شرقشناسی علیرغم مفهوم کلان و تاریخی شناخت غرب از شرق، رهیافتی است که در چند دهه اخیر، در تحلیل پدیدههای سیاسی- فکری کشورهای اسلامی به کار رفته است. اما توانایی شرقشناسی در تحلیل گروههای تکفیری یا جریان تکفیر ناشناخته مانده است. علی رغم اهمیت چنین موضوعی، پژوهشی در زمینه تحلیل شرقشناسانه جریان تکفیر صورت نگرفته است. بنابراین، با این پرسش مواجهیم کهایا میتوان گروهها یا جریان تکفیر را در چارچوب رهیافت شرقشناسی تحلیل کرد. به نظر میرسد گروهها یا جریان تکفیر در طول تاریخ و بیشتر در عصر جدید، دانسته یا نادانسته سخن غیر (یهودیت و مسیحیت= استثمار و استعمار) میگویند و به راهی میروند که آنها طراحی کردهاند، در حالی که گمان میکنند یا ادعا میکنند که در مسیر اسلام گام برمی دارند. این مقاله در پی آن است که نشان دهد گروهها یا جریان تکفیر به دلیل آنکه ساخته و پرداخته آشکار و پنهان غیرند، فقط رو در روی اسلام و مسلمانان قرار گرفتهاند نه در مقابل یهودیان و مسیحیان. شرقشناسی به عنوان تأثیر عین، که همان واقعیتهای غیرمدارانه است، بر ذهن، که همان سنتهای شرقی اسلامی است، در رفتار و عمل گروهها یا جریان تکفیر مشهود است. لذا از آن میتوان در تحلیل اصالت غربیت بر اسلامیت در اندیشه و عملکرد تکفیر مدد گرفت. واقعیت داشتن تکفیر علی رغم جعلی بودن آن، برخورداری تکفیر از یک نظام معرفتی غیر، بهرهمندی تکفیر از خصلتی دوسویه و در نتیجه ظهور پارادوکسهای متعدد در فاصله تکفیر از اسلام و رابطه با غرب از جمله نکات جدید مقاله حاضر است.
مقدمه
پیدایش اصطلاح شرقشناسی (Orientalism) یا استشراق به 1779 میلادی برمیگردد. در این سال، برای نخستین بار اصطلاح orientalism از ماده orient در فرهنگ انگلیسی آکسفورد به کار رفت و در 1838 همین واژه در فرهنگ علمی فرانسه درج شد. در برخی منابع عربی زبان نیز تعبیر «علماء المشرقیات» را به عنوان معادل در برابر این اصطلاح فرنگی آوردهاند، (2) اما شرقشناسی به مثابه یک رهیافت، روشی نوین در تجزیه و تحلیل پدیدههای سیاسی است که به نام ادوارد سعید شناخته میشود. شرقشناسی علاوه بر این مفهوم یا روش جدید، سابقهای دیرین دارد. با ظهور و رشد اسلام، شرقشناسی با هدف شناخت بیشتر اسلام و مسلمانان در یهود و سپس در مسیحیت شکل گرفت و کوشید در لباس غیر (اسرائیلیات و یهود سیاسی در قدیم و شرقیات و مسیحیت سیاسی یا غرب در عصر جدید) با تولید گروههای جعلی در جهت بیاثرسازی اسلام گام بردارد. هدف از میدان به در کردن اسلام راستین بود که به زعم آنها، خطری مهم در مصاف با یهودیت و مسیحیت تلقی میشد. به هر روی، شرقشناسی در مفهوم کلان و در مفهوم خرد (روش) میتواند نگاه جدیدی به گروههای تکفیری یا جریان تکفیر عرضه کند. در این مقاله مفهوم جدید یا روش شرقشناسی برای نمایان سازی زوایای پنهان گروههای تکفیری که جریان تکفیر را میسازند به کار گرفته شده است.شرقشناسی و جریان تکفیر قدیم و جدید
نگارنده عناصر و مؤلفههای سازنده یا سازههای روش تحلیل شرقشناسی را در سیزده مورد (ابداع اروپایی، قدرت و سلطه، نظام معرفتی، وجه فکری، جنبه سیاسی، فاصله و رابطه، ضدیت و واقعیت، صبغه فرهنگی، خصیصه روشمندی، اقتدار و اعتبار، صورتی ظاهری، خصلت دوسویه، ذخیره و انبارسازی) شناسایی و استخراج کرده است که این مقاله آن را در تحلیل جریان تکفیر به دو صورت مستقیم و غیرمستقیم به کار برده است:1. ابداع اروپایی:
باید بر این نکته در فهم مفهوم شرقشناسی به معنای یک نهاد تثبیت شده تاکید کرد که شرق از اساس، یک اندیشه و ابداع غربی است و هیچگونه ارتباطی با واقیعت بیرونی و خارجی شرق و شرق حقیقی ندارد. (3) این پدیده، حتی اگر بخواهد واقعیتهای شرق را بیان کند از انعکاس همه آنچه در شرق وجود دارد، ناتوان است و در خوشبیناتهترین وضع، فقط سهم کوچکی از واقعیتهای شرق را منعکس میکند، زیرا شرقشناسی حرفهای بیش نیست. (4)اسناد فراوانی بر ابداع اروپایی وهابیت، طالبان، داعش و... دلالت دارد. (5) این موضوع درباره وهابیت، مصداق برجستهتری دارد. زیرا وزارت مستعمرات (6) انگلستان، که وظیفه آن اداره کشورهای تحت سیطره انگلستان بود، مستر همفر، جاسوسی زبردست خود را برای انجام مأموریت جاسوسی در کشورهای اسلامی به مصر، عراق، تهران، حجاز و آستانه (دربار سلاطین عثمانی در استانبول) فرستاد تا اطلاعات کافی برای تقویت راههای تفرقه میان مسلمانان کسب کند. همزمان با مستر همفر، نُه جاسوس زبردست دیگر نیز بهاین مناطق اعزام شدند. مستر همفر ابتدا به سوی آستانه (مرکز خلافت اسلامی) رهسپار شد. در ابتدا او به فرا گرفتن زبان ترکی مشغول شد و برای تسلط بر آن، تلاش بسیار کرد تا کسی به او شک نکند. نامش را محمد نامید و رفتار خود را شبیه رفتار مسلمانان درآورد. (7) به مدت دو سال همفر در ترکیه (امروزی) فعالیت کرد و زبان عربی و ترکی را به خوبی آموخت. همچنین به کلیه دستورهای اسلامی، قرآن، احکام و... تسلط کافی پیدا کرد. در طول این مدت در کنار نجاری در یک کارگاه کار میکرد و در ساعات بعد از ظهر و شب، سراغ یک عالم مسن به نام احمد آقا میرفت تا قرآن و علوم اسلامی را بیشتر فرا بگیرد. پس از دو سال فعالیت همفر، وزارت مستعمرات وی را فرا خواند تا گزارش کار دوساله خود را ارائه کند. همفر به انگلستان بازگشت و 6 ماه در انگلیس ماند، ولی به یک باره به او ماموریت داده شد که به عراق برود؛ (8) و این آغازی بود که سرانجام آن به آشنایی با محمد بن عبدالوهاب و حوادث بعدی انجامید. اما آنچه در اروپایی بودن وهابیت و گروههای تکفیری دیگر مهمتر است، ابداع فیزیکی آن به دست اروپاییان نیست، بلکه نوع نگاهی است که وهابیت و اهل تکفیر به مسلمانان غیر وهابی دارند که متأثر از نگاه غربیان به مسلمانان است. این موضوع در مؤلفههای دیگر رهیافت شرقشناسی قابل بررسی است.
