صیغه وقف
لفظی است که اراده انشایی واقف، دایر بر وقف مال خود در قالب آن ابراز و اعلام میشود؛ اعمّ از اینکه صریح در معنی وقف باشد؛ مثل: «وقف کردم این مال را برای فلان مقصود» یا به کنایه و بهطور ضمنی مفهوم وقف را برساند؛ مثل: «حبس دائم کردم مال خود را برای فلان جهت».
زیرا در تشکیل آن، علاوه بر اراده واقف دایر بر وقف مال خود، قبول طبقه اول از موقوفٌعلیهم در وقف خاص، و قبول حاکم در وقف عام، شرط لازم است (مدلول ماده 56 قانون مدنی) در عرف رایج ایران، و مخصوصا در مورد معاملات مالی و معوّض، به جای این اصطلاح، از کلمه فارسی «قرارداد» استفاده میشود.
عقد از نظر ماهیت حقوقی، در مقابل «ایقاع» استعمال میشود. (رک: ایقاع)
الف: اقاله (رک: اقاله)
ب: وجود حق فسخ (رک: خیار)
وقف از نظر ثبات و دوام آن، جزء عقود لازم است، ولی در عین حال ساختمان حقوقی ویژهای دارد؛ بدین بیان که اسباب انحلال عقد لازم نیز از نظر حقوق مدنی در آن قابل اِعمال نیست.
به علاوه عین موقوفه باید اجمالاً مشخّص و معلوم باشد و نیز از اموالی باشد که با انتفاع از آن، اصلِ مال زوال نپذیرفته و با بهرهبرداری مستمر، قابلیّت بقا داشته باشد؛ مثل باغ و ساختمان. (مدلول ماده 85 قانون مدنی)
همچنین موقوفٌعلیهم بتوانند در آن تصرف کنند و بر آن استیلای عرفی داشته باشند، لذا مثلاً پرنده پرواز کرده و حیوان گمشده ناپیدا را به دلیل عدم امکان تصرف، نمیتوان وقف کرد. (مدلول قسمت اول ماده 67 قانون مدنی)
از حیث جبران خسارات، قانونا بر عهده غاصب است؛ هر چند او بر موقوفهبودن مال جاهل باشد و تلف یا عیب، ناشی از فعل و اقدام او هم نباشد. همچنین قیمت منافع و عواید مال موقوفه نیز در مدت غصب بر عهده غاصب است؛ اعمّ از اینکه او این منافع را مورد استفاده قرار داده باشد یا خیر. (مستفاد از مواد 311 و 315 قانون مدنی)
به صرفِ تحقق غصب عین موقوفه، متولّی و موقوفٌعلیهم (در وقف خاص) میتوانند خلع ید و رفع تصرّف غاصب را از دادگاه صلاحیتدار درخواست نمایند.
بدین بیان که قبل از قبض اشخاص مذکور، وقف هنوز واقع نشده است. (مدلول ماده 59 قانون مدنی) هر چند که فوریّت قبض ضرورتی ندارد. (ماده 60 همان قانون) در وقف بر اشخاص محجور ـ مثل صغیر و مجنون ـ نمایندگان قانونی آنها (ولیّ و قیّم) قبض میکنند. (مدلول ماده 63 همان قانون)
یعنی شخص باید آن ماهیت حقوقی مخصوص را اراده کرده باشد. عمل حقوقی که ناشی از قصد انشا نباشد، هیچگونه ارزشی ندارد. الفاظ و اشارات و بعض اَعمال دیگر که در اوضاع و احوال متعارف دلالت کافی داشته باشند، حاکی و کاشف از قصد انشا هستند، اولین شرط صحّت وقف، وجود قصد انشای واقف است.
. در لسان عامه مردم از قصد قربت به الفاظ مختلفِ «قربة الی اللّه»، «فی سبیل اللّه» و «به خاطر رضای خدا» تعبیر میشود. تردیدی نیست که قصد قربت ارزش معنوی و اخلاقی اعمال حقوقی را بسی افزونتر میکند؛ هر چند شرط صحّت آنها نباشد.
در وقفِ بر این شخص محجور، قبولِ وقف بر عهده قیّم است. قیّم در تمام اعمال حقوقی خود، باید مصلحت محجور را در نظر بگیرد وگرنه قانونا مسؤول است. از نظر حقوقی، قیّم نمیتواند اموال شخص تحت سرپرستی خود را وقف نماید. سِمَتِ قیّم را «قیمومت» گویند.
