معانی احاط در قرآن
1. علم و آگاهی
مرحوم طبرسی ذیل آیه «... وَ لاَ یُحِیطُونَ بِشَیْءٍ مِنْ عِلْمِهِ ... » (4) مینویسد: احاطه فرد بر شیء از جهت علمی این است كه به واقعیت آن، چنان كه هست آگاهی یابد. (5) راغب در ماده «حیط» مینویسد: یكی از معانی احاطه، علم و آگاهی است، مثل كلام الهی كه میفرماید: «أَحَاطَ بِکُلِّ شَیْءٍ عِلْماً» (6) و مثل «... إِنَّ اللَّهَ بِمَا یَعْمَلُونَ مُحِیطٌ» (7)و همانند آیه «إِنَّ رَبِّی بِمَا تَعْمَلُونَ مُحِیطٌ »(8). وی در ادامه مینویسد: احاطه علمی بر شیء این است كه وجود و مقدار و كیفیت آن را بدانی و به هدف و مقصود از وجود و ایجاد آن برسی و نیز به مقومات وجودی و سرمنشأ هستی آن آگاهی بیابی. (9)برخی مفسران ذیل آیه «و لا یحیطون» یحیطون را به معنای علم تام و كامل دانستهاند. (10) به همین معنا است آیه «إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِنْ رَسُولٍ فَإِنَّهُ یَسْلُکُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَداً *لِیَعْلَمَ أَنْ قَدْ أَبْلَغُوا رِسَالاَتِ رَبِّهِمْ وَ أَحَاطَ بِمَا لَدَیْهِمْ وَ أَحْصَى کُلَّ شَیْءٍ عَدَداً» (11). مؤلف جامع البیان مینویسد: مرجع ضمیر «لیعلم» پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است. «و احاط بما لدیهم» (12)بدین معناست كه خداوند به هر چیز كه نزد آنهاست، آگاه است. در نتیجه معنای آیه این است كه هیچ كس را از علم غیب خود آگاه نمیسازد، مگر پیامبری كه او پسندیده است. سپس مراقبان و نگهبانانی از پیش رو و پشت سر همراه او میفرستد تا پیامبر بداند كه پیامبران قبلی رسالتهای پروردگارشان را بی كم و كاست ابلاغ كردهاند و خداوند آگاه است به آنچه نزد آنان است و هر چیزی را دقیقاً شمارش كرده است.
علامه طباطبایی معتقد است مرجع ضمیر در «لیعلم» الله است و مقصود از علم الهی به ابلاغ رسالت، علم فعلی و تحقق عینی ابلاغ در جامعه است و مرجع ضمیر «لدیهم» پیامبران است و «احاطه» به معنای احاطه علمی خدا بر معارفی است كه نزد پیامبران است. پس وحی در امنیت است، هم از ناحیه مصدر وحی و هم از ناحیه پیامبر و روح و جان وی و هم از ناحیه واسطهی بین پیامبر و انسانهایی كه پیامبر بر آنان مأموریت رسالت دارد. (13)در نتیجه معنای «لِیَعْلَمَ أَنْ قَدْ أَبْلَغُوا رِسَالاَتِ رَبِّهِمْ... » این است تا خدا آنچه را میدانسته، تحقق بخشد اینكه پیامبرانش رسالتهای پروردگارشان را بی كم و كاست ابلاغ كردهاند و خداوند به آنچه از وحی نزد آنان است، احاطه علمی و همه جانبه دارد. زمخشری و طبرسی نیز همینگونه بیان كردهاند. (14) احاطه در آیات «أَحَطْتُ بِمَا لَمْ تُحِطْ بِهِ» (15)، «وَ کَیْفَ تَصْبِرُ عَلَى مَا لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْراً» (16)، «لَمْ یُحِیطُوا بِعِلْمِهِ » (17) و «أَحَطْنَا بِمَا لَدَیْهِ خُبْراً» (18) به همین معناست.
2. نابودی
مؤلف كشاف ذیل آیه «وَ أُحِیطَ بِثَمَرِهِ فَأَصْبَحَ یُقَلِّبُ کَفَّیْهِ عَلَى مَا أَنْفَقَ فِیهَا وَ هِیَ خَاوِیَةٌ عَلَى عُرُوشِهَا» (19) مینویسد: مقصود از «احیط» نابود شدن میوه باغ است و اصل آن برگرفته از «احاط به العدوّ» یعنی احاطه دشمن است. وقتی دشمن انسان را احاطه كند، او را به چنگ آورد و بر او مستولی شود. در نتیجه زمینه هلاكتش فراهم شده است. این كلمه سپس در هر هلاك شدنی كاربرد یافته است و به همین معناست كلام الهی كه میفرماید: «... إلا أنْ یُحاطَ بِكُمْ... » (20) فخر رازی در تفسیرش با عباراتی نظیر تفسیر كشاف همین معنا را بیان میكند (21). او در تفسیر «و احیط بثمره» مینویسد: معنای «احیط بثمره» این است كه عذاب الهی، درختان میوه و درختان خرمای آن را فرا گرفت و همه آنها نابود شدند. وقتی میگویی فرزندان فلان شخص احاطه شدند، معنایش این است كه همگی آنان هلاك شدند و اصل احاطه، كشیدن دیوار اطراف شیء است و در روایت آمده است كه خداوند عزوجل بر آن بوستان، آتشی فرستاد و آنها را نابود ساخت و آب آن باغ فرو رفت. (22) و نیز در تفسیر آیه «أَحَاطَتْ بِهِ خَطِیئَتُهُ » (23) مینویسد: دومین احتمال در این كلام الهی «احاطت به خطیئته» این است كه گناهش او را هلاك ساخت. این سخن برگرفته از كلام الهی در قصه یعقوب (علیه السلام) «... إِلاَّ أَنْ یُحَاطَ بِکُمْ ... » (24) است كه به معنای هلاكت است. یعقوب خطاب به فرزندان خود گفت: هرگز او (بنیامین) را همراه شما نمیفرستم، مگر آنكه پیمانی به نام خدا به من بدهید كه او را نزد من باز آورید، مگر آنكه خود هلاك شوید، چنان كه آیه «... وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ أُحِیطَ بِهِمْ... » (25) معنایش این است: گمان كردند نابودی آنان نزدیك شده است. در نتیجه «احیط بثمره» بدین معناست كه ثمرات باغ بر باد رفت. (26)مؤلف المیزان نیز ماده احاطه را در سوره یونس، آیهی 22، كهف، آیهی 42 و یوسف،آیهی 66 به معنای هلاكت و نابودی میداند. (27) مؤلف جامع البیان نیز در تفسیر «و احیط بثمره» مینویسد: «إِلاَّ أَنْ یُحَاطَ بِکُمْ » یعنی مگر آنكه همگی هلاك شوید. همو در تعبیر دیگر آورده است مگر آنكه حادثهای به شما برسد كه همه شما را از بین ببرد كه در این هنگام آیا نزد من عذر قابل قبول خواهد بود؟ گفتنی است در كنار این دو تفسیر معنای دیگری را نیز ذكر كرده است و آن مغلوب شدن در حد عدم توان بر دفاع است كه در این صورت به معنای هلاكت نخواهد بود. (28)
3. فراگرفتن
«... إِنَّا أَعْتَدْنَا لِلظَّالِمِینَ نَاراً أَحَاطَ بِهِمْ سُرَادِقُهَا... » (29) ما برای ستمگران آتشی فراهم كردهایم كه سراپردهاش آنان را از هر سو احاطه كرده است. «سرادق» یا دیواری از آتش است كه بر آنان دور می زند یا دودهای آتش قبل از رسیدن به آنان است، چنان كه در تبیان (30) و جامع البیان (31) و مجمع البیان (32) ذكر شده است یا اینكه جامهای است كه به دور خیمه است. (33) در هر صورت فراگیری آن بر ستمگران را افاده میكند.از آنچه گفته شد نتیجه میگیریم معنای اصلی «احاطه» همان استداره و حلقه زدن بر اطراف شیء است و به همین اعتبار به علم و آگاهی، «احاطه» اطلاق شده است؛ زیرا علم و آگاهی نوعی احاطه یافتن بر شیء است، چنان كه بر هلاكت نیز به همین اعتبار اطلاق شده است؛ زیرا همانگونه كه از كشاف نقل شده، این معنا برگرفته از احاطه بر دشمن است كه با استیلا و محاصرهی حلقوی، لشكر قدرت بر هلاكت آنان را پیدا میكند.
پینوشتها:
1. ابن فارس؛ معجم مقاییس اللغه، ج2، ص120.
2. احمد فیومی؛ المصباح المنیر؛ ج1و2، ص156.
3. همان، ص 156-157. محمد ازهری؛ التهذیب؛ ج5، ص184.
4. بقره: 255.
5. فضل بن حسن طبرسی؛ مجمع البیان، ج1و2، ص467.
6. طلاق: 12.
7. آل عمران: 120.
8. هود: 92.
9. حسین راغب اصفهانی؛ مفردات الفاظ القرآن؛ ص265.
10. ابن عاشور؛ التحریر و التنویر، ج3، ص22.
11. جن: 27-28.
12. محمد بن جریر طبری؛ جامع البیان، ج14، ص276.
13. سید محمدحسین طباطبایی؛ المیزان؛ ج20، ص130-131.
14. فضل بن حسن طبرسی؛ مجمع البیان؛ ج9و10، ص563-564.
15. نمل: 22.
16. كهف: 68.
17. یونس: 39.
18. كهف: 91.
19. همان،42.
20. محمود زمخشری؛ الكشاف، ج2، ص724.
21. محمد فخر رازی؛ التفسیر الكبیر؛ ج21، ص109.
22. فضل بن حسن طبرسی؛ مجمع البیان؛ ج6و5، ص728.
23. بقره: 81.
24. یوسف: 66.
25. یونس: 22.
26. فضل بن حسن طبرسی؛ مجمع البیان، ج1و2، ص295.
27. سید محمدحسین طباطبایی؛ المیزان، ج11، ص 216.
28. محمد بن جریر طبری؛ جامع البیان، ج7، ص 248-249.
29. كهف: 29.
30. محمد بن حسن طوسی؛ التبیان، ج7، ص36.
31. محمد بن جریر طبری؛ جامع البیان، ج9، ص217.
32. فضل بن حسن طبرسی؛ مجمع البیان، ج6و5، ص719.
33. محمد بن حسن طوسی؛ التبیان، ج7، ص36.
كوثری، عباس، (1394)، فرهنگنامه تحلیلی وجوه و نظائر در قرآن (جلد اول)، قم: پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، چاپ اول