2. قدرت و سلطه:
شرقشناسی را نمیتوان بدون توجه و شناخت به نیرویی که آن را ساخته و پرورش داده، درک کرد و آن نیرو، قدرت و سلطه، (9) برتری و تفوق غرب بر شرق است. از همین زاویه میتوان کار فلوبر (10) را تفسیر کرد. او در کتاب مادام بواری تصویری از یک زن فاحشه مصری به نام «کوچک خانم» (11) ارائه میکند. در این تصویر، فلوبر به سراغ زن مصری نمیرود، چیزی از او نمیپرسد، سخن وی را نمیشنود و با زاویه دید، احساسات و عواطف آن زن به فاحشهگریاش نمیپردازد، بلکهاین فلوبر است که به جای وی صحبت میکند و او را به تصویر میکشد. فلوبر یک فرد اجنبی، نسبتاً پولدار و مذکر است و همینها، سلطه او را ممکن ساخته بود و به وی اجازه میداد نه تنها جسم کوچک خانم را به تملک درآورد، بلکه به جای وی صحبت کند و به خوانندگانش بگوید که از چه جهاتی آن زن فاحشه، نمود یک زن شرقی است. (12)مفهوم قدرت و سلطه یا همان هژمونی غربمدارانه در جریان تکفیری گذشته و حال، به وضوح قابل رصد است! تلاش همفر برای قانع کردن محمد بن عبدالوهاب به واجب نبودن نماز و اینکه مقصود از نماز، یاد خداوند است و تو میتوانی به جای نماز، به یاد خدا باشی، عقاید به انحراف رفته مسیحیت درباره نیایش خداوند را به یاد میآورد! به هر روی، همفر پیوسته این نظریه را در او تقویت میکرد تا جایی که شیخ در خصوص نماز بیاهمیت شد و معمولاً نماز صبح را نمیخواند. (13) بنابراین، مستر همفر ردای ایمان را کم کم از دوش ابن عبدالوهاب فرو کشید، در عوض با او عقد اخوت برقرار کرد. در همین روزها از لندن به همفر دستور داده میشود که به کربلا و نجف برود. شیخ محمد نیز میخواست به کربلا برود، ولی همفر به او گفت که کربلا نرو، زیرا آنجا ممکن است از عقاید تو باخبر شوند و تو را به قتل برسانند. همفر به او گفت که به اصفهان و شیراز برو و در آنجا در میان شیعیان از تقیه استفاده کن و به کسی عقاید خویش را بازگو نکن. آن دو با هم قرار گذاشتند پس از اتمام سفر شیخ محمد، همدیگر را در بصره ملاقات کنند. (14)
در عبارات فوق نشانههای فراوانی از قدرت و سلطه شرقشناسانه غرب به چشم میخورد که مهمترین جلوه آن، تحمیل نگاه غرب به اسلام در فردی چون محمد بن عبدالوهاب و گروه تکفیری وهابی و جریان کلی تکفیری است. غرض در چنین نگاهی، مهمل نشان دادن اسلام و تثبیت مسیحیت به جای آن است.
3. یک نظام معرفتی:
شرقشناسی، چیزی بیش از یک مشت دروغ و افسانه نیست. به محض آنکه حقایق مربوط به آنها طرح شود به سادگی از هم میپاشد. (15) موضوعی که ارزش وعظ و سخنرانی ندارد، ولی این دروغها و افسانهها، در لفافهای از مجموعه خلق شدهای از دیدگاههای نظری و روشهای اجرایی، پیچیده شده و آن را به مسئلهای درهم بافته و به امری فراتر از دروغ، درآورده است. محتوای شرقشناسی حاصل کار، روابط نزدیک، مستمر و دوام ترسناک و قوی مؤسسات و نهادهای توانمند اقتصادی، اجتماعی و سیاسی غرب در مشرق زمین است که توأم با سرمایهگذاری مادی قابل ملاحظه صورت گرفته است تا حدی که آن را به عنوان یک نظام معرفتی درآورده است؛ نظامی که فقط «ابزار مقبول پالودن شرق در وجدان غربیها» (16) است. «بنابراین، شرقشناسی صرفاً یک فانتزی پوچ اروپایی درباره شرق نیست». (17)نظام معرفتی جعلی وهابیت بیش از آنکه از اسلام مایه گرفته باشد ریشه در نظام معرفتی غیر داشت. از این روست که پس از بازگشت محمد بن عبدالوهاب به نجد، در موافقتنامهای سری بین انگلیس و محمد بن عبدالوهاب اجرای عملی دعوت جدید آغاز میشود. وظایفی که شیخ محمد با پشتگرمی نظامی و مالی آل سعود باید انجام میداد به قرار زیر بود: (18)
الف. کافر دانستن تمام مسلمانان، حلال کردن قتل آنها، غارت کردن اموالشان، هتک حرمت ناموسهای آنها، فروختن فرزندان و ناموسشان در بازار بردهفروشان، حلال کردن برده ساختن مردان، کنیز گرفتن زنانشان و....
ب. نابود کردن کعبه به نام اینکه جزء آثار بتپرستی است -اگر بتواند- مانع شدن مردم از حج، تحریک عشایر و قبایل، غارت قافلههای حجاج و کشتن آنها و ایجاد جو ناامنی در میان زائران.
ج. تلاش در جهت ایجاد روح نافرمانی در برابر خلیفه عثمانی و تحریک مردم برای جنگیدن با او و تجهیز لشکرهایی برای این منظور. همچنین لازم بود با شریفهای حجاز با تمام وسایل ممکن مبارزه، و از نفوذ آنها کاسته شود.
د. ویران ساختن قبهها، ضریحها، اماکن مقدسه مورد احترام مسلمانان در مکه و مدینه و دیگر بلاد اسلامی هر اندازه که امکان داشته باشد. او باید این کارها را به نام مبارزه با آثار بتپرستی و شرک و اهانت به شخصیت پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) و خلفای او و پیروان او آغاز کند.
ه. ایجاد هرج و مرج و آشوب و ترور در بلاد اسلامی به هر اندازه که بتواند. همچنین انتشار قرآنی که کم و زیادهایی (طبق احادیثی که در مورد تحریف قرآن رسیده) در آن صورت گرفته باشد. (19)
4. وجه فکری:
شرقشناسی بیش از آنکه صبغه سیاسی، اجتماعی و اقتصادی داشته باشد، خمیرمایههای فکری- فرهنگی دارد، از این روست که دنیس هی، (20) آن را عقیده اروپایی خوانده است، در این صورت، شرقشناسی نوعی تصور و عقیده جمعی است که به اروپاییها در مقابل همه غیراروپاییها، هویت میبخشد. هویت از عناصر عمده در فرهنگ اروپایی است که به این فرهنگ در دو عرصه داخل و خارج، خصیصه سلطه جویی عطا میکند و اندیشه برتری و تعالی هویت انسان اروپایی بر همه غیراروپاییها را پیش میکشد. در نگرش فرهنگی به شرقشناسی، اندیشه اروپایی بر هر اندیشه دیگری استیلا دارد که در عین حالی که با آنچه از فلوبر نقل کردهایم، نزدیک است، با آن دلیل که تکیه شرقشناسی فرهنگی بر دانش و علم با آن دیگری، متفاوت است. بدینسان، دانش درباره شرق در زیر چتر سلطه و برتری غرب قرار میگیرد؛ یا به بیان دیگر، امور شرقی بر مبنای نوعی وجدان والا رتبه غربی تحلیل میشود. (21)شرقشناسی مختص جهان اسلام، خاورمیانه و متعلقات آن نیست، اما مسلمانان دال مرکزی آن به شمار میروند. از این رو، اگر جهان مسلمانان و همه متعلقاتش چون تکفیر، شخصیتها و گروههای قبلی و فعلی آن را مصداق برجسته آن بدانیم به بیراهه نرفتهایم. نباید فراموش کرد که تکفیر در فرآیند رهیافتی شرقشناسانه علی رغم ابعاد عملیاتی پیش آمده، بیشتر وجه نرم افزاری دارد تا سخت افزاری. در نتیجه، وجه متافیزیکی یا فکری مییابد. لذا شرقشناسان در مطالعات شرقشناسی از طریق ساخت و پرداخت تکفیر بیش از آنکه درصدد هویت بخشی به مسلمانان باشند حتی به غلط، در پی هویت دادن به خودند؛ هویتی که از توانایی غرب در ایجاد پدیده تکفیر برمیخیزد. بدینسان قدرت برترییابی خود را به رخ میکشد. بنابراین، تکفیر جریانی است که در زمین خود اما با قواعد دشمن بازی میکند و این یعنی اوج وجه فکری پدیده شرقشناسی که نه با استغراب عابد الجابری، بلکه با استشراق ادوارد سعید شناخته میشود! (22)
با توجه به آنچه گذشت، در خصوص شرقشناسی با دو مسئله کلی مواجهیم؛ اول: شرقشناسی انبوهی از اندیشهها و نظریههایی است که بر برتری اروپایی و نژادپرستی امپریالیستی استوار است؛ (23) دوم: شرقشناسی مجموعه بسیار متنوع و گستردهای است که به وسیله تعداد زیادی از نویسندگان فراهم آمده است. البته هر یک از این نویسندگان، وجهی از وجوه حیات شرق را به میل غرب نگاشتهاند. یکی از این دو مسئله، عامتر (کلی) از دیگری (دومی) و دومی خاصیتر (جزئی) از اولی است و هر یک، پیشقراولانی بزرگ و مشهور دارد. معمولاً هر یک از این دو مسئله را جداگانه میبینند و لذا، همواره ترسی دوگانه در این باب وجود دارد. از یک سو، ممکن است انسان به وادی نوشتن مطالبی خشن، جدلگونه، کلی و عام، کشیده یا با آن مواجه شود و از دیگر سو، ممکن است انسان به عرصه نگارش یک سلسله تحلیلهای تفضیلی یا بسیار جزئی وارد یا با آن روبهرو شود. (24)
دیگر مشخصهها و مؤلفههای شرقشناسی از این قرار است:
5. جنبه سیاسی:
دانش، یا سیاسی است یا غیرسیاسی (خالص). دانش سیاسی، سرشتی انسانمحورانه دارد و آن دیگری، ماهیتی ایدئولوژیک. (25) یک فرض بنیادین آن است که کارهای علمی، غیرسیاسی باشند؛ یعنی تحقیق و پژوهشی باید بیطرفانه، فراتر از اعتقادات و ماورای نظرات جانبدارانه باشد. کمتر کسی با این موضوع مخالف است، اما در عمل چنین نیست. به علاوه، بی طرفی غیرممکن است. زیرا «هیچ کس نتوانسته روشی ابداع کند که از آن طریق بتوان یک محقق را از شرایط زندگی [اش] ... جدا نمود». (26) در واقع، فضای حاکم بر دانش غربی، سیاسی است و هر کس بخواهد غیر آن عمل کند، تخطئه و بی اعتبار میشود. اهمیت سیاسی که برای هر رشته علمی در نظر میگیرند، تا حدودی و در درجه نخست، ناشی از ترجمه مستقیم آن دانش از غرب و ثانیاً متأثر از نزدیک بودن یک رشته از دانش با منابع قدرت سیاسی در شرق است. پس، دانش غیرسیاسی وجود ندارد، در حالی که «دانشی که سراپا جنبه سیاسی به خود گرفته، دیگر معرفتی حقیقی نیست». (27) «تمام دانشهای آکادمیک درباره هندوستان و مصر [شرق] تا حدودی صبغه» (28) سیاسى دارد و «این دقیقاً همان چیزی است» (29) که ادوارد سعید آن را در شرقشناسی میبیند. چون شرقشناسان یا اروپاییاند یا آمریکایی و در مرحله بعد، آنها به طور اساسی مخالف و مقابل شرقاند و این همان مفهوم سیاسی شدن دانش شرقشناسانه است.تکفیر، نوعی دانش است؛ دانشی که گرچه ریشههایی در درون دارد، اما تنومندی آن را باید در منافع استعمارگران جستوجو کرد. این دانش از ماهیت ایدئولوژی برخوردار است. شرقشناسان در تولید تکفیر، بیطرف عمل نکردهاند. اصولاً نمیتوانستهاند بیطرف بمانند. به آن دلیل که آنها همواره در کنار وهابیت و دیگر گروههای تکفیری قرار داشتهاند و این همراهی تا زمانی که تکفیریها منافع غرب را تهدید نکنند باقی میماند. از این رو، انگلستان به دو علت از جنگ وهابیها علیه ترکها حمایت میکرد: نخست اینکه عثمانی در دوران حکومت ترکهای جوان، هوادار آلمان بود و حضور نیروهای ترکیه در الحساء به معنای حضور نیروهای آلمانی بود. ثانیاً ابن سعود برای فتح الحساء بهای سنگینی به انگلستان پرداخت. او تحتالحمایگی بریتانیا را پذیرفت و قول داد در جنگ از بریتانیا حمایت کند. در این مرحله، ابن سعود در سیاست داخلی به تثبیت موقعیت خود پرداخت و قبائل چادرنشین را عنصری بر سر راه وحدت جزیرةالعرب میدانست. بنابراین، آنها را به یک جانشینی وا داشت و به کمک گروه تکفیری اخوان (30) با خشونت مذهبی فراوان مقررات اجتماعی و اخلاقی مبتنی بر آیین وهابیت را به اجرا گذاشت. شورشهای مخالفان را در هم شکست و ارتش جدیدی، که شالوده آن همان جماعت اخوان بود، تشکیل داد و درصدد توسعه حکومت خود به خارج از نجد شد. (31)
6. فاصله و رابطه:
در شرقشناسی بین حقیقت و آنچه از شرق نگاشته شده، فاصله فراوانی وجود دارد، اما اگر بتوان از ابتدا از مسائلی چون هر گونه سلطه استعماری که بر موضوعات شرق تأثیر میگذارد، فاصله بگیریم، شرقشناسی دیگر:یک موضوع و یا رشته سیاسی نیست که به گونهای انفعالی در فرهنگ، تحقیقات علمی و یا نهادهای مربوطه، انعکاس یافته باشد. همچنین مجموعهای بزرگ و متفرق از کتابهایی که در مورد شرق نوشته شدهاند، هم نیست و یا این هم نیست که بگوییم شرقشناسی نماینده و بیانگر نوعی توطئه شرورانه امپریالیسم غربی برای سرکوب و تحقیر جهان شرقی است. (32)
وجه دیگر شرقشناسی، دو ساحتی بودن آن است. بدین معنا که از یک سو، گسترش و توزیع آگاهی ژئوپولیتیک در متون اقتصادی، اجتماعی، تاریخی و مانند آن است و از دیگر سو، مؤید سلسلهای از علایق است که از طریق وسایلی همچون اکتشافات محققانه، تجدید ساختار زبانشناسانه و تحلیل و توصیف روانکاوانه منتقل میشود. به بیان دیگر، شرقشناسی هم، نوعی توصیف یا بیان عالمانه است و هم، نوعی نماینده خواست، نیت و قصد توصیف کننده آن است و آن دو، نمایانگر فاصله و در عین حال، رابطه دو سوی مفهوم شرقشناسی است. (33)
فاصله بین حقیقت تا واقعیت، تابوی شرقشناسی و شرقشناسان است. زیرا حقیقت تکفیر، تمرد داوطلبانه از سرشت اسلام است. اما آنچه مستشرقان از وهابیت، طالبان و داعش طرح کردهاند اغلب گره زدن آن با اسلام است. به بیان دیگر، استشراق یک واقعیت است و تکفیر نیز واقعیت، اما هیچ کدام حقیقت نیستند و این همان مفهوم فاصله و رابطه است. این فاصله و رابطه را میتوان به گونه دیگری تبیین کرد. تکفیر به مثابه واقعیتی تلخ از یک سو از بیان عالمانهای مبنی بر ضرورت اصلاح اسلام خرافی برخوردار است و از سوی دیگر، خرافات را به اسلام ترویج میدهد. (34) به هر روی، تکفیر فاصلهای است بین اسلام راستین و مسلمانان جویای راستی و رابطهای است بین جعل مسلمانی و عطش برای قدرت سیاسی، به همین جهت است که فاصله داعش در مردمان جهان اسلام به رابطهای تبدیل میشود که در غیر جهان اسلام اتفاق میافتد و از همین نقطه است که به ویژگی ضدیت و واقعیت شرقشناسی دست مییابیم.
7. اقتدار و اعتبار:
وجه اشتراک شرقشناسی انگلیسی، فرانسوی، آمریکایی، آلمانی و... «اقتدار فکری بر شرق در فرهنگ غربی است» (35) و از این رو، در هر گونه مطالعه و توصیف شرقشناسی، این اقتدار فکری وجود دارد. لذا باید موضوع بحث و توجه باشد، (36) حتی خود نام شرقشناسی، بیانگر نوعی «سبک تجربی جدی» (37) یا همان اقتدار و اعتبار است. از آثار اقتدار فکری آن است که درخشش مییابد، منتشر میشود، سودمند جلوه میکند، برای خود شأن و منزلت میسازد و قوانینی درباره ارزش کار شرقشناسی، وضع میکند. به بیان دیگر، اقتدار و اعتبار فکری در «نوع زبانی که وی [شرقشناس] به کار میگیرد، نوع ساختاری که برپا میکند، انواع چهرهها، تِمها، انگیزههایی که در کتاب وی چرخ میزنند» (38) دیده میشود. زمانی که شرقشناسان به مطالعه شرق میپردازند، پارهای از امور را پیشفرض (39) میگیرند، و این اقدام از همان اقتدار شرقشناس غربی بر شرق و نیز، از اعتباری که آنها به پیشداوریهای خود میدهند، حکایت میکند. پیشفرضهایی که به پیشداوری میانجامد، در شرق موجود نیست، بلکه شرقشناس گمان میکند، یا از کسانی که چنین گمانههایی را پدید آوردهاند، رنگ میپذیرد. نتیجه اینکه «هر کتاب و اثر در مورد شرق، خود را به نحوی با سایر آثار مربوطه، با مستمعین خود، با نهادهای ذیربط و با خود شرق آشنا و همساز مینماید». (40)تأسیس گروههای تکفیری نشان از اقتدار فکری غرب بر شرق دارد. این اقتدار ناشی از ابزارهای مدرن، مطالعات فراوان و طمع قدرت است. از این رو، گروههای تکفیری ساخته و پرداخته سیطره فرهنگی و فکری غرب است. این موضوع در خصوص بهائیت مشهودتر است و به همین جهت است که بهائیت به سادگی در دامن غرب سقوط کرده، ژئوپولیتیک غرب سخن شرق را باز میگوید، در حالی که آنچه بیان میکند سخن غرب است که لباس شرق به تن کرده است. در زایش وهابیت، انگلیسیها مطمئن بودهاند که میتوانند فرقه جعلی جدیدی بسازند و چنین اطمینانی وابسته به اعتمادی است که آنها به قدرت و قوت فرهنگی و فکری خویش داشته و دارند. (41)
ضعف فرهنگی شرق، البته فرهنگی که بازتولید غرب است، آن است که قادر نیست فرقهای جعلی در مسیحیت بسازد و آن را به جان غرب بیندازد. زیرا پیشفرض گروههای تکفیری و حتی بسیاری از مسلمانان آن است که نمیتوان یا نباید به ایجاد گروههای تکفیری مسیحی دست زد. چراکه شرق مسلمان با استغراب یا غربشناسی، به همان مفهومی که در شرقشناسی وجود دارد، بیگانه است. بی دلیل نیست که در کشورهای اسلامی، از جمله دانشجویان، معمولاً واحدی یا درسی به نام غربشناسی ندارند و ضرورتی هم به گذراندن آن نمیبینند.
جریان تکفیری را بر پایه مؤلفههای بنیادین رهیافت شرقشناسی به گونه زیر نیز میتوان تحلیل کرد:
الف. جریان تکفیری:
جریان تکفیری یکی از ابعاد و اجزای فرهنگ سیاسی- فکری جدید در شرق است. لذا نه تنها مبین آن است، بلکه خود آن است، اما نباید فراموش کرد که جریان تکفیری آن قدری که با دنیای غرب سر و کار دارد با شرق ارتباطی ندارد. جریان تکفیری یک واقعیت فرهنگی و سیاسی تلخ در شرق است. در نتیجه نمیتوان آن را موضوعی در خلا دانست و به دلیل واقعی بودن، آنچه درباره جریان تکفیری گفته، اندیشه، یا نوشته میشود به عنوان یک رشته خطوط فکری مخصوص و متمایز در شرق، قابل شناخت و دسترسی است. این سخن، به معنای آن نیست که بین جزئیات و ترکیبات پرداختها و پردازشهای مختلف و متعدد جریان تکفیری، تفاوتی وجود ندارد. (42) این اختلافها، ناشی از ابتنای آن بر شخصیتها و تراوشهای فکری رهبران و نوع وابستگی آنها به قدرتهای فرامرزی است. برای مثال، گروههای تکفیری در سوریه دقیقاً همان منافعی را ندارند که گروههای تکفیری عراقی دارند، اما نقاط مشترک آنها بسیار است که دلیل آن، نوع منافع قدرتهای حامی است. باید بهاین نکته هم توجه کرد که ارتباط روشنی بین عقاید گروههای تکفیری با عقاید استعماری وجود دارد. در واقع، درک این واقعیت که استعمار به طور کامل بر تمامی گروههای تکفیری حکومت میکند، دشوار نیست و از این موضوع، دست کم همه، چه در غرب و چه در شرق، مطلعاند، اما احتراز از آن به هیچ وجه میسر و امکان پذیر نیست. زیرا تداعی کننده نوعی جنگ نیابتی بین غرب و شرق است.ب. سیاست بازی:
سیاست بازی در استعمار بر آثار ادبی، تحقیقی، نظریههای اجتماعی، مکتوبات تاریخی و تاسیس گروههای جعلی تأثیر میگذارد. البتهاین بدان معنا نیست که امور فرهنگی و فکری بی ارزش یا بدناماند، بلکه درست برعکس. زیرا اثر تولیدکنندگی یا بازدارندگی سیستم فراگیری چون فرهنگ، بر نویسندگان و متفکران تکفیری، نشان از پابرجایی و دوامگرایی فرهنگ دارد. نتیجه این گفتار، ارزشمندی فرهنگ در بازتولید جریان تکفیری است. ترکیب یا تعامل فرهنگ و تکفیر، جریان تکفیری را در شرق تولید میکند. فرهنگشناسی تکفیریها، تبادلی بین مؤلفان مختلف و مجموعههای عظیم ملاحظات سیاسی سه امپراتوری بزرگ انگلیسی، فرانسه، آمریکا و کشورهای منطقهای دست نشانده را در قلمرو فکری و گاه تخیلی، منعکس میکند. (43) به هر روی، جریان تکفیری با صبغه فرهنگی از تفصیل و جزئیات فراوان هوشمندانه و هنرمندانه برخوردار است. کتاب آداب و منشهای مصریان معاصر اثر ادوارد ویلیام لین، (44) نمونه کوچکی از آثاری است که بر شکلگیری جریان تکفیری نوین تأثیر گذاشته است. در چارچوب چنین نگاهی است که این پرسشها به میان میآید: چه نوع انرژیهای هنری، تحقیقی و فرهنگی موجب پیدایی جریان تکفیری میشود؟ چه نوع از تغییرات، تعدیلات، پالایشها و حتی شورشهایی را پدید میآورد؟ چگونه میتوانیم با پدیده فرهنگی و تاریخی این جریان مواجه شویم؟ و یا چگونه میتوانیم نگاه خود را از اتحاد بین کار فرهنگی و تمایلات سیاسی، به سلطه بر جریان تکفیری برگردانیم ؟ج. روششناسی:
روششناسی روششناختی، روشگرایی یا روشمندی در رشته علوم انسانی به منظور پیدا کردن و به فرمول درآوردن قدم اول یا نقطه شروع کار یا یافتن اصل اولیه و آغازین با اهمیت است. زیرا یافتن نقطه آغاز و عمل به آن، حد و مرزها را معلوم میکند و بهاین وسیله، مطالب غیرمرتبط، کنار گذاشته میشود. اما جریان تکفیری با مشکل نقطه شروع یا قدم اول یا اصل اولیه، مواجه نیست. زیرا میدانیم اصل آغازین در جریان تکفیری، اندیشه سقیفه یا خوارج است. (45) اما جدا کردن بخش عظیمی از اهل سنت از جریان تکفیری دقیقاً به دلیل اهمیت چنین جداسازیای است. البته به این نکته هم باید اشاره کرد که مطالعه جریان تکفیری را نمیتوان بدون مطالعه نقاط دوردستتر تاریخ مسلمانان صورت داد. از سوی دیگر، نمونههای بارز سازنده جریان تکفیری جدید بر پایه جریان تکفیری قدیم، مطالعه یا توجه همزمان انگلیس و فرانسه به مصر، هند و ایران است. بنابراین، نکته مهم در جریان سازی تکفیری، آغازگران آن است. انگلیس، فرانسه، آلمان (46) و سپس آمریکا از بعد از جنگ جهانی دوم (47) در ایجاد گروههای تکفیری (48) پیشقدمتر از اسپانیا، پرتغال، روسیه و ایتالیا بودهاند، (49) اما کیفیت، سازگاری و حجم نوشتههای کشورهای متقدم، بیش از کشورهای متأخر در موضوع جریان تکفیری است. (50)د. جریان تکفیری:
جریان تکفیری که متشکل از گروههای تکفیری است بر پایه صورت و ظاهر بنا شده است. این سخن بدان معناست که جریان تکفیر سخن از اسلام میگوید، به توصیف و تبیین آن میپردازد، اسرارش را باز میگوید، اما با اسلام کاری ندارد، بلکه آنچه تکفیری میگوید یا مینویسد، در خارج از اسلام قرار دارد. بهاین جهت میتوان این گونه نوشتهها و گفتهها را صرفاً نمایشی از اسلام دانست نه ترسیم چهره اسلام به نحو طبیعی. اما چنین مطالب نمایشی حتی به کتابهای حقیقی نظیر کتابهای تاریخی و سیاسی هم راه یافتهاند. لذا آنچه در مطالب گروههای تکفیری محل توجه قرار میگیرد، سبکها، چهرهها، داستانها و... است نه صحیح بودن عرضه مطلب یا وفاداری آنها نسبت به برخی منابع بزرگ اصلی. شاید ناتوانی یا کم کاری مسلمانان غیر تکفیری در سخنگویی از خویش، خلئی را برای غیر به منظور شناخت اسلام، پدید آورده که متحجران و مستشرقان جای آن را پر کردهاند. لذا اتفاقی که افتاد همانی است که کارل مارکس گفته است: «آنان نمیتوانند خود نماینده خویش باشند، کسی باید نماینده ایشان باشد». (51) حاصل این نمایشهای نخستین نیستند، بلکه «عرضه مجدد» (52) است. زیرا بارها تکرار شدهاند، اما هر بار به سخنی جدید و بدون تغییر در باطن. (53) بنابراین، ارزش، خاصیت، توان و صحت ظاهری مطلبی که درباره اسلام میگویند فقط اتکای اندکی به خود اسلام دارد.ح. جریان تکفیری:
جریان تکفیری از اندیشهها، دکترین و خطوط قوی حاکم بر فرهنگ غرب مطالبی را وام گرفته و نیز، متناوباً از جانب آنها تغذیه شده و میشود. شاید به همین جهت، صور مختلف جریان تکفیری به وجود آمدهاند. پس نتواستهاند اسلام ناب و اسلام غیرمادی را پدید آورند. تعامل دوسویهای در جریان تکفیری دیده میشود و آن اینکه، بیش از آنکه طرف دوم آن، اسلام باشد، تاثیرات شرقشناسان بر تاریخ مسلمانان است. از اینروست که میتوان گفت اثر فرد فرد نویسندگان شرقشناس بر مجموعه متونی که ساختمان جریان تکفیری را تشکیل دادهاند، مشهود است، به گونهای که متون مزبور متناوباً به یکدیگر ارجاع میدهند. بالاخره جریان تکفیری یک سیستم نقل قول از آثار و مؤلفان گذشته و شرقشناسان است. از این رو، وهابیت به عنوان حلقه وصل جریان تکفیری قدیم و جدید همان سخن ابن جوزیه و ابن تیمیه را تکرار میکند و همین حرفها را به جریان تکفیری جدید منتقل کرده است. تنها تفاوت این دو، حامیان آنهاست: اسرائیلیات و مستشرقان. از این دیدگاه میتوان کل بزرگی را کشف کرد که مفصل تر، جالبتر و با چهرهها، متون و حوادث جذابتری است که گروههای تکفیری متعددی را ساخته است.ط. گذشتهگرایی:
گذشتهگرایی یا ریشهداری در گذشته، آمیزهای قوی در جریانشناسی تکفیری است. به علاوه، این جریان میکوشد آگاهیهای دوران کودکی یا قدیمیاش را پابرجا نگاه دارد. این خصیصه تکفیری را میتوان با تأسی از یادداشتهای زندان (54) گرامشی، «ذخیره و انبارسازی» نامید. در ذخیرهسازی، نشانههای فرهنگی و سیاسی سلطه و غلبه غیر (یهود سیاسی و مسیحیت سیاسی) تثبیت میشود و جایی برای اظهارات و بررسیهای آگاهانه و هوشمندانه باقی نمیگذارد. آشفتگیهای روابط اسلام و غیر، دامنه انباریسازی جریان تکفیری را شدت بخشید و دسترسی به حقایق اسلام را علی رغم توسعه وسائط ارتباط جمعی در عصر جدید، دشوارتر ساخت. ذخیره و انبارسازی با انواع ابزارهای رسانهای صورت میپذیرد؛ ابزارهایی که دیو نمایاندن اسلام و شرق و مرموز نشان دادن آن را از قرن هجده و نوزده، مرتب در ذهن شرقی و غربی ذخیره و انبار میکند تا حدی که:سه امر باعث گردیده... سادهترین تصور در مورد عربها و اسلام به صورت یک موضوع کاملاً سیاسی و تقریباً ناهنجار در آید؛ اول، تاریخچه تعصب همگانی و مشهور ضد عرب و ضداسلام غرب که بلافاصله در تاریخچه اسرائیلی و تأثیر آن بر یهودیان آمریکا و نیز بر فرهنگ لیبرالی و عموم مردم. سوم، تقریباً فقدان کامل هر گونه زمینه و موقعیت فرهنگی که از آن طریق بتوان با غربها و اسلام احساس همگانی نموده و یا بدون هیچ گونه احساس منفی آنها را مورد بحث قرار داد. (55)
نتیجه
شرق (اسلام) باید به گونهای که غیر میخواهد و تبلیغ میکند وجود یابد و این موضوع، آنچنان تبلیغ شده است که شرقی و مسلمان هم، شرق و متعلقات آن را همان گونه دیده که غیر انگاشته است؛ و یا آنچه را غیر میگوید به عنوان امری محتوم یا سرنوشتی تغییرناپذیر میپذیرد. در این فضا، شرقی همدلی غیر با خود را ندارد و اگر هم دارد، همدلی از نوعی است که غیر آن را برای شرق تجویز میکند. در شرقشناسی، چهره یک انسان شرقی و اسلامی محو میشود و به همین دلیل است که باید گفت، شرقشناسی صرفاً موضوعی علمی و آکادمیک نیست (56) و لذا شرقشناسی را میتوان در یک مطالعه همه جانبه شناخت. اما شرقشناسی در همین قد و قواره، ابزاری است برای تحلیل حوادث و پدیدههای سیاسی و اجتماعی کشورهای خاورمیانه. نباید فراموش کرد که شرقشناسی بیش از آنکه بخواهد مشت سلطه آمرانه فرهنگی چندصدساله غیر بر شرق را هویدا کند، در پی نشان دادن ابعاد و گستردگی تأثیر آن در ارزشها، روشها و منشهای شرقی در گستره اجتماعی است. (57)علی رغم این، رهیافت شرقشناسی در این مقاله نشان داده است که توانایی تحلیل موضوعی چون گروههای تکفیری را دارد. این رهیافت با تبلیغ نگاه غرب از دریچه شرق اسلامی زوایای جدیدی از تکفیر را برملا میسازد و به پرسش این مقاله (آیا میتوان گروهها یا جریان تکفیر را در چارچوب رهیافت شرقشناسی تحلیل کرد؟) پاسخ میدهد. بدینسان معلوم کرده است که جریان تکفیر برساخته جدال فکری- سیاسی یهودیت و مسیحیت علیه اسلام است و این موضوع، رودررویی آنها با مسلمانان را تفسیر میکند، اما نباید فراموش کرد که تکفیر با همه مسائلش واقعیت تلخی است که در مقابل ما قرار دارد. لذا باید برای دفع خطر آن بر اساس آموزههای دینی چارهاندیشی کرد.
پینوشتها:
1- استادیار گروه علوم سیاسی پژوهشگاه امام صادق (علیه السلام).
2- محمدتقی قزلسفلی، «ایران از منظر شرقشناسی»، مجله اطلاعات سیاسی- اقتصادی، ش 151-152، فروردین و اردیبهشت 1379، ص 25.
3- ادوارد سعید، شرقشناسی، 1382، ص 19.
4- همان، ص 20.
5- ناصر مکارم شیرازی، «هشدار درباره تکفیریها»، پایگاه اطلاع رسانی آیت الله مکارم شیرازی، 25 مهر 1392.
6- همفر هدف از تشکیل وزارت مستعمرات را اولاً ضمیمه کردن کشورهای اسلامی و ثانیاً افزایش تسلط بر کشورهای در حال اشغال معرفی کرده است.
7- محمدباقر حسینی، قصه عجیب استعمار، ص 45.
8- همفر، خاطرات، ص 44.
9- ادوارد سعید در جای دیگری از کتابش، برای تبیین واژه «سلطه» در مفهوم سازی شرقشناسی یا به تعبیر وی «شرقی شناسی زده» (Orientalized) از اصطلاح «استیلا» استفاده میکند که گرامشی (Antonio Gramsc) روشنفکر چپگرا و از بنیانگذاران حزب کمونیسم ایتالیا به کار برده است. گرامشی در 1891 به دنیا آمد و در 1937 از دنیا رفت. نک.: همان، ص 20 و 21-22.
10- گستاو فلوبر (GuStave Flaubert) نویسنده فرانسوی است که در 1821 زاده شد و در 1880 درگذشت.
11- Kuchuk Hanem.
12- ادوارد سعید، شرقی شناسی، 1382، ص 21.
13- علی اصغر رضوانی، سلفیگری وهابیت، ص 183.
14- علی اصغر فقیهی، وهابیان، ص 262.
15- ادوارد سعید، شرقی شناسی، ص 22.
16- همان، ص 21.
17- همان.
18- علی اصغر فقیهی، وهابیان، ص 263.
19- همان، ص 130.
