شبهه دوم: وحی تخیل مدعی آن
وحی، ماهیت فرا طبیعی است که درک حقیقت آن برای اکثر انسانها مشکل بلمحال میباشد؛ چرا که تصور امری که خود انسان آن را تجربه نکرده و فراتر از دایره عالم ماده است، مانند تصویر امری است که خود انسان آن را ندیده و میکوشد از علایم و نشانههای مختلف آن را درک کند. انسان در این وادی تنها به گمانهزنی و حداکثر برخی به اجمال میتوانند آن را تصور کنند.اشارهای به حقیقت وحی
با این وجود، اندیشمندان اسلامی کوشیدند بعض اضلاع آن را تبیین کنند که به آنها اشاره میشود.الف. رهیافت معرفتی و زبانی (متکلمان)
رهیافت سنتی و قدیمی متکلمان ادیان آسمانی، رهیات اخباری و اعلامی است. به این معنی که حقیقت وحی از نسخ معرفت و گزاره است که خداوند خود یا توسط فرشتهای آن را به نبی ابلاغ میکند. هنگام مواجهه پیامبر با فرشته یا هنگام خطاب الاهی، پیامبر یک سری احکام و آموزهها را دریافت میکند. در حقیقت شأن پیامبر، شأن پیام و خبرگیری از مقام مقدسی است. آیات و روایات متعددی این دیدگاه را تأیید میکند. (1)ب. رهیافت تجربی معرفتی (فلاسفه)
این نظر به فلاسفه متعلق است که تبیین نظریه آنان نیازمند مقدمات و مبانی زیر است:1. وجود عالم مجرد و مثال:
پیش از عالم ماده، فلاسفه مشاء به عالم مجردات و فلاسفه اشراق به عالم مثال و مجرد معتقدند که آخرین عقل از عالم عقول یا مثال، عقلی به نام «عقل فعال» است که به تدبیر عالم ماده میپردازد.2. انتقاش عالم ماده در عالم مجرد:
اصل و وجود عالم ماده در عالم مثال و عقول یافت میشود، به گونهای که عالم ماده معلول، طفیل و به تعبیر دیگر صورت متفرق و تفصیلی عالم عقول است. بنابراین اصل، همه حوادث و رخدادهای دنیا پیش از وقوع، در عالم عقول و مثال، منقوش و مضبوط است. (2)3. تجرد نفس و قوای آن:
در فلسفه تجرد نفس انسان ثابت شده است که انسان با اتکا به نفس مجرد خود، از توانایی بالایی در رسیدن به کمالات برخوردار میشود.4. مواجهه نفس با عقل فعال:
نفس انسان به دلیل ماهیت مجردش میتواند با عقل دهم مواجهه و به آن متصل شده و اخبار و معلوماتی از آن دریافت کند. البته با اتصال نفس پیامبر به عقل فعال، وی امور غیبی را با قید کلیت میتواند ادراک کند. بعد از این مرحله، قوه خیال صورت کلی را به صورت جزیی تنزل داده و آن را به حس مشترک میسپارد که رهاوردش مشاهده آن صورت است.اتصال به عقل فعال در حالت خواب یا بیداری ممکن است رخ دهد. صدرالمتألهین برای تبیین وحی، عقل فعال را به آیینهای تشبیه میکند که صورتهای آن از عوالم عقول پیشین بر آن تابیده است، نفس نبوی با مواجهه با آن صورتهای عقل فعال در نفس وی بازتاب پیدا میکند. (3)
روشن است هر چه نفس پیامبری متکاملتر گردد، قدرت ارتباط و اتصالش به عقل فعال بیشتر شده و حقایق بیشتری درک میکند.
از اینجا روشن میشود که حقیقت وحی وپیغمبری بنا بر مکتب فلاسفه از دو عنصر تجربه دینی خاص به نام وحی و اتصال به عالم قدسی و عنصر معرفت یعنی دریافت معرفت و گزارههای دینی ترکیب و تشکیل شده است که از این حیث، میتوان آن را «رهیافت تجربی و معرفتی» نامید.
حاصل آنکه دو دیدگاه فوق از تعریف و حقیقت وحی به ادله عقلی و نقلی مختلف مستند است و به نوعی میتوان به جمع آن دو پرداخت که تفصیل آن در این مقال نمیگنجد.
برخی از مخالفان ادیان و چه بسا متألهان که نتوانستند حقیقت وحی را درک و هضم کنند، به جرح آن پرداخته و وحی را نه معلول حقیقت غیبی و اتصال به عالم غیب، بلکه به عوامل غیرغیبی مستند کردهاند که به نقل و نقد آنها میپردازیم.
تقریر شبهه
به اعتقاد برخی از خاورشناسان، وحی محصول اعتقادات، ضمیر ناخودآگاه و باطنی، سیر و سلوک روانی و عرفانی پیامبران است. پیامبران که انسانهای والا و وارستهاند و علاقهای مضاف به هدایت مردم داشتند، با تراکم حالات نفسانی، چنان میانگارند که با عالم غیب و فرشتگان الاهی ارتباط پیدا کردند و الهامات و پیامهای وجدانی و نفسانی خود را پیام و سروش غیبی و آسمانی تلقی کرده و آن را به عنوان «وحی» به مخاطبان خود ابلاغ میکنند.این رهیافت منکر ارتباط واقعی پیامبران به عالم الوهی و ملایکه است و آن را صرفاً تلقی و گمانهزنی مدعی نبوت میداند. (4)
بعضی از مستشرقان و دینپژوهان غربی پس از مطالعات و تحقیقات جامع در شخصیت حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) اذعان داشتند که ایشان فرد امین، درستکار و معتمد برخوردار از استعداد و نبوغ ویژهای بود که آن را صرف تبلیغ دین میکرد، اما اینکه آیا واقعاً نیز پیامبر آسمانی بودهاند؟ نمیتوان آن را ثابت کرد.
پرفسور مونتگمری وات اسلامشناس غربی نه تنها وحی اسلام، بلکه وحی دیگر پیامبران را «تخیّل خلاق» توصیف میکند و پیامبران را به صاحبان قوه تخیل مانند هنرمندان، شاعران و اُدبا تشبیه میکند که آنان آنچه را دیگران حس میکنند، ولی نمیتوانند بیان و اظهار کنند، به شکل محسوس درمیآورند. وی مینویسد:
به عقیده نگارنده، انبیا و رهبران دینی جزو این دسته از صاحبان تخیل خلاق هستند. افکار و عقایدی را بیان میکنند که ارتباط نزدیک با عمیقترین و مرکزیترین کارهای بشری دارد.
وی در مبدأ «تخیل خلاق» بعد از گزارش نظریههای مختلف (استناد به خدا، بیخبری و بیخودی) چنین مینویسد:
شاید بتوان گفت که این افکار تخیل خلاق، حاصل زندگانی کسی است که از خود بزرگتر است و بسیار پایینتر از بیخودی و بیخبری است. (5)
فرید وجدی در دائرةالمعارف خود، چگونگی رویکرد دانشمندان غربی به این دیدگاه را چنین تشریح میکند:
دانشمندان غربی تا قرن شانزدهم میلادی به وحی و غیبی بودن آن معتقد بودند، اما با رواج علوم تجربی و هم چنین فلاسفه مادیگرایی آنان منکر غیبی بودن وحی شدند، به گونهای که آن را از خرافات برشمردند. لکن با ظهور علم ارواح در آمریکا در سال 1846 و سایر علوم فراطبیعی مانند علم هیپنوتیسم، نهانبینی، روشنبینی، تلهپاتی غربیها در انکار اصالت وحی تجدیدنظر کردند، اما باز وحی را مطابق اصول علم تجربی روانشناختی حالات روانی و حس ششم انسان و پیامبر توجیه و تفسیر کردند.
برخی از معاصران از این دیدگاه متأثر شدند. علی دشتی در دهههای پیش نتوانست مسأله وحی و حقیقت غیبی و آسمانی را برای خود هضم کند، لذا وحی پیامبر اسلام توسط جبرئیل را به خیال و ظهور آرزوهای پیامبر از اعمال ضمیر ناخودآگاه، توجیه میکند:
میتوان آن را با اصول روانشناسی منطبق ساخت، رغبت شدید به امری آن را به صورت ظهور و واقع شده درمیآورد، صورت آرزوی مردی که قریب سیسال به موضوعی اندیشیده و پیوسته به واسطه تماس با اهل کتاب در نفس وی راسخ شده و با ریاضت و اعتکاف در غار حرا از آن فکر اشباع شده و سپس به شکل رؤیا یا به اصطلاح متصوفه «اشراق» ظاهر گردیده است، جان میگیرد. صورتی از اعماق ضمیر ناخودآگاه بیرون جسته و او را به اقدام میخواند، ولی هول اقدام به این امر او را میفشاد به حدی که تاب و توان از او سلب شده، حالت خفگی به وی دسته میدهد. ور نه توجیه دیگری نمیتوان بر این واقعه تصور کرد که فرشته او را فشرده باشد به حدی که بیتابش کند؛ فرشته صورت ضمیر ناخودآگاه و آرزوی نهفته در اعماق وجود خود او است. (6)
نقطه آغازین تفسیر روانشناختی از وحی و نادیده انگاشتن اتصال نفس نبوی به عالم غیب الوهی، حداقل در حوزه آیین اسلام به عصر نزول قرآن برمیگردد. مشرکان و کافران با توسل به این تفسیر، به انکار وحی و نبوت پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) و ارتباط وی با عالم غیب میپرداختند. قرآن کریم یکی از تفسیرها و بهانههای مخالفان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را تفسیر حسی و روانشناختی وحی ذکر میکند و از زبان آنان در تحلیل وی میفرماید:
إِنْ هَذَا إِلَّا اخْتِلَاقٌ. (7)
إِنْ هَذَآ إِلاَّ أَسَاطِیرُ الأَوَّلِینَ. (8)
بَلْ قَالُواْ أَضْغَاثُ أَحْلاَمٍ. (9)
بَلْ هُوَ شَاعِرٌ. (10)
تقریر فوق به صراحت به انکار وحی و نبوت میپرداخت، لکن اخیراً تفسیر جدیدی از آن عرضه شده است که با مقوله نبوت متعارض نیست، بلکه احتمال جمع تفسیر روانشناختی با نبوت را مطرح میکند.
تحلیل و بررسی
1. رهیافت فوق صرف ادعایی بیش نیست. اینکه انسانها دارای حالات روانی و باطنی مختلفی هستند و بعضی در آن نبوغ خاصی دارند، دلیل بر نبوت و ارجاع وحی به آن نمیشود. علاوه بر آن، تجلی حالات روانی و ضمیر ناخودآگاه، مرهون شرایط و بستر خاص است. مثلاً در انسانهای بیمار، رنجیده، نگران و شکستخورده یا ریاضت کشیده بیشتر مشاهده میشود، در حالی که تاریخچه زندگانی پیامبران از چنین شرایط و بستری خبر نمیدهد.2. اندیشوران اسلامی برای اثبات صدق مدعی نبوت و تفکیک پیامبر راستین از پیامبر کذاب، علاوه بر تنصیص پیامبر پیشین، دو راهکار دیگر ذکر کردهاند. راهکار اول دلیل عقلی است به این بیان: عقل حکم میکند برای اثبات مدعای نبوت به فحص و بررسی در قراین و شواهد این ادعا پرداخته شود. با تأمل در تاریخچه و زندگینامه همه پیامبران درمییابیم آنان پیش از نبوت و از دوران کودکی افرادی درستکار، راستگو، امین و مورد وثوق و اطمینان جامعه خود و متخلق به دیگر صفات نیکو بودهاند. پیامبران بعد از ادعای نبوت نیز به صفات کمالی خود باقی مانده و در مقابل انواع آزار و اذیتهای مخالفان اعم از روحی و جسمی، تسلیم خواستههای مخالفان از جنس تهدید یا وعده نشدند. این ویژگی ایمان راسخ آنان به راه و هدف خودشان را نشان میدهد.
در مقابل پیامبران، کسانی که ادعای جعلی وحی و پیغمبری کردهاند، نوعاً فاقد صفات فوق بودند. همگی آنان از ایام طفولیت و نوجوانی حداقل از یک جهت مثل مسأله اخلاق و رفتار یا ابتلای به بیماری جسمانی یا روانی و یا ایمان به هدف و تحمل انواع تهدیدها و وعدهها، نقطه ضعف داشتهاند، به طوری که در بیشتر موارد از ادعای نبوت خودشان برمیگشتند.
بنابراین با تأمل و نگاهی به سیره و تاریخچه زندگی و دوره نبوت و مبارزه پیامبران میتوان به اثبات راستگو بودن در ادعای نبوت و ارتباط غیبیشان با خداوند پرداخت. (11)
3. راهکار دیگر عقل، مسأله معجزه است. پیامبران به صرف ادعای نبوت بسنده نکردهاند، بلکه در مقابل درخواست مخاطبان خود برای اثبات صدق مدعای خودشان از طرف خداوند معجزاتی آوردند که دیگران بر انجام آن توانا نیستند. مثلاً در زمان حضرت موسی (علیهالسلام) که علم سحر و تبدیل چوب به مار شایع و متخصصان متعددی وجود داشت، حضرت برای اثبات نبوت خود معجزهای از جنس خوارق عادات زمانه خود آورد (تبدیل عصا به مار بزرگ). دلالت این معجزه بر ارتباط وی با خداوند و عدم به کارگیری حضرت در آن از راهکارهای سحر و جادو مورد تأیید خود جادوگران قرار گرفت، به گونهای که جادوگران - که جیرهخوار حکومت فرعون بودند - جزو پیشگامان ایمان آورندگان به موسی (علیهالسلام) شدند.
معجزه حضرت عیسی (علیهالسلام) یعنی شفای مریضان و معجزه پیامبر اسلام یعنی آوردن کتاب بینظیر توسط فرد امی و درس نخوانده نیز ارتباط آن دو را با خدا ثابت کرد. براین اساس نمیتوان صرفاً مدعی شد وحی، امر خیالی و توهم پیامبران بوده است، چرا که برای اثبات راستگو بودن پیامبران دو راهکار عقلی (مطالعه در شواهد زندگی و معجزه) وجود دارد که با آن میتوان سره را از ناسره تشخیص داد. (12)
دیدگاهی که وحی و نبوت را صرف جهل، توهم و تخیل توصیف میکند، به هیچ وجه نمیتواند معجزات پیامبران را توجیه کند و توسط به مسأله سحر و جادو مستمسکی است که توسط متخصصان این علوم در عصر خود پیامبران مطرح بوده و خود آنها اذعان کردند که معجزات نه بر قدرت شخصی آورنده معجزه، بلکه بر قدرت آسمانی و الاهی وی دلالت میکند.
4. اگر وحی و نبوت صرف ادعای پیامبران آن هم به انگیزههای خیرخواهانه صورت گرفته است؛ چرا این داستان و سلسله بعد از پیامبران پایان یافته است؟ آیا انسانهای خیرخواه در میان جامعه ظهور پیدا نکرده است؟ یا اینکه دیگر از حالات نفسانی درونی و ضمیر ناخودآگاه انسانها خبری نیست؟ باری! انسانهای انگشتشماری ممکن است در سدههای اخیر ادعای نبوت کرده باشند، اما با توجه به راهکارهای پیشین روشن شده است که ادعای آنها جعلی بوده و شرایط نبوت به هیچ وجه در آنها یافت نمیشود. نمونه آن فرقه بهائیت است که بنیانگذار آن با آورنده کتابی مغلوط از اغلاط دستور عربی و ادعاهای متناقض و نیز توبه از ادعای خود، سستی مدعای خویش را ثابت کرد.
شبهه سوم: وحی، محصول نبوغ و فکر اجتماعی مدعی آن
رهیافت پیشین، رهیافت مادی از حقیقت وحی و نبوت بود. این رهیافت نیز بر مادینگری وحی استوار است، لکن در این رهیافت، دین و وحی نه محصول الهامات و پیامهای ضمیر درونی، بلکه جز کشفیات و ابتکارات بعضی از انسانهای جامعه تفسیر شده است.جامعه و جبر تاریخ همانگونه که در بستر خود انسانهای ضعیف و ناتوان را در بردارد، در مقابل، انسانهای نادر و نابغهای تربیت کرده است که هر کدام در عرصههای خاص، موجب تحولات شگرفی شدهاند. (13) مثلاً در عرصه فلسفه، افلاطون و بوعلیسینا، در عرصه علم طب، پاستور و در عرصه سیاست و حکومت، ناپلئون، هر کدام تحولات و تطورات بس عظیمی را خلق کردهاند که در اصطلاح به نوابغ و تاریخسازان تعبیر میشود.
رهیافت فوق مدعی است که در عرصه دینپژوهی نیز نوابغی ظهور کردهاند که با استمداد از نبوغ فکری خود و آگاهی از اوضاع و تحولات جامعه برای هدایت بهینه جامعه و سعادت آنها یک سری احکام فردی و اجتماعی را وضع یا بازآفرینی میکنند که در اصطلاح «دین» نامیده میشود. منظور از وحی و فرشته وحی در این تفسیر، همان نبوغ فکری نابغه است که با اتکا به آن به تشریع احکام اقدام میکند.
اکثر جامعهشناسان غربی، تفسیری مادی و جامعهشناختی از دین و وحی عرضه میکنند. امیل دورکهایم از پیشتازان این رویکرد است. او تصریح میکند که برانگیختن حس لاهوت در اذهان افراد جامعه به خود جامعه برمیگردد. (14)
اگوست کنت (1798 - 1857) از جامعهشناسان معروف بود که با منظر جامعهشناختی مادی به دین مینگریست. وی در کتاب درسهایی در فلسفه اثباتی مدعی پیامبری میشود و بر این گمان است که ادیان سنتی پاسخگوی نیازهای جامعه نیست و لذا باید دین نوینی را پی افکند. او چنان تئوری خود را جدی میگرفت که حتی جزئیات آیین پیشنهادی خود را از قبیل نوع لباس رسمی کاهنان، چگونگی مناسک و عبادات را تهیه و تنظیم کرده بود و عملاً یک کلیسای اثباتگرایی بنیان گذاشت که یکی از دو شاخه آن هنوز هم زنده است. (15)
تحلیل و بررسی
اشکالات رهیافت پیشین بر این رهیافت نیز به عینه متوجه است؛ حاصل آنکه؛ اولاً نوابغی که از میان جامعه ظاهر شده، هیچ کدامشان ادعای نبوت و دریافت وحی نکردهاند و در صورت ادعای بعضی، کذب و سستی ادعایشان روشن شده است، چرا که مدعی دریافت وحی از عالم غیب باید واجد صفات و کمالات خاص باشد و ادعای خود را با اعجاز اثبات کند.ثانیاً اینکه پیامبرانی که با ادلهای ادعایشان را اثبات کردهاند و صدق گفتارشان نیز ثابت شده، همگی بالاتفاق مبدأ وحی خود را به خداوند نسبت میدهند.
ثالثاً تاریخ نشان داده همه یا اکثریت پیامبران فاقد صفات و ویژگیهای انسانهای نابغهای بودند که نشانگر طرح و برنامهریزی آنان در مسائل جامعه و تدوین آیین اجتماعی باشد. پیامبران در یک دوره زندگی خود و بدون برنامهریزی، ادعای نبوت و وحی کردهاند، و بعضیشان نیز هنگام تولد مانند حضرت عیسی (علیهالسلام) توسط معجزه الاهی به سخن درآمده و ادعای نبوت نمودند که در این سن بحث نبوغ و طرح و برنامه برای جامعه کلاً منتفی است و ادعای جامعهشناسان را مردود میکند. حضرت محمد (صلیاللهعلیه و آلهو سلم) به شغل چوپان و در مدتی به تجارت - به عنوان وکیل همسرش خدیجه - مشغول بود. حضرت از نظر علم و دانش، فرد امّی یعنی استاد و مدرسه ندیده بود و توهم نابغه بودن و طرح برنامه کلان نبوت در مورد ایشان صدق نمیکند.
پینوشتها:
1. ر. ک: شیخ مفید، اوائل المقالات، ص 211؛ سیدمرتضی، الحدود و الحقایق، ص 180، عبدالرزاق لاهیجی، گوهر مراد، ص 364.
2. «الجزئیات منقوشة فی العالم العقلی نقشاً علی وجه کلی». (اشارات، ج 3، ص 399، علامه حلی، ایضاح المقاصد من حکمة العین، ص 241؛ صدرالمتألهین، المبدأ و المعاد، صص 596 و 606). البته صدرا تنها اختراعات قوه متخیله نفس انسانی را از اصل تطابق و انتقاش استثنا، میکند. » (همان، ص 601).
3. ر. ک: صدرالمتألهین، المبدأ و المعاد، ص 596.
4. فرید وجدی، دائرةالمعارف القرن العشرین، ج 10، ذیل کلمه وحی، از صص 712 تا 719.
5. مونتگمری وات، محمد پیامبر و سیاستمدار، ص 298.
6. علی دشتی، بیست و سه سال، ص 43، این کتاب توسط استاد ارجمند آیتالله سبحانی در کتابی به نام «راز بزرگ رسالت» مورد نقد عالمانه قرار گرفته است.
7. ص، آیه 7.
8. انعام، آیه 25.
9. انبیاء، آیه 5.
10. همان.
11. ر. ک: محمدرشید رضا، الوحی المحمدی، ص 35، جعفر سبحانی، الالهیات، ج 2، صص 109 و 436.
12. برای توضیح بیشتر از اصل معجزه و نحوه دلالت آن بر صدق مدعی آن ر. ک: محمدحسن قدردان قراملکی، معجزه در قلمرو عقل و دین، فصل ارزش معرفتی معجزه.
13. این عوامل در پیدایش انسانهای نابغه در تاریخ مؤثر بودهاند: 1. عشق، 2. رنج و مظلومیت، 3. در اقلیت قرار گرفتن 4. دوران کودکی 5. تنهایی، 6. سکوت، 7. بیکاری. برای توضیح ر. ک: دکتر عزتالله مجیدپور، نبوغ و علل آن، ص 42.
14. ر. ک: میرچا الیاده، دینپژوهی، ج 1، صص 121 - 109 و 137 به بعد.
15. ر. ک: ملکم همیلتون، جامعهشناسی دین، صص 40 و288.
قدردان قراملکی، محمدحسن؛ (1394)، پاسخ به شبهات کلامی (دفتر دوم: دین و نبوت)، تهران: سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چاپ پنجم