ليبى و آمريكا
دوستى از نوع اول
كشورهاى برتر نظام بين المللى در كنار كشورهاى بر بستر فلاكت اين منطق را پذيرفتهاند كه همان گونه كه در حيات مادى قانون جاذبه حاكميت دارد در زندگى سياسى و در صحنه جهانى هم قانون قدرت حاكميت دارد. دستگاه رهبرى حاكم بر آمريكا با توجه به منافع ملى كه مبتنى بر يك تعريف جامع و همهگير در رابطه با ظرفيتهاى جغرافيايى سياسى، فرهنگى اقتصادى و نظامىاين كشور است بر ضرورت حذف صدام حسين از اريكه قدرت در عراق تأكيد مىورزد. كالوين پاول، وزير خارجه آمريكا كه در مطبوعات به عنوان كبوتر در بين تصميم گيرندگان سياست خارجى آمريكا معروف است حتى تا آنجا پيش مىرود كه اعلام مىكند كه حتى اگر بازرسان سازمان ملل تا موعد مقرر نتوانند به شواهدى دال بر وجود سلاحهاى شيميايى، ميكروبى و اتمى دست يابند اين به منزله عدم نياز به تغيير رژيم در عراق نمىباشد. از ديدگاه او كه نگاه رسمى دولتمردان آمريكايى است حتى اگر نتوان ثابت كرد كه صدام اين سلاحها را دارد و ليكن بايد قبول كرد كه او آنها مخفى كرده است. اين كه آمريكا توانسته است جامعه جهانى را متقاعد كند كه رژيم عراق، شايستگى حضور بر سر قدرت را ندارد هر چند كه بازتاب قدرت فائقه اين كشور در تمامى حيطهها است اما در سطحى وسيعتر نمايانگر اضمحلال درونى ارزشهاى غير آمريكايى است.
نيروى هوايى آمريكا در سال 1962 تا نيمههاى سال 1972 مناطق وسيعى از خاك ويتنام را به طور مداوم بمباران كرد. ميزان بمبهايى كه هواپيماهاى آمريكايى در طول جنگ ويتنام به روى مردم ويتنام فرو ريختند بيش از تمامى بمبهايى بود كه در طول جنگ جهانى دوم بر روى مردم آلمان هيتلرى فروريخته شد. با وجود اين چنين قدرت تخريب فراوان در تاريخ 30 آوريل 1975 سربازان آمريكايى با شكست كامل از بام سفارت آمريكا در سايگون به وسيله هليكوپترهاى نظامى از مهلكه نجات يافتند به همين جهت بسيارى از روشنفكران و نخبگان دانشگاهى، سياسى و فرهنگى آمريكا به مانند پال كندى صحبت از زوال و نزول موقعيت جهانى آمريكا كردند. آنچه امروزه شاهد آن هستيم اين واقعيت تلخ و حزنانگيز مىباشد كه در طول كمتر از سه دهه كسانى كه اولين شكست نظامى را براى آمريكاييان در خارج از مرزهاى خودشان رقم زدند صحبت از اين مىكنند كه ويتنام تنها در صورتى «از نظر اقتصادى پيشرفت مىكند كه خارجىها (آمريكاييان) هم بتوانند در آنجا پول دربياورند.» رهبر ليبى، معمر قذافى كه زمانى آمريكا را بزرگترين دشمن خود و تودههاى عرب معرفى مىكرد در هنگام ملى كردن شركتهاى نفتى آمريكايى به دنبال كودتاى نظامى بر عليه رژيم سلطنتى صحبت از مبارزه با امپرياليسم و استعمار نوين كرده امروزه بنيادگرايى را تهديد اصلى بر عليه كشورهاى منطقه خاورميانه مىداند. معمر قذافى كه دخترش به دنبال حمله هواپيماهاى آمريكايى در چادر محل اقامت او به دنبال دستور رونالد ريگان در سال 1986 كشته شد امروز با افتخار از همكارى اطلاعاتى با آمريكا عليه گروههاى مرتبط با القاعده مىگويد. وى كه در طول دهههاى گذشته ثروت ملى ليبى را صرف تأمين هزينههاى شخصى رهبران ناكار آمد آفريقايى مالى گروههاى افراطى در جهان عرب ساخته است به مانند آمريكاييان اعتقاد بر اين دارد كه صدام فردى غير منطقى است.
آمريكاييان، صدام حسين را غير منطقى و رفتار او را نشانه روان پريشى مىدانند و دراين رابطه صحبت از اين مىكنند كه در بيش از ده قصر صدام نزديك به نود ساختمان در آنها است. او زندگى مجللى را پى مىگيرد و منابع كشور را به تاراج مىبرد، معمر قذافى كه ميلياردها دلار از سرمايه شكل گرفته از فروش نفت به كمپانىهاى غربى را صرف پروژه جاهطلبانه انتقال آب از درياى مديترانه به وسيله لوله بر سرزمين داخلى ليبى كرد آنچه را مىگويد كه ضرورت قدرت و خواستهاى آمريكا مىطلبد، محققا بنياد گرايى تهديدى جدى براى منافع جهانى و منطقهاى آمريكا مىباشد. چرا كه تنها عاملى است كه قدرت بسيج تودهها و توانايى توجيه تئوريك و ضرورت مقابله با اشاعه ارزشها و معيارهاى آمريكايى را دارا است اما اين كه معمر قذافى به عنوان رهبرى كه بر اساس ادعاى ملىگرايى و ضديت با امپرياليسم در طول سه دهه گذشته براى خود در بين بسيارى از روشنفكران جهان عرب اشتهار به دست آورده، صحبت از خطرات بينادگرايى كند خود گواه بر اين است كه آمريكا حاكميت ارزشى و ديگران شرم ارزشى را تجربه مىكنند.
قدرت آمريكا ناشى از آن نيست كه اين كشور 1/4 ميليون نظامى زير پرچم و 1/6 ميليون نظامى رزرو را در اختيار دارد و قادر است با اتكا به قدرت رديابى ماهوارههاى خود در هزاران كيلومترى بالاى جو، تويوتاى حامل افراد وابسته به افراد گروه القاعده را در بيابانهاى يمن با بمبهاى هواپيماى بدون خلبان نابود كند. سلطه و چيرگى جهانى آمريكا ناشى از فساد ساختارهاى قدرت در بسيارى از كشورهاى خارج از جهان عرب مىباشد كه به فرعونهاى زمان خود تبديل شدهاند و منابع كشورهاى خو را در انحصار گروههاى چپاولگر اقتصادى داخلى قرار دادهاند. سياست مداران در بسيارى از حوزههاى جغرافيايى غير عربى آن چنان تحت تأثير مظاهر مادى فرهنگ آمريكايى قرار گرفتهاند كه ديگر اعتقادى به ارزشها و سنتهاى پويايى بومى ندارند و حتى در بسيارى از موارد اين سنتهاى پوياى بومى را كه معيار مبارزه با امپرياليسم و استثمار كشورهاى غربى بود را عامل بازدارنده تلقى مىكنند.
اگر زمانى ايدههاى انسانى و آرمان گرايانه برپايى عدالت اجتماعى، بهرهمندى منصفانه تودهها را منافع و مبارزه با دريوزگى رهبران در برابر آمريكاييان، سمبل تكامل انسانى بود، امروزه شرمسارى از ارزشهاى متعالى بومى و شيفتگى در برابر معيارهاى فرهنگى آمريكا، نهاد ترقى است. آنچه را كه «رفقا» «تكامل مسالمتآميز» مىنامند و شيوههاى استاندارد در اكثر كشورهاى خارج از مدار غرب است در واقع چيزى جز پذيرش منطق قدرت آمريكا و خود تحقيرى نمىباشد. به همين جهت سخنان آن ديپلمات اهل ليبى كه هراسان پرسيده است كه «آيا پس از عراق آنها سراغ ما هم مىآيند؟» كاملا طبيعى جلوه مىكند.