20- دنیس هی (DenySHay)، مؤلف معاصر انگیسی و صاحب کتاب اروپا ظهور یک اندیشه است. این کتاب را دانشگاه ادینبورگ در 1968 منتشر کرد.
21- ادوارد سعید، شرقشناسی، ص 23.
22- محمد عابد الجابری، الخطاب العربی المعاصر؛ دراسه تحلیلیه نقدیه، ص 78.
23- ادوارد سعید، شرقشناسی، ص 24.
24- همان، ص 26.
25- همان، ص 28.
26- همان، ص 29.
27- همان، ص 30.
28- همان، ص 29.
29- همان، ص 30.
30- جمعیت اخوان یا آمرین به معروف و ناهین عن المنکر جمعیتی بودند که ابن سعود برای اجرای اعتقادات خود در جزیرةالعرب از آنها کمک میگرفت. اخوان سپاهی متعصب و بی باک بود که اعتقادات خشک مذهبی داشت، از جمله مخالفت با اختراعات و تلفن. آنها به جز خود همه را مشرک و کافر میدانستند. پس از مدتی به دلیل مشکلاتی که برای ابن سعود به وجود آوردند، ابن سعود آنها را نابود کرد.
31- احمدعلی خسروی، بررسی وهابیت و ریشههای تاریخ وهابیگری، ص 110.
32- ادوارد سعید، شرقشناسی، ص 31.
33- همان، ص 20.
34- جعفر سبحانی، «توافق محمد بن عبدالوهاب و محمد بن سعود»، درسهایی از مکتب اسلام ص 56.
35- ادوارد سعید، شرقشناسی، ص 43.
36- همان.
37- همان، ص 44.
38- همان، ص 45.
39- یکی از مهمترین اهداف سعید در نگارش کتاب شرقشناسی، بررسی و نقد این پیشفرضهاست؛ پیشفرضهایی که آنها پذیرفتهاند، اما کمتر بررسی و نقادی کردهاند؛ نک.: همان، ص 52.
40- همان.
41- ولادیمیر لوتسکی، تاریخ عرب در قرون معاصر، ص 76.
42- ادوارد سعید، شرقشناسی، 1382، ص 33.
43- حمید عنایت، سیری در اندیشه سیاسی عرب، ص 251.
44- ادوارد ویلیام لین (Edward William Lane) متولد 1816 و متوفای 1882 دیپلمات و نویسنده فرانسوی است.
45- رسول جعفریان، تاریخ سیاسی اسلام؛ تاریخ خلفا، ج 2، ص 35.
46- نقش نویسندگان آلمانی در مطالعات شرقشناسی از نگاه ادوارد سعید چندان با اهمیت است که میگوید هر اثری که سعی کند درکی از این پدیده ارائه کند اما در آن، توجهی به صاحب نظران آلمانی نشود، شایسته سرزنش است؛ نک.: ادوارد سعید، شرقشناسی، ص 42.
47- ادوارد سعید در کتاب شرقشناسی، ثلث آخر قرن هجدهم را شرقشناسی نوین مینامد و البته، ثلث قرن نوزدهم به بعد را آغاز شرقشناسی معاصر دانسته است. نک.: همان، ص 48 و 53.
48- محمد دسوقی، سیر تاریخی و ارزیابی اندیشه شرقشناسی، ص 45.
49- همان، ص 40.
50- همان.
51- Sie Konnen Sich nicht Vertreten Sie Mussen Vertreten Werden.
52- Representation.
53- ادوارد سعید، شرقشناسی، شرقی که آفریده غرب است، ص 4.
54- Prison Notebooks.
55- ادوارد سعید، شرقشناسی، ص 55.
56- برای ارزیابی شرقشناسی، نک.: محمد دسوقی، سیر تاریخی و ارزیابی اندیشه شرقشناسی.
57- ادوارد سعید، شرقشناسی، ص 57.
1. سبحانی، جعفر، «توافق محمد بن عبدالوهاب و محمد بن سعود»، درسهایی از مکتب اسلام، س 38، ش 12، 1377.
2. جعفریان، رسول، تاریخ سیاسی اسلام؛ تاریخ خلفا، الهادی، قم، 1377.
3. حسینی، محمدباقر، قصه عجیب استعمار، دارالنشر، قم، 1368.
4. خسروی، احمد علی، بررسی وهابیت و ریشههای تاریخ وهابیگری، تحسین، قم، 1380.
5. دسوقی، محمد، سیر تاریخی و ارزیابی اندیشه شرقشناسی، ترجمه: محمودرضا افتخارزاده، هزاران، تهران، 1376.
6. رضوانی، علیاصغر، سلفیگری وهابیت، انتشارات مسجد مقدس جمکران، قم، 1385.
7. سعید، ادوارد، شرقشناسی، شرقی که آفریده غرب است، ترجمه: اصغر عسکری خانقاه و حامد فولادوند، عطایی، تهران، 1361.
8. ________، شرقشناسی، ترجمه: لطفعلی خنجی، امیرکبیر، تهران، 1386.
9. ________، شرقشناسی، ترجمه: عبدالرحیم گواهی، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران، 1382.
10. عابد الجابری، محمد، الخطاب العربی المعاصر؛ دراسه تحلیلیه نقدیه، مرکز در اسات الوحدة العربیه، بیروت، 1992.
11. عنایت، حمید، سیری در اندیشه سیاسی عرب، امیرکبیر، تهران، 1358.
12. فقیهی، علی اصغر، وهابیان، صبا، تهران، 1377.
13. قزلسفلی، محمدتقی، «ایران از منظر شرقشناسی»، مجله اطلاعات سیاسی- اقتصادی، ش 151-152، فروردین و اردیبهشت 1376.
14. لوتسکی، ولادیمیر، تاریخ عرب در قرون معاصر، ترجمه: پرویز بابایی، نشر سپهر، تهران، 1356.
15. همفر، خاطرات، ترجمه: علی کاظمی، کانون نشر اندیشههای اسلامی، قم، 1372.
16. makarem.ir.
منبع مقاله :
به کوشش مهدی فرمانیان؛ (1393) ، مجموعه مقالات کنگره جهانی «جریانهای افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام»، قم: دارالإعلام لمدرسة اهل بیت (علیهم السلام) ، چاپ اول.