كاربردهای اسراف در قرآن
1. زیادهروی در خوردن و آشامیدن
قرآن كریم میفرماید: «... کُلُوا وَ اشْرَبُوا وَ لاَ تُسْرِفُوا إِنَّهُ لاَ یُحِبُّ الْمُسْرِفِینَ» (5): بخورید و بیاشامید؛ ولی اسراف مكنید؛ زیرا او اسرافكاران را دوست ندارد.2. زیادهروی در انفاق
قرآن كریم درباره عبادالرحمان میفرماید: «وَ الَّذِینَ إِذَا أَنْفَقُوا لَمْ یُسْرِفُوا وَ لَمْ یَقْتُرُوا وَ کَانَ بَیْنَ ذلِکَ قَوَاماً » (6): كسانی كه چون انفاق كنند، اسراف نمیكنند و بخل نمیورزند و در میان این دو حد اعتدالی دارند. از امام صادق (علیه السلام) در تفسیر «اسراف» و «اقتار» و حد اعتدال، تشبیه زیبایی نقل شده است. هنگامی كه حضرت این آیه را تلاوت فرمود، مشتی سنگ ریزه از زمین برداشت و آن را محكم در دست خود نگه داشت. فرمود: این همان اقتار و سخت گرفتن است. سپس مشت دیگری برداشت و دست خود را گشود به گونهای كه همه آن روی زمین ریخت. فرمود: این اسراف است. برای بار سوم مشت دیگری برداشت و كمی دست خود را گشود، مقداری فرو ریخت و مقداری در دستش باقی ماند. فرمود: این همان قوام است. (7)نزدیك به همین معناست كلام الهی كه فرمود: «... کُلُوا مِنْ ثَمَرِهِ إِذَا أَثْمَرَ وَ آتُوا حَقَّهُ یَوْمَ حَصَادِهِ وَ لاَ تُسْرِفُوا إِنَّهُ لاَ یُحِبُّ الْمُسْرِفِینَ» (8): از میوه آن چون میوه برآورد، بخورید و روز چیدنش حق آن را به بینوایان بپردازید و اسراف نكنید كه خداوند اسرافكاران را دوست ندارد. در روایتی امام صادق (علیه السلام)در پاسخ به پرسش از تفسیر آیه فرمود: برای مردی از انصار كشتزاری بود. تمام محصول آن را صدقه میداد، بدون آنكه برای خانوادهاش چیزی باقی بگذارد. خداوند آن را اسراف قرار داد. (9)
3. حرامخواری
خداوند متعال در سوره نساء میفرماید: «وَ ابْتَلُوا الْیَتَامَى حَتَّى إِذَا بَلَغُوا النِّکَاحَ فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْداً فَادْفَعُوا إِلَیْهِمْ أَمْوَالَهُمْ وَ لاَ تَأْکُلُوهَا إِسْرَافاً وَ بِدَاراً أَنْ یَکْبَرُوا... » (10): و یتیمان را بیازمایید تا هنگامی كه قابلیت زناشویی پیدا كنند. آنگاه اگر در آنان رشد عقلانی و توانمندی در اصلاح مال مشاهده كردید، اموالشان را به آنان برگردانید و آن (اموالشان) را به اسراف و پیشاپیش از بیم آنكه مبادا بالغ و بزرگ شوند، نخورید.مرحوم طبرسی مینویسد: یعنی مال یتیم را به غیر آنچه خداوند آن را مباح كرده است، نخورید. (11) مؤلف المیزان به قرینه مقابله بین «اسرافاً» و «بداراً» معتقد است هریك از این دو، معنایی متفاوت از دیگری دارد. مقصود از «اسراف» خوردن مال یتیم از روی اجحاف و بدون استحقاق و به جهت بی مبالاتی است و مقابل آن «بداراً» خوردن با عجله و شتاب از ترس بزرگ شدن است، به گونهای كه خود را مستحق میداند و به گمانش استفاده او از اموال یتیم به عنوان اجرت است و بیم آن دارد كه با بزرگ شدن یتیم خود یتیم متكفل اموالش شود و سرپرست یتیم از اجرت محروم شود. قرآن از هر دو مورد نهی كرده است، مگر آنكه ولی یتیم فقیر باشد، چنان كه در ادامه آیه فرموده است: «هر كس بی نیاز است [از برداشت حق الزحمه] خودداری كند و آنكه نیازمند است، به طور شایسته از آن بخورد. » (12)
4. كفرورزی و شرك
خداوند در داستان مؤمن آل فرعون میفرماید: «وَ یَا قَوْمِ مَا لِی أَدْعُوکُمْ إِلَى النَّجَاةِ وَ تَدْعُونَنِی إِلَى النَّارِ* تَدْعُونَنِی لِأَکْفُرَ بِاللَّهِ وَ أُشْرِکَ بِهِ مَا لَیْسَ لِی بِهِ عِلْمٌ وَ أَنَا أَدْعُوکُمْ إِلَى الْعَزِیزِ الْغَفَّارِ * لاَ جَرَمَ أَنَّمَا تَدْعُونَنِی إِلَیْهِ لَیْسَ لَهُ دَعْوَةٌ فِی الدُّنْیَا وَ لاَ فِی الْآخِرَةِ وَ أَنَّ مَرَدَّنَا إِلَى اللَّهِ وَ أَنَّ الْمُسْرِفِینَ هُمْ أَصْحَابُ النَّارِ» (13). مقصود از «مسرفین» -دست كم- یكی از مصادیق روشن آن، یعنی كفرورزان و مشركان است، به قرینه جمله «لا كفر بالله و اشرك به» كه مؤمن آل فرعون آنان را مشرك قلمداد كرد و در خطاب به قوم خویش فرمود: «مرا به این دعوت میكنید كه به خداوند كفر ورزم و به او شرك بیاورم؟» به همین جهت است كه صاحب كشاف (14) و صاحب جامع البیان (15) در یكی از احتمالات تفسیری، «مسرفین» را به مشركان تفسیر كردهاند و علامه طباطبایی نیز آن را تجاوز از حد عبودیت و بندگی میداند. (16)همچنین است آیه «... کَذلِکَ یُضِلُّ اللَّهُ مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ مُرْتَابٌ * الَّذِینَ یُجَادِلُونَ فِی آیَاتِ اللَّهِ بِغَیْرِ سُلْطَانٍ أَتَاهُمْ کَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ وَ عِنْدَ الَّذِینَ آمَنُوا... » (17)؛ زیرا اگر «الذین یجادلون» بدل برای مسرف باشد، جدال كنندگان در آیات خدا همان افراد مسرف خواهند بود. مؤلف كشاف كلمه «الذین یجادلون» را بدل برای «من هو مسرف» قرار میدهد (18) و در پاسخ به این اشكال كه جمع نمیتواند بدل برای مفرد باشد، مینویسد: اگرچه در ظاهر «مسرف» مفرد است، در حقیقت جمع است و به معنای «هر اسراف كار» و فاعل كلمه «كبُر» مسرف است. (19) شیخ طوسی نیز مینویسد: «الذین» در محل نصب و بدل از مسرف است. (20)
در نتیجه معنای آیه این است: بدین سان خداوند اسراف كار شك كننده را گمراه میسازد؛ همانها كه در آیات الهی بدون حجت جدال و ستیزهجویی میكنند و این مسرفان نزد خداوند و مؤمنان بسیار مبغوضاند.
5. خروج از حد شرعی قصاص و كشتن بی گناهان
خداوند در سوره اسراء میفرماید: «وَ لاَ تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللَّهُ إِلاَّ بِالْحَقِّ وَ مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنَا لِوَلِیِّهِ سُلْطَاناً فَلاَ یُسْرِفْ فِی الْقَتْلِ إِنَّهُ کَانَ مَنْصُوراً» (21). در اینكه مرجع ضمیر «فلا یسرف» چیست، دو نظریه وجود دارد: 1. قاتل. بنابراین احتمال، عملِ كشتن اسراف به شمار آمده است و معنایش این است كه قاتل با كشتن فرد اسراف نكند. 2. ولی مقتول، به این معنا كه ولی مقتول فقط سلطنت شرعی بر قصاص قاتل دارد؛ اما نسبت به غیر قاتل یا كشتن افراد دیگر زیادهروی و اسراف نكند كه در این صورت خداوند مقتولی را كه بی گناه كشته شده با تشریع حق قصاص برای اولیای وی، یاری كرده است. (22)در زمان جاهلیت چنین رسم بود كه به دلیل كشته شدن یك فرد تعداد بسیاری از بی گناهان را میكشتند (23) یا اگر مقتول از افراد شریف و سرشناس و قاتل از طبقه پایین اجتماع بود، او را نمیكشتند و در عوض یكی از افراد سرشناس قوم قاتل را میكشتند. (24) خداوند به اولیای مقتول دستور داد كه از اینگونه اعمال اسرافآمیز بپرهیزند. علامه طباطبایی معتقد است همین احتمال صحیح است و نظریه اول را دور از سیاق میداند، (25) چنان كه الدرّ المنثور (26) و التحریر و التنویر (27) همینگونه تفسیر كردهاند.
میتوان دلیل سیاق را اینگونه توضیح داد كه «لا یسرف» با كلمه «فاء» بر جمله «فقد جعلنا لولیه» تفریع شده است و ظاهرش این است كه مرجع ضمیر در «لا یسرف» نیز ولی باشد؛ علاوه بر اینكه كلمه ولی در قرب و جوار قرآن قرار گرفته است و كلمهی نزدیكتر مانع از رجوع ضمیر به دورتر میشود. این در حالی است كه اصل تحریم قتل با جمله «لا تقتلوا النّفس» در اول آیه بیان شده و در صورت ارجاع ضمیر به قاتل، تكرار حرمت قتل لازم میآید و تكرار هم خلاف اصل است.
6. همجنسگرایی
خداوند در قصه لوط فرموده است: «وَ لُوطاً إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ أَ تَأْتُونَ الْفَاحِشَةَ مَا سَبَقَکُمْ بِهَا مِنْ أَحَدٍ مِنَ الْعَالَمِینَ * إِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجَالَ شَهْوَةً مِنْ دُونِ النِّسَاءِ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ » (28)؛ و یاد كن لوط را هنگامی كه به قوم خویش گفت آیا [عمل] ناشایستی را مرتكب میشوید كه هیچ كس از جهانیان در آن بر شما پیشدستی نكرده است؟ شما از روی شهوت با مردان به جای زنان میآمیزید، بلكه شما قومی اسرافكارید.همچنین قرآن در سوره ذاریات از قوم لوط كه همجنس گرا بودند با صفت «مسرفین» یاد كرده است و میفرماید: «قَالَ فَمَا خَطْبُکُمْ أَیُّهَا الْمُرْسَلُونَ* قَالُوا إِنَّا أُرْسِلْنَا إِلَى قَوْمٍ مُجْرِمِینَ * لِنُرْسِلَ عَلَیْهِمْ حِجَارَةً مِنْ طِینٍ * مُسَوَّمَةً عِنْدَ رَبِّکَ لِلْمُسْرِفِینَ »: [ابراهیم به فرشتگان] گفت: كار شما چیست؟ گفتند: ما به سوی قومی گنهكار فرستاده شدهایم تا بر آنان سنگریزهای از گِل فرو باریم كه از جانب پروردگارت نشان كرده است و مخصوص اسرافكاران است. (29)
7. تكذیب پیامبران
خداوند برای مردم انطاكیه سه پیامبر فرستاد؛ اما مردم هر سه را تكذیب كردند. قرآن میفرماید: «إِذْ أَرْسَلْنَا إِلَیْهِمُ اثْنَیْنِ فَکَذَّبُوهُمَا فَعَزَّزْنَا بِثَالِثٍ فَقَالُوا إِنَّا إِلَیْکُمْ مُرْسَلُونَ *َالُوا مَا أَنْتُمْ إِلاَّ بَشَرٌ مِثْلُنَا وَ مَا أَنْزَلَ الرَّحْمنُ مِنْ شَیْءٍ إِنْ أَنْتُمْ إِلاَّ تَکْذِبُونَ» (30). كافران به تكذیب بسنده نكردند؛ حتی آنان را شوم خواندند. قرآن جواب پیامبران به مردم را نقل كرده و میفرماید: «قَالُوا طَائِرُکُمْ مَعَکُمْ أَ إِنْ ذُکِّرْتُمْ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ » (31): گفتند: شومی شما از خودتان است اگر درست بیندیشید، بلكه شما گروهی اسرافكارید.در این آیه افراد تكذیبكننده در شمار مسرفان قرار گرفتهاند. گواه آن سیاق آیات پیشین (آیات 14 و15) است كه در آن، تكذیب پیامبران ذكر شده است. به همین سان است آیه دیگر قرآن كه میفرماید: «ثُمَّ صَدَقْنَاهُمُ الْوَعْدَ فَأَنْجَیْنَاهُمْ وَ مَنْ نَشَاءُ وَ أَهْلَکْنَا الْمُسْرِفِینَ » (32): سپس وعده خود درباره پیامبران را تحقق بخشیدیم و آنان و كسانی را كه میخواستیم نجات دادیم و اسراف كاران را نابود كردیم. مقصود از «مسرفین» كسانیاند كه پیامبران را تكذیب كردند، به قرینه آیات پیشین كه از انبیا یاد كرده و فرموده است: تمام آبادیهایی كه پیش از اینها (اهل مكه) هلاك كردیم، هرگز ایمان نیاوردند.
8. فسادگران به دور از هرگونه اصلاح
قرآن كریم در سوره شعراء میفرماید: «وَ لاَ تُطِیعُوا أَمْرَ الْمُسْرِفِینَ *الَّذِینَ یُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ وَ لاَ یُصْلِحُونَ »: از دستورهای مسرفان اطاعت نكنید؛ همانان كه در زمین فساد میكنند و به اصلاح مبادرت نمیورزند. (33) تفسیر كشاف مینویسد: اگر سؤال كنی كه فایده و نكته كلمه «لا یصلحون» بعد از جمله «یفسدون» چیست، پاسخ این است كه «لایصلحون» بیانگر این است كه در مسرفان هیچگونه اصلاحی به چشم نمیخورد؛ اگرچه ممكن است برخی فسادگران در كارهایشان، نوعی اصلاح نیز باشد. (34)9. زیادهروی در گناه
همانند این كلام الهی كه میفرماید: «قُلْ یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ لاَ تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ»: بگو ای بندگانم كه بر خویش [با زیادهروی در گناه] اسراف ورزیدهاید، از رحمت خدا ناامید نشوید. به یقین خداوند همه گناهان را میبخشد كه او بسیار آمرزنده مهربان است. (35)سیاق آیه به قرینه «ان الله یغفر الذّنوب» دلالت میكند كه مقصود از «اسرفوا» گناه و زیادهروی در آن است. برخی دیگر معتقدند «اسرفوا» چون با كلمه «علی» متعدی شده است، دربردارنده معنای جنایت و مانند آن است كه نتیجه آن معصیت و گناهی است كه انسان مرتكب میشود. (36)
پینوشتها:
1. احمد فیومی؛ المصباح المنیر، ص274. ابن فارس، معجم مقاییس اللغه، ج3، ص153.
2. فرقان: 67.
3. حسین راغب اصفهانی؛ مفردات الفاظ القرآن، ص407.
4. محمدحسن مصطفوی، التحقیق؛ ج5، ص110.
5. اعراف: 31.
6. فرقان: 67.
7. ابن جمعه عروسی حویزی؛ تفسیر نورالثقلین، ج4، ص29، ح104.
8. انعام: 141.
9. ابن جمعه عروسی حویزی؛ تفسیر نورالثقلین، ج1، ص771، ص305.
10. نساء: 6.
11. فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج3و4، ص16.
12. سیدمحمدحسین طباطبایی؛ المیزان، ج4، ص173.
13. غافر: 41-43.
14. محمود زمخشری؛ الكشاف، ج4، ص170.
15. محمد بن جریر طبری، جامع البیان، ج12، ص 87.
16. سید محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج18، ص334.
17. غافر: 34-35.
18. محمد بن حسن طوسی؛ التبیان، ج9، ص76.
19. محمود زمخشری، الكشاف، ج4، ص166.
20. محمد بن حسن طوسی؛ التبیان، ج9، ص76.
21. اسراء: 33.
22. ابن جوزی، زاد المسیر فی علم التفسیر، ج5، ص33. محمدبن حسن طوسی، التبیان، ج6، ص 473-474.
23. محمود زمخشری، الكشاف، ج3، ص664.
24. محمد بن جریر طبری، جامع البیان، ج9، ص106.
25. سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج13، ص90.
26. جلال الدین سیوطی؛ الدر المنثور، ج4، ص327.
27. ابن عاشور؛ التحریر و التنویر، ج15، ص94.
28. اعراف: 80-81.
29. ذاریات: 31-34.
30. یس: 14-15.
31. یس: 19.
32. انبیاء: 9.
33. شعراء: 151-152.
34. محمود زمخشری، الكشاف، ج3، ص328.
35. زمر: 53.
36. سید محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج17، ص278.
كوثری، عباس، (1394)، فرهنگنامه تحلیلی وجوه و نظائر در قرآن (جلد اول)، قم: پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، چاپ اول