نویسنده: اصغر دادبه
ترکیب مفصَّل، یا مغالطه به اشتراک قسمت: گونهای از گونههای مغالطه، یا قسمتی از شگردهای سفسطه در حوزهی الفاظ. و آن چنان است که دو حکم مختلف - که علیالقاعده باید در دو قضیه و ضمن دو جمله بیان گردد - به یک حکم برگردانده شود و در یک قضیه و ضمن یک جمله بیان شود. نتیجهی این امر پدید آمدن حکمی کاذب و مغالطهانگیز خواهد بود. برای روشن شدن موضوع در مثال زیر تأمل میکنیم: حکم اول: ابن سینا فقیه است. حکم دوم: ابن سینا در علوم عقلی ماهر است. این دو حکم را میتوان به دو صورت زیر بیان کرد: ابن سینا فقیه و ماهر است. ابن سینا فقیه ماهری است. جملهی نخست کوتاه شدهی حکم اول و دوم است و با آنکه روشنی احکام دوگانهی مذکور را ندارد مطابق با واقع و صادق است و این از آنروست که با حرف ربط «و» حکم فقیه بودن، از حکم ماهر بودن جدا شده و دو حکم به یک حکم برگردانده نشده و درهم نیامیخته است. مقصود خواجه نصیر از تعبیر: «سخن، بیملاحظت تألیف، صادق بُوَد» همین معناست؛ این معنی که اگر دو حکم به یک حکم برگردانده نشود صادق است. اما در جملهی دوم، فقیه به صفت ماهر موصوف شده و با این اتصاف، دو حکم در هم آمیخته و خواننده تنها معنای فقیه بودن (البته فقیه با مهارت) را از جمله در مییابد و به همین سبب حکم، نادرست است و مغالطه به شمار میآید. خواجه نصیر این معنی را با تعبیر: «سخن با ملاحظت تألیف، کاذب بُوَد» بیان کرده و مقصود او از ملاحظت تألیف - چنانکه گفته آمد - یکی کردن دو حکم است.
وجه تسمیه: چنین مینماید که مراد از مفصّل در تعبیر ترکیب مفصل، همانا دو حکم یا دو قضیهی مورد نظر است و مقصود از ترکیب، یکی کردن دو حکم و تبدیل کردن دو قضیه (= دو جمله) به یک قضیه (= یکی جمله) خواهد بود.
اقسام ترکیب مفصل: خواجه نصیر بر حسب آنکه تحلیل و تألیف (= ترکیب) در مورد موضوع قضیه صورت گیرد، یا در مورد خود قضیه (= قول)، ترکیب مفصل را دوگونه میداند: 1) موضوع: و آن چنان است که تحلیل و تألیف نسبت به موضوع قضیه صورت گیرد. بدین ترتیب که موضوع، دارای اجزایی است که میتوان با تحلیل، آن اجزا را به دست آورد و حکم مربوط به هر جزء را صادر کرد، یعنی محمول مربوط به هر جزء را بر آن جزء حمل نمود. نیز میتوان موضوع را به صورت یک امر مرکب (= مؤلف) در نظر گرفت و احکام مختلفی را - که هر یک به جزئی از اجزای موضوع مربوط است - بر تمام موضوع حمل کرد. صورت اول، درست و صورت دوم، نادرست و مغالطهانگیز خواهد بود. با طرح و بررسی یک نمونه مطلب روشن میگردد: عدد پنج، زوج و فرد است. موضوع قضیه، عدد پنج است که با دو روش تحلیلی و تألیفی (= ترکیبی) میتوان با آن برخورد کرد: الف) روش تحلیلی: در این روش گفته میشود که عدد پنج عبارت است از دو جزء: جزء سه و جزء دو. سه، فرد است و دو، زوج است. بدین ترتیب با اسناد «فرد» به «سه» و اسناد «زوج» به «دو» حکم مربوط به هر جزء عدد پنج بدان نسبت داده میشود و احکامی صادر میگردد که درست و صادق است. ب) روش تألیفی (= ترکیبی): بر طبق این روش عدد پنج به عنوان عددی مرکب از سه و دو در نظر گرفته میشود و احکام دوگانهی مذکور صادر میگردد. نتیجهی این عملکرد اسناد زوجیت به پنج و صدور حکم کاذب «عدد پنج زوج است» خواهد بود. 2) قضیه (= قول): و آن چنان است که تحلیل و تألیف (= ترکیب) نسبت به قضیه (= قول) صورت گیرد که نتیجهی تحلیل، صدق و نتیجهی ترکیب، کذب خواهد بود. بدین معنی که با تحلیل اجزای یک عبارت و جداکردن آنها از یکدیگر حکمی درست و قضیهای صادق به حاصل میآید در حالی که نتیجهی ترکیب (= تألیف) اجزای همان عبارت با یکدیگر و در نظر گرفتن آن به عنوان یک واحد، حکمی نادرست و قضیهای کاذب و مغالطهآفرین خواهد بود. طرح و تحلیل نمونهی ذیل روشنگر مطالبی است که گفته آمد: انسانی میرفت با فرسی سخن میگفت. الف) روش تحلیلی: به مدد روش تحلیلی دو قضیهی صادق از عبارت آشفتهی مذکور به دست میآید: انسانی با فرسی میرفت. انسانی سخن میگفت. ب) روش تألیفی (= ترکیبی): با به کارگیری روش تألیفی روشن و صادق «انسانی با فرسی میرفت» و «انسانی سخن میگفت» با هم ترکیب میشود و همان عبارت آشفتهی کاذب و مغالطهانگیز به بار میآید: انسانی میرفت با فَرَسی سخن میگفت. (= تفصیل مرکب، مغالطه)
منابع :
اساس الاقتباس، 519-520؛ التنبیهات و الاشارات، النهج السادس، الفصل الاول؛ ترجمه و شرح اشارات و تنبیهات، دکتر ملکشاهی، 433؛ جوهر النضید، 235؛ رهبر خرد، 359.
منبع مقاله :
تهیه و تنظیم: دائرةالمعارف تشیع، جلد 4، (1391) تهران: مؤسسهی انتشارات حکمت، چاپ اول.