و چنانچه خیانت او در اداره عین موقوفه مشاهده شود شخص مورد اعتمادی که امین نامیده میشود، با حکم دادگاه صالح به او ضمیمه میشود. (ماده 79 قانون مدنی) واقف میتواند سِمَتِ تولیتِ موقوفه را در ضمن انعقاد وقف، شخصا به عهده بگیرد، ممکن است.
واقف در وقفنامه متولّیان متعدّد معیّن نماید و وظایف آنان را تفکیک کند (ماده 75 قانون مدنی) چنانچه واقف ضمن تشکیل وقف، یا در وقفنامه، اقدام به تعیین متولّی نکرده باشد، بعدا چنین اختیاری نخواهد داشت. (مدلول ماده 61 قانون مدنی)
1ـ اشخاص صغیر
2ـ اشخاص سفیه
3ـ اشخاص مجنون
از نظر حقوقی هیچکدام از اشخاص محجور نمیتوانند به وقفکردن مالِ خود مبادرت نمایند، زیرا قانون اجاره اَعمال حقوقیِ مجّانی را به آنان نداده است و تنفیذ ولی و قیّم آنان نیز در این مورد بیاثر است؛ زیرا صلاحیت اینان همواره محدود به رعایت مصلحت محجورین و حفظ اموال آنان است.
اشخاص مجنون و صغار غیرممیّز شخصا قادر به قبول وقف نیز نمیباشند، ولی اشخاص سفیه و صغار ممیّز میتوانند وقفی را که به نفع آنها ایجاد شده است قبول نمایند. (مدلول مواد 1212 و 1214 قانون مدنی)
در موارد مذکور، ادارات اوقاف و امور خیریّه باید مراتب را مشروحا به سازمان اوقاف و امور خیریّه گزارش کنند و کسب تکلیف نمایند. (دستورالعمل شماره 919/230 سازمان اوقاف)
این مقاله در تاریخ 1402/8/17 بروز رسانی شده است
ضم امین
الحاقِ شخص مورد اعتماد است به متولّی موقوفه، در موردی که عدم صلاحیت متولّی در ادارهکردنِ موقوفه، به نحوی احراز شود. ضمّ امین با حکم دادگاه مدنی خاص انجام میشود. (ماده 3 لایحه قانونی تشکیل دادگاههای مدنی خاص)ضمان
در باب وقف، مسؤولیت قانونی مدیران موقوفه در قبال تقصیراتشان، ضمان نامیده میشود که بر اثر آن، قانونا ملزم به جبران خسارت می گردند.ضیاع عین موقوفهاین عبارت در مورد ضایعشدن و تباهگردیدن و از بینرفتن مال موقوفه به کار می رود.
ضیاع وقفی
به معنی موقوفه غیرمنقول است.عام المنفعه
امور یا اشیائی است که نفع آن عاید عموم مردم یا عده کثیری از آنان می شود.عدم نفوذ
حالتِ عقد غیرنافذ است. (رک: غیرنافذ)عرصه
زمینی که دارای بنا و ساختوساز است، ولی در رابطه قراردادی، بدون بنا در نظر گرفته میشود؛ در مقابل اعیانی.عزل
در باب وقف، برکنارشدن هر یک از ادارهکنندگان و مسئولین موقوفه، از جانب مقام صلاحیتدار با در نظر گرفتن مقررات عزل نامیده می شود.عطای منجزه
این اصطلاح به معنی بخشش قطعی و غیرمشروط است؛ بخششی که ایجـاد آن موکول به حدوث امری نباشد. بعضی از مؤلفین عطای منجّزه را کنایه از وقف دانسته اند.عقار
به معنی مال غیرمنقول است. بعضی از دانشمندان اهلسنّت (فقهای حنفی) اعتقاد دارند که عین موقوفه الزاما باید از عقار باشد.
عقد
توافقِ ارادههای انشایی دو یا چندطرف است، برای ایجاد یک ماهیت حقوقی. به عبارت دیگر، عقد عملی حقوقی است که تشکیل آن محتاج اراده حداقل دو طرف است. در حقوق مدنی ایران، وقف را باید «عقد» محسوب نمود؛زیرا در تشکیل آن، علاوه بر اراده واقف دایر بر وقف مال خود، قبول طبقه اول از موقوفٌعلیهم در وقف خاص، و قبول حاکم در وقف عام، شرط لازم است (مدلول ماده 56 قانون مدنی) در عرف رایج ایران، و مخصوصا در مورد معاملات مالی و معوّض، به جای این اصطلاح، از کلمه فارسی «قرارداد» استفاده میشود.
عقد از نظر ماهیت حقوقی، در مقابل «ایقاع» استعمال میشود. (رک: ایقاع)
عقد جایز
عقدی است که دوامِ آن، بسته به اراده هر کدام از طرفین است. به عبارت دیگر، عقدی است که «هر یک از طرفین بتواند هر وقتی که بخواهد، فسخ کند.» (ماده 186 قانون مدنی) وقف عقد جایز نیست.عقد لازم
عقدی است که هیچیک از طرفین آن، امکان فسخ آن را بنا به اراده خود ندارند. به عبارت دیگر عقدی است که انحلال آن، صرفا با وجود یک سبب قانونی امکان دارد. اسباب قانونی که امکان انحلال عقد لازم را فراهم میآورند، این دو امر است:الف: اقاله (رک: اقاله)
ب: وجود حق فسخ (رک: خیار)
وقف از نظر ثبات و دوام آن، جزء عقود لازم است، ولی در عین حال ساختمان حقوقی ویژهای دارد؛ بدین بیان که اسباب انحلال عقد لازم نیز از نظر حقوق مدنی در آن قابل اِعمال نیست.
عمری
عواید
در باب وقف، منظور از عواید، درآمدهای موقوفه است که باید طبق نظر واقف به مصرف برسد.عین موقوفه
عین موقوفه، مالی است که وقف میشود. اصلِ مالِ وقفشده. از نظر حقوقی مال وقفشده باید «عین» به معنی مال ملموس فیزیکی و مادّی باشد؛ لذا مثلاً طلبی را که در عهده دیگری وجود دارد، نمیتوان وقف کرد. (مستفاد از مواد 55 و 67 قانون مدنی)به علاوه عین موقوفه باید اجمالاً مشخّص و معلوم باشد و نیز از اموالی باشد که با انتفاع از آن، اصلِ مال زوال نپذیرفته و با بهرهبرداری مستمر، قابلیّت بقا داشته باشد؛ مثل باغ و ساختمان. (مدلول ماده 85 قانون مدنی)
همچنین موقوفٌعلیهم بتوانند در آن تصرف کنند و بر آن استیلای عرفی داشته باشند، لذا مثلاً پرنده پرواز کرده و حیوان گمشده ناپیدا را به دلیل عدم امکان تصرف، نمیتوان وقف کرد. (مدلول قسمت اول ماده 67 قانون مدنی)
غبطه وقف
غبطه وقف، به معنی رعایت صرفه و صلاح عین موقوفه است. (رک: صرفه و صلاح)غصب عین موقوفه
هر گاه شخصی بدون مجوّز قانونی، بر مال موقوفه استیلا پیدا کند، موقوفه را «غصب» کرده است. بر اثر این واقعه مسؤولیت هر گونه عیب و نقص یا تلفی که در مال موقوفه حادث شود،از حیث جبران خسارات، قانونا بر عهده غاصب است؛ هر چند او بر موقوفهبودن مال جاهل باشد و تلف یا عیب، ناشی از فعل و اقدام او هم نباشد. همچنین قیمت منافع و عواید مال موقوفه نیز در مدت غصب بر عهده غاصب است؛ اعمّ از اینکه او این منافع را مورد استفاده قرار داده باشد یا خیر. (مستفاد از مواد 311 و 315 قانون مدنی)
به صرفِ تحقق غصب عین موقوفه، متولّی و موقوفٌعلیهم (در وقف خاص) میتوانند خلع ید و رفع تصرّف غاصب را از دادگاه صلاحیتدار درخواست نمایند.
غیر رشید
کسی است که فاقد صفت نفسانیِ «رشد» بوده و تصرّفاتش در امور مالی عُقلایی نباشد؛ معادل سفیه. (رک: رُشد، سفیه)غیر نافذ
وصفِ عقدی است که صحّت کامل آن محتاج «رضا» و تأئید است که در صورت عدم ابراز «رضا» خودبهخود باطل خواهد بود.فسخ
برهمزدن قرارداد را به اراده هر کدام از طرفین آن، فسخ مینامند؛ وقف قابل فسخ نیست.فک ملک
فک ملک به معنی آزادکردنِ مال و اخراجِ آن از مالکیت مالک است. وقف موجب فکّ ملک است؛ یعنی به مجرّد تشکیل وقف بهنحو صحیح مال از ملکیت واقف برای همیشه خارج می شود.قابل
در باب وقف، عبارت از کسی است که صلاحیت قانونی قبول وقف را دارد. (رک: قبول)قبض
قبض عین موقوفه بدین معنی است که طبقه اول از موقوفٌعلیهم در وقف خاص، و حاکم در وقف عام، یا نماینده آنان، بر عین موقوفه، تصرّف و استیلای عرفی پیدا کرده و آن را در اختیار بگیرند. از نظر حقوق مدنی قبض یکی از ارکان وقف و یکی از شرایط صحّت آن است.بدین بیان که قبل از قبض اشخاص مذکور، وقف هنوز واقع نشده است. (مدلول ماده 59 قانون مدنی) هر چند که فوریّت قبض ضرورتی ندارد. (ماده 60 همان قانون) در وقف بر اشخاص محجور ـ مثل صغیر و مجنون ـ نمایندگان قانونی آنها (ولیّ و قیّم) قبض میکنند. (مدلول ماده 63 همان قانون)
قبول
اراده انشائی یک طرفِ عقد را که حاکی از پذیرش مفاد ایجاب باشد، قبول مینامند. (رک: ایجاب) به موجب مواد 56 و 62 قانون مدنی قبول وقف خاص بر عهده طبقه اول از موقوفٌعلیهم و قبول وقف عام یا وقف بر جهت، به عهده حاکم و یا متولّی و یا نمایندگان هر کدام از آنان است. قبول از نظر قانون مدنی در هر حال یکی از شرایط صحّت وقف است. (رک: وقف خاص، وقف عام، حاکم)قصد انشا
قصد انشا به معنی اراده ایجادکردن است و از نظر حقوقی، قصد ایجاد اثر حقوقی را گویند که عملی دماغی و روانی است. تمام اعمال حقوقی اعمّ از عقود و ایقاعات از نظر صحّت باید الزاما مسبوق و مقرون به قصد انشا باشند؛یعنی شخص باید آن ماهیت حقوقی مخصوص را اراده کرده باشد. عمل حقوقی که ناشی از قصد انشا نباشد، هیچگونه ارزشی ندارد. الفاظ و اشارات و بعض اَعمال دیگر که در اوضاع و احوال متعارف دلالت کافی داشته باشند، حاکی و کاشف از قصد انشا هستند، اولین شرط صحّت وقف، وجود قصد انشای واقف است.
قصد قربت
به معنی قصد امتثال امر و اطاعت از خداوند است. هر گاه عمل خیری به انگیزه تقرّب به خداوند صورت بگیرد، میگویند با قصد قربت انجام شده است. قصد قربت در عبادات، شرط لازم صحّت آنهاست، برخی از فقها قصد قربت را در وقف نیز لازم دانستهاند. در لسان عامه مردم از قصد قربت به الفاظ مختلفِ «قربة الی اللّه»، «فی سبیل اللّه» و «به خاطر رضای خدا» تعبیر میشود. تردیدی نیست که قصد قربت ارزش معنوی و اخلاقی اعمال حقوقی را بسی افزونتر میکند؛ هر چند شرط صحّت آنها نباشد.
قیم
قیّم، سرپرست قانونیِ اموال و متکفّل انجام اعمال حقوقی شخص محجوری است که دارای ولیّ خاص نباشد. قیّم پس از معرّفی دادستان با طیّ تشریفات قانونی، از طرف دادگاه مدنی خاص منصوب میشود.در وقفِ بر این شخص محجور، قبولِ وقف بر عهده قیّم است. قیّم در تمام اعمال حقوقی خود، باید مصلحت محجور را در نظر بگیرد وگرنه قانونا مسؤول است. از نظر حقوقی، قیّم نمیتواند اموال شخص تحت سرپرستی خود را وقف نماید. سِمَتِ قیّم را «قیمومت» گویند.
قیم وقف
به معنی متولّی و مدیر موقوفه است. (رک: متولّی)کمال
به معنی اهلیّتِ شخص است. (رک: اهلیّت)لزوم
وصفی است که به موجب آن یک عمل حقوقی، بدون وجود سبب خاصّ قانونی، به اراده یک طرف قابل فسخ نیست.لزوم وقف
به این معنی است که واقف یا موقوفٌعلیهم نمیتوانند وقف را فسخ کنند.مال
هر چیزی است که دارای ارزش اقتصادی بوده و قابلیّت تملّک داشته باشد؛ اعم از اینکه مادی باشد یا غیرمادّی.مؤسسات خیریه
مؤسساتی است غیرتجاری و غیرانتفاعی که برای انجامدادن یک یا چند نوع از امور خیریّه و عامالمنفعه تشکیل شده و به ثبت رسیده باشند.مباح
اباحه به عنوان یک حکم تکلیفی، عبارت است از آنچه موضوع امر و نهی قانونگذار قرار نگرفته و فعل یا ترک آن، جایز میباشد؛ مقابل واجب و حرام.مباحات
اموالی است که عین یا منفعت آنها در قید ملکیّتِ اشخاص نیست. بنابراین، استفاده از آنها برای هر کسی علیالاصول جایز است. وقفِ مال مباح، پس از حیازت آن با رعایت قوانین مخصوص در تملّک آن، صحیح است.مباح له
شخصی است که اباحه انتفاع به نفع او برقرار شده است. (رک: اباحه انتفاع)متولی
شخصی است که در وقفنامه و یا ضمن تشکیل وقف، از طرف واقف برای اداره عین موقوفه معیّن شده باشد. از نظر قانون مدنی، متولّی پس از قبول سِمَتِ تولیت حق استعفا ندارد. (ماده 76) و واقف یا حاکم نیز حق عزل متولّی را ندارند.و چنانچه خیانت او در اداره عین موقوفه مشاهده شود شخص مورد اعتمادی که امین نامیده میشود، با حکم دادگاه صالح به او ضمیمه میشود. (ماده 79 قانون مدنی) واقف میتواند سِمَتِ تولیتِ موقوفه را در ضمن انعقاد وقف، شخصا به عهده بگیرد، ممکن است.
واقف در وقفنامه متولّیان متعدّد معیّن نماید و وظایف آنان را تفکیک کند (ماده 75 قانون مدنی) چنانچه واقف ضمن تشکیل وقف، یا در وقفنامه، اقدام به تعیین متولّی نکرده باشد، بعدا چنین اختیاری نخواهد داشت. (مدلول ماده 61 قانون مدنی)
متولی منصوب
شخصی است که در وقفنامه به سِمَتِ تولیت منصوب شده است.متولی منصوص التولیه
(رک: متولّی منصوب)محبوس له
کسی است که حبس مال به نفع او برقرار شده است. (رک: حبس)محجور
کسی است که بهواسطه عارضه دماغی و وضعیّت ذهنی مربوط به صِغَرِ سنّ، یا جنون، یا سفاهت، از دخالت در انجام اَعمال حقوقی کلاً یا بعضا ممنوع است. این اشخاص قانونا محجور تلقّی میشوند. (ماده 1207 قانون مدنی):1ـ اشخاص صغیر
2ـ اشخاص سفیه
3ـ اشخاص مجنون
از نظر حقوقی هیچکدام از اشخاص محجور نمیتوانند به وقفکردن مالِ خود مبادرت نمایند، زیرا قانون اجاره اَعمال حقوقیِ مجّانی را به آنان نداده است و تنفیذ ولی و قیّم آنان نیز در این مورد بیاثر است؛ زیرا صلاحیت اینان همواره محدود به رعایت مصلحت محجورین و حفظ اموال آنان است.
اشخاص مجنون و صغار غیرممیّز شخصا قادر به قبول وقف نیز نمیباشند، ولی اشخاص سفیه و صغار ممیّز میتوانند وقفی را که به نفع آنها ایجاد شده است قبول نمایند. (مدلول مواد 1212 و 1214 قانون مدنی)
مستفید
(رک: منتفع)مظنه تعدی و تفریط
وجود قرائن و شواهدی است بر امکان تجاوز یا ترک عمل متولّی یا امین که تضییع حقوقی را احتمالاً نشان دهد. اعلامات افراد موثّق و وجود شکایات موجّه و مستمر و بیتوجّهی به تذکّرات ادارات اوقاف و امور خیریّه یا تنظیم نکردن بودجه میتواند از جمله این قراین و شواهد تلقّی شود.در موارد مذکور، ادارات اوقاف و امور خیریّه باید مراتب را مشروحا به سازمان اوقاف و امور خیریّه گزارش کنند و کسب تکلیف نمایند. (دستورالعمل شماره 919/230 سازمان اوقاف)
مفلس
به معنی شخص بیچیز و بیبضاعت است که ممکن است بنابه نظر واقف، یکی از موقوفٌعلیهم باشد.مقبوض
مالِ در اختیار گرفته شده.ممنوع البیع
مالی که فروش آن ممنوع است. موقوفات در حالت عادی از اموال ممنوعالبیع هستند و فروش آنها فقط در موارد استثنائی امکان قانونی دارد. (رک: موارد بیع عین موقوفه)منافع فائته
به معنی هر گونه منفعت عُقلایی و مشروع از یک مال است که مورد استفاده قرار نگرفته و تلف شده است.منافع غیر مستوفات
منافع مستوفات
منفعتی است که مورد بهرهبرداری و استفاده قرار گرفته است.این مقاله در تاریخ 1402/8/17 بروز رسانی شده است