نويسنده: عباس کوثري
«مرض» به معناي خارج شدن از حد صحت (1) و اعتدال است که اين بر دو قسم است: 1. مرضهاي جسماني؛ 2. رذايل اخلاقي، همانند جهل، ترس، بخل، کفر و مثل اينها که بيماريهاي قلباند. (2) چنانکه جسم براي رفع بيماري نيازمند درمان است، قلب نيز براي زدودن رذايل اخلاقي نياز به معالجه و درمان دارد.
«مَرْضَى» در آيه سوم، جمع مريض است و مقصود اين است که اگر بيمار يا در سفر بوديد، يا يکي از شما از قضاي حاجت آمده يا با زنان آميزش جنسي داشتهايد و در اين حال آب نيافتيد با خاک پاکي تيمم کنيد. واژهي مرض در آيه شريفه «وَإِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ يَشْفِينِ» (6) نيز به معناي بيماري جسمي است.
برخي آن را استعاره از کينه و حسد و دشمني دانستهاند؛ زيرا سينههاي منافقان از پيامبر و مؤمنان لبريز از کينه و دشمني بوده است. (10)
خداوند متعال در آيهاي ديگر ميفرمايد: «وَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَرَضٌ فَزَادَتْهُمْ رِجْساً إِلَى رِجْسِهِمْ وَمَاتُوا وَهُمْ كَافِرُونَ». (11) به قرينه ذيل آيه و آيه 127 همين سوره ميتوان گفت مقصود از بيماردلان منافقاناند که کفر خود را پنهان ميکردند.
در برخي آيات ديگر مقصود از مرض شک و ترديد افراد ضعيف الايمان درباره عقايد اسلامي است. قرآن کريم ميفرمايد: «إِذْ يَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَرَضٌ غَرَّ هؤُلاَءِ دِينُهُمْ». (12) از عطف انسانهاي مريضالقلب بر منافقان استفاده ميشود که اينان گروه ديگرياند. مؤلف الميزان مينويسد اينان ضعيفان در ايماناند که قلبشان خالي از ترديد و شک نيست. (13)
مرض به همين معناست در آيه «وَإِذْ يَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ مَّا وَعَدَنَا اللَّهُ وَرَسُولُهُ إِلَّا غُرُوراً» (14) و «لَئِن لَمْ يَنتَهِ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ وَالْمُرْجِفُونَ فِي الْمَدِينَةِ لَنُغْرِيَنَّكَ بِهِمْ». (15) برخي احتمال دادهاند «الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ» صفت منافقان است؛ (16) ولي اين احتمال با توجه به عطف «الَّذِينَ» با کلمه واو بعيد است.
منبعمقاله: کوثري، عباس؛ (1394)، فرهنگنامه تحليلي وجوه و نظائر در قرآن (جلد دوم)، قم: دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم، معاونت پژوهشي، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي، چاپ اول.
کاربردهاي مرض در قرآن
1. بيماري جسم
در برخي از آيات مقصود از مرض، بيماري جسمي است، خداوند متعال ميفرمايد: «لَيْسَ عَلَى الْأَعْمَى حَرَجٌ وَلاَ عَلَى الْأَعْرَجِ حَرَجٌ وَلاَ عَلَى الْمَرِيضِ حَرَجٌ»، (3) «وَمَن كَانَ مَرِيضاً أَوْ عَلَى سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَيَّامٍ أُخَرَ» (4) و «وَإِن كُنتُم مَرْضَى أَوْ عَلَى سَفَرٍ أَوْ جَاءَ أَحَدٌ مِنكُم مِنَ الْغَائِطِ أَوْ لاَمَسْتُمُ النِّسَاءَ فَلَمْ تَجِدُوا مَاءً فَتَيَمَّمُوا صَعِيداً طَيِّباً». (5)«مَرْضَى» در آيه سوم، جمع مريض است و مقصود اين است که اگر بيمار يا در سفر بوديد، يا يکي از شما از قضاي حاجت آمده يا با زنان آميزش جنسي داشتهايد و در اين حال آب نيافتيد با خاک پاکي تيمم کنيد. واژهي مرض در آيه شريفه «وَإِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ يَشْفِينِ» (6) نيز به معناي بيماري جسمي است.
2. شک و نفاق
خداوند متعال درباره منافقان ميفرمايد: «فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزَادَهُمُ اللّهُ مَرَضاً وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ بِمَا كَانُوا يَكْذِبُونَ». (7) مرجع ضمير «قُلُوبِهِمْ» به قرينه «وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَقُولُ آمَنَّا بِاللّهِ وَبِالْيَوْمِ الْآخِرِ وَمَا هُمْ بِمُؤْمِنِينَ» (8) منافقاند. طبرسي مينويسد بدون هيچگونه خلاف، مقصود از مرض شک و نفاق است و علت ناميدن شک و نفاق به مرض اين است که مرض خارج شدن از حد اعتدال است و همانطور که بدن تا آفتي به آن نرسيده معتدل است، قلب نيز تا زماني که به ان آفت شک نرسيده، سالم و در حد اعتدال است. (9)برخي آن را استعاره از کينه و حسد و دشمني دانستهاند؛ زيرا سينههاي منافقان از پيامبر و مؤمنان لبريز از کينه و دشمني بوده است. (10)
خداوند متعال در آيهاي ديگر ميفرمايد: «وَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَرَضٌ فَزَادَتْهُمْ رِجْساً إِلَى رِجْسِهِمْ وَمَاتُوا وَهُمْ كَافِرُونَ». (11) به قرينه ذيل آيه و آيه 127 همين سوره ميتوان گفت مقصود از بيماردلان منافقاناند که کفر خود را پنهان ميکردند.
در برخي آيات ديگر مقصود از مرض شک و ترديد افراد ضعيف الايمان درباره عقايد اسلامي است. قرآن کريم ميفرمايد: «إِذْ يَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَرَضٌ غَرَّ هؤُلاَءِ دِينُهُمْ». (12) از عطف انسانهاي مريضالقلب بر منافقان استفاده ميشود که اينان گروه ديگرياند. مؤلف الميزان مينويسد اينان ضعيفان در ايماناند که قلبشان خالي از ترديد و شک نيست. (13)
مرض به همين معناست در آيه «وَإِذْ يَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ مَّا وَعَدَنَا اللَّهُ وَرَسُولُهُ إِلَّا غُرُوراً» (14) و «لَئِن لَمْ يَنتَهِ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ وَالْمُرْجِفُونَ فِي الْمَدِينَةِ لَنُغْرِيَنَّكَ بِهِمْ». (15) برخي احتمال دادهاند «الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ» صفت منافقان است؛ (16) ولي اين احتمال با توجه به عطف «الَّذِينَ» با کلمه واو بعيد است.
3. فجور و ريبه
قرآن دلهايي را که حريم عفت و حدود الهي را رعايت نميکنند و قصد خيانت دارند، مرض ميخواند و ميفرمايد: «فَلاَ تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذِي فِي قَلْبِهِ مَرَضٌ وَقُلْنَ قَوْلاَ مَعْرُوفاً»: (17) پس با عشوه و نرم (هوسانگيز) سخن نگوييد که بيماردلان در شما طمع کنند. به قرينه «فَيَطْمَعَ» و «تَخْضَعْنَ» که سخن گفتن نرم و رقيق و طنازانه است، ميتوان گفت مقصود از بيمار دلِ طمعکار کسي است که در قلب و دل او هوسهاي جنسي و گناهآلود و به تعبيري فجور و ريبه لانه کرده باشد. تفسير البيضاوي، (18) البحر المحيط (19) و کشاف (20) اين معنا را ذکر کردهاند. طبرسي نيز مينويسد: مرض به معناي نفاق و فجور يا ميل به زناست. (21)پينوشتها:
1. ابن فارس؛ معجم مقاييس اللغة؛ ج 5، ص 311.
2. حسين راغب اصفهاني؛ مفردات الفاظ القرآن؛ ص 765.
3. نور: 61. فتح: 17.
4. بقره: 185.
5. نساء: 43.
6. شعراء: 80.
7. بقره: 10.
8. همان، 8.
9. فضل بن حسن طبرسي؛ مجمع البيان؛ ج 1 و 2، ص 135.
10. محمود زمخشري؛ الکشاف؛ ج 1، ص 59.
11. توبه: 125.
12. انفال: 49.
13. سيدمحمدحسين طباطبايي؛ الميزان؛ ج 9، ص 99.
14. احزاب: 12.
15. همان، 60.
16. محمود زمخشري؛ الکشاف؛ ج 2، ص 228.
17. احزاب: 32.
18. عبدالله بيضاوي؛ تفسير البيضاوي؛ ج 3، ص 381.
19. محمد ابوحيان؛ البحر المحيط؛ ج 8، ص 475.
20. محمود زمخشري؛ الکشاف؛ ج 3، ص 537.
21. فضل بن حسن طبرسي؛ مجمع البيان؛ ج 7 و 8، ص 558.
منبعمقاله: کوثري، عباس؛ (1394)، فرهنگنامه تحليلي وجوه و نظائر در قرآن (جلد دوم)، قم: دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم، معاونت پژوهشي، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي، چاپ اول.