کسانی همانند دهریه و زندقه است که می‌گویند نه ربی هست، و نه بهشتی و نه دوزخی. در روایتی از امام جعفر صادق (علیه السلام) منقول است که وقتی از او پرسیدند کفر در قرآن بر چند قسم است، حضرت فرمود:
کفر در کتاب خدا بر پنج وجه می‌باشد: اول کفر جحود، و آن یعنی همان انکار ربوبیت است و آن قول کسانی است که گویند: لاربّ و لاجنّة و لانار و... یعنی نه پروردگاری و نه بهشتی و نه دوزخی و آن قول دو دسته از زنادقه است که به آن‌ها دهری مذهب گویند. و هم آن‌هایند که گویند: «وَ مایهلِكنا إِلاَّ الدّهر». (19) این دینی است که برای خود مقرر کرده‌اند از روی سلیقه و پسند خویش بدون بررسی و تحقیق و کاوش در اطراف آنچه می‌گویند و خدا (درباره آنان) می‌فرماید: «إِنَّ الَّذِینَ كَفَرُوا سَوَاءٌ عَلَیهِمْ أَأَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لَا یؤْمِنُونَ»؛ (20) مقصود کفر نسبت به توحید و شناسایی خدای تعالی است. (21)
اما با دقت در بخش پایانی این حدیث، می‌توان گفت از آنجایی که این معیار، یعنی انکار ربوبیت، به ملاک توحید و خدا برمی‌گردد، پس نمی‌توان آن را یک ملاک مستقل دانست.

4. شک در خدا

برخی از روایات، شک کننده در خدا و رسول را کافر معرفی کرده است. کلینی، در اصول کافی، روایتی را از امام صادق (علیه السلام) نقل می‌کند که می‌فرماید: «من شک فی الله تعالی و فی رسوله فهو کافر». (22) برخی از علما نیز به این روایت تأسی کرده‌اند و شاک را در ردیف کافر قرار داده‌اند. شهید ثانی، ذیل تعریف ایمان، ویژگی کافر را معرفی می‌کند و می‌گوید:
ایمان یعنی تصدیق به اصول خمسه (توحید، معرفت، نبوت، امامت و معاد)، و کسی که حتی در یکی از این اصول شک داشته ولی نسبت به بقیه اصول یقین داشته باشد، کافر است. همچنین مسلمانانی که در اسلام خود ضعیف‌اند، و بلکه خیلی از عوام مسلمان به خاطر اینکه نمی‌توانند اصول خمسه را تصدیق کنند، یا در یکی از آن‌ها شک دارند جزء کفار به حساب می‌آیند. (23)
کسی که شک می‌کند یعنی به مرحله یقین نرسیده است. همانند حسین بن حکم که درباره شک خود با امام موسی کاظم (علیه السلام) مکاتبه کرده است:
حسین بن حکم گوید: به حضرت موسی بن جعفر (علیه السلام) نوشتم که من در حال شک افتاده‌ام و حضرت ابراهیم (علیه السلام) هم گفته است: پروردگارا به من بنما چگونه مرده‌ها را زنده می‌کنی (24) و من دوست دارم که شما یک چیزی (معجزهای یا دلیلی برای رفع شک) به من بنمایید. آن حضرت در پاسخ نوشت که ابراهیم، مؤمن و معتقد بود و دوست داشت که بر ایمانش افزوده شود و تو در شکی و در شک کننده چیزی نیست. شک تا آنجا است که یقین نیامده و چون یقین آمد، شک کردن روا نباشد. خدای عزوجل می‌فرماید: در بیشترشان عهد و وفا نیافتیم و به طور جد دریافتیم که بیشترشان فاسق و نابکارند. (25) فرمود: این آیه درباره شک نازل شده است. (26)
از این روایت برمی آید که شکی که حضرت آن را کفر می‌نامد شک و تردید پس از یقین و ایمان است. اما شک قبل از یقین، صحیح است و انسان می‌تواند تا قبل از اینکه یقین حاصل کند نسبت به خدای متعال شک کند تا سره را از ناسره بازشناسد. اما پس از آنکه مؤمن به خدای تبارک و تعالی ایمان پیدا کرد شک جایی ندارد و شک کننده در این مرحله کافر است.
لذا سهل بن زیاد از حضرت علی (علیه السلام) در خطبه‌اش نقل می‌کند که حضرت می‌فرماید: «دودلی و تردید به خود راه ندهید تا به شک افتید و شک نکنید تا کافر شوید». (27)
امام صادق (علیه السلام) ملاک شکی که مبدل به کفر می‌شود را آن شکی می‌داند که همراه با انکار باشد:
از محمد بن مسلم گوید: من نزد امام صادق (علیه السلام) در سمت چپ آن حضرت نشسته بودم و زراره در سمت راستش نشسته بود و ابوبصیر به آن حضرت وارد شده، عرض کرد: یا اباعبدالله! چه گویی درباره کسی که در خدا شک دارد؟ در پاسخ فرمود: ای ابا محمد! کافر است. گفت: درباره رسول خدا (علیه السلام) شک دارد؟ فرمود: کافر است، گوید: سپس به زراره رو کرد و فرمود: همانا کافر است در صورتی که انکار کند. (28)
پس شکی که ملاک کفر باشد باید دو شرط داشته باشد: 1. این شک باید بعد از یقین و ایمان فرد باشد؛ 2. این شک باید همراه با انکار باشد. در این صورت است که این نوع شک می‌تواند یکی از ملاک های کفر باشد. صاحب عروة الوثقی می‌گوید: «من شک فی اسلامه (ای فی اسلام کافر) و کفره طاهر و ان لم یجر علیه سائر احکام الاسلام». (29)
همان‌طور که سید یزدی اشاره کرده است، کسی که در اسلام یا کفر کافر شک کند او پاک است، اگرچه سایر احکام اسلامی بر وی جاری نشود. در واقع شک اولیه است و هنوز به مرحله یقین نرسیده است. ظاهراً بیشتر شک‌های انسان در مرحله اولیه، یعنی مرحله تتبع و جست‌وجوی حقیقت، است.
با این توضیحات شک در خدا نمی‌تواند جزء ملاک‌های کفر محسوب شود. زیرا اولاً، در نوع شک، تردید وجود دارد، و ثانیاً، معلوم نیست اگر شخصی شک کرد آیا این شک بعد از یقین بوده است یا نه؟

5. انکار نبوت

چون نبی از لوازم اصلی دین است، پس انکار نبی انکار اصلی دین تلقی خواهد شد. به همین دلیل همه علما معتقدند انکار نبوت موجب کفر است. امام خمینی می‌گوید: «اگر کسی به خدا، توحید و نبوت معتقد نباشد کافر است... اما کسی نمی‌تواند بگوید به این‌ها معتقد بوده اما احکام و لوازم این‌ها اعم از قرآن، امامت، نماز و... را قبول ندارد». (30)
شهید ثانی نبوت را در قالب رسالت معرفی کرده، آن را جزء معیار کفر می‌داند: «معیار و ضابطه در آن است که کسی الوهیت خداوند یا رسالت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، یا برخی از ضروریات دین، که ثابت شده، را انکار کند». (31) سید یزدی در عروة الوثقی رسالت پیامبر را یکی از ضروریات دین دانسته، انکار آن را موجب کفر معرفی می‌کند: «کافر کسی است که انکار الوهیت خدایا وحدانیت او یا رسالت پیامبر اسلام (صلى الله علیه و آله و سلم) یا یکی از ضروریات دین، با توجه به اینکه ضروری است، کند؛ البته به گونه‌ای که انکار آن ضروری به انکار رسالت بازگشت کند». (32)
با توجه به تأکید و اجماع علمای امامیه، انکار نبوت یا رسالت پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) موجب کفر خواهد بود.

6. انکار معاد

برخی از علما، اعتقاد به معاد و روز جزا را جزء اسلام و انکار آن را از ملاک‌های کفر می‌دانند. آیت الله خویی از فقهای معاصر در رساله عملیه خود معتقد است کسی که منکر معاد باشد کافر است. در صورتی که امام خمینی معاد را با مسامحه جزء ضروریات دین برمی‌شمرد: «آنچه در حقیقت اسلام معتبر است، به گونه‌ای که بتوان به او دیندار خطاب کرد او مسلمانی است که به اصول سه‌گانه یا چهارگانه، یعنی الوهیت و توحید خداوند، نبوت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و معاد (بنا بر احتمالی) اعتقاد و باور داشته باشد». (33)
با بررسی در آیات و روایات و دقت در آرای علمای امامیه مشخص می‌شود که معاد از شرایط اسلام نیست، بلکه از شرایط ایمان است. یعنی کسی که شهادتین را حتی به صورت ظاهری بگوید مسلمان است و اگر به اصول خمسه، که معاد یکی از آن اصول است، در قلب و زبان و اعضا و جوارح معتقد باشد مؤمن خواهد بود. این بدان معناست که اگر کسی توحید و نبوت را گواهی دهد مسلمان است و اگر این دو را انکار کند کافر است، ولی اگر به معاد اعتقاد قلبی داشته باشد مؤمن است.
خدای تبارک و تعالی در سوره بقره، اعتقاد به معاد را از ویژگیهای مؤمنان برمی‌شمرد: «الَّذِینَ یؤْمِنُونَ بِالْغَیبِ وَیقِیمُونَ الصَّلَاةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ ینْفِقُونَ* وَالَّذِینَ یؤْمِنُونَ بِمَا أُنْزِلَ إِلَیكَ وَمَا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ وَبِالْآخِرَةِ هُمْ یوقِنُونَ»؛ (34) یعنى مؤمن کسی است که ایمان به غیب و روز آخرت، یعنی معاد، داشته باشد.
امام حسن عسکری (علیه السلام) در تفسیر آیه شریفه «الَّذینَ یؤمِنُونَ بِالغَیِب» فرمود: «یعنی چیزهایی که با حواس ظاهری نمی‌توان آن‌ها را مشاهده کرد مورد تصدیق و ایمان آن‌هاست، مانند روز قیامت، حساب، بهشت، دوزخ و وحدانیت پروردگار که در آن‌ها مشاهده نیست». آن‌ها را باید با دلایل و براهینی که خداوند معین کرده شناخت، و آن‌ها عبارت‌اند از آدم، حواء، ادریس، نوح، ابراهیم (علیه السلام) و سایر پیامبران که از آن‌ها سخن گفتند و با ایمان به گفتار آن‌ها قیامت و دوزخ و ماورای جهان طبیعت را تصدیق کردند، اگرچه آن‌ها را مشاهده نکردند».
امام در تفسیر آیه شریفه «وَالَّذِینَ یؤْمِنُونَ بِمَا أُنْزِلَ إِلَیكَ وَمَا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ وَبِالْآخِرَةِ هُمْ یوقِنُونَ» فرمود:
یعنی آن‌ها به آنچه بر تو فرود آمده ایمان دارند و نماز می‌گزارند و آنچه بر پیامبران گذشته نازل گردیده، مانند تورات و انجیل و زبور و صحف ابراهیم (علیه السلام) و سایر کتاب هایی که نازل شده ایمان دارند و معتقدند همه آن‌ها از طرف خداوند حکیم و عزیز نازل شده است و به آخرت هم یقین دارند و معتقدند که دنیایی بعد از این دنیا خواهد بود، آن‌ها شکی ندارند که در آن دنیا جزا و پاداش هست و مردم نتیجه کارهای خود از ثواب و عقاب را می‌بینند. (35)
علامه طباطبایی در تفسیر المیزان ذیل این آیات، ضمن اشاره به اینکه منظور از متقین، مؤمنین است، می‌گوید:
منظور از متقین، همان مؤمنین است. چون تقوا از اوصاف خاصه طبقه معینی از مؤمنین نیست. و این طور نیست که تقوا صفت مرتبه‌ای از مراتب ایمان باشد که دارندگان مرتبه پایین‌تر، مؤمن بی تقوا باشند و در نتیجه تقوا مانند احسان و اخبات و خلوص، یکی از مقامات ایمان باشد، بلکه صفتی است که با تمامی مراتب ایمان جمع می‌شود، مگر آنکه ایمان، ایمان واقعی نباشد. دلیل این مدعا این است که خدای تعالی به دنبال این کلمه (متقین) وقتی اوصاف آن را بیان می‌کند از میانه طبقات مؤمنین با آن همه اختلاف که در طبقات آنان است، طبقه معینی را مورد نظر قرار نمی‌دهد و طوری متقین را توصیف نمی‌کند که شامل طبقه معینی شود. در این آیات از اوصاف متقین (مؤمنین)، تنها پنج صفت را ذکر می‌کند. و آن عبارت است از ایمان به غیب، اقامه نماز، انفاق از آنچه خدای سبحان روزی کرده و ایمان به آنچه بر انبیای خود نازل فرموده است و تحصیل یقین به آخرت. (36)
شیخ طوسی نیز با تأکید بر این موضوع می‌گوید:
ایمان تصدیق به خدا و رسول و آنچه رسول و ائمه (علیهم السلام) آورده‌اند، است، که همه این‌ها باید با دلیل باشد نه به وسیله تقلید. ایمان مرکب از پنج رکن است: کسی که این پنج رکن را معرفت داشته باشد مؤمن است و کسی که نسبت به آن‌ها جاهل باشد کافر است: توحید، عدل، نبوت، امامت و معاد. (37)
در تایید این مطلب علامه طباطبایی در پاسخ به پرسشی درباره کفر مجسمه می‌گوید: «کسی که شهادتین را به زبان جاری کند و منکر چیزی که به عقیده خودش ضروری دین است، نباشد، مسلمان است و کافر نیست». (38)
پس نتیجه می‌گیریم معاد و اعتقاد به آن از شروط ایمان است، و انکار آن از ملاک های کفر نیست.

7. انکار امامت یا ولایت

منظور از امامت و ولایت، یعنی امامت و ولایت حضرت علی (علیه السلام) و آن دسته از اولادش که بر اساس احادیث و روایات امام معرفی شده‌اند. برخی از علما، همانند صاحب حدائق الناظرة، منکر امامت و ولایت را کافر می‌دانند. وی در باب حکم مخالفان مذهبی شیعه امامیه، اعم از اهل سنت و اهل حق، می‌گوید مشهور بین متأخرین از اصحاب این است که مخالفان امامت علی (علیه السلام) مسلمان و طاهرند به جز ناصبی‌ها که عداوت دارند. اما ادعا شده که مشهور در کلام امامیه حکم به کفر منکر ولایت داده‌اند. وی برای اثبات دیدگاه خویش از علمای سابق نقل می‌کند و می‌گوید:
شیخ ابن نوبخت در کتاب فص الیاقوت از نص علی (علیه السلام) دفاع کرده، مخالفانش را کافر می‌داند. علامه در شرحش معتقد است که امامت علی (علیه السلام) از ضروریات دین است و منکر او کافر است همچنان که منکر وجوب نماز و روزه را کافر می‌داند. علامه در منتهی در کتاب زکاتش می‌گوید امامت علی (علیه السلام) از ارکان و اصول دین است و کسی که او را انکار کند صداقت نبی (صلی الله علیه و آله و سلم) را، که در ما جاء به النبی آورده، انکار کرده است. پس کافر است.
و شیخ مفید در المقنعه می‌گوید مخالف حق را جایز نیست که غسل دهند و بر او نماز بگزارند. ابن براج و شیخ در تهذیب، ذیل نظر شیخ در مقنعه اشاره می‌کنند که مخالف اهل حق کافر است، پس واجب است که حکمش همانند حکم کفار باشد (در تغسیل و تدفین و ...) مگر اینکه دلیلی بر خلاف این امر بیاید.
همچنین، ابن ادریس از اینکه نظر شیخ مفید را می‌پسندد به آیه‌ای از قرآن استناد می‌کند و می‌گوید: «وَلَا تُصَلِّ عَلَى أَحَدٍ مِنْهُمْ مَاتَ أَبَدًا وَلَا تَقُمْ عَلَى قَبْرِهِ إِنَّهُمْ كَفَرُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ» (39) و مخالف حق را کافر می‌داند و ادعا می‌کند که اختلافی در این موضوع بین امامیه نیست.
و محمد صالح مازندرانی در شرح اصول کافی برای کفر منکر ولایت دلیل عقلی می‌آورد و می‌گوید منکر ولایت کافر است، چون او بزرگترین چیزی را که رسول آورده منکر شده است.
قاضی نور الله در احقاق الحق بیان می‌کند که گفتن شهادتین به تنهایی شرط کافی در اسلام نیست، مگر اینکه ملتزم شدن به همه ما جاء به النبی (صلی الله علیه و آله و سلم) به آن شرط اضافه شود. در این صورت معاد و امامت نیز جزء آن‌ها خواهد بود؛ و این مطلب را استناد می‌کند به قول رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) که می‌فرماید: من مات و لم یعرف امام زمانه مات میتة جاهلیة؛ پس ولایت امیرالمومنین علی (علیه السلام) از اعظم اصول دین است و هر کس منکر آن شود کافر محسوب می‌شود. (40)
امام خمینی در پاسخ به ادعای صاحب حدائق می‌فرماید، اینکه ابن نوبخت یا فقهای دیگر این روایات را دال بر نجاست این دسته از کفار می‌کنند صحیح نیست. زیرا از این روایات نمی‌توان حکم به نجاست کفار داد تا تغسیل و تدفین و... جایز نباشد. (41) وی تأکید می‌کند که منکر ضروری به وجهی که انکارش به اصل امامت برگردد دلیلی بر نجاستش وجود ندارد، بلکه ادله بر خلاف آن است. (42)
به هر حال، آنچه صاحب حدائق به آن‌ها تمسک جسته و استناد می‌کند کفری را تبیین می‌کند که مقابل ایمان است. اما کفر در مقابل اسلام مد نظر است؛ و روایاتی که منکر ولایت و امامت را کافر می‌شمارد، توضیح می‌دهد که او را مؤمن نمی‌داند نه آنکه او را از دایره اسلام خارج کند.
ابی‌حمزه در این خصوص می‌گوید شنیدم امام باقر (علیه السلام) می‌فرمود: «به راستی علی (علیه السلام) دری است که خدا گشوده، هر که از آن در آید مؤمن است و هر که از آن برآید کافر است». (43) ابی سلمه نیز می‌گوید از امام صادق (علیه السلام) شنیدم که می‌فرمود:
ما هستیم که خدا طاعت ما را فرض کرده است، به مردم روا نیست جز اینکه ما را بشناسند، در نادانی به مقام ما معذور نیستند، هر که ما را بشناسد مؤمن است و هر که عمداً منکر مقام ما باشد کافر است، هر که نسبت به ما بی طرف باشد، نه ما را به امامت بشناسد و نه مقام ما را انکار کند، گمراه است تا به راه حق برگردد و آنچه را خدا از حق طاعت ما واجب کرده است بفهمد و اگر در همان حال گمراهی خود بمیرد، خدا با او هر چه خواهد عمل کند. (44)
همه احادیثی که در این باب آمده منکر ولایت را غیرمؤمن می‌شناسد. روایتی یافت نمی‌شود که منکر ولایت و امامت را غیرمسلمان معرفی کند.
شیخ مفید در کتاب الجمل درباره کفر دشمنان امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) می‌گوید:
شیعه در کافر دانستن کسانی که بر ضد امیرالمؤمنین به جنگ برخاستند، اتفاق نظر دارند، ولی آن‌ها را از دین اسلام بیرون نمی‌دانند، چه کفر ایشان که در اثر تأویل پدید آمده بود، کفر ملت بود، نه کفر ردَه، زیرا آن‌ها به قانون شرع گردن نهاده، شهادتین را بر زبان رانده بودند. بدین ترتیب از کفر ردَه که شخص را از مسلمانی خارج می‌کند دوری جستند، ولی با کفر خود خویشتن را از ایمان بیرون کردند. (45)
امام خمینی در کتاب الطهاره با تأکید بر این موضوع به صراحت می‌گوید ولایت جزء دایره اسلام نیست: «اصولی که در تعریف اسلام معتبر است بدون تردید سه اصل توحید، نبوت و معاد است. البته معاد با اغماض در این اصول قرار گرفته است. اما قطعاً اعتقاد به ولایت در تعریف اسلام نمی‌گنجد». (46)
علامه مجلسی می‌گوید:
اسلام عبارت است از اذعان ظاهری به وجود خدا و رسالت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و انکار نکردن آنچه از ضروریات دین اسلام است، بنابراین، ولایت ائمه (علیهم السلام) در حکم به مسلمانی افراد شرط نیست، چنانچه اقرار قلبی نیز شرط نیست. بر این غلات، داخل در اسلام خواهند بود. (47)
نتیجه آنکه منکر امامت امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) و همچنین مخالفان شیعه اثناعشریه، مثل خوارج، مجسمه، اهل حق و ... را نمی‌توان کافر نامید؛ و شاید بتوان با این‌ها همانند کفار ذمی رفتار کرد، برخی از روایات دلالت بر کفر این گروه دارند و به همین دلیل برخی از فقها نیز معتقد به کفر ایشان شده‌اند.
لذا اگر بخواهیم ملزم به کفر این گروه شویم، باید گفت که ایشان همانند کفار ذمی، کافرند اما نجس نیستند. (48) چون امامت از اصول مذهب است نه از اصول دین تا منکر آن موجب کفر شود. (49) پس منکر آن نهایتاً از مذهب خارج می‌شود و به همین دلیل چنین فردی شیعه نیست. ولی نمی‌توان عنوان «کافر» یعنی غیرمسلمان بر آن نهاد.
جدول نظرات فقهای معاصر (50)

فقها

تعریف کافر

اهل کتاب

امام خمینی

منکر خدا
شریک قائل شدن برای خدا
نپذیرفتن پیامبری حضرت خاتم
شک در خدا و پیامبر خدا
منکر ضروری دین، به گونه‌ای که علم به ضروری دین داشته باشد و انکارش به انکار خدا یا توحید یا نبوت برگردد، نجس است

 

خویی

منکر خدا
منکر معاد
شریک قائل شدن برای خدا
غلات و خوارج و نواصب
انکار ضروری دین با علم
نجس است

اگر پیامبر خاتم را قبول ندارند نجس‌اند.

گلپایگانی

منکر خدا
شریک قائل شدن برای خدا
نپذیرفتن پیامبری حضرت خاتم
انکار ضروری دین با علم
نجس است

 

اراکی

همانند امام خمینی

 

سید محمد روحانی

همانند آقای خویی

همانند آقای خویی

سیستانی

اعتراف نکردن به خدا و یگانگی او
منکر نبودت یا یکی از ضروریات دین با علم
غلات و خوارج و نواصب
نجس‌اند

همانند آقای خویی

سید محمد صادق روحانی (51)

منکر خدا
شریک قائل شدن برای خدا
نجس است

پاک‌اند

منتظری

همانند امام خمینی
دشنام به یکی از ائمه معصومین (علیهم السلام)

اگر از نجاساتی همچون مشروبات الکلی، گوشت خوک و مانند آن پرهیز کنند، پاک بودن آن‌ها بعید نیست

نوری همدانی

همانند امام خمینی
غلات

ذاتاً پاک‌اند

فاضل لنکرانی

همانند آقای گلپایگانی

پاک‌اند

لطف الله صافی

همانند آقای گلپایگانی

 

بهجت

همانند آقای گلپایگانی 

 

وحید خراسانی

همانند امام خمینی
خوارج و غلات و نواصب

پاک‌اند

تبریزی

منکر خدا
منکر نبوت
اعتراف نکردن به آن
شریک قائل شدن برای خدا
غلات و خوارج و نواصب
منکر ضروری با علم

اگر پیامبر خاتم را قبول ندارند نجس‌اند.

تأثیرپذیری برخی صفات از ملاک‌های کفر

صفاتی که منتسب به خود ملاک های کفر هستند از آن ملاک تأثیرپذیرند یا خیر؟ به عبارت دیگر، اگر کسی خدا را انکار نمی‌کند ولی صفتی از صفات خدا را قبول ندارد، یا منکر آن صفت مرتبط با الوهیت باشد آیا چنین کسی را می‌توان کافر نامید یا خیر؟ برای مثال، آیا فردی که الوهیت خدا را قبول دارد ولی قائل به عالم بودن خدا نیست یا قائل به تجسیم است کافر است؟
طبق تعریفی که از ملاک‌های کفر ارائه شد، می‌توان گفت هر صفتی که مخالف با ملاک‌ها یا در تضاد به آن باشد، این صفت می‌تواند جزء ملاکات کفر به شمار آید. یعنی اگر عقیده فرد به گونه‌ای باشد که با الوهیت یا با وحدانیت خدا در تضاد باشد، کافر است. چون یکی از ضروریات را منکر شده است. مثلاً صفت تجسیم با الوهیت خدا در تضاد بوده است. زیرا خدا را محدود کرده است. پس کسی که خدا را منکر نیست، ولی از طرفی قائل به تجسیم باشد، یعنی با صفت الوهیت خدا به مخالفت برخاسته باشد، کافر محسوب می‌شود.
همچنین اگر فردی خدا را منکر نیست، ولی قائل به تثلیث یا سه خدایی است، با هم‌اندیشه‌اش با صفت توحید، که از ملاک های کفر است، در تضاد خواهد بود. پس وی منکر خدا به حساب می‌آید و کافر خوانده می‌شود. امام خمینی در کتاب الطهاره می‌گوید: «اثبات آنچه که مختص خدا است برای غیرخدا، انکار ضروری دین است. اما مجسمه، که قائل به جسمیت برای خدای تعالی هستند، کافرند چون انکار الوهیت خدا کرده‌اند». (52)
علامه حلی در کتاب باب حادی عشر، در بحث حدوث کلام، می‌گوید، کلام خدا حادث است و هر کس قائل به قدیم بودن غیر از خدا باشد به اتفاق مسلمانان کافر است. نصارا کافرند، چون قائل به اقنوم، یعنی قدیم بودن خدا و عیسی و روح القدس، هستند. (53) این در حالی است که آن‌ها الوهیت را قبول دارند ولی قائل به سه خدا هستند. علامه حلی معتقد است اصل و ریشه کفر نصارا را می‌توان از آیه شریفه دریافت کرد که می‌فرماید: «لَقَد کفَرَ الَّذِینَ قَالُو إِنَّ اللهَ ثَالِثُ ثَلَاثَةٍ»؛ آن‌هایی که گفتند که خداوند سومین اقنوم است حتماً کافرند. یعنی خدا را یکی از سه خدایان می‌دانند، چنانچه در تفسیر المیزان می‌فرماید: «ثالث الثلاثه‌ای احد الثلاثه: الاب والابن و الروح، چون نصارا قائل به خدایان سه گانه، خدا، عیسی، روح‌القدس شدند، پس حتماً به تعدد قدما قائل‌اند و این موجب کفر است». (54)
از جمله فرقه‌هایی که به اتفاق همه علما کافر به شمار می‌آیند، فرقه ضاله بهائیت است. بهائیان به دلیل آنکه الوهیت خدا را منکرند و برای خدا شریک قائل می‌شوند و همچنین نبوت پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) را قبول ندارند، کافر خوانده می‌شوند.
اما باید توجه داشت که اگر صفتی با ملاک‌های کفر در تضاد نباشد نمی‌تواند جزء ملاک‌های کفر به حساب آید. مثلاً اگر کسی نبوت را می‌پذیرد ولی خاتمیت را قبول ندارد، مثل قادیانی‌ها، (55) کافر به حساب نمی‌آید، به دلیل آنکه معیار کفر اصل نبوت نبی مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) است و خاتمیت صفتی از نبوت است. آیت الله خامنه‌ای می‌گوید اگر کسی توحید و نبوت و هیچ یک از ضروریات دین اسلام را انکار نکند و معتقد به نقصی در رسالت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نباشد حکم به کفر و نجاست آن‌ها نمی‌توان داد. (56)

آیا فرزند کافر، کافر است؟

طبق نظر فقهای امامیه، فرزند در اسلام و کفر، تابع والدین خود است. اگر پدر و مادر کافر باشند فرزند آن‌ها نیز کافر است و اگر یکی از آن‌ها مسلمان باشد، فرزند آن‌ها نیز مسلمان خواهد بود. این مطلبی اجماعی بین همه فقهای امامیه است. امام خمینی می‌گوید این مطلب اجماع بین علمای امامیه است که فرزند به والدینش ملحق می‌شود و اسلام و کفر تابع آن‌هاست. دلیل آن‌ها را سیره قطعیه می‌داند. اما سایر دلایل دیگر مثل استصحاب و تنقیح مناط استدلال تام نیستند. (57)
حال پرسش این است که با عنایت به تعریفی که برای کافر و ملاک‌های کفر ارائه کردیم چگونه فرزندی که تازه به دنیا آمده است منکر ضروری دین می‌شود و آن هم با علم به انکار ضروری دین؟ او که نمی‌داند منکر چیست؟ ضروری دین کدام است؟ و علم ندارد تا بتواند بر اساس آن استنباط کند. به همین دلیل برخی فقها و علمای امامیه نقدی بر این مطلب اجماعی زده‌اند که قابل تأمل است. صاحب جواهر در تعلیقه‌ای که بر عروة الوثقی داشته می‌گوید حکم به طهارت ولد کافر بعید نیست. امام خمینی نیز همین نظر را دارد و به اصالة الطهارة استناد می‌کند، و معتقد است با تمسک به آیه فطرت، همه انسان‌ها فطرتاً در بدو تولد طاهر و پاک‌اند. پس ولد کافر نیز پاک است و جزء کفار به حساب نمی‌آید. (58)

ضروری دین

منظور از ضروری یک چیز، یعنی جزء لاینفک آن چیز، که برای اثبات آن چیز نیاز به استدلال ندارد و همه مردم از هر قشر و آداب و فرهنگی آن را درک و فهم می‌کنند. مثلاً دیوار یا سقف برای خانه از ضروریات یک خانه است. بدین معنا که اگر خانه‌ای دیوار یا سقف نداشته باشد دیگر به آن خانه گفته نمی‌شود. ضروری دین نیز چنین است، آن چیزی که قوام دین به آن است. مثلاً توحید یا نبوت قوام دین اسلام است. در قرآن، به صراحت، تعبیر «ضروری دین» نیامده، اما به مصادیق آن اشاره شده است:
«إِنَّ الَّذِینَ یكْفُرُونَ بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ وَیرِیدُونَ أَنْ یفَرِّقُوا بَینَ اللَّهِ وَرُسُلِهِ وَیقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَنَكْفُرُ بِبَعْضٍ وَیرِیدُونَ أَنْ یتَّخِذُوا بَینَ ذَلِكَ سَبِیلًا* أُولَئِكَ هُمُ الْكَافِرُونَ حَقًّا وَأَعْتَدْنَا لِلْكَافِرِینَ عَذَابًا مُهِینًا». (59)
در این دو آیه خدا به صراحت می‌فرماید کسی که خدا و پیامبرش را منکر شود حقیقتاً کافر است. بجنوردی نیز در خصوص چیستی ضروری دین معتقد است این مسئله نیازی به استدلال و دقت ندارد و هر مسلمانی جزء دین بودنش را به راحتی درک می‌کند. وی می‌گوید:
منظور از ضروری دین چیزی است که جز دین بودنش نیازی به استدلال و دقت نداشته باشد و جزء دین بودنش را هر مسلمانی می‌داند، مگر تازه مسلمانی که آگاهی و اطلاع به احکام و عقاید اسلامی نداشته یا در منطقه‌ای باشد که دور از شهرهای اسلامی است و با مسلمانان رفت و آمد و معاشرت هم ندارد. (60)
علامه مجلسی ضروری دین را از بدیهیات شمرده، معتقد است هر کسی که دیندار باشد از ضروریات مطلع خواهد بود:
کسی که منکر یکی از ضروریات دین اسلام باشد در حکم کفار و مخلد در نار است و ضروری دین اسلام آن است که در دین اسلام بدیهی شده و هر کس صاحب این دین باشد آن را می‌داند مگر نادری از افراد، مثل کسی که تازه مسلمان شده و هنوز در نزد او ضروری نشده باشد. (61)
نظر علی طالقانی، در کاشف الاسرار، علت کفر منکر ضروری را به این دلیل که انکارش موجب انکار صاحب دین خواهد شد کافر می‌داند. (62) فیاض لاهیجی نیز، در گوهر مراد، ضروری دین را همانند جزء مقوم دین و لازمه دین و بلکه مساوی با پذیرش دین می‌داند و ضمن بدیهی عقلی دانستن دین معتقد است هر کس دین را پذیرفت به دلالت التزامی، ضروریات آن را پذیرفته است و منکر ضروری دین را کافر می‌داند. (63)
برخی از علما معتقدند منکر ضروری دین زمانی منجر به کفر می‌شود که انکارش به انکار خدا یا رسول برگردد و برخی می‌گویند همین که منکر ضروری دین شد کافر شمرده می‌شود. در این خصوص در بین علما دو نظریه استقلال و استلزام مطرح می‌شود که به شرح آن می‌پردازیم.

نظریه استقلال

اگر کسی یکی از ضروریات دین را انکار کند همین انکار او مستقلاً موجب کفر وی می‌شود و نیازی نیست که انکارش مستلزم انکار خدا یا رسول شود.
برخی از فقها، همانند صاحب جواهر، قائل به این نظریه هستند. ایشان معتقدند اگر کسی یکی از ضروریات دین مثل نماز، روزه و... را منکر شود همین انکار او مستقلاً موجب کفر او خواهد شد. صاحب جواهر می‌گوید هر فردی به مجرد انکار یکی از ضروریات دین، کافر خوانده می‌شود. (64)

نظریه استلزام

اگر کسی یکی از ضروریات دین را انکار کند آنچه موجب کفر وی می‌شود این است که این انکار او باید منجر به انکار خدا یا پیامبر شود وگرنه کافر نیست. بیشتر فقها بر این نظر استوارند. سید یزدی با عبارت «بحیث یرجع انکاره الی انکار الرسالة» این نظر را تأیید می‌کند. (65)
امام خمینی معتقد است منکر دو اصل خدا و پیامبر و همچنین منکر ضروری‌ای که به این دو اصل برگردد کافر است. اما در اینکه منکر ضروری که انکارش به انکار این دو اصل برگردد موجب کفر است به نظر شیخ اعظم استناد می‌کند و می‌گوید شیخ معتقد است چنین کسی به دلایل ذیل الذکر کافر است:
اولاً، اینکه اسلام به استناد آیه «إِنَّ الدَّینَ عِندَ اللهِ الإِسلام» (66) شرعاً و عرفاً عبارت است از دینداری و آن یعنی مجموعه‌ای از دستورات شرعی قطعی بر بندگان.
ثانیاً، از مجموع روایات استفاده می‌شود کسی که شهادتین (یعنی گواهی دادن به الوهیت خدا و رسالت پیامبر) را بگوید مسلمان است. پس کسی که منکر این دو باشد کافر است. و به دلالت التزامی کسی که شهادتین را بگوید پس آنچه را که نبی آورده است را نیز قبول داشته و معتقد است. پس کسی که همه آنچه را که نبی (صلی الله علیه و آله و سلم) آورده یا بعضی از آن‌ها را قبول نداشته باشد کافر است.
امام خمینی کسی را که بعضی از ما جاء به النبی (صلی الله علیه و آله و سلم) را قبول ندارد کافر نمی‌داند و می‌گوید:
مقضای تحقیق این است که آنچه در اسلام معتبر است که هر کس معتقد به آن باشد او را مسلمان گویند اعتقاد به اصول سه‌گانه یا چهارگانه است: یعنی الوهیت و توحید و نبوت و معاد (بنا بر احتمالی) و سایر قواعد عبارت است از احکام اسلامی که در اصل اسلام و نه در حدوث و نه در بقای آن دخالتی ندارد. پس فرض اینکه کسی اعتقاد به آن اصول داشته باشد و به قوانین و احکام اسلام به خاطر شبهه‌ای اعتقاد نداشته باشد به گونه‌ای که این عدم اعتقادش به انکار اصول برنگردد مسلمان شمرده می‌شود. ولی اگر این عدم اعتقاد به خاطر شبهه‌ای یا اشکالی نباشد و انکار او به عدم اعتقاد به همه چیزهایی که نبی آورده است برگردد، باعث کفر او می‌شود. (67)
البته امام توضیح می‌دهد که ادعای مسلمانی، اعتقاد به الوهیت، توحید و نبوت است، چون بحث ما در اینجا در مقام ثبوت و واقع است وگرنه منکر ضروری حتی به بعضی از ما جاء به النبی (صلی الله علیه و آله و سلم)، به ویژه منکر معاد و به هر نحوی، از اینکه شبهه داشته باشد یا نه محکوم به کفر است؛ مگر اینکه در بعضی اشخاص یا بعضی اموری که به طور متعارف ایجاد شبهه می‌شود. (68)
آیت الله سبحانی معتقد است اگر انکار ضروری طریق عقلایی و کاشف از انکار رسالت و ترک شریعت باشد محکوم به کفر است، مگر اینکه در اثر نادانی یا عذری منکر شود. (69)
با بررسی در این دو نظریه، به دلیل اجماع علما بر نظریه استلزام و روایات فراوان در این زمینه، و اینکه انکار ضروری دین به دلیل اینکه انکارش به انکار صاحب دین برمی‌گردد سبب کفر است، به این نتیجه می‌رسیم که منکر ضروری دین به شرطی محکوم به کفر است که انکار آن به یکی از اصول سه گانه الوهیت، توحید و نبوت برگردد.

ضروری دین باعلم یا بدون علم

اکثر علما و فقها معتقدند منکر ضروری دین زمانی منجر به کفر می‌شود که قائل آن علم به ضروری بودن آن داشته باشد وگرنه حکم به کفر نمی‌توان داد. موضوع کفر منکر ضروری دین از روی علم یا جهل رابطه مستقیمی با نظریه‌های استقلال و استلزام دارد. آن دسته از علمایی که قائل به نظریه استقلال‌اند به کفر منکر ضروری دین از روی جهل معتقدند و آن دسته از علمایی که قائل به نظریه استلزام‌اند به کفر منکر ضروری دین از روی علم معتقدند.
دسته اول از علما معتقدند اگر کسی یکی از مضروریات دین را منکر شود حال علم به ضروری بودن آن داشته باشد یا نه منکر ضروری و کافر است. شیخ انصاری ادعا میکند که فقهای پیش از زمان مقدس اردبیلی قائل به کفر منکر ضروری دین به طور مطلق بوده‌اند و فرقی بین عالم بودن و جاهل بودن آن نگذاشته‌اند.
دسته دوم علما، همچون سید یزدی، امام خمینی، آیت الله سبحانی و... معتقدند کسی که یکی از ضروریات دین را منکر شود، اگر بداند آنچه انکار می‌کند ضروری دین است، کافر محسوب می‌شود.
علامه طباطبایی در پاسخ به پرسشی درباره کفر مجسمه می‌گوید: «کسی که شهادتین را به زبان جاری کند و منکر چیزی که به عقیده خودش ضروری دین است، نباشد، مسلمان است و کافر نیست». (70)
به نظر می‌رسد اگر کسی ضروری دین را بشناسد و منکر آن باشد کافر است. این موضوع موجه است. زیرا اگر کسی که نمی‌داند ضروری دین چیست منکر آن شود، و حکم به کفر او بدهیم در واقع عقاب بلا بیان کرده‌ایم. مثلاً اگر توحید را ضروری دین بدانیم و فرد مسلمانی این موضوع را نداند و قائل به شرک شود، در این صورت او چیزی را که نمی‌دانسته منکر شده است. ولی اگر بداند توحید جزء ضروریات دین است، هرگز به خود اجازه انکار و شریک قائل شدن برای خدا را نمی‌دهد. اگر چنین کاری از او سر بزند، قطعاً از روی غرضورزی انکار می‌کند. چنین فردی را می‌توان کافر نامید.

نتیجه

با توجه به مباحث گذشته می‌توان گفت، کافر کسی است که منکر الوهیت، توحید یا نبوت یا یکی از ضروریات دین باشد با دو شرط: 1. انکارش به انکار یکی از اصول سه‌گانه فوق برگردد؛ 2. علم به ضروری دین بودن آن داشته باشد. با ملاکی که در اینجا تعیین شد، افرادی که شهادت ظاهری به توحید، الوهیت و نبوت بدهند داخل در اسلام هستند و این موارد از ضروریات دین محسوب می‌شود. اما افرادی که معاد، ولایت و... را نپذیرفتند، مؤمن تلقی نخواهند شد، ولی احکام اسلام بر آن‌ها بار می‌شود و در دایره اسلام به شمار می‌آیند، لذا حمل احادیثی از این قبیل بر این دسته که خطاب به کافر شده است، از باب کفر در مقابل ایمان است، نه کفر در مقابل اسلام. به جهت اینکه در سیره اهل بیت (علیهم السلام) به ویژه نبی مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) این گونه است که با این دسته از افراد معامله مسلمان می‌کردند و از ذبیحه ایشان می‌خوردند و با ایشان مناکحه و معامله برقرار می‌کردند.
به همین دلیل، در پاسخ به افرادی چون عبدالملک بن عبدالرحمن شافعی، نویسنده کتاب الفکر التکفیری عند الشیعة؛ حقیقة ام افتراء؟، یا عبدالرحمن دمشقیه، نویسنده کتاب ظاهرة التفکیر فی مذهب الشیعة (الامامیة اثنی عشریة) باید گفت اکثر مواردی را که از دیدگاه های علمای امامی مذهب در خصوص تکفیر مخالفان مذهبی در کتب خود آورده‌اند حمل بر کفر اعتقادی یا کفر در مقابل ایمان می‌کنیم. پس، این دسته از افراد، که از نظر امامیه کافر خطاب شده‌اند، مسلمان هستند ولی مؤمن نخواهند بود.

پی‌نوشت‌ها:

1- دانشجوی دکتری دانشگاه ادیان و مذاهب.
2- استادیار، عضو هیئت علمی دانشگاه ادیان و مذاهب.
3- حسین بن محمد راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ص 714-717.
4- سید علی اکبر قرشی، قاموس قرآن، ج 6، ص 122.
5- ابن میثم بحرانی، القواعد المرام فى علم الكلام، ص 171.
6- محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، کتاب الایمان و الکفر، ج 68، ص 291.
7- همان.
8- محمد حسین رخشاد، در محضر علامه طباطبایی، ص 364 و 365.
9- سید مرتضی، الذخیرة فى علم الكلام، ص 536-537.
10- محمد بن مکرم ابن منظور، لسان العرب، ج 5، ذیل واژه «کفر»، ص 144.
11- سوره نحل (16)، آیه 22؛ معبود شما معبودی است یگانه. پس کسانی که به آخرت ایمان ندارند، دل‌هایشان انکارکننده [حق] است و خودشان متکبرند.
12- روح الله موسوی خمینی، کتاب الطهاره، ج 3، ص 314.
13- همان، ص 327 و 328.
14- سید مرتضی، الذخیرة فی علم الکلام، ص 534-535.
15- سوره مائده (5)، آیه 73؛ کسانی که [به تثلیث قائل شده و] گفتند: «خدا سومین [شخصی از] سه [شخص یا سه اقنوم] است، قطعاً کافر شده‌اند، و حال آنکه هیچ معبودی جز خدای یکتا نیست.
16- محمد کاظم بن عبد العظیم یزدی، عروة الوثقی، ج 1، ص 37.
17- محمد بن حسن شیخ طوسی، الرسائل العشر، ص103.
18- روح الله موسوى خمینی، توضیح المسائل، مسئله 106، ص 13.
19- سوره جاثیه (45)، آیه 24؛ و ما را جز طبیعت هلاک نمی‌کند.
20- سوره بقره (2)، آیه 6؛ در حقیقت کسانی که کفر ورزیدند- چه بیمشان دهی، چه بیمشان ندهی- برایشان یکسان است؛ [آن‌ها ] نخواهند گروید.
21- محمد بن یعقوب کلینی، أصول کافی، ج 5، ص 409.
22- همان، ص 403.
23- شیخ زین الدین بن علی بن احمد عاملی جبعی (شهید ثانی)، حقایق الایمان، ص 75.
24- سوره بقره (2)، آیه 260؛ «وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِیمُ رَبِّ أَرِنِی كَیفَ تُحْیی الْمَوْتَى».
25- سوره اعراف (7)، آیه 102، « وَمَا وَجَدْنَا لِأَكْثَرِهِمْ مِنْ عَهْدٍ وَإِنْ وَجَدْنَا أَكْثَرَهُمْ لَفَاسِقِینَ».
26- محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، ج 5، ص 430-431.
27- همان.
28- همان، ص 430-433.
29- محمد کاظم بن عبد العظیم یزدی، عروة الوثقی، ص 38.
30- روح الله موسوى خمینی، کتاب الطهاره، ج 3، ص 327 و 328.
31- شیخ زین الدین بن علی بن احمد عاملی جبعی (شهید ثانی)، الروضة البهیة فی شرح اللمعة الدمشقیه، ج 1، ص 49.
32- محمدکاظم بن عبد العظیم یزدی، عروة الوثقی، ج 1، ص 37.
33- روح الله موسوى خمینی، کتاب الطهارة، ج 3، ص 327.
34- سوره بقره (2)، آیه 3-4؛ آنان که به غیب ایمان می‌آورند، و نماز را بر پا می‌دارند، و از آنچه به ایشان روزی داده‌ایم انفاق می‌کنند* و آنان که بدانچه به سوی تو فرود آمده، و به آنچه پیش از تو نازل شده است، ایمان می‌آورند؛ و به آخرت یقین دارند.
35- محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، کتاب الایمان و الکفر، ج 68، 285.
36- محمد حسین طباطبایی، المیزان، ج 1، ص 43-44.
37- محمد بن حسن شیخ طوسی، الرسائل العشر، ص 103.
38- محمد حسین رخشاد، در محضر علامه طباطبایی، ص 401.
39- سوره توبه (9)، آیه 84؛ و هرگز بر هیچ مرده‌ای از آنان نماز مگزار و بر سر قبرش نایست، چرا که آنان به خدا و پیامبر او کافر شدند.
40- شیخ یوسف بحرانی، الحدائق الناظره، ج 5، ص 175-176.
41- روح الله موسوی خمینی، کتاب الطهاره، ج 3، ص 316.
42- همان، ص 325.
43- محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، ج 5، ص 405.
44- همان، ج 2، ص 81.
45- محمّد بن محمّد بن نَعمان شیخ مفید، الجمل، ص 29-30.
46- روح الله موسوی خمینی، کتاب الطهاره، ج 3، ص 315-316.
47- محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج 68، ص 244.
48- روح الله موسوی خمینی، کتاب الطهاره، ج 3، ص 316 و 317 و 318.
49- همان، ص 232.
50- رساله توضیح المسائل ده مرجع، ص 74-76.
51- مسئله 109؛ کسی که ضروری دین، یعنی چیزی را که مثل نماز و روزه مسلمانان جزء دین می‌دانند، منکر می‌شود نجس نمی‌باشد، ولو بداند آن چیز جزء دین است.
52- روح الله موسوى خمینی، کتاب الطهاره، ج 3، ص 340.
53- حسن بن یوسف حلی، باب حادی عشر، ص 17.
54- همان، ص 118-119.
55- پیروان میرزا غلام احمد که حدود یک قرن پیش در هندوستان و در قالب جماعت احمدیه ظهور کردند و سپس ادعای مهدویت و ظهور عیسی مسیح کردند.
56- رساله توضیح المسائل ده مرجع، ج 1، ص 102.
57- روح الله موسوی خمینی، کتاب الطهاره، ج 3، ص 308.
58- همان، ص 310.
59- سوره نساء (4)، آیه 150-151؛ کسانی که به خدا و پیامبرانش کفر می‌ورزند، و می‌خواهند میان خدا و پیامبران او جدایی اندازند، و می‌گویند: «ما به بعضی ایمان داریم و بعضی را انکار می‌کنیم» و می‌خواهند میان این [دو]، راهی برای خود اختیار کنند* آنان در حقیقت کافرند؛ و ما برای کافران عذابی خفّت‌آور آماده کرده‌ایم.
60- محمد حسن بجنوردی، القواعد الفقهیه، ج 5، ص 367.
61- محمدباقر مجلسی، حق الیقین، ج 2، ص 515-516.
62- نظر علی بن سلطان طالقانی، کاشف الاسرار، ج 1، ص 40-43.
63- فیاض لاهیجی، گوهر مراد، ص 399.
64- محمد حسن نجفی، جواهر الكلام، ج 6، ص 47.
65- محمد کاظم بن عبدالعظیم یزدی، عروة الوثقی، ج 1، ص 37.
66- سوره آل عمران (3)، آیه 19.
67- روح الله موسوی خمینی، کتاب الطهارة، ج 3، ص 326-328.
68- همان، ج 3، ص 329.
69- جعفر سبحانی، الایمان والکفر فی الكتاب والسنة، ص 54.
70- محمد حسین رخشاد، در محضر علامه طباطبایی، ص 401.

منابع تحقیق :
1. قرآن کریم، ترجمه: محمدمهدی فولادوند، چاپ اول، دفتر مطالعات تاریخ و معارف اسلامی، قم، 1379.
2. ابن منظور، ابی الفضل جمال الدین محمد بن مکرم، لسان العرب، انتشارات دار صادر، لبنان، 1410.
3. بجنوردی، محمد حسن، القواعد الفقهیه، تحقیق : مهدی مهریزی و محمدحسین درایتی، چاپ سوم، انتشارات دلیل ما، قم، 1386.
4. بحرانی، ابن میثم، القواعد المرام فی علم الکلام، انتشارات مکتبة آیة الله مرعشی، قم، 1406.
5. بحرانی، شیخ یوسف، الحدائق الناظره فی احکام العترة الطاهرة، لبنان، دارالاضواء، 1405.
6. حلی، حسن بن یوسف، باب حادی عشر، [بی‌نا، بی‌جا، بی‌تا].
7. خویی، سید ابوالقاسم، التنقیح فی شرح العروة الوثقی، انتشارات الاداب، نجف، [بی‌تا].
8. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، مفردات الفاظ القرآن الکریم، تحقیق: صفوان عدنان داوودی، انتشارات ذوی القربی، قم، 1426.
9. رخشاد، محمد حسین، در محضر علامه طباطبایی، سماء قلم، قم، 1382.
10. رساله توضیح المسائل ده مرجع، مؤسسه مطالعاتی منتظران موعود، انتشارات هاتف، 1384.
11. سبحانی، جعفر، الایمان و الکفر فی الکتاب والسنة، انتشارات اعتماد، قم، 1416.
12. سید مرتضی (علم الهدی)، ابوالقاسم علی بن حسین بن موسی، الشافی فی الامامة و ابطال حجج العامة، انتشارات مؤسسه امام صادق (علیه السلام)، تهران، 1370.
13. سید مرتضی، ابوالقاسم علی بن حسین بن موسی، الذخیرة فی علم الکلام، مؤسسة النشر الاسلامی، قم، 1411.
14. سیوری حلی (فاضل مقداد)، جمال الدین مقداد بن عبدالله، ارشاد الطالبیین الی نهنج المسترشدین، انتشارات مکتبة آیة الله مرعشی، قم، 1405.
15. شیخ طوسی، محمد بن حسن، الاقتصاد فیما یتعلق بالاعتقاد، الاداب، نجف، 1399.
16. شیخ طوسی، محمد بن حسن، الرسائل العشر مؤسسه نشر اسلامی، قم، [بی‌تا].
17. شیخ مفید، ابوعبدالله محمد بن محمد بن النعمان، مصنفات الشیخ المفید، جلد 11 (الارشاد)، انتشارات مکتب الاعلام الاسلامی، قم، 1413.
18. شیخ مفید، محمّد بن محمّد بن نعمان، اوائل المقالات، دانشگاه تهران، تهران، 1372.
19. ________، تصحیح الاعتقاد الامامیه، مؤتمر العالمى لالفیة الشیخ المفید، قم، 1371.
20. شیخ مفید، محمّد بن محمّد بن نعمان، تصحیح الاعتقاد بصواب الانتقاد (شرح عقائد الصدوق)، امیر، قم، 1363.
21. طالقانی، نظر علی بن سلطان، کاشف الاسرار، به کوشش: مهدی طیب، انتشارات سفینه، تهران، 1386.
22. طباطبایی یزدی، سید محمدکاظم، العروة الوثقی، تهران، المکتبة العلمیة الاسلامیة، 1358.
23. طباطبایی، محمد حسین، المیزان، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، بیروت، 1392.
24. عاملی جبعی (شهید ثانی)، شیخ زین الدین، الروضة البهیة فی شرح اللمعة الدمشقیة، انتشارات علمیه، قم، 1395.
25. ________، حقایق الایمان، سید الشهداء (علیه السلام)، قم، 1409.
26. قرشی، سید علی اکبر، قاموس قرآن، انتشارات دار الکتب الاسلامیة، تهران، 1352.
27. قمی (شیخ صدوق)، ابو جعفر محمد بن علی بن حسین بن موسی بن بابویه، الهدایة، انتشارات اعتماد، قم [بی‌تا].
28. کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، کتاب الایمان و الکفر، ترجمه: آیة الله شیخ محمدباقر کمره‌ای، انتشارات اسوه، تهران، 1375.
29. لاهیجی، عبدالرزاق بن علی، گوهر مراد، انتشارات سایه، تهران، 1383.
30. متقی هندی، علاء الدین علی بن حسام، کنزالعمال فی سنن الاقوال والافعال، دار الکتاب العلمیة، لبنان، 1425.
31. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1403.
32. ________، حق الیقین، انتشارات اسلامیه، تهران، [بی‌تا].
33. ________، مرآة العقول فى شرح اخبار آل الرسول، انتشارات دار الكتب الاسلامیة، تهران، 1370.
34. محمدی، علی، شرح کشف المراد، قم، دارالفکر، 1376.
35. مفید، محمد بن محمد بن نعمان، الجمل والنصرة السید العترة فی حرب البصرة، تحقیق: سید علی میرشریفی، مکتب اعلام الاسلامی، قم، 1374.
36. مقدس اردبیلی، احمد، مجمع الفائدة والبرهان فی شرح ارشاد الاذهان، مؤسسه نشر اسلامی وابسته به جامعه مدرسین، قم، 1362.
37. موسوی خمینی، روح الله، کتاب الطهاره، الاداب، نجف، 1389.
38. ________، تحریر الوسیله، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، تهران، 1379.
39. ________، توضیح المسائل، انتشارات اسلامی، قم، [بی‌تا].
40. موسوی خوانساری، میرزا محمدباقر، روضات الجنات فی احوال العلماء و السادات، انتشارات اسماعیلیان، تهران، 1390.
41. نجفی، محمد حسن، جواهر الکلام فی شرح شرایع الاسلام، دار احیاء التراث العربی، بیروت، 1981.
42. نصیرالدین طوسی، ابو جعفر محمد بن محمد بن حسن، قواعد العقائد، تحقیق: علی ربانی گلپایگانی، لجنة ادارة الحوزة العلمیة، قم، 1416.
43. یزدی، محمد کاظم بن عبدالعظیم، عروة الوثقی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، تهران، 1380.

منبع مقاله :
به کوشش مهدی فرمانیان؛ (1393) ، مجموعه مقالات کنگره جهانی «جریان‌های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام»، قم: دارالإعلام لمدرسة اهل بیت (علیهم السلام) ، چاپ اول.

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط