پرسش و پاسخ های مهدوی ( قسمت سوم )

اين پرسش ممكن است از تصور ناصحيح نسبت به مساله غيبت و زندگي حضرت مهدي (عج) در شرايط خاص باشد. و گمان شود كه حضرت در عصر غيبت، داراي يك زندگي صرفاً خصوصي بوده و هيچ ارتباطي با ديگران ندارد و لذا وجود او...
سه‌شنبه، 29 بهمن 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
پرسش و پاسخ های مهدوی ( قسمت  سوم )
پرسش و پاسخ های مهدوی(قسمت سوم)
پرسش و پاسخ های مهدوی(قسمت سوم)

وجود امامي كه غايب است چگونه مورد دلگرمي مؤمنين مي شود؟
پاسخ :
اين پرسش ممكن است از تصور ناصحيح نسبت به مساله غيبت و زندگي حضرت مهدي (عج) در شرايط خاص باشد. و گمان شود كه حضرت در عصر غيبت، داراي يك زندگي صرفاً خصوصي بوده و هيچ ارتباطي با ديگران ندارد و لذا وجود او در پشت پرده غيبت نقشي در زندگي مؤمنين و مسلمانان نخواهد داشت!
در حاليكه، غيبت حضرت به معناي انقطاع مطلق رابطه حضرت با مردم و جهان نيست. بلكه غيبت به معناي پنهان بودن حضرت از انظار عمومي است يعني حضرت در شرايط غيبت ضمن اشتغال به امور شخصي به طور ناشناس در جامعه حضور دارد و حوادث و رخدادهاي اجتماعي و مشكلات مردم را به طور كامل زير نظر دارد و خصوصاً نسبت به شيعيان و دوستانش عنايت خاصي دارد و از وضع آنان باخبر است و مراقبت مي نمايد. چنانكه خود حضرت در يكي از توقيعاتش به شيخ مفيد (ره) مي نويسد: "ما شما را رها نكرده و در رسيدگي و سرپرستي شما كوتاهي نمي كنيم و ياد شما را از خاطر نبرده ايم, پس تقوي پيشه كنيد و ما را ياري نمائيد تا از فتنه هايي كه به شما روي مي آورد، شما را نجات بخشيم..."[1]
بنابراين مفهوم غائب بودن حضرت ـ عليه السلام ـ چنانكه از روايات استفاده مي شود ـ به معناي وجود نامرئي و بريده از جامعه انساني نيست بلكه به معناي وجود عيني و حضور فيزيكي است كه مانند ديگران داراي زندگي طبيعي مي باشد. با اين تفاوت كه طبق دستور الهي بنا به مصالحي تا زمان رسيدن فرمان ظهور، از انظار عمومي مخفي است و به طور ناشناس زندگي مي كند. اين به معناي آن نيست كه مردم نيز از آن حضرت پنهان باشند بلكه حضرت در شرايط غيبت نيز همانند شرايط حضور از حوادث جامعه آگاه است و نسبت به كلية امور جاري اشراف كامل دارد از شادي و پيروزي مسلمانان شاد مي شود و از مشكلات و گرفتاري آنان غمگين مي گردد و تا جايي كه با فلسفه غيبت منافات نداشته باشد از بيچارگان فرياد رسي مي كند. بيماران را شفا مي بخشد و در مجالس حاضر مي شود و... .
بهمين جهت وقتي از پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ در مورد آثار و فوائد امام مهدي در عصر غيبت سوال گرديد، در پاسخ فرمود: "والذي بعثني بالنبوه انهم ينتفعون به و يستضيئون بولايته في غيبته كانتفاع الناس بالشمس و ان جللها السحاب."[2] قسم به آن خداي كه من را به پيامبري مبعوث فرمود، مردم در آن زمان همانند آفتاب در پس پردة ابر از وجود مهدي ـ عليه السلام ـ بهره مي برند و از نور ولايت او نوراني مي گردند.
خود حضرت نيز مي فرمايد: مردم از وجود من همانند آفتاب پس ابر سود مي جويند و من سبب آرامش و امنيت مردم روي زمين هستم همانگونه كه ستارگان امان اهل آسمانند."[3]
اين تشبيه اولاً گوياي نياز شديد و وابستگي دائمي انسان و جهان ـ به وجود مقدس حضرت ولي عصر ـ عليه السلام ـ در زمان غيبت است زيرا تمام فيوضات الهي از طريق آن حضرت به ديگران افاضه مي گردد: "الذي ببقائه بقيت الدنيا و بيمنه رزق الوري و بوجوده ثبتت الارض و السماء"[4] يعني به وسيلة وجود آن حضرت دنيا پابرجاست و به بركت آن حضرت ديگر مخلوقات رزق مي خورند و با بودن او آسمان و زمين استوار مي باشد.
ثانياً: اشراف و حمايت غائبانه آن حضرت مايه آرامش و تقويت روحي شيعيان و مسلمانان است. چنانكه در كلام خود حضرت ـ عليه السلام ـ نيز اشاره گرديد.
بنابراين خود اين باور و ايمان به چنين امام حي و حاضري كه ملجاء و پناهگاه مظلومين و حافظ دين و شريعت است موجب دلگرمي و قوت قلب طرفداران آن حضرت و مانع از يأس و نااميدي آنان مي باشد. اين اعتقاد باعث مقاومت شيعيان در برابر ظلم و جور و تقويت روحيه عدالت خواهي و دشمن ستيزي آنان مي گردد.
اين اعتقاد موجب مي شود كه جامعه شيعي و پيروان آن حضرت، خود را همواره متكي به يك پايگاه قوي و نيرومندي بدانند كه سرانجام و آينده جهان بشريت را رقم خواهند زد و شاداب و پرنشاط خود را براي هر گونه ايثار و فداكاري آماده مي نمايند و براي رسيدن به وضع مطلوب جهاني بر تلاش بي وقفه و پايدار خود بيافزايند.
از اين نظر وجود امام غائب ـ عليه السلام ـ قطع نظر از فوائد بيشماري ديگري كه دارد، مهمترين عامل استحكام روحي و دلگرمي شيعيان و منتظران حضرت به شمار مي آيد و انگيزه مبارزه براي استقرار عدل و قسط و رسيدن به عصر شكوهمند ظهور را در جان آنان بارور مي سازد. دقيقاً همين روحيه و اعتقاد زنده، تفكر پوياي شيعي را از ديگران متمايز نموده است و باعث بقاء رشد و بالندگي روز افزون جامعه شيعي گرديده است.
براي مطالعه بيشتر:
1. امامت و مهدويت، تاليف آيت الله صافي گلپايگاني، ج 3، ص 151 ـ 154، رساله نويد امن و امان، چاپ سوم، 1420 ـ 1378، انتشارات حضرت معصومه ـ سلام الله عليها ـ ، قم.
2. يكصد پرسش و پاسخ پيرامون امام زمان (عج)، نوشته علي رضا رجالي تهران، ص 90 ـ 93، چاپ پنجم، 1379، انتشارات نبوغ.
امام صادق ـ عليه السلام ـ :
"اعرف امامك فانك ادا عرفته لم يضرك تقدم هذا الامر و تاخر"
"يعني آنچه مهم است اين است كه شما امام زمانت را بشناسي و معرفت صحيح به او پيدا كني با داشتن چنين معرفتي تقدم و يا تاخير امر ظهور به شما آسيب نخواهد رساند."
"الغيبه نعماني، ص 351، باب 25، حديث 1"

پی نوشتها:
[1] . الاحتجاج، ابومنصور طبرسي، ج 2، ص 497، انتشارات سعيد، نشر مرتضي، مشهد.
[2] . ينابيع الموده، قندوزي، ج 3، ص 170، موسسه الاعلمي، بيروت، لبنان.
[3] . كمال الدين و تمام النعمه، شيخ صدوق، ص 485، دفتر انتشارات اسلامي وابسته به جامعه مدرسين، قم.
[4] . مفاتيح الجنان، چاپ فيض، ص 140، دعاي عدليه.
*****

اگر وظيفه ي امام حفظ شريعت از تحريف و نقصان است، الان امام زمان ـ عجل الله تعالي فرجه الشريف سوال: چگونه دين را از تحريف حفظ مي كند مگر فقها اشتباه نمي كنند؟
پاسخ :
در كتاب هاي كلامي، حافظ شريعت بودن امام، به دو گونه تقرير شده است:
بيان اول: مراد حفظ شريعت و احكام وارده در قرآن و سنّت است تا براي انسان هاي بعد از عصر شريعت تا روز قيامت باقي بماند. ظاهر از اصطلاح حفظ، همين معنا مي باشد.
بيان دوم: مراد از حفظ شريعت، تبيين و تفسير است. پيش فرض اين تقرير و تبيين اين است كه، تمامي احكام شريعت، براي مسلمانان بيان نشده است. بلكه مقدار لازم در زمان حيات نبي، توسط خود حضرت به تدريج بيان شده، امّا باقي مانده ي آن احكام پس از عصر نبي اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ توسط امام براي مردم تبيين خواهد شد.[1]
با اين مقدمه به پاسخ از سؤال مي پردازيم: سؤال از دو بخش تشكيل شده است كه در بخش اول چگونگي صيانت امام زمان ـ عجل الله تعالي فرجه الشريف ـ مورد پرسش واقع شده و در بخش دوم حفظ دين با وجود اختلاف انظار فقيهان، چگونه صورت مي گيرد؟
وظايفي كه بر عهده ي نبي اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ قرار داشته، بايد توسط امام پي گيري شود كه بخشي از آن وظايف از اين قرار مي باشد:
1. تفسير كتاب الله و تشريع مقاصد و اهداف و كشف اسرار و رموز آن.
2. بيان احكام.
3. پاسخ به سؤالات و شبهات.
4. حفظ دين از تحريف و ...
در ميان وظايف محوّله به امام، صيانت دين از دستبرد و تحريف هم قرار دارد، نقطه ي محوري بحث اين است كه اين صيانت در زمان غيبت آخرين حجت الهي چگونه صورت مي گيرد؟ (بخش اول سؤال) پاسخ اجمالي به هر دو بخش سؤال اين است كه اين وظيفه ي مهم، به دو صورت انجام مي گيرد:
1. ولايت باطني از پس پرده ي غيبت (ولايت تكويني)
2. اعمال ولايت و صيانت از دين توسط نائبان كه اين نوّاب دو دسته مي باشند. الف ـ نواب خاصه؛ ب ـ نواب عام.
توضيح مطلب: ولايت حضرت حجّت ـ عجل الله تعالي فرجه الشريف ـ در زمان غيبت، همانند نفع رساني خورشيدي است كه در پشت ابر قرار دارد. اين حقيقت هم در روايات متعددي بيان شده است. جابر بن عبدالله انصاري از پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ از بهره مندي شيعيان از قائم در زمان غيبت سؤال كرد كه حضرت فرمود: آري سوگند به خداوندي كه مرا به پيامبري برانگيخت، مردمان از او بهره مند مي شوند و از نور ولايتش كسب نور مي كنند، آن چنان كه مردم از خورشيد استفاده مي كنند، اگر چه در پشت ابرها نهان باشد.[2]
گرچه ما از جزئيات إعمال ولايت اطلاع نداريم امّا به طور يقين، اين ولايت صورت مي گيرد و آخرين حجّت الهي وظايف شان كه از جمله ي آن صيانت از دين است را به انجام مي رسانند. حضور ظاهري و فيزيكي در انجام اين امر ضروري نيست، چنانكه مولا علي ـ عليه السّلام ـ در كلامي به كميل مي فرمايند: ... اللهم بَلي؛ لا تخلو الارضُ من قائم لله بِحُجَّةٍ، امّا ظاهراً مشهوراً، و امّا خائفاً مغموراً، لئلا تَبْطِلُ حُحَجَ الله و بينّاتُهُ ... آري خداوند؛ زمين هيچ گاه از حجّت الهي خالي نيست كه براي خدا با برهان روشن قيام كند يا آشكار و شناخته شده و يا ترسان و پنهان تا حجّت خدا باطل نشود.[3]
نتيجه ي سخن تا اينجا اين كه، سنّت الهي بر بقاء دين استوار شده و اين سنّت توسط آخرين حجّتش در زمان غيبت، با ولايت باطني اي كه داراست انجام مي شود. بخش ديگر حفظ و حراست از دين، با تعيين نواب خاص انجام شده است. در زمانه ي غيبت صغري كه از سال 260 الي 329 هـ حدود 70 سال ادامه يافت، حضرت به واسطه ي نائبانش با مردم ارتباط برقرار مي كرد و تمام مسائل و مشكلات اعم از ديني و غير ديني به حضرت عرضه مي شد و پاسخ آن به مردم ابلاغ مي شد. امّا بعد از اين غيبت كه به غيبت كبري منتهي شد، اين ارتباط و اتصال توسط نائبان عام امام زمان ـ عجل الله تعالي فرجه الشريف ـ كه همان علماء و فقهاي عدول هستند صورت مي گيرد. چنانچه خود آن وجود مبارك در نامه اي چنين فرمودند: ... و امّا الحوادث الواقعه فارجعوا فيها الي رواة حديثنا فانهم حجّتي عليكم و انا حجة الله عليهم ...[4]
امّا در حوادث و پيشامد ها به راويان احاديث ما مراجعه كنيد، همانا آنها حجّت من بر شما هستند و من حجّت خدا بر ايشان مي باشم.
شيخ طبرسي حديثي را به اسناد از امام هادي ـ عليه السّلام ـ در رابطه با نقش فقهاء و علماء چنين بيان مي كند كه حضرت فرمود: پس از غيبت قائم ما، گروهي از علماء مردم را به اعتقاد به امامت او (قائم) فرا مي خوانند و با استفاده از حجّت هاي ربّاني، از دين دفاع مي كنند تا مؤمنان ضعيف النفس را با وساوس شيطاني و پيروان ابليس را از فريبكاري هاي نواصب (ضد علويان) مصون دارند. اگر اين علماء نباشند همه از دين خدا منحرف خواهند شد. همچنان كه ناخدا، سكان كشتي را در دست دارد، علماء قلوب شيعيان را با صلابت در اختيار گرفته و از انحراف آنان جلوگيري مي كنند. آن علماء در پيشگاه خداوند متعال مرتبه اي ممتاز دارند.[5]
البته اين نائبان عام، داراي شرايطي هستند كه در كلام خود مولا صاحب الامر آن شرايط چنين بيان شده است: ... فامّا من كان من الفقهاء صائنا لنفسه، حافظاً لدينه، مخالفاً علي هواه، مطيعاً لامر مولاه، فللعوام أن يقلدوه و ذلك لا يكون الا بعض فقهاء الشيعة لاكّلهم ...[6]؛ در اين سخن نوراني، حضرت شرايطي را براي فقهاي مورد اعتماد خويش بيان فرمودند:
1. خويشتن دار (نفس خود را حفظ كند)
2. حافظ دين.
3. مخالف هواي نفس.
4. مطيع اوامر الهي.
نائباني كه داراي چنين شرايطي باشند در سنگر پاسباني از شريعت و دين الهي، هيچ گاه كوتاهي نخواهند كرد.
خلاصه ي سخن آنكه در زمان غيبت حراست از دين يا توسط خود حضرت از طريق ولايت باطني و حضور معنوي صورت مي گيرد و يا توسط نائبان او اين مسئوليت مهم و خطير به انجام مي رسد. بنابراين اگر چه در طول زمان از آغاز رسالت حضرت خاتم ـ صلّي الله عليه و آله ـ و پس از او تا روز قيامت، بدعت ها، تحريف ها، برچسب ها و خيانت ها به دين و عليه آن صورت مي گيرد، امّا وعده ي الهي كه بر بقاء حق و دين حق استوار گرديده است توسط انبياء و در زمان ائمه معصومين ـ عليهم السّلام ـ توسط آن انوار مقدس و در زمان غيبت هم توسط خود حضرت و نائبان شايسته ي او دين حق تبليغ و ابلاغ و تفسير مي شود و تا جايي كه مشيت الهي بر آن قرار بگيرد كه آخرين حجّت او از حجاب غيبت بدر آيد و زنگار و بدعت ها را از دين بزدايد، و اسلام راستين را در سرتاسر جهان بگستراند. پس مهم حفظ و بقاء اصل دين و شريعت است كه در جاي خود تا به حال محفوظ مانده، اگر چه گرد و غبار بدعت و تحريف هم بر آن نشسته است.
چه بسا در ذهن سؤال كننده ي محترم اين شبهه باقي مانده باشد كه با وجود اختلافي كه فقهاء در آراء و انظارشان دارند، چگونه مسئوليت صيانت و حراست دين از تحريف انجام مي پذيرد؟ پاسخ اين است كه اولاً فقهاء در كليات مسائل ديني و اصل دين و شريعت، با هم اختلافي ندارند، به عنوان نمونه در واجب بودن نماز، روزه و ... و حرام بودن دروغ، دزدي و ... هيچ اختلاف نظري بين فقهاء وجود ندارد و ديگر آنكه استنباط احكام دين از آيات و روايات از چهار منبع كتاب، سنّت، عقل و اجماع بهره گرفته مي شود كه بر اساس موازين و اصولي كه دركتب اصول فقه تدوين شده اين استنباط صورت مي گيرد و اسنتباط احكام در خارج از اين منابع و موازين و معيارهاي اصولي مردود و غير حجّت است و نكته ي قابل توجّه هم اينكه در تعريف اجماع نزد شيعه، آن اجماعي حجّت است كه معصوم در آن حضور داشته باشد.
بنابراين فقهاء با آن چارچوبه اي كه براي صحت روايات و استنباط احكام تعيين كردند، روايات صحيح را از مجعول بازشناسي مي كنند و با طرد روايات مجعول حكم الهي را استنباط مي كنند كه اين شيوه هم نوعي حراست و حفاظت از دين و شريعت از تحريف و نقصان مي باشد كه فقط در شيعه اين مهم با اين دقت انجام مي شود كه اصطلاحاً اجتهاد ناميده مي شود. پس اختلافات جزئي فقهاء لطمه اي به اصل دين وارد نخواهد كرد و از طرفي هم شرايطي كه امام براي نائبان عام خود بيان فرمودند، ويژگي هاي يك نگهبان شايسته براي دين مشخص شده و اينها هستند كه با تلاش خود بنيان دين را در طول ازمنه به ياري خود حضرت ـ عجل الله تعالي فرجه الشريف ـ محفوظ مي دارند.
براي مطالعه ي بيشتر در راستاي اين سؤال كتب زير معرفي مي شود:
1. امامت و رهبري، استاد مرتضي مطهري.
2. امامت، آيت الله دستغيب.
3. امامت، ج 1، سيد محمد حسين حسيني تهراني.
و كتب ديگر كه در باب امامت و همچنين در باب امام زمان ـ عليه السّلام ـ نوشته شده كمك كننده است.
اين نكته را هم به سؤال كننده ي محترم متذكّر شوم كه در كتب مزبور اصل اين سؤال مطرح نشده بلكه مباحثي در حول امامت و جايگاه و شأن امام و ... بيان شده كه در حل اصل مطلب كمك مي كند.
حديث اخلاقي:
از مولا علي ـ عليه السّلام ـ نقل شده است كه:
إصْبِرْ علي مَضَضِ مَرارَةِ الحَقِّ و ايّاكَ أن تَنْخَدِعَ لِحَلاوَةِ الباطِلِ:
بر درد تلخي حق صبر كن، و مبادا كه شيريني باطل تو را فريب دهد.
غرر الحكم، ترجمه ي محمّد علي انصاري، ح 2474، انتشارات امام عصر، چاپ دوم، زمستان 1382.

پی نوشتها:
[1] . الشيخ سديد الدين الحمصي الرازي، المنقذ من التقليد، ج 2، ص 136، مؤسسة نشر اسلامي، طبع اول، 1414، ص 136.
[2] . مجلسي، بحار الانوار، ج 52، باب 20، ص 93، مؤسسة الوفاء، بيروت، طبع دوم.
[3] . نهج البلاغه، ترجمه ي مرحوم دشتي، ح 147.
[4] . طبرسي، الاحتجاج، ج 2، ص 282، نقل از معجم فقهي.
[5] . طبرسي، الاحتجاج، ج 2، ص 502، انتشارات اسوه، 1413، چ اول.
[6] . طبرسي، الاحتجاج، ج 2، ص 264، نقل از معجم فقهي و همچنين وسائل الشيعه، ج 27، از مجموعه 30 جلدي، ص 131، نقل از معجم فقهي.
*****

چرا سلسله امامان در امام دوازدهم عليه السلام ختم مي شود؟
پاسخ :
سؤال را طي مراحل زير پاسخ مي دهيم:
اول: اصول دين تقليدي نيست بلكه هر مسلماني بايد با استدلال عقلي و بحث و بررسي به آنها برسد لكن برخي از جزئيات و تفاصيل اصول دين را نمي توان از طريق عقل ثابت كرد مثلاً پُل صراط چگونه است؟ ميزان و ترازوي عدل چه شكلي و چه اندازه است؟ قيافه نكير و منكر چگونه است؟ اينگونه مسائل قابل بحث و استدلال عقلي نيست بلكه در اين موارد بايد به آثار معصومين كه داراي علم خدادادي هستند مراجعه كنيم. عقيده به اصلِ امامت از اصولِ دين يا به تعبيري از اصول مذهب است و به هر حال قابل تحليل و بحث عقلي است كه امامت چيست؟ و چرا عقيده به امامت لازم است و بالاخره امام بر حق كيست؟ اما اينكه چرا تعداد امامان دوازده تن است و چرا به امام دوازدهم ختم مي شود چندان قابل بحث عقلي نيست يعني بدون مراجعه به وحي به نتيجه مطلوب نمي رسيم هر چند عقل با مراجعه به فلسفه امامت و سير تاريخ تا حدّي مي تواند علت را كشف كند ولي نمي تواند علت منحصر و حتمي و تمام حكمت اينكه چرا "تعداد امامان دوازده تن است" را تعيين كند.
دوم: اگر تعداد ائمه عليهم السلام به دوازده تن ختم نشود، پس به كدام تعداد ختم شود؟ هر عددي كه فرض شود، باز جاي سؤال است كه چرا به اين عدد ختم شد؟
سوم: تعيين تعداد امامان به مقتضاي زمان، احتياجات مردم و حوادثي است كه وجود و حضور امام را لازم مي كند؟ وقوع اين حوادث براي خداي حكيم از قبل معلوم بوده، پس طبق حاجت و نياز امامان را مطابق آن معين و معلوم فرمودند.
به عبارت ديگر: هرگاه اعتقاد به مبدء اعلي كه حكيم و خبير است، تمام باشد قطعاً افعال آن مبدء اعلي هم داراي حكمت و مصلحت است و ختم سلسله امامت به امام دوازدهم (عج) نيز طبق حكمت و داراي مصلحت است؟
*****
چگونه ممكن است مهدى امام دوازدهم شيعيان كه بعد از وفات پدرش حسن بن على العسكرى پنج ساله بود امام شود، آيا ممكن است كودكى پنچ ساله پيشوايى مسلمين را داشته باشد؟
پاسخ :
پاسخ اجمالى:
پيشوايى به كوچكى و بزرگى نيست، بلكه مربوط به قابليتها و استعدادها است رهبرى و پيشوايى امت در كودكى كه سهل، حتى در نوزادى، هم امكان دارد و هم واقع شده است داستان حضرت عيسى ـ عليه السلام ـ شاهد بر اين سخن كه در قرآن مى فرمايد: "فَأَشارَتْ إِلَيْهِ قالُوا كَيْفَ نُكَلِّمُ مَنْ كانَ فِي المَهْدِ صَبِيّاً × قالَ إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ آتانِيَ الكِتابَ وَجَعَلَنِي نَبِيّاً".[1]
آيا سندى محكم تر از قرآن وجود دارد.
پاسخ تفصيلى:
اولاً: اگر در اخبار اهل بيت ـ عليهم السلام ـ تأمل شود معلوم مى گردد كه مقام نبوت و امامت يك مقام ظاهرى ناچيز نيست كه هر كسى صلاحيت آن را داشته باشد بلكه نبوت مقام ارجمندى است كه شخص واجد آن مقام با حق تعالى ارتباط و اتصال داشته از افاضات و علوم عوالم غيبى برخوردار مى شود، احكام و قوانين الهى بر باطن و قلب نورانيش وحى و الهام مى گردد و به طورى آنها را دريافت مى كند كه از هر گونه خطا و اشتباهى معصوم است. همينطور ولايت و امامت مقام بزرگى است كه واجد آن مقام به طورى احكام خدايى و علوم نبوت را تحمل و ضبط مى كند كه خطا و نسيان و عصيان در ساحت وجود مقدسش راه ندارد و همواره با عوالم غيبى مرتبط بوده و از افاضات و اشراقات الهى بهره مند مى گردد. بواسطه علم و عمل پيشوا و امام انسانيت و نمونه و مظهر دين و حجت خداوندى است، معلوم است كه هر كسى قابليت و استعداد احراز اين مقام شامخ را ندارد بلكه بايد از حيث روح در مرتبه اعلاى انسانيت باشد تا لياقت ارتباط با عوالم غيبى و دريافت علوم و ضبط آنها را واجد باشد و از حيث تركيبات جسمانى و قواى دماغى در كمال اعتدال باشد تا بتواند حقايق عالم هستى و افاضات غيبى را بدون خطا و اشتباه به عالم الفاظ و معانى تنزل دهد و به مردم ابلاغ كند پس پيغمبر و امام از حيث آفرينش ممتازند و به واسطه همين استعداد و امتياز ذاتى است كه خداوند متعال آنان را به مقام شامخ نبوت و امامت انتخاب مى كنند، اين امتياز از همان اوان كودكى در وجود آنهان موجود است لكن هر وقت كه صلاح بود و شرايط موجود شد و مانعى در كار نبود آن افراد برجسته رسماً به مقام و منصب نبوت و امامت معرفى مى شوند اين انتخاب و نصب ظاهرى چنانكه گاهى بعد از بلوغ يا در زمان بزرگى انجام مى گيرد ممكن است در ايام كودكى تحقق پذيرد.
چنانكه حضرت عيسى ـ عليه السلام ـ در گهوراه با مردم سخن گفت و خودش را پيغمبر و صاحب كتاب معرفى نمود. خداوند متعال در سوره مريم مى فرمايد: "فاشارت اليه قالوا: كيف نكلم من كان فى المهد صبياً. قال انى عبداللَّه آتانى الكتاب و جعلنى نبياً و جعلنى مباركاً اين ما كنت و اوصانى بالصلوة و الزكوة ما دمت حياً[2]" مريم به عيسى اشاره كرد، گفتند: "چگونه با كودكى كه در گهواره است سخن بگوييم؟! عيسى گفت من بنده خدايم كه مرا كتاب داده و به پيغمبرى برگزيده است و هر كجا باشم مبارك گردانيده و به نماز و زكوة تا زنده باشم سفارش كرده است.
از اين آيه و آيات ديگر استفاده مى شود كه حضرت عيسى ـ عليه السلام ـ از همان كودكى و ايام صغر پيغمبر و صاحب كتاب بوده است.
بنابراين هيچ مانعى ندارد كه كودكى در سن پنج سالگى با عوالم غيبى ارتباط داشته باشد و به وظيفه سنگين خزانه داراى و ضبط و تبليغ احكام منصوب گردد و در انجام وظيفه خويش و اداى اين امانت بزرگ كاملاً نيرومند و مقتدر باشد.[3]
ثانياً: حضرت امام جواد ـ عليه السلام ـ هم در هنگام وفات پدرش نه ساله و يا هفت ساله بوده و امام رضا ـ عليه السلام ـ او را به عنوان جانشين خود معرفى نمود[4]، كه سخنان و مناظرات امام جواد ـ عليه السلام ـ و حل مشكلات بزرگ علمى و فقهى توسط آن حضرت تحسين و اعجاب دانشمندان اسلامى اعم از شيعه و سنى را بر انگيخته و آنان را به تعظيم در برابر عظمت علمى امام وا داشته است و هر كدام او را به نحوى ستوده اند و به عنوان نمونه:
سبط بن جوزى مى گويد: (اما جواد ـ عليه السلام ـ) در علم و تقوا و زهد و بخشش بر روش پدرش بود.[5]
ابن حجر هيتمى به اعلميت امام جواد ـ عليه السلام ـ اعتراف نموده مى نويسد: مأمون او را به دامادى انتخاب كرد زيرا با وجود كمى سن از نظر علم و آگاهى و حلم و بر همه دانشمندان برترى داشت.[6]
ثالثاً: ائمه اطهار ـ عليه السلام ـ هم موضوع صغر سِنّ آن جناب را پيش بينى كرده و اعلام نموده اند تا مورد اعتراض مخالفين و معاندين قرار نگيرد. به عنوان نمونه:
قال ابو جعفر ـ عليه السلام ـ : "صاحب هذالامر اصغرنا سناً و اخملنا شخصاً[7]" حضرت امام محمد باقر ـ عليه السلام ـ فرمود: حضرت صاحب الامر سن مباركش از ما كمتر و گمنام تر است.
رابعاً: با اينكه آفرينش و خلقت ويژه انبياء و ائمه طورى است كه نمى توان آن را به افراد عادى مقايسه كرد مع الوصف در بين اطفال عادى هم گاهى افراد نادرى ديده مى شوند كه از حيث استعداد و حافظه نابغه عصر خويش بوده و قواى دماغى و ادراكات آنان از مردان چهل ساله هم بهتر است ابو على سينا فيلسوف نامى از اين افراد شمرده مى شود از وى نقل شده است كه گفته: چون به حد تميز رسيدم مرا به معلم قرآن سپردند و پس از آن معلم ادب پس هر چه را شاگردان بر استاد اديب قرائت مى كردند من همه را حفظ نمودم. بعلاوه آن،استاد مرا به كتابهاى ذيل تكليف كرد: "الصفات" و "غريب المصنف" و "ادب الكاتب" و "اصلاح المنطق" و "العين" و "شعر و حماسه" و "ديوان رومى" و "تصريف مازنى" و "نحو سيبويه" پس همه را در مدت يك سال و نيم حفظ كردم و اگر تعويق استاد نبود در كمتر از اين مدت حفظ مى كردم. پس از آن شروع كردم به ياد گرفتن فقه و چون به دوازده سالگى رسيدم بر طبق مذهب ابى حنيفه فتوى مى دادم پس از آن شروع كردم به علم طب و "قانون" را در سن شانزده سالگى تصنيف نمودم و در سِنّ بيست و چهار سالگى خودم را در تمام علوم متخصص مى دانستم.[8]
درباره فاضل هندى گفته شده: "قبل از رسيدن به سن سيزده سالگى تمام علوم معقول و منقول را تكميل كرده بود و قبل از دوازده سالگى به تصنيف كتاب پرداخت[9] و همچنين نابغه عصر ما سيد محمد حسين طباطبايى.
بنابراين در صورتى كه اطفال نابغه، داراى چنان مغز و قوايى باشند كه در سنين خرد سالى از عهده حفظ هزاران مطالب گوناگون و حل مشكلات و غوامض علوم بر آيند و نيروى محير العقول آنان باعث اعجاب گردد پس چه استبعادى دارد كه خداوند متعال حضرت بقيةاللَّه و حجّت حق و علت مبقيه انسانيت را در سن پنج سالگى به ولايت منصوب گرداند و تحمل و ضبط احكام را به عهده اش واگذار كند.[10]
نتيجه آنكه عقلاً و وقوعاً هيچ استبعادى ندارد كه حضرت صاحب الامر (عج) در سن پنج سالگى پيشوايى مسلمين را به عهده بگيرد.

پی نوشتها:
[1] . مريم/29.
[2] . مريم/29.
[3] . ابراهيم امينى، دادگستر جهان (انتشارات شفق، چاپ چهاردهم، ص1373) ص122-121.
[4] . اثبات الوصيه، ص161.
[5] . سبط بن جوزى، تذكرة الخواص، مكتبة الحيدريه، 1383 ه ق، ص359.
[6] . ابن حجر هيتمى، صواعق المحرقه (ط 2، قاهره، مكتبة القاهره، 1385 ه ق) ص205.
[7] . مجلسى، بحار الانوار، (اسلاميه) ج51، ص38.
[8] . دادگستر جهان، ابراهيم امينى (انتشارات شفق، چاپ چهاردهم، 1373) ص124-123، به نقل از هدية الاصباب، ط تهران، سال 1329، ص76.
[9] . هدية الاصباب، ط تهران، 1329، ص228.
[10] . ابراهيم امينى، دادگستر جهان، (انتشارات شفق، چاپ چهاردهم، 1373) ص124-123.
*****

چرا امام زمان علیه السلام بايد معصوم باشد؟
پاسخ :
عصمت در لغت به معناى امساك و منع است. ابن فارس مى گويد:
واژه ى عَصَم در لغت به معناى امساك و منع است[1] و در اصطلاح، نوعى مصونيت است كه با وجود آن انسان دچار گناه و لغزش نمى شود. علامه طباطبايى مى گويد: عصمت نوعى علم و دانش است كه صاحبش را از گناه و خطا باز مى دارد.[2]
در اين نوشتار دليل هاى لزوم عصمت امام بيان مى شوند.
دليل عقلى
امامت مقام و منصبى است كه خداوند تعالى به امام ارزانى داشته است. امام شخصيتى است كه به غير از دريافت و ابلاغ وحى، از تمام شئون پيامبر(صلى الله عليه وآله) برخوردار است و بدين روى مقام امامت از عصمت انفكاك ناپذير است; زيرا «مقام امامت، آن گونه كه از كتاب و سنت بر مى آيد، در رهبرى سياسى جامعه ى اسلامى خلاصه نمى شود، بلكه دنباله ى نبوت و كامل كننده ى رسالت است.
چنين تصويرى از مسئله، پيامبر و امام را در كنار هم مى نشاند و دلايل عقلى عصمت را به قلمرو امامت نيز مى كشاند. با اين تفاوت كه در اين جا، به جاى ابلاغ وحى، از تبيين معارف وحيانى سخن مى رود.»[3]
متكلمان و دانشندان برجسته ى شيعه براى اثبات و لزوم عصمت امام به دلايلى تمسك جسته اند كه به برخى از آنها اشاره مى شود:
1. برهان امتناع تسلسل
بر مبناى اين برهان، امام بايد معصوم باشد; چرا كه «اگر امام معصوم نباشد بايد امام ديگرى باشد تا او را به راه صواب هدايت و خطاى او را اصلاح كند; پس آن امام ديگر، امام و معصوم است; اگر او هم معصوم نباشد، امام سوم لازم است و هكذا; و چون تسلسل محال است، بايد به معصوم منتهى شود; پس امام بايد معصوم باشد.[4]
علامه حلى در شرح تجريد الاعتقاد مى گويد:
اگر امام معصوم نباشد، تسلسل لازم مى آيد و تسلسل باطل است (تالى); پس معصوم نبودن امام نيز باطل است (مقدّم).
بيان ملازمه اين است كه مقتضى وجوب نصب امام عبارت است از امكان خطا و اشتباه مكلفان; پس اگر همين مقتضى در حق امام نيز ثابت باشد، او نيز نياز به امام ديگرى دارد كه در اين صورت تسلسل پيش مى آيد; بنابراين بايد به امامى منتهى شود كه او از خطا و اشتباه و گناه مصون است و او امام واقعى است.
2. برهان حفظ شريعت
آيين پاك و شريعت ناب محمدى(صلى الله عليه وآله) براى زمان محدودى نيامده، بلكه تا روز قيامت ضامن سعادت و رستگارى پيروان و رهروان خود است; بنابراين حفظ اين آيين واجب است. از سوى ديگر، پاسدارى از شريعت در صورتى امكان پذير است كه حافظ و نگهبان و پاسدار آن، شرايط لازم و كافى براى حفظ آن را داشته باشد; يعنى كسى كه مسئوليت حفظ شريعت را به عهده دارد، بايد بتواند شريعت را بدون كم ترين تغيير و تحريف حفظ نمايد و براى مكلفان بيان كند. بدين روى مى توان گفت:
1. شريعتى كه پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) آورده است بر عموم مكلفان تا روز قيامت واجب است; پس پيوسته به حافظى نياز دارد كه بدون هرگونه تغيير و تحريفى آن را براى مكلفان بازگويد; زيرا در غير اين صورت، تكليف به ما لا يطاق لازم خواهد آمد.
2. آن ناقل و حافظ بايد معصوم باشد; زيرا در غير اين صورت احتمال تغيير و تحريف در شريعت وجود دارد; بنابراين براى مصون ماندن آن از تغيير و تحريف، چاره اى جز اين نيست كه حافظ آن مصون از هر خطا و گناه و اشتباه باشد و او كسى جز معصوم نيست[5].
به تعبير علامه شعرانى:
امام حافظ شرع است; اگر معصوم نباشد چگونه حفظ شرع كند؟ شرع را كسى بايد حفظ كند كه به دو صفت، متصف باشد: يكى اين كه همه ى اسرار شرع را نيك بداند، به راه يقينى، نه از طريق ظنى; و ديگر آن كه هواى خويش را در حفظ شرع به كار نبندد و احتمال چنين امور در وى داده نشود; و آن غير معصوم نباشد.[6]
دليل نقلى
دلايل نقلى متعددى از آيات و روايات براى لزوم عصمت امام وجود دارد كه به برخى از آنها اشاره مى كنيم:
1. آيه ى اولى الامر
خداوند تعالى مى فرمايد:
(أَطِيعُوا اللّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ);[7] از خدا و رسول و اولى الامر اطاعت كنيد.
آيه ى شريفه بدون هيچ گونه قيد و شرطى بر وجوب اطاعت از اولى الامر دلالت مى كند و در آيات ديگر هم چيزى كه مدلول اين آيه را مقيد كند وجود ندارد.
(أَطِيعُوا اللّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ...)، معنايش اين نيست كه اولى الامر را در جايى كه معصيت نكنند و تا به خطايشان واقف نشديد اطاعت كنيد و هرگاه خطايى ديديد آن را با قرآن و سنت پيغمبر(صلى الله عليه وآله) راست نماييد.
به ويژه اين كه خداوند قيدهاى واضح تر از اين را كه به مراتب پايين تر از اطاعت مفترضه ى امام است بيان فرموده است; مثل:
(وَ وَصَّيْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَيْهِ حُسْناً وَ إِنْ جاهَداكَ لِتُشْرِكَ بِي ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما);
[8] به انسان نسبت به نيكى به پدر و مادر سفارش كرديم و اگر آنان تلاش كردند تا به آنچه علم ندارى به من شرك بورزى، از آنان اطاعت نكن.
پس چرا در اين آيه كه اساس دين و ريشه ى تمام خوشبختى هاى انسانى است، چيزى از اين قيود را ذكر نكرده است؟ با اين كه در آن بين رسول و اولى الامر جمع كرده و براى هر دو يك اطاعت خواسته است. براى رسول كه امر به معصيت خدا يا اشتباه در حكم محال است; و اگر در اولى الامر محال نبود، چاره اى نبود جز آن كه قيد آن را ذكر نمايد و (چون قيد ذكر نشده) پس آيه مطلق است و لازمه اش آن است كه در اولى الامر هم قايل به عصمت شويم.»[9]
هم چنين خداوند تعالى در آيه ى شريفه به طور مطلق و بدون مقيد كردن به چيزى، امر به اطاعت اولى الامر كرده است. از سوى ديگر، هيچ گاه خداوند كفر و عصيان را براى بندگانش نمى پسندد، حتى اگر به نحو اطاعت از شخص ديگرى باشد; بر اين مبنا، اطاعت از اولى الامر، در صورتى كه به عصيان امر كنند، حرام است; در نتيجه، مقتضاى جمع بين اين دو امر اين است كه اولى الامر، كه اطاعتشان به طور مطلق واجب است، تنها معصومان(عليهم السلام)هستند كه مطلقاً هيچ معصيتى از آنان صادر نمى شود.[10]
تطبيق اولى الامر بر ائمه(عليهم السلام) طبق بيان پيامبر گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله) مصاديق و افراد اولى الامر همان ائمه(عليهم السلام) هستند. ابن بابويه از جابر بن عبدالله انصارى روايت مى كند كه وقتى آيه ى شريفه ى اولى الامر نازل شد، گفتم: يا رسول الله خدا و رسول را شناختيم، اولى الامر كه خداوند اطاعتشان را همراه اطاعت تو قرار داده چه كسانى هستند؟ فرمود: جابر، آنان جانشينان من و پيشواى مسلمين اند. پس از من، اول ايشان على بن ابى طالب است و پس از وى حسن و حسين و على بن الحسين و فرزند على، محمد معروف در تورات به باقر، كه تو وى را خواهى ديد ـ وقتى او را ديدى سلام مرا به او برسان ـ و سپس صادق، جعفر بن محمد و بعد موسى بن جعفر و على بن موسى و محمد بن على و على بن محمد و حسن بن على و بعد همنام و هم كنيه ى من كه حجت خدا و بقية الله او در روى زمين و نزد بندگان است و فرزند حسن بن على كه خدا به دست وى مشرق و مغرب زمين را خواهد گشود. [11].. .
2. حديث ثقلين
پيامبر گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله)فرمود:
من دو چيز گران بها در ميان شما مى گذارم: كتاب خدا و عترت و اهل بيتم; تا زمانى كه به اين دو تمسك كنيد، هرگز گمراه نخواهيد شد.
اين دو از يكديگر جدا نمى شوند تا كنار حوض كوثر بر من وارد شوند.
در اين حديث، كتاب و عترت در كنار يكديگر محور هدايت به شمار آمده اند و ديگر آن كه در اين روايت بر جدايى ناپذيرى قرآن و عترت تأكيد شده است. اگر اهل بيت معصوم از گناه و خطا نبودند، پيروى از آنان همواره موجب هدايت نمى گرديد و جدايى ناپذيرى آنان از قرآن، معناى روشنى نمى يافت.[12]

پی نوشتها:
[1]. احمد بن فارس، معجم مقاييس اللغة، ج 4، ص 331.
[2]. محمد حسين طباطبايى، الميزان، (اسماعيليان، چ 1)، ج 5، ص 78.
[3]. حسن يوسفيان، پرسمان عصمت، تحقيق مركز مطالعات و پژوهش هاى فرهنگى حوزه علميه، ص 52.
[4]. علامه شعرانى، ترجمه و شرح تجريدالاعتقاد، ص 510.
[5]. ابن ميثم بحرانى، قواعد المرام، (ناشر مكتبة آيت الله مرعشى نجفى، چ 2)، ص 178.
[6]. علامه شعرانى، همان، ص 510.
[7]. سوره ى نساء، آيه ى 59.
[8]. عنكبوت، آيه ى 8.
[9]. ترجمه الميزان، ج 4، ص 568.
[10]. محاضرات فى الالهيات، جعفر سبحانى، تلخيص على ربانى گلپايگانى، ص 541.
[11]. ترجمه ى الميزان، ج 4، ص 588.
[12]. الغدير، ج 3، ص 297، پرسمان عصمت، ص 55.
*****

با توجه به اين مطلب كه در هر زماني حجتي در زمين وجود دارد، پس مي‌توان گفت امام هر زمان عمر محدودي دارد، بعد از مرگ وي جانشيني خواهد داشت، امام زمان يك نفر با عمر طولاني مثلاً هزار سال نمي‌تواند باشد؟
پاسخ :
مسأله طول عمر امام زمان (عج) همواره در طول تاريخ از سوي برخي مورد استبعاد واقع شده است. به طوري كه سعدالدين تفتازاني داشتن حيات طولاني مدت آن حضرت را انكار و برخي هم به مقتضاي ادله به ولادت ايشان معترف گشته‌اند و ليكن گفته‌اند: كي نمي‌تواند تا اين مدّت طولاني در قيد حيات باشد. پس امام زمان از دنيا رفته است! امّا بايد دانست كه چنين باوري نه تنها با حديث «من مات و لم يعرف امام زمانه، مات ميتةً جاهليةً»؛ هر كس بميرد ولي امام زمان خويش را نشناسد، همچون مردگان جاهليت از دنيا رفته؛ منافات دارد.[1] بلكه به عقيده شيعه رشته امامت در هيچ عصري قطع نمي‌شود و هميشه يك امام زنده وجود دارد، گرچه اين امام از ديدگان غايب باشد.[2] و ما در اين نوشتار مقاله طول عمر امام زمان را هم از لحاظ اصل امكان و هم از لحاظ دلايل عقلي و نقلي ثابت و استبصاد حيات بلند مدت ايشان را برطرف مي‌سازيم.
امام دليل بر اصل امكان حيات طولاني مدت ترديدي نيست كه زندگي طولاني مدت از دو حال خارج نيست، يا ممكن است يا محال. كه مسلماً شخص با انصاف نمي‌تواند بگويد كه زندگي طولاني مدت محال است، چون در اين صورت هم منكر شواهد قرآني است كه (بعداً ذكر مي‌شود) و هم منكر شواهد علمي و تاريخي،[3] در نتيجه امكان زندگي طولاني مدت نه تنها محال نيست بلكه ممكن هم هست. و در اين صورت چه مانعي هست كه خداي متعال عمر وليّ خود را براي تحقق غرض از اغراض تشريع طولاني كند.[4] و امروزه قطعي شده است كه زندگي بيش از «عمر طبيعي» يا آنچه فوق عمر طبيعي تصور مي‌شود، از نظر پزشكي موضوعي محال نيست، چيزي كه هست هنوز علم پزشكي براي طولاني ساختن عمر انسان راهي كشف نكرده است، ولي اين ناتواني مربوط به علم پزشكي است نه مربوط به قدرت خداوند، خداوند بر همه چيز قادر و تواناست.[5] در نتيجه امكان حيات طولاني مدت وجود دارد.
امّا دليل بر اصل امكان عقلي حيات طولاني مدت با بدن عنصري قبل از اين كه به تشريح اصل برهان بپردازيم لازم است از باب مقدمه، نكاتي را بيان كنيم:
مقدمه اول: انسان گوهري جسماني است كه داراي اوصافي همچون شكل و جسم و صورت و... است و روح او گوهري نوراني و مجرد است كه از عوارض طبيعت و ماده به دور است. مقدمه دوم: بدن عنصري از عالم طبيعت است كه هميشه در تجدد است و صورت عالم طبيعت پيوسته در حال تبديل و نو شدن است، زيرا طبيعت مبدأ (علت) قريب حركت است و علت حركت بايد متجدد باشد. مقدمه سوم: عالم غايتي دارد كه به تكميل از ماده اوليه (هيولاي اُولي) و اتحاد با صورت‌هاي بسيط و مركب حيواني و انساني و عقلي به مراتب عامي و فناي محض مي‌رسد. مقدمه چهارم: انسان پيوسته به حركت جوهري و تجدد امثال در ترقي است و از جهت لطافت و رقّت حجاب ثابت مي‌نمايد:
هر نفس نو مي‌شود دنيا و ما بي‌خبر از نو شدن اندر بقاء (مولوي) پس انسان ثابتِ سيال است، سيال در طبيعت و ثابت است در گوهر روح و چون انسان ثابت سيال است هم براهين تجرد نفس در او به قوت خود باقي است و هم ادلّه حركت جوهري طبيعت.[6]
اصل برهان: چون روح انسان بر اثر ارتقاء و اشتداد وجوديِ نوري از سنخ ملكوت و عالم قدرت مي‌گردد، هر گاه طبيعتش را مسخر خود كند و بر آن غالب آيد احكام عقول (تجرد و عدم فنا) و اوصاف اسماي پروردگار (دائم...) بر او ظاهر مي‌گردد تا آنجا كه ظرف وجودش، وعاي مجردات و بسائط نوري دائم گردد و متخلق به اخلاق ربوبي شود. حاصل سخن اين كه از حيث عقلي هم امكان دوام چنين انساني در حيات عنصري وجود دارد.[7]
امّا دلايل نقلي بر امكان وقوع حيات بلند مدت مطابق آن چه قرآن خبر داده است مي‌دانيم كه عمر طولاني و مافوق حدود طبيعي عملاً دربارة برخي از انبياء ‌محقق شده است كه نمونه‌هايي را ذكر مي‌كنيم: 1. قرآن عظيم الشأن عمر شيخ الانبياء حضرت نوح را نزديك به هزار سال دانسته مي‌فرمادي: «و ما نوح را به سوي قومش فرستاديم و او در ميان آنها 950 سال درنگ كرد.»[8] 2. در مورد حضرت يونس مي‌فرمايد: « و اگر او از تسبيح كنندگان نبود تا روز قيامت در شكم ماهي مي‌ماند!»[9] اگر زندگي انسان در اعماق در شكم ماهي تا روز قيامت ممكن است چطور زندگي انسان در خشكي و آن هم به عنايت خدا تا زماني كه بخواهد ناممكن است.[10]
3. هم چنين قرآن درباره حضرت عيسي ـ عليه السّلام ـ مي‌فرمايد: «خداوند او را به سوي خود بالا برد و خداوند توانا و حكيم است.»[11] و در مورد حضرت ادريس ـ عليه السّلام ـ مي‌فرمايد: «ما او را به مقام والايي رسانديم.»[12]
گذشته از اينها در مورد شيطان مي‌فرمايد: «شيطان از خدا خواست كه پروردگارا! مرا تا روز رستاخيز مهلت ده (و زنده) بگذار، خداوند مي‌فرمايد: تو از مهلت يافتگاني».[13]
و در روايات متواتري كه از طريق اهل تسنن و شيعه از پيامبر گرامي اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ نقل شده است، آن حضرت حجت‌هاي الهي را دوازده نفر بيان كرده است.[14] مضافاً به اين كه اسامي آنها را هم حضرت بازگو فرموده است.[15] و در مورد آخرين حجت خدا كه فرزند امام حسن عسكري ـ عليه السّلام ـ است فرموده: «اگر از عمر دنيا فقط يك روز مانده باشد، خداوند آن روز را آن قدر طولاني مي‌كند تا مردي از فرزندانم كه اسم او همانند اسم من است ظهور كند و دنيا را با عدالت و دادگستري خود پر كند، آن گونه كه از ظلم و ستم پر شده است.»[16] گذشته از آنها پيامبر مسأله غيبت آخرين جانشين خود را مطرح كرده و از شك در آن كه به شك در امر خدا مي‌انجامد، تحذير نموده است.[17]
در يك جمع‌بندي نهايي بايد گفت كه از لحاظ اصل امكان زندگي طولاني بلند نه تنها ممكن است بلكه دلايل عقلي هم دوام چنين زندگاني را تأييد مي‌كند و بالاتر از همه حيات بلندمدت هم واقع شده است، چنانچه گفته شد. روي همين اساس مسأله طول عمر را نمي‌توان با قياس به عمرهاي كوتاه مردود دانست و روشن شد كه پيامبر اسلام حجت‌هاي خود را بيان كرده و رشته امامت نمي‌تواند منقطع شود. و امام زمان در حال غيبت است و هـر گاه خداوند اراده كند، زمين ميراث صالحان خواهد بود.
منابع براي مطالعه بيشتر:
1. دادگستر جهان، اميني، ابراهيم، ص 182 ـ 187، چ 26.
2. امامت و مهدويت، صافي گلپايگاني، لطف الله،‌ج 3، ص 187 ـ 197، چاپ سپهر.
3. تذكرة الخواص الامه، سبط بن جوزي، ص 182.
4. فرائد السمطين، جويني، امام الحرمين، ص 45.
5. البيان في اخبار صاحب الزمان، كنجي شافعي، حافظ ابوعبدالله محمد بن يوسف، تمام 25 باب كتاب.

پی نوشتها:
[1] . ر.ك: الامام المهدي، ميلاني، ‌سيد علي، ص 29 ـ 30، چاپ مركز الابحاث العقائديه، طبع اول، 1420 هـ .ق.
[2] . ر.ك: عقايد الاماميه، مظفر، شيخ محمد رضا، ص 79، چاپخانه بهمن، قم، انتشارات انصاريان.
[3] . در اين باره رجوع كنيد به كتاب دادگستر جهان، ص 184، كه از دايرة المعارف بريتانيا، ج 14، ص 376 و دايرة المعارف آمريكايي، ج 17، ص 463، مطالب سودمندي نقل كرده است.
[4] . ر.ك: محاضرات في الهيات، سبحاني، ‌جعفر، تلخيص علي رباني گلپايگاني، ص 573، ناشر جامعه مدرسين حوزه علميه قم، طبع پنجم.
[5] . ر.ك: عقائد الاماميه، مظفر، شيخ محمد رضا، ص 79 ـ 80.
[6] . ر.ك: شرح منظومه سبزواري، ملاهادي، ج 5، با تعليقه علامه حسن زاده آملي، حسن، ص 125، ادله تجرد نفس و ص 192، ابطال تناغ و نظريه صدر المتألهين شيرازي، چ اول، نشر ناب، چاپ باقري.
[7] . ر.ك: نهج البلاغه، علامه حسن زاده آملي، حسن، ص 12 ـ 16، ناشر قيام قم، چ اول، 1370 ش.
[8] . عنكبوت، 14.
[9] . صافات، 143 ـ 144.
[10] . ر.ك: محاضرات في الالهيات، سبحاني، جعفر، تلخيص، علي رباني گلپايگاني،‌ص 574، طبع پنجم، ناشر: جامعه مدرسين حوزه علميه قم.
[11] . نساء، 58.
[12] . مريم، 57.
[13] . حجر، 35 ـ 36.
[14] . ر.ك: صحيح بخاري، محمد بن اسماعيل، ج 9، باب الاستخفاف، قم، 81، چاپ دار الفكر، بيروت.
[15] . ينابيع الموده، قندوزي شيخ سليمان، ج 3، باب 76، ص 441.
[16] . ر.ك: مسند حنبل، الامام احمد، ج 1، رقم 99، و جلد 3، رقم 17 و 70، ناشر دار صادر، بيروت.
[17] . ر.ك: تفسير نور الثقلين، ابن جمعه العروسي الحويزي، شيخ عبد علي، ج 1، ص 359، طبع چهارم، ناشر انتشارات اسماعيليان، تحقيق سيد هاشم رسولي محلاتي.
*****

در مورد طولاني بودن عمر حضرت ولي عصر(عج) توضيح دهيد؟ با استناد به منابع مورد قبول نزد مسلمانان و ديگر اديان.
پاسخ :
همانگونه كه مستحضريد طولاني بودن عمر امام زمان(عج) در طول تاريخ مورد سؤال بوده است. اما عمري كه قرنها فراتر رود از ديدگاه‌هاي گوناگون امري شدني و ممكن است:
1 . امكان عقلي: مقصود اين امكان، محال نبودن عمر طولاني از نظر عقل است. به عنوان مثال بودن در آتش و نسوختن از نظر عقل محال است، درازي عمر نيز با تناقض همراه نمي‌باشد. و مانعي براي تحقق آن وجود ندارد، زيرا در مفهوم زندگي، مرگ زودرس نهفته نيست. بعضي همانند عدد 3 نمي‌باشد كه فرد است و زوج نشود. چون در اين مورد تناقض لازم مي‌آيد. بر اين اساس، ممكن است كه براي انسان شرائط و محيطي پديد آيد كه سلولهاي بدن پيوسته بازسازي شود. و اندامهاي پشين كه دچار پيري و فرسودگي شده‌اند به تدريج در جريان خون حل و دفع شوند. لذا، از نظر عقل سالها زنده ماندن محال نمي‌باشد.[1]
2. امكان علمي: امكان علمي بدين معناست كه از نظر علم، سفر انسان به سيارات منظومه شمسي و ديگر منظومه‌ها مردود نيست و نظريه‌هاي علمي امكان زيست دراز مدت را براي انسان نيز محال نمي‌داند در كيهان‌شناسي، روانشناسي و ساير رشته‌هاي علمي هر روز نظريه استوار پديد مي‌آيد كه با دليلهاي و شواهد بيشتر و مانع كنند همراه مي‌باشد. از اين رو به لحاظ علمي در امكان زيست طولاني نيز ترديد نمي‌شود كه ذيلاً اشاره مي‌گردد :
الف) برخي از محققان مي‌گويند، ژنهايي را كشف كرده‌اند كه عامل جاويدانگي سلولهاست. اين ژنها مي‌توانند سلولهاي آسيب ديده را ترميم كنند. آزمايشهاي بر حشراتي كه اين ژنها در آنها فعال شده بود نشان داد كه اين جانداران بر اثر مرگ سلولي نمي‌ميرند، بلكه تحليل فيزيكي اندامهاي به مرگ آنها مي‌انجامد. اميد است با شناخت مكانيسم پيري، كيفيت زندگي سالمندان بهبود يافته و روند پيري كاهش پيدا كند.[2]
ب) پژوهشگران با آزمايشهاي به رويشي از ژن درماني دست يافته‌اند كه از تحليل رفتن ماهيچه‌هاي بدن در اثر پيري پيشگيري مي‌كند. و با اين رويش مي‌توان حجم و قدرت ماهيچه‌ها را در زمان پيري و يا در بيماريهاي خاص،دوباره بدست آورد.[3]
ج) تاكنون تصور مي‌شد كه نقص در سيستم اعصاب برگشت ناپذيرر است و بافتهاي عصبي را نمي‌توان ترميم كرد. ليكن محققان دريافته‌اند كه سلولهاي مغز بيشتر نيز مي‌توانند با حضور خود را بازسازي كنند وي اين كار پيوسته در طول زندگي يك فرد انجام گيرد.[4]
د) تحقيق نشان داده است كه مرگهاي در 90 و 100 سالگي بيشتر به خاطر كهولت نيست، بدلايل مشخص و عوارض‌هاي همانند سكتة مغزي عفونت ريه، پوكي استخوان و ... رخ مي‌دهد.
و هم‌چنين، نا اميدي و يا در سالمندان احتمال مرگ زودرس را در آنها افزايش مي‌دهد. و تحقيق روي 795 مرد و زن 64 تا 75 ساله نشان دادند كه 29 درصد آنهايي كه حالت يأس داشته نسبت به ديگران مرگ زودرس داشته‌اند.[5]
3 . امكان عملي: امكان عملي آن است كه پديدة روزافزون علمي و تحقيقي همانند: سفهاي فضايي، دريايي، ژن شناسيها، اندامهاي مصنوعي، رشد جانواران، بيرون از رحيم، و... زندگي اجتماعي را سازمان مي‌دهد، كه يك نوع از پيشرفت علمي است، در پرتوي آن مي‌توانيم در باره عمر مهدي (عج) به بررسي بنشينيم... ديگر هيچ انگيزه‌اي براي شگفتيها باقي نمي‌ماند، مگر اينكه در دانش امام مهدي(عج) شك كنيم و پيشي گرفتن علم او را بر كاروان دانش بشر بعيد بشماريم... اگر همه اينها را باور داريم، چگونه براي خداوند بلند مرتبه دشوار مي‌شماريم كه مهدي(عج) را بر دانش زمان پيشي دهد؟ طول عمري كه خداوند به موعود منتظر(عج) بخشيد، شگفت مي‌آورد، اما دگرگون كردن جهان و بناي از نوساختن بر مبناي تمدن بزرگ كه به عهدة آن حضرت گذاشته شده چگونه بايد نظر داشت؟[6]
4 . منابع ديني: الف) منابع اماميه، امام سجاد ـ عليه السلام ـ مي‌فرمايد: سنت‌هاي از انبياء گذشته در قائم به يادگار مانده است. از آدم و نوح ـ عليه السلام ـ طول عمر، از ابراهيم ـ عليه السلام ـ تولد پنهاني، از عيسي ـ عليه السلام ـ غيبت .... [7] و امام صادق ـ عليه السلام ـ فرمود: خداي تعالي عمر بندة صالح خويش، خضر، را طولاني نكرد جز براي اينكه دليلي بر طول عمر قائم (عج) باشد. و از اين رهگذر بهانه دشمنان را خنثي و حجت ايشانرا قطع كند.[8]
ب) اهل سنت: 1. ابن جوزي كه از علما معروف اهل سن و حنفي مذهب است، پس از بحث در حالت حضرت مهدي(عج) و نقل روايات رسول اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ درباره آن حضرت مي‌گويد: اين اعتقاد اماميه صحيح است كه حضرت مهدي موجود زنده است و براي افرادي استدلال مي‌كند كه از عمر طولاني برخوردار بوده‌اند. مانند: خضر، الياس، و هم‌چنين «ذوالقرنين» كه در تورات آمده است. 3000 سال عمر كرد. و هم‌چنين معمّريني در شمار عمرهاي 900، 800، 700 سال نيز در تاريخ آمده است.[9]
2. عبدالوّهاب شعراني، او، پس از انكه از تولد آن حضرت در نيمه شعبان 255، صحبت دارد،مي‌گويد: او باقي است تا آنكه حضرت عيسي ـ عليه السلام ـ از آسمان نزول كند ديدار نمايد. و عمر او تاز مان ما كه 958 هجري باشد 706 سال است...[10]
5 . كتب آسماني:
الف) قرآن كريم: در قرآن كريم نيز مواردي از عمرهاي طولاني آمده كه به نمونه آن اشاره مي‌گردد: حضرت نوح ـ عليه السلام ـ : «نوح را به سوي قومش فرستاديم، 950 سال در ميان آنان درنگ كرد»[11] و همچنين، حضرت يونس ـ عليه السلام ـ : «اگر او از اهل شيخ نبودي تا قيامت در شكم ماهي نگه مي‌داشتم،»[12]
پس اگر زندگي در شكم ماهي تا قيامت امكان داشته باشد، در خشكي طبيعي است كه امكان خواهد داشت.
ب) كتب آسماني اهل كتاب: در ميان خداپرستان و پيروان اديان آسماني، از اينكه طول عمر ممكن است اختلافي نيست. و در تمام كتب مؤسسه از عمر طولاني بسيار سخن به ميان آمده است. از جمله در ثور است كه كتاب مقدس يهوديان است از نظر مسيحيان نيز مورد اعتماد مي‌باشد. و در آن شرح زندگي زيادي را اينگونه آورده است كه جزء كساني كه عمرشان طولاني است اما، در اديان گذشته سخن از طول عمر حضرت مهدي(عج) نيست. بلكه سخن در مطلق و درازي عمر و كساني است كه عمر فوق طبيعي و معمولي داشته‌اند. مي‌گويد: «آدم» 900 سال، «نوش» 905 سال، «قينان» 910، «منشوشالح» 969، «المك» 777 سال داشته و بعد از آن مرده‌اند.[13]
و هم‌چنين در انجيل كه بعد از تورات بوده و از آن به عهده جديد ياد مي‌كند مي‌گويد: ... انسان‌هاي مادي بوده‌اند كه 2000 سال داشته حداقل آن 900 سال است كه موارد متعددي را نشان مي‌‌دهد.[14]
6 . تاريخ: كهنسال‌ترين، انسان‌ها آنچه در تاريخ آمده زياد بوده‌اند كه بالا 500 سال داشته‌اند.[15] و نمونه‌هاي ديگر اينكه «فيروازاي» يكي از پادشاهان 537، «ابوهبل» ،قس،اسقم، هر كدام 670 سال، مصرايم نوه نوح، ملك نوه ادريس هر كدام 700 سال و .... داشته‌اند.[16] هم چنين ضحاك 1200، مهركان 2500، عاد و لقمان هر كدام 3500 سال عمر كرده‌اند و ... [17]
در نتيجه: آنچه كه به عنوان نمونه و اختصار اشاره گرديد، عمر طولاني نه از نظر عقل محال بود، و نه از انظر علمي آن را نفي مي‌كند، تاريخ، سنت و اديان آسماني نيز بر‌ آن است كه انسانهايي بوده‌اند كه فوق عادت و عمر طبيعي همگان، عمر داشته و زندگي كرده‌اند، فلذا طولاني بودن عمر اما زمان(عج) از ديدگاه مسلمين از جهات مختلف ممكن بوده و محال نمي‌باشد.
منابع جهت اطلاع:
1 . مهدي موعود،‌محمد باقر مجلسي، ترجمه علي دواني، باب «معمّرين» ج 2، چاپ مسجد مقدس جمكران.
2 . منجم الثاقب، طبري نوري، ج 2، باب «معمّرين» همان.
3. زنده روزگاران، دكتر حسين فريدوني، نشر آفاق، 1381.
4. راز طول عمر، علي اكبر مهدي‌پور، انتشارات طاووس، 1378.
امام رضا (ع) مي فرمايند‌:
ن: 1541 هنگامي كه حضرت مهدي(عج) خروج كند و ظاهر شود در سن سالخوردگان و منظر و سيماي جوانان است.[18]

پی نوشتها:
[1] . سيد صدر، محمدباقر. جستجو پيرامون مهدي(عج)، ص 17 و 18 ترجمه كتابخانه اسلامي، مؤسسه بناء، 1379.
[2] . ماهنامة پيام زن، شمارة 92، ص 94.
[3] . ماهنامه دانشمند، شمارة 432، ص 21.
[4] . ماهنامه دانشمند، شماره 4444، ص 25، مهر 1379.
[5] . همان، شماره، 459، ص 24.
[6] . سيذ صدر، محمدباقر، جستجو پيرامون امام مهدي(عج)، ص 19 ـ 25، ترجمه كتابخانه اسلامي، 1379.
[7] . مجلسي، محمدباقر، بحارالانوار، ج 51ؤ ص 217،‌مؤسسه الوفاء، بيروت.
[8] . همان.
[9] . ابن جوزي، سبط حنقي، تذكرة الخواص الامه، ص 365 ـ 365، اعلمي، بيروت.
[10] . شعراني،‌عبدالوهاب، اليواقيت و الجواهر، ص 65، دارالكتب اسلامي، تهران.
[11] . عنكبوت: 14.
[12] . قلم، 48.
[13] . تورات، ترجمه فاضل خالقي، سير پيدايش، باب 5، آيات 5 ـ 32.
[14] . انجيل، كتاب اعمال سولان، باب اول، آيات 1 ـ 12.
[15] . دخيل، علي محمد، الامام المهدي، ص 146 ـ+ 186، دارالمرتضي، بيروت، 1403.
[16] . دايانا، اس، ودرف، چگونه مي‌تواند 100 سال زندگي كرد» ترجمه ليلا مهرادبي، ص 48، انتشارات حسام، 1371.
[17] . همان، ص 49.
[18] . علامه مجلسي، بحارالانوار، ج 52، ص 332.
*****

اگر هدف از ظهور امام زمان ـ عليه السّلام ـ اصلاح جامعه و... و مهيا ساختن زمينه اي براي رسيدن به خدا مي باشد، اگر اين اهداف بدون ظهور حاصل شوند آيا جايي براي خواندن دعاي فرج مي ماند و نيازي به وجود امام زمان (عج) هست يا خير؟
پاسخ :
يكي از ادله ضرورت وجود امام «لطف» است و لطف چيزي جز هر آنچه موجب تقرب عبد به سوي خدا و دوري او از معصيت الهي نمي باشد و اين امر در «امامت» حاصل مي شود. خداوند انسان را از روي فيض و رحمت خود آفريد و ارادة او بر اين تعلق گرفت كه اين نوع انسان به مدارج سعادت و كمالات نهايي خود برسد و اين ممكن نيست مگر به واسطة وجود يك هادي و قائدي كه او بشر را به صلاح و سعادت راهنمايي كند و با فرض اينكه دين محمدي خاتم اديان است و پيامبر اكرم خاتم النبيين است لذا پس از او نوبت به امامت ائمه هدي مي رسد.[1] حال سؤال اينجاست كه جامعه اي را فرض كنيم كه همگي معصوم هستند و هيچ خطا و گناهي از افراد جامعه سر نمي زند آيا باز هم ضرورت وجود امام الزامي است؟ در پاسخ به اين سؤال بايد گفت ضرورت وجود امام در گرو خطاپذيري نوع بشر است و اگر اينچنين جامعه اي را فرض كنيم ديگر نيازي به امام نيست و لكن نوع بشر به گونه اي خلق شده كه اينچنين جامعه اي ابداً محقق نمي شود. انسان ها به واسطة داشتن غرائز سركش و مرزنشناس هميشه درصدد ارضاء اميال و مشتهيات دروني خود هستند. و براي اينكه به اميال دروني خود برسد غالباً از حد خود گذشته و به حقوق ديگران تجاوز مي كند و اين خود باعث مي شود تا باب ظلم و تجاوز در جامعه بشري هميشه باز شود و چون اين وضعيت آميخته با سرشت آدمي است و اگر او به تربيت نفس و به اصلاح درون نپردازد هميشه جامعه گرفتار فساد و ظلم خواهد بود. لذاست كه انسان اجتماعي هميشه نيازمند رهبري آسماني است تا او را به سمت حق و حقيقت راهنمايي كند. از طرف ديگر انسان در زندگي فردي خود نيز نيازمند رهبري امامي معصوم مي باشد چرا كه هدف خلقت در اين است كه انسان با استعدادهايي كه در وجود خود دارد به فعليت برسد و كمالات انساني را دارا شود و اين در گرو هدايتهاي معصومين امكان پذير است.[2] حال اگر همين پرسش مطرح شده را اختصاص بدهيم به مسئله غيبت و ظهور امام زمان (عج) جواب اينچنين خواهد بود. اوّلاً اين چنين فرضي را كه پرسشگر محترم مطرح كرده اند فرض دست نايافتني و هيچ وقت محقق نمي شود چرا كه با وجود غرائز و اميال دروني از يك طرف و شياطين جن و انس از طرف ديگر هيچ وقت انسان ها به طور عموم نمي توانند بدون نياز به امام به يك صلاح و رستگاري برسند چون بني نوع آدم هميشه گرفتار اين وضعيت درون و وساوس شيطاني بوده است. به علاوه اينكه پيرامون وضعيت جوامع بشري در زمان غيبت روايات به خصوص داريم كه به حدّ تواتر هم رسيده كه همگي اين معني را افاده مي كنند كه اجتماعات بشري گرفتار فساد مي شوند نيمي از جمله نشانه هاي قطعي ظهور امام زمان فساد بيش از حد جوامع بشري است كه البته اين خود معلول محروميت بشريت از وجود امام ظاهر است. پس معلوم مي شود وضعيت اجتماعات انساني در آخر زمان به گونه اي خاص به سمت فساد و گمراهي پيش مي رود به گونه اي كه هيچ راهي براي متوقف كردن كامل آن و اصلاح كلي آن وجود ندارد الا ظهور انسان كاملي كه مژدة آن را تمام انبياء و اولياء به بشر داده اند.
پس نتيجة بحث اين شد كه وجود امام ضروري است به قاعده لطف و هيچ وقت بشر بي نياز از امام نخواهد بود و تا موقعي كه در سرشت انسان ها غرائز و اميال دروني وجود دارد و آنها داراي قوة اختيار هستند. بشر نيازمند به امامي معصوم كه او را در مسير حقيقت راهنمايي كند، خواهد بود. لذاست كه با وضع موجود هيچگاه جامعه اي كه به صلاح كامل برسد محقق نمي شود الا به ظهور آن منجي يگانه و اوست كه با قدرت الهي تمام بشريت را با ظهور خود و انقلاب جهاني خود به فلاح و رستگاري سوق مي دهد. در آخر به عنوان حسن ختام حديثي از حضرت ولي عصر (عج) نقل مي كنيم كه در توقيع شريف آن حضرت آمده است.
براي مطالعة بيشتر به كتب ذيل مراجعه گردد:
1. انيس الموحدين، ملا محمد مهدي نراقي.
2. انسان كامل از ديدگاه نهج البلاغه، آيت الله حسن زاده آملي.
3. ادب فناي مقربان، ج 1، آيت الله جوادي آملي.
اكثروا الدّعاء بتعجيل الفرج فانّ ذلك فرجكم
براي تعجيل در امر فرج بسيار دعا كنيد كه فرج شما نيز در همين است.
احتجاج، ج 2، ص 545.

پی نوشتها:
[1] . كشف المراد، علامه حلي، مؤسسة نشر اسلامي، چاپ 9، سال 1422، ص 492 ـ 490 و قواعد المرام، ميثم بحراني، ص 177 (مطبعة الصدر، چاپ دوم)، 1406.
[2] . آموزش عقايد، آيت الله مصباح يزدي، ص 303 ـ 304 (شركت چاپ و نشر بين الملل سازمان تبليغات اسلامي، چاپ پنجم، 1380).
*****

راه شناخت امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)در آخر الزمان چيست؟
پاسخ :
ما براي شناخت حضرت ولي عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف)چهار راه معرفي مي كنيم:
1. قرآن، سنّت، عرفان و حكمت
قبل از توضيح اين اصول چهارگانه در شناخت امام زمان (عج) ذكر يك مقدمه ضروري است، مسأله مهدويت علاوه بر اينكه يك امر مسلّم ديني و اسلامي است، تقريباً به عنوان يك موضوع عمومي در ميان بسياري از مجامع و امتهاي گذشته مطرح بوده و مورد انتظار بشري قرار گرفته است.[1]
بعد از ذكر اين مقدمه كوتاه به معرفي چند راه براي شناخت حضرت امام زمان (عج) مي پردازيم.
الف. قرآن كريم: قرآن كريم تجلّي ذات باري تعالي بر نبي مكرّم اسلام ـ صلي الله عليه و آله و سلّم ـ است. برخي از آيات قرآن ظهور در مسأله مهدويت داشته و مباحث پايان و آينده جهان را بررسي مي كنند و برخي ديگر از آيات با عنايت به روايات به تأويل برده شده است.
به عنوان نمونه دو آيه را ذكر مي كنيم:
1. «ما در «زبور» بعد از ذكر «تورات» نوشتيم، سرانجام، بندگان شايستة من، وارث و حاكم زمين خواهد شد»[2] امام باقر ـ عليه السلام ـ در تأويل و تغيير اين آيه شريفه فرموده است: «اين بندگان شايسته كه وارثان زمين گردند، حضرت مهدي (عج) و اصحاب او در آخر الزمان هستند.»[3]
2. «خداوند براي آنهايي كه ايمان آورده وعمل صالح انجام داده است، وعده داده اند كه آنان را خليفه روي زمين نموده، همانگونه كه پيش از آنها را خليفه ساخته بود...».[4] امام سجاد ـ عليه السلام ـ بعد از تلاوت اين آيه شريفه فرموده است: «اينان از شيعيان ما هستند. خداوند اين كار را در حق آنان به دست مردي از ما خاندان خواهد كرد. آن مرد مهدي اين امت است».[5]
ب. سنت: روايات گسترده اي از منابع حديثي اماميه همانند كمال الدين و تاج النعمه (شيخ صدوق)، الغيبة (طوسي)، الغيبه (نعماني)، اصول كافي (كليني) و... به مسأله مهدويت پرداخته و مباحث آن را شناسانده اند، و در كتابهاي حديثي اهل سنت نيز روايات نبوي متعددي در مورد مسأله مهدويت ذكر شده است كه در ذيل به عنوان نمونه چند روايت ذكر مي شود:
1. حضرت مهدي (عج) در صحيفة فاطمة زهرا ـ سلام الله عليها ـ ، جابر مي گويد: روزي بر فاطمه ـ سلام الله عليها ـ وارد شدم، صحيفه اي را در دست مبارك او ديدم كه اسم پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلّم ـ و تمامي اسامي ائمه دوازده گانه ـ عليهم السلام ـ در آن ثبت شده بود. و جابر همه آن اسامي را ذكر كرده كه از جمله اسم مبارك حضرت مهدي (عج) در اين روايت اين چنين آمده است: «ابا القاسم، م، ح، د بن الحسن و هو حجة الله تعالي علي خلقه و امّه جاريه و اسمها «نرجس».[6]
2. طبرسي از امام محمدباقر ـ عليه السلام ـ آورده است كه آن حضرت خطبة رسول اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلّم ـ در روز غدير را در يك حديث طولاني آورده است كه در بخشي از آن درباره وجود مبارك امام مهدي (عج) اين چنين فرموده است: «بدانيد كه او (امام مهدي) باقي ماندة حجّت هايي است كه حجّتي بعد از او نخواهد بود. او ولي خدا در زمين و حاكم در ميان خلق و امين در نهان و آشكار است.»[7]
3. ابن سعيد خدري از رسول اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلّم ـ : «در امتي من مهدي است كه پس از خارج شدن از غيبت، زمين را پر ازعدل نموده، چنان كه از جور و ستم پر شده باشد.»[8]
4. از رسول اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلّم ـ : به مهدي بشارت مي دهم، مردي از قريش و از عشرت من مي باشد.»[9] و هم چنين روايت زيادي از فريقين در اين مورد رسيده است كه زمينه بيان آن نمي باشد.
ج. عرفان
عرفان راه ديگري براي شناخت امام زمان (عج) است. عرفاي اسلامي كه اصحاب كشف و شهودند مسأله مهدي موعود را مطرح كرده و برعظمت مقام آن تأكيد نموده اند. آنان اين مطلب را در قالبهاي شعر و نثر به ديگران رسانده اند. و در عرفان اين موضوع را در حقايق مسلم دين و وقايع حتمي جهان مي دانند. از آن حضرت به قطب زمان، ولي دوران و خاتم اولياء ياد كرده اند. و به چند نمونه از ديدگاه عرفاني اشاره مي شود:
1. شيخ عطار نيشابوري، عطار كه مطالب عرفاني فراواني در بعد شخصيتي حضرت مهدي (عج) گفته است، به نمونه اي از اشعار او دربارة آن حضرت اشاره مي گردد:
اوست باب اولياء عين اليقين اوست اسرار معاني را معين
اوست دانا در همه روي زمين اوست بنياد و همه اسرار دين
اوست عالم بر علوم اولين اوست ظاهر بر ظهور آخرين...
نام او، نام محمد (ص) آمده خلق او، خلق احمد آمده...
صد هزاران اوليا روي زمين از خدا خواهند مهدي را يقين
يا الهي، مهدي را از غيب آر تا جهان عدل گردد آشكار...[10]
2. محمود شبستري، ايشان تحت عنوان «قاعدة ختم ولايت» مي گويد: «غرض از ختم ولايت وجود مبارك حضرت مهدي (عج) است كه سلسله ولايت به او ختم مي گردد. حقيقت كمال به نقطة دائرة اخير به ظهور مي رسد كه خاتم اولياء باشد. يعني دائره وجود ولايت مطلقه حضرت مهدي (عج) كه نقطه ختم ولايت است، در حقيقت مظهر همه ولايتهاست كه در وجود انبياء و اولياء گذشته فرد فرد وجود داشته اند، و در اين نشئه به وجود خاتم اوليا حضرت مهدي ظهور يافته است.[11]
ح. حكمت: حكماء و فلاسفه اسلامي نيز به مسأله ولي كامل و خليفه خدا در زمين توجه داشته و بر مبناي انديشه خود از آن سخن گفته و آن را شناسانده اند كه به چند نمونه از نظريه بزرگان اهل حكمت اشاره مي شود:
1. معلم ثاني ابونصر فارابي، حكيم فارابي، در تحليلي كه دارد، زندگي صحيح اجتماعي را در مديريت كامل و آگاه به زمان و مكان مي داند. و آن مدير كامل را به زمان حضور و غيبت پيش بيني كرده مي گويد: رئيس مدينه فاضله، نمي تواند هر كسي باشد. و كسي مي تواند كه داراي ملكة كامل باشد، چنين انساني، انسان كامل است. كه بالفعل هم عقل است و هم معقول، هم مدير است و هم مدبّر، هم معلم است و هم مرشد. او اشراف كامل بر همه دارد. زيرا بقاي مدينه فاضله، به امام و رهبر است. و اينگونه رهبر متصل به عقل الهي است و از بركت علم تأويل برخوردار مي باشد. و به همه معارف حسي و غيرحسي آشنائي كامل دارد. و چنين انساني شايسته ي خلافت الهي در زمين است. و ارتباط با عالم غيب داشته، در بيان معارف اشتباه نمي كند... و بعد مي گويد: اگر زماني چنين انساني در جامعه حضور نداشت و از منظرها پنهان و در حال غيبت به سر مي برد، بايد شرائع و احكامي را كه اين رئيس و يا امثال آن در حال حضور وضع كرده اند، بگيرند و همانها را قوانين قطعي جامعه قرار دهند و جامعه را به آن اداره كنند.[12]
2. شيخ اشراق، شهاب الدين سهروردي مي گويد: هيچ گاه عالم از حكمت و از وجود كسي كه قائم به حكمت است و حجّت هاي روشن خدا در نزد او مي باشد، خالي نخواهد بود. و اين كس همان خليفه خدا در زمين است. پس، در هر زماني چنين شخصي بهم رسد كه نمونه كامل علم و عمل بوده و رهبري امت به او بوده و خلافت الهي در زمين نيز به عهده او مي باشد. و زمين هرگز از چنين انساني تهي نخواهد ماند. امّا اين چنين رهبر و پيشواي جامعه، گاهي در ظاهر بوده و حكومت تشكيل مي دهد. و گامي در نهايت پنهاني بوده و در غيبت به سر مي برد. و آن كه در غيبت به سر مي برد مردم او را «قطب زمان» مي نامند. او در جاي بي نشاني زندگي كرده و از او نشاني در دست نمي باشد. هر گاه اين امام و رهبر ظاهر گردد و در رأس حكومت قرار گيرد، زمان، زماني نوراني خواهد شد.[13]
مراکز مرتبط با موضوع
1. مركز مطالعات و پژوهش هاي فرهنگي حوزه علميه قم، گروه مهدويت.
2. مركز تخصصي مهدي موعود، تلفن 7737801.
3. موسسه فرهنگي انتظار نور، تلفن: 32ـ 7746830.
4. كتابخانه تخصصي مسجد مقدس جمكران.
5. كتابخانه تخصصي مهدويت، سازمان تبليغات اسلامي، 291143 و... .
گفتني است كتابهاي ذيل از اتقان خاصي برخوردار بوده و با اطمينان مي توانيد براي شناخت آن حضرت از آنها بهره بريد.
1. كمال الدين، شيخ صدوق؛ 2. الغيبه، طوسي؛ 3. الغيبه، نعماني؛ 4. امامت و مهدويت، آيت الله صافي گلپايگاني؛ 5. منتخب الاثر، آيت الله گلپايگاني؛ 6. مهدي موعود، علامه مجلسي؛ 7. تاريخ عصر غيبت و عصر ظهور، محمد صدر و... .

پی نوشتها:
[1] . دائرة المعارف فارسي، ج 1، ص 1373.
[2] . انبيا، 105.
[3] . طبرسي، ابوعلي الفضل بن الحسن، مجمع البيان، ج 7، ص 66، دار احياء التراث، بيروت، 1406.
[4] . نور، 56.
[5] . طبرسي، همان، ص 152؛ مجمع البيان، همان.
[6] . شيخ صدوق، ابي جعفر محمد بن بابويه قمي، كمال الدين تمام النعمه، ج 1، ص 420، ترجمه كمرة نشر دار الحديث، قم، 1370.
[7] . طبرسي، ابي منصور احمد، احتجاج طبرسي، ج 1، ص 80، مؤسسه الاعلمي، بيروت، 1983 م.
[8] . ترمذي، ابي عيسي محمد، صحيح ترمذي، ص 270، چ قديم، مصر.
[9] . ابن حجر هيثمي، شهاب الدين احمد شافعي، صواعق المحرقه، ص 99، مكتبه القاهره، 1385 ق.
[10] . نيشابوري، شيخ عطار، فريد الدين، مظهر العجائب، ص 44، چ سنگي.
[11] . لاهيجي، شيخ محمد، مفتاح الاعجاز شرح گلشن راز، ص 313، مركز نشر، انتشارات سعدي، 1371ش.
[12] . ابونصر فارابي، آراء اهل المدينه الفاضله، ص 89، طبع مصر، 1368 ق.
[13] . شيخ اشراق، شهاب الدين سهروردي، حكمة الاشراق، ج 2، ص 11، انتشارات بيدار، قم.
*****

موقعي كه حضرت صاحب‌الامر ـ عليه‌السلام ـ ظهور كنند همه جا پر از ظلم و جور و فساد است آيا در ايران شهري وجود دارد كه از هرگونه فساد عاري و امن باشد؟
پاسخ :
پيش از پرداختن به پاسخ سؤال تذكر اين نكته ضروري است كه پر شدن دنياي آخرالزمان از ظلم و ستم ـ كه در روايات متعددي آمده است ـ به اين معني نيست كه در آخرالزمان همة انسان‌ها در ورطه فساد و تباهي غرق مي‌شوند و انسان‌هاي مؤمن و صالح در هيچ جاي دنيا يافت نمي‌شوند. معناي صحيح اين احاديث اين است كه در آخرالزمان جهان پر از ظلم و ستم مي‌شود نه پر از ظالم و ستمگر. تفاوت اين دو در اين است كه اگر بخواهد جهان پر از ظالم باشد بايد همة انسان‌ها ظالم باشند اما اگر جهان پر از ظلم باشد لازم نيست همه ظالم باشند بلكه ممكن است عدة معدودي به خاطر در اختيار داشتن قدرت و ثروت نامشروع جهان را از ستم آكنده نمايند در عين حالي كه انسان‌هاي صالح فراواني نيز وجود دارند. براي تقريب به ذهن توجه به اين مثال ساده مي‌تواند مفيد باشد:
اگر كسي بگويد فضاي اين اطاق پر از دود سيگار شد آيا معناي عبارت ياد شده اين است كه همة افرادي كه در اين اطاق حضور دارند سيگار مي‌كشند؟ بدون ترديد خير. چون ممكن است يك نفر در اين مكان سيگار بكشد اما تمام فضاي اطاق را همين يك نفر پر از دود سيگار كند. محتواي روايات ياد شده نيز اين است كه در آخرالزمان جهان پر از ظلم مي‌شود و نه پر از ظالم و ممكن است پر شدن جهان از ظلم به وسيلة عدة محدودي باشد كه از قدرت و ثروت خود به شكل نامشروع استفاده مي‌كنند نه اينكه همة انسان‌ها ظالم و بيدادگر باشند.
هدف ما از طرح اين مقدمه توجه دادن ذهن شما پرسشگر گرامي به اين واقعيت است كه اگر در روايات از پر شدن دنيا از ظلم و ستم سخن به ميان آمده است معناي اين روايت اين نيست كه در هيچ شهر و منطقه‌اي انسان‌هاي صالح يافت نمي‌شوند بلكه علي‌رغم وجود ظلم و فساد فراگير ممكن است در مناطق مختلف دنيا انسان‌هاي صالح و پرهيزگار فراواني نيز باشند كه از منتظران واقعي امام مهدي ـ عليه‌السلام ـ بوده و در زمينه‌سازي براي ظهور آن حضرت از هيچ تلاشي دريغ نمي‌ورزند.
اما در عين حال در احاديثي كه از پيشوايان ديني نقل شده است از شهر مقدس قم به عنوان شهري كه در آخرالزمان مركز شيعيان واقعي بوده و پايگاه دانش و معرفت است نام برده شده است.
صفوان مي‌گويد روزي نزد امام كاظم ـ عليه‌السلام ـ بودم و سخن از مردم قم و ميل آنان به حضرت مهدي ـ عليه‌السلام ـ به ميان آمد امام هفتم ـ عليه‌السلام ـ فرمودند:
خداوند آنان را رحمت كند و از آنان خشنود باشد. و سپس ادامه دادند: بهشت هشت در دارد كه يكي از آنها براي مردم قم است در ميان شهر‌ها و كشورها آنان نيكان و نخبگان شيعيان ما هستند. خداوند ولايت و دوستي ما را به طينت و سرشت آنان آميخته است.[1]
و امام صادق ـ عليه‌السلام ـ در حديث ديگري فرموده‌اند:
به زودي شهر كوفه از مؤمنان خالي مي‌شود و علم و دانش از آنجا رخت بر مي‌بندد و چون ماري كه در گوشه‌اي چنبره زده است محدود مي‌گردد و از شهري كه آن را قم مي‌نامند ظهور مي‌كند و آن‌جا پايگاه علم و فضيلت و معدن دانش و كمال مي‌گردد به گونه‌اي كه روي زمين هيچ مستضعف (فكري) نمي‌ماند كه از دين آگاهي نداشته باشد حتي زنان پرده‌نشين. و اين زمان نزديك زمان ظهور قائم(عج) ما خواهد بود...[2]
در پايان تذكر اين نكته ضروري است كه معناي روايات ياد شده و روايات مشابه آن خالي بودن شهر مقدس قم از تمام مظاهر فساد و تباهي نيست بلكه ممكن است اين شهر نيز از فتنه‌هاي آخرالزمان در امان نمانده و برخي از مظاهر فساد در آن نيز يافت شود ليكن براساس احاديث ابن شهر در مقايسه با ساير شهرها از وضعيت مطلوب‌تري برخوردار است.
براي مطالعه بيشتر به كتاب چشم‌ادازي به حكومت مهدي(عج) نوشتة نجم‌الدين طبسي مراجعه كنيد.
امام صادق ـ عليه‌السلام ـ فرمودند:
درود خداوند بر قم پروردگار جهان سرزمينشان را از باران سيراب و بركاتش را بر آنان نازل مي‌گرداند و گناهانشان را به حسنات مبدّل مي‌سازد آنان اهل ركوع، سجود، قيام و قعودند چنان‌كه آنان فقيه، دانشمند و اهل درك و فهم هستند آنان اهل درايت و روايت و بينش و عبادت‌كنندگان نيكي هستند.
بحارالانوار، ج 60، ص 217
پی نوشت:
[1] . علامه مجلسي، بحارالانوار، ج 60، ص 217.
[2] . همان، ص 213.
*****
منظور از خروج سيد حسني در زمان ظهور چيست؟
پاسخ :
بر اساس احاديث و روايات، خروج سيد حسني، ‌از نشانه‌هاي ظهور حضرت مهدي ـ عليه السّلام ـ است.
امام صادق ـ عليه السّلام ـ فرمودند: سيد حسني جواني خوش سيماست كه از سرزمين ديلم و قزوين براي نصرت و ياري آل محمد ـ صلّي الله عليه و آله ـ قيام مي‌نمايد و با بانگي رسا و بياني شيوا فرياد بر مي‌آورد كه به ياري آل محمد ـ صلّي الله عليه و آله ـ برسيد و از شما طلب ياري مي‌كند. مردان از طالقان كه شوق شديد به جهاد دارند به او پاسخ مثبت مي‌دهند.[1]
شيخ عباس قمي (ره) مي‌فرمايد: سيد حسني از اولاد حضرت امام حسن مجتبي ـ عليه السّلام ـ است. او دعوي باطل ندارد و ادعاي مهدويت يا نيابت امام زمان بودن را ندارد و مردم را به نفس خود دعوت نمي‌كند و از شيعيان مخلص ائمه اثني عشر و تابع دين حق است و در بين مردم مطاع و بزرگ است و در گفتار و كردار موافق با شريعت حقّة خاتم الانبياء محمد ـ صلّي الله عليه و آله ـ است، در زمان او كفر و ظلم، عالم را فراگرفته است و مردم از دست ستمگران و فاسقان در اذيت و آزار به سر مي‌برند. در چنين شرايطي سيد حسني براي نصرت دين استغاثه مي‌كند و مردم او را اجابت نمايد.[2]
سيد حسني، پس از دوران طولاني، زمام امور مناطقي را به دست مي‌گيرد و اندكي پيش از ظهور به سوي عراق وكوفه مي‌رود و از ديلم و قزوين تا كوفه زمين را از لوث وجود ظالمان پاك مي‌كند و سرانجام كوفه را محل اقامت خويش قرار مي‌دهد؛ مدتي در كوفه اقامت مي‌نمايند و سپس «خبر ظهور مهدي (عج) به ايشان مي‌رسد، سيد با يارانش به محضر حضرت مشرف مي‌شوند و از آن حضرت مطالبة دلايل امامت و موارث انبياء را مي‌نمايد. امام صادق ـ عليه السّلام ـ مي فرمايد: به خدا سوگند كه آن جوان، حضرت را مي‌شناسد و مي‌داند كه او برحق است، لكن مقصودش اين است كه حقيقت او را بر مردم و يارانش روشن كند، سپس حضرت دلايل امامت و مواريث انبياء را براي او ظاهر مي‌نمايد و معجزاتي از او صادر مي‌شود.
در آن هنگام، سيد حسني و يارانش با آن حضرت بيعت مي‌كنند، مگر چهل هزارنفر كه قرآنها با خود دارند و معروف به «زيديه» مي‌باشند كه از بيعت امتناع مي‌ورزند.[3]
بيعت و ميثاق سيد حسني، و يارانش بعد از قيام، با حضرت مهدي ـ عليه السّلام ـ در عراق و كوفه از مسلمات است، امام علي ـ عليه السّلام ـ فرمودند: حضرت مهدي (عج) بعد از قيام همراه لشكر خويش از مكه به طرف عراق حركت مي‌نمايد. آن گاه سيد حسني با دوازده هزار نفر به آن حضرت ملحق مي‌گردد و حضرت به سيد حسني مي‌فرمايد: من از تو به امر حكومت سزاوارترم، سيد در جواب مي‌گويد: دليل و برهان تو چيست؟ حضرت به پرنده‌اي در آسمان اشاره مي‌كند، پرنده به كتف مبارك حضرت فرود مي‌آيد و عصاي خود را در زمين فرو مي‌برد و عصا سبز مي‌شود و شاخ و برگ مي‌آورد، آن گاه سيد حسني لشكر خود را تسليم حضرت مي‌نمايد و حسني پرچمدار و فرماندة لشكر حضرت مي‌گردد.[4]
امام باقر ـ عليه السّلام ـ نيز فرموده‌اند: «حضرت مهدي وارد كوفه مي‌شود و سه پرچم آن جا به اهتزاز است و در برابر حضرت مهدي تسليم مي‌گردند، يكي از آن سه پرچم، پرچم سيد حسني است.»[5]
منابع براي مطالعه بيشتر:
1. نشانه‌هاي ظهور، سيد علي اصغر سادات مدني، مركز فرهنگي انتشاراتي منير، 1381، كل كتاب.
2. منتهي الامال، شيخ عباس قمي، انتشارات فراروي، ص 128 ـ 1217.
3. شيخ محمد جواد خراساني، مهدي منتظر (عج)، بنياد پژوهش‌هاي علمي فرهنگي نور الاصفياء، 1380، 262 ـ 268.
پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ :
در آخر الزمان مردي از فرزندان من خروج مي‌كند كه نامش نام من است و كنيه‌اش كنية من، او زمين را پس از آن كه از جور و ستم پر گرديده از قسط و عدل پر مي‌كند.
(سبط ابن جوزي، تذكرة‌الخواص، ص 363)

پی نوشت:
[1] . محمد باقر مجلسي، بحار الانوار، موسسه الوفاء بيروت، ج 53، ص 15.
[2] . شيخ عباس قمي، منتهي الامال، انتشارات فراروي، 1381، ص 1317.
[3] . محمد باقر مجلسي، پيشين.
[4] . ابن طاووس، الملاحم و الفتن، منشورات الرضي، ص 164، باب 79.
[5] . محمد باقر مجلسي، پيشين، ج 53، ص 15 ـ 16.
*****

دجّال كيست؟
پاسخ :
در آغاز به ذكر چند نكته مي‌پردازيم:
نكتة اول: تعريف دجال
دجال در لغت دَجَل به معناي روكش نمودن يك شئ است كه باطن آن كم‌ارزش باشد ولي روي‌ آن زرق و برق داده يا طلاكاري كنند بنابراين وقتي دجال را براي كسي بكار مي‌برند يعني‌ آن شخص منافق، دروغگو و فريبنده است[1] البته معاني متعددي كه گاه به ده معنا مي‌رسد براي اين واژه ذكر شده است، كه به عنوان نمونه به يكي از آنها اشاره شد.
نكتة دوم: پيشينة دجال:
تاريخچه دجال به قبل از اسلام برمي‌گردد در كتاب انجيل نام دجال نيز به ميان آمده است از آيات انجيل استفاده مي‌شود كه دجال به معناي دروغگو و گمراه كننده است و چنين استفاده مي‌شود كه داستان خروج دجال و زنده بودنش در آن زمان هم در بين نصاري شايع بوده و در انتظار خروجش بوده‌اند[2] در اسلام نيز سخن از دجال به ميان آمده است و رواياتي در اين موضوع از فريقين وارد شده است، كه روايات اهل سنت در اين باب به مراتب بيشتر از رواياتي است كه در منابع شيعه موجود مي‌باشد و اكثر روايات شيعه نيز در اين موضوع برگرفته شده از منابع حديثي اهل سنت مي‌باشد.
نكته سوم:
مرحوم علامه سيد محمد صدر در جلد سوم موسوعة ارزشمند الامام المهدي با عنوان «تاريخ الغيبة الكبري» بحث مفصلي را به بررسي دجال اختصاص داده است ايشان معتقدند كه اخبار دجال مبتلا به دو اشكال جدي هستند. اول ضعف سندي دوم دلالت بر ايجاد معجزات مضلّه كه به لحاظ قوانين كلامي محال است. كه خداوند سبحان قدرت خرق عادت و اظهار معجزه را به افراد گمراه و گمراه‌كننده واگذار نمايد.
و بعضي از محققين ديگر ريشة تعريفات و توصيفاتي كه در رابطه با دجال به ما رسيده است را به دو روايت برمي‌گردانند كه در كتاب بحارالانوار و كتب ديگر نقل شده است كه از ديدگاه علم رجال سند اين دو روايت ضعيف مي‌باشد و نمي‌شود به اين توصيفات اعتماد نمود.[3]
به قول بعضي از محققين بزگوار[4] روايات را اگر حمل بر معناي رمزي كنيم از كنار گذاشتن آن روايت بهتر است مخصوصاً روايات دجال كه بعضي از آنها به شخص حضرت رسول ـ صلي الله عليه و آله ـ مي‌رسد و متعين است كه بگوييم رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ به يك سلسه معاني حقيقي گسترده اجتماعي با اين عبارت اشاره نموده‌اند.
اما ديدگاه ما: از منظر ما اصل قضية دجال به طور اجمال صحت دارد ولي تعريفات و توصيفاتي كه درباره‌اش شده است مدرك قابل اعتمادي ندارد. و اين قضيه بدون ترديد با افسانه‌هايي آميخته شده است كه صورت حقيقي خود را از دست داده است.
در مجموع مي‌توان بيان نمود كه دو ديدگاه راجع به دجال وجود دارد.
1 . دجال شخصي: كه در برخي روايات توصيفاتي براي او ذكر شده است مانند دجال مردي چاق،‌سرخ ‌رو، موي سر مجعّد، چشم راست او اعور، چشم او مانند دانه انگوري است كه بر روي آب قرار دارد.[5]
و در روايت ديگر آمده است در زمان پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ دجال موجود بوده است و نامش عبدالله يا صائد بن صيه است. پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ و اصحابش به قصد ديدار او به خانه‌اش رفتند او مدعي خدائي بود عمر خواست او را به قتل برساند ولي پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ مانع شدند.[6]
قابل توجه است كه محمد ابن يوسف گنجي در كتاب البيان صفحه صد و هشت در اين مطلب ترديد كرده روايتي را نقل مي‌كند كه خود فرزند صائد دجال بودن خود را انكار مي‌كند اشاره مي‌نمايد به روايتي كه مسلم از قول او نقل كرده است كه مي‌گويد: پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ فرمود: دجال فرزند ندارد و من دارم پيامبر فرمود دجال وارد بر مكه و مدينه نمي‌شود ولي من در مدينه به دنيا آمدم و اكنون مي‌خواهم به مكه بروم.
2 . دجال نوعي و سمبليك:
علامه سيدمحمد صدر در اين باره مي‌فرمايند: مفهوم دجال سمبل پيچيده‌ترين و خطرناك‌ترين دشمن اسلام و خداست و اين در واقع توصيف نمودن و جهان‌بيني ماترياليستي غرب است[7] و عده‌اي ديگر از بزرگان نيز دجال را نماد و سمبل مي‌دانند و اين نكته را نيز بايد توجه داشت جدا از اينكه روايات دجال قابل اعتماد هستند يا خير و اينكه شيعه هم مانند اهل سنت مسأله دجال را قبول دارند يا نه و با چشم‌پوشي از اينكه دجال شخصي است يا نوعي يك نظرية ديگري نيز دربارة دجال وجود دارد و آن اينكه دجال را بعضي جزء اشراط الساعه و علائم قيامت شمرده‌اند اگر اين احتمال پذيرفته شود پرونده بحث دجال در باب علائم ظهور بسته خواهد شد خصوصاً كه بعضي روايات اين برداشت را تأييد مي‌نمايند از جمله روايتي از پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ كه ده نشانه قبل از وقوع قيامت را شمارش مي‌فرمايند از جمله خروج دجال كه در منابع مختلف و معتبر اين رايت نقل شده است.[8]
نكته بعدي: محل خروج دجال است كه در روايات مكانهاي مختلفي برايش نقل شده است از جمله اصفهان، خراسان، سجستان و همچنين سرنوشت دجال كه عاقبت به دست چه كسي به هلاكت مي‌رسد كه در اين باره روايات دو ديدگاه را مطرح مي‌كنند بعضي قائلند كه به دست حضرت عيسي و بعضي به دست حضرت مهدي (عج) جهت اختصار ما در پي ذكر روايات نيستيم و جهت مطالعه بيشتر و جزئيات وارده در اين موضوع را مي‌توان به منابعي كه در ذيل معرفي مي‌گردد رجوع فرماييد.
1 . تاريخ غيبت كبري، سيد محمد صدر، ترجمه افتخارزاده، ص 599 به بعد.
2 . مهدي منتظر، مجمدجواد خراساني، ص 274، چاپ 79.
3 . علائم ظهور، محسن همتي.
4 . نشانه‌هاي يار و چكامه انتظار، مهدي عليزاده، ص 57.
5 . نگرشي بر اخبار و علائم ظهور حضرت مهدي (عج)، علي اكبر عارف، ص 181.
قال الصادق ـ عليه السلام ـ :
لَو اَدرَكتُهُ لَخدمتُه ايّام حياتي
اگر مهدي (عج) را درك مي‌كردم، تمامي روزهاي عمرم را به خدمت او مي‌پرداختم.[9]

پی نوشت:
[1] . نگرش بر اخبار و علائم ظهور حضرت مهدي، علي اكبر عارف، چاپ شريعت، ص 181.
[2] . دادگستر جهان، ابراهيم اميني. ص 224، چاپ 78.
[3] . دادگستر جهان، ابراهيم اميني، ص 225، چاپ 78.
[4] . تاريخ غيبت كبري، سيد محمد صدر، ترجمة افتخارزاده، ص 643.
[5] . صحيح مسلم، ج 9، باب 1094، ح 1947.
[6] . بحارالانوار، محمدباقر مجلسي، ج 52، ص 193، چاپ اسلامي.
[7] . نشانه‌هاي يار و چكامة انتظار، مهدي عليزاده، ص 67، به نقل از موسوعة امام مهدي، سيد محمد صدر.
[8] . اثبات الهداة، شيخ حرعاملي، ج 7، ص 405و مختصر بصائر الدرجات، ص 202 و الغيبه طوسي، ص 426 و خصال شيخ صدوق، ج 2، ص 431.
[9] . غيبة نعماني،‌ص 245.

 

 


منبع: اندیشه قم




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط