فاطمه توكلی (2)
چكیده
یكی از ابعاد مهم اشعار قیصر امینپور، نگاه نقادانهی او به اوضاع و احوال جامعه و واكاوی هنرمندانهی ناهنجاریهای رفتاری و اجتماعی انسان و به ویژه ایران امروز است؛ هرچند بسیاری از این انتقادها فرازمانی و فرامكانی و همواره به رفتار و پندار آدمی رو است و محدود به زمینه و زمانهی زندگی شاعر نیست. این مقاله با مطالعهی دقیق مجموعهی اشعار امینپور، به این نتیجه میرسد كه موضوعات مهم مورد انتقاد وی را میتوان در سه ساحت ایرادات فلسفی و جهان شمول، انتقاد از خود و انتقادهای اجتماعی بررسی كرد. لحن انتقادی این شاعر كه گاه بیان مستقیم موضوع است و گاه در پوشش انواع صور خیال است، همدلانه، دردمندانه، خیرخواهانه و نه از باب ایرادگیری و خود برتربینی است. او از شیوههای گوناگونی همچون ارائهی گزارشی ظاهراً بیطرفانه با ژرف ساخت شكایت و اندوه، طرح پرسشی اخلاقی یا اجتماعی، صدور حكم، امر مستقیم، نهی مستقیم، تردید، نفرین، درخو است و آرزو، اظهار شگفتی، طنز، مفاخره و بیان حسرت در انتقادهای خود بهره میبرد.1- مقدّمه
قیصر امینپور به تأیید بسیاری از منتقدان و شعرشناسان، یكی از موفقترین وپرمخاطبترین شاعران پس از انقلاب است. در كنار زیباییها و ظرافتهای لفظی كه او همواره در آثار خویش بدانها توجه داشته، اهمیت مضمون و محتوا نیز هیچگاه از نظر وی دور نبوده است. او شاعری دردمند و اندیشمند است كه در كنار بیان زیباییها و نیكیهای زندگی، به ویژه عوالم والای عشق و ایثار و انسانیت، نگاهی ژرفنگرانه و نقادانه به دنیای پیرامون خود دارد و از كلام مخیّل و تأثیرگذار خویش برای بیان اندیشههای انتقادی، به شایستگی بهره گرفته است.
1-1- بیان مسئله
آغاز شاعری امینپور با انقلاب و جنگ همراه است و اوج هنر شاعری و آفرینندگی وی، پس از اتمام جنگ و یافتن دانش و تجربهی بیشتر و فرصتی وسیعتر و ژرفتر برای اندیشیدن و به چالش كشیدن باورها و پیش فرضهای خود اوست. در این آثار است كه حجم انبوه و قابل اعتنایی از موضوعات شعر وی به نقد اجتماع و دنیای پیرامونش اختصاص مییابد و انگشت انتقاد بر موضوعاتی بسیار مهم و كلیدی مینهد كه گریبان جامعه را سخت گرفته است و حیات اخلاقی و انسانی را تهدید میكند.هرچند نوع برخورد شاعر با مشكلات و معضلات فردی و اجتماعی در طول دوران شاعری وی تحولاتی را نشان میدهد، اما نفس حساسیت اجتماعی و اخلاقی در همهی آنها به وضوح دیده میشود. « در شعر امینپور، سه سبك برجسته از هم متمایز میشود كه مولود سه مرحله از حیات شعری او از سالهای 1357 تا1386 است. در این سه سبك، شاعر سه واكنش متفاوت و گاه متقابل نسبت به جهان و جامعه نشان میدهد. 1. سبك سرخ با صدای فعال و دینامیك (1357-1367) عملگرایی انقلابی، آرمانگرایی ایدئولوژیك؛2. سبك خاكستری با صدای منفعل (1367-1376): انفعال و واخوردگی آرمانی؛ 3. سبك بیرنگ با صدای انعكاسی
(1376-1380): درونگرایی و شهودهای شخصی» (فتوحی، 1387: 10).
2-1- پیشینهی تحقیق
دربارهی جنبههای گوناگون شعر امینپور تا به حال تحقیقات فراوانی صورت گرفته است، از جمله: مقالهی «چشمهای نگران آینهی تردیدند: بررسی و تحلیل حیرت و سرگردانی انسان معاصر در نگاه قیصر امینپور» (گرجی، 1389: 317-337) مجلهی ادب و زبان دانشگاه كرمان، ش 28، به بررسی انعكاس حیرت و سرگردانیبشر در شعر امینپور پرداخته است. مقالهی «سه صدا، سه رنگ، سه سبك در شعر قیصر امینپور» (فتوحی، 1387: 9-30) مجلهی ادب پژوهی، ش 5، سه دورهی متمایز در شعر وی تشخیص؛ و نوع نگاه و نقد و نظر شاعر نسبت به جامعه و انسان را در كل نشان داده و تجزیه و تحلیل كرده است. مقالهی «دفاع مقدس، تعهد و تحول در شعر قیصر امینپور» (صرفی و هاشمی، 1389: 323-346) مجلهی ادبیات پایداری، س2، ش 3 و 4 به موضوع تعهد و تحول در شعر وی پرداخته و برخی مفاهیم انتقادی شاعر را بررسی كرده است. همچنین مقالهی «آزادی در سرودههای قیصر امینپور» (درگاهی: 1387: 66-77) مجلهی كتاب ماه ادبیات، ش 137، انواع آزادی و مطالبهی آن را از نظر شاعر تجزیه و تحلیل كرده است.
3-1- ضرورت و اهمیت تحقیق
تا به حال به بسیاری از جنبهها و ارزشهای فرم و محتوای اشعار امینپور پرداخته شده است؛ اما یكی از ابعاد مهم این اشعار كه جنبههای اخلاقی و اجتماعی و نگاه نقادانهی شاعر به جان و جهان و جامعهی زمانهی خویش است و اتفاقاً از پربسامدترین و برجستهترین سویههای آن نیز به شمار میرود؛ به نحو شایسته و به طور مستقل بررسی و تبیین نشده است.2. بحث و بررسی
1-2- ادبیات و مسائل اجتماعی
ادبیات و جامعه، همواره پیوندی متقابل با هم داشتهاند. شاعر در جامعه زندگی میكند و در سعادت یا شقاوت و خوشی و ناخوشی جامعه شریك است و با توجه به درك و حساسیت ویژهای كه دارد، ناهنجاریها و كاستیهای رفتاری و فكری همنوعان خود را به خوبی درك و به گونهای هنرمندانه و ماندگار بیان میكند و به نقد آنها میپردازد. از دیگر سوی، تغییر و تحولات تاریخی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی هر جامعه نیز در تطور انواع و مفاهیم ادبی دورههای مختلف تاریخ، تأثیر فراوان داشته است. «بررسی ادبیات از منظر آراء و ارزشهای اجتماعی، بعد از پیداشدن دانش جامعهشناسی در قرن نوزدهم، به وجود آمد و پس از پیدایش مكتب كارل ماركس گسترش و قبول یافت... به تعبیر او ارتباط تنگاتنگی میان اندیشه و اجتماع وجود داشت. نویسنده یك موجود اجتماعی است، از جامعه تأثیر میپذیرد و این تأثیر رنگ و ویژگی خاصی را بر روی آثار او میزند و برای ادای دینی كه از جامعه بر عهدهی اوست، باید به رسالت خود در برابر مردم وقوف داشته باشد و این رسالت بیداری دادن به مردم است» (درگاهی،1377: 281).لوسین گلدمن در مقالهای با عنوان «جامعهشناسی ادبیات» به گروهی از جامعهشناسان اشاره میكند كه برخی از جنبههای جزئی متون ادبی در مقام نشانهها، فرانمودهای آگاهی جمعی و دگرگونیهای آن را بررسی و بر اساس دادههای جنبی از جمله تاریخ زندگی نویسنده، محیط زندگی و آرای او، نظریهپردازی میكنند. لئولوونتال، نمایندهی برجستهی این گروه است (گلدمن و دیگران، 1377: 65). ابتدا جورج لوكاچ، شیوهی ساختگرایی تكوینی را مطرح میكند و لوسین گلدمن به گسترش آن میپردازد (پارسانسب، 1387: 17-18).
«جورج لوكاچ و لوسین گلدمن در واقع بنیانگذاران جامعهشناسی در ادبیات یا جامعهشناسی ادبی محسوب میشوند. لوكاچ، رابطهی جان هنرمند را با ساختار و صورت اثر هنریاش میسنجد. به نظر او هر جانی، جهان ویژهی خود را میآفریند و شیوههای متفاوت زندگی، شیوههای هنری مخصوص خود را خلق میكنند» (عسگری،1386: 54).
رنه ولك و آوستن وارم در كتاب نظریهی ادبیات برآنند كه «متداولترین شیوهی یافتن روابط ادبیات و جامعه، مطالعهی آثار ادبی به عنوان مداركی اجتماعی و تصاویری فرضی از واقعیت اجتماعی است. در این نیز شكی نیست كه نوعی تصویر اجتماع را میتوان از ادبیات به دست آورد... از ادبیات میتوان به عنوان
سند اجتماعی و به دست آوردن نكات كلی تاریخ اجتماعی استفاده كرد...» (ولك- وارن، 1382: 110-111).
شیوهی كار نویسندگان این مقاله، نه بر مبنای جامعهشناسی ادبیات، بلكه بررسی اجتماعیات در شعر امینپور است؛ چرا كه به تحلیل موضوعات انتقادی در شعر امینپور میپردازد و نشان میدهد كه دغدغههای جدی اجتماعی و اخلاقی این شاعر منتقد چه بوده است.
2-2- موضوعات مورد انتقاد در شعر امینپور
1-2-2- ایرادهای فلسفی و جهان شمول
دنیا/ روزگار:
امینپور به دنیا و كار و بار آن، نگاهی فلسفی دارد. او كه آشنایی عمیقی با موضوعات و مفاهیم عرفانی دارد، بارها از این نظرگاه نیز به تأمل در مسألهی هبوط ناگزیر و ناخواستهی انسان در این دنیا و غربت وی پرداخته است. از سوی دیگر نوعی نگاه شكوهآمیز به شوربختیها، كاستیها و ناكامیهای دنیا نیز در آثارش دیده میشود. شكایت از بیوفایی و ناپایداری دنیا و ستیزی كه با انسانها به ویژه عاشقان دارد؛ روی خوش بدانها نشان نمیدهد؛ بسیار كوتاه است؛ سراسر حرمان و حسرت است؛ گل در آن میكارند و خار میدروند؛ اندوه مادرزاد به آدمی میبخشد؛ كویری نادلخواه است كه انسان پس از هبوطی بیدلیل و سقوطی ناگزیر در آن سرگردان است؛ به جشن تولد دعوت شده، اما از مجلس ختم سردرآورده است. نمونه:كاش این زمانه زیر و رو شود / روی خوش به ما نشان نمیدهد/ یك وجب زمین برای باغچه / یك دریچه آسمان نمیدهد... («نامهای برای تو»، گلها همه آفتابگردانند: 309).
خستهام از این كویر، این كویر كور و پیر / این هبوط بیدلیل، این سقوط
ناگزیر... («خستهام از این كویر»، گلها همه آفتابگردانند: 300).
همچنین رك: اشعار «دوزخ دنیا»: 452 «فردا»: 339، «به آیین دل»: 200،» تنها تو میمانی»: 212، «ای سال»: 221، «فرصت دیدار»: 229.
جبر و تقدیر:
آثار نخست امینپور كه در فضای روزها و سالهای نخست انقلاب و جنگ سروده شده و سرشار از یقین و امید به پیروزی است، بیشتر رنگ و بوی مبارزه با سرنوشت و روزگار و به چالش كشیدن آن دارد؛ اما در دو مجموعهی آخرش، شكایت از جبر، تسلیم سرنوشت شدن و اذعان به قدرت بیبدیل جبر طبیعت، بارها تكرار شده است. سرشت و سرنوشتی كه راه گریزی از سلطنت آن نیست؛ مسلخ تقدیر ناگزیر است و در یك كلام اینكه «گله از كار خدا را به كه باید كرد؟»:اما چرا/ آهنگ شعرهایت تیره/ و رنگشان تلخ است؟/ وقتی كه برهای/ آرام و سربه زیر / با پای خود به مسلخ تقدیر ناگزیر / نزدیك میشود / زنگولهاش / چه آهنگی دارد؟ («آهنگ ناگزیر»، دستور زبان عشق:22).
كشت تقدیر تو ما را به كه باید گفت؟ / مردم از درد، خدا را به كه باید گفت؟/ سرنوشتم اگر این است كه میبینم / حكم تغییر قضا را به كه باید گفت؟ («به كه باید گفت؟»، دستور زبان عشق: 225).
همچنین: «دردوارهها»(1)، گلها همه آفتابگردانند: 243) و «بیقراری»، آینههای ناگهان: 357).
پوچی و ابتذال زندگی:
شاعران، اندیشمندان و فیلسوفان زیادی هستند كه یا تمام عمر و یا در برخی از مقاطع زندگی و سیر اندیشه، در ساحت جان و جهان خویش احساس پوچی و بیهودگی كردهاند و خود را از منبع لایزال نور و معنا، دور دیدهاند؛ چنانكه حافظ میگوید:
جهان و كار جهان، جمله هیچ در هیچ است *** هزار بار من این نكته كردهام تحقیق (حافظ، 1389: 194)
امینپور نیز گاه از این پوچی و ابتذال زندگی و دور باطل و تسلسل بیپایان و بیمعنا، شكوه میكند. او پوچی را بیشتر نه در جهان، كه در جان خویش میبیند و سوگمندانه از آن روایت میكند و پوچی جهان ر ا در حقیقت، بازتاب پوچی درون خویش/ آدمی قلمداد میكند:
از تهی سرشار و از خالی پرم / چون حبابی هرچه دارم هیچ هیچ / با تسلسل، دور باطل میزنم / سرد و سرگردان مدارم، هیچ هیچ»: («بر مدار هیچ»: گلها همه آفتابگردانند، 215).
عمری به جز بیهوده بودن سرنكردیم/ تقویمها گفتند و ما باور نكردیم («غزل تقویمها»، تنفس صبح: 392).
همچنین: اشعار «فردا دوباره...»: 169، «استحاله»: 249، «عصر جدید»: 275، «كودكیها»: 298، «خورشید روستا»: 322.
حیرت و تردید:
حیرت و تردید به شیوههای گوناگون و در سویههای معنایی متفاوتی در شعر امینپور رخ نموده است. هم خود شاعر گاه دچار تردیدهای جانشكار فکری و فلسفی میشود و هم از حیرت فزایندهی بشری و جنبهی منفی و سیاه آن سخن میگوید كه وی را از دستیابی به منبع لایزال یقین و نورانیت دور میكند. دیگر اینكه آثار نخستین شاعر، سرشار از یقین و قطعیت انقلابی است؛ اما هرچه پیشتر میرود، این یقین، جای خویش را به تردیدها و پرسشهای غالباً بیپاسخ، آزارنده و «قاطعیت تردید» میدهد. «در نگاهی فراگیر باید گفت یكی از مضامین پربسامد و در عین حال تألم و تأمل برانگیز در مجموعه آثار امینپور، توجه به مسألهی «حیرت و تردید انسان» در سه ساحت دلیل / ادلّه و علل، انواع / اقسام و چگونگی رویكرد انسان معاصر بدان است. او اگرچه در مواردی، انسان را از تردید و شك و سرگشتگیهای حاصل از آن برحذر میدارد و به زبان هنرمندانه تردید را در ساحتهای مختلف به ویژه دینی ناپسند میداند، خود- البته به عنوان راوی و سخنگوی انسان مدرن- در مواردی دچار تردید و تردد میشود» (گرجی، 1389: 321).ما در عصر احتمال به سر میبریم / در عهد شك و شاید/ در عصر پیش بینی هوا/ از هر طرف كه باد بیاید/ در عصر قاطعیت تردید/ عصر جدید/ عصری كه هیچ اصلی/ جز اصل احتمال، یقینی نیست («عصر جدید»، گلها همه آفتابگردانند: 275).
سایهی سنگ بر آیینهی خورشید چرا؟ / خودمانیم بگو این همه تردید چرا؟ / نیست چون چشم تو را تاب دمی خیره شدن/ طعن و تردید به سرچشمهی خورشید چرا؟ («دید و بازدید عید»، دستور زبان عشق:78).
2-2-2- انتقاد از خود
یكی از شگردهای هنری بسیاری از شاعران و اندیشمندان بزرگ در طرح مسائل اخلاقی و تربیتی، انتقاد از خویش است. برای نمونه، مخاطب یا هدف حجم عظیمی از انتقادات اخلاقی و اجتماعی حافظ، شخصیت خود وی است. با این كار، شاعر هم نشان میدهد كه ادعای بیگناهی و پاكی ندارد و خود نیز در كژیها و كاستیهای جامعه و جهان، سهم و تقصیر دارد و بنابراین، نفس خود را تبرئه نمیكند و هم این خودِ مورد انتقاد، نمادی است برای نقد دیگران و آیینهای است كه صادقانه و صمیمانه، سویههای بد و ناپسند وجود مخاطب شعر را به وی نشان میدهد. این نوع انتقادهای امینپور از خویشتن، حاكی از آن است كه وی زندانی خود، كوری بینصیب از آفتاب و پای بند دنیاست، دینش راستین و آگاهانه نیست، خام است اما خیال پختگی دارد، عمر را به بطالت سپری كرده و حافظ وار، شرمندهی مسلمانی خویش است:بفرمایید هر چیزی همان باشد كه میخواهد/ همان، یعنی نه مانند من و مانندهای ما («بفرمایید»، دستور زبان عشق:39).
عمری به جز بیهوده بودن سرنكردیم/ تقویمها گفتند و ما باور نكردیم («غزل تقویمها» تنفس صبح: 392).
3-2-2- انتقادهای اجتماعی
فقر و نابرابری:
یكی از دغدغههای مهم مطرح در شعر وی، عدالت اجتماعی است كه بارها با بیانی هنری و شاعرانه، آرزوی رسیدن بدان، بازگو شده است. شعر «روز ناگزیر» (گلها همه آفتابگردانند: 235) خود به تنهایی میتواند اوج آرمانها و باورهای او را در این زمینه نشان دهد. شاعر چون جامعهی ایدهآل خود را نمییابد، چشم به آیندهای بهتر و آرمانیتر دارد كه تمام رنجها و مصایب امروز بشری در آن به پایان میرسد و آدمی، سرانجام روی سعادت و نیك فرجامی را خواهد دید. آرزوی دست یافتن به آرمانشهر، «پیشینهای به قدمت تمدن بشری دارد. از هنگامی كه جامعهی انسانی پدید آمده، انسان در جستجوی آرمانشهر بوده است. گاه آن را به صورت بهشت این جهانی تصور كرده است... جایی كه اثری از رنج، اندوه، بیماری و كهنسالی نیست. كهنترین افسانهی شناخته شده دربارهی بهشت این جهانی، حماسهی گیل گمش است» (اصیل، 1381: 18).هرچند، گاه نومیدانه میسراید: « خدا روستا را / بشر شهر را / ولی شاعران، آرمانشهر را آفریدند / كه در خواب هم خواب آن را ندیدند» («مدینهی فاضله»، گلها همه آفتابگردانند: 154) اما در كل، به آمدن چنین روزی یقین دارد. در شعر «فصل تقسیم» شاعر عدالت و جامعهای آرمانی را كه در حسرت آن است و با ظهور منجی تحقق پیدا خواهد كرد، توصیف میكند و در آن، گل و گندم و لبخند، نشانههایی از برآورده شدن نیازهای مادی، عاطفی و روحی انسانها تواند بود:
«وقت آن شد كه به گل، حكم شكفتن بدهی / ای سرانگشت تو آغاز گل افشانیها/ فصل تقسیم گل و گندم و لبخند رسید / فصل تقسیم غزلها و غزلخوانیها («فصل تقسیم»، آینههای ناگهان: 355).
سرودهی «روز ناگزیر» از ابتدا تا انتها توصیف مدینهای فاضله است. روزگاری كه اطمینان و امنیت همه جا موج میزند، فقر و نداری و خواهش، از زمین و زمان رخت برمیبندد: («روز ناگزیر»، گلها همه آفتابگردانند: 235).
همچنین: اشعار «سبز»:360، «نیایش»:361، «دردوارهها(1)»، گلها همه آفتابگردانند:241.
دروغ و نفاق:
امینپور و طیف گستردهای از شاعران نسل پس از انقلاب، بارها از نفاق و بیصداقتی برخی از دوستان خود شكایت كردهاند. كسانی كه سكههای دوروییاند، آرمانها و شعارهای اخلاقی و انسانی اوایل انقلاب را فراموش كردهاند، دنیاپرست و زیاده خواه شدهاند، بیش از آنچه هستند مینمایند، از پشت خنجر میزنند و دوستانی «كه به خاطر خطای چاپی، «دوستاق» شدند» («دنیای راه راه»، ها همه آفتابگردانند: 158).ما را به حال خود بگذارید و بگذرید / از خیل رفتگان بشمارید و بگذرید... / پنهان در آستین شما برق خنجر است / دستی از آستین به در آرید و بگذرید («آبروی آب»، آینههای ناگهان: 317).
فقدان آزادی:
یكی از آرمانهای شعر امینپور، آزادی است. او این آرمان بشری را به زیباترین شكل بیان كرده است. گاه با زبان طنز از آزادی محدود، ظاهری و فرمایشی سخن میگوید، و در بیشتر موارد با لحنی حسرت بار و اندوهناك، آرمان آن را فرایاد میآورد. نسل اعتراض را منقرض شده، پرندهی بسته را مردار، بر لب خود، مهر و بر سخن چشمانش سرمه میبیند و آرزوی آزادی دارد. نمونه:این روزها كه میگذرد/ شادم/ زیرا یك سطر در میان/ آزادم/ و میتوانم/ هر طور و هر كجا كه دلم خواست / جولان دهم-/ در بین این دو خط («نیمهی پر لیوان»، دستور زبان عشق:25).
اما دری كه باز نباشد / دیگر نه در، كه دیوار... / اما پرنده بسته اگر باشد / دیگر پرنده نیست كه مردار... («مغالطهی درست»، گلها همه آفتابگردانند: 168).
همچنین: اشعار «خمیازهی فریاد»: 307، «چرا چنین»:312، «جغرافیای ویرانی»: 393، «آرمانی (3)»: 33، «سرود صبح»: 295، «آواز عاشقانه»: 296، «آرمانی(2)»:32.
میانمایگی:
در بسیاری از اشعار وی، آرزوی گذر از میانمایگی، ابتذال، روزمرگی و پوچی زندگی دیده میشود. او شاعری كمالگر است و یكی از مفاهیم نوستالژیك شعرش، رسیدن به جامعهی آرمانی و زندگی واقعی و كمال انسانی است. شاعران را خالق مدینهی فاضلهای میداند كه هیچگاه در عمل بدان نرسیدهاند:نه چندان بزرگم/ كه كوچك بیابم خودم را / نه آنقدر كوچك/ كه خود را بزرگ/ گریز از میانمایگی آرزویی بزرگ است؟ («آرزوی بزرگ»، دستور زبان عشق:26).
همچنین: «آرزوی عاشقان»، گلها همه آفتابگردانند: 306).
دانش بیبینش و عاری از عشق:
او كه چهرهای دانشگاهی است و عمری با كتاب و نوشتن و خواندن سر و كار داشته است، گاه به خود میآید و به نقد آنچه خوانده و عمری كه بدان اختصاص داده است، میپردازد و درمییابد كه این همه سال از موهبت بیبدیل یك دم عیسیوار محروم بوده و تنها بار گران كتابها را بر دوش كشیده است. این حكایت بیشمار انسانهایی است كه عمر در مطالعه سپری میكنند؛ اما از روح دانش و بینش راستین، بینصیبند یا از علم كوششی به علم جوششی دست نیافتهاند.خروار / خروار / خواندیم / بار گران اسفار / بر پشت ما قطار قطار آوار / اما تمام عمر/ در انتظار یك دم عیسیوار/ ماندیم. («سفر»، گلها همه آفتابگردانند: 153).
شعر و شاعری:
موضوع انتقاد به كار و بار شاعری، از دیرباز بین شاعران رواج داشته است. هر هنرمندی گاه در فلسفهی كار خود تردید میكند. آن را به چالش میكشد و از خود میپرسد چه میكند و ماهیت، معنا و ارزش كارش چیست.امینپور نیز در نكوهش شعر و شاعری، در زمان جنگ، از بیدردی، بیاعتنایی مردم و شاعران به اوضاع بحرانی كشور و شعارزدگی صرف آنان انتقاد
كرده و پس از جنگ، از سودجویی، حقارت و دكانداری و نان به نرخ روز خوردن در دنیای شعر و هنر و سوء استفاده از آن و در ستایش آزادگی و عمل به
علم و اندیشه سروده است:
راستی چه كردهام؟ شاعری كه كار نیست / كار چیز دیگری است، من به فكر دیگرم («سفر در آینه»، دستور زبان عشق:37).
این حنجره، این باغ صدا را نفروشید/ این پنجره، این خاطرهها را نفروشید/ در شهر شما باری اگر عشق، فروشی است/ هم غیرت آبادی ما را نفروشید («سرمایهی دل»، دستور زبان عشق:66).
هنر بیمحتوا:
در یك مورد نیز هنر و به شكل ویژه نقاشی یا طراحی بیمحتوا و پوچ را نقد و آن را به حباب یا رقص سراب تشبیه كرده است:انگار حباب را تماشا كردیم / یا رقص سراب را تماشا كردیم / در پرده نه طرحی و نه تصویری بود / تنها خود قاب را تماشا كردیم («نمایشگاه»، دستور زبان
عشق:84).
عشق دروغین:
او نیز مانند بسیاری از شاعران تاریخ، مدعیان عشق و عاشقان دروغین را نكوهش میكند. عاشقی كه در بند خود است، نمیتواند ادعای اخلاص و پاكبازی در عشق كند. از سوی دیگر منكران عشق راستین را نیز نكوهش میكند. آنان كه درك و دریافت درستی از عالم عشق ندارند و آن را با معیارهای حقیر خود میسنجند:در بند خویش بودن، معنای عشق نیست / چونان كه زنده بودن، معنای زندگی(«معنای زندگی»، دستور زبان عشق:46).
ما كه این همه برای عشق/ آه و نالهی دروغ میكنیم/ راستی چرا/ در رثای بیشمار عاشقان/ كه بیدریغ/ خون خویش را نثار عشق میكنند/ از نثار یك دریغ هم/ دریغ میكنیم؟ («شعر بیدروغ»، گلها همه آفتابگردانند:129).
نیز: «چیستان»، دستور زبان عشق:54).
عبادت بیمعرفت:
امینپور با عبادتهای خشك زاهدان، و عبادتهای مبنی بر عرف و عادت و رسم و رسوم خشك و بیمعرفت و خالی از عطر عشق و ریاكارانه مخالف است. خدای او، خدای عارفان و عاشقانی چون عین القضات و بایزید بسطامی است، نه خدای زاهدان سختگیر و عبوس. « بیایید تا عین عینالقضات/ میان دل و دین، قضاوت كنیم («اخوانیه»، دستور زبان عشق:62). او چونان شبان داستان موسی و شبانِ مولانا، عبادتی عاشقانه، عارفانه، بیتكلف، ساده و صمیمی را ترجیح میدهد:تمام عبادات ما عادت است/ به بیعادتی كاش عادت كنیم/ چه اشكال دارد پس از هر نماز / دو ركعت گلی را عبادت كنیم؟... / چه اشكال دارد كه در هر قنوت/ دمی بشنو از نی حكایت كنیم؟ (همان،62).
افكار نادرست گذشتگان:
رابطهی سنت و مدرنیته، از موضوعات مهم حوزهی اندیشهی این شاعر است، او ضمن پاسداشت سنتها و قراردادهای خردمندانه، ارزشمند و ریشهدار دینی، اجتماعی و اخلاقی، از پذیرش تمام اندیشهها و باورهای پیشینیان سرباز میزند. برخی از آنها را به چالش میكشد و بدانها اعتراض میكند:پیشینیان با ما / در كار این دنیا چه گفتند؟ / گفتند باید سوخت / گفتند باید ساخت/ گفتیم باید سوخت / اما نه با دنیا / كه دنیا را / گفتیم باید ساخت/ اما نه با دنیا/ كه دنیا را («پند پیشینیان»، گلها همه آفتابگردانند: 110).
بیاعتمادی:
یكی از ویژگیهای دنیای مدرن، غریبگی انسان و بیاعتمادی نسبت به دیگران است. این مسأله برای شاعری كه دنیا را از دریچهی صداقت و صمیمیت كودكانهی خود مینگرد، شگفت و آزار دهنده است. دنیایی كه انسان در آن هر لحظه باید هزاران سند و مدرك برای معرفی و اثبات وجود و هویت خود ارائه كند:اگر سنگ، سنگ/ اگر آدمی، آدمی است/ اگر هر كسی جز خودش نیست/ اگر این همه آشكارا بدیهی است/ چرا هر شب و روز، هر بار/ به ناچار/ هزاران دلیل و سند لازم است/ كه ثابت كند/ تو، تویی؟/ هزاران دلیل و سند،/ كه ثابت كند... («این همانی»، گلها همه آفتابگردانند: 140).
فراموش شدن شهیدان و آرمانهای اوایل انقلاب:
هم در زمان جنگ و هم پس از اتمام آن، یكی از دغدغهها و شكایتهای بسیاری از شاعران از جمله امینپور، عافیتطلبی، بیدردی و بیاعتنایی بخشی از جامعه نسبت به اوضاع بحرانی كشور از سویی و فراموش و یا كمرنگ شدن شأن و جایگاه شهیدان و فداكاران دوران جنگ از سوی دیگر است. البته در این زمینه نیز صداقت و صمیمیت شاعر، نمودی روشن دارد. عشق و ارادتی كه وی به مردان بیادعای آن روزگاران دارد، از روی و ریا و شعار به دور است:دلی كه معرفت كسب داغ را گم كرد / شناسنامهی گلهای باغ را گم كرد / كسی كه نام عزیز تو را ز خاطر برد / كلید پنجرهی رو به باغ را گم كرد («پنجرهی رو
به باغ»، تنفس صبح:400).
هرچه كاشتم به باد رفت و ماند / كاشها و كاشها و كاشها... / زخم میزند به چشم آفتاب / تیغ برج آسمانخراشها/ سوخت دست و بال ما از این همه / كاسههای داغتر زآشها/ («باغ كاغذی»، دستور زبان عشق:58).
همچنین: اشعار «سبزترین فصل»: 396، «قرارداد»: 114، «خبرهای داغ»: 342،
«غزل تصمیم»: 406.
جنگ:
جنگ از مضامین قابل اعتنا در آثار امینپور است. او خود، جنگ را از نزدیك تجربه كرده و جزو نخستین شاعرانی است كه به توصیف صحنههای نبرد و مظلومیت مردم و دفاع قهرمانانهی آنان از خاك وطن پرداخته است و بیشك شعر مقاومت، با نام امینپور گره خورده است. با پایان یافتن جنگ، طبیعتاً بسامد مضامین مربوط به آن در شعر وی كاهش مییابد. وی در دفترهای پایانی شعر خود، از لزوم صلح سخن میگوید و آرزوی بسته شدن پروندهی سیاه جنگ در سراسر جهان را دارد.در «شعری برای جنگ» كه از نامدارترین اشعار روزهای آغازین جنگ است، تصویری بسیار واقعی، تلخ، تكان دهنده و باورپذیر از جنگ نشان داده است: («مساحت رنج»، تنفس صبح: 384).
شهیدی كه بر خاك میخفت/ سرانگشت در خون خود میزد و مینوشت/ دو سه حرف بر سنگ / به امّید پیروزی واقعی / نه در جنگ / كه بر جنگ («طرحی برای صلح»(3)، دستور زبان عشق:17).
شهیدی كه بر خاك میخفت / چنین در دلش گفت:/ «اگر فتح این است / كه دشمن شكست/ چرا همچنان دشمنی هست؟ («طرحی برای صلح(2)»، تنفس صبح:16).
سطحینگری در مسائل اجتماعی:
شاعر بر آن است كه با سطحینگری و پرداختن به معلول و فراموش كردن علت دردها و ناهنجاریها، نمیتوان مشكلات جامعه را حل كرد؛ بلكه این مهم، ریشهیابی كارشناسانه و درست و دقیق مسائل پیچیدهی جامعه را میطلبد:خارها/ خوار نیستند / شاخههای خشك / چوبههای دار نیستند /... برگهای بیگناه/ با زبان ساده اعتراف میكنند/ خشكی درخت/ از كدام ریشه آب میخورد! («اعتراف»، گلها همه آفتابگردانند:292).
3- نتیجهگیری
یكی از جنبههای برجسته و قابل توجه اشعار امینپور، نگرش منتقدانه به جان و جهان آدمی و واكاوی هنرمندانهی خوبیها و بدیهای رفتاری و اجتماعی انسان به ویژه در ایران معاصر است. لحن انتقادی امینپور كه گاه بیان مستقیم و گاه همراه با انواع تصویر است، همدلانه، دردمندانه و خیرخواهانه و نه از باب ایرادگیری و خود برتربینی است؛ چرا كه خود را نیز نقد میكند و دست بر كاستیهای اخلاقی و شخصیتی خود مینهد. با دقت در شواهدی كه در این مقاله به آنها اشاره شده است، میتوان دریافت كه شاعر از شیوههای متنوعی در نقد خویش بهره برده است. تقریباً در30 مورد از این انتقادهای اجتماعی، تنها به ارائهی گزارشی ظاهراً بیطرفانه بسنده كرده است كه ژرف ساختِ شكایت، اعتراض و اندوه دارد. در17 مورد، پرسشی اخلاقی یا اجتماعی مطرح كرده و یافتن پاسخ را به عهدهی مخاطب نهاده است. گویی وظیفهی خود را تنها طرح مسأله میدانسته و نه حل مسأله، راهگشایی و یا راهبری. در 17 مورد، با یقین كامل به اندیشهی خود، حكم صادر كرده است. در4 مورد امر مستقیم و 4 مورد نیز نهی مستقیم به كار برده است. استفاده از تردید، نفرین، درخواست و آرزو نیز هركدام 2 بار و اظهار شگفتی، طنز، مفاخره و بیان حسرت نیز هركدام یك بار دیده میشود؛ بنابراین، بیشترین شیوهی مورد استفادهی شاعر، ارائهی گزارش، پرسشگری و پرهیز از امر و نهی مستقیم است و در بیشتر موارد گویی امینپور، نتیجهگیری و عبرتپذیری را به عهدهی مخاطب شعر نهاده است. این تنوع لحن و شیوهی انتقاد، باعث رنگارنگی و تنوع موضوعات و طراوت آنها شده است.موضوعات مهم مورد انتقاد وی را میتوان در سه ساحت بررسی كرد: ایرادهای فلسفی و جهان شمول، انتقاد از خویش و انتقادهای اجتماعی.
پینوشتها:
1- دانشیار گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه خوارزمی
2- كارشناس ارشد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه علامهی طباطبایی
کتابنامه:
1. اصیل، حجت الله، (1381)، آرمانشهر در اندیشهی ایرانی، چاپ دوم، تهران: نشر نی.
2. امینپور، قیصر، (1390)، مجموعهی كامل اشعار، چاپ ششم، تهران: مروارید.
3.------،(1385)، مثل چشمه مثل رود، چاپ چهارم، تهران: سروش.
4. پارسانسب، محمّد، (1387)، جامعهشناسی ادبیات فارسی: از آغاز تا سال 1357، تهران: سازمان مطالعه و تدوین كتب علوم انسانی دانشگاهها (سمت).
5. حافظ، شمس الدین، (1389)، دیوان حافظ، به تصحیح محمد قزوینی و قاسم غنی، چاپ چهارم، تهران: دیدار.
6. درگاهی، زین العابدین، (1387)، «آزادی در سرودههای قیصر امینپور»، كتاب ماه ادبیات، ش 137، ص66 تا77.
7. شمیسا، سیروس، (1381)، نقد ادبی، چاپ پنجم، تهران: فردوس.
8. عسگری حسنكلو، عسگر، (1386)، «سیر نظریههای نقد جامعهشناختی ادبیات»، ادبپژوهی، س1، ش4، ص 43 تا 65.
9. فتوحی، محمود، (1387)، «سه صدا، سه رنگ، سه سبك در شعر قیصر امینپور»، ادب پژوهی، ش2(5)، ص9-30.
10. گرجی، مصطفی، (1389)، «چشمهای نگران آینهی تردیدند: بررسی و تحلیل حیرت و سرگردانی انسان معاصر در نگاه قیصر امینپور»، ادب و زبان (نشریهی دانشكدهی ادبیات و علوم انسانی كرمان)، ش جدید28 (پیاپی25)، ص 317-337.
11. گلدمن، لوسین، (1371)، جامعهشناسی ادبیات: دفاع از جامعهشناسی رمان، ترجمهی محمّد جعفر پوینده، تهران: هوش و ابتكار.
12. ولك، رنه- وارن، آوستن هال، ورنون، (1379)، تاریخچهی نقد ادبی، ترجمهی احمد همتی، تهران: روزنه.
منبع:
نشریهی ادبیات پایداری (علمی- پژوهشی)، سال 7، شماره 12، بهار و تابستان